مسلمانی و تشیع شاه و استبدادش (۱)
جمعه, 1390-11-14 02:14
نسخه قابل چاپ
اکبر گنجی
اکبر گنجی − شاه هرچه که بود، اسلام ستیز نبود. او خود را فردی به شدت متدین قلمداد میکرد. اما تدین به معنایی که خود میفهمید و قبول داشت. او یک "سلطان خودکامهی سکولار" بود، یعنی مطابق میل خودسرانهاش حکومت میکرد. رضاشاه و محمد رضاشاه پهلوی، سلاطین مسلمان سکولار دیکتاتور بودند، آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، سلاطین مسلمان مدعی حکومت دینی بودند. "سلطانیسم" هر چهار تن، نشان دهندهی این بود و هست که استبداد ۹۳ سال اخیر ایران، ریشههای بس عمیقی داشته که به راحتی نمیتواند به یک عامل فروکاسته شود.
طرح مسئله
افراد و گروههای زیادی به دنبال اسلام ستیز قلمداد کردن رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی بوده و هستند. تبلیغ این مدعا در دوران قبل از انقلاب توسط روحانیت ضد شاه قابل فهم (نه قابل توجیه) است، اما تبلیغ این مدعا توسط برخی افراد و گروهها در شرایط کنونی نه قابل فهم است و نه قابل توجیه.
البته اگر قصد این باشد که اسلام و تشیع به عنوان علت العلل مسائل و مشکلات ایران قلمداد شود، یا همهی مسائل و مشکلات به اسلام و تشیع فروکاسته شوند، این رویکرد تبلیغاتی قابل فهم میشود. اما شاه واقعاً چنان نبود. مهمتر از این، چهرهای که شاه - خصوصاً در آخرین کتابش قبل از مرگ، " پاسخ به تاریخ" - از خود به تصویر میکشد، نه تنها چهرهی یک پاسدار اسلام و تشیع است، بلکه مدعی ارتباط ویژهای با ائمه شیعیان میشود که حتی مرجع تقلید مسلم و مدرس عرفان - آیت الله خمینی - هیچگاه چنان مدعیاتی مطرح نساخته بود.
مقاله نه تنها مدعای اسلام ستیزی شاه را رد میکند، بلکه شاه را اسلام گرا به شمار میآورد. البته اسلام و تشیع شاه، اسلام بنیادگرایانه یا ایدئولوژیک نبود. در بخش اول نوشتار ناظر به اسلام و تشیع شاه، به روایت شاه است. پرسش یا مسئله این است: شاه چه تصویری از اسلام و تشیع و مسلمانی خود و پدرش ارائه میکرد؟ او چه روایتی از اسلامهای رقیب میساخت؟
بخش دوم ناظر به رفتار شاه - به اقتفای او فرح - در این زمینه و پیامدهای آن است. آن چه آنان کردند، آماده ساختن زمینهها و بسترهای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود.
یکم - حافظ تشیع و مجری تعالیم عالیهی اسلام
شاه به آغاز سلطنت خود بازگشته و از سوگندی که یاد کرده و عمل به این سوگند در تمام مدت پادشاهی اش سخن گفته است. میگوید:
"هنگامی که پس از استعفای پدرم به سلطنت رسیدم، من نسبت به حفظ و صیانت قانون اساسی و مذهب شیعهی اثنی عشری سوگند یاد کردم و از آن پس همواره در ایفای تعهد خود کوشیدم و انحرافی از اجرای تعالیم عالیهی اسلام مبنی بر عدالت و صداقت و رأفت نداشتم و همیشه خداوند متعال را حافظ و راهنمای خود دانستم"[۱].
حفاظت و صیانت از تشیع و اجرای تعالیم عالیهی اسلام، در تمام مدت تحت حفاظت و راهنمایی خداوند متعال قرار داشت. شاه میافزاید:
"آیا لازم است یادآور شوم که طبق قانون اساسی ایران، پادشاه حافظ و نگاهبان مذهب شیعهی اثنی عشری است و من همواره در این زمینه کوشا و به سوگند خود سخت پایبند بوده ام...من هرگز از انجام تعهد و سوگند خود در حفظ و صیانت مذهب شیعهی اثنی عشری و دفاع از آن در مقابل حملت مادی گرایان، باز ننشستم"[۲].
دوم - پدر معتقد به اسلام
شاه از پدر خود - رضاشاه - نیز چهرهای "عمیقاً خداشناس" و "معتقد به اصول دیانت" اسلام به تصویر میکشد. مدعی است در زمان رضا شاه، هیچ لطمهای در ساختار سیاسی به "مقام والای جامعهی روحانیت" وارد نیامد. میگوید:
"پدرم با روحانیون قشری و مرتجع مخالف بود، نه با روحانیت. وی عمیقاً خداشناس و معتقد به اصول دیانت بود، چنان که من هستم. در زمان او به اعتبار و نفوذ معنوی و اخلاقی جامعهی روحانیت و مقام والای آن در نظام مملکتی لطمهای وارد نیامد...رضاشاه با روشن بینی و اعتقادات مذهبی که داشت میدانست که نقش یک رهبر تنها سازندگی مادی نیست و جامعه بدون ایمان و اخلاق پایدار نمیماند"[۳].
سوم - ارادت رضاشاه به امام رضا
شاه میگوید که پدرش "احترام و اعتقاد خاص"ی به امام رضا داشت. به همین دلیل:
"رضاشاه، اسم کوچک همهی پسران خود را با ترکیبی از نام رضا، امام هشتم شیعیان که مورد احترام و اعتقاد خاص وی بود، انتخاب کرد. او غالباً به زیارت مرقد این امام جلیل میرفت و در مرمت و تزیین بارگاهش کوششهای بسیار کرد و آن را از حال ویرانی نجات داد"[۴].
چهارم - دفاع رضاشاه از اسلام در برابر مادی گری
محمد رضا به نوعی دفاع پدرش از اسلام را به مبارزهی با مادی گرایی نیز ارتباط میدهد. میگوید:
"پدرم نیز عقیده داشت که باید از مذهب در مقابل هجوم مادی گرایی و افکار کسانی که میخواهند "مساجد را با خاک یکسان کنند" دفاع کنند. اما نه به قیمت بازگشت به قرون گذشته و قبول ادعایهای ارتجاعی معدودی از روحانیون که با ترقی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی به هر صورت مخالف بودند"[۵].
پنجم - رضاشاه سرمشق مذهبی بودن
محمد رضا شاه مدعی است که پدرش سرمشق او در باورهای دینی و عبادات بوده است. میگوید:
"به پیروی از سرمشق و نمونهی پدرم بود که من از نوجوانی به اهمیت و تأثیر اعتقادات مذهبی و راز و نیاز با خداوند، البته تنها به صورت جملات تکراری و اجباری ، پی بردم"[۶].
