نسخه قابل چاپ
آرش سلیم − درک نادرست از اصطلاح «اهل کتاب» در آیات قرآن، موجب ابهامی بس بزرگ شده است، تا جایی که بعضی از فقها پیروان پیامبران دیگر را «نجس» میدانند. طبق قرآن، توحید و نبوت و معاد سه اصلی است که در آیین پیامبران نحله ابراهیمی مشترک است. همچنین آیات زیادی اصل نبوت را ایمان داشتن به تمام پیامبران و کتابهای این نحله و در فرق نگذاشتن بین این پیامبران میداند. قرآن در آیاتی چون بقره:۶۲ و مائده: ۶۹ به روشنی میگوید یهودیان و مسیحیان، همچون کسانی که به حضرت محمد ایمان آوردند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است و یا در آخرت رستگارند. در آیات زیادی، بر «مسلمان» بودن پیروان سایر پیامبران تاکید شده است. همچنین آیات زیادی از قرآن بیان میکند که این قرآن «تصدیق کننده» کتابهای آسمانی پیشین است.
با توجه به این همه تائید و این همه تاکید قرآن بر همه پیامبران و پیروان آن ها، و با ارائه چنین منظومه هماهنگ و ساختار منسجمی از ادیان ابراهیمی و پیروان آن در قرآن:
− چطور میشود پیروان سایر پیامبران را گمراه دانست و از هژمونی یک پیامبر و یک کتاب و یک شریعت حرف زد؟
− چرا باید بت پرستان تازه ایمان آورده قریش (امیین) برحق باشند، اما پیروان حضرت موسی و حضرت عیسی که قرنها قبل از آنها موحد شده بودند و به معاد اعتقاد داشتند، ناحق باشند؟
− این گونه قضاوت ها، آنهم توسط کسانی که خود پس از دو دهه انکار رسالت پیامبر و ستیز و کینه ورزی و درگیری با پیامبر دست از «بت پرستی» برداشتند؛ از کجا میآید؟
همانطور که در این نوشتار خواهد آمد، علت ریشهای آن فهم نادرست از اصطلاح «اهل کتاب» در قرآن است. در قرآن دو اصطلاح «اهل کتاب» و «امِّيِّين» برای دو گروه و یا دو قشر اجتماعی رقیب از جمعیت مقیم سرزمین حجاز در عصر بعثت به کار رفته است. «امیین» کتاب نداشتهاند در حالی که «اهل کتاب» دارای کتاب بودهاند. این طور که از آیات قرآن میتوان برداشت کرد اهل کتاب عموما باسوادهای آن سرزمین بوده اند، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق امیین که از قریش هم بودهاند بیسواد بودهاند. داشتن کتاب یک کلاس و مرتبه بالای اجتماعی محسوب میشده است، تا جایی که امیین در مقایسه با اهل کتاب از نداشتن کتاب رنج میبردهاند و حتی در حسرت داشتن کتابی بودهاند. این دو اصطلاح «اهل کتاب» و «امیین» در سرزمین حجاز، پیش از رسالت پیامبر مرسوم بوده است. مفهومی نبوده است که قرآن معرفی کرده باشد و بر مبنای آن حکمی داده باشد. پیامبر اسلام خود یک امی بوده است که طبق قرآن (مثلا جمعه:۲) خداوند او را از میان امیین و برای هدایت آنها برانگیخته است.
بعد از بعثت پیامبر و به ویژه بعد از هجرت پیامبر به مدینه، بین عدهای از یهودیان و مسیحیان و سایر نحلههای فکری از یک طرف، و پیامبر و یاران پیامبر از طرف دیگر؛ بحث و مجادله و رقابت و ستیز و در مواردی درگیریهای شدیدی وجود داشته است. شرح جدلها و درگیریهای فکری و سیاسی و تنشها و جنگهای ناشی از آن در آیات زیادی از قرآن بازتاب دارد. در آیات بسیاری اصطلاح «اهل کتاب» برای طرفهای رقیب و درگیر با پیامبر و یارانش استفاده شده است. البته بیشتر موارد شامل یهودیان مقیم مدینه و اطراف آن است که به نظر میرسد جمعیت قابل توجهای را تشکیل میدادهاند و یا در عقاید خود سرسخت تر بودهاند. طرفهای درگیر که با عنوان اهل کتاب از آنها یاد شده اشت، شامل افراد و گروههایی بوده است که امی (و قریشی) به حساب نمیآمده اند؛ مانند یهودیان، مسیحیان، مجوسیان، صابئیان، و دیگرانی که در مجموع خودی محسوب نمیشدهاند. در میان مردمی که امی محسوب نمیشدند، کسانی هم بودهاند که کافر و مشرک بودهاند. یعنی آنها هم مثل کافران و مشرکان امی مخاطب پیامبر، به خدا و معاد و رسالت پیامبر باور نداشتند. برای مثال هم کافر امی داشتهاند هم کافر اهل کتاب؛ اما این دو گروه کافر به صرف کافر بودن در یک رده دسته بندی نمیشدهاند. در شرح و توصیف بحثها و جدلها و کشمکشهای آنان در قرآن، هم برای غیر امییونِ موحد و هم غیر امییون مشرک و یا کافر از اصطلاح اهل کتاب استفاده شده است.
