خانه | ویژه نامه | ویژه نامه انقلاب

شورای انقلاب- آبان ۵۷ تا بهمن ۵۷

یکشنبه, 1390-05-02 19:32
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
بخش نوزدهم از سه روز تاریخ‌ساز
سحاب سپهری

«او {آقای خمینی} عده‌ای را تعیین کرده بود و عمدتاً از کسانی که اهل چون و چرا نباشند. در بسیاری از موارد می‌نشستیم و تصمیات می‌گرفتیم و بعد آقای خمینی می‌زد توی دهن شورا. می‌رفتیم آنجا که بایستیم جلوش، در آنجا همشون تسلیم می‌شدند و اصلاً جرئت نمی‌کردند بگویند کاری که ما کردیم صحیح است.» ... «بله در واقع شورای انقلاب این طوری بود.» (درس تجربه- مصاحبه با ابوالحسن بنی‌صدر- صفحه ۷۶ نسخه دیجیتال، مطابق با صفحه ۱۸۴ چاپ کاغدی)

 

بخش‌های متوالی مجموعه «سه‌روز تاریخ‌ساز» هر یک دوره زمانی مشخصی را در فاصله نیمه دی ۵۷ تا آخر سال ۶۰ می‌پوشاند. در تمامی بخش‌های قبلی هر یک به نوعی به عملکرد شورای انقلاب اشاره شد. بخش شورای انقلاب کل دوره بین پاییز ۵۷ تا تابستان ۵۹ را می‌پوشاند. با این تعبیر، بخش شورای انقلاب را باید در تلاقی بخش‌های دیگر در نظر گرفت. عملکرد شورای انقلاب، همچون رشته‌ای، تمامی رخدادهای تاریخ اخیر ایران از پاییز ۵۷ تا تابستان ۵۹ را به هم وصل می‌کرد. بررسی عملکرد این شورا به صورت مستقل، نکات تازه‌ای را در پیوند با بخش‌های قبل روشن می‌کند. تمامی درگیری‌های جناحی از بهمن ۵۷ تا تابستان ۵۹ در داخل حلقه قدرت شورای انقلاب صورت گرفته است. دوئل در رده دوم ساختار قدرت بین بهشتی و بنی‌صدر، از نیمه آبان ۵۸ به بعد به‌عنوان مثال، نیز در داخل حلقه قدرت شورای انقلاب صورت گرفت.

 

در مسیر بررسی‌های مربوط به نوشته «سه روز تاریخ‌ساز»، فرصتی دست داد تا تحقیق بیشتری درباره شورای انقلاب انجام دهم. این بخش حاصل این بررسی است. بررسی‌های تاریخی، مثل هر تحقیق پویای دیگر، باید خود را با داده‌های تازه تطبیق دهند. موضوع نحوه تشکیل و عملکرد شورای انقلاب هنوز جای بررسی بسیار دارد و نوشته حاضر را هم باید قدمی کوچک در این روند در نظر گرفت.

 

بخش شورای انقلاب به دلیل طولانی بودن آن در دو قسمت عرضه می‌شود. قسمت اول (نوشته حاضر) شامل دوره آبان ۵۷ تا نیمه بهمن ۵۷ می‌شود و قسمت دوم شامل دوره نیمه بهمن ۵۷ تا آخر تیر ۵۹ است که در نوشته بعدی می‌آید.

 

اعلام رسمی تشکیل شورای انقلاب- ۲۳ دی ۵۷

 

آیت‌الله خمینی که از ابتدای پاییز ۵۷ در نزدیکی پاریس اقامت داشت، در روز ۲۳ دی ۱۳۵۷ خبر تشکیل شورای انقلاب را به‌طور رسمی اعلام کرد. او در متن حکم تشکیل شورای انقلاب به صراحت نوشت: «... به موجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد. ... ». به این ترتیب آیت‌الله خمینی به موجب «حق شرعی» شورای انقلاب را تشکیل داد و به همین رویه هم تمامی اعضای شورای انقلاب را «تعیین» کرد.

 

خبر تشکیل شورای انقلاب در تیتر بزرگ صفحه اول روزنامه‌های کیهان و اطلاعات روز ۲۳ دی ۱۳۵۷ چاپ شده است. متن کامل حکم/ فرمان تشکیل شورای انقلاب نیز با تاکید بر حق شرعی فقیه، در همان روز و در‌‌ حالی که آیت‌الله خمینی هنوز در پاریس بود، منتشر شد.

به این ترتیب دیده می‌شود که آیت‌الله خمینی حتی در دوران اقامت در پاریس هم نظر قاطعی در مورد حق شرعی فقیه (پایه نظریه ولایت فقیه) داشت. آیت‌الله خمینی در زمان اقامت در نجف در سال ۱۳۴۹ نظر خود در مورد حق شرعی فقیه (ولایت فقیه) را در کتاب «حکومت اسلامی/ ولایت فقیه» به تفصیل تشریح کرده بود. اهمیت کتاب‌های «حکومت اسلامی» و تاثیر آن بر کتاب «اصول پایه و ضابطه‌های حکومت اسلامی» که شامل بررسی روش‌های اجرایی برای ایجاد یک حکومت اسلامی در جهان بود، در بخش مربوط به انقلاب فرهنگی تشریح شد.

 

باید تاکید کرد که در زمان اعلام تشکیل شورای انقلاب (۲۳ دی ۵۷) کمتر کسی در مطبوعات به موضوع «حق شرعی» در متن آیت‌الله خمینی توجه کافی کرد. در آن زمان «حق شرعی» فقیه نه تنها برای بدنه جامعه، بلکه برای اکثر گروه معروف به فرهیختگان جامعه ایرانی هم موضوعی ناشناخته بود. ولی در همان زمان معدودی در جامعه بودند که با کتاب «حکومت اسلامی» واهمیت نقش حق شرعی در آن اشنا بودند، ولی این افراد هم ترجیح دادند که در مورد نقش حق شرعی در حکم تشکیل شورای انقلاب و تبعات آن ساکت بمانند.

 

پای‌بندی آیت‌الله خمینی به موضوع حق شرعی فقیه بعد از بازگشت او به ایران و اقامت در قم و تهران، در حمایت او از نقش ولایت فقیه در قانون اساسی در سال ۱۳۵۸، خود را نشان داد. به این ترتیب دیده می‌شود ادعاهای افرادی که مدعی هستند آیت‌الله خمینی در دوران اقامت در پاریس نگرشی متفاوت از نگرش‌های قبلی خود (در نجف) یا نگرش‌های بعدی خود (در قم و تهران) در رابطه با حق شرعی فقیه (پایه ولایت فقیه) را دنبال می‌کرد. این ادعا پایه‌های تاریخی ندارد. آیت‌الله خمینی در نجف، پاریس، قم و تهران بر اساس حق شرعی فقیه عمل می‌کرد و پی اجرای نظریه ولایت فقیه بود.

 

منابع موجود نشان می‌دهد که این ادعا که آیت‌الله خمینی در پاریس در پی عملکردی دیگر غیر از ولایت فقیه، مثل ولایت جمهور بود، نادرست است. چنین ادعاهایی در مرحله‌های بعد توسط برخی مترجمان سابق او مطرح شده است. در قسمت دیگر این بخش زیر عنوان «نقش مترجمان آیت‌الله خمینی در پاریس» خواهیم دید گروهی معدود که در آن دوران در ظاهر نقش مترجم او را داشتند، در تظاهر به ترجمه از طرف او حرف‌هایی را برای اهداف خاص خود به خبرنگاران ارائه داده‌اند که منظور واقعی آیت‌الله خمینی نبوده است.
 
عملکردهای عمومی اعضای شورای انقلاب

 

جلسات شورای انقلاب در تمامی عمر ۲۱ ماهه آن، بین آبان ۵۷ تا آخر تیر ۵۹، به صورت مخفی برگزار می‌شد. شماری از اعضای شورای انقلاب، بعد از خاتمه کار آن شورا، در مورد نحوه تشکیل و عملکرد اعضای آن، اطلاعات مهمی را منتشر کرده‌اند. شرح آقای بنی‌صدر در مورد نحوه انتخاب و عملکرد اعضای شورای انقلاب که در ابتدای این بخش آمد، یکی از آن مورد‌ها است. تعداد دیگری از اعضای شورای انقلاب هم در مورد نحوه تشکیل و عملکرد آن مطالب جالبی نوشته‌اند.

 

 

شرح آقای بنی‌صدر در مورد شورای انقلاب شامل دو نکته مهم است: نکته مهم اول این است که تمامی اعضای شورای انقلاب توسط آیت‌الله خمینی «تعیین» شدند. اهمیت این نکته در آن است که برخی افراد بی‌اطلاع در مورد تاریخ اخیر ایران، در تکلیف‌های دانشجویی خود، به این توهم دامن زده‌اند که انتخاب اعضای شورای انقلاب به‌طور مستقل از طرف آیت‌الله مطهری صورت می‌گرفت و اعضای شورای انقلاب در مقابل آیت‌الله خمینی استقلال رای داشتند. روایت آقای بنی‌صدر و نیز روایت‌های اعضای دیگر آن شورا نشان می‌دهند تمامی اعضای شورای انقلاب، بدون استثنا، توسط آیت‌الله خمینی تعیین و منصوب شدند و از این نظر همگی کارگزاران اجرایی او بودند.

 

موضوع «نحوه عملکردهای» اعضای آن شورا نکته مهم دوم در آن روایت بنی‌صدر است. با کنار هم گذاشتن قطعات اطلاعات از منابع مختلف دیده می‌شود که اعضای شورای انقلاب، با وجود برخی اختلاف نظرهای شخصی و رقابت‌های فردی بر سر قدرت، در مجموع عملکردی مشابه داشتند. منابع موجود، به عنوان شاهد، نشان می‌دهند که هیچیک از اعضای شورای انقلاب، در تمامی دوران عملکرد آن، در اعتراض به شیوه عملکرد عمومی اعضای دیگر آن شورا استعفا نداد.

 

اعضای خودمحور شورای انقلاب در خاطرات بعدی خود سعی کرده‌اند نقش خویش در شورای انقلاب را از نظر دانایی، شجاعت یا اعتقاد به اصول آزادی متفاوت از بقیه اعضا نشان بدهند. بررسی‌های تطبیقی چنین ادعاهایی را تایید نمی‌کنند. برای بررسی صحت روایت افراد از عملکردهای ویژه خود در جلسه‌های مخفی شورای انقلاب می‌توان از بررسی تطبیقی عملکردهای علنی همان افراد استفاده کرد.

