روایتی از تبعیض مذهبی
شنبه, 1390-11-22 20:09
نسخه قابل چاپ
مشکلات یک شهروند بهایی در تهران
سلیم اسلامی - یکی از دوستانم که انسان مسئول و دلسوزی است و به آیین اسلام نیز پایبند است، در نامهای برای من سرگذشت یک خانواده بهایی را چنین شرح داده است:
"دیروز به یک مجلس ترحیم رفته بودم و بهطور تصادفی دوستم شاهین را بعد از دوسال در آنجا دیدم. شاهین بهایی است. واسطه آشنایی من با او شغل اوست. او عینکساز است و من دوستان عینکساز زیادی در تهران دارم.
شاهین و همسرش مینا، دو دختر دارند. سال ۱۳۸۶ از کرمان به تهران آمدند. خانه بزرگ و ویلاییشان را در آنجا فروختند ولی مغازهشان را نگهداشتند. شاهین تصور میکرد با فروش خانه بزرگش در کرمان، میتواند در تهران هم مغازهای تهیه کند و هم آپارتمانی بخرد، اما حتی نتوانست یک آپارتمان هم برای خودشان تهیه کند. به همین دلیل به نوعی در تهران غافلگیر شده بود. همان زمان همسرم از من پرسید: چرا به او کمک نمی کنی؟ او به امورات تهران وارد نیست.
گفتم: آنها بهایی هستند و بالاخره هممسلکیهایشان به دادشان خواهد رسید.
آنها به بحران گرانی مسکن در اواخر سال ۱۳۸۶ برخورده بودند و شاهین فقط توانست زیرزمینی را در شهرک غرب بخرد. خانه جدید برای این خانواده که عادت به زندگی در یک خانه بزرگ داشتند بسیار سخت بود. بالاخره آنجا را نیز با ضرر فروختند و آپارتمانی به نسبت مناسب در یک مجتمع شلوغ خریداری کردند. او که به امید تحصیلات بهتر فرزندانش به تهران آمده بود از مدارس خوب دور افتاد. به همین دلیل دوباره آپارتمانش را اجاره داد و آپارتمانی در شهرآرا اجاره کرد.
مدتی بعد فهمیدم با بزرگ شدن دخترانش در شهرستان، اذیت و آزاری که از سوی برخی از افراد مذهبی و افراطی به خاطر بهایی بودنشان میدیدند، خیلی زیاد میشود و به همین دلیل و به ناچار تصمیم به ترک شهر و مهاجرت به تهران میگیرند. شاهین به همین دلیل هم هرگز نتوانست تخصصی را که در آن مهارت داشت سر و سامان دهد.
کاری که در تهران گرفته بود نیز کفاف زندگیاش را نمیداد. تصمیم گرفت مغازهای را که در کرمان داشت احیا کند. ناچار شد خانواده را در تهران تنها بگذارد و برای کار به کرمان برود. مدتی در حال رفت و آمد بود، ولی چندی نگذشت که مغازهاش را در کرمان به آتش کشیدند.
اکنون در تهران مغازه کوچکی را اجاره کرده است و گذران زندگی می کند. همسرش مینا نیز با وجود تحصیلات عالیه در یک مهد کودک، به یکی از معدود شغلهایی که بهاییها میتوانند در آن بی سر و صدا کار کنند مشغول است. آنها آدمهایی هستند که بسیار به خدایشان توکلی میکنند. به اعتقادات خود بسیار مومند و خود را رستگار شده میدانند. شاید همین ایمان باعث صبر و تحملشان در برابر مصائب میشود.
کشور ما سرشار از تبعیض است. نمیدانم در جریان وضع دلار یا سکه هستید یا خیر؟ ولی همان را نیز ازجمله گردن بهاییها انداختهاند و میگویند با خرید زیاد ارز کشور را به این روز انداختهاند. هم وزیر اطلاعات و هم کیهان هر دو به دروغ، مشکلات و بحران اقتصادی را به بهاییها نسبت میدهند.