لازم به یادآوری است که این دو اصطلاح محلی در سایر نقاط دنیا رواج نداشته است. در سایر نقاط دنیا مثل اعراب حجاز به بی کتابها که عموما هم بیسواد بودند، امی گفته نمیشده است و شاید کسی هم خارج از آن سرزمین، با این اصطلاح و مفهوم آن آشنایی نداشته است. همچنین است اصطلاح اهل کتاب که برای چنین ملغمهای از جمعیتِ با دین و بی دین و کافر و مشرک و غیره بکار رفته است. هیچکدام از آیات مربوط به اهل کتاب دلالت بر جدل و درگیری با افراد و گروههایی خارج از آن سرزمین ندارد. برای روشن تر شدن این موضوع اشارهای به اصطلاح مانوس «ملابنویس» بد نیست. زمانی که در ایران تعداد باسوادان اندک بوده است، به کسانی که برای دیگران کار نوشتن را انجام میداده اند، اصطلاحا «ملابنویس» میگفتند. حال درگیری مردم یک شهر با ملابنویسهای آن شهر را نمیتوان مثلا به درگیری با تمام باسوادهای دنیا تعمیم داد. تمامی آیات مربوط به ستیز و درگیری، درگیری محلی با افراد مقیم است و اشتباه مفسران این بوده است که این آیات را که در جریان درگیری با عدهای خاص از افراد محلی نازل شده است به کل ادیان مسیحیت و یهودیت تعمیم دادهاند. وگرنه چطور میشود در قرآن این همه آیات به ظاهر ضد و نقیض درباره «اهل کتاب» موجود باشد؟
هدف این نوشته بررسی تفصیلی موضوع و همه آیات مربوطه نیست. در نوشتاری دیگر به این مهم پرداخته خواهد شد. استدلال این نوشته را برای پرهیز از پیچیدگی (تکنیکی نشدن) به چند محور و با اشاره به چند آیه مربوطه در هر محور محدود میکنیم:
یکم- چرایی تناقضات در آیههای مربوط به «اهل کتاب»
دوم- آیات بقره:۶۲ و مائده:۶۹
سوم- اصل نبوت و ضرورت ایمان به همه پیامبران و رسالت و کتاب آن ها
چهارم- مسلمان خواندن پیروان سایر پیامبران و سلیم و در سمت خدا بودن!
پنجم- تصدیق کتابهای آسمانی پیشین توسط قرآن
ششم- قومی بودن رسالت همه پیامبران و تفاوت در شریعت و منهاج و مناسک اقوام
بررسی و بحث موارد شش گانه بالا در ادامه میآید.
یکم- چرایی تناقضات در آیههای مربوط به اهل کتاب
برای مثال چند نمونه آیات به ظاهر پارادوکسال و یا ناهمخوان را درباره «اهل کتاب» میآوریم. سپس با آیات دیگر قرآن و بحث درباره اصطلاح «اهل کتاب» نشان خواهیم داد که دین حضرت موسی و دین حضرت عیسی و کتابهای آنها همانقدر مهم است که دین حضرت محمد و کتاب او. لازم به یادآوری است که علاوه بر اصطلاح «اهل کتاب»، در قرآن از عباراتی چون «الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ» و « الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ» و « الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ» هم استفاده شده است.
حتی با نگاهی گذرا به آیاتی که در جدول ۱ برای نمونه آورده شده است، میتوان مشاهده کرد که به هیچ قانونمندی ویژهای درباره «کل» جمعیت «اهل کتاب» نمیتوان رسید؛ حتی مواردی که آیه دلالت روشن بر بخشی از جمعیت اهل کتاب ندارد. برای مثال از آیه آل عمران:۷۱ که خطاب به اهل کتاب میگوید: «چرا حق را به باطل میآمیزید»؛ نمیتوان نتیجه گرفت که منظور همه جمعیت اهل کتاب بوده است . چرا که در آیات ستون اول حداقل بخشی از جمعیت اهل کتاب مورد تایید و ستایش قرار گرفتهاند. در آل عمران:۱۹۹ آنها را چنین محکم توصیف کرده است:
«و از اهل كتاب كسانى هستند كه به خداوند و آنچه براى شما نازل شده و آنچه براى خودشان نازل شده، ايمان دارند، در حالى كه در برابر خداوند خاشعند و آيات الهى را به بهاى ناچيز نمىفروشند؛ اينان پاداششان نزد پروردگارشان است.»
در آیات آل عمران:۱۱۳، ۱۱۴ و ۱۱۵ چنین گفته است:
«آنان يكسان و همسان نيستند؛ از اهل كتاب گروهى درستكردارند كه آيات الهى را در دل شب مىخوانند و سر به سجده مىنهند. به خداوند و روز بازپسين ايمان مىآورند و به نيكى فرمان مىدهند و از ناشايستى بازمىدارند و به نيكوكارى مىشتابند و اينان از صالحینند. و هر كار خيرى كه انجام دهند هرگز بدون پاداش و سپاس نخواهند ماند، و خداوند از پرهيزگاران آگاه است.»
در جایی که میبینیم حداقل گروهی از آنان چنین مورد ستایش قرار گرفتهاند چطور میتوان «اهل کتاب» را کلا رد کرد و جسارت را به آن جایی رساند که آنها را «نجس» نامید! البته عدهای هم نکوهش شدهاند. اما نه میتوان با رفتار عدهای از یک جمعیت، کل اهل کتاب را رد کرد و یا کل آنها را تایید کرد. در رابطه با گروههای مختلف بستگی به رویدار مورد نظر (شان نزول) آیه، سخنی گفته شده است و یا توصیهای شده است و یا شرحی از خود رویداد میباشد. این درباره «امیین» هم صادق است. برخی از آنها دست از بت پرستی و شرک برداشته و «ایها الذین آمنوا» خطاب میشده اند، در حالی که عدهای همچنان بر کفر و شرک و ستیز با پیامبر و تکذیب رسالت او پافشاری میکردند. حتی اگر تمامی جمعیتی که در آن سرزمین به اهل کتاب موسوم بوده اند، به هر علتی با پیامبر و یارانش در جنگ قرار میگرفتند، نمیتوان به صرف مخالفت آن جمعیت و ستیز آنها با پیامبر، یهودیت و مسیحیت را به عنوان ادیان ابراهیمی رد کرد و پیروان آن را نجس دانست. فرق است بین «اهل کتاب» و مسیحیان یا یهودیان. «اهل کتاب» به غیر امییونی گفته میشده است که در آن زمان در آن مکان میزیستهاند و شامل افراد گوناگونی میشدند از موحد گرفته تا بی دین و مشرک و کافر!
برای بحث بیشتر پیرامون «خطاب»های قرآن میتوان به [۱] و [۲] مراجعه کرد. در این نوشتهها نشان داده شده است که بدون درک ساختاری قرآن، چگونه خطابهای قرآن (مانند يَا أَيُّهَا النَّاس) بر مبنای تک آیهها میتواند منبع خطاهای بزرگ گردد. همچنین نشان داده شده است که قرآن یک متن نیست بلکه حاصل تعامل و گفتمان بین پیامبر و افراد و گروههای گوناگون میباشد. پر است از «قیل» و «قال» ها! باید دید آیات خطاب کلی در کجا و در چه رابطهای آمده است. برای مثال خطاب « يَا أَيُّهَا النَّاس / ای مردم» گاهی برای یک جمعیت خیلی کوچک به کار برده شده است. اگر بخواهیم آن را به کل مردم دنیا تعمیم بدهیم خطای بزرگی خواهد بود.