 

برای مثال افرادی که در مورد رفتارهای علنی خود در منظر عمومی داستان‌های نادرست در جهت توجیه عملکردهای بعدی خود ارائه داده‌اند، طبیعتاً در مورد ادعای عملکردهای خاص در جلسه های مخفی شورای انقلاب هم می توانند مشابه عمل کرده باشند. با یک بررسی تطبیقی دیده می‌شود چنین افرادی می‌توانند در جهت ارائه تصویری مناسب از خود، داستان‌های نادرست پیرامون عملکرد خویش در جلسات مخفی شورای انقلاب ارائه بدهند. به طوری که در بخش‌های قبلی ملاحظه شد در نیمه آبان سال ۱۳۵۸ شورای انقلاب تمامی ساختار دولت را در خود جذب کرد و به صورت حلقه بسته قدرت درآمد. با مطالعه شرح آقای بنی‌صدر، در مورد نحوه تشکیل و رویه‌های عملکرد اعضای شورای انقلاب، چند سوال مطرح می‌شود: آیا تشکیل و عملکرد شورای انقلاب به عنوان حلقه بسته قدرت را باید به مثابه آزادی/ توحید یا به عنوان زور/ سلطه طبقه‌بندی کرد؟ توجیه عضویت طولانی در این شورا برای افرادی که داعیه آزادگی و استقلال داشته‌اند و مخالفان خود را به پیروی زور و سلطه بر دیگران متهم کرده و آنان را قدرت‌مدار خوانده‌اند، چه می‌توانسته باشد؟

 

سابقه تاسیس شورای انقلاب- آبان ۵۷

 

اگرچه اعلام رسمی تشکیل شورای انقلاب در ۲۳ دی ۱۳۵۷ صورت گرفت، ولی تاسیس شورای انقلاب در عمل به نیمه اول پاییز ۵۷ برمی‌گردد؛ دورانی که شاه هنوز در کاخ نیاوران در شمال تهران مستقر بود و آیت‌الله خمینی پس از ترک شهر نجف در عراق تازه در نوفل‌لوشاتو، شهرکی در شمال پاریس، ساکن شده بود. این‌‌ همان دورانی است که انقلاب وارد فاز نهایی خود شد که تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ادامه یافت. آیت‌الله خمینی از‌‌ همان پاییز سال ۱۳۵۷ برای عملکرد خود موقعیتی فراقانونی به وجود آورد. به این معنی که عملکر آیت‌الله خمینی به صورتی بود که قانون از رویه‌های او پیروی می‌کرد و نه برعکس آن.

 

در آبان سال ۱۳۵۷ آیت‌الله خمینی آقای مرتضی مطهری را به تشکیل مقدمات شورای انقلاب در تهران «مامور کرد»؛ در حالی که تا آن زمان هیچ قانون یا رویه‌ای برای تشکیل شورای انقلاب وجود نداشت. آیت‌الله خمینی شورای انقلاب را تشکیل داد تا ابزار دستش باشد. او شورای انقلاب را تشکیل نداد تا ناظری بر کارهایش یا آقا بالاسری برای تصمیم‌هایش به وجود آورد. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد «فرایند تشکیل شورای انقلاب»این‌جا را کلیک کنید. 

آیت‌الله خمینی‌‌ همان‌گونه که در متن اعلامیه تشکیل شورای انقلاب هم نوشته است روش انتخاب اعضای شورای انقلاب را «حق شرعی» خود می‌دانست. موضوع حقوق شرعی خاص مرجع تقلید (فقیه) یکی از پایه‌های «مکتب اصولی» است که ظرف ۲۰۰ سال گذشته نظریه مسلط در شیعه دوازده امامی (امامیه) در کشورهای شیعه شامل ایران، عراق و لبنان بوده است. موضوع حق شرعی فقیه و عملکرد مرجع تقلید موضوعی بسیار مهم در مکتب اصولی شیعه امامی است. اگرچه متفکران مکتب اصولی با یکدیگر در مورد «دامنه» اجرایی حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) اختلاف نظر دارند، ولی وجود حقوق شرعی برای مرجع تقلید مورد قبول عمومی آن‌ها است. بررسی تطبیقی دامنه حق شرعی مرجع تقلید (فقیه) از نظر متفکران متفاوت مکتب اصولی جزو هدف‌های این نوشته نیست. در این‌جا باید اضافه کنم که هدف این نوشته بررسی درستی یا نادرستی حق شرعی فقیه نیست. این‌ها موضوع‌های بسیار مهمی هستند و هریک احتیاج به نوشته‌های مستقلی دارند.


عملکرد گروه سه نفره مترجمان آیت‌الله خمینی در پاریس- پاییز ۵۷

 

یک گروه سه‌نفره، در میان افرادی که از ابتدای دوران اقامت آیت‌الله خمینی در پاریس (نوفل لوشاتو) به او خدمت می‌کردند، در پاییز ۵۷ مشهور شد. این گروه شامل آقایان ابوالحسن بنی‌صدر، ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده بود. اعضای این گروه سه نفره (با وجود رقابت‌های پیوسته با یکدیگر) رویه‌هایی مجزا از دیگر اطرافیان آیت‌الله خمینی در پاریس داشتند که سبب شد در منابع متعدد از آن‌ها به عنوان یک گروه نام برده شود. برای مثال می‌توان از حسن حبیبی و صادق طباطبایی نوشت که آن‌ها هم در پاییز سال ۵۷ جز گروه همراهان در خدمت آیت‌الله خمینی در پاریس بودند؛ ولی در هیچ نوشته‌ای از آن‌ها، به عنوان افراد وابسته آن گروه سه نفره ذکر نشده است.

 

بارزترین نقش افراد آن گروه سه نفره (بنی‌صدر، یزدی وقطب‌زاده) در دوران پاریس ایفای نقش مترجمی در خلال مصاحبه‌های آیت‌الله خمینی با خبرنگاران خارجی بود. نوشته‌های موجود نشان می‌دهد که این گروه سه نفره از همان پاییز ۵۷ باهم رقابت داشتند. اعضای این گروه، علاوه بر نقش مترجمی، به صورت فردی و جمعی فعالیت‌های دیگری هم کردند. عملکرد پیچیده افراد این گروه سه نفره در تظاهر به نزدیکی بیشتر به آیت‌الله خمینی در نوشته‌های متعددی منعکس شده است.

 

در پاییز سال ۱۳۵۷ تمامی اعضای شورای انقلاب، ساکن در ایران بودند. به این صورت تا زمانی که آیت‌الله خمینی در پاریس مستفر بود، هیچ یک از اعضای آن گروه سه نفره به عضویت در شورای انقلاب معین نشد.(مرجع: کتاب درس تجربه: صفحه ۷۵} پس از بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران هر سه نفر خیلی سریع به عضویت در شورای انقلاب یا پست‌های کلیدی دیگر تعیین شدند.

 

مقاله احمد رافت درباره نقش مترجمان آیت‌الله خمینی- ۱۶ فروردین ۱۳۹۰

 

با توجه به این‌که حکم/ فرمان تشکیل شورای انقلاب در روز ۲۳ دی ۱۳۵۷ در صفحه اول کیهان هم چاپ شده بود و متن آن انتشار عمومی داشته، واضح است گروه سه نفره مترجمان او در فرانسه در جریان اهمیت موضوع نقش «حق شرعی» برای آیت‌الله خمینی باهدف تشکیل شورای انقلاب به عنوان اولین مرحله از ایجاد حکومت اسلامی بوده‌اند. به اضافه آن‌که آقای بنی‌صدر (یکی از اعضای‌‌ همان گروه سه نفره مترجمان) حتی از سال ۱۳۴۹ از نقش کلیدی ولایت فقیه در متن کتاب «حکومت اسلامی» مطلع بوده و او در سال ۱۳۵۲ هم در کتاب «اصول پایه و ضابطه‌های حکومت اسلامی» به این موضوع تصریح کرده است. در این مورد به بخش انقلاب فرهنگی مراجعه کنید.

 

با این وجود این تصویری نبود که مترجمان آیت‌الله خمینی در آن زمان به جهانیان ارائه می‌دادند. احمد رافت در مقاله‌ای که در فروردین سال ۱۳۹۰ منتشر شده است به واگویی آن دوران پرداخته است. برای دسترسی به مقاله نوشته احمد رافت اینجا را کلیک کنید. 
 

در این مقاله اخیر احمد رافت که در آن زمان خود روزنامه‌نگاری مقیم اروپا بوده است، نقل می‌کند که افرادی به‌خصوص در آن زمان نگذاشتند واقعیت حرف‌های آیت‌الله خمینی از طریق رسانه‌ها به مردم برسد. احمد رافت می‌گوید گروه مترجمان آیت‌الله خمینی در پاریس از ما می‌خواستند که همان حرف‌های آقای خمینی را ترجمه نکنیم؛ بلکه ترجمه‌ای که این آقایان یا مترجمان این آقایان به زبان خارجی می‌گذاشتند را مخابره کنیم. یک بار یک خانم خبرنگار ایتالیایی از آقای خمینی پرسید اگر شما به ایران برگردید و حکومت را به دست بگیرید، سیاست‌های‌تان در مورد زنان چه خواهد بود؟

آقای خمینی گفت: «در اسلام موقعیت زنان مشخص شده.» مترجم این گفته را ترجمه کرد: «آن چه خواست مردم ایران باشد.» ... شخص دیگری که در آن دوران نقش مترجمی را برای آیت‌الله خمینی داشت، به روایت احمد رافت، در همین رابطه گفت: «ما نمی توانستیم بگذاریم آقای خمینی هر چه دلش می‌خواست بگوید.» به تعبیر احمد رافت آن شخص «اعتراف کرد که صحبت‌های آقای خمینی به نوع دیگری متناسب با خواست جامعه بین‌المللی ترجمه شد.» برای شرح کامل نوشتار مقاله احمد رافت در این موردها به خود مقاله مراجعه کنید.

 

نقش مترجمان آیت‌الله خمینی در پاریس به گفته خودشان

 

آقای بنی‌صدر در صفحه ۵۸ چاپ دیجیتال کتاب «درس تجربه» که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد، نکته‌ای را در پیوند با نحوه ترجمه مصاحبه‌های آیت‌الله خمینی گفته است که در واقع شاهد مقاله احمد رافت است که به تازگی منتشر شده است. بنی‌صدر در مورد اولین ملاقات بین خبرنگار روزنامه لوموند و آیت‌الله خمینی اظهار داشته است: «این هیات {از روزنامه لوموند} که عازم عراق بود و از آن جا به نجف رفت. این طور عمل کردیم و گفتیم، شما سوالات خود را بدهید و برای این که ایشان حاضر شود، ما این سوالات را قبلا برای او می فرستیم و اگر مناسب دانست و موافقت کرد، مصاحبه خواهد کرد. ما این سوالات را گرفتیم و جواب ها را هم خودمان در پاریس تهیه کردیم که یکی از آن سوالات این است که حکومت مورد توجه شما چیست؟ ما هم در جواب نوشتیم یعنی از قول آقای خمینی که ما حکومت ملی می‌خواهیم به معنای این که حکومتی باشد بر پایه آزادی و استقلال. بدین‌ترتیب، وقتی آن هیات خبرنگاران رفتند به نجف، او چون حالا سوال‌ها و جواب‌ها دستش بود، پذیرفت که مصاحبه کند.» در این صورت اگر کسی به نوشته آن مصاحبه مرجع (رفرنس) بدهد باید در نظر بگیرد که این متن «ما حکومت ملی می‌خواهیم» نقطه‌نظر خاص آن مترجم به نقل قول فرضی از طرف آیت‌الله خمینی بوده است.

