بشنوید

 

◄استعفای معاذالخطیب، رهبر ائتلاف مخالفان رژیم دمشق و اختلاف میان گروه‌های مخالف بشاراسد

گفت‌وگوی ایرج ادیب‌زاده با مهرداد خوانساری، کارشناس سیاسی منطقه‌ی خاورمیانه

◄ایران در سالی که گذشت و چشم انداز سال ۹۲ در سه حوزه اقتصاد، سیاست و اجتماعی

گفت‌وگوی پانته‌آ بهرامی با کوروش عرفانی

◄تصویب طرح ممنوعیت کاربرد يورو در معاملات با ايران در سنای آمریکا

گفت‌وگوی سراج‌الدین میردامادی با رضا تقی زاده، کارشناس اقتصادی در گلاسکو

◄اشاره‌ها و نشانه‌های انتخاباتی در سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد

◄نوروز در زندان های دهه ۶۰ ایران، چند خاطره نوروزی از آن دوران

 

عکس روز و گالری

زم‌تون

Saturday, March 21, 2020 05:29

دریافت خبرنامک روزانه

ایمیل خود را وارد کنید

خانه

بهمن شعله‌ور

و آن شمایل روی سکه‌ها

جمعه, 1390-06-25 10:24
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، بخش دوم و پایانی فصل چهاردهم: درست آن‌وقت بود که فهمیدم چرا عمو جلال نمی‌تواند بگذارد من برگردم و خودم را با عجله به کشتن بدهم. این قضیه خیلی او را به یاد اسکندر می‌انداخت. احساسات کهنه را دوباره در او برمی‌انگیخت. آن شکاف کهنه را دوباره بازمی‌کرد. تمامیت او، هویت او را مورد سئوال قرار می‌داد.

Share/Save/Bookmark

عمو جلال و شوالیه‌های مالتا

چهارشنبه, 1390-06-23 10:33
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور - عمو جلال کمی پس از کفن و دفن اسکندر از پست دولتیش کناره‌گیری کرد. هیچکس نمی‌دانست آیا از نظر شاه افتاد، یا اینکه مرگ اسکندر هویت دوگانه‌اش را دستخوش بحران دیگری کرد که اجازه نمی‌داد زندگیش را بنا بر معمول ادامه دهد، یا اینکه موقع را برای آغاز حرفه بازرگانی که مدت‌ها پیش در نظر گرفته بود مساعد دید.

Share/Save/Bookmark

چرا این مرتیکه لباس فراک تنش نیست؟

چهارشنبه, 1390-06-16 11:58
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، فصل سیزدهم، بخش نخست- عمو جلال در کاخ سلطنتی ناچار شده بود برای درباریان، که اکیداً اصرار داشتند که او لباس فراک به تن کند، به همان نوع استدلال کند و در استدلالش پیروز شده بود. چطور می‌شد یک زندانی کمونیست مرتد را وادار کرد که لباس فراک به تن کند، حتی اگر او یک وزیر آینده باشد؟ به هر حال، این راه خوبی برای آن بود که اعلیحضرت از او ناخرسند شوند و احتمال صاحب منصب شدن او از کفش برود.

Share/Save/Bookmark

ماجرای شرفیابی عمو جلال به پیشگاه همایونی

جمعه, 1390-06-11 11:16
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، فصل دوازدهم، بخش دوم و پایانیِ این فصل – و عمو جلال حالا داشت به شرفیابی این آدم می‌رفت. گو اینکه دیگر ترس آمیخته با احترامش در مقابل این آدمی که خودش را شاه شاهان می‌دانست ریخته بود، می‌دانست که او هم بوی مرگ و میر می‌دهد.

Share/Save/Bookmark

اصلاً سید نیست

چهارشنبه, 1390-06-09 08:41
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، فصل دوازدهم، بخش نخست - عمو جلال امتحان واقعی دوام و ابقاء خود را چند روز پیش از کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ داد. پس از آنکه دو کودتای بیست و پنجم و بیست و ششم مرداد بر ضد کابینه دکتر مصدق و مجلس شکست خورده بود، شاه به بغداد گریخته بود، و کمیته مرکزی حزب توده تصمیم گرفته بود که در این دعوا کنار گود بنشیند، عمو جلال احساس کرد که اوضاع بد‌تر از این‌ها خواهد شد.