دوم- آیات بقره:۶۲ و مائده:۶۹
حال بیایید آیات جدول ۱ را با دو آیه بقره:۶۲ و مائده:۶۹ در جدول ۲ ، که مشخصا درباره یهودیان و مسیحیان است، مقایسه کنیم. این آیات در یک ردیف میگوید: ایمان آوردگان (امییون تازه ایمان آورده)، یهودیان، مسیحیان، و صابئیان همگی با ایمان به دو اصل توحید و معاد (البته با کنش و یا عمل نیک) رستگارند. اصل نبوت پیش فرض است. در جدول ۳ برخی از آیات نبوت مبنی بر لزوم ایمان مومنین به همه پیامبران آورده شده است. بنابراین باید دید جایی که این چنین و به طور هیچ ابهامی مسیحیان و یهودیان را دارای ارج و قرب نزد خداوند دانسته است، این «نجس» بودن از کجا میآید!
شبیه به دو آیه بالا، موضوع نبوت و ایمان به صورت کلی در رابطه با رسالت همه پیامبران و پیروان هر پیامبر، در آیه انعام:۴۸ و اعراف:۵۳ چنین بیان شده است:
انعام: ۴۸
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
و ما پيامبران را جز مژدهآور و هشداردهنده نمىفرستيم، آنگاه كسانى كه ايمان آورند و درستكارى كنند نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى شوند.
اعراف: ۵۳
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
اى فرزندان آدم، چون پيامبرانى از خودتان به سوى شما آمدند و آيات مرا بر شما خواندند (بدانيد كه) كسانى كه تقوا ورزند و درستكارى پيشه كنند، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
البته همچنان که در هر چهار آیه مشاهده میشود، ایمان بایددر کنش نیک و یا عمل صالح نمود پیدا کند. اگر به آیات قرآن که موضوع آن ایمان و ایمان آوردن است دقت کنیم، خواهیم دید که در بیشتر این گونه آیات بعد از ایمان، «عمل صالح» آمده است. در واقع عمل صالح میتواند سنجه باشد نه ایمان انتزاعی!
ناگفته نماند که در آیه حج:۱۷، «مجوس» نیز در ردیف چهار گروه: ایمان آوردندگان (امی)، یهودیان، مسیحیان، و صابئیان ذکر شده که در قیامت در مورد آنان داوری قرار خواهد شد.
سوم- اصل نبوت و ضرورت ایمان به همه پیامبران و رسالت و کتاب آن ها
در جدول ۳ برخی از آیات مربوط به اصل نبوت و ضرورت ایمان به همه پیامبران و رسالت و کتاب آنها آمده است.
البته همچنان که در قرآن آمده برخی از پیروان پیامبران دیگر، رسالت حضرت محمد را قبول نداشتند که این بحث خود را دارد. اما آن چه به قرآن و پیروان حضرت محمد مربوط میشود آنها باید رسالت همه پیامبران را قبول داشته و به تمامی آنها و کتاب هایشان ایمان داشته باشند.
چهارم- مسلمان خواندن پیروان سایر پیامبران و در سمت خدا بودن!
آیات جدول ۳ آنقدر آشکار است که نیاز به توضیحی ندارد. در آیات بقره:۱۳۶ و آل عمران:۸۴ بعد از ایمان به پیامبران عبارت وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ آمده است. درست است که واژه «مسلمان» یا «مسلم» برای پیروان حضرت محمد به طور اخص استفاده شده است. اما قرآن به طور عام پیروان تمام پیامبران را مسلم میداند. در آیات زیادی از قرآن مواردی چون مسلمون، مسلمات، مسلم، اسلم، و اسلموا و غیره دلالت دارد بر در جهت خدا بودن و هماهنگ (یا در هارمونی) بودن با سازوکار آفرینش و صلح ناشی از آن. که خود دلیلی است بر این که پیروان همه پیامبران در یک جایگاه و مرتبه در رابطه به خداوند قرار دارند و بر هم مزیت و برتری ندارند همانطور که پیامبرانشان چنین هستند. نظر به اهمیت این موضوع برخی آیات دیگر در جدول ۴ آمده است. در آیه آل عمران:۲۰ آمده است که به اهل کتاب و امیین بگو هر کس مسلم شود، یعنی در سمت خدا قرار گیرد (أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ)، هدایت یافته است. آیات دیگری در رابطه با أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ و روشن تر شدن مفهوم آن آورده شده است. در این آیات به آیین ابراهیم که پیامبران ابراهیمی در آن راستا هستند و این که این دین او احسن و استوار است اشاره شده است. همچنین عبارت «فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» در آیه بقره: ۱۱۲ همان عبارتی است که در آیات بقره:۶۲ و مائده:۶۹ (جدول ۲) برای مسیحیان و یهودیان هم به کار رفته است.
لازم به یادآوری است که نام و سرگذشت تمام پیامبران در قرآن نیامده است. زیرا که خدا به پیامبر میگوید: پيش از تو پيامبرانى فرستاديم كه داستان بعضى از آنان را با تو گفتهايم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفتهايم. (غافر:۷۸ و نساء: ۱۶۴). آن چه در قرآن آمده درباره پیامبران نحله ابراهیمی است که همه «مسلم» خوانده شدهاند. شریعت پیامبر اسلام متعلق به این دسته بندی و در چارچوب مفهومی پیامبران نحله ابراهیمی میباشد.
پنجم- تصدیق کتابهای آسمانی پیشین توسط قرآن
آیههای زیادی در قرآن به روشنی بیان میکند که کتاب قرآن تایید کننده و همخوان با کتابهای آسمانی پیشین است. آیاتی که با عبارتهای چون «مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ» و « تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ» میگوید تصدیق کننده کتابهای در دست آن هاست (انجیل و تورات). تعداد این آیات زیاد است . در جدول ۵ چند نمونه آورده شده است.
از طرف دیگر میبینیم که در آیه احقاف:۹ خداوند به پیامبر میگوید به مردم بگو من پدیده بدیعی در میان پیامبران نیستم:
احقاف: ۹
قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
بگو (من) بدعتی در ميان پيامبران نيستم، و نمىدانم بر من و بر شما چه خواهد رفت؛ تنها از وحيى كه به من مىشود، پيروى مىكنم؛ و من جز هشداردهندهاى آشكار نيستم.