 

با کنار هم گذاشتن دو نوشته احمد رافت و ابوالحسن بنی‌صدر، اینک تصویر بهتری از نقش مترجمان آیت‌الله خمینی در پاریس به دست می‌آید. به این ترتیب دیده می‌شود جواب‌هایی که مترجمان آیت‌الله خمینی از طرف او به خبرنگاران خارجی ارائه می‌دادند، منظور واقعی آیت‌الله خمینی نبوده است؛ بلکه جواب‌های دلخواه آن مترجمان بوده است.

 

نمونه علنی روش ترجمه دوگانه متن را می‌توان در مصاحبه کوتاه با آیت‌الله خمینی در هواپیمای ایرفرانس قبل از رسیدن به تهران دید. خبرنگار از او پرسید: «اینک که بعد از ۱۵ سال تبعید به میهن برمی‌گردید چه احساسی دارید؟» آیت‌الله خمینی هم فقط یک کلمه گفت: «هیچ‌چی.» صادق قطب‌زاده که در این زمان مترجم بود صحبت او را به درستی ترجمه نکرد، بلکه با حاضر جوابی خاص خود، صحبت آیت‌الله خمینی را به صورت زیر ترجمه کرد: «او اظهار نظری نمی‌کند .»[1] تفاوت «هیچ چی» با «او اظهار نظری نمی کند» آشکار است. این نحوه دگرگونه ترجمه در منظر علنی اتفاق می‌افتد. می‌توان تصور کرد که اختلاف جواب‌ها در شرایط غیر علنی تا چه مقدار می توانسته باشد. برای دیدن آن مصاحبه در هواپیما اینجا کلیک کنید.

 

این رویه منحصر به قطب‌زاده نبود و به گفته آقای بنی‌صدر در صفحه ۵۸ کتاب درس تجربه، دیگر مترجمان او در پاریس هم از همین رویه پیگیری می‌کردند.‌‌ همان طوری که آقای بنی‌صدر در کتاب «درس تجربه» نشان داده است، مترجمان آیت‌الله خمینی در دوران پاریس، با این استدلال که او با زبان خارجی آشنا نیست، ابتدا پرسش‌های خبرنگاران را به دست می‌آوردند. بعد جواب آن‌ها را به نحو مطلوب خود، ولی در ظاهر از طرف آیت‌الله خمینی تهیه می‌کردند. در مرحله سوم جواب‌های مطلوب خود را از قول آیت‌الله خمینی برای‌‌ همان خبرنگاران «تظاهر به ترجمه» می‌کردند. اضافه بر این، حتی پرسش‌های خاص خود را به‌‌ همان خبرنگاران ارائه می‌دادند و در مرحله بعد جواب‌های مطلوب خود را از قول آیت‌الله خمینی می‌نوشتند. نمونه چنین موردهایی در صفحه ۶۷ کتاب درس تجربه توضیح داده شده است.

به این ترتیب با جمع کردن دو نوشته رافت و بنی صدر آشکار می شود که به واقع این گروه سه نفره فقط نقش مترجمی را برای آیت‌الله خمینی انجام نمی‌دادند. بلکه هر یک از آن سه نفر در عمل نیت‌ها و هدف‌های خاص خود را دنبال می‌کردند و در نهایت برنامه‌های خودشان را در سخنان آیت‌الله خمینی می‌گنجاندند.


ترجمه‌های دوگانه و ولایت مورد نظر آیت‌الله خمینی در پاریس

 

با وجود آن که آیت‌الله خمینی در متن حکم تشکیل شورای انقلاب به نقش حق شرعی (پایه نظریه ولایت فقیه) تاکید داشته است، ولی یکی از این موارد ادعایی این است که آیت‌الله خمینی در زمان اقامت در پاریس در پی ولایت جمهور بوده است. این ادعا فقط از طرف جریانی خاص صورت می‌گیرد. با عنایت به بخش‌های قبل اینک قطعات این معمای تاریخی کنار هم آمده‌اند و نشان می‌دهند آیت‌الله خمینی در نجف به دنبال ولایت فقیه بود و در پاریس هم در این نظر تغییری نداده بود. او بعد از بازگشت به ایران هم همان خط ولایت فقیه را دنبال می‌کرد.

 

همان رویه‌های مشکوک در پاریس در طی پاییز و زمستان ۵۷ هنوز هم ادامه دارد. این افراد به این ترتیب برای توجیه برنامه‌های حال خود به صحبت‌هایی استناد می‌کنند که قبلاً خود‌‌ همان صحبت‌ها را در ظاهر از طرف آیت‌الله خمینی ترجمه کردند؛ ولی اینک آشکار است آن صحبت‌ها به واقع منظور آیت‌الله خمینی نبوده است بلکه نظرات خاص خود‌‌ همان افراد است. یکی از این موارد‌ استناد نادرست به حرف‌های آیت‌الله خمینی در پاریس در مورد ولایت جمهور است.‌‌ همانطوری که در ابتدا در متن حکم تشکیل شورای انقلاب دیدیم آیت‌الله خمینی در پاریس هم به دنبال اعمال «حق شرعی فقیه» بود. او در آن حکم حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای به ولایت جمهور یا چیزی شبیه با آن نکرده است.

 

با ترکیب نوشته‌های بنی صدر و رافت آشکار می‌شود که به عملکرد خاص آن گروه سه نفره در دوران اقامت آیت‌الله خمینی در پاریس فقط عنوان ترجمه اطلاق نمی‌شود و باید واژه‌های دیگری برای آن یافت. گروه سه نفره، با عملکردهای علنی و غیر علنی و خاص خود، سرنوشتی بسیار عجیب و تقریباً مشابه را طی کردند. هر سه نفر به رشدی نجومی در داخل ساختار جمهوری اسلامی دست یافتند ولی هیچ یک عاقبت به خیر نشدند. به زبان ساده، سرنوشت هر سه نفر این درس تاریخی را تکرار کرد که عاقبت توطئه کردن خود دچار توطئه شدن است.

 

استناد به آن ترجمه‌های دوگانه از صحبت‌های منسوب به آیت‌الله خمینی تا به امروز ادامه یافته است و افراد فعال باقیمانده از آن گروه سه نفره هنوز هم همان رویه‌های دوگانه را دنبال می‌کنند. این افراد هنوز به ترجمه‌های دوگانه از صحبت‌های منسوب به آیت‌الله خمینی در پاریس، در جهت اهداف خود، استناد می‌کنند. با بازنگری صحبت‌های رافت و بنی‌صدر مشخص می‌شود که این استنادهای منسوب به آیت‌الله خمینی در خلال مصاحبه با خبرنگاران خارجی به واقع نیات فعلی خودشان است؛ ولی آن حرف‌ها را از طرف آیت‌الله خمینی نقل می‌کنند.


زنان در پوشیدن چادر مختارند

 

یک بررسی دقیق از مقایسه متن مصاحبه‌های آیت‌الله خمینی در زمان اقامت او در پاریس با خبرنگاران خارجی و خبرنگاران فارسی‌زبان هم نکات تازه‌ای را روشن می‌کند. در مصاحبه های فارسی، چون جواب‌ها از فیلتر مترجمان نمی‌گذشتند، جواب‌ها صریح و به واقعیت‌های فکری او بسیار نزدیک‌تر است.

 

در این‌جا می‌توان به مصاحبه خبرنگار کیهان در روز اول بهمن 57 (صفحه سوم) اشاره کرد: «امام خمینی: زنان در پوشیدن چادر مختارند.» عین متن مطلب: «در مورد این سوال که آیا در جمهوری اسلامی آینده ایران پوشیدن چادر برای زنان اجباری خواهد بود یا نه، امام خمینی جواب داد: "زن مسلمان به دلیل تربیت اسلامی خود پوشیدن چادر را انتخاب کرده است. در آینده زنان آزاد خواهند بود که در این‌باره خود تصمیم بگیرند. ما فقط لباس‌های جلف را ممنوع خواهیم کرد".» به طوری که ملاحظه می کنید در این مصاحبه صحبتی از «اختیاری بودن حجاب» نشده است، صحبت بر سر «اختیاری بودن چادر» شده است. تفاوت بین این دو موضوع در زبان فارسی واضح است. در این مورد چون جواب آیت‌الله خمینی از فیلتر مترجمان او نگذشت آن‌ها نتوانستند جواب را به صورت «زنان در پوشیدن حجاب مختارند» ترجمه کنند.

 

یکی از مترجمان آیت‌الله خمینی گفته است که او در اسفند 57 به قم می‌رود تا از او بخواهد به قول خویش در پاریس در مورد «اختیاری بودن حجاب» وفادار بماند. این ادعایی ثابت نشده باقی مانده است؛ ولی حتی با فرض درستی آن نیز می‌توان حدس زد که احتمالا آیت‌الله خمینی به آن مترجم گوشزد کرده که در پاریس تنها گفته است: «زنان در پوشیدن چادر مختارتند.» آیت‌الله خمینی در پاریس در مورد «اختیاری بودن حجاب» صحبتی نکرده بود.


تفاوت ترجمه ها در پاریس و در تهران

 

آیت‌الله خمینی در تهران هم تعدادی مصاحبه با خبرنگاران خارجی انجام داد. بعد از اقامت او در تهران انحصار ترجمه هم از آن گروه سه نفره خارج و رویه مصاحبه‌های آیت‌الله خمینی هم عوض شد. بررسی مصاحبه‌های او در تهران نکات تازه‌ای را روشن می‌کند. آیت‌الله خمینی در مصاحبه‌هایی که در ایران انجام شد نظرات خود را صریح بیان کرده است. با این اطلاعات اینک می‌توان موضوع اختلاف متن مصاحبه‌های او در پاریس و تهران را از نگاهی تازه بررسی کرد. مترجمان او در تهران، برخلاف پاریس، آشکارا محدود به یک گروه کوچک (سه نفره) نبود که جواب‌های منسوب به او را خودشان می‌بریدند و خودشان می‌دوختند.

 

تعدادی افراد در سال‌های اخیر از متن مصاحبه‌های آیت‌الله خمینی در دوران اقامت او در پاریس جدول‌های مقایسه تهیه کرده‌اند تا نشان دهند او به آن چه در پاریس گفته بود وفادار نبوده است. این چنین افرادی، ساده‌انگارانه، نقش مترجمان او آیت‌الله خمینی در این زمینه را در نظر نگرفته‌اند. این افراد، با در نظر گرفتن عامل نقش مترجم، به سادگی متوجه می‌شوند که جواب‌های منسوب به آیت‌الله خمینی در مصاحبه با خبرنگاران خارجی به واقع تصوری بود که گروه سه نفره مترجمان او در پاریس، هر یک با توجه برنامه‌های خاص آشکار و پنهان خود، می خواستند به جامعه ارائه بدهند.

 

به‌طور خلاصه نظر آیت‌الله خمینی در سفر از نجف به پاریس و در سفر از پاریس به تهران عوض نشده بود. به هر صورت متن حکم/ فرمان تاسیس شورای انقلاب در ۲۳ دی ۱۳۵۷ به فارسی ارائه شد و از فیلتر گروه مترجمان او نگذشت و به این ترتیب آن متن نشانه تفکرات شخصی آیت‌الله خمینی و نه نظر مترجمان او بوده است.