Share/Save/Bookmark

واترلو، آیوا، شنبه چهاردهم ژانویه ۱۹۸۴

جمعه, 1390-06-04 04:39
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور - بی‌لنگر، بخش چهارم، فصل یازدهم، واترلو، آیوا، شنبه چهاردهم ژانویه ۱۹۸۴، ساعت یک و نیم صبح - الان عمو جلال تلفن کرد، از پاریس. می‌خواست بداند معنای تلگرافی که دربار تعویق کفن و دفن مادرم به تهران زده بودم چیست. گفت او ترتیب همه چیز را داده بود که تلگراف من رسید و همه کار‌ها را خراب کرد. عمو جلال کسی است که ترتیب کار‌ها را می‌دهد. ترتیب همه کار‌ها را. ما رویش حساب می‌کنیم.

 

Share/Save/Bookmark

تهران، ۱۵ اوت ۱۹۶۸

جمعه, 1390-05-28 06:38
بهمن شعله‌ور

 بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، فصل نهم، دفتر خاطرات فرهنگ، تهران ۱۵ اوت ۱۹۶۸- نزدیک به یک سال از آخرین گفت‌وگویم با بابا گذشته. سال اول حقوق را گذراندم. جریانات به‌ همان صورت که بابا پیش‌بینی کرده بود پیش رفت. من یادداشت‌های هنگفتی سر کلاس برداشته‌ام و به ساواک گزارش داده‌ام.

Share/Save/Bookmark

اول سپتامبر ۱۹۶۱

چهارشنبه, 1390-05-26 10:59
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، دفتر خاطرات فرهنگ، فصل هشتم، تهران، اول سپتامبر ۱۹۶۱- بر خلاف انتظار خودم، در کنکور دانشگاه قبول شدم، و نفر هشتاد و چهارم. بابا از قبولی من، بخصوص از اینکه بین بیست و چهار هزار نفر، نفر هشتاد و چهارم شده‌ام بی‌‌نهایت احساس غرور می‌کند. اما هنوز هم اصرار دارد که من به دنبال گرفتن گذرنامه باشم، هر چند هم که می‌خواهد طول بکشد.

Share/Save/Bookmark

واترلو، آیوا، جمعه سیزدهم ژانویه ۱۹۸۴

چهارشنبه, 1390-05-12 07:12

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، بخش دوم، فصل پنجم، واترلو، آیوا، جمعه سیزدهم ژانویه ۱۹۸۴، ساعت ساعت ۱۱: ۴۰ شب- سیروس همین الان تلفن کرد. پرسید به چه حقی من هی کفن و دفن یک زن مرده را به عقب می‌انداختم. گفتم به این حق که در خانواده آن زن مرده من تنها حرامزاده‌ای بودم که درد می‌کشیدم. گفت اگر میزان درد کشیدن هر کس را از روی میزان عرق‌خوریش حساب می‌کردند، تردیدی نداشت که من خیلی درد می‌کشم.

Share/Save/Bookmark

جمعه سیزدهم ژانویه ۱۹۸۴،ساعت ۱۰ شب

جمعه, 1390-05-07 10:32
بهمن شعله‌ور

بهمن شعله‌ور، بی‌لنگر، فصل چهارم، واترلو، آیوا، ساعت ۱۰ شب، فرهنگ - اینکه مادر جون در سالروز تولد اسکندر بمیرد اجتناب ناپذیر بود. ابنکه او در این سالروز به‌خصوص بمیرد با عقل جور در می‌آید. اینکه کلارا باید این روز را برای کردن کاری که دارد می‌کند انتخاب کرده باشد طنزآمیز است، گو اینکه هنوز اهمیت این روز را برای من نمی‌داند. با این همه هر دو جریان در ذهن من خوب با هم جفت شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

حامیان ما

همیاران ما