بنابراین جایی که پیامبر اسلام میگوید من پدیده نوظهوری در میان پیامبران نیستم و از طرف دیگر این همه آیه درباره همخوان بودن کتابش با تورات و انجیل نازل شده است، چگونه میتوان گفت یهودیان و مسیحیان را رد کرد و فقط خود را برحق دانست؟ گاهی گفته میشود که کتابهای پیشین تحریف شده بودهاند. حتی اگر در مواردی هم تحریفی بوده است، این همه آیه به طور واضح از تصدیق کتاب موجود «در دست» آنها سخن گفته و آنها را تایید کرده است. البته پیرامون مواردی بین پیامبر و اهل کتاب مباحثات فکری در جریان بوده است که در قرآن آمده است. اختلاف در مواری دلیل بر بطلان طرف دیگر نیست!
در آیات انعام: ۱۵۵، ۱۵۶، و ۱۵۷ یکی از دلایل ارسال قرآن بیان شده است: این که قوم پیامبر نگویند چرا برای دو طایفه دیگر (یهودیان و مسیحیان) کتاب فرستاده شده ولی برای ما کتابی نیامده است. یعنی اینجا هم دلیل منطبق است بر مدل و ساختاری که میگوید: پیامبران و شریعتها و کتابها برای اقوام مختلف؛ و نه هژمونی یا برتری یک پیامبر و شریعت و کتابش! از طرف دیگر این آیهها به روشنی دلالت دارد بر این که مردم مکه و حومه مخاطب پیامبران پیشین و کتابهای آنها نبوده اند! رسالت آنها هم جهانی نبوده است وگرنه میبایست شامل این قوم بی کتاب نیز میشده است؛ همین امیین بی کتاب و در حسرت داشتن کتاب در برابر اهل کتاب! جایی هم که در قرآن پیامبر به قوم خودش میگوید امروز دینتان را کامل کردم، در این بستر و چارچوب مفهومی است: کامل کردن شریعت برای قومی خاص و نه کامل کردن دین برای همه بشریت و همه زمان ها!
ششم- قومی بودن رسالت همه پیامبران و تفاوت در شریعت و منهاج و مناسک
محور دیگری که به طور منظومهای به این بحث کمک میکند، بحث هدف بعثت پیامبران و قومی بودن رسالت همه پیامبران است که در اینجا آیات آن آورده نمیشود. و آن این است که برای هر قومی پیامبری از میان همان قوم و با زبان همان قوم برای هدایت و آموزش آن قوم آمده است. حضرت محمد برای هدایت قوم خودش و از میان همان قوم مبعوث شده است. کتابش قرآن نیز به زبان قوم خودش که عربی بوده است میباشد. طبق آیات صریح قرآن، مخاطبان قرآن از نظر جغرافیایی مردم مکه و حومه آن بودهاند. برای بحث تفصیلی قومی بودن رسالت پیامبران میتوان به [۱]، [۲] و [۴] مراجعه کرد. همچنین مورد دیگر که به استدلال کمک میکند، تفاوت در شریعت و مناسک و منهاج برای اقوام گوناگون است. مثلا جایی که حتی خداوند از حضرت محمد، در مقام داوری بین «اهل کتاب» مدینه، از او میخواهد که طبق احکام خودشان داوری کند. آیات ۴۵ تا ۴۹ سوره مائده بیان میکند که خدا برای هر قومی شریعت و منهاجی (راهی) قرار داده و پیروان سایر پیامبران (مردم مقیم) باید احکام کتاب خود را اجرا میکردند. موارد مشخص ذکر شده در این آیات به شرح زیر میباشد: یهودیان باید احکام تورات را اجرا کنند. مسیحیان باید احکام انجیل را اجرا کنند. مسلمانان باید احکام قرآن را اجرا کنند. بعد در آیه مائده:۴۸ چنین جمع بندی کرده است: خداوند برای هر قوم، شریعت و راهی را قرار داده است. خدا همه را یک امت واحده نکرده تا در کارهای خیر رقابت کنید (از هم سبقت بگیرید). تو (حضرت محمد) بین قوم خودت به آنچه به تو فرستاده شده حکم کن. میبینیم که این آیات نه تنها تنوع در شریعت و احکام پیروان سایر پیامبران را مورد تاکید قرار داده، که فلسفه آن را هم رقابت در کارهای خیر بین پبروان شرایع گوناگون بیان کرده است. در همین راستا، آیات ۳۴ و ۶۷ سوره حج میگوید برای هرامتی مناسکی قرار دادیم (وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا).
سخن پایانی
۱. با توجه به استدلال بالا در شش محور و با استناد به این همه آیات قرآن؛ تمام پیامبران ابراهیمی و شریعت آنها و پیروان آنها منجمله یهودیت و مسیحیت بر حق هستند. نحلههای دیگر نبوت موضوع قرآن نیست. در نحله ابراهیمی نبوت، سه اصل توحید و نبوت و معاد مشترک است. اما هر پیامبر بر حسب ضرورت و نیاز قوم خودش، به هدایت و آموزش آنها مبعوث شده است. هیچ پیامبری بر پیامبر دیگر برتریت ندارد و پیروان هر پیامبری باید به دیگر پیامبران ایمان داشته و بین پیامبر قوم خود و دیگر پیامبران فرقی قائل نشوند. غیر از این برساختههایی چون «اهل ذمه» و دیگر موارد استناد قرآنی ندارد. واژه «نجس» فقط یک بار در قرآن آمده است که آنهم: اولا در رابطه با مشرکین است، دوما این مشرکین، مشرکین «امی» قریش هستند که به مسجداالحرام میآمدند- نه اهل کتاب، سوما مربوط به یک واقعه خاص و زمانی خاص میباشد و با وجود این همه آیات که در بالا به آن اشاره شد، نمیتوان ان را تعمیم داد، چهارما کلمه نجس بار مفهومی که از آن استفاده میشود ندارد. خطاب آیه هم « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» است. همان بت پرستانی امی قریش که ۱۴ قرن سال پیش میزیستند و اکنون در قید حیات نیستند. بهتر است کسانی که به غیر از خودشان و فرقه مذهبی خودشان، تمامی انسانهای دنیا را «نجس» میدانند به قرآن و آیات و معارف آن برگردند و در پی علت خطاهای خود و بازنگری و حذف منابع خطاهای خود باشند.
توبه : ۲۸
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
اى کسانی که ایمان آورده اید مشركان پليدند، لذا نبايد پس از امسالشان به مسجدالحرام نزديك شوند؛ و اگر از (ركود تجارت و) تنگدستى مىترسيد، زودا كه خداوند، اگر بخواهد شما را از فضل خويش توانگر گرداند، كه خداوند داناى فرزانه است.
۲. طبق آیات زیادی از قرآن ، حوزه ماموریت و مخاطبان اصلی هر پیامبر، قوم همان پیامبر بوده است [۱]. درست است که در اصول توحید و نبوت و معاد مشترکند، اما هر پیامبر معلم و مربی و هدایت کننده مردم قوم خودش بوده است. به عبارت دیگر هر پیامبر باید این اصول مشترک را به قوم خودش آموزش دهد. سنجه ایمان نیز، عمل صالح فرد است و نه ایمان انتزاعی به این یا آن پبامیر. غایت هم برای پیروان تمام پیامبران سلیم بودن و در جهت خدا و فطرت انسانی قرار گرفتن است که بر آن مبنا آفریده شدهاند. پیروان حضرت موسی و حضرت عیسی همانقدر مسلمانند که پیروان حضرت محمد. اما تفاوتهایی در شریعت و منهاج و مناسک اقوام گوناگون وجود داشته است. شریعت شامل احکام و عبادات و همچنین مناسک وسیله بوده است در جهت نیل به اهداف اصول که همان رشد و رستگاری فردی و اجتماعی در این دنیا و رستگاری در آخرت است. به عبارت دیگر احکام و عبادات و مناسک عَرَضی هستند نه ذاتی دین و بر حسب ضرورت زمانی-مکانی و فرهنگ و سنتهای هر قوم تفاوتهایی داشته است.
۳. بر خلاف درک نادرست رایج، دین و شریعت یک بسته بندی محدود نیست که بدون زمینه و نیاز آمده باشد. پیامبران ابراهیمی هر کدام زمانی که قوم خویش در ظلمت و جهل و شرک و تفرقه و... بوده اند، برای آموزش و هدایت قوم خود به سوی روشنایی آمدهاند. یعنی بعثت این پیامبران در وهله اول در پاسخ به نیاز روز آن قوم و آن جامعه بوده است و نه ضرورت نزول بستهای به نام دین برای همه بشریت و برای همیشه. بگذریم که در زمان آنها اصلا امکان انتقال پیام به همه بشریت نبوده است. «کلمات» خدا که شامل مفاهیم و پدیدهها میشود، نامحدود است. کار بشر کشف و دانستن بیشتر درباره آن هاست. کما این که هدف از نزول قرآن را برای به تعقل واداشتن مخاطبش ذکر میکند. و بخشی از بیشتر سورههای قرآن به بیان آیات آفرینش و تاریخ اختصاص یافته است، هدف برانگیختن مخاطب در نظر کردن و تعقل و تفکر و تدبر در آیات میباشد. این موضوع خود نیاز به مقاله جداگانهای دارد.
۴. با توجه به موارد بالا شاید بتوان گفت علیرغم تلاشهای ارزنده فکری توسط نواندیشان دینی، به لحاظ نظری نیاز به غنای بیشتر و یا شاید نیاز به پارادایم دیگری است که بتواند پاسخگوی تناقضات و مشکلات موجود باشد. نظریه «قبض و بسط شریعت» و یا رویکرد ذاتی و عَرَضی به آموزههای قرآن، تا حدی پاسخگو بوده است، اما شالوده تئوریک آن بر مبنای مدلی نیست که قرآن ارائه میدهد. اندیشمندانی هم که با ابزار هرمنوتیک به موضوع دین پرداخته اند، تاکنون کاربردی از این ابزار را در مطالعه و برداشت از قرآن و نتیجه گیری از آن ارائه ندادهاند. بیشتر به شرح دانش ابزار و کلید مورد نظر خود پرداختهاند نه چگونگی بازکردن قفل! در مجموع شاید بتوان با اندکی تساهل پاسخ مشترک جریانات یا نحلههای گوناگون نواندیشان دینی را چنین بیان کرد: میتوان تفسیرها و روایتهای گوناگون از قرآن و دین داشت و در نتیجه از دینها و صراطهای مستقیم به عنوان معرفت دینی سخن گفت که عنداللزوم ذات دین نیست.
اگر چه در بسیاری از موارد نتیجه بحث آنها و بحث این نوشتار در رابطه با مصادیق یکی است، اما باید توجه کرد که مغز استدلال نگارنده کاملا متفاوت است و نظر دیگری را طرح میکند. آن چه به عنوان ذات دین از آن یاد میشود؛ به صورت یک بسته با محتوی محدود، توسط هیچکدام از پیامبران و یا مجموع پیامبران، نازل نشده است و قرار هم نبوده و نخواهد بود که نازل شود. به عبارت دیگر معرفت ما از دین، معرفتهای گوناگون از یک ذات نامشخص اما متعین «نازل شده» نیست. بلکه تکاپوی ما در جهت کشف بیشتر و معرفت بیشتر و نزول بیشتر این ذات است. این تلاش مداوم جستجوگری برای حقیقت خود ذاتی انسان و جامعه انسانی است. به دین داران محدود نمیشود و تمامی هم نخواهد داشت.
به باور نگارنده بسیاری از موارد اختلاف در «معرفتهای دینی» یا تفسیر قرآن، به نحوه جمع آوری و تدوین آیات و همچنین ابزار و روش ما و خطاهای ناشی از آن برمی گردد [۱] وگرنه آیات قرآن بنا بر خود قرآن باید مبین باشد، به ویژه این که برای مخاطبی کم سواد آمده است. در زمان و مکان نزول هر آیه، مخاطب خطاب هر آیه روشن است؛ برای مثال، مخاطبِ خطابِ «یا ایهاالناس» و «یا اهل الکتاب»! اما همین تک آیه در خارج زمان و مکان خود یک منبع خطاست نه منبع معرفت؛ چنانچه درک ساختاری از مجموعه آیات کامل نباشد. اینجاست که یک فقیه با صرف یک عمر در راه کسب معرفت، به جایی میرسد که همه انسایهای این کره خاکی را نجس فرض میکند جز فرقه خودش! یا مثلا تلاشهای معطوف به توجیه و انسانی نشان دادن برخی احکام خشن، از آن جا ناشی شده است که نواندیشان نخواستهاند بپذیرند مخاطب هر پیامبر مردم قوم خودش بوده است و این احکام برای زمان و مکان و مردمی خاص آمده است. به عبارت دیگر نخواستهاند بپذیرند که احکام شریعت ثابت و ذاتی دین نیست.