 

ملاقاتی که در پاریس صورت نگرفت- ۸ بهمن ۵۷

 

یکی از رخدادهای مهم دوران انقلاب ملاقاتی بود که در روز ۸ بهمن ۵۷ در پاریس صورت نگرفت. مهندس بازرگان و آیت‌الله بهشتی (از طرف شورای انقلاب مقیم تهران) در هفته اول بهمن ۵۷زمینه یک ملاقات شخصی بین آیت‌الله خمینی و شاپور بختیار (آخرین نخست‌وزیر شاه) را فراهم کرده بودند. بر مبنای این توافق اولیه، قرار شده بود شاپور بختیار در روز هشتم بهمن ۵۷ به پاریس برود و با آیت‌الله خمینی به‌طور شخصی ملاقات کند. این ملاقات در عمل صورت نگرفت.

 

سابقه آشنایی بازرگان و بختیار به مبارزه‌های جبهه ملی در دهه ۱۳۳۰ برمی‌گردد؛ ولی بازرگان و بختیار در دو طرف طیف جبهه ملی قرار داشتند. بازرگان وابسته به جناح مذهبی و بختیار در بخش دیگر جبهه ملی فعال بود. این دو جناح جبهه ملی اختلاف‌های زیاد در ایدئولوژی و عملکرد سیاسی خود داشتند، ولی این دو جناح‌ جبهه ملی، با وجود اختلاف نظر‌های‌شان، در مخالفت با جناح‌های چپ و دموکرات، با هم هم‌نظر بودند. به نظر می‌رسد کوشش بازرگان در تشکیل ملاقات بین شاپور بختیار و آیت‌الله خمینی نیز حول قسمت هم‌نظری آن دو جناح جبهه ملی در مقابله با جناح چپ و دموکرات ایران صورت گرفت. ابراهیم نبوی و سعید بشیرتاش در مجموعه نوشته «روزشمار انقلاب» (منتشر شده در وب‌سایت رادیو زمانه- هفتم بهمن) نوشته‌اند: «بختیار مجدداً از طریق مهندس بازرگان از شورای انقلاب خواست که سریعاً به بسته پیشنهادی او پاسخ بدهند و اعلام می‌کند که اگر با بسته پیشنهادی او موافقت نشود، اوضاع وخیم‌تر شده و با نفوذی که چپی‌ها پیدا کرده‌اند مملکت رو به نابودی می‌رود.»

 

شاپور بختیار، به عنوان مقدمه این ملاقات، نامه‌ای برای آیت‌الله خمینی فرستاد که متن کامل آن در روزنامه‌ها هم منتشر شد. در بخشی از آن نامه بختیار اظهار کرد: «اجازه بفرمایید که هر تغییری در نظام مملکت از راه صحیح و سالم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک مقبول در تمام جهان انجام گیرد. مبادا خدای ناخواسته پس از یک ربع قرن سیطره خودکامگی و درنده‌خویی مطلق و فساد عام، شامل دوباره گرفتار مصیبتی عمیق‌تر و بلایی بزرگتر گردیم.»

 

اطلاعات موجود نشان می‌دهد که قرار بوده در ملاقات پاریس زمینه‌های مورد نیاز برای امکان تغییر در نظام سیاسی ایران از طریق مذاکره و مصالحه (ازجمله از طریق انتخابات یا رفراندم) بررسی شود. بر این مبنا به نظر می‌رسد هدف آن بوده که گروه شورای انقلاب و بازرگان/ بهشتی از یک طرف و شاپور بختیار از طرف دیگر بتوانند در تهران در مورد روش‌های اجرایی برای انتقال قدرت از طریق مصالحه، مذاکره را ادامه دهند.

 

برنامه این ملاقات بین بختیار و آیت‌الله خمینی بعد از چانه‌زنی‌های بسیار در سطح شورای انقلاب (منتخب آیت‌الله خمینی) و شورای عالی امنیت ملی (دولت بختیار) توافق شد و انتشار علنینامه بختیار به آیتالله خمینی در روزنامه هم به دنبال همین توافق قبلی صورت گرفت. برنامه این ملاقات بین آیتالله خمینی و شاپور بختیار، با وجود سعی بسیار در زمینه سازی و برنامه ریزی آن در ایران، در پاریس متوقف و سپس در آخرین لحظه لغو شد.

 

به دنبال لغو این ملاقات در روز نهم بهمن سال ۱۳۵۷ ناظران سیاسی و خبرنگاران خارجی شرایط ایران را در مرحله قبل از یک جنگ داخلی ارزیابی کردند. ترجمه این ارزیابی‌های خبرنگاران خارجی در روزنامه کیهان روز‌های بعد از ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ منتشر شده است. پیشبینی وقوع جنگ داخلی در کمتر از دو هفته و در فاصله روز‌های ۲۰ تا ۲۲ بهمن با کودتای ناموفق لشکر گارد و قیام خونین بعد از آن صورت گرفت. به این ترتیب یک امکان مهم برای بررسی تغییر در نظام سیاسی ایران با مسالمت و از طریق انتخابات از بین رفت.

 

موضوع لغو دیدار بین آیت‌الله خمینی و شاپور بختیار در پاریس در نوشته های متعددی مورد اشاره قرار گرفته است؛ ولی کتاب «پاریس و تحول انقلاب»، نوشته محمد جعفری، آن را به صورت مشروح در چندین صفجه بیان داشته است. محمد جعفری برای مدتی سردبیر و مسئول روزنامه «انقلاب اسلامی» بود که ابوالحسن بنی صدر صاحب امتیاز آن بود. رابطه دوستانه بین جعفری و بنی صدر به بیشتر از یک دهه قبل از انقلاب می رسد و هنوز ادامه یافته است.

 

محمد جعفری، در کتاب «پاریس و تحول انقلاب»، در چندین صفحه (از صفحه ۲۳۰ به بعد)، شرح می دهد که چگونه عملکرد خاص بنی صدر، در رقابت با یزدی (؟)، عضو دیگر گروه سه نفره، که به خط سیاسی بازرگان نزدیک بود، زمینه ای شد که ملاقات برنامه ریزی شده بین آیت لله خمینی و شاپور بختیار در پاریس به هم خورده و در نهایت برنامه این ملاقات مهم در پاریس لغو شود. این مطلب در چندین صفحه است، ولی فقط بخشی از این کتاب به صورت تصویر زیر عرضه می شود.

 

 

 

خلاصه تصویر صفحه ۲۳۰ کتاب «پاریس و تحول انقلاب» به صورت زیر است: «آقای بنی صدر به فردوسی‌پور گفت: در صورت پذیرفتن بختیار قبل از استعفا، آقا رفتنی است و بختیار ماندنی.»... «این حرکت که راه افتاده است دیگر بر نمی‌گردد و آقا از آن ترسی نداشته باشند. طوفان در راه است و می‌رود تا به نتیجه برسد.»... «ولی من به او گفتم که به آقا بفرمائید: آقا مرجع تقلید است و هر لحظه نمی‌تواند نظرش را عوض کند. آخر این مردم نمی‌گویند که این چه مرجع تقلیدی است که هر لحظه نظرش عوض می‌شود. آقا که بازیگر سیاسی نیست. مرجع تقلید است.»... «حالا که که آن را با فرانس پرس داده‌اید، خدا خواهی شده است و آنچه که باید بشود شده است.»... «آقا گفت حق با بنی صدر است و مردم مرا مرجع قبول دارند و نه سیاستمدار و نمی‌توانم هر لحظه نظرم را عوض کنم و احمد اضافه می‌کند که «خیر همین بوده که انجام شده است.»» به این ترتیب دیده می‌شود که چگونه با عملکرد خاص بنی صدر (به شرح بالا) ملاقاتی، که قرار بود در پاریس زمینه مذاکرات برای انتقال مسالمت آمیز در ساختار سیاسی را در تهران را به وجود بیاورد، در عمل صورت نگرفت.


طوفان بعد از ملاقاتی که صورت نگرفت

 

طوفانی که یکی از شرایط ایجاد آن در روز ۸ بهمن ۵۷ پاریس فراهم آمده بود، دو هفته بعد، در ۲۲ بهمن ۵۷، به مقصد خود در تهران رسید. آن طوفان، که زمینه‌های متعدد اجرایی آن، برخی از سال ها قبل، مرحله به مرحله فراهم شد بود، در نیمه شب قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ با کودتای واحدهای زرهی لشکر گارد آغاز شد. ولی این ستون زرهی با درگیری شدید و خونین در امتداد خیابان تهران نو و زیر گذر میدان فوزیه روبرو شد. قبل از ظهر روز ۲۲ بهمن طوفان در ادامه گسترش خود سراسر شهر تهران را فرا گرفت. تمامی واحدهای نظامی مستقر در شهر تهران در طول روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ طی یک قیام خونین خلع سلاح شدند.

 

در روز ۲۲ بهمن تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. به این ترتیب تغییر در نظام سیاسی ایران نه از طریق انتخابات یا رفراندم، بلکه از طریق یک قیام خونین صورت گرفت. خلع سلاح ارتش در روز ۲۲ بهمن و تبعات آن سبب از هم پاشیدگی ارتش شد که این موضوع خود یکی از عامل‌هایی شد که زمینه حمله عراق به ایران در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ را فراهم آورد.

 

برای کسانی که به کاربرد نظریه «پیچدگی »[2] در عملکردهای اجتماعی و پدیده « کارکرد بال پروانه »[3] علاقه‌مند هستند، داستان ملاقاتی که در روز ۸ بهمن ۵۷ در پاریس صورت نگرفت و تاثیر آن بر روی رخدادهای روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران و ردخدادهای بعد از آن مثل شروع حمله عراق به ایران، روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ می‌تواند موضوعی بسیار جالب توجه باشد.

 

پدیده «کارکرد تاثیر بال پروانه» در بحث‌های مربوط به «پیچیدگی» نمایانگر وضعیتی، مثل لغو ملاقات برنامه ریزی در روز ۸ بهمن ۵۷ است، که خود موضوع بسیار مهمی نیستند، ولی در روند کلی حرکت یک پدیده پیچیده (مثل انقلاب اجتماعی) می‌توانند نقشی خاص و بسیار مهم بازی کنند. اصطلاح پدیده بال پروانه ناشی از عبارتی به این صورت است: «در پدیده‌های پیچیده، حرکت بال یک پروانه در برزیل می‌تواند طوفانی را در تگزاس به وجود بیاورد». برای اطلاع بیشتر در مورد «پدیده بال پروانه» اینجا را کلیک کنید.

