هفت کوچه
بهای مرگبارِ مرد بودن
سه شنبه, 1390-11-25 20:19
ونداد زمانی
ونداد زمانی - تاریخ تمدن بشری و البته جنگهای مرگباری که باعث اوجگیری و سقوط آن شده است، همچنین کشتار بردگان و مردان جوان "پیاده نظام" در طول تاریخ، منتهی به توقعات بسیار زیاد از مردها شده است. چنین نگاهی بر این نکته تاکید میکند که مردی و مردانگی با هرچه فکر کردن پیرامون تندرستی متفاوت است. |
روایتی از تبعیض مذهبی
شنبه, 1390-11-22 20:09
سلیم اسلامی - یکی از دوستانم که انسان مسئول و دلسوزی است و به آیین اسلام نیز پایبند است، در نامهای برای من سرگذشت یک خانواده بهایی را چنین شرح داده است: |
مرد ایده آل من
سه شنبه, 1390-11-18 17:01
سمیه تیرتاش
سمیه تیرتاش - غرق خواندن پستهای جدید در فیسبوک بودم که یکدفعه نام مسعود کیمیایی، کارگردان نام آشنای ایران، نگاهم را متوجه فیلمی به نام "محاکمه در خیابان" کرد. فیلم محصول سال۱۳۸۷ بود و با جمله جالبی، معرفی شده بود: "دیدگاه مسعود کیمیایی، به مقوله ناموس و غیرت". |
استقلال اقتصادی زنان و ماجرای سیِد
جمعه, 1390-11-14 16:31
احمد تابعی
احمد تابعی ـ در ایام نوجوانی در همسایگی خانه پدریام مردی میزیست که خصایل جالبی داشت. به غایت بد دهان بود، زنش را تا توان داشت کتک میزد، بچههایش را که تقریباً یک دوجین بودند به بلوغ نرسیدهبه اصطلاح سر و سامان میداد تا ازدواج کنند و بروند. به هرکس که زورش میرسید،"زور" میگفت و چاپلوسی هرکسی رامیکرد که این زور به او نمیرسید. |
آیا فرانسویها پدر و مادر خوبی هستند؟
دوشنبه, 1390-11-10 21:02
ونداد زمانی
ونداد زمانی - هنوز یک هفته از انتشار کتاب پاملا دروکمن به نام "بچههای فرانسوی غذایشان را دور نمیریزند" نگذشته است که رسانههای انگلیسی و آمریکایی بهانهای پیدا کردهاند تا با سر و صدای زیاد به احساس همیشه محترمانهای دامن بزنند که نسبت به فرانسویها دارند. [۱] |
خواب دیدم
جمعه, 1390-11-07 16:04
شهربانو قایاقیزی
شهربانو قایاقیزی ـ بیست و نه اسفند بود. من و دوست جان، نشسته بودیم و تند تند مشقهای عید را که خانم معلم گفته بود مینوشتیم. با هم قرار گذاشته بودیم تا فردا صبح که سال تحویل میشود، همه مشقهایمان را تمام کنیم و سیزده روز تمام لذت ببریم. مادربزرگم پشت چرخ خیاطی سیاهش نشسته بود و چادر گلی مرا میدوخت. |
از شنیدن جواب "نه" می ترسم
یکشنبه, 1390-11-02 16:42
ونداد زمانی
ونداد زمانی ـ بارها این جمله و یا مشابه آن را از دوستان مجردم شنیدهام که میگویند: "سن ازدواج را پشت سر گذاشتهام، ولی هنوز که هنوز است دست و دلم میلرزد اگر با فردی که برایم جذاب و دوستداشتنی است احساس قلبیام را در میان بگذارم. همیشه بیم آن را دارم که به یک نفر ابراز عشق کنم و او به من نه بگوید. اصلا و ابداً ظرفیت و تحمل شنیدن جواب منفی را ندارم. به نظر من تحقیرآمیزترین اتفاق زندگی همین است.»
|
یک جای کار میلنگید
پنجشنبه, 1390-10-29 20:55
سمیه تیرتاش
سمیه تیرتاش - آن شب همه بر و بچههای همفکر و همدل دور هم جمع شده بودیم و با اینکه شمار آقایان نسبت به شمار خانمها بیشتر بود، اما فضای راحت و دلپذیری بود. شام خوردیم و فیلم دیدیم و کلی حرفهای خوب زدیم تا اینکه بحث مانند همیشه به حوزه تفاوتهای بین مرد و زن کشیده شد. |
همان لحظه که می پذیریم
دوشنبه, 1390-10-26 22:23
ونداد زمانی
ونداد زمانی – چگونگی زندگی و سرنوشت تکتک انسانها، گاه بر پاشنه یک تصمیم لحظهای و کوتاه میچرخد. تصمیم برای تلفن مجدد زدن به دوست تازه آشنا شدهای، به فاصلهای کوتاه، او را به سوی یک زندگی مشترک سوق میدهد. یا تصمیم به سفری ناگهانی منجر به حوادثی غیر مترقبه میشود. به جرئت میتوان ادعا کرد که تصمیمهای لحظهای، در حقیقت سازنده زندگی شخصی همه ما هستند. |
دیوار فیسبوک و آهوی بیابان
چهارشنبه, 1390-10-21 19:06
محمد بابایی
محمد بابایی ـ از اوایل دهه هفتاد شمسی علاقهمند شدم یک برنامه نرمافزاری بنویسم که در آن نوشتههای پشت کامیونها را جمعآوری کنم. اینقدر امروز و فردا کردم که بالاخره دوران برنامهنویسی مبتنی بر ذوق سپری شد. پشت کامیونها و ابراز وجود رانندگان و قدرت جلب توجهشان همیشه برایم جذابیت داشت. حسرت، عشق، غربت، مادر، فرزند، حافظ، حتی شاملو نیز روی کامیونها و اتوبوسها حضور داشتند. |