به راستی بهاییها کی هستند؟ در برابر چشمانم زندگی اقتصادی یک خانواده بهایی کاملاً فروپاشید. من که همیشه در این مواقع کوتاهی نمیکردم در مورد او کوتاهی کردم و گفتم بالاخره همفرقهایهای آنها کاری خواهند کرد! چه فرقهای؟ چه باندی؟ من بعد از او هر چه دقت کردم جز افرادی چون شاهین که با مصیبت و محرومیت شغلی و اقتصادی، با مشکلات زندگی دست به گریبان هستند، بهایی دیگری ندیدم.
در چنین شرایطی، اگر آینده صلحآمیزی برای ایران عزیز میخواهیم باید به درد هموطنانی که تبعیض بیشتری نیز بر آنها اعمال میشود توجه کنیم. وضع بهاییها در این کشور غیر قابل توصیف است. آنها اصلاً بهطور رسمی وجود ندارند. همه تبعیض عالم بر دوش آنهاست. از دیدن زندگی دشوار آنها در ایران شرمندهام.
من قبل از شاهین، با هیچ بهاییای آشنایی نداشتم و از کم و کیف زندگی آنها مطلع نبودم. دیروز که شاهین را دیدم بلافاصله دو دختر زیبا و بااستعداد او جلوی چشمم آمدند که بهزودی دیپلم خواهند گرفت و محروم از دانشگاه خواهند شد. میتوانید تصور کنید که دخترتان فقط به خاطر اینکه دختر شماست و دینش بهایی است، نتواند ادامه تحصیل بدهد؟"
برای هر انسانی--هر چقدر هم بزرگ و وارسته--پیش میاید که در برهه ای از زندگی احساس حقارت کند. این احساس مقطعی حقارت در قلب وسیع آدمهای بزرگ طوفان ایجاد نمیکند، بلکه مثل تکه سنگی، بی صدا به کف دریا میغلطد. نه کسی صدایش را میشنود و نه موج و اثری از آن میبیند. ولی تنگ کوچک دل آدمی که ذات و وجودش حقیر است همیشه در طغیان است. چون با اندک تکانی متلاطم میشود و هر سنگریزه و تلنگری را دشمن آرامش خود میشمارد. اگر به قدرت برسد حتی چیزی که شبیه سنگریزه باشد را حبس میکند تا مبادا روزی سکونش بهم نخورد یا تنگ شیشه ای اش نشکند. حال خود قضاوت کنید حاکمی که بیدفاع ترین قشر جامعه را دشمن خود میبیند تا چه اندازه حقیر است
سپاسگزارم و به هم وطنان عزیزی که یگانگی انسان ها و لزوم در بر گرفتن افراد با همه جور پیشینه ای در جامعه را وارد تحلیل های خود از اوضاع کشور می کنند، تبریک می گویم.
تاسف انگیز است
جمهوری اسلامی سی سال است که بی کفایتی خودش را به دیگران نسبت می دهد
**** چقدر از بچگی به ما میگفتند ارمنی نجست است یهودی خون خوار و بچه دزد است در حالی که تمام این صفات هزار برابراش برازنده خوده شان بوده است و هست ارمنی و یهودی بهایی از نظره تمیزی و فرهنگ انسانی قابل مقایسه با اسلام باوران نبوده و نیستند لااقل در این 33 سال دنیا این را از اسلامیان ایرانی دیده است به ظاهر و طرزه لباس پوشیدن اسلامگرایان ایرانی یک نگاهی بیندازید به نماینده مردم ایران اقای احمدی نزاد یک نگاهی بیندازید بیشترین خدمات صنعتی را یا مسیحیان یا یهودیان و بهائیان ایرانی به ایران کرده اند این را تاریخ میگوید برید بخوانید ولی برعکس اسلامی ها تا توانسته اند ایران را به عقب و بیچاره گی برده اند در ایران اینده باید تغییراتی بسیار بزرگ و بنیادی داده شود وگرنه این کشور با این شکلی که داشته و الان 33 سال است به اوج خودش رسیده است ادامه نخواهد داشت و تیکه پاره خواهد شد و مقصر اصلی هم باورمند به دینی هستند که زندگی را در چندین قرن گذاشته به دیگر اندیشان تلخ و سیاه کرده بودند و 33 است که دیگر علانند ظلم دزدی تجاوز جنایت میکنند به اسم دینشان
ارسال کردن دیدگاه جدید