 کندوکاوی در مورد علل لغو ملاقات پاریس در ۸ بهمن ۵۷

 

بنی صدر در آن گفتگوی شبانه با دفتر آیت‌الله خمینی در جهت لغو آن ملاقات در پاریس چنین القا کرد که مرجع تقلید نمی تواند نظرش را عوض کند. سوال این است: مگر مرجع تقلید پیغمبر است که نظرات به او وحی شود و او نتواند آن نظر هایش را عوض کند؟ آیا غیر این است که مرجع تقلید هم انسان است و او با توجه به شرایط باید تصمیم گیری عقلایی کند؟ آیا لازمه یک رویه تصمیم گیری درست و عقلایی هم انعطاف در رویه تصمیم گیری نیست؟ این جهت دهی خاص بنی صدر به آیت‌الله خمینی در جهت توقف ملاقات شخصی بین بختیار و آیت‌الله خمینی در پاریس برای بررسی روش‌های دستیابی به راه حل مصالحه‌آمیز برای انتقال قدرت در ایران به چه دلیل بوده است؟ بنی‌صدر از کجا خبر داشته که با قاطعیت گفته است: «طوفان در راه است و می‌رود تا به نتیجه برسد»؟ آیا این خبر کلیدی به او وحی شده بود؟ یا آن که منبع زمینی دیگری این موضوع را تبیین کرده بود تا بر آن مبنا نقطه نظری خاص به آیت‌الله خمینی القا شود تا در نهایت آن ملاقات در پاریس لغو شود؟

 

در این نوشته مشخص نمی‌شود که این حرف بنی‌صدر که «آخر این مردم نمی‌گویند که این چه مرجع تقلیدی است که هر لحظه نظرش عوض می شود» بر منبای چه نظرسنجی از مردم به دست آمده بود؟ در آن زمان آقای بنی‌صدر ۱۵ سال بود که خارج از ایران زندگی می‌کرد. ابوالحسن بنی‌صدر با اطلاق این عنوان که «آقا مرجع تقلید است و هر لحظه نمی‌تواند نظرش عوض شود ... » را به چه انگیره‌ای مطرح می‌کند تا نظر آیت‌الله خمینی را به طرف مطلوب خود (شکست زمینه مذاکرات تهران) جهت بدهد؟ اسم این کار چیست؟

 

دیده می‌شود که رویه‌ها در دوران پاریس در جهت خط‌دهی به آیت‌الله خمینی به طرف نقطه‌های مشخص چه عمق پنهانی داشته است. بخش آخر نوشته جعفری مبتنی است که «خدا خواهی شده است و آن چه که باید بشود شده است و خیر همین بود که انجام شده است». متن مشخص نمی‌کند که با خط دهی خاص آقای بنی‌صدر در جهت لغو امکان بررسی زمینه‌های انتقال نظام سیاسی، در ‌‌نهایت این کار «به خیر چه کسی یا چه گروهی انجام شد»؟

 

نتایج لغو ملاقات پاریس در ۸ بهمن ۵۷

 

لغو ملاقات در پاریس، پس از که آن که بختیار پیشقدم شده بود و آن نامه خود برای تقاضای ملاقات با آیت‌الله خمینی را منتشر کرده بود، سبب بی اعتمادی شدید بین بختیار و بازرگان شد که این دو نفر از سال‌های نهضت ملی با هم آشنا بودند. ملاقات لغو شده در پاریس در نهایت به وقفه در مذاکرات مقدماتی دوجانبه بین بختیار و بازرگان/ بهشتی در تهران منجر شد. این وقفه در مذاکرات مقدماتی در تهران بین بختیار و بازرگان/ بهشتی عامل تاخیر در مذاکرات سه‌جانبه‌ای شد که قرار بود در تهران بین سه طرف اصلی درگیر در ساختار سیاسی آن زمان یعنی بازرگان/ بهشتی (نمایندگان جناح آیت‌الله خمینی در ایران)، بختیار (نخست‌وزیر شاه) و قره‌باغی/ مقدم/ فردوست (؟) (نمایندگان ارتش شاه) صورت گیرد. سرنوشت نهایی این مذاکرات سه‌جانبه برای بررسی نحوه انتقال ارتش و دولت شاه به حکومت موقت بازرگان در بخش نهم این مجموعه با عنوان «دیدار دیرهنگام» بررسی شد.

کیهان روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در بالای صحفه اول خبر مذاکرات سه‌جانبه بین بازرگان، بختیار و ارتش در آینده نزدیک را چاپ کرد. مذاکره‌ای که قرار بود در هفته بعد از ۱۹ بهمن صورت گیرد، ولی هیچ‌گاه انجام نشد. در زیر‌‌ همان خبر از قول بختیار نوشت: «نتیجه رفراندم مخالفان را می‌پذیرم.» بختیار حتی در روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ هنوز به دنبال آن بود که تغییر در ساختار سیاسی را از طریق رفراندم صورت دهد.‌‌

 

در بخش‌های پنجم تا نهم از این مجموعه دیدیم مذاکره سه جانیه در عمل صورت نگرفت و تغییر نظام سیاسی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هم از طریق رفراندم انجام نشد. رفراندمی که در فروردین سال ۱۳۵۸ صورت گرفت نه برای تصمیم‌گیری در مورد نحوه انتقال نظام سیاسی بلکه در عمل برای پی‌ریزی حصار اجتماعی و تقسیم جامعه به دو گروه خودی‌ها و ناخودی صورت گرفت.

 

تاخیر در انجام این مذاکرات سه جانیه یکی از عامل‌هایی بود که زمینه‌های عملی برای شروع کودتای لشکر گارد در نیمه شب قبل از ۲۲ بهمن و در ‌‌‌نهایت قیام خونین در طول روز ۲۲ بهمن ۵۷ را فراهم آوردند. این روند در ‌‌‌نهایت به درگیری مسلحانه در سطح شهر تهران و به از هم پاشیدن واحدهای نظامی مستقر در تهران و توزیع وسیع اسلحه انجامید. نقش از هم پاشیدن ارتش و توزیع وسیع اسلحه (در روز ۲۲ بهمن) در تمامی گذرگاهی کلیدی دوران‌های بعدی، از جمله حمله عراق به ایران در بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ به خوبی دیده می‌شود.

 

به این ترتیب موضوع ملاقاتی که در روز هشتم بهمن ۱۳۵۷ صورت نگرفت در سیر رخدادهای بعدی تاثیری بسیار مهم‌تر از آن داشت که در آن زمان تصور می‌شد، داشت. موضوع ملاقاتی که در پاریس صورت نگرفت و نقش تمامی افرادی که در آن دخیل بودند و انگیزه هر یک در نقشی که داشتند احتیاج به یک بررسی مستقل دارد.

 

پی‌نوشت:

 

[۱]-Does not make any comment!
[۲]-Complexity
[۳]-Butterfly Effect

 

بخش‌های قبلی این سری نوشته در وب‌سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:

 

سه روز تاریخ‌ساز - بخش اول: بررسی پیش زمینه‌ها 

 

بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷ 
 

بخش سوم: آرایش نیرو‌ها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷ 
 

بخش چهارم: بازآرایی نیرو‌ها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷ 
 

بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷ 
 

بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷ 
 

بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷ 
 

بخش هشتم: اعلام بی‌طرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷ 
 

بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷ 
 

بخش دهم: آغاز مرحله پس‌انقلاب – اسفند ۵۷ 
 

بخش یازدهم: پایان بهار آزادی – تابستان ۵۸ 
 

بخش دوازدهم: حذف جناحی در ساختار قدرت – آبان ۵۸ 
 

بخش سیزدهم: دوئل در ساختار قدرت – آذر ۵۸  

 

 

بخش پانزدهم: موازنه تقابلی در ساختار قدرت - اسفند ۵۸

 

بخش شانزدهم: حادثه طبس – اردیبهشت ۵۹

  

بخش هفدهم: انقلاف فرهنگی – فروردین ۵۹ 

 

بخش هژدهم: جدال بر سر تعیین نخست وزیر – تابستان ۵۹

 

Share this
Share/Save/Bookmark

طبق اسناد ارائه شده در متن بالا تعریف وقایع انزمان از دهان اقای بنی صدر و سعی او در تحریف واقعیت برای فرار از اشتباهات پیاپی او از روی خودخوا هی و جاه طلبی ا ست. در حقیقت کودتای اقای بنی صدر و همراهان علیه کشور و قانون اساسی ان و در نتیجه اعمال حاکمیت ملی است. چنانچه اقای بنی صدر مدعی «جمهوریت مردم» و در نتیجه حاکمیت ملی است ولی تمام اسناد عکس این ادعا را نشان میدهد. اقای بنی صدر به هیچ وجه نمیتواند مدعی بی قانونی اقای خمینی و کودتا برعلیه خود در جمهوری اسلامی باشد زیرا از دیدگاه حقوقی، قانون ا ساسی مشروطیت به مثابه قرارداد اجتماعی مورد نقض پادشاه قرار گرفته و به معنایی اجرای ان متوقف شده است ولی این دلیلی برای کنارگذاشتن ان سند معتبر با اطلاع از مکانیسم های تغییرات دمکراتیک از طریق مراجعه به ان نمیباشد. اقای بنی صدر و دیگر رهرو ان انقلاب در پی بنیانگذاشتن حکومتی بر پایه اراده ی ملی نبودند بلکه کشور را خوکچه ی هندی برای ازمایش افکار عقب افتاده ی خود کرده بودند و تاوان انرا بایستی ملتی بدهد که در تاریخ چندین هزارساله ی خود چنین انسانهای نادان و غریب با فرهنگ خود را بر حسب تصادف و با پشتیبانی دولتهای بیگانه با اگاهی از ندانمکاری این گروه مافیایی جهت غارت و چپاول منابع ملی ایران برای رساندن بر مسند قدرت تمام امکانات تبلیغی خود را در اختیار انها قراردادند، هرگز در حاکمیت نداشته است. اقای بنی صدر در یک کشور ازاد و دمکرات ایران بایستی پاسخگوی اقدامات خود علیه حاکمیت ملی ایران و قانون اساسی ان باشد. این اقدامات نامی جز توطئه برعلیه حاکمیت قانون و کشور نیست. نوشته ی بالا گویای این واقعیت نیز میباشد که توطئه گر خود گرفتار توطئه میشود.
درضمن یک نکته ی دیگرهم حائز اهمیت است که چپهای ایرا ن نتنها دمکرات نبودند بلکه ضد دمکرات هم بودند و این ادعای نویسندة‌ در بکارگیری واژ‌ه ی (چپهای دمکرات) در این نوشته ها نادرست میباشد.
با احترام
افاق

نویسنده دنیا را از پشت عینک "قدرت" تماشا می کند و وجود تفکر و جهان بینی "توحیدی" را درک نمی کند. ...

آقا یا خانم افاق نکته های مهمی را مطرح کرده است که جای تعمق دارد. بعد از 30 سال مدارک قدیمی به روی کار اماده است. در ضمن متن نوشته است که "این دو جناح‌ جبهه ملی، با وجود اختلاف نظر‌های‌شان، در مخالفت با جناح‌های چپ و دموکرات، با هم هم‌نظر بودند." متن ننوشته است "جناح های چپ دموکرات" حالا این که چپ ها دموکرات بودند یا نبودند باید خودشان ثابت کنند.

این قسمت هم مثل قسمت های قبلی یک طرفه بل با غرض نوشته شده است. هنوز افرادی از درون گفتمان قدرت دنیا را تماشا می کنند.

نویسنده حال و هوای دوران انقلاب را اصلا در نظر نگرفته و حالا خودش متر و قیچی را به دست گرفته است . آنچه فعلا مبارزه قدرت نام گرفته در ذهن مردم و انقلابیون واقعی آن زمان درست یا نادرست تلاش برای برچیدن هرچه زودتر حکومت شاهنشاهی تلقی میشد به امید اینکه حکومت مردمی سر کار آید . البته نظرات مختلف بود و اشتباهات هم صورت گرفت ولی نه آنطور که نویسنده می خواهد القا کند که همه در پی قدرت بودند و یا توطئه گر . موضوع پیشنهاد بختیار را هم اگر با آنچه اخیرا در مصر گذشت و می گذرد مقایسه کنید بهتر متوجه میشوید که چرا به بختیار نخست وزیر شاه و ژنرالها شاه نمیشد اعتماد کرد . و بهمین خاطر هم اصرار بر استعفای بختیار قبل از ملاقات بود . و چرا او از مقام اهدایی شاه استعفا نکرد را باید در بازیهای آمریکاییها هم پیدا کرد .