رضاشاه میان تجدد و اسلام تعارضی نمیدید. به عنوان نمونه در زمستان ۱۳۱۵، در مراسم عید غدیر در کاخ گلستان، خطاب به زمامداران کشور گفت:
"خیلیها در اشتباه هستند و تصور میکنند معنی تجدد و اخذ تمدن امروزی دنیا این است که اصول دیانت و شرایع را رعایت ننمایند و یا کسب تجدد و تمدن مغایرتی با دین و مذهب دارد و حال آن که اگر مقنن بزرگ اسلام در حال حاضر در مقابل این ترقیات عالم وجود داشت موافق بودن اصول شرایع حقهی خود را با وضعیت و تشکیلات تمدن امروز نشان میداد؛ متأسفانه آن افکار روشن و بزرگ به مرور زمان وسیلهی سوء استفادهی اشخاص قرار گرفت و بالنتیجه کشور را به قهقرا کشانیدند و در سیزده قرن که هر قرن میبایستی کشور تکان بزرگی برای ترقی و تکامل به خود بدهد ساکت و عقب ماند و ما اکنون در برابر نواقص گذشته قرار گرفته و باید این خمود گذشته را جبران نماییم"[۷].
ششم - معجزات و رویاهای شاه
مدعای شاه محدود به مسلمانی و دفاع از تشیع نیست، او خود را مورد توجه ویژهی ائمهی شیعیان قلمداد میکند. این عنایت ویژه، از دوران کودکی نصیب او شده است. به موارد زیر بنگرید:
۱ - ۶ - دیدار با امام علی و نجات یافتن توسط او : "اندکی بعد از تاج گذاری پدرم، من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی علی بن ابی طالب را به خواب دیدم، با وجود خردسالی میدانستم که علی، در دست راست خود شمشیر دو دم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی محتوی یک مایع که به من داد تا بنوشم و من چنین کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت"[۸].
۲ - ۶ - نجات از مرگ توسط حضرت عباس : "اندکی بعد، در تابستان هنگامی که به زیارت مرقد امامزاده داود میرفتیم، از اسب به زیر افتادم و بیهوش شدم. همراهان تصور کردند مرده ام. ولی حتی خراشی برنداشتم. در حال سقوط از اسب بود که شمایل حضرت عباس بن علی را مشاهده کردم که دستم را گرفته حفاظتم میکند"[۹].
۳ - ۶ - دیدار با امام زمان : "به این دو واقعه، اتفاق دیگری را باید افزود. چندی بعد در کاخ تابستانی تصویر امام دوازدهم، امام غایب را دیدم. این قبیل رویاها و اندیشههای اسرارآمیز، طبیعتاً برای کسانی که از اعتقادات مذهبی عمیقی برخوردار نباشند، قابل تصور و فهم نیست"[۱۰].
شاه پس از ذکر این موارد، تأکید میکند که این نوع امور رازآلود و اسرارآمیز، برای آنان که فاقد اعتقادات عمیق مذهبی هستند، قابل تصور و فهم نیست. بدین ترتیب، راه هرگونه انکاری پیشاپیش بسته خواهد شد. تکلیف بی دینان و ملحدان بدون بحث روشن است، برای این که آنان اساساً به این گونه امور باور ندارند. اما آدمهای مذهبی منکر، به دلیل عمیق نبودن اعتقاداتشان، نه فهمی از این امور دارند و نه میتوانند چینین تجربههایی داشته باشند.
۴ - ۶ - نجات از سانحهی هوایی : "اقلاً در چهار مورد تفضلات خاص الهی شامل حال من شد و ایمان عمیق مذهبی مرا یاری داد. نجات خود از یک سانحهی هوایی به هنگام پرواز در حول و حوش اصفهان و بازدید از فعالیتهای احداث تونل کوهرنگ که هواپیمایم در یک ناحیهی خطرناک دامنهی کوهستان سقوط کرد اما آسیبی به من نرسید و نیز زنده ماندنم را...فقط مرهون رحمت خداوندی میدانم و بس"[۱۱].
۵ - ۵ - نجات معجزه آسا از ترور: در بعدازظهر ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، در مراسم جشن سال روز دانشگاه تهران، ناصر فخرآرایی، "چند گلوله به سوی من شلیک کرد که چهارتای آن به من اصابت کرد و خراشهایی در ناحیهی گردن و صورت وارد آورد...شکست معجزه آسای این سوء قصد و نجات من، مرا در ایمان به این که از تفضلات و عنایات خاص خداوندی برخوردار هستم، استوارتر کرد"[۱۲].
هفتم - انقلاب سفید براساس تعالیم اسلامی
شاه نه تنها خود را حافظ دائمی اعتبار و حیثیت اسلام معرفی میکند، بلکه مدعی است که انقلاب سفید براساس تعالیم اسلامی مبنتی بوده است. میگوید:
"علاوهی بر اعتقاد شخصی، در مقام رئیس مملکت من همواره به ضرورت حفظ و صیانت و حیثیت و اعتبار آن کوشا بوده ام. تمدنی که بر پایهی خدانشناسی و عدم رعایت اصول اخلاقی و معنوی استوار باشد، فاقد اصالت و رسالت است. انقلاب سفید ما نیز کاملاً براساس تعالیم اسلامی مبتنی بود که مورد احترام هر خانوادهی ایرانی است"[۱۳].
شاه در ۲۴ مرداد ۱۳۵۰ فرمان تأسیس "سپاه دین" را صادر کرد. شاید این حرکت یکی از شواهد او در تأیید مدعایش باشد که "انقلاب سفید براساس تعالیم اسلامی مبتنی بود". شاه در فرمان خود نوشت:
"نظر به این که بزرگداشت شعائر دین مقدس اسلام و ترویج احکام دین و حفظ معنویت جامعه پیوسته مورد توجه خاص ما بوده است و معتقدیم که جامعهی ایرانی باید در زمینههای مادی و معنوی هماهنگ پیشرفت کند، به موجب این فرمان مقرر میداریم سپاه دین از مشمولان خدمت وظیفهی عمومی که در رشتههای دینی و علوم و معارف اسلامی تحصیل کردهاند تشکیل شود و به اجرای وظایف خود بپردازد. مسئوولیت اجرای این فرمان و ادارهی سپاه دین به عهدهی سازمان اوقاف خواهد بود".
آیت الله خمینی در ۲۱ آبان ۱۳۵۰ این عمل شاه را هم طی بیانیهای ، توطئهای استعماری قلمداد کرد و نوشت:
"نغمهی "سپاه دین" در شرایطی ساز میشود که دستگاه جبار هر روز ضربههای پیگیری به پیکرهی اسلام وارد میکند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران بازگذاشته است . بسیاری از علمای اعلام، خطبای عظام، محصلین علوم اسلامی و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر میبرند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران میشوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم میشود...اینجانب به ملت محترم ایران اعلام خطر میکنم که اگر خدای نخواسته، ایادی اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولا علمای اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیا اسلام و احکام آسمانی آن را محو و نابود مینمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تاویل کند، بزرگترین خطری است که مسلمین و در راس آنها علمای اعلام با آن مواجه شدهاند. آنها در تجربههای طولانی خود فهمیدند که علمای معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچ گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمی برنداشته اند، و با کمال قدرت پستهای خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدمت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند، و اگر چند نفر معمم بی حیثیت و از خدا بی خبر به نفع دستگاه جبار قدمی بردار، مطرود جامعهی علمیه و جوامع اسلامی است . لهذا این نقشهی خطرناک را کشیدهاند تا به خیال باطل خود دست علمای اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیلهی عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مسلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند...اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند، و مساجد و محافل دینی را هرچه بیشتر گرم کنند، و علاقهی خود را به اسلام و علمای اعلام و وعاظ و خطبای محترم بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه مشتی محکم به دهان عمال استعمار بکوبند...برکافهی علمای اعلام وعاظ محترم است که اگر گلایههایی از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده تر کرده و د صف واحد در این امر حیاتی چاره جویی کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقه مندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصا ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانی که با نام فریبندهی "سپاه دین" میخواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیله ممکن مفاسد این نغمه شوم را به مردم برسانند"[۱۴].
