گذر از سرکوب یهودیان به هولوکاست
شهلا فرید − شب نهم به دهم نوامبر در سال ۱۹۳۸ در آلمان نقطه تاریخی مهمی است. در این شب راهی که از سال ۱۹۳۳ با روی کار آمدن دولت رایش آغاز شده بود ، یعنی راه فشار بر یهودیان و سرکوب آنان، در مسیر هولو کاست افتاد. این شب را وقتی بخواهند چنان ساده بیان کنند که کشتار و وحشیگیری کمتری را بروز دهد، "شب کریستال رایش" هم میگویند.
در این شب نیروهای نظامی و بسیج شده حزب حاکم، حزب ناسیونال سوسیالیسم در لباس شخصی به هر آنچه که از آن یهودیان بود، حمله بردند، شکستند، خراب کردند، آتش زدند و نابود کردند. عدهای را کشتند و عدهای را دستگیر کردند.
گفتند که "خشم مردم" بوده که به صورت "خودجوش" فوران کرده است. بیش از ۷۵۰۰ محل کسب یهودیان در یک شب ویران شد.
به تمام کنیسهها و محلهای عبادت یهودیان حمله شد، و ۱۴۰۰ محل یعنی بیش از نصف نیایشگاهها به تلی از خاک و خاکستر تبدیل شدند. گروههای مسلح چه مجهز به سلاح گرم و یا مجهز به کارد و میله آهنی نیمه شب به خانه یهودیان ریختند، همه چیز را شکستند و نابود کردند، یول و جواهرات را غارت کردند، کودک و زن و مرد را زدند و مجروح کردند. عدهای را دستگیر کردند و به اردوگاههای کار فرستادند. آمار دولتی وقت از ۹۱ کشته میگوید، ولی آمارهای دیگر میگویند که بیش از ۱۳۰۰ تن از مردم یهودی کشته شدند چه به طور مستقیم در حمله و یا مجروح شدن بر اثر آن و یا در خودکشی در پی این حمله. آنقدر شیشه در این شب شکستند از شیشههای محل کسب و زندگی و یا هر آنچه که در این یورش قابل شکستن بود، که به آن شب کریستال میگویند. آلمان در صبح روز دهم نوامبر مانند خرابهای شده بود.
بهانه این حمله چه بود؟
روز نهم نوامبر خبر رسید که ارنست فوم رات، نفر سوم سفارت آلمان در فرانسه که چند روز پیش در سوقصدی در پاریس مجروح شده بود، در گذشت.
این شخص توسط جوان هفده ساله یهودی لهستانی مورد حمله قرار گرفته و مجروح شده بود. انگیزه این ترور، اعتراض به اخراج توهین آمیز و وحشیانه خانواده این جوان از آلمان به لهستان بود.
این خبر وقتی به سران حزب نازی از جمله هیتلر رسید که آنان در یک گردهمایی حزبی در مونیخ، جمع شده بودند. این گردهمایی به مناسبت کودتای نافرجام هیتلر در سال ۱۹۲۳ بود، که پس از آن هر ساله مراسمی در سالروز آن برگزار میشد. پس از رسیدن این خبر هیتلر تصمیم گرفت که به روند خلع مالکیت یهودیان و حذف آنان از زندگی اجتماعی که از سال ۱۹۳۳ اغاز شده بود، شتاب بیشتری بدهد. بعدها چه در اسناد تاریخی و یا روزنوشتهایی که یافته شد، مشخص شد که هیتلر با گوبلز در این مراسم مشورت میکند و به او حمله سازماندهی شده از طرف حزب را ابلاغ میکند. پس از آن بود که جوانان وابسته به "اس اس" و "اس آ" بسیج و مسلح میشوند و این عملیات در سراسر آلمان تا ۱۳ نوامبر ادامه داشت. در این مدت هیتلر در انظار ظاهرنشد وسکوت اختیار کرد و رسانهها این عملیات را کار مردم نامیدند که دیگر صبرشان را از دست داده بودند.
سیاستهای ضد یهودی قبل از این واقعه
از روزی که آدولف هیتلر در ۱۹۳۳ روی کار آمد، سیاست دشمنی و سرکوب یهودیان به سیاست رسمی دولتی تبدیل شد و با تصویب قوانین مختلف تبعیض و ترور یهودیان مبنای قانونی یافت. در اول آوریل ۱۹۳۳ اولین عملیات ترور علیه یهودیان یعنی بایکوت یهودیان با نام "از یهودیان خرید نکن" آغاز شد که بر سر مغازههای یهودی نصب شد. در ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۵ قانونی به نام "قانون حفظ خون و شرافت آلمانی" تصویب شد که از جمله بر اساس آن ازدواج و یا رابطه جنسی یهودیان با دیگران ممنوع شد و برای آن مجازات تعیین گردید. استفاده یهودیان از رنگهای پرچم آلمان ممنوع شد. حقوق یهودیان هرچه بیشتر زیر پا نهاده شد. از جمله اشتغال یهودیان به وکالت ممنوع شد. فقط از این طریق ۳۷هزار یهودی شغل خود را از دست دادند. حق طبابت از پزشکان یهودی سلب شد و یهودیان از ادارات دولتی اخراج شدند. در ماه اوت ۱۹۳۵ قانونی تصویب شد که بر اساس آن تعداد یهودیان و هویت و محل زندگی آنان ثبت شد. در ماه ژوئن ۱۹۳۸ قانونی تصویب شد که محل کسب یهودیان با حروف سفید مشخص شود. این قانون یافتن محل کار یهودیان را برای حمله کنندگان ماه نوامبر آسان کرد. هم چنین از ماه ژوئن همین سال مقرر شد که یهودیان باید از مالکیت کنیسهها عقب نشینی کرده و آنها را به دولت واگذار کنند. در اوت همین سال قانون دیگری تصویب شد که همه یهودیان زن باید نام سارا و یهودیان مرد نام اسراییل را به نام کوچک خود اضافه کنند و پاسپورتهای آنان به حرف j به معنای یهودی بودن مارکدار شد.
اخراج یهودیان لهستانی از آلمان
تا سال۱۹۳۳ در آلمان ۵۰۰ هزار یهودی زندگی میکردند. یک چهارم آنها تا سال ۱۹۳۸ از آلمان مهاجرت کردند. از این پانصد هزار تن صدهزار تن یهودیان خارجی و بیش از نیمی از خارجیان یهودیان لهستانی بودند. در سال ۱۹۳۸ قانونی در لهستان تصویب شد که بر اساس آن شهروندان آن در صورتی که بیش از ۵ سال در کشور دیگری زندگی کنند، تابعیت لهستانی خود را از دست میدهند. دو روز قبل از این که این قانون به اجرا در بیاید، در شب ۲۷ اکتبر ۱۹۳۸ نیروهای "اس اس" به منازل یهودیان لهستانی حمله برده و آنها را بدون آنکه هیچ آمادگی داشته باشند و بدون این که فرصت حتی بستن چمدان بیابند یا این که امکان بیابند چیزی را همراه ببرند، سوار کامیونها کرده و به ایستگاههای قطار فرستادند که در آنجا بدون غذا همراه با کودکان ساعتها بایستی منتظر بمانند. آنها حتی نمیدانستند چه در انتظارشان است. آنها را در قطارها چپاندند و به مرز آلمان و لهستان فرستادند. تاسال ۱۹۳۹ هنوز ۷۰۰۰ یهودی لهستانی در این اردوگاه بودند. سندل و ریفکا گرینژپان به همراه دو کودک خود از جمله خانوادههایی بودند که در ۲۷ اکتبر به ترتیب گفته شده، به لهستان باز گردانده شدند. آنها در ایستگاه برای پسر هفده ساله شان که در پاریس غیرقانونی زندگی میکرد، کارتی فرستادند و ماجرا را گفتند. هرشل گرینژپان در روز سوم نوامبر از وضعیتی که خانواده اش به ان دچار شده بود، اگاهی مییابد، اسلحهای تهیه میکند و به قصد انتقام به سفارت آلمان در این شهر میرود. او تصمیم داشت که سفیر آلمان را بکشد وبه طور اتفاقی با نفر سوم سفارت آلمان برخورد کرده و او را زخمی میکند. او در بازجویی هایش میگوید که میخواست به سیاستهای ضد یهودی رایش سوم اعتراض کند و بخاطر سرنوشت تلخی که خانواده اش به آن دچار شده بود، انتقام بگیرد. او بعدا به اردوگاههای مرگ فرستاده شد، از سرنوشت او اطلاع زیادی در دست نیست. گویا اواز قربانیان اردوگاه کار ساکسن هاوزن بوده است.