کاربر مهمان در تاریخ دوشنبه, 05/03/1390 - 09:52 خودشان هر چه نفر قبلی بریده است ایشان دارند می دوزند. اگر بختیار قبل از این که برود پاریس استعفا داده بود، ان وقت برود در پاریس در مورد چه چیزی مذاکره کند؟ در مورد وضع هوا؟ اصرار بر استعفای بختیار از طرف چه کسی بود؟ از طرف آقای خمینی؟ متن اقای جعفری نشان می دهد که نه خیر اصرار به استعفای بختیار فقط از طرف بنی صدر بود. اصرار او هم به این دلیل بود که می خواست طوفان به تهران برسد که رسید. در ضمن اگر به بختیار به عنوان نخست وزیر نمی شد اعتماد کرد ولی وقتی بختیار استعفا داد می شد به او اعتماد کرد؟ او برود در پاریس مذاکره کند که بشود نخست وزیر منتخب اقای خمینی؟ اصلا می شود به این نوع حرف های بی پایه اعتماد کرد؟

عملکردها در کمال تأسف بیشتر بر اساس فروپاشانی حکومت و پایه ریزی یک حکومت آرمانی و بی‌سروته صورت می گرفت تا تثبیت حاکمیت ملی و تأمین آزادی های مدنی و سیاسی در کشور. تمام کسانیکه در این میان دخیل بودند از نهضت آزادی و جبهه ملی گرفته تا چپ های افراطی و به اصطلاح لنینیست در این مورد مسئول هستند. هیچکدام خارج از منافع گروهی خود اعتنایی به منافع ملی و خصوصا تأمین آزادی های سیاسی و مدنی نداشتند. البته از منظر تاریخی مهم است که مسئولان مشخص بشوند، ولی این کار مشکل امروز ما راحل نخواهد کرد. چطور آقای بنی صدر به ملتی که یکصد سال پیش با انقلاب مشروطه آخوند را از قدرت کنار گذاشت و خواستار رسیدگی به موارد حقوقی در دادگستری غیرشرعی شده بود می‌خواهند حالی کنند که «مردم» طرفدار آقای خمینی و حکومت آخوندی بودند. ملت ها به عقب بازنمی‌گردند، حتی ملت ایران. همان بهتر که شاپور بختیار خود را به این بساط آلوده نکرد، هیچ چیز تغییر نمی‌کرد جز اینکه این آدم هم نام نیک خود را از دست می‌داد.

کاربر گرامی: هدف اقای بنی صدر این است که دفعه بعد مردم همان اشتباه قبلی سال 1357 را تکرار نکنند. دفعه قبل در سال 1357 آقای بنی صدر در مرحله قبل از تجربه بود. بل خمینی به قولش در پاریس که ولایت جمهور مردم بود وفا نکرد. آقای بنی صدر به خمینی گفت که مرجع می تواند فتوایش را عوض کند ولی نمی تواند حرفش را عوض کند. چون مردم نمی پرسند که این چه مرجعی است که فتوایش را عوض کرد ولی می پرسند این چه مرجعی است که که حرفش را عوض کرد. ولی ان ها همه مربوط به مرحله قبل از تجربه بود.

ولی حالا مردم باید به اقای بنی صدر حتما اعتماد کنند. او تجربه کار با خمینی را دارد . در ضمن او با رجوی هم متحد شد تا به همه نشان بدهد که رجوی قابل اعتماد نیست. پس متوجه می شوید که ایشان به خاطر این که در مرحله بعد از تجربه هستند قابل اعتماد هم هستند. در ضمن ایشان خودشان قبول کرده است اشتباهاتی کرده است. وقتی کسی خودش قبول کرد که اشتباه کرده است بقیه نباید از او ایراد بگیرند که چرا اشتباه کرده است.

با سلام خدمت اقای سپهری.

جای بسی تاسف است که بعد از سی سال حقایق تلخ سرزمین ما ایران این چنین نمایان گردد..تلخ است و غم انگیز.

مراحل بسیار کوچک و گذرا که نا دیدنی بودند ..اساس سیه روزی امروز ایران را رقم زدند.هیت سه نفره که معروف به ..بیغ..بودند هر یک گرفتاره بیماری شدید قدرت خواهی بودند و این سه مهره مد نظر سیاست مداران انگلیس و فرانسه
و با پشتیبانی انان توانستند به اهداف خود دست یابند.به گفته ازادمرد وطن پرست..فریدون ادمیت...این رسم اروپائیان است که هر گاه که ببینند کشوری گوی سبقت از انان را دارد و در حال پیشرفت است ومردمانش دارای نبوغ...ان کشور را
به 200 سال به عقب میرانند و همیشه در استین داشته اند نوکرانی را که با جیره و مواجبی چرب به خدمت گیرند.

و اینچنین سرنوشت ملت و کشور را به سیاهی رقم زنند.کیست که نداند اقای یزدی خدمت کاری ست وفا دار به استعمار پیر؟و یا اقای بنی صدر ارادتمند فرانسویان.

بنشینیم و بر سرنوشت خویش گریه زار کنیم

سوال از کاربری که نوشته اند «چرا او (بختیار) از مقام اهدایی شاه استعفا نکرد را باید در بازیهای آمریکاییها هم پیدا کرد .» می شود در این مورد توضیح بدهید. در اسناد اخیرا منتشر شده از منابع وزارت خارجه امریکا در این مورد چیزی منتشر شده است؟ اگر شما در این مورد به طور مدون مطلبی دارید لطفا بنویسید من برای یک تز دانشجویی احتیاج دارم. ولی اگر همان حرف های قدیمی سر خزینه حمام است که بختیار استفعا نداد چون کارتر به او گفت این کار را نکن. من خودم قبلا ان حرف ها را شنیده ام. در ضمن استادم به من اجازه نمی دهد از حرف های بی سر و ته توی تزم بگذارم.

در بالای ان شماره کیهان از قول بختیار نوشته است که «به مرحله خظرناکی رسیده ایم» از ان ها که ان روزگاران بودند منظور از بختیار چیست؟

اولا آقای بختیار در آن شرائط که انقلاب در حال پیروزی بود نمیبایست بدون هماهنگی با سایر انقلابیون دستور شاه و احتمالا آمریکاییها را قبول می کرد . او هم مانند سایرین میتوانست یک طرف مشورت باشد . با قبول نخست وزیری هم چون بهرحال موقعیت جدیدی پیدا کرده بود با استعفای خود میتوانست به الغاء شاهنشاهی کمک کرده و نظامیان نیز که اکثرشان آمادگی همکاری داشتند میتوانستند با تغییراتی در سیستم فرماندهی ، نظر مردم را جلب کنند و به روند انتقال قدرت بطور مسالمت آمیز کمک کنند . اگر قبل از استعفا توسط انقلابیون پذیرفته میشد در خوش باورانه ترین موقعیت میش مصر کنونی که هنوز هم سر نخش در دست آمریکاییاست .

اینکه یکی از کاربران فرموده اند ملتی که یکصد سال پیش آخوند را از قدرت کنار گذاشت... در صورتی درست است که تجارب مردم به نسلهای بعدی منتقل شود . ولی درد ما اینست که رژیم های دیکتاتوری و آنان که از اینگونه رژیمها بهره میبرند با ایجاد سانسور نمیگذارند نسلهای جدید از تجارب گذشته برخوردار باشند . نتیجه این میشود که تاریخ ما تکرار میشود . البته نمیشود گفت که همه آخوندها هم مثل هم اند. همانطور که هم اکنون هم اینطور نیستند و هر انسانی میتواند عقایدش را تصحیح کند . متاسفانه حالا هم کسانی در نظر دارند از نسل جدید که تجربه گذشته را درست متوجه نشده سو ء استفاده کنند و مخالفت آنان با رژیم فعلی را به بازگشت شاهنشاهی ربط دهند .

چرا سعی می کنید یک دفعه تاریخ را عوض کنید. تاریخ سی سال گذشته ایران قبلا نوشته شده و تاریخ قابل عوض کردن هم نیست. اگر بشود تاریخ را عوض کرد که دیگر تاریخ نیست می شود علوم اجتماعی. این علوم اجتماعی است که عوض می شود. تاریخ همان که بوده می ماند و دیگر تغییر نمی کند. پوزیویست ها این حرف را می زنند می شود تاریخ را عوض کرد. ان ها همه پیرو منطق صوری هستند تا بتوانند بگویند تاریخ عوض شدنی است در حالی که حرکت تاریخ تاریخی است. حرکت تاریخی عدمی است چون به طرف عدم می رود.

واقعا به این نوع استدلال ذوب شدگان در درایت آقای بنی صدر چه باید گفت: «در ضمن او با رجوی هم متحد شد تا به همه نشان بدهد که رجوی قابل اعتماد نیست.» از این بهتر می شود فرصت طلبی را تعریف کرد. شما با هر کسی از راه رسید (از خمینی تا رجوی) متحد می شوی. بعد از که گند کار درآمد استدالال می کنی که شما در مرحله قبل از تجربه بوده ای و یا این که این کار را عمدا کرد تا ثابت کند ان طرف قابل اعتماد نیست. تازه غیر از آن ایشان از سال 1352 مدعی بوده است که اندیشه راهنمای ایشان هر مشکلی را می تواند حل کند. (مراجعه به کتاب اصول حکومت اسلامی). در ضمن ایشان فعلا دیگر طرفدار حکومت اسلامی نیستند بلکه در بلندگوی لائیسیته و سکولاریسم می دمند. ولی جواب من ساده است. اقای بنی صدر همان یک بار بس است. ما هم شما را تجربه کردیم.

کاربری اظهار دارند که "بختیار نمیبایست دستور شاه و احتمالا آمریکاییها را قبول می کرد" اولا شاه دیگری در شرایطی نبود که به کسی دستور بدهد و شما هم دارید این وسط نرخ تعیین می کنید که بختیار به دستور امریکایی ها عمل کرد. شما باید این ادعا را ثابت کنید. شاید هم که شما فکر می کنید بختیار نذر اخوند ها داشت که با استعفایش کشور را به دست اخوندها و افرادی مثل بنی صدر بدهد. ولی سوال این است که بنی صدر چه منفعتی داشت که مذاکره بین خمینی و بختیار را به هم ریخت؟ کی به او دستور داده بود؟

شادروان احمد کسروی مینویسد:

ایرانیان یک دوره حاکمیت اسلامی را به اعراب و مسلمانان بدهکارند...و این بدهکاری را باید روزگاری بپردازند و تا زمانیکه این دین...بدهی پرداخت نشود ارامش و بهروزی بر زندگیه ایرانیان راه نخواهد یافت.