هشتم - به عظمت رساندن مرقد امام رضا
عظمت یافتن حرم امام رضا و جهانی شدن آن در دوران محمد رضا شاه صورت گرفته است. شاه میگوید:
"در زمان سلطنت من، آستان قدس رضوی و مرقد حضرت رضا به اوج عظمت و اعتلا رسید و در شمار مهمترین بنیادهای مذهبی جهان اسلام قرار گرفت. نوسازی آستان قدس رضوی مرهون نذور و وجوهی بود که شیعیان، از جمله خود من، به این بنیاد تقدیم میداشتند"[۱۵].
نهم - مخالف صریح اصول مقدس اسلام
یکی از وظایف شورای نگهبان، تشخیص مخالفت قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی با اصول مقدس اسلام است. فقیهان خود را مکلف به اجرای "اصول مقدس اسلام" میدانند و اساساً هدف جمهوری اسلامی را همین قلمداد میکنند. اما شاه قبل از این که چنین نهادی به وجود بیاید میگوید:
"آنچه امروز در ایران انجام میشود صریحاً مخالف اصول مقدس اسلام است...آرزومندم که این اشخاص هر چه زودتر متوجه خطاهای خود بشوند و به راه راست بازگردند و دریابند که انقلاب امروز ایران در راه خدا و قرآن نیست، بلکه در خدمت بدکاران و بداندیشان است. آنها به روشنی میبینند که اکنون همهی آشوبگران حرفهای مخالفین دیانت و اسلام به اردوی آنان پیوسته اند"[۱۶].
دهم - حمایت روحانیت حقیقی از شاه
شاه مدعی است که روحانیت همیشه پشتیبان حکومت او بوده است. فقط تعداد اندکی روحانی دسته دوم مخالف او بودهاند. به عنوان نمونه میگوید:
"هنگامی که در بهار ۱۳۵۷ برای زیارت مرقد امام هشتم شیعیان به مشهد رفتم، جمعی کثیر از روحانیون وفاداری و پشتیبانی خود را نسبت به من ابراز داشتند و در این شهر مقدس با استقبالی عظیم روبرو شدم"[۱۷].
یازدهم - روحانیت حاکم، روحانیت درجه دوم است
شاه روحانیتی که پس از انقلاب زمامداری سیاسی را در دست گرفت، روحانیت درجه دوم و فاجعه آفرین به شمار میآورد:
"میان رهبران جامعهی تشیع، اتحاد نظر وجود ندارد. کسانی که به نام جامعهی روحانیت بر ایران حکم میرانند، اقلیتی کوچکتر از روحانیون متعصب و درجه دوم بیش نیستند که به کلی از آرمانها و تعالیم مقدس اسلام به دورند...ارعاب و وحشت و تفتیش عقاید و آرأ مانع آن شد که مراجع روحانی علناً در مورد فجایعی که به نام اسلام صورت میگیرد اظهار نظر و قضاوت کنند"[۱۸].
دوازدهم - دل نگران اصول و تعالیم دین مقدس اسلام
به گفتهی شاه، اعمال آیت الله خمینی زیان آور و مخالف صریح اصول و تعالیم دین مقدس اسلام است:
"ورشکستگی کامل و خونین "آن شخص" ممکن است برای دین اسلام به طور کلی، به خصوص مذهب شیعه زیانها و مخاطرات بسیار در پی داشته باشد. ویرانی یک کشور توانای اسلامی که ضامن صلح و امنیت خاورمیانه بود، چگونه میتواند برای دنیای اسلام زیان آور نباشد؟ افکار مالیخولیایی دیکتاتوری خمینی که به یاری تنی چند از همدستانش اکنون بر ایران حکومت میکنند کاملاً و صریحاً مخالف اصول و تعالیم دین مقدس اسلام است"[۱۹].
سیزدهم - مارکسیستهای اسلامی
شاه در اواخر دههی چهل و پنجاه عنوان "مارکسیستهای اسلامی" را برای مخالفان خود - خصوصاً گروههای چریکی - برگزیده بود. در اینجا آغاز آنها را به حرکت اعتراضی خرداد ۱۳۴۲ باز گردانده و میگوید که این برساختهی التقاطی طی ده سال بعدی درست شد ، رشد کرد و در نهایت با انقلاب ۵۷ بر کشور مسلط شد. میگوید:
"در ده سال متعاقب این حوادث بود که "مارکسیسم اسلامی" در ایران پدیدار شد. برای هر مسلمان معتقد این ترکیب غیر قابل تصور است زیرا مارکسیسم مکتبی است مبتنی بر مادی گرایی مطلق و نفی و انکار وجود پروردگار و دین را "افیون و مخدر ملتها" میخواند. خوشبختانه در میان روحانیون فقط آشوبگران و متفکران مالخولیایی یافت نمیشود، بسیارند آنهایی که جداً و صمیمانه به رسالت معنوی و روحانی و اخلاقی خود در اعتلای انسانها ، عمل میکنند. اما این گروه نتوانستند مانع فعالیت مارکسیستهای اسلامی بشوند که تصور میکنند میتوان میان کمونیسم و اسلام تلفیق و تألیفی به عمل آورد...چگونه میتوان بر اندیشههای مالیخولیایی و عوام فریبانهی کسانی که میخواهند کمونیسم را با اسلام تلفیق کنند و سخنان پیامبر خدا را هم تراز نوشتههای ضد دیانت قرار میدهند، صحه نهاد"[۲۰].
در این که سازمان مجاهدین خلق ایدئولوژی ای برساخته بود که در همدلانهترین شکل میتوان آن را "خوانش مارکسیستی اسلام" نام نهاد، شک و تردیدی وجود ندارد. آن زمینهها در نهایت به تغییر ایدئولوژی سازمان و ترور جمعی از همرزمان مسلمان سازمان منتهی شد. گفتمان چپ، گفتمان مسلط بود و نواندیشان دینی آن دوره - عموما - تفسیر/روایتهایی چپ از اسلام عرضه میداشتند. اما دو خطا در سخن شاه وجود ندارد، نه همهی مخالفان او را میتوان "مارکسیستهای اسلامی" قلمداد کرد، نه آیت الله خمینی و طرفدارانش کمترین نظر مثبتی به کمونیسم داشتند.