آشکار است که اگر خداوند میخواست متنی را برای همیشه و برای همه مردم دنیا بفرستد، حتی با فرض سقف تعداد کلمات قرآن، مسلما چنین متنی نبود و چنین ساختاری نداشت. و یا این که دلیلی نداشت آن را در یک جامعه نیمه بدوی عقب مانده از کاروان رشد بشری بفرستد که به ناچار رنگ فرهنگ و برخی سنتهای جاهلی آنها را بگیرد. یا مثلا از بیان تکراری آیات درباره داستان پیامبران و هشدارها و بشارتها میکاهید و تعداد کلمات صرفه جویی شده را برای توضیح بیشتر درباره ابهاماتی که بعد از ۱۴ قرن هنوز وجود دارد خرج میکرد. از طرف دیگر خداوند رشد نمیکند که بخواهد با اخذ دانش جدید، دین و آموزههای جدید بفرستد. همانطور که بعد مکان برای خدا بی معناست، بعد زمان هم بی معناست. خدا در میلیونها و بیلیونها سال آینده در محور زمانی قابل درک کنونی ما حضور دارد.
بگذارید بی پرده گفته شود. به گمان من آخرین سخنرانی مهندس مهدی بازرگان [۴] نقطه عطفی بود که به شایستگی درک نشد و به اندازه و اهمیت تناقضات این پیر نواندیش توجه لازم نشد. با ادامه چرخیدنِ در بر همان پاشنه و در پارادایم کنونی، باید منتظر بازرگانهای دیگر بود! او پس از عمری تلاش صادقانه و پیگیرانه و استفاده از ابزار علمی اظهار داشت که دین برای آخرت آمده است؛ و دلیلی ندارد خداوند آموزههایی را که بشر خود میتواند به آن برسد توسط پیامیران بفرستد! در صورتی که میبینیم غیر از هشدارها و بشارتها درباره آخرت، آموزهها و کاربردِ آنها برای بهتر شدن انسان و زندگی بهتر فرد مخاطب در این دنیاست. حتی بسیاری از بشارتها و هشدارها درباره آخرت، برای ترغیب به انجام کار نیک و اجتناب از کار بد در این دنیاست. در این آموزهها از موارد بسیار ابتدایی و بدیهی چون بدون اجازه وارد خانه دیگران نشدن و بر دیگران سلام گفتن تا موارد مهمتر وجود دارد. حتی عبادات و نیاش برای روحیه بهتر و در نتیجه زندگانی بهتر است وگرنه خدا که به چیزی نیاز ندارد.
۵. سخن آخر این که با استناد به آیات قرآن میتوان گفت: «کلمات» خدا نامحدود است. سنتها و قوانین آفرینش لایتغیر است. معرفت و دانش بیشتر درباره این سنتها و قوانین که با مشاهده و تامل و تعقل و تفکر و تدبر در آیات خدا و به کمک برهان حاصل میشود، میتواند به کنش بهتر و مفیدتر انسان در هر مقطع زمانی و متناسب با شرایط و محدودیتهای مکانی بیانجامید. و این در حالی است که انسان خود شاید مهمترین و پیچیدهترین آیه است و عقلانیت تنها بعدی از انسان پیچیده است! آن چه از آیات قرآن برداشت میشود با وجود این همه تاکید بر تفکر و تعقل و تدبر...؛ غایت صلح است: صلح با خود، صلح با دیگران، و صلح با طبیعت. سرحلقه همه یگانگیها و تفارق «سلم» و غایت نیز «سلم» است ! انسان از امت واحده آغاز کرده است اما مصلحت او در بقا و رشد، در رنگارنگی و اختلاف است.
در همین زمینه
تذکر:
اگر در خواندن جدولها مشکل دارید، میتوانید فایل پی-دی-اف مقاله را با استفاده از لینک زیر بگشایید.
اول باید خوده نویسنده را معرفی کرد که ایا ایشان یک مسلمان باورمند است برای توجیه اشکلات قران داستان سرایی میکند یا نه کیست این آرش سلیم
مقاله با یک متدولوژی درستی شروع شد، با استناد به آیهها و تناقضات در متن و معنی آنها ولی با دعای خیر از بیشتر شدن امثال بازرگان به یک تناقص در تحلیل،هدف و منظور مورد بحث کشیده شد.محققین اسلام از مدتها پیش، آیهها را به مدنی و مکی تقسیم کرده بودند و با توجه به جمعآوری سورهها، سالها پس از مرگ حضرت محمد، احتمالا جابجایی از سورهها در آیهها صورت گرفته است. آیههای مدنی در مدینه و قبل از هجرت گفته شده که آیههای عقیدتی و صلحجویانه است و آیههای مکی در مکه، پس از هجرت و در زمان جنگ و قدرتنمائی گفته شده و آیههای تبلیغی- تهیجی است که بیشتر برای باز کردن درهای بهشت برای مومنین اسلام از طریق خونریزی بندهگان کافر الله متمایل است. نمونه ایرانی و تراژیک آن در تاریخ معاصر ایران، گفتهها و عملکرد آقای خمینی در سالهای قبل و بعد از ۵۷ است، نمونه بارزی از تاثیرات و تعالیم رسول اکرم بر یک مومن راستین خود.نواندیشان دینی چون بازرگان، از معضلات جامعه روشنفکری ایران هستند زیرا با مخلوط کردن دین و سیاست و ایدهلوژیهای شعلهقلمکاری که از عقاید غربی و تلفیق آن با آموزههای دینی استخراج میکنند، بخشی از طبقه تحصیلکرده،دلسوز و عدالتجوّ را به بیراه برده و در سراب دین، سعی در سیراب کردن اندیشه آدمها دارند. آیا مسموم کردن و کشتن بازرگان در برگشت از آلمان در هواپیما، از یک مسلمان تاثیر گرفته از آیههای قرآن بود یا اقتدار یک حکومت دینی یا اثبات نادرستی ایمان و آموزههای خود او یا...؟!