وقتی از منابع مختلف....خاطرات...نوشته ها و انچه که تا کنون چون بخشی از تاریخ صد ساله یعنی از مشروطه تا بحال را باز خوانی میکنیم میبینیم همواره نوکرانی...خدمتگذاران به اجانب برای یک مشت پول حیثیت و شرافت ملت و کشور را براحتی لگد مال میکنند...چرا؟ فلسفه ...هر کس پول داد باید برایش کار کرد را وثوق الدوله برادر خائنش قوام السلتنه در ادبیات زبان پارسی گنجاندند.از مشروطه...تا حکومت ملی شادروان مصدق تا به حال.همیشه تنها چند نفر که از انگشتان دست بیشتر نیستند تنها چند نفر با خیانت به این مرزو بوم یا برای درمان بیماری قدرت خواهی....یا برای زندگی مجلل...یا مقام واین قبیل تاریخ کشوری را کشوری با هفتاد ملیون به بیراهه بردندوکه غربیان بچاپندو اینان نیز پشیزی ببرند.و اما نقش مردم ایران چه بود و چیست؟ایا شخص محترمی در این جمع به سوال من میتواند پاسخ دهد مرا راهنمائی کند که چرا ساله 57 در کوتاه مدتی....6 ماه اخر 57 همه به خیابان ها امدند با کراوات و کتو شلوار...جوانان با جین و لباس های انچنانی....خانم ها با ان لباس های فاخر و قشنگ ....انهمه که حتما بیاد همگی هست سالهای 50 را که چگونه بود سوال من اینست که چطور در ظرف 6 ماه مدت کوتاهی همه ایرانیان ریختند که شاه باید برود و او هم رفت.ایا شاه دیکتاتور بود؟
ازادی در انزمان نبود؟امنیت...ارامش نبود؟
ایا برداشتن شاه...یعنی تبدیل حکومت پادشاهی به یک حکومت دینی طالبانی عقب افتاده زائیده امپریالیسم جهانی نبود؟بردن شاه . اوردن خمینی و به قدرت نشاندن چند اخوند و مشتی قهوه خانه نشین..لات یا به ادبی لمپن مشتی بی سواد نااگاه ...مشتی نرگدا...که هیچ علمی از کشور داری ندارند را به قدرت نشاندن ایا از برنامه های از پیش تعین شده توسط مافیای جهانی نبود؟این حال و روزی که ایران دارد امروز در حال نابودی..در همه عرصه ها اقتصادی...کشاورزی...هنری...فرهنگی همه زمینه ها در حال کاملا نابودیست ..ایا خواست امپریالیسم جهانی نبوده است تا ایران را به نابودی کشاند؟کدام یک از ما ..خمینی را میشناختیم؟ سالهای 50 ایران در چه حال و هوائی بود و امروز .
ارزوی من پرمرد سالخورده این است که قبل از ترک این جهان پاک شدن ایران زمین را از دین محمدی اسلامی را ببینم
ازادی و سربلندی ایران را ببینم ..انگاه بمیرم.من..ما به دین اسلام احترام مینهیم مذهب یست بسیار متین و پسندیده
اما...اما ائین و مرام ایرانیان مرام دیگریست که همان سیرت...پندار...رفتار وگفتار نکوست.احمد کسروی اینرا نیز گفته است که بعد از این دوره یعنی حاکمیت اسلامی برای همیشه اسلام از ایران رخت بر خواهد بست و ایران خود و ائین قدیمش را پیدا خواهد نمود
امین..امیدواریم قبل از مردن ما ازادی و بهروزی و سربلندیه ایران را ببینیم

نوشتهء جالبی بود. آدم وقتی مطالب و صحبتهای اون دوران رو می خونه، به این نتیجه می رسه که اکثریت قریب به اتفاق مردم کشورمون (خصوصا قشر تحصیلکرده و "روشنفکر") دچار این توهم دسته جمعی شده بودند که قضیه واقعا"برون شدن دیو" و "درآمدن فرشته" است و تمام وقایع و حقایق رو صرفا از پشت این عینک نگاه می کردند... عجیب نیست که مترجمان امام خمینی چنین حرفش رو عوض می کنند. در مثال دیگه ای، نوشابه امیری چنین مصاحبه اش رو - به عنوان یه خبرنگار - با خمینی شروع می کنه:

"سوال (از نوشابه امیری): چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید، این نشان دهنده ی این است که نهضت ما، نهضتی مترقی است، ولی دیگران کوشیده اند آن را عقب مانده معرفی کنند. فکر می کنید آیا باید زنان ما حتما حجاب داشته باشند؟ و مثلا روسری روی سر داشته باشند؟"

قسمت اول این "سوال" که بیشتر به صدور بیانیهء سیاسی می مونه، به روشنی عمق توهم افراد اون زمان رو نشون می ده که حرف و نظر و توهم خودشن رو در دهان مصاحبه شونده می ذارند، در حالی که وظیفه یه خبرنگار، پرسش دقیق و موشکفانه بدون افتادن به دام تورش و سوگیری های سیاسیه.

اما این رو هم باید پذیرفت که امام خمینی پیش از انقلاب تقریبا همیشه به روشنی و بدون هیچ پرده پوشی، نظراتش رو بیان کرد و دریغ از یک گوش شنوا که به اونچه وی می گفت گوش کنه، و نه اونچه که دلش می خواست خمینی بگه. در جواب همین سوال نوشابه امیری، امام خمینی به روشنی و صراحت چنین جواب داد:

"اما اینکه شما را پذیرفتم، بنده شما را نپذیرفتم، شما آمدید اینجا و من نمی دانستم شما می خواهید بیائید اینجا که پذیرفتم. این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است، که به مجرد اینکه شما به اینجا آمدید دلیل بر این است که اسلام مترقی است..."

من نمی دونم خمینی با چه زبانی باید صحبت می کرد که خواب از سر دوستان ما بپره! البته باید این رو هم گفت که چه بسا امثال ما هم اگه در اون دوران بودیم، همینطور جو گیر و خوابزده می شدیم... انسانها ورای ادعاها و تصوراتشون، خیلی راحت چنان درگیر یه سیل اجتمایی می شند که دست گلهء lemmingهایی که لبهء پرتگاه هستند رو از پشت می بندند. همونطوری که آلمانها با تمام فرهنگ و پیشینهء درخشانشون پشت سر دیوانه ای چون هیتلر افتادند و جهانی رو سوزوندند و خودشون هم سوختند...

شما یک دفعه دیگر این جمله را بخوانید و هر جوری که خواستید تفسیر کنید "آقای بنی صدر به خمینی گفت که مرجع می تواند فتوایش را عوض کند ولی نمی تواند حرفش را عوض کند. چون مردم نمی پرسند که این چه مرجعی است که فتوایش را عوض کرد ولی می پرسند این چه مرجعی است که حرفش را عوض کرد." یعنی اقای بنی صدر برای کسی که کارش فتوا صادر کردن بود فتوا صادر می کرد که او چه کارهایی را می تواند بکند و چه کارهایی را نمی تواند بکند. مرغ سرخ کرده ام از این روش استدلالی خنده اش می گیرد. ولی خوب برای ذوب شدگان در اندیشه راهنما از این نوع استدلال ها غیر معمول نیست. در ضمن اگر اقا در پاریس مرجع تقلید بود فکر می کنید در قم و جماران چه کاره بود؟ پیشکار اقای بنی صدر تا بهشتی را از بازی اوت کند برای این که بنی صدر بی رقیب بشود؟

این که نسل قبل ان چنان در آن دام مترجمان افتاد یک طرف مشکل است. این که ان مترجمان یا پامنبری های ان ها هنوز در این تصور هستند که هیچ کس جرائت نمی کند کارهای گذشته را بررسی کند یک مشکل دیگر است. در ضمن باید از اقایان رافت، بنی صدر و جعفری تشکر کرد که انقدر نوشته به جا گذاشته اند که بتوان عملکردهای گذشته آن مترجمان را با این دقت بررسی کرد. اقای سپهری که البته جای خود دارد.

نوشته های آقای سپهری از ابتدا تا کنون بدون مبنای علمی بوده اند و این وظیفه افرادی که در تاریخ ایران دکترای مرتبط گرفنه اند که باید نواقص این نوشته ها را برای جامعه بیان کنند. چون ممکن است که جامعه متوجه باز سیاسی این نوشته ها نشود. این نوشته ها بدون مبنای عملی هستند به این دلیل که به هیچ تز دکترای علمی مرجع نمی دهند. مرجع های مورد استفاده فقط کتاب های خاطرات است و روزنامه ها. اگر این نوشته مبنای علمی داشتند چرا به کتاب هیچ استاد دانشگاهی مرجع نمی دهد. مسلما تز های دکتری دانشمندان ایرانی مقیم خارج معتبر تر از این نوشته ها هستند. چون همه می دانند که تز های فوق لیسانس و دکتری دانشگاهی منبع های قابل اتکا هستند چون اگر نبودند که دانشگاه ها تز دکترا نمی دادند. امضا استاد دانشگاه پای یک تز یعنی که مطلب درست است. اقای سپهری یک مقداری اطلاعات در مورد خودشان نوشتند ولی نگفتند که اول دکترا دارند یا ندارند و اگر دکترا دارند تزشان در مورد تاریخ ایران بوده یا خیر. چون ایشان اگر در مورد تاریخ ایران تز دکترا ندارند ما چطوری می توانیم به حرف هایشان اعتماد کنیم. ما از کجا بدانیم که مرجع هایی که به کار می برند معتبر است. ما از کجا بدانیم که کل نوشته او درست است.

آقای بنی صدر با خواندن نظریه " ولایت فقیه " آقای خمینی ، متوجه آسییب های این میکروب فکری برای جامعه ایرانی میشود ، و بدون آنکه قصد تخریب شخصیت آقای خمینی را داشته باشد ، پادزهر آن را از طریق کتابهای ؛ " اصول پایه و ضابطه های حکومت اسلامی " - " تعمیم امامت و مبارزه با سانسور " - کیش شخصیت " - " تضاد و توحید" - " روش شناخت با پایه توحید " ....تولید و در اختیار ایرانیان قرار میدهد ، این خدمت بزرگ او را خمینی هرگز نبخشید ، اما سعی کرد ، بنی صدر را به هر قیمتی در اجرای این نظریه ضد اسلامی شریک کند . بنی صدر با هوشمندی تمام از امکانات پدید آمده در جهت تبلیغ حقانیت " ولایت جمهور مردم ایران " استفاده نمود ، و با مخالفت با " ولایت فقیه " ، آقای خمینی را در این آرزو ناکام گذاشت . اگر خمینی قدر این خدمت بزرگ را دانسته بود و بر اجراء نظریه غلط خود اصرار نمیکرد ، از سرنوشتی که در انتظار اوست رهائی می یافت. خواندن کتاب " کیش شخصیت " یک سال پیش از انقلاب ، مثل واکسنی که به موقع به مغز من تزریق شده باشد ، من را از ابتلا به این آفت فکری نجات داد ، و هرگز نپذیرفتم که نظریه " ولایت فقیه " با اسلام همخوانی دارد. و خواندن کتاب " اصول پایه و ضابطه های حکومت اسلامی " ، بلافاصله پس پیروزی انقلاب من را مطمئن ساخت ، که مشارکت همگان در مدیریت جامعه با اسلام همخوانی کامل دارد . همچنان بر این باورم.
حمید عمرانی - برلین ۱۳۹۰

http://dl.aviny.com/clip/enghelab_eslami/notgh-shahid-dialame-majles-sal...

http://dl.aviny.com/clip/enghelab_eslami/notgh-shahid-dialame-majles-sal...