شاه باز در این مورد میگوید:
"برای من که عمیقاً خداپرست و متدین هستم، حتی تصور تلفیق میان معنویت مذهبی و مادی گرایی مطلق مارکسیسم میسر نیست. مارکسیسم اسلامی چیزی نیست جز جمع اضداد. مگر نه این است که لنین و پیش از او مارکس کذهب را افیون تودهها میخواندند...چه طور میتوان قبول کرد که انقلابی هم از مرام اشتراکی الهام بگیرد و هم از دیانت مقدس اسلام که مادی گری را به هر شکل و هر نوع و هر صورت محکوم میکند؟ چطور میتوان آیات مقدس قرآن و سخنان پیامبر اسلام را با نوشتههای متفکرینی که هدفشان مبارزهی با دین و اشاعهی مادی گری بوده است در یک سطح قرار داد"[۲۱].
چهاردهم - اسلام ضامن رعایت حقوق زنان
اسلام قرنها پیش از کشورهای پیشرفته حقوق زنان را به رسمیت شناخت و حقوق زیادی برای زنان قائل شد. اجباری کردن چادر نیز عملی نارواست، باید زنان در پوشش آزاد باشند و اگر زنانی مایل به چادر بر سر نهادن بودند، آزاد باشند:
"اسلام و قرآن، برخلاف آنچه غاصبان کنونی حکومت و قدرت در ایران تصور و عمل میکنند، مخالف احترام و رعایت حقوق زنان نیست. حقوق زن در اسلام، به مراتب بیش از آن است که غالباً تصور میشود. از جملهی این حقوق مسلم، یکی استقلال کامل مالی و حق ادارهی ثروت و دارایی شخصی است که تا این اواخر در بسیاری از ممالک مترقی اروپایی به طور کامل وجود نداشت. ما با الهام از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی که برای زنان مقامی والا قائل شده و با الهام از فلسفه و معنویت اسلام، عقیده داشتیم که باید در جامعهی نوین ایران برای زنان ایرانی سهم و مقامی فراخور تعداد و امکانات آنان به وجود آورد، و به این راه رفتیم...دین مقدس اسلام نیز مخالفتی با حقوق سیاسی و اجتماعی ندارد...اکنون بار دیگر چادر در ایران عملاً اجباری به خواهران و مادران ما تحمیل شده...اگر بعضی از زنان، خود آزادانه بخواهند چادر به سر کننند، امری طبیعی است و من هرگز مخالف آن نبودهام"[۲۲].
پانزدهم - اسلام، دین عدالت و انصاف و رحمت و مروت و معنویت
آن چه آیت الله خمینی و دیگر فقیهان در ایران به اجرا نهاده اند، "اسلام واقعی" نیست. شاه تفاوت اسلام حقیقی و اسلام آیت الله خمینی را به شرح زیر بازگو کرده است:
"اسلام، دین عدالت و انصاف و رحمت و مروت است. در حکومت اسلامی امروز ایران، نه از عدالت نشانی است، نه از انصاف و نه از عفو و رحمت. هرچه هست نفرت و انتقام و کشتار است که هیچ ارتباطی با معنویت دین اسلام ندارد. نظام امروزی ایران صریحاً خلاف شرع مقدس و مخالف اسلام است. هم چنان که دوران تفتیش افکار و عقاید، به زیان مذهب کاتولیک تمام شد، متأسفانه این خشونتها و جنایتها نیز ممکن است به زیان اسلام باشد. من تردید ندارم که اسلام واقعی ، احترام به تعالیم مقدس دین حنیف است، نه خشونت و تعصب و بی اعتنایی به عدالت. آیا سلب آزادی و حقوق زنان و تجدید تعدد زوجات را میتوان مواففق روح اسلام دانست؟ برعکس، آزادی زنان و برابری حقوق آنان با مردان و حرمت به شئون اجتماعی و انسانی آنان است که با اصول واقعی اسلام توافق دارد. آیا تازیانه زدن و سنگ باران کردن و دست بریدن، به این بهانه که از قرون وسطا رایج بوده، اسلامی است و کوشش برای اعتلا و تربیت انسانها و اتخاذ سیاست عفو و گذشت و جوانمردی ، مخالف اسلام"[۲۳].
شاه تا آنجا پیش میرود که که تفسیر خود از اسلام را متکی بر متون معتبر دینی به شمار آورده و تفسیر آیت الله خمینی و پیروانش از اسلام را منفعت طلبانه، و تبدیل دین به بازیچه قلمداد میکند. میگوید:
"برداشت من از اسلام، همواره دقیق و مستند به متون معتبر بوده است، حال آن که شخص حاکم بر قم [آیت الله خمینی] و بعضی دیگر از "روحانیون" ایران دین را به نفع شخصی و مادی و اغراض و هوی و هوسهای خود تفسیر و به بازیچهای تبدیل نمودهاند. نص صریح قرآن و روح و معنویت اسلام شدیداً کینه و نفرت و انتقام و آدمکشی و غارت و دزدی را که از زمستان ۱۳۵۷ تاکنون بر ایران نگون بخت حکومت دارد محکوم میکند. اساس عصارهی اسلام چیزی جز عدل و انصاف نیست و انقلاب شاه و ملت که برای تحقق عدالت اجتماعی و مشارکت ملی بنیان نهاده شد، مستقیماً از اصول و تعالیم اسلام الهام گرفته است"[۲۴].
شانزدهم - بخت زندگی ایرانیان در سایهی اسلام
اسلام آوردن ایرانیان عامل فلاکت آنها نبوده است. بلکه بخت با ایرانیان یار بود که اسلام آوردند و همیشه از این منبع کسب فیض کرده اند:
"بخت بزرگ ایرانیان این بود و هست که در پرتو روحانیت و معنویت تعالیم مقدس و مترقی اسلام زندگی میکنند و در مراحل دشوار زندگی اجتماعی و تاریخ خود همواره از این منبع کسب فیض کردهاند. همهی کسانی که برای تحقق و پیشرفت انقلاب اجتماعی و ملی کوشیدند، میدانستند و میدانند که تلاش آنها دقیقاً منطبق با تعالیم عالی اسلام و ملهم از آن بوده است و باید از این جهت مفتخر و سربلند باشند"[۲۵].
هفدهم - اسلام ایرانی
تا حدی که من اطلاع دارم هانری کربن اولین فردی بود که تشیع را به عنوان اسلام ایرانی مطرح ساخت. کربن به ایران رفت و آمد داشت. با افرادی چون داریوش شایگان و سید حسین نصر نیز رابطه داشت. از طریق آن دو با علامهی طباطبایی هم مرتبط گردید و گفت و گوهایی با او داشت که منتشر شد.
روشن نیست که شاه تا چه اندازه از این نظریه و مباحث اطلاع داشت. اما او در پاسخ به تاریخ، تشیع را برساختهای ایرانی به عنوان سپری در برابر تهاجم اعراب معرفی میکند. میگوید:
"در سال ۶۵۲ میلادی اعراب به ایران حمله کردند و تسلط آنان بر کشور ما در حدود دویست سال طول کشید. اما در حقیقت ایرانیان اعراب را تحت نفوذ و سلطهی خود در آوردند. ایرانیان از یک سو اصالت فکری خود را با تدوین اصول مذهب شیعه عنوان کردند و از پذیرفتن استیلای خلفای عرب سرباز زدند و از طرف دیگر فرهنگ غنی ایرانی را از دستبرد و تسلط خارجیان نجات دادند"[۲۶].
شاه در ادامه از نوع دیگری از یاری رساندن ایرانیان به خاندان پیامبر اسلام سخن گفته است. مدعای او این است که ایرانیان بنی امیه را سرنگون و خاندان بنی عباس را جایگزین آنها کردند. میگوید:
"در زمینهی سیاسی، نقطهی آغاز تجدید استقلال ایران، قیام ابومسلم خراسانی بود که با سپاهی از ایرانیان، خاندان عباسی را که از احفاد پیامبر اسلام بودند، بجای بنی امیه بر تخت خلافت نشاند و بغداد را پایتخت آنان قرار داد"[۲۷].
شاه در توضیح تاریخ ایران به تهاجم مغولها به ایران پرداخته و توضیح میدهد که در دوران تسلط آنها:
"بخشی بزرگ از میراث علمی ایرانی و اسلامی را منهدم گردید. مغولان آداب و سنن زندگی مدنی و فرهنگ ایرانی و اسلامی را از میان بردند"[۲۸].
نکتهی مهم در سخن او، همراه آوردن در عنصر "ایرانی و اسلامی" در کنار یکدیگر است.
هجدهم - تشیع عامل یکپارچگی ایرانیان
اقوام مهاجم یکپارچگی و وحدت ایران را از بین برده بودند. محمد رضا پهلوی میگوید که شاه اسماعیل - نخستین پادشاه صفوی - :
"بار دیگر به وحدت ایران تحقق بخشید...و به منظور تأمین یکپارچگی سیاسی و معنوی ایرانیان تشیع را به عنوان مذهب ایران اعلام و برقرار کرد"[۲۹].
باز هم شاهد تبیینی مثبت از نقش تشیع در وحدت و یکپارچگی ملی ایران از سوی شاه هستیم.
نوزدهم - معجزه، نه توهم و خیال
شاه این سخنان را وقتی بیان کرد که خود از قطعی بودن مرگ خود به دلیل ابتلای طولانی به بیماری سرطان آگاه بود. مدتها از زمانی که امید به بقا را از دست داده بود میگذشت.
برای فرد یا گروهی که همهی امور را به ماده تقلیل میدهند، این نوع مدعیات "دروغ گویی محض" یا حاصل "توهمات" خواهد بود. اما لزوماً یک انسان مذهبی یا مسلمان یا شیعه نیز همهی این نوع مدعیات را باور نخواهد کرد. شاه که خود به این امر وقوف داشت و با انکارهای اوریانا فالاچی - در گفت و گوی با او - روبرو شده بود، رویاهای خود را معجزات واقعی، نه "توهم" و "خیال" به شمار میآورد.
"من کاملا تنها نیستم ، چون من به وسیلهی نیروی دیگری همراهی میشوم که دیگران آن را حس نمیکنند. همان نیروی مرموز در من، و من همچنین پیامهایی نیز دریافت میکنم . پیامهای مذهبی و من خیلی خیلی مذهبی هستم و من به خدا ایمان دارم و همیشه هم گفته ام که اگر خدا نبود، ما مجبور بودیم که او را خلق میکردیم ! آه من واقعا برای بیچارههایی که به خدا ایمان ندارند ، متاسفم . شما نمیتوانید بدون خدا زندگی کنید. من با خدا از زمانی که خدا آن رویاها را به من داد...هرکس میداند که من رویاهایی داشته ام...خیلی از مردم به آن عقیده ندارند. حتا پدرم هم آن را قبول نداشت . او هیچ وقت آن را قبول نکرد. او همیشه در این مورد میخندید. به هر حال خیلی از مردم - اگرچه محترمانه - از من سوال میکردند که آیا مطمئن هستم که آنها وهم و خیال نبوده است . جواب من خیر است. خیر ، برای این که من به خدا ایمان دارم . به این حقیقت که من به وسیلهی خدا انتخاب شده که یک ماموریتی را به پایان برسانم. رویاهای من معجزههایی بودهاند که کشور را نجات دادهاند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشیده و این به خاطر این بوده که خداوند در کنارم بوده...خوابهای مذهبی ، بر پایهی تصورم و خوابهایی که من میدیدم مربوط به این بود که در دو یا سه ماه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد . من نمیتوانم به شما بگویم که این خوابها در چه موردی بودند. آنها لزوما چیزهایی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آنها در مورد مسایل داخلی کشورم بودند و بنابراین باید محرمانه باقی بمانند. شاید اگر من به جای لغت "خواب" "احساس قبل از وقوع" را به کار ببرم . شما حرف مرا بهتر درک کنید . من به این نوع احساسها عقیده دارم . من این نوع احساسها را مرتبا دارم...شما باید به معجزات ایمان داشته باشید"[۳۰].
هم اکنون اگر در کشور ما فقیهان یا احمدی نژاد و تیم همفکرانش مدعیاتی از نوع بند ششم بیان نمایند، به وسیلهی اکثر رسانه ها - خصوصاً مخالفان جمهوری اسلامی - به تمسخر گرفته خواهند شد. اگر آیت الله خامنهای مدعی دیدار با امام دوازدهم شیعیان شود، جنجالی رسانهای علیه او از سوی همگان به راه خواهد افتاد.
ادامه دارد
پانویسها:
۱ - - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، به کوشش شهریار ماکان، نشر البرز، ص ۳۴۴ .
۲ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۲۰۳ - ۲۰۲.
۳ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۵۱ - ۵۰.
۴ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۱.
۵ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۵۲ - ۵۱.
۶ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۳.
۷ - سیروس غنی ، ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها ، ترجمهی حسن کامشاد ، انتشارات نیلوفر، ص ۴۱۹.
۸ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۳.
۹ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۳.
۱۰ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۵۴ - ۵۳.
۱۱ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۴.
۱۲ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۵.
۱۳ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۱.
۱۴ - روح الله خمینی، صحیفهی امام ، جلد ۲ ، صص ۳۹۸ - ۳۹۶.
۱۵ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۵۸.
۱۶ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۳۴۶ - ۳۴۵.
۱۷ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۳۴۵.
۱۸ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۴۸۲ - ۴۸۱.
۱۹ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۴۸۴.
۲۰ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۱۳۹ - ۱۳۸.
۲۱ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۲۳۱ - ۲۳۰.
۲۲ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۲۰۰ - ۱۹۹.
۲۳ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۴۸۷.
۲۴ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، صص ۲۰۴ - ۲۰۳.
۲۵ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۲۰۴.
۲۶ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۱۶.
۲۷ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۱۶.
۲۸ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۱۷.
۲۹ - محمد رضا پهلوی ، پاسخ به تاریخ ، ص ۱۹.
۳۰ - رجوع شود به این لینک.
عکس:
محمدرضا شاه پهلوی در حال خواندن نماز در حرم امام رضا
در زمان خاندان پهلوی خواسته یا نخواسته ضربات شدیدی به هویت و وحدت ملی ایران زده شد مانند:
تغییر نام دوگانه ایران/پرشیا به نام ایران و نزول شان نام فارس/پارس در حد یک زبان و یا قومیت با وجودی هیچ گاه قوم فارس در ایران نبوده بلکه سرزمین فارس مطرح بوده!
در زمان ایشان حجم وسعی از تحریف شاهنامه صورت گرفت که نتیجه آن تصویر ناخوشاید فردوسی بود!
اصرار به فارس نمایی کذایی و تغییر نام هویت مکان های مناطق ایران و ایجاد سوء تفاهم میان مردم گویش ها و زبان های ایران.
سره گرایی و گسترش کلمات من درآوردی و جعلی و تهی کردن زبان فارسی کتابییا همان فارسی دری نوشتاری و کاهش تقش ارتباطی این لهجه به عونان زبان رابط ایرانیان.
علی رقم ترکزادی این خواندن بیخودی فارسگرا و ارایایی خودشان را جا زدند و تمامی سوء مدیریت و تبعیض و مظالم این خاندان و وابسگان به حساب اقوام فارسی زبان نوشته شد! و در حالی بیشتر این اقوام فارسی زبان به خصوص در نیمه شرقی در شدیدترین محرومیت ها بودند!
پدیده پان بازی مانند پان آریایی و پان ترکیست از نتایج نابخردانه حکومت این خاندان است!
تبعیض میان مناطق ایران در پروژه های عمذانی و اقتصادی مشخصا ترجیح نیمه غربی بر شرقی الخصوص تهران و اصفهان و آذربایجان!
جناب گنجی پرت از محمد رضا شاه خودش بود اگر این شاه نگون بخت فردوسی را به مردم شناسانده بود اگر کورش را بیاد مردم داده بود اگر بجای بارگاه رضا و شاه چراغ سایرین بارگاه گورش را یافته بود آیا این سرنوشت او بود شاه در دات ادم خوبی بود و بهترین مسلمان ممکن اما خریت او حدی نداشت ان هم از انسانی که در سویس درس خوانده با زبانهای انگلیس و فرانسه کتاب خوانده شاید مشکل اساسی شاه این بود که کتاب خوان نبود این کار او با باز گذاشتن دست ملا روزی خود و ایران را تیره کرد هرچند گویند که قبرش نورانی هست وقتی در اوج غروز بود کورش بود وقتی در گرفتار بود عاجز و بدبخت با تشکر از رادیو زمانه
آقای گنجی
در مورد بخش آخر مقاله باید پرسید احمدی نژاد حلقه نورانی معروفش را از کدام منبع الهام گرفته و اطرافیان آقای رهبر به سفارش خود وی مقام رهبر را تا خدا بودن رسانده اند از همه اینها گذشته مذهبی بودن یا نبودن دیکتاتورها هچ امتیاز مثبت یا منفی برای آنها نیست مهم نتیجه عمل است و این امر کاملا نسبی است چون خارج از عالم رویا خوب یا بد مطلق نداریم .
پس نتیجه این مقاله چیست ؟
در این هنگامه بد بختی مردم ایران این نوع حرف ها یعنی به انحراف کشاندن افکار مردم که توهینی نابخشودنی است
به نظر من رؤیاهای شاه را نمی توان دستکم گرفت . رؤیاهای رهبران ، تاریخی به قدمت بشر دارد . نمونه ی آشنایش برای مسلمانان رؤیای فرعون مصر در زمان یوسف پیامبر است که در قرآن آمده است .
تبیین و توضیح مکانیسم دست یافتن رییس یک جامعه به رؤیاهای بزرگ هم پیچیده است . اجمالآ ناشی از ملتقای او در تلاقی اطلاعات و اخبار و تحلیل هاست که در ناخودآگاهش بازنمود می یابد . یونگ درباره ی خواب رهبران بزرگ پاراگرافهایی را آورده است قابل تامل .
گویا قحطی موضوع برای نوشتن در فضای مجازی بوجود آمده، محمد رضا پهلوی، شاه ملتی با ۹۰% شیعه بوده و عاقلانه هم نیست که خود را جدای این واقیعت ببینید یا بپندارد،اگر در زمان قدرت او ماسونها و بهاییان مراکز اصلی قدرت را در دولت و بخش خصوصی دردست داشتند، التزام او به دو دست بریده ابوالفضل، یکی از ارکان ابتدائی، تعلق دینی- فرهنگی شاهی به ملتش است و گرنه جز این ، جای سوال و تعجب است.هیچ پادشاهی، خواهان شاهی کردن برای مردمی مفلوک و زبون را آرزو ندارد، شاه ایران هم بدلیل اقامت در اروپا در زمان جوانی و به امید داشتن نامی خوش در تاریخ، شاهی سکولار و مدرنگرا بوده ولی بدلیل ضعف فکری،ناتوانی عملی و وابستگی بیش از حد به خارجیان، در اهداف خود، موفق نبود. اگر بر فرض محال، من بیدین و کافر هم در سیاست ایران، نقشی داشته باشم، عقل و منطق حکم میکند که ۲ رکعت نماز را در مرقد مطهر امام رضا، حضرت معصومه و شیراز....و چند امام زاده در کوه و جنگل ایران اقامه و دولا راست شوم. محتاج دعا
باسلام . ایراندوست عزیز یک عمر است سعی میکنم دولا بشوم ! نمیشود که نمیشود ! احتمالا مشکل از قامت نا راست ماست . به دوستان همیشه در رکعت وسجود بفرمائید که مارا هم از دعای خیر فراموش نکنند !.
نویسنده بی آنکه خود بداند و یا بخواهد نشان می دهد که بدبختی بزرگ ملت ایران اسلام و بدتر از آن تشیع است. تشیعی که گرو های چپ ایرانی نیز با عشق ورزیدند و هرگز منتوجه نشدند که هماوردی بزرگ ایران و ایرانیت با اسلام است. همچنانکه هماوردی بزرگ انسانیت همین امروز و خصوصا فردا و یا فرداهای دور اسلام است. اسلام یا موفق می شود انسانیت امروز را نابود کند و خود بجایش بنشیند و بعد هم خود کشی کند و یا انسانیت موفق می شود تا اسلام را نابود کند. اسلام واقعا سرطان روح بشریت امروز است.
در تایید نظر نویسنده ی بالا که گفته است یا اسلام بشریت و انسانیت را نابود می کند و یا خودش باید نابود شود. این نظری بسیار ارززنده و قابل تحمل است. اسلام در فرآیند خود « دیگری » را مجبور خواهد کرد تا او را ٬ اسلام را نابود کند. این قهر حتمی و صددرصد تاریخی ست. متاسفانه غربیها متوجه شر و شریت مطلق اسلام نیستند. *****این اصلا و ابدا توهینی به اسلام نیست چرا که تمامی فیلسوفان مسلمان و تمامی امامان و تمامی متفکرین اسلامی و آیت الله ها و آخوندها و متشرعین این شر را بنام خیر جلوه می دهند و آنرا با تعایفی که دادم مبنی بر ضدیت با بشر و همگرایی با مسلمانان هر صبح و هر وقت بیوقت و شام ذکر می کنند و انرا از سجیای بزرگ اسلام می دانند. یادتان باشد که علی از خشنترین رهبران جهان است که بندرت کسی به پایش می رسد. هر مسلمان باید بتواند و دست کم در وجودش این تنفر را نسبت به غیر مسلمان داشته باشد که در موقع لازم او را بکشد. این حتا در مهربانترین و «ادم خوبترین» مسلمان جزو ترکیبات وجودش است. هر کس که منکر این است از پدر بزرگ و مادر بزرگ پارسایش و موحدش و مومنش و خوبش بپرسد. اسلام هزار و چهار و اندی ست که می کشد و هنوز و تا ابد تشنه ی خون است. اسلام تمدنهای ندرن را مجبور خواهد کرد تا نابودش کنند. و این کار انجام خواهد شد. چرا که در غیر این صورت این اسلام است که همه را نابود خواهد کرد. و بقول نویسند خودش نیز در سرانجامش خودکشی خواهد کرد. و پایان جهان خواهد بود. بنا بر این یادتان باشد که اسلام اگر تا کنون جهان را نابود نکرده نتوانسته٬ اگر توانسته بود نابود کرده بود. چنانکه تمدنهای ایران و هند و مصر و... را نابود کرد. بر ایرانیان واجب است تا روشن شوند و یکدیگر را روشن کنند.
متاسفانه تاکنون در ایران ما یک نفر و حتا یک نفر نتوانسته از سد مذهب گذر کند. شما فکرش را بکنید هر کس هم خواسته از این مذهب خشن و ضد بشر گذر کند بازهم از ترس بدان پناه برده. ما حتا یک نفر بتراند راسل نداریم٬ یک نیمچه ولتر نداریم. شما توجه کنید که مثلا وقتی بابا می خواهد از اسلام بیرون رود دوباره یک مذهب جدید درست می کند٬ وقتی بهاء الله می خواهد از این دین آدمکشی بیرون رود دوباره خودش یک مذهب جدید درست می کند. شما سروش را نگاه کنید٬ شما حتا یک آدم درست و حسابی که با استدلال بگوید بابا این امام علی یک آدمکش است با تمامی مختصات و مشخصات یک آدمکش. در تمامی طول حیات اسلام حتا یک متفکر پیدا اسلامی پیدا نشده که از خودش بپرسد آیا کاری پیامبر در آن کلان سالی مبنی بر نزدیکی با عایشه انسانی و پیامبر گونه بوده یا نه. حتما کسانی خواهند گفت که در آن عهد و عصر جامعه اینچنین بوده!! باشد! اما پس پیغمبری این بابا چه می شود. شماها که حلالش را حلا ل و حرامش را حرام الی یوم القیامه می دانید. هان؟؟؟ ***** آخر اینکه دیگر مثل روز روشن است که این اسلام دین بکش بکش است! چرا کسی مثل سروش هم که از اندرون این دین آگاهی دارد هیچ نمی گوید!!! هان چرا!!! ******
بدبختی شاه هم بدبختی ایران بود! اسلام!!
راه رهایی ایران بریدن از اسلام است و گرویدن به ایران.
از همه دوستانی که کامنت گذاشته اند بسیار از صمیم قلب ممنون هستم چون که قوت قلب گرفتم با همه بیش از نود درصد اشتراک نظر دارم و باید بگویم تا حدی امیدوار شدم. بد جوری تو این جامعه دین زده و با این مردم دینخو ایران آدم احساس ناامیدی و افسردگی بهش دست می دهد. وقتی این همه کامنت هم نظر با خودم دیدم خیلی خوشحال شدم از همگی دوستان بالا که کامنت گذاشته اند صمیمانه متشکرم. امیدوارم تعدادشان این نوع کامنت ها بیشتر شود
یا حق
زنده باشید.
نوید رازقی فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران
رادیو زمانه عزیز
من فکر میکنم کامنتی که به نام نوید رازقی فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران است کمی مشکوک است.
هر کسی میداند که نفی واضح اسلام در ایران میتواند به بهای جانش تمام شود و هیچکس چنین کامنتی را با نام و مشخصات نمیگذارد مگر انکه یکی برای دیگری بگذارد که بر بادش دهد. البته اگر جناب رزاقی ساکن ایران نیستند و یا هستند و از جانشان سیر شده اند داستان فرق میکند
خب منم میگم تو مشکوکی آقای که من را مشکوک دانستی اتهام زدن که کار سختی نیست.
دوستان کامنت های بالا نشان از عمق فاجعه ای ست که ایران را درنوردیده و نمی توان ناامید بود. چرا که از این پست تر نمی شود رفت بنا بر این پایان شب سیه سفید است و بزودی کار این حکومت خشن و خرافاتی به پایان خواهد رسید.
آنکسی که به رادیو زمانه و به نوید هشدار داده بی آنکه متوجه شده باشد تامی نوشته های کامنتی را تایید کرده است. اما فقط او یک مسيه را متوجه نیست و آن اینکه کار دین در ایران تمام است. فقط بالید بخاکش سپرد. اینرا آقای گنجی هم فهمیده.
آقای گنجی زدی تو خال، حکومت فعلی میوه ی استبداد شاه هست. البته ناگفته نماند که در دوره ی جنگ سرد آمریکا و انگلستان برای مقابله با نفوذ کمونیست ها تبلیغات زیادی روی مذهب کردند.
تا اسلام بکل در ایران نابود نشود هیچ وقت به ازادی نخواهند رسید حتی باید تمام مضاهر اسلام را در ایران نابود کرد باید در ایران اسلام را غیر قانونی اعلام کرد آخوند را غیر قانونی اعلام کرد انها که حالا میگویند پس تکلیف دین یک امر شخصی است چیست باید گفت نه دینی که سراسر تنفر و خونریزی را از غیر هم دین خود تبلیغ میکند نه دینی که زن را فقط از کمر به پایین میبیند **** هیچ وقت ازادی را تحمل نخواهند کرد وقتی شما حکمت مرگ است اگر از اسلام خارج شویی خب شما ازادی را چطور با این دین یا در کنار این دین زیستن بدست میآورید من هم میگویم یا اسلام دنیا را نابود خواهد کرد یا دنیا باید اسلام را نابود بکند غیر از این راهی دیگر نمانده است پس دنیا باید هرچه زودتر دست بکار بشود میبینیم که اسلامگرایان به اروپا و امریکا هم امدند و انجا را هم میخواهند بگند بکشانند و قوانین حجاب و شریعت را براه انداختند یک نگاه به انگلستان بیندازید به مسجدها که هر روز بیشتر و بیشتر میشوند در اروپا و امریکا نگاهی بیندازید خاور میانه را به نابودی کشاندند حالا نوبت به دیگر جاهای دنیا رسیده است
بزرگترین نعمت ایران رسیدن اسلام و تشیع بقدرت بود. خود تخریبی اسلام و خود تخریبی روحانیت کاری پانصد ساله بود بدست ما که او خود بدست خود در بیست سال انجام داد. ثمره این کار سترگ را ما اینک در این کامنت ها می بینیم. حتا اگر هممیهنانی طبق عادت بدخیم محافظه کاری جرات نمایش مرگ اسلام و تشیع را در بطن خود نداشته باشند.****
در زمان شاه آخوندی بود بنام برجستانی این آخوند ... به ما که بچه بودیم می گفت که باید روز صد بار بگوییم خدا پهلوی را لعنت کند تا در امتحان قبول شویم. و اما این تنها آخوند نبود که چنین ****می زد. کلیت روحانیت هم از آنجای شاه و دربار می خوردند و هم در خفا بر پهلوی لعنت می فرستادند. اما حالا بیآنکه کسی به آنها فرمان بدهد روز میلیاردها رحمت به قبر شاهان پهلوی و کوروش می فرستند و تمامی***** را بسوی قبور متبرکه روانه می کنند. و این موهبت بزرگی ست. زنده باد ملت بیدار شده ایران.**** بر اسلام و تشیع از هر نوع آن. *****
بدبختانه نه رضا شاه و نه محمدرضا شاه و نه نوه و پسرشان رضا پهلوی هیچکدام ضد دین و ضد تشیع نبودند. بقول نویسنده بالا روحانیت از آنجای شاه تغزیه می کرد حتا مطهری ضد ایرانی نیز اما از بد حادثه شاه هم و رضا شاه هم از آنجای آنها تغذیه می کرد. متاسفانه رضا شاه کاریکاتور آتاتورک بود. وگر نه که او می توانست دوکار عمده در ایران بکند و نکرد. یکی واقعا و حقیقتا برگرداندن خط و تصحیح زبان پارسی بود که نکرد و دیگری ریشه کن کردن روحانیت خواخوار بود که باز هم نکرد. این کار نکرده ی او زیانها ی عظیمی بر ارکان نظام اجتماعی ایران زده و هنوز هم می زند. آری ایکاش رضا شاه و فرزندش ضد تشیع بودند آنها بسیار هم دیندار و خرافاتی بودند.
اسلام همچون بیماریی ریشه دار چنان بنیادهای فکری یک مسلمان را فلج کرده که حتا تمامی کافران ایرانی و روشنفکران چپ و لاییک نیز در چنبره این اختاپس بیماری اسیرند. جالب است دانسته شود که تمامی چپهای ایران حتا یکنفرشان نیز از اسلام و از روحانیون یک انتقاد ساده هم نکرده اند. کافی به سخنان یکی از پیشروان دیروز بابک امیر خسروی نگاهی بیفکنیم و یا به سخنان یک پیشرو امروز فرخ نگهدار نگاهی بکنیم و یا سری بزنیم به کلبه ی پر دود و دم فرهادپور تا بفهمیم که بقال سر کوچه باید پوستش کنده شود چرا که نماینده برژوازیست و باید با او برخورد طبقاتی کرد اما بالای چشم بزرگترین و خشنترین قصاب جهان یعنی امام علی و امام خمینی ابرویی ندید!! این است وضع ما. برای همین هم باید این ضدیت دینی ای را که در بطن جامعه ساخته شده و تبلور یافته و بدون رهبر و پشتیبان نظری و تيوریک است و آینده ای درخشان دارد که روشنفکر را بدنبال خود خواهد کشید ارج نهاد. دین اسلام چنانکه دیگران نیز در پیشنهادات نظریشان بدان پرداخته اند چند خشک و شکننده و خصوصا ضد تمامی فرهنگها و نظام های آزاد جهان است و چنان ضد آزادی بشر که خودبخود ٬ خود را نابود ]واهد کرد. بزبانی دیگر از آنجا که این دین «اکملتو دینکم » است و غره و پرو و یاغی و دشمن تمامی بشریت٬ بنا بر این هیچ احتیاجی بدشمن خارجی ندارد. دشمنش در اندرون خودش است و او را خواهد کشت. به نظر من یکی از دلایلی که خامنه ای ورد زبانش دشمن است همین است که دشمن اندرون خود اسلام است و نه جای دیگر.
عجب کامنتهایی ببین در آینه جام٬ نقشبندی غیب که کس بیاد ندارد چنین عجب زمنی روحانیت با دست خودش و بازوی سرکوبش آتش به خرمن دین زد و آن اویل فکر می کرد که گرم است و حالا می بیند که می سوزد!! من پیشنهاد می کنم که این نظرات را و کل این مقله را با نظرات کپی کنید و برای طلبه ها بفرستید. باشد که از فردای خود بیمناک شوند و سر از میان مپوستین بیرون آورند و مثل آن طلبه که عاقبت بخیر شد مهدی خلیجی را می گویم٬ بروند دنبال کارشان. و هم بفرستید به هر کس اینترنت دارد و فیلتر شکن ندارد و هم فاکس بزنید بدوستانتان در هر کجا که پارسی می خوانند. و البته بیت .... رهبری را هم فراموش نکنید.
خاک بر سر روحایت و بازوی سرکوبش سپاه و بسیج که کار دین و ایمان را بدین درجه از سفله گی و پستی رسانده اند. بخورید که سزاوارید. گویی شما را خواب و رخوت چنان در آغوش گرفته است که غلغل دیگ بخار را نمی شنوید.
ما فکر می کردیم بچه هایی که امروز بدنیا می آیند اصل و اساس این دین را بدور میریزند اما اینک همان فرداست! گویا روحانیت خودش با دست خودش هم خودش را نابود کرده و هم دین و ایمانی را که تعزیه گردانش بوده و هست! نه؟؟؟
گنجی بنویس و برو توی عمق ماجرا!
اسلام از کی یک بیماری شده؟ شاید اسلام یکی بیماری کشف شده در این سی سال باشد. در حالیکه بیماری از زمانی بیماری اعلام می شود که کشف می شود اما شاید قرنها بگذرد تا یک بیماری کسف شود. همچنانکه پاستور میکروب و ویروس را کشف کرد در صورتیکه این میکروب و این ویروسها از قدیم بوده اند. در هر حال اسلام هزار و چهارصو و اندی سال است که بیماری ست. ولی دستگاه روحانیت و خمینی و خصوصا خامنه ای این بیماری پنهان را لو دادند. لو!! چنانکه دشمنی امام حسین با قوم ایرانی نیز لو رفته! سخنان این روحانی سخنان جالبی ست بخوانید:
http://www.mihan.net/archives/96/mihan-96-16.htm
متاسفانه اسلام ضایع شد. بدبختانه ما دیگر نمی توانیم حرفی بزنیم چرا که رسوای زمانه ایم. روحانیون ما را بیچاره کردند. روحانیت ما را خلع سلح کرده.
مقاله ی این آخوند معصونی مقاله ی بسیار خوبی ست. بخوانید. کلی افشا کرده است!
ارسال کردن دیدگاه جدید