این ترور بهانه مناسبی بود تا جو را هرچه بیشتر ضد یهودی کنند، از "توطئه یهودیت جهانی" سخن بگویند و این که یهودیان که در آلمان کار و زندگی میکنند اوامر "یهودیت جهانی" را اجرا میکنند. وقتی خبر مرگ دیپلمات آلمانی در ۹ نوامبر رسید دیگر فرصتی بهتر از این یافت نمیشد که یورش به محل کار و زندگی یهودیان را سازمان دهند.
در روز ۹ نوامبر که طبق سنت هر ساله حزب ناسیونالسوسیالیست یادبود کودتای نافرجام هیتلر در سال ۱۹۲۳ را در مونیخ برگزار میکرد، خبر مرگ دیپلمات آلمانی رسید. هیتلرباید طبق معمول سخنرانی میکرد، از سخنرانی خودداری کرد و به اقامتگاهش رفت. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر سخنرانی تحریک امیز ضد یهودی آتشینی کرد که در آن خواستار انتقام و تلافی این ترور شد. در همان لحظه در جاهایی از جمله در بخشهایی از شهر مونیخ، در ماگدبورگ و در هسن حملات ظاهرا خودجوشی به مناطق یهودی صورت گرفته بود. گوبلز در سخنرانی خود به نقل از هیتلر گفته بود که عملیاتی این چنین نه توسط حزب پیش برده میشود و نه سازمان مییابد ولی چنانچه به طور خودبخودی صورت گیرد، علیه آن کاری نمیکنند. رهبران حزب سخنان گوبلز را فهمیده و آن را به عنوان یک فراخوان دریافتند. عملیاتی که باید توسط حزب سازمان یابد بدون انکه تابلو آن را داشته باشد.
بدین ترتیب شب ۹ نوامبر به شب آتش زدن کنیسهها تبدیل شد. ماشینهای آتش نشانی در محل ماندند تا از سرایت آتش به محل "آریایی ها" جلوگیری کنند. پلیسها در یورشها در کنار ماندند تا اگر مقاومتی صورت گیرد، به کمک بروند. یهودیان از خانههای خود با خشونت بیرون کشیده شدند، دارایی هاشان غارت شد و بسیاری دستگیر شدند. بیش از سی هزارتن در این شب دستگیر شدند. کمتر ساختمان و محل زندگی و کار یهودیان بود که سالم مانده باشد.
یورش به یهودیان در بسیاری از شهرها تا ۱۳ نوامبر به درازا کشید.
آغاز یک برنامه ریزی برای کشتار سیستماتیک یهودیان
تاریخ نگاران میگویند شاید بسیاری از یهودیان که روند سرکوب را از سال ۱۹۳۳ شاهد بودند، تصور میکردند که این روند در این شب به اوج خود رسیده است، ولی این روند اکنون یک هدف را در نظر داشت و آن کشتار سیستماتیک یهودیان بود که در این شب آغاز شد.. پس از این بود که روانه کردن یهودیان به اردوگاههای کار و مرگ آغازشد. تا آن زمان سه اردوگاه بزرگ داخائو، بوخن والد و ساکسن هاوزن ساخته شده بود. در داخائو دستوردادند که بر روی ۵هزار لباس آرم یهودی دوخته شود. هیتلر ماشین جنگ را داشت آماده میکرد. از همان اول سال ۱۹۳۸ بودجه عظیم تسلیحاتی پیش بینی شده بود که دو میلیارد مارک کسری داشت و در همان مدت قانونی تصویب شده بود که یهودیان باید صورت ریز دارایی خود را به اداره داریی تحویل دهند. حدس زده میشد که این دارایی بالغ بر هشت و نیم میلیارد مارک باشد که چهارو نیم میلیارد آن به شکل سهام بورس است. طبق قانون یهودیان مجبور شدند که سهام خود را تحویل داده وقرضه دولتی جایش بگیرند. دولت هیتلر این سهام را در بازارهای بین المللی فروخت تا ماشین جنگ را آماده کند.
یهودیان هرچه بیشتر خود را در آلمان در خطر میدیدند، تعداد هرچه بیشتری به فکر مهاجرت افتادند ولی موانع بیشتری بر سر راه پدید آمدند. آنها اجازه نداشتند که دارایی خود را با خود ببرند و از سویی برای مهاجرت و ویزا برای کشورهای دیگر مجبور به نشان دادن بضاعت مالی بودند.
در کنفرانسی که در این سال با شرکت ۳۲ کشور در شهر واویان در فرانسه تشکیل شد، در مورد سرکوب یهودیان در آلمان همه اظهار همدردی کردند ولی هیچ کشوری آمادگی خود را برای پذیرش یهودیان اعلام نکرد. کشور سویس از این که با ورود یهودیان به این کشور فضای تبعیض به این کشور وارد میشود، اظهار نارضایتی کرد. استرالیا اعلام کرد که ما چنین مشکلی در کشور خود نداریم و نمیخواهیم با ورود یهودیان این مشکل را به کشور خود وارد کنیم. بریتانیا موانع مهاجرت را گسترش داد.
زندگی یهودیان در آلمان چگونه پیش خواهد رفت. در ۱۲ نوامبر ۱۹۳۸ کنفرانسی با نام " بحث در باره مسئله یهود" برگزار شد. هیتلر در سخنان خود از سامان دادن برخورد با یهودیان حرف زد. تاریخدان آلمانی هانس یورگن دوشر در کتاب خود در باره نوامبر ۱۹۳۸ مینویسد، نتیجه این کنفرانس گذر از تعقیب و سرکوب به سوی نابودی هستی یهودیان در آلمان بوده است. یهودیان به طور کامل از زندگی اجتماعی و شغلی و اقتصادی و فرهنگی کنار گذاشته شدند. آنها حق نداشتند از هیچ برنامه فرهنگی و هنری و ..دیدن کنند. حق تاسیس کار و حرفه را نداشتند. کسی حق نداشت آنها را استخدام کند. کودکان حق نداشنتد به مدرسه غیر یهودی بروند. گواهینامه رانندگی یهودیان از آنان گرفته شد. محدودیت ها، ممنوعیتها و تبعیضها هر دم فزون تر شدند تا جایی که امکان زندگی از آنان سلب شد. فرارهای جمعی به وقوع پیوست.
وقایع ترسناک سرانجام ره به هولوکاست، نابودی و کشتار جمعی یهودیان اروپا برد.
عکسها:
ویرانگری و سرکوبگری در شب کریستال رایش
اغراق گویی و پروپاگاندا! شب کریستال شب مهمی است، و البته محکوم و غیر قابل تائید اما گزاف گویی و پروپاگاندا هم همون اندازه غیر قابل پذیرشه ... از همون جمله ای که ابتدای گزارش نوشته :"آلمان در صبح روز دهم نوامبر مانند خرابهای شده بود." بگیر تا پائین
بسیار ممنون از مقاله ی خوبتان. امثال این مقالات برای آشنایی ایرانیان با این بخش از تاریخ اروپا مهم است. اینکه کاربر مهمان در بالا چنین مقاله ای را گزافه گویی می داند خود دلیلی است بر ناآشنایی و بی اهمیت جلوه دادن بخش هایی ویژه از تاریخ بشریت که به لحاظ فرهنگی هنوز آمادگی درک درست آنها را نداریم. البته سخن گفتن از چنین موضوعاتی نیز شهامت می خواهد و من به نوبه ی خویش از شهامت خانم فرید سپاسگزارم
همیشه آنهایی که برنده جنگ هستند، نویسنده تاریخ هم میشوند. آدولف هیتلر از پدری خشن نیمه یهودی و مادری اتریشی زاده شد. در دروان صدارت او در آلمان و استالین در قبل و بعد از جنگ جهانی دوم ، تعداد زیادی از یهودیان به فلسطین مهاجرت کردند و بنای تشکیل کشور اسرائیل را که سال ١٨٩٦ توسط تئودور هرتسل در کتاب دولت یهود به تئوری درآمده بود ، در سال ١٩٤٨ به واقعیت رساندند. بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول ، آلمان غرامت هنگفتی هر ماه باید به فرانسه و کشورهای فاتح میداد ، این غرامتها در امریکا سرمایه گذاری می شد، آلمان مجبور بود که از امریکا پول قرض کند ، بعبارتی پولهای داده شده به فاتحین جنگ جهانی اول ، اینبار بصورت قرض از امریکا به آلمان میآمد تا اقتصاد کشور سرپا باشد. تورم در بدترین شکل خود ، موجب فقر و آشوب سیاسی در آلمان شد، در زمان حکومت هیتلر اقتصاد آلمان شکوفا و هویت ملی مردم برجسته شد. بازار بورس فرانکفورت که در دست تارهای عنکبوتی سرمایه داری جهانی بود ، از قدرت بزیر افتاد و جامعه در یک التهاب ناسیونالیستی و افراط گرائی افتاد. تحریکات نظامی از جانب لهستان به آلمانی های ساکن در مرز مشترک، موجب واکنش هیتلر شد، در بریتانیا کودتای خزنده ایی از طریق جناح وینستون چرچیل و کانونهای قدرت بر علیه نخست وزیر چمرلین و خلع ادوارد هشتم از سلطنت طرح ریزی و با موفقیت به اجرا آمد، زندانی کردن رودولف هس که از طرف هیتلر مخفیانه به انگلیس رفته بود، شکست مذاکرات دیپلماتیک با انگلیسیها بود و آلمان را به جنگ خانمانسوزی کشانید و موجب کشته شدن دهها میلیون انسان شد. در اینجا باید یکی از قدیمترین هولوکاست های تاریخ بشری که بر مردم ایران روا شده و هر سال بنام پوریم جشن گرفته میشود را باید یاداوری کنم.
پیوست :تاریخچه جشن پوریم
ما به عنوان انسان متمدن بایستی به ان درجه از شعور و آگاهی برسیم که هر جنایتی که در ان افراد تنها به جرم داشتن دین یا عقیده و یا نژاد و زبان خاصی سرکوب و قلع و قم شده اند ، را محکوم نمائیم ، فارغ از اینکه قربانی کیست و به کدام گروهی وابسته است . بسیار جای تاسف دارد ، فردی به نام ایراندوست در اینجا کامنتی میگذارد، و در اینجا نقش وکیل مدافع هیتلر و جنایتکاران نازی را گویی بازی میکند . من سالیان زیادی است که در آلمان زندگی میکنم .در اینجا تقریبا اکثریت قاطع مردم آلمان از دوران هیتلر به عنوان سیاهترین و بدترین لحظات تاریخ آلمان یاد میکنند.جنایتی که هیتلر متاسفانه با همراهی ان زمان اکثریت مردم آلمان انجام داد شرم آور میخوانند . و واقعا این جنایات هم شرم آور است و هیچ توجیهی برای آنانی که وجدان بشری دارند ، قابل پذیرش نیست .
متاسفانه اکثریت مردم در داخل ایران تصوری بسیار غلط از المانها دارند. بر خلاف مردم ایران ، مردم و جامعه آلمان ، به سبب درس بزرگ تاریخی که گرفته اند ، به شدت نسبت به مسایل نژادپرستی و همینطور حزب نازی و علی الخصوص یهود ستیزی حساس میباشند . تصورات مردم ایران مانند نژاد آریا و یا هم نژادی با مردم آلمان برای آنها بسیار مضحک و مسخره میاید ، و به گوینده این حرفها به چشم آدم بیمار نگاه میشود . گاها به دلیل نادانی و جهل مردم ایران و متاسفانه دروغ پردازی ناسیونالیستهای شونیست ایرانی ، رفتاری از مردم ایران در مقابل آلمانی ها سر میزند ، که بیشتر موجب سو تفاهم است . نمونه کوچک ان چند سال پیش در یک مسابقه ورزشی میان ایران و آلمان ، در تهران ، ایرانیها در هنگام ورود تیم آلمان همگی بپا خواستند و سلام هیتلری دادند ، که آلمانی ها آنرا توهین به خود تلقی کردند و سبب قهر آنان گردید.
میزان اهمیت یا نسیان نسبت به هر رویداد تاریخی ارتباط وثیقی با مناسبت قدرت گروههای دینفع در رابطه با آن رویداد تاریخی دارد. در باره هولوکاست و فجایع آن بسیار گفته شده است ولی هرگز از قومی که تقریبا همزمان در چین به تعداد 17 میلیون نفر قتل عام شدند بجز چند قوم نگار معدود ذکری بمیان نیامده است.
جالب است که رویداد هولوکاست، بمثابه منبع درآمد پایان ناپذیری برای یهودیان اسرائیل شده که با حسن استفاده از عذاب وجدان تاریخی آلمانیها آنان را سرکیسه کرده و میکنند. تاسف آورتر اینکه این جنایت تاریخی، دستاویز توجیه راسیسم خشن و کاملا آشکار اسرائیل در سرزمینهای اشغال شده که حتی داد روشنفکران اسرائیلی را نیز درآورده است.
فراوانی و تعدد ذکر مصیبت های راجع به یهودیان هرگز شامل آن دهها میلیون بخت برگشته ای نمیشود که از سال 1944 از سرزمینهای شرقی اروپا به استپهای یخ زده و سترون روسیه کوچانده و اکثریت آنان ناپدید شدند، نه تنها از نظر جسمی بلکه شوربختانه از حافظه جمعی رسانه های جمعی نیز!!
چقدر این جمله گوبلز و رفتار بعد از شبیه گفته های مقامات جمهوری اسلامی و عملکرد چاقو کش های بسیجی است: گوبلز در سخنرانی خود به نقل از هیتلر گفته بود که عملیاتی این چنین نه توسط حزب پیش برده میشود و نه سازمان مییابد ولی چنانچه به طور خودبخودی صورت گیرد، علیه آن کاری نمیکنند.رهبران حزب سخنان گوبلز را فهمیده و آن را به عنوان یک فراخوان دریافتند. عملیاتی که باید توسط حزب سازمان یابد بدون انکه تابلو آن را داشته باشد.
مقا له خوبي است من رياضيدان نيستم ولي در ارقام داده شده چگونه است كه يهوديان مدعي كشته شان چند ميليوني هستنند
تا سال۱۹۳۳ در آلمان ۵۰۰ هزار یهودی زندگی میکردند. یک چهارم آنها تا سال ۱۹۳۸ از آلمان مهاجرت کردند. از این پانصد هزار تن صدهزار تن یهودیان خارجی و بیش از نیمی از خارجیان یهودیان لهستانی بودند. در سال ۱۹۳۸ قانونی در لهستان تصویب شد که بر اساس آن شهروندان آن در صورتی که بیش از ۵ سال در کشور دیگری زندگی کنند، تابعیت لهستانی خود را از دست میدهند. دو روز قبل از این که این قانون به اجرا در بیاید، در شب ۲۷ اکتبر ۱۹۳۸ نیروهای "اس اس" به منازل یهودیان لهستانی حمله برده و آنها را بدون آنکه هیچ آمادگی داشته باشند و بدون این که فرصت حتی بستن چمدان بیابند یا این که امکان بیابند چیزی را همراه ببرند، سوار کامیونها کرده و به ایستگاههای قطار فرستادند که در آنجا بدون غذا همراه با کودکان ساعتها بایستی منتظر بمانند. آنها حتی نمیدانستند چه در انتظارشان است. آنها را در قطارها چپاندند و به مرز آلمان و لهستان فرستادند. تاسال ۱۹۳۹ هنوز ۷۰۰۰ یهودی لهستانی در این اردوگاه بودنند
در حالي كه با كل جمعيت المان ان روز و نسبت انان در اروپا دروغ وبزرگ نمايي. انان هميشه. معلوم. است
و چطور ثروت انان. بالغ بر هشت و نیم میلیارد مارک باشد که چهارو نیم میلیارد آن به شکل سهام بورس است.با
محاسبه. يعني. يك. پنجم. يهود ساكن در المان. داراي اين ثروت هنگفت بودند يا حق با هيتلر نبو د كه اين مردم يهود المان را. بيچاره كردم اند ؟؟؟
فراموش. نكنيم اين. قوم. ٧٥٠٠٠ ايراني. را در زمان شاه ايران در چند روز كشته اند و هر سال براي اين كشتار. وحشيانه جشن. ميگيرند. ......
مثل اینکه بعضی دوستان عادت نموده اند بی حساب و کتاب حرف بزنند. جناب حمید خان کجا یهودیان در ایران , ٧٥٠٠٠ ايراني. را در زمان شاه ايران در چند روز كشته اند ؟!!!!و هر سال براي اين كشتار. وحشيانه جشن. ميگيرند؟!!!آخر بی ضابطه حرف زدن هم حد و حسابی دارد .
بعد هم اینکه در زمان جنگ جهانی دوم واقعا نزدیک شش ملیون یهودی در کل اروپا به دست نازی ها کشته شده اند . همانطور که میدانید ، آلمان کلا کشوری است که در ان بوروکراسی شدیدی حاکم است .چه در قبل و چه در حال حاضر . کلیه مشخصات قربانیان اردوگاهای مرگ در سرزمینهای تحت اشغال ان روز آلمان به طور رسمی ثبت گردیده است و مطابق آن تقریبا شش ملیون یهودی در اردوگاههای مرگ نازی ها کشته شده اند . بد نیست از بعضی از گروههای منکر هولوکاست نام ببرم تا بعضی از دوستان ناآگاه پی ببرند در کنار چه طیفی قرار گرفته اند .: 1: نئونازی ها در سراسر اروپا که دشمن تمامی خارجیان مهاجر در اروپا از جمله ایرانیان میباشند .
2: گروههای کوکلوسکلان
3: حکومت مهر گستر و عدالت طلب جمهوری اسلامی ، که مهر ورزی خود را چند روز پیش به یک جوان وبلاگ نویس ایرانی نشان داد .
جناب كار بر عزيز كه نامت مشخص نيست
براي درستي. نوشته خودم إز كتاب. نوشته. شده توسط. يهوديان. نقل شده استفاده كردم شما هم ميتوانيد براي دانش بيشتر. خودتان. به سايت
مذبور. مراجعه كنيد. و بي. خوذ به ديگران. اتهام. نزنيد. PDF.Tarikhema.ir
ٓاتاب استر گويای اين حقيقت است ٓاه خدا بر آنچه در جهان میگذرد تسلط دارد. استر طالب رضای خداست، لذا خداوند نيز او را در جهت رهايی قوم اسرائيل از يک قتل عام حتمی بكار میگيرد و توسط او آنان را نجات میدهد. خشايارشا، پادشاه پارس، از همسر خود ملكه وشتی بسيار عصبانی میشود زيرا او از آمدن به ضيافت ملوٓاانه سر باز زده بود. بنابراين، پادشاه ملكه را خلع میٓاند و بجای او استر
را ٓاه يک دختر يتيم يهودی بود به همسری بر میگزيند. مردخای، پسر عموی استر، ٓاه در ضمن قيم استر نيز بود، به استر نصيحت میٓاند ٓاه يهودی بودنش را از مردم پنهان سازد.............
ديگری نيز داری؟ هر چه بخواهی به تو میدهم. بگو درخواست تو چيست.« 13استر گفت: »پادشاها، اگر صالح بدانيد به يهوديان پايتخت اجازه دهيد ٓااری را ٓاه امروز ٓاردهاند، فردا هم ادامه دهند، و اجساد ده پسر هامان را نيز به دار بياويزند.« 14پادشاه با اين درخواست استر هم موافقت ٓارد و فرمان او در شوش اعالم شد. اجساد پسران هامان نيز به دار آويخته شد. 15پس روز بعد، باز يهوديان پايتخت جمع شدند و 300 نفر ديگر را ٓاشتند، ولی به مال ٓاسی دستدرازی نكردند.
16 ء بقيه يهوديان در ساير استانها نيز جمع شدند و از
خود دفاع ٓاردند. آنها 000ر75 نفر از دشمنان خود را ٓاشتند و از شر آنها رهايی يافتند، ولی اموالشان را غارت نكردند. 17اين ٓاار در روز سيزدهم ماه ادار انجام گرفت و آنها روز بعد، يعنی چهاردهم ادار پيروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند. 18اما يهوديان شوش، روز پانزدهم ادار را جشن گرفتند، زيرا در روزهای سيزدهم و چهاردهم،
دشمنان خود را میٓاشتند. 19يهوديا ِن روستاها به اين مناسبت روز چهاردهم ادار را با شادی جشن میگيرند و به هم هديه میدهند.
عيد پوريم
20مردخای تمام اين وقايع را نوشت و برای يهوديان سراسر مملكت پارس چه دور و چه نزديک فرستاد 21و22و از آنها خواست تا همه ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ادار را به مناسبت نجات يهود از چنگ دشمنانشان، جشن بگيرند و شادی نمايند، به يكديگر هديه بدهند و به فقيران ٓامک ٓانند، زيرا در چنين روزی بود ٓاه غمشان به شادی، و ماتمشان
به شادٓاامی تبديل شد. 23قوم يهود پيشنهاد مردخای را پذيرفتند و از آن پس، همه ساله اين روز را جشن گرفتند. 24اين روز به يهوديان يادآوری میٓارد ٓاه هامان پسر همداتای اجاجی و دشمن يهود برای نابودی آنان قرعه )ٓاه به آن »پور« میگفتند(
جناب حتماً اين. كتاب. را كه نوشته. شده. يهودي. بوده. بخوان. اگر ايراني. واقعي. عستي.
گريه. تو عالمي. را دامنش. را خواهد. گرفت
در ضمن جناب هو أدار يهود لطف كنيد. اسامي. شش ميليون. را بدهيد.
ديگر اينكه. لطف. كنيد جميعت. يهوديان. را در هر كشور. در زمان. جنگ جهاني. دوم بيرون بياوريد.
ارتشي. كه إز همه. طرف در گير جنگ و كشتار بي رحمانه. اي در اروپا. هست. فقط. پيدا كردن يك يهود. چه هزينه. براي انان خواهد داشت.
شما نماينده. من براي. تحقيق جنايت. هيتلر. باشه. نتيجه. را در همين. سايت بيان. كنيد
با درود
این لینک تا صفحه ششم ادامه دارد
http://www.amordad.net/forum/index.php?topic=11286.0
ضرر ندارد!
برای دیدن عکسهایی که نشان داده نمیشود و تا به حال ندیده اید باید عضو شوید
دیگر لینکها
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=4769&start=20
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=4727
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=9782
http://www.aparat.com/v/623be84936a2ac941b2c0df379a50569271342
آقای حمید چرا فکر میکنید که دیگران موظفند به شما ثابت کنند چقدر یهودی در اروپا کشته شده است؟ اگر شما زبانی جز فارسی و عربی بدانید براحتی در هر کتابحانه ی محلی در غرب می توانید این آمار را با دقت و مدارک بیابید. یکی از آخرین کارها در این زمینه توسط هولبرگ انجام شده کافی کتابش را بخوانید. اما مشکل شما تعداد یهودیانی که مرده اند نیست بلکه همانی است که در ابتدا نوشته اید و فرض گرفته اید که کاربری که از واقعیت تاریخی برای شما گفته حتما "هوادار یهود" است. از این نفکر باید نتیحه گرفت که حتما شما که ضدش را میگویید پس ضد یهودی هستید. مثل آقای احمدی نژاد و دار و دستش. چنین نیست؟
جناب رضا ، متشکرم از کامنت بسیار خوبتان ، من همان کسی هستم که کامنت دوشنبه, 08/22/1391 - 23:29 را در پاسخ به صحبتهای بی حساب و کتاب آقای حمید گذاشتم ،اما وقتی ایشان در پاسخ مرا متهم به هواداری از یهود نمودند و از همه مضحک تر ، از من میخواهند تا اسامی شش ميليون قربانی را در اینجا بیاورم ؟ !!!!! ؟ !!!!!
از پاسخ ایشان متوجه شدم ، جواب ایشان تنها سکوت است و بس .
اقا رضا إز لطف شما ممنون نسبت به جواب من به اقاي بي نام ونشان ١-ايراد من اول به سايت و اديتور زمانه كه دو كامنت مرا سانسور كردنند . مطالب گفته شده در كامنت نه توهين و تهديد به كسي بود كه باعث سانسور شود .البته اين سانسورگري در موردهاي نيز بوده . ٢-كشتن مردم بي گناه بر هر شكل ان توسط هر نامي فاشيزم ،امپرياليسم، كومونيسم چه در زير نام مذهب به هر اسمي إز طرف من محكوم مردود است. ٣-اقا رضا من هم واقعيت تاريخي را مي خواهم بدانم و دليل ضديت با دروغ تاريخي و اغراق در ان (همانطور كه كامنت گذاري انرا بيان كرده اند) واخازي إز يك ملت ديگر دليل موافقت با جريان فاشيستي (احمدي نژاد يا غيره ) ديگر نيست . ٤-در ضمن در كتاب مور.د نظر شما كلُي گوُيي شده شما چنانچه مدركي بر نظرتان داريد كپي ودر سايت قرار دهيد . ٥-بنده در حد خودم مي توانم كتاب بخوانم ولي حاضرم با شما به هر زباني كه خواسته باشيد صحبت كنم . ٦- دوست بي نام ونشان نيز در سايت www.irantarikh.com مي توانيد كتاب استر را پيدا وبخوانيد و إز شادماني كشتار ايرانيها تو سط قوم يهود به تعداد٧٥٠٠٠ نفر اگاه شويد . وجشن ساليا نه انها به نام پوريم بيشتر بدانيد -٧- جناب بي نام و نشان شما مي توانيد سكوت كنيد***
وقتی خود ملت و دولت آلمان این جنایات بر علیه يهوديان را قبول دارند و آنرا لکه ننگی بر تاریخ خود میدانند و با تصویب و رای پارلمان های قانونی خود بخشی از خسارتهای آنرا پرداخت میکنند,شما آقای حمید چه کاره ماجرا هستید که در این وسط به ان اعتراض دارید؟ آیا صحبتهای شما انسان را به یاد حرفهای احمدی نژاد نمی اندازد که نقش وکیل مدافع هیتلر را بازی میکرد ؟این حرفها در میان تمام ملت اآلمان یک خریدار دارد ، و ان هم گروهای نژاد پرست نو نازی که در اقلیت کامل هستند . اگر روزی خدای نکرده حتی یک ایرانی را در گوشه ا یی تنها گیر بیاورند بدون کوچکترین ترحمی ، تنها به دلیل کله سیاه بودن ، خواهند کشت . نمونه اش قتل سریالی حدود دوازده ترک در آلمان که به قتل سریالی کباب ترکی پزها معروف است . شما به جهت تحقیر دیگری را که مخالف شماست را آقای بی نام و نشان مینامید ، احتمال زیاد این توهین را به من هم خواهید کرد . اما میخواهم بگویم نام " حمید " هم آنچنان با نام و نشان نیست ، زیرا صد ها هزار فرد با نام " حمید " را میتوان یافت . گویی این که شما به خاطر مواضع تان ازحمایت حکومت بر خوردا رید. .
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
.چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شما ها اگر مائل باشيد ووفقط همين اخبار روزانه همين سايت را دنبال كنيد احتياجي به خيال پردازي و توهين و اتهام زدن نداريد !!!!!!!
دیدهام که میگویم. با همین دو تا چشمهای خودم دیدهام که یک «فعال حقوق بشر» دارد خودش را در همین فیسآباد پاره میکند تا ثابت کرده باشد که فلسطینیها چقدر حقوق بشر را نقض میکنند و اصلا اگر چیزی هم قربانی باشد، اسراییل است و حتا از خود ارتش اسراییل هم بیشتر بمب زده روی سر مردم غزه در همین چند روز. دیدهام که میگویم. با همین دو تا چشم بی سوی خودم. دوره افتادهاند که «منافع ملی» ما را فدای فلسطین نکنید. که فلسطین به ما مربوط نیست. که هرچند ارتش ظفرنمون ناتو در لیبی به ما مربوط است، هرچند قول داده ایم کریستوفر استیونز، سفیر آمریکا در لیبیِ آزاد شده را که منفجر شد، تا «آلوایز» در «رِمِمبِر» داشته باشیم، هرچند هم خودمان خواستهییم، هم از دیگران خواسته ایم که بخواهند «جامعهی جهانی» هرچه زودتر در سوریه مداخلهی بشردوستانه کند اما حالا در مقابل مردم غزه، در برابر مردم فلسطین سکوت، سکوت، سکوت. مثل بلندگویی که «سایلنت» شده باشد. همانطور که ماههاست در مقابل کشتار مردم بحرین سکوت کرده ایم و به ما مربوط نیست اصلا. به ما و «منافع ملی» *** خودمان. برویم کمپین بزنیم و به مردم اسرائیل اطلاع دهیم که ما ترور نمیخواهیم و لُپهایتان را جلو بیاورید که ما بسیار متمدن و مدرن و فلانیم. راستی از «ران آدری» چه خبر؟ همان که به ما قول داده بود روی سرمان بمب نریزد. نمیشود یک قولی هم به کودکان غزه بدهد؟ خیلی وقت است که روی سر غزه بمب میریزند، خیلی سال است. میگویند کودکان فلسطینی توی کوچهها با توپ پلاستیکی و ترکشهای قدیمی بازی میکنند. برادر عزیز! آقای «ران آدری» محترم! یک قولی، چیزی، وعدهیی به کودکان غزه بده تا با خیال راحت لااقل بمیرند. و من حتا دیدهام، با همین چشمهای خودم. یک عده میخواهند بی طرف بمانند. آنها خیلی نجیب اند، خیلی عزیزاند، خیلی منطقیاند. از نظر آنها «البته این دردناک است اما...» و همه چیز از همین «اما» آغاز میشود. آنها همکاران خوشسیمای جلادند، دستگاه توجیه جنایت. غزه دارد توی سرم سوت میکشد، مثل بمبهایی که روی غزه سوت میکشد. مثل بدنهایی که در خیابانهای غزه سوت میشود. و «همهی کسانی که مُردند/ همهی کسانی که خواهند مُرد/ روزی مرا در آغوش میگیرند/ و از من سلاحی ساخته خواهد شد» (محمود درویش)
دریافتی: هولوكاست 10 ميليون ايراني به دست بريتانياي كبير+ تصاوير
آيا ميدانيد هولوكاست واقعي در ايران رخ داده است؟ از قحطي بزرگ در ايران چه ميدانيد؟ آيا ميدانيد مابين سالهاي 1917 تا 1919 بيش از 40 درصد جمعيت ايران جان خود را از دست دادند؟ براي آشنايي با چگونگي هولوكاست 10 ميليون ايراني با طراحي بريتانيا، با گزارش ويژه مشرق همراه شويد.
به گزارش جهان به نقل از مشرق؛ طي سالهاي 1917 تا 1919 ايران با وجود اعلام بي طرفي در جنگ جهاني اول، بيشترين آسيب را از اين جنگ ويرانگر ديد و در حدود نيمي از جمعيت كشور قرباني مطامع كشورهاي بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد اين قتل عام قريب به 10 ميليون نفري همچنان در رديف اسناد طبقه بندي شده و سري انگلستان قرار دارد و اين كشور هنوز هم از انتشار آنها ممانعت ميكند. گزارش زير با توجه به كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد نوشته شده است كه يكي از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوكاست 10 ميليون نفري ايرانيان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخي اسناد تاريخي در دسترس نوشته شده است. عكسهاي مربوط به تلفات قحطي برگرفته از كتاب دكتر مجد و ديگر منابع تاريخي است.
با كشته شدن وليعهد اتريش در سال 1914 جرقه جنگ جهاني اول زده شد. كشورهاي روسيه، فرانسه و بريتانيا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهاي اتريش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثماني، ايتاليا و ژاپن نيز با پيوستن به اين گروه، ميدان جنگ را به آسيا و خاورميانه نيز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهاني اول، وضعيت داخلي ايران بسيار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادي و سياسي و مداخله بدون حد و مرز قدرتهاي خارجي، ايران را تا آستانه يك دولت ورشكسته پيش برد. هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار، جنگ جهاني اول آغاز شد و مستوفي الممالك نخست وزير ايران رسما موضع بي طرفانه ايران را به دول متخاصم اعلام نمود.
احمدشاه، شاه بي كفايت ايران در 18 سالگي تاجگذاري كرد
با وجود اعلام بي طرفي ايران، نيروهاي متخاصم انگليس و روس از نقاط مختلف وارد كشور شدند. جدا از دلايل ژئوپلتيك و منابع حياتي ايران كه براي ادامه جنگ ضروري بود، يكي از دلايل اين تعرض به ايران، شكل گيري احساسات همسو با آلمان از طريق يكي از مقامات دربار بود و بريتانيا از بيم وقوع كودتاي آلماني در ايران، نيروهاي خود را تا پشت دروازههاي پايتخت پيش آورد.
ورود نيروهاي متفقين - روس و انگليس - به ايران
دولت عثماني نيز با بهانه تراشي در مورد حضور نيروهاي روس در آذربايجان، از مرزهاي شمال غرب نيروهاي خود را وارد كشور كرده و توقف نقض بي طرفي را به خروج روسيه از آذربايجان موكول كرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنين واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نيروهاي هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اكتبر 1917 روسيه، نيروهاي روس از ايران خارج شدند و انگليس برنامه ريزي خود براي پر كردن جاي اين نيروها را با بزرگ نمايي خطر آلمانها و عثماني آغاز كرد و بدين ترتيب انگليسيها از سال 1917 ايران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددي در ابعاد اقتصادي نيز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله: دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده هاي مردم كه به طرز اعجاب انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيدهتر كرده بود.
اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده بود
در همين زمان قحطي در ايران بيداد ميكرد و همه روزه كودكان، زنان و سالمندان بسياري را به كام مرگ ميكشاند. نيروهاي اشغالگر انگليس تمامي منابع و توليدات كشاورزي را براي گذران نياز نظاميان در جنگ خود، خريداري كرده و احتكار ميكردند. عجيبتر اينكه ارتش بريتانيا مانع از واردات مواد غذايي از بين النهرين و هند و حتي از آمريكا به ايران شد.
سربازان انگليسي علاوه بر اين بدليل عدم رعايت بهداشت موجب شيوع بيماريهايي نظير آنفولانزا و وبا در ايران شدند كه بدليل قحطي و عدم توانايي مردم براي مقاومت در برابر بيماريها، مبتلايان جان خود را از دست ميدادند.
جعفر شهري نويسنده و شاهد اين قحطي بزرگ مينويسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نميگرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نميشدند. "
ميرزا خليل خان ثقفي - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران ميگويد كه نشان دهنده عمق فاجعه در پايتخت است:
"از يكي از گذرگاههاي تهران عبور ميكردم. به بازارچهاي رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه كنان گفت: اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخوردهايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.
گفتم: قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شويم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشدهايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند: آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
قحطي بزرگ در ايران مردم را به مردار خواري وا داشته بود
از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت ميكردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: ديگر نميخورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.»
نيروهاي انگليس تمام محصولات كشاورزي را با قيمت بالا از كشاورزان ميخريدند و براي سربازان خود احتكار ميكردند
محمد قلي مجد در كتاب "قحطي بزرگ" خود مينويسد: بر اثر چنين فاجعه عظيمي بود كه جامعه ايراني به شدت فروپاشيد و استعمار بريتانيا توانست به سادگي حكومت دست نشانده خود را در قالب كودتاي 1299 بر ايران تحميل كند. مجد چنين نتيجه ميگيرد: «هيچ ترديدي نيست كه انگليسيها از قحطي و نسل كشي به عنوان وسيلهاي براي سلطه بر ايران استفاده ميكردند.
احمدشاه بزرگترين محتكر غلات در زمان قحطي بود
بدتر از هر مصيبت ديگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برناميهاي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود.
احمدشاه با وجود قحطي فراگير حاضر به توزيع گندمهاي انبار شده در ميان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس الوزراي خود نيز نميداد و مقادير زيادي گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت «جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم».
در زمان قحطي نانوايان و خانه داران از جو و ساير غلات به جاي گندم استفاده ميكردند شاه قاجار گندم مورد نياز مردم براي پخت نان را جز به قيمت روز نميفروخت
در زمان قحطي، شكل همه عوض شده و مردم ديگر به انسان شباهتي نداشتند. همه با چشماني گود افتاده چهار دست و پا ميخزيدند و علف و ريشه درختان را ميخوردند. هر چه از جاندار و بي جان در دسترس بود به غذاي مردم تبديل شده بود. سگ، گربه، كلاغ، موش، خر و...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مينويسد:
"اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتادهاند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كندهاند و يا ريشههايي كه از مزارع در آوردهاند به چشم ميخورد؛ با اين علفها ميخواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنهاي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت، چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك ميشد ميخزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس ميكرد."
قحطي 1917؛ بزرگترين فاجعه تاريخ ايران
قحطي بزرگ ايران در سالهاي 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سيزدهم ميلادي نيز بسيار عظيمتر بوده است.
از گزارشهاي مطبوعات آن زمان كاملا روشن است كه در تابستان 1917 ايران در آستانه قحطي قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفهاي كوتاه در آن ايجاد كرده بود. روزنامه ايران در 18 اوت 1917 چنين گزارش ميدهد: «بر اثر تلاشهاي دولت، هماكنون مقدار قابل توجهي غله در حال ورود به شهر است و ديروز قيمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان كاهش يافت». اما اين تسكيني گذرا بود. ايران در 21 سپتامبر 1917 مينويسد: «نبود غله دارد در سراسر ايران قحطي به وجود ميآورد. تاثير كمبود غله بويژه در كاشان مشهود است و هيچ ترفندي نميتواند اوضاع را بهتر كند، زيرا حمل غله از قم يا سلطانآباد به كاشان ممنوع است و مازاد غله اين مناطق به شهرهاي شمالي ارسال ميشود».
بدليل ممنوعيت ورود غله از قم و سلطان آباد به كاشان بسياري از مردم اين شهر گرسنگي كشته شدند
«جان لارنس كالدول» در گزارشي با عنوان «فقر و رنج در ايران» به تاريخ 4 اكتبر 1917 به تشريح قحطي فزاينده پرداخته و مينويسد: «كمبود مواد غذايي، بويژه گندم و انواع نان، سراسر ايران بويژه مناطق شمالي و حاشيهاي و نيز تهران را چنان در برگرفته كه پيش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسيعي پديد آمده است. ترديدي نيست كه زمستان امسال مرگ و گرسنگي چند برابر خواهد شد... حتي در اين موقع از سال، قيمت ارزاق به بالاترين حد خود طي چندين سال گذشته رسيده و كمبود غله و ميوهجات حقيقتا هشداردهنده است».
گرسنگي فراگير در تمام نقاط ايران
مجد در كتاب خود با اشاره به تلگرافها و مكتابات موجود و همچنين روزنامههاي آن روز از فراگير شدن قحطي در تمام نقاط كشور اينگونه مينويسد:
از ژانويه 1918، كارد به استخوان رسيد. در گزارش روزنامه رعد در يازدهم ژانويه 1918 چنين آمده است: «به گزارش نظميه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگي و سرما در خيابانهاي تهران جان باختهاند». در همين مقاله به اقدامات امدادي انجام گرفته براي مقابله با قحطي در تهران اشاره شده است: «تا پايان دسامبر، كميته مركزي صدقات اقدامات زير را براي فقراي شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهاي زياد و با اسباب و اثاثيه مورد نياز و گرمايش براي اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزايي براي زنان مستمند و كودكان، پناه دادن به يكهزار نفر ايجاد يك حمام براي آنها، تأمين البسه مورد نياز، تأمين جيره روزانه براي چاي، آش و برنج، معالجه بيماران، نگهداري از زنان باردار و تأمين شير نوزادان يتيم، تأسيس يك مريضخانه 30 تختخوابي، ايجاد كارخانهاي براي قاليبافي زنان و كودكان كه تاكنون 8 دستگاه دار قاليبافي در حال كار در آن مستقر شده است و تعيين معلمي براي تعليم علوم ديني به كودكان».
رعد در بيستم ژانويه درباره بيماري و گرسنگي مينويسد: «در چند روز گذشته تعدادي بر اثر وبا در بارفروش و ديگر نقاط نزديك درياي خزر درگذشتهاند».
اجساد قربانيان بيماري و گرسنگي در گوشه كنار شهرها و جادهها ديده ميشد
رعد در 28 ژانويه درباره اوضاع قم مينويسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذايي اسفبار است. طي هفته گذشته، بيش از 50 نفر بر اثر گرسنگي و سرما جان باختهاند و تعدادي از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخي از مردم براي غذايشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
اين روزنامه در شماره 29 ژانويه درباره پيشنهاد گشايش نانواييهاي دولتي در تهران مينويسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوايي براي فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوايان ديگر هم ميتوانند به هر قيمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوريه 1918 درباره آمار مرگ و مير در خيابانهاي تهران مينويسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طي 20 روز گذشته تعداد مردگان بويژه بهخاطر قحطي در تهران به 520 نفر رسيده است، يعني بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
كالدول در تلگرافي به تاريخ 22 ژانويه 1918، چنين گزارش ميكند: «در شهرهاي گوناگون به امداد فوري نياز است. روزانه چندين مرگ گزارش ميشود. در ولاياتي كه دولت ايران قيمتهاي خاصي را تعيين كرده حجم محدودي از گندم، برنج و ديگر مواد غذايي را ميتوان خريد.
زنان روزها در صف نانوايي منتظر دريافت نان بودند و نهايتا بسياري از آنها دست خالي و گرسنه باز ميگشتند
سختترين مشكل، تأمين امكانات دارويي و پزشكي است. واردات مواد غذايي اگر غيرممكن نباشد بسيار سخت است. قيمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همكاري ميكنند اما موضوع از توان آنها به تنهايي خارج است. سازمانهاي محلي ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزينه ميكنند اما اين مقدار تنها نياز 10 درصد نيازمندان شهر را پاسخ ميدهد. در ديگر ولايات نيز شرايط به همين منوال است».
كالدول در اول فوريه 1918 اينگونه تلگراف ميزند: «مشكل قحطي كاهش نيافته است». كالدول در گزارش مطبوعاتي ديگري برخي اخبار قحطي را در اختيار مطبوعات قرار ميدهد. در 14 فوريه 1918، دكتر ساموئل جردن، رئيس كالج آمريكا در تلگرافي چنين مينويسد: «تنها در تهران 40هزار بينوا وجود دارد. مردم، مردار حيوانات را ميخورند. زنان نوزادان خود را سر راه ميگذارند».
گزاشهاي وايت و ساوترد
در ماه آوريل 1918، فرانسيس وايت دبير سفارت آمريكا از بغداد به تهران سفر ميكند. كالدول مينويسد: " مفتخرا به ضميمه، يادداشت دبير سفارت را كه حاوي اطلاعاتي است كه نامبرده طي سفر خود از بغداد به تهران گردآوري كرده و ممكن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گيرد، ارسال ميكنم." وايت وضع گرسنگي را چنين تشريح ميكند:
در سرتاسر جادهها كودكان لخت ديده ميشوند كه فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهايشان بيش از سه اينچ نيست و صورتشان مانند پيرمردان و پيرزنان هشتاد ساله تكيده و چروكيده است. همه جا كمبود ديده ميشود و مردم ناگزيرند علف و يونجه بخورند و حتي دانهها را از سرگين سطح جاده جمع ميكنند تا نان درست كنند. در همدان چندين مورد ديده شد كه گوشت انسان ميخورند و ديدن صحنه درگيري كودكان و سگها بر سر جسد و يا بدست آوردن زبالههايي كه به خيابانها ريخته ميشود عجيب نيست.
قحطي و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطي شدت گرفت. در اول مارس 1918، كالدول تلگراف زير را مخابره كرد: "كابينه به علت اوضاع سياسي و قحطي استعفا ميدهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبير كميته امداد آمريكا در ايران به چارلز ويكري در نيويورك چنين تلگراف ميزند كه: "وضع نگران كننده اضطراري ادامه دارد. صدها نفر مردهاند. غذاي نزديك به بيست هزار نفر در تهران تامين شده اما كارهاي امدادي به مشهد، همدان، قزوين، كرمانشاه و سلطان آباد نيز تسري يافته است." در 17 آوريل كالدول تلگراف ميزند كه: "گرسنگي شدت گرفته و ناآرامي در شمال غرب ايران افزايش يافته است."
اين اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسلهاي از سوي كالدول توصيف شده است. به رغم فعاليتهاي وسيع كميته امداد نجات و تغذيه بيش از هزاران گرسنه، كالدول ميگويد:
هزاران نفر كه كمك به آنها ميسر نشد به علت گرسنگي و بيماري به ويژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاكي از آن است كه فلاكت و گرسنگي چنان مهيب است كه صدها نفر از مردم از علف و حيوانات مرده تغذيه كردهاند و حتي گاه از گوشت انسانها نيز خوردهاند... فلاكت گسترده حتي بر شهرهاي كوچك و هزاران روستاي ايران حاكم بوده است.
اما دسترسي به اين اماكن به سبب فقدان تسهيلات حمل مواد غذايي به اين نواحي دور افتاده كوهستاني و متروك تقريبا غيرممكن است. به نظر ميرسد ايرانيان اصيل به ديدن مرگ درفجيعترين شكل آن، يعني مرگ در اثر گرسنگي، عادت كردهاند. و حتي خارجيان اينجا تا حدودي به سبب مشاهده فلاكت فراگير در مقابل آن مقاوم شدهاند.
يك شاهد عيني ايراني در خاطراتش شمار افرادي كه در سال نخست قحطي در تهران به علت گرسنگي جان خود را از دست دادند دست كم سي هزار نفر ميداند و ميگويد اجساد در كوچهها و خيابانهاي پايتخت پراكنده بودند. به علاوه، در مرده شويخانه نيز اجساد روي هم انباشته شده و در گورهاي دسته جمعي دفن ميشدند. هر جا كه قحطي از بين ميرفت، وبا و تيفوئيد شروع ميشد.
چند تن از افسران بريتانيايي حاضر در ايران در زمان قحطي بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود ميگويد:
بريتانياييها در تأمين آذوقه مردم همدان هم بسيار ضعيف عمل كردند. به گفته داناهو: در اين زمان شمار مرگ و مير به علت گرسنگي افزايش يافته بود و نان كه تنها غذاي فقرا و وعده اصلي غذاي آنان به شمار ميآمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسيده بود. همدان به شهر وحشت تبديل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشديد كننده احتكار و گراني
طي تابستان و پاييز 1918، به رغم محصول خوب، قحطي با همان شدت ادامه يافت. كالدول در تاريخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهاي اقلام ضروري در فصل برداشت محصول چنين گزارش ميدهد: " گندم براي هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از ديدگاه كالدول اين قيمتها حاكي از كمبود آذوقه و قحطي در فصل برداشت محصول ايران است.
كالدول سپس در صدد يافتن علل افزايش قيمتها برميآيد:
شرح موقعيت دوگانه طبقه فقير ايران كه در ميان انبوه محصول دچار گرسنگي بودند به اين توضيح نياز دارد. صرف نظر از ذخايري كه قشون خارجي در ايران خريداري كردند، محصول 1917 احتمالا براي تامين آذوقه جمعيت كشور كافي بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقيقت به دليل نبود هيچ دولتي، محصولات محدود گندم و جو را كه اقلام اصلي غذاي فقراست، انبار و احتكار كردند تا قيمتها بشدت افزايش يافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ايچ بادر كنسول آمريكا در گزارش هفتم اكتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت موليتور بلژيكي به سمت ناظر مواد غذايي در تهران و حومه ميگويد:
به وي اختيار تام دادهاند تا به وضعيت غذايي رسيدگي كند. تلاش ميشود انبارهاي غله دولتي را پر كنند و همين منظور دستور دادهاند نيمي از كل گندم وارد شده به تهران را به قيمت فعلي بازار به ناظر مواد غذايي تحويل دهند. تمام ولايات با سرعت تمام گندم خريداري ميشود و كشاورزاني كه محصول خود را به دولت نميفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت ميدهند.
كاهش جمعيت ايران 1914 – 1919
مقايسه جمعيت ايران بين سالهاي 1914 و 1919 حاكي از آن است كه حدود ده ميليون نفر طي اين سالها به علت قحطي و بيماري جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعاي برخي نويسندگان قبل از جنگ جهاني اول، كه جمعيت ايران را فقط ده ميليون نفر اعلام كردهاند، ادعايي كه برخي از نشريات انگليسي در دهههاي 60 تا 70 تكرار كردهاند، جمعيت واقعي ايران دست كم نزديك به 20 ميليون نفر بوده است. و در سال 1919 اين رقم به 11 ميليون رسيد. چهارسال طول كشيده بود تا ايران به جمعيت سال 1914 رسيد و تا پيش از سال 1956 جمعيت ايران به اين رقم نرسيد. قحطي سالهاي 1917 – 1919 به يقين بزرگترين فاجعه تاريخ ايران و شايد فجيعترين نسل كشي قرن بيستم بوده است.
ايران با وجود اعلام بي طرفي،نيمي از جمعيت خود را بر اثر جنگ جهاني اول از دست داد
جمعيت ايران در سال 1914
براي مقامات آمريكايي مقيم ايران در سالهاي پيش از جنگ جهاني اول، تلاش زيركانه روسها و انگليسها براي كم تخمين زدن و اندك جلوه دادن جمعيت ايران كاملا ملموس است. دبليو مورگان شوستر مدير كل آمريكايي ماليه ايران در خصوص جمعيت ايران در اوايل قرن بيستم چنين مينويسد:
"درمورد جمعيت ايران به نحو عجيبي آمار نادرست ارائه ميدهند: آمار به اصطلاح سرشماري شصت سال پيش ظاهرا پايه ارقام پاييني است كه در برخي از كتابها ارائه ميشود و خارجيان آن را ميپسندند. درست است كه پس از آن هيچ سرشماري صورت نگرفته است اما اروپايياني كه با اوضاع آشنا هستند كل جمعيت را بين 13 تا 15 ميليون برآورد ميكنند. جمعيت تهران طي چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزايش يافته است."
از بركت نتايج انتخابات تهران در پاييز 1917 نزديك به 75 هزار راي در تهران و روستاهاي اطراف جمع آوري شد. به گزارش روزنامه ايران دوازده نماينده منتخب بيش از 55 هزار رأي بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنكه مردان 21 سال به بالا حق رأي داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعيت براي هر خانواده در حدود شش نفر، جمعيت تهران و حومه در سال 1917 به راحتي ميتوانست 500 هزار نفر باشد كه با اظهارات شوستر هماهنگي دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعيت ايران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 ميليون، با برآورد جمعيت 20 ميليوني در سال 1914 توسط راسل، همخواني دارد.
به عنوان مثال كشيش راسل طي گزارشي در خصوص مناسبات ايران و روس به تاريخ 11 مارس 1914 مينويسد: ايران به بزرگي استراليا، آلمان و فرانسه با جمعيتي در حدود 20 ميليون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظيم آراء در انتخابات مجلس ايران را مورد بررسي قرار ميدهد و به "اهميت مبارزه انقلابي 20 ميليون آريايي در ايران اشاره ميكند."
در حالي كه در سال 1917 جمعيت تهران براساس آراء انتخابات دست كم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبليو ايمبري نايب كنسول آمريكا جمعيت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد كرد..
بازيابي جمعيت پس از 40 سال
پس از اين قحطي چهل سال طول كشيد تا ايران به جمعيت 1914 خود بازگردد. چارلز سي هارت سفير آمريكا جمعيت ايران در سال 1930 را 13 ميليون نفر تخمين زده است. در سرشماري سال 1956 بود كه جمعيت ايران به بيش از 20 ميليون نفر رسيد.
قحطي در ايران در سالهاي 1917 تا 1919 يكي از بزرگترين قحطيهاي تاريخ بود و بدون ترديد بزرگترين فاجعهاي است كه ايران به آن مبتلا شد. تنها نكته بسيار روشن در اين فاجعه، قرباني شدن ايران "بيطرف" در جنگ جهاني بود. هيچ يك از طرفهاي متخاصم خواه به صورت نسبي و خواه مطلق، تلفاتي با اين وسعت متحمل نشدند. فاجعهاي كه منجر به فروپاشي جامعه ايراني، تثبيت تسلط استعمار بريتانيا بر ايران، تشكيل حكومتهاي وابسته به بريتانيا و كودتا عليه دولتهاي منتخب مردمي شد.
منابع و مآخذ:
كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد / ترجمه محمد كريمي
The Great Famine and Genocide in Persia 1متن:
جامع ترین و دقیق ترین منبع درباره تاریخ هولوکاست به زبان فارسی:
http://www.ushmm.org/museum/exhibit/focus/farsi/
ارسال کردن دیدگاه جدید