مشکل این است که ما سرنا را از ته گشادش مینوازیم یعنی اول میپذیریم که هر چه در قران است درست است (چون سخن خدا است) و بعد تمام زورمان را میزنیم تا ان را با عقل و منطق و انسانیت جورش کنیم.
سپاس فراوان از زحمات و دقت شما. اول باری است که با اندیشمندی مواجه میشوم که نه تنها خواهان سعادت بشریت است، بلکه با قرار دادن ادیان و عقاید در جا و زمان خود و بطور مستند این سعادت را آرزومند است.
به نظرم مفسرین مسلمان برای توجیه عمل خلفای راشدین(ظاهرا فقط علی و حسن امام اول و دوم شیعیان و خلیفه چهارم و پنجم سنیان به کشورهای دیگر حمله نکرده اند و مشغول شورشهای داخلی پیمان شکنان بودند) و ملوک بعدی از بنی امیه و بنی عباس حل تناقضات ظاهری قران برای حمله به همه جای دنیا و تصرف اموال و زنان امتهای دیگر(با استناد به لیظهر علی الدین کله که البته استاند ناقصی است چون ایه مال سوره بقره است که به دفاع اشاره دارد) و استعمار و استثمار به اصطلاح اسلامی قایل به تیوری نسخ شده اند.
جاذبه اموال و زنان یهودیان و مسیحیان و دیگر امتها انچنان بود که تیوری نسخ ایات سفح را به ایات جهاد ابتداعی در فقه که استنداش اکثرا سوره توبه است مخصوصا ایه 29 سوره توبه و غیرهم انقدر بود که تیوری نسخ را پارادایم فکری غالب مفسرین مسلمان کند.
در این زمینه شیعه و سنی با پاره ای اختلافات شبیه هم می اندیشند.اگر کتاب جهاد در اسلام اقای مصباح را نگاه کنید این ابن تیمیه شیعی میگوید که هر که بگوید جهاد در اسلام فقط دفاعی است غرب زده(و احتمالا صلح زده) است.
طبیعی است با این سنت ستبر تفسری و خشونت ذاتی ان و استعمار و استثمار فقهی(تصرف دیگر ملل و گرفتن اموال ایشان با جهاد ابتداعی معنی جز استعمار فرهنگی و استثمار مالی ندارد) فرمایشات به حق اقای ارش سلیم که متن را بیشتر از بقیه مدعیان اسلام شناسی سنی و شیعی با هم جمع میکند پارادایم غالب نمیشود مگر اینکه عالمان بسیاری با ان همداستان شوند.
به نظر بنده فقه موجود اسلامی کاملا استعداد اعمال جنایت امیز امروز سلفیون شیعی و سنی(مثلا در عراق یا جاهای دیگر) را دارد.
اگر یک مسلمان یک میلیون بودایی یا هندویی(به قول اینها مشرک و نجس) را بکشد فقه اسلامی کاملا به ان اجازه میدهد و فصاص هم نمیشود چون خون مشرک و مسلمان برابر نیست.برای همین استعداد جنایت در این سنت تفسیری بسیار است و جهد زیادی نزد نواندیشان مسلمان میطلبد که فرق قضایای حقیقیه با قضایای خارجیه را مشخص کنند و با تاکید بر سنت دیالوگی و دیسکورسی قران و نوشتن قران روی زمان نزول نه جمع ان به شیوه فعلی که برعکس نزولش ان است و همچنین با استنداد به ایه 101 سوره ال عمران که شرط کفر را با تاکید روی فیکم رسوله حضور رسول میداندَ(كَيفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيكُمْ آياتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ )نه غیابش(یعنی ظهور حجت بالغه نه هر اخوند و کشیشی .یعنی قضییه خارجیه نه قضیه حقیقیه یا ذات و عرض یا تکس و کانتکس) انموقع میتوان به تفسیر سلم و صلح امیز از قران دست یافت وگرنه ان خشیت نامه تبدیل به جنایت نامه میشود و مشروعیت اخلاقیش را ازدست خواهد داد.اگر میبیند اقای مصباح ارهاب و ترور را در تریبون رسمی توصیه میکرد استعداد فقه اسلامی است.اگر ان یکی هم خودش را به ساختمان نیویورک کوبید استعداد فقه اسلامی را در باب جهاد که اگر تنها راه حمله به کفار از بین بردن غیر نظامیان هم باشد(این را هم در تبصره علامه حلی شیعی میبنید هم در بعضی فقیهان سنی) باکی نیست. که اگر غیر نظامی مسلمان باشد به بهشت و اگر کافر باشد به جهنم میرود و این صراحت بعضی فقهای شیعی و سنی است.
البته اینگونه تفاسیر مخالفینی مثل مرحوم منتظری که فطرت پاک و سالمی داشت و نزد شیاطین مسلمان داخل ایران ساده لوح خطاب میشد دارد.
این حرف عبدالکریم سروش که دین اسلام انسان را انسان تر و حیوان را حیوان تر میکند حرف خوبی است.ظاهرا چنین است.در ان فقه اسلامی انواع جنایات قابل توجیه است.برای همین بیراه نیست یک فقیهی میشود مصباح یا ابن تیمیه یک فقیه دیگر میشود اقای ایت الله غروی.
تنها سؤال این است که اگر قرار باشد بعضی از آیات را به زمان خاص و شرایطی خاص از تاریخ نسبت داد پس ادعای جهانی بودن قران در چیست؟ بسیاری از آیات قران در ارتباط با حقوق و رفتار با مشرکین و اهل کتاب و یا مسئله جبر و اختیار به زمان نزول آن ارجاع داده میشود. مثلأ در مورد زنان پیامبر ، اکثر آیات سوره احزاب و نظایر آن حمل بر تفسیرهایی از این قبیل میشود که زمانه نزول آیات چنین ایجابی را در بر داشت از آن طرف مفسرین حاضر نیستند قبول کنند که قرآن برای تمامی اعصار و اقوام نازل نشده است.
در تفسیر امام شافعی جلد دوم صفحه 923 هست که :
قال الشَّافِعِي رحمه الله: فقد أظهر الله - عزَّ وجلَّ دينه الذي بعث به رسوله - صلى الله عليه وسلم - على الأديان؛ بأن أبان لكل من سمعه أنه الحق، وما خالفه من الأديان باطل، وأظهره بأن جماع الشرك دينان:
1 - دين أهل الكتاب
2 - ودين الأميين.
فقهر رسول الله - صلى الله عليه وسلم - الأميين حتى دانوا بالإسلام طوعاً وكرهاً، وقتل من أهل الكتاب وسبى حتى دان بعضهم بالإسلام، وأعطى بعضهم الجزية صاغرين، وجرى عليهم حكمه - صلى الله عليه وسلم - وهذا ظهور الدِّين كله.
قال الشَّافِعِي رحمه الله: وقد يقال ليُظهِرن الله - عزَّ وجلَّ دينه على الأديان حتى لا يدان للهِ - عز وجل - إلا به، وذلك متى شاء الله تبارك وتعالى.
با این ترتیب ایشان میگوید از نظر امام شافعی دین اسلام زوری است چون گفته طوعا و کرها.
تیوری نسخ ایات صفح به ایات جهاد راه حل مفسرین مسلمان بوده برای حل تناقضات قرانی.اقای علی دشتی در کتاب 23 سال در این زمینه همان حرف اکثریت مفسرین شیعی و سنی را میزند.هر چند اقلیتی مثل ارش سلیم یا دیگران مخالف ان نظرند.و به نظرم حرف ارش سلیم سالمتر و صحیح تر است.وگرنه این کتاب میشود یک کتاب که در ان اختلاف کثیر هست که خود متن مدعی است اگر اختلاف کثیر بود نشان میدهد از خدا نیست.
با سلام. اجازه بدهید ماهم شندله هایمان (گیوه مندرس) را قاطی کفشهای بزرگان جفت کنیم! ودر کنار مجلس بزرگان بنشینیم! بقول دوستمان سرنا را از سر گشادش مینوازیم ! اول انکه پیام اوران کتب اسمانی که مردم را به یکتا پرستی دعوت میکردند ومیگفتند: این ایات بوسیله فرشتگان برما نازل شده وما بر حسب رسالت وظیفه داریم تا بر شما حجت کنیم چه کسانی بودند؟!. اول ابراهیم!. شیخ المشایخ دوازده قبیله دامدار و کوچ نشین که تحت فشار جامعه کشاورز وشهر نشین از بین النهرین مجبور به هجرت شد تا به سر زمین موعود که ابهای روان وچمنزارهای سرسبز داشت برسند! در میانه راه که دشمن از پس میامد و از روبرو هم جز امید ووعده چشم اندازی نبود! هریک از قبائل بدلیل عبادت خدای خود این کوچ را معطل میکرد! یکی میگفت طلوع خورشید! یکی میگفت غروب افتاب! یکی میگفت ظهر که ادم سایه ندارد! یکی زهره یکی ...!! ابراهیم برخروشید! وفرمان داد که همه بتها برشکنند و ندا داد فقط یک خداست که بالاترین است ومنهم رسول ونماینده او در زمین هستم واگر چنان بکنید چنین میشودو اگر چنین نکنید چنان میشود!! ولی خود چنان کرد که موجب شرم ادم شد!! همه حکایت زن بارگی او وداستان سارا وهاجررا که در کتب اسمانی مندرج است ! خوانده اند! و تازه داستان سر بریدن فرزند و امدن گوسفند از اسمان بماند تا بعد.
با سلام. متاسفانه این سایت انقدر (امی) است که امید رستگاری بر اونیست!! گرچه با هزارحیله سعی میکنم تا شاید منبع خیری شود ولی همینطور راه خود را کج میرود !! دایره ممیزی او فقط بر اساس فرمان الهی خود فرمان داده(نظرشما پس از تائید دبیر وب سایت منتشر میشود.!) و این مدیر وب سایت اغلب اوقات یا در مرخصی است ! یا بدلیل چند مشغله بودن اوضاع را به بروبچه ها سپرده !! ونمیداند ماهم حق حقوقی داریم !!
با سلام. بهر حال از هر روزنه ای که باز میکنید ماهم سر از اب بیرون میکنیم! ونفسی میکشیم! وبعد از انکه چند ستاره گرفتیم با فرمان شما سر به زیر اب میبریم! نمیدانم من (موبی دیک) هستم یا اسب ابی رودخانه نیل ؟!! به هرحال همین یک نیم نفس هم غنیمت است. داستان از پیام اوران الهی بود :ابراهیم که از کودکی او در هیچ کتب مقدس وتاریخ اشاره یا عبارتی نیست به توصیه سارا با کنیز خود هاجر همبستر شد ودر کهولت سن از او فرزندی برامد که اسماعیل نام گرفت(البته در کتب یهود اسحاق است!!) . ولی از عجایب خلقت بعد از چندین سال ساراهم بزائید وپسری تقدیم ابراهیم کرد! واز انجا ریشه مخالفت ادیان واقوام شروع شد!! وبدلیل اختلاف این دو زن چه بسیار خونها که ریخته شد! که هنوز هم ابلهان خون همدیگر را میریزند!. بهر حال ابراهیم پسر را به تحریک سارا به کوهی برد تا گلوی اورا درراه خدا!! پاره کند! مهر وعطوفت پدری براو غالب شد! پس گوسفند بی خبری که بی خیال درکنار او میچریید سر برید! و به قبیله برگشت وافسانه و داستان معروف را گفت ! که هنوز هم که هنوز است ما در روز عید قربان میلیونها حیوان را به زشترین شکل ممکن قربانی میکنیم تا موجب رضایت خداوند عزو جل شویم!. ابراهیم که هنوز نتوانسته بود رضایت سارا را جلب کند بناچار اسماعیل وهاجر را سوار الاغی روانه صحرا کرد تا ریشش خلاص شود! ولی تا اسماعیل وهاجر به چاه زمزم برسندوخانه کعبه را بنا نهند!چند هزار سال طول کشید! در این میان موسی امد با ان عصای کذائی ! اگر فرصتی بود در مورد موسی هم مختصر خواهیم گفت . مواظب باشید تا ان موقع سنگ نشوید !!.
ارسال کردن دیدگاه جدید