به آن آقا و خانمی که برای تزشان اطلاعات دقیق لازم دارند باید عرض کنم که من چون خودم در متن انقلاب بودم و هر روز وقایع را دنبال می کردم ، البته بعنوان یکی از مردم و نه وابسته به گروه خاصی ، حال و هوای آنروز را بیان کردم . البته فعلا هنوز زوداست که انتظار داشته باشیم آمریکاییان مدارک اصلی اتفاقات آنروز را فاش کنند .چرا که هنوز بازیشان ادامه دارد . تجارب آنروز تا حالا هم به ما آموخته است که آنها برای منافع اقتصادیشان برنامه های دراز مدت تهیه می کنند و یککی از این برنامه هایشان اینست که کاری شود که در کشورهایی که منافع دارند ثبات سیاسی به معنای واقعی که بر مبنای قدرت مردم باشد ایجاد نشود تا هر گاه بخواهند بتوانند وارد عمل شوند . و کاری کنند که این کشورها نیاز داشته باشند هر چه دارند بدهند و تسلیحات و سایر اقلامی که از آمریکا می آید بخرند و در این مورد با شرکای خود هم آهنگی می کنند . یکی از مهمترین برنامه هایشان ایجاد زمینه برای جنگهای داخلی و محلی هست . چرا که جنگ هر چه هست را ویران می کند وجنگجویان را وابسته به اسلحه می کند و در نتیجه کنترلشان آسان است و بعداز جنگ هم همه چیز باید دوباره خریداری شود . . تجارب جنگهایی مانند ایران و عراق و کویت و افغانستان و کشورهای آفریقایی مخصوصا آنچه فعلا در لیبی می گذرد را مطالعه کنید . در زمان انقلاب ایران هم ، این فقط خواسته طبیعی ایرانیان بود که به آزادی برسند و حکومتی که به آن اعتماد کنند . افکار عمومی جهان نیز با ما شده بود ولی قدرتهای سلطه گر بسیار حیله گرانه برخورد کردند . از طرفی با توجه به افکار عمومی در کشورهایشان نمیتوانستن علنا با مردم ایران مخالفت کنند و از طرف دیگر به فکر منافع نامشروع خود هم بودند . شما همین سلسله مقالات را نگاه کنید . هنوز دارند القا می کنند که ایرانیان اشتباه کردند که رژیم شاه را عوض کردند و دارند همه سران آنزمان را زیر سوال می برند و کمتر به این می پردازند که چرا انقلاب از مسیرش منحرف شد .

کاربری مرقوم نمودند که "اگر خمینی قدر این خدمت بزرگ را دانسته بود و بر اجراء نظریه غلط خود اصرار نمیکرد ، از سرنوشتی که در انتظار اوست رهائی می یافت". اولا بفرمائید سرنوشتی که در انتظار خمینی است چیست؟ مثل این که شما خبر ندارید که او بیشتر از بیست سال قبل از دنبا رفته است. ادم مرده که دیگر سرنوشت ندارد. شاید که شما در سال 1360 ارتباط هایتان با دنیا قطع شده است خیر ندارید که در حسینیه جماران دیگر کسی ساکن نیست. در ضمن خدمت بزرگ به خمینی چی بود؟ ترجمه غلط غلوط صحبت هایش به صورتی که عملکرد های خمینی از نظر جامعه مقبول باشد؟ شما گاهی از خلوت خود بیرون بیایید و به نوشته های بقیه هم یک نظری بکنید. شما داستان آقای رافت را خواندید که توضیح می دهد ان گروه سه نفره معروف به مثلث بیق چه نمای کاذبی از ساختمان فکری خمینی ساختند و به جامعه ارائه دادند. در ضمن خود استاد شما هم دیگر کتاب اصول حکومت اسلامی را دنبال نمی کند. فعلا ایشان پیرو لائیسیته شده اند بر مبنای جدایی حکومت و دین است. در ضمن خود استاد قبول کرده در مورد خمینی اشتباه کرده (چون در مرحله قبل از تجربه بوده) ولی شما هنوز اصرار دارید که ایشان ان کارها را با درایت کرده تا به خمینی وارو بزند. شاید این ها همه از خواندن کرامت کتاب کیش شخصیت است.

یک نفر نوشته است که همین سلسله مقالات همه سران انزمان را زیر سوال می برند. از نظر شما اقای بنی صدر شده اند همه سران انزمان؟ کسی دیگری ادم نبود غیر از ایشان. این سلسله مقالات چند تا از زیرآبی های ایشان را به نقل از کتاب های خودشان رو کرده است. مثلا شرح داستان پشت پرده مصاحبه اقا در نجف. شما بفرمائید که چرا انقلاب از مسرش منحرف شد. شما فکر می کنید انقلاب قطار است که مسیر از قبل تعیین شده داشته و بعدش از مسیرش منحرف شده است. در ضمن در کجا این سلسله مقالات چنین القا کرده که ایرانیان اشتباه کردند رژیم شاه را عوض کردند؟

اقای حمید عمرانی گرامی: شما دارید همان متد خود را ادامه می دهید و دارید به واقع به جای این که به اقای دکتر کمک کنید دارید به سپهری کمک می کنید شاید هم شما دارید بازی را وارونه بازی می کنید تا به واقع در شکل کمک به اقای دکتر به او ضرر بزنید. اگر دوست اقای دکتر هستید یک کم ملاحظه کنید و اگر وارونه بازی می کنید دست شما روشده است. شما مرتب دارید که کتاب اصول پایه های حکومت اسلامی مرجع می دهد که که حتی اقای دکتر خودشان هم دیگر به ان مرجع نمی دهند و حتی ان را منتشر نکرده اند. ان کتاب مربوط به قبل از تجربه بود. شما بهتر است که برای مرجع دادن به نقل قول های روز سایت اقای دکتر مرجع بدهید. مثلا شما باید از نقل قول های تازه مثل این که خمینی گفت اگر 25 میلیون بگوید بله من می گویم نه مرجع بدهید. ایشان مدتی است که این نقل قول استفاده می کنند بهتر است شما هم همین کار را بکنید. می دانید اوضاع خیلی تفاوت کرده است.

آقایی که مدعی اند بختیار به دستور شاه و یا آمریکا نخست وزیر نشد ، فکر می کنند چه جور شد ؟!

اگر بنی صدر و یزدی و قطب زاده و خمینی و بازرگان و بهشتی و غیره از سران آنزمان نبودند ، کیا بودند ؟ از نظر نویسنده این سلسله مقالات چه کسانی می بایست در آنزمان راس امور قرار می گرفتند که مردم قبول نکردند ؟ بهرحال اعتماد مردم را لازم داشتند یا نه ؟ شاید بگوییم مردم اشتباه کردند که آن یک مساله دیگر است . اوائل انقلاب لا اقل برای مدتی تقریبا طولانی همه آزاد بودند خود را ارائه دهند . البته یکی از بزرگترین اشتباهات ، اعتماد کردن محض مردم به خمینی بود که آنهم دلایل خودش را داشت . و مهم اینست که از این اشتباهات درس گرفته شود . شما یکی از بهترین نمونه افرادی را که میتواند و دارد این اشتباهات را می آموزد و راه گریز از این نوع اشتباهات را ارائه می دهد هدف اصلی خود قرار داده اید بدون اینکه راه جدیدی جلو پای مردم قرار دهید . آیا این ضربه زدن به آینده ایران نیست ؟!

کمال بیشرمی است که نخست وزیری بختیار را به دستور امریکا و یا شاه ارجاع داد. این هم همان تخم توده ای بودن است که همه جور اتهامی به پایبندان حاکمیت ملی و دمکراسی و میراث داران مشروطیت چه دکتر مصدق و چه بختیار روا میدارند. تاریخ بیرحمانه حسابرسی میکند. نتیجه توطئه های این اقایان علیه بختیار جلوی چشم ملت ایران است. ولی پایبندی بختیار به قانون فقط بمدت ٣٧ روز ثابت شد. بعد از آ ن ملت ایران شاهد عملکردهای ضد ایرانی این قشر مافیایی میباشد.
در مورد آقای بنی صدر هم بایستی متذکر شد که یک ایرانی در درجه اول زبان مادری را بدرستی صحبت میکند که دیگران هم او را درست بفهمند که بعداً باعث سوء تفاهم نشود و اگر در زبان فارسی بعلت اقامت طولانی در فرانسه تبحر خودرا از دست داده اند خوب به زبان فرانسه سخن گویند و دیگران آنرا بمذاق خود ترجمه کنند که سوء تفاهم نشود. ایرانیان هم خجالت نخواهند کشید که اولین رئیس جمهور منتخبشان فارسی بلد نیست و فرانسه را مثل زبان مادری صحبت میکند.
برای خروج از بحران بایستی نخست وزیری شاپور بختیار را بپذیریم و آن آغاز همراهی برای استقرار حاکمیت ملی و دمکراسی خواهد بود. نصب مجلس موسسان شروع ساختن آن میباشد. متاسفانه راهی که در آن دوره تاریخ ساز نرفتیم. حال بایستی از همانجا که حکومت بختیار قطع شد، شروع کنیم اگر مدافع حقوق اساسی ملت ایران هستیم. بغیر راه بجایی نخواهیم برد.
با تشکر از رادیو زمانه و هموطنان عزیز برای تحمل
مهشید ه. شاد

یک کسی پرسیده است که اگر بختیار به دستور شاه و یا آمریکا نخست وزیر نشد ، فکر می کنند چه جور شد ؟! احتمالا شما ان چنان در اندیشه راهنمای مدل توحیدی دانای دهر مغروق هستید که منوجه نیستید اصل بر برائت است. یعنی کسی که متهم می کند باید ثابت کند که من (فرضا) کار خلاف کرده ام نه این که من ثابت کنم که کار خلاف نکرده ام، چون از نظر اجرایی مورد های دوم در عمل (البته خازج از محدوده اندیشه راهنمای از مدل گفتمان توحیدی) غیر ممکن است. به همین ترتیب شما باید ادعای خود را ثابت کنید که بختیار به دستور شاه و امریکا نخست وزیر شد ولی نه این که بقیه عکس ادعای شما را ثابت کنند. البته اگر شما کتاب های دانای دهر را خوانده باشید فورا خواهید گفت این سوال بر مبنای منطق ارسطویی است و چون منظق ارسطویی توحیدی نیست پس کل سوال غلط است و از این داستان ها که ایشان متخصص سر هم کردن ان است. در نهایت هم ایشان با وجود تمامی زیرآبی های توی شورای انقلاب به دنبال گفتمان ازادی بودند و تمامی بقیه به دنبال زور و سلطه و قدرت. ایشان در مرحله قبل از تجربه گول خمینی را خورد و با رجوی متحد شد تا ثابت کند که مجاهدین به دنبال سلطه هستند و از این قصه ها.

ارسال کردن دیدگاه جدید

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما