مردانگیپژوهیِ انتقادی
مصطفی عابدینی فرد − از اواخر دههی ۶۰ میلادی به بعد و در واکنش به موج دوم فمینیسم در غرب، جنبشهایی از سوی مردان ظهور کرد. برخی از این واکنشها، مثل "نهضت حقوق مردان"،[1] اندکی ستیزهجویانه و مشخصاً معطوف بود به اعادهی حقوقی که بنا به ادّعای پیروان این جنبش، مردان بر اثر رواج گفتمان و فعالیّتهای فمینیستی زنان از کف داده بودند.
از سوی دیگر، «[جنبش مردان] حامی فمینیسم»[2] بیشتر همدلانه و متمرکز بر تلاش برای تغییر جنبههایی از مردانگی غالب در جوامع غربی و اساساً تسریع پروژهی فمینیسم بود. از دل این جنبش اخیر (که خود، بسته به نقاط اشتراک یا مخالفتش با نحلههای فمینیستی، به شاخههای متعددی تقسیم میشود) حوزهای مطالعاتی در میان دانشگاهیان بروز کرد که در ابتدا «مطالعات مردان» نام گرفت.[3] این حوزه، که از لحاظ نظری از سویی بهخصوص وامدار نظریات فمینیستی و حوزهی مطالعات زنان است[4] و از سویی در تکمیل نحلههای فمینیستی نیز کوشیده است، به پژوهش درباره تجارب مردان و هویت جنسیتی آنها و مشخصاً به مفهوم و محتوای مردانگی در زمینههای تاریخی و فرهنگی جوامع خاص میپردازد.[5]
برخی از موضوعاتی که در این زمینه میانرشتهای در غرب مورد تحقیق قرار میگیرند، عبارتند از معنای پسر/پدربودگی، ورزش، امور نظامی و ارتباط آن با مردانگی، خشونت در مردان، گرایشهای جنسی مردان، همجنسگراهراسی، مناسبات کاری مردان، سلامتی مردان و همچنین سیرِ برساختهشدن انواع مردانگی در فرهنگها و جوامع خاص.[6]
به اعتقاد نگارنده، در کنار کتب و منابعی که راجع به فمینیسم در ایران ترجمه و تألیف شده و می شوند، توجه محققان و مترجمان ما به حوزه مردانگیپژوهی انتقادی، نه فقط مهم بلکه ضروری است؛ چرا که در غیاب نظرات چنین حوزهای، بیم آن میرود که در ایران نیز بر اثر فعالیتهای صرفاً فمینیستی، زنان بیش از پیش موضوع/ابژهی پژوهش قرار گرفته و (همچنانکه در غرب) با جنسیت مترادف پنداشته شوند حال آنکه مردان - که به طور کلّی باید مخاطبان اصلی نابرابری جنسیتی باشند- کماکان از تیررس مستقیم نقد جنسیتی دور میمانند.
عنوان این حوزه گاه مورد نزاع بوده و برای مثال مایکل کیمل، از سرشناسترین محققان و نظریهپردازان این عرصه، معتقد است که عناوین «پژوهش [درباره] مردان و انواع مردانگی» و «مطالعات نقادانه [درباره] مردان» (یا چنانکه در عنوان این یادداشت آمده است، «مردانگیپژوهیِ انتقادی») بهتر میتواند بیانگر محتوای پژوهشهایی باشد که در این حوزه میانرشتهای انجام میگیرد.[7]
همانگونه که کیمل در مقاله مشهور خود با عنوان «مردانگی نامرئی» اشاره میکند، ازجمله اهداف اصلی حوزه مردانگیپژوهی انتقادی، باید «قابلرؤیت ساختن» مردان در حوزهی مطالعات جنسیتی باشد؛ چه، پس از ظهور فمینیسم و با گسترش روزافزون نظریات فمینیستی، جنسیت اساساً با زن مرتبط و حتی مترادف پنداشته شد و بنابراین مردان از تیررس مطالعات جنسیتی بیرون ماندند.[8]
تاد ریزر هم در کتابش با عنوان درآمدی نظری بر انواع مردانگی ضمن تأکید بر نکته یادشده، چنین میافزاید که حوزه مردانگیپژوهی باید تلاشهای صورت گرفته برای نامرئی نگهداشتن مردانگی را نیز موضوع پژوهش قرار دهد.[9]
چنانکه از عنوان کتاب تغییر مردان: مسیرهایی نو در پژوهش راجعبه مردان و مردانگی (ویراسته مایکل کیمل به سال 1987) (Changing Men: New Directions in Research on Men and Masculinity) پیداست، متفکران حوزه مردانگیپژوهی، بهسبب سویه انتقادی آن، علاوه بر نظریهپردازی و پژوهش، عموماً علاقهمند به فعالیتهایی اجتماعی برای ایجاد تغییر در مناسبات جنسیتی مردان و بهتبع آن تغییر در «سامان جنسیتی»[10] جوامعاند.[11]
نظریات حوزه مردانگیپژوهی بر تحقیقات رشتههای گوناگون در علوم اجتماعی و انسانی - ازجمله مطالعات ادبی و فرهنگی - تأثیرگذار بودهاند. بحث در خصوص این تأثیرات و ماهیت آنها - هم در غرب و هم در جاهای دیگر- خود مجال دیگری میطلبد (نویسنده در حال نگارش مقالهای مفصلتر در این زمینه است)؛ بااینحال، خوانندگان ناآشنا و علاقهمند به این موضوع میتوانند برای آشنایی مقدماتی با این مباحث و البته اطّلاع از منابع اصلی و مهم این حوزه از جمله به کتاب یادشدهی تاد ریزر یا مردانگیها و فرهنگ نوشته جان بینان و یا کتاب اخیراً منتشرشدهی دیوید بوخ بیندر با عنوان مطالعه در باب مردان و انواع مردانگی مراجعه کنند.[12]
به اعتقاد نگارنده، در کنار کتب و منابعی که راجع به فمینیسم در ایران ترجمه و تألیف شده و می شوند، توجه محققان و مترجمان ما به حوزه مردانگیپژوهی انتقادی، نه فقط مهم بلکه ضروری است؛ چرا که در غیاب نظرات چنین حوزهای، بیم آن میرود که در ایران نیز بر اثر فعالیتهای صرفاً فمینیستی، زنان بیش از پیش موضوع/ابژهی پژوهش قرار گرفته و (همچنانکه در غرب) با جنسیت مترادف پنداشته شوند حال آنکه مردان - که به طور کلّی باید مخاطبان اصلی نابرابری جنسیتی باشند- کماکان از تیررس مستقیم نقد جنسیتی دور میمانند.
پرداختن به زمینه مردانگیپژوهی انتقادی همچنین از این حیث ضروری است که بحثهای این حوزه الزاماً موجب تکمیل و پیچیدهتر شدن عمده مباحثات فمینیستی خواهد شد. بدون شک، جنسیت همچون سکهای است که دو روی آن مردانگی و زنانگیاند. از آنجا که این دو وجه الزاماً همبستهاند (relational)، فهم هر یک مستلزم فهم آن دیگری است. بهعلاوه، از جمله سهمهای مهم حوزه مردانگیپژوهی در پیشبرد مباحثات فمینیستی، ارائه نظریهای در باب تعدد مردانگی و زنانگی در هر جامعه و فرهنگ است. به عبارت دیگر، نابرابری جنسیتی در یک جامعه خاص، چنانکه متأسفانه از پارهای بحثهای فمینیستی استنباط میشود، صحنه ساده تخاصم میان دو گروه یا مقوله اجتماعی یعنی مردان انقیادگر از یکسو و زنان ستمدیده از سوی دیگر نیست.
همانگونه که ریوین کانل Raewyn Connell (نظریهپرداز پیشرو حوزه مردانگیپژوهی و نویسنده کتاب معروف انواع مردانگی Masculinities) اظهار کرده، مردانگیهای تحت انقیاد هم وجود دارند، همانگونه که زنانگیهای برخوردار از امتیاز در نظام مردسالاری هم نباید از نظر دور بمانند. به دیگر بیان، اگرچه در جوامع مردسالار، زنان به لحاظ جنسیتی به طور کلی تحت ستماند و مردان از همان حیث به طور کلی برخوردار از امتیاز، این بدین معنا نیست که همه زنان به یک اندازه مورد تعدی جنسیتی قرار دارند و یا همه مردان در امتیازات مردسالارانه جامعه خود یکسان با هم شریکاند.
تفاوتهای مربوط به طبقه اجتماعی، وضعیت اقتصاد، نژاد/قومیت، گرایش جنسی، سن، جسم (توانایی/ناتوانی و یا هنجارمندی/ناهنجارمندی جسمی)، مذهب و غیره بین زنان با همدیگر از یکسو و مردان با مردان از سوی دیگر، موجب پیچیدگی هر چه بیشتر بحثهای جنسیتی خواهد شد. بنابراین، نقد جنسیت- مبنا باید مشخصاً قادر باشد مضرات جدی مردسالاری را برای خود مردان، چه در تعاملاتشان با همدیگر و چه با زنان، نشان دهد.
تفاوتهای یادشده بین اعضای هر یک از مقولههای اجتماعی زن و مرد، به لحاظ «سیاست جنسیتی»[13] نیز موجب انشقاق اعضای این دو رسته در جامعه خواهد شد؛ چرا که در حقیقت در کنار بسیاری از زنان مورد ظلم، مردانی هم هستند که به مضرات تعاملات جنسیتی (هم برای خودشان و هم برای دوستان و عزیزان مؤنثشان) تحت یک نظام اجتماعی مردسالار وقوف پیدا کردهاند. این انشقاق اما، چنانچه از قابلیت آن برای ایجاد اتحاد بین زنان و مردان مورد تعدی در جوامع مردسالار استفاده شود (آنچه گاهی از آن با عنوان سیاست ائتلافی[14] یاد می شود)، راه را برای رسیدن به دموکراسی جنسیتی در یک جامعه هموارتر خواهد کرد و در حقیقت مطلوب بسیاری از متفکران و فعالان حوزه مردانگیپژوهی انتقادی – و به طریق اولی فمینیسم – است.
در نتیجه، نظر به همبستگی مقولات زنانگی و مردانگی، ضرورت جدی گرفتن زمینه «مردانگیپژوهی انتقادی» در مطالعات ادبی و فرهنگی، هم در قابلیتهای منحصر به فرد آن برای تکمیل مباحثات و نقدهای رایج فمینیستی در نقد ادبی و فرهنگی نهفته است و هم در همسویی اهداف آن با عدالت جنسیتیای که نقد فمینیستی (و البته فمینیسم) دنبال میکند.
مایلم این نوشته را با اشاره به بحثی مهم و مرتبط راجع به توجیه کاربرد نظریات جنسیتی بیگانه (عمدتاً غربی) در فهم متون جوامع غیرغربی و مشخصاً جامعه معاصر ایران به پایان ببرم. پژوهشگران ایرانی علاقهمند به موضوع جنسیت، گاه از سوی برخی از مخاطبان خود متهم میشوند به اینکه نظریاتی را که مخصوص جوامع دیگری است، نابجا به جامعهای اعمال میکنند که سنخیت چندانی با جوامع اولی ندارند.
این نگرانی در خور توجه است و البته در چنین مجال کوتاهی نمیتوان به تمام جوانب آن پرداخت. اما نویسنده به این نتیجه رسیده است که بهرغم تفاوتهای مهم تاریخی و فرهنگی-مذهبی که بین جامعه ایرانی با جوامع غربی وجود دارد، استفاده از نظرات غربی برای تحلیل جنسیت لااقل در جامعه «معاصر» ایرانی نه فقط تا حد زیادی ناگزیر بلکه موجّه است.
سوای فقر نظری که در همه زمینههای علوم انسانی فعلاً دامنگیر ما ایرانیان است، باید توجه داشت که بر اثر برخورد دورانساز غرب و شرق در دوره استعمارگرایی و پس از آن نو- استعمارگرایی و به ویژه به موجب فرایند ادامهدارِ جهانی شدن، سامان جنسیتی جامعه ایرانی همانند سامان جنسیتی بسیاری از دیگر جوامع غیرغربی به نحو قابل توجهی تغییر کرده و مشخصاً شباهتهایی اساسی با سامان جنسیتی جوامع غربی یافته است. مهمترین این تغییرات در مورد جامعه ایرانی معاصر، گذر از جامعهای با سامانی خاص از ترکیب مناسبات دگرجنسگرا و همجنسگرا به جامعهای اساساً دگرجنسگراهنجار (heteronormative) است.[15]
اینکه نظریات فمینیستی به طرز روزافزونی مورد توجه و علاقه اندیشمندان شرقی و از جمله ایرانی قرار گرفته و برای بسیاری از مخاطبانشان معنا دارد، خود حاکی از آن است که این نظریات تا اندازه قابل اعتنایی در فهم واقعیات فرهنگی و اجتماعی ایران راهگشا هستند.
بهرغم این موضوع، نویسنده وجود نگرانی یادشده را عمیقاً ارزشمند می داند و معتقد است منتقدان ایرانی باید همواره با آگاهی از آن پرسش به خوانش متون فرهنگی جامعه ایرانی با استفاده از نظریات غربی بپردازند. این بدان سبب است که در غیاب چنین نگرانیای، نه فقط بیم آن میرود که منتقدان فرهنگی ما به مصرف کننده صرف و غیر نقاد نظریات دیگران تبدیل شوند، بلکه همچنین ممکن است در کاربرد مقدماتی پارهای نظریات غالب در غرب درجا بزنند.
نمونهای نگرانکننده از این امر، وضعیت غالب نقد ادبی مدرن در ایران در چندین سال اخیر بوده است؛ دست کم چنانکه از بررسی بسیاری از مقالات منتشر شده در مجلات علمی- پژوهشی برمیآید. اقبال فراوان دانشجویان ادبیات (فارسی و انگلیسی و جز آن) به نظریات ادبی و رویکردهای نقادانه به متون از سویی موجب خرسندی است؛ با این حال، به ورطه تکرار افتادن بسیاری از نقدهایی که بر اساس آن رویکردها انجام می شوند، نگران کننده و البته تلنگری است برای اقدام به رفع مشکلی جدی در این زمینه.
بدون شک، جنسیت همچون سکهای است که دو روی آن مردانگی و زنانگیاند. از آنجا که این دو وجه الزاماً همبستهاند (relational)، فهم هر یک مستلزم فهم آن دیگری است. بهعلاوه، از جمله سهمهای مهم حوزه مردانگیپژوهی در پیشبرد مباحثات فمینیستی، ارائه نظریهای در باب تعدد مردانگی و زنانگی در هر جامعه و فرهنگ است. به عبارت دیگر، نابرابری جنسیتی در یک جامعه خاص، چنانکه متأسفانه از پارهای بحثهای فمینیستی استنباط میشود، صحنه ساده تخاصم میان دو گروه یا مقوله اجتماعی یعنی مردان انقیادگر از یکسو و زنان ستمدیده از سوی دیگر نیست.
بیسبب نیست اگر فصلنامه تخصصی نقد ادبی در ایران ناچار به درج این نوشته در نخستین صفحهی تارنمای خود شده است: فصلنامه "نقدادبی" نقدهایی را در اولویت قرار میدهد که ویژگی برجسته و ممتاز یک اثر ادبی را معرفی و نقد کنند. یا روش تازهای را به کارگرفته باشند. نقدهای ساختاری و فرمالیستی، تطبیقی، روانشناختی که بدون توجه به ویژگی خاص یک اثر و بهطور تصادفی متنی را تحلیل میکند چندان با خط مشی مجله همسو نیست. مثلا بررسی ساختار روایت رمان.../ ریختشناسی داستان .../ بررسی تصویری .../ بررسی فرمالیستی.../ نقد روانشناختی ...از منظر فروید، یونگ، لکان و ... بر چنین نقدهایی جنبه آموزشی غالب است و داوران آنها را به عنوان مقاله ترویجی یا مروری ارزیابی میکنند و آنها را فاقد ماهیت پژوهشی میدانند. این روزها کاربرد چنین روشهایی کم کم به کلیشه بدل شده و در روند داوریهای مقالات شاهدیم که اجرای آنها در آثار ادبی مختلف به نتایج مشابهی میانجامد مگر آنجا که اثر ادبی در آن زمینه ارزش منحصر به فردی داشته است. نقد باید اساساً وجه ممیزه و برجستگی خاص اثر را چنان بازنمایی کند که فردیت و تشخص هنری متن و ارزش خلاقه آن را در تاریخ ادبیات یا در درون یک ژانر ادبی نشان دهد.
به نظر میرسد از آنجایی که دریچه ورود بسیاری از دانشجویان و برخی اساتید ایرانی به حوزهی نظریه و نقد ادبی، (ترجمه) راهنماها و/یا درسنامههایی باشد که در غرب اساساً برای آشنایی مقدماتی دانشجویان مقطع کارشناسی (و بعضاً کارشناسی ارشد) با نظریه و نقد تهیه شده ند، درک بسیاری از ما از این مقولات را هم بیشتر همین متون نظری و عملیی دست دوم شکل دادهاند. در پرتو نقل قول یادشده، بررسی برخی از مقالات علمی-پژوهشی نوشته شده در حوزه نقد ادبی مدرن در ایران همچنین به خوبی نشان میدهد که نویسندگان به ندرت از منابع دست اول برای پیشبرد استدلالهای خود استفاده می کنند و در عوض بیشتر به فهم نویسندگان درسنامهها و راهنماهای نظریه و نقد – که در آنها خلاصهای گاه بغایت موجز و چه بسا نه چندان دقیق از نظریات اندیشمندان تأثیرگذار در حوزههای گوناگون نقد ادبی به دست داده شده – اتّکا می کنند.
با توجه به مثال یادشده، و در پاسخی روشنتر به پرسش/نگرانی پیشگفته راجعبه توجیه کاربرد نظریات جنسیت-مبنای بیگانه در فهم تعاملات جنسیتی متون مرتبط با جامعه ایرانی، میتوان گفت که اگر این نظریات به مثابه مجموعه یا جعبه ابزاری از عقاید در نظر گرفته شوند که در برخورد با متون متفاوت همواره قرار است پاسخی از پیش تعیین شده را در پی داشته باشند، آنگاه باید گفت چنین استنباط و نگرشی به نقد نه فقط گره عمدهای از معضلات فرهنگی جامعه ما نخواهد گشود بلکه اساساً با ماهیت تفکر انتقادی نامرتبط و متضاد است.
در عوض، استفاده خلاقانه و انتقادی و در صورت لزوم پراکندهگزین از نظریات بیگانه برای پرتوافکنی به متون فرهنگیمان میتواند هم در فهم آن متون بصیرتبخش باشد و هم راه را بر نظریه پردازیهایی بگشاید که تفاوتهای خاص فرهنگی و تاریخیمان را در اولویت قرار می دهند.[16]
پانویسها:
1 men’s rights movement
2 profeminism
3 Kenneth Clatterbaugh, “Men’s Movements,” in Men and Masculinities: A Social, Cultural, and Historical Encyclopedia, ed. Michael Kimmel and Amy Aronson, 528-31 (Santa Barbara, Calif.: ABC-CLIO, 2004)
4 Jack S. Kahn, An Introduction to Masculinities, (Chichester, U.K.: Wiley-Blackwell, 2009), 5-8.
5 Rocco L. Capraro, “Men’s Studies,” in Men and Masculinities: A Social, Cultural, and Historical Encyclopedia, ed. Michael Kimmel and Amy Aronson, 533-35 (Santa Barbara, Calif.: ABC-CLIO, 2004), 533
6 Capraro, “Men’s Studies,” 533
7 Michael S. Kimmel, “Introduction,” in Handbook of Studies on Men and Masculinities, ed. Michael Kimmel, Jeff Hearn, and R. W. Connell, 1-12 (Thousand Oaks, Cal.: Sage, 2005), 2
8 Michael S. Kimmel, “Invisible Masculinity,” Society, 3:6 (Sep-Oct 1993), 28-35; quote on 29.
9 Todd W. Reeser, An Introduction to Masculinities in Theory (Malden, MA: Wiley-Blackwell, 2010), 9
10 gender order
11 سامان جنسیّتی را «الگوی تاریخبرساختهی (historically constructed) مناسبات قدرت بین مردان و زنان و تعاریف مردانگی و زنانگی» در یک جامعه تعریف کردهاند. نک. به: Connell, R. W., Gender and Power: Society, the Person, and Sexual Politics (Stanford, CA: Stanford UP, 1987), 88-89.
12 John Beynon, Masculinities and Culture (Buckingham: Open University Press, 2002)
David Buchbinder, Studying Men and Masculinities (London: Routledge, 2012)
13 gender politics
14 alliance politics
15 در این باره، نک. به:
Afsaneh Najmabadi, Women with Mustaches and Men without Beards: Gender and Sexual Anxieties of Iranian Modernity (Berkeley: University of California Press, 2005)
Janet Afary, Sexual Politics In Modern Iran (Cambridge, UK: Cambridge University Press, 2009), 134-141
16 نقدهایی جنسیت- مبنا راجع به جنبه هایی از تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایرانی، که در آنها نویسندگان به رغم استفادهی مکرر و عالمانه از نظریات غربی، توانسته اند خوانشی دست اول یا ژرف از موضوعات مورد پژوهششان به دست دهند، برای مثال در آثار نسرین رحیمیه، افسانه نجم آبادی، محمّد توکلی طرقی، فرزانه میلانی و کامران تلطف یافتنی است؛ آثاری که بدبختانه در ایران/به زبان فارسی عمدتاً ناشناختهاند.
* این نوشته بخشی از مقاله ای است که متن کامل آن در "ایراننامه"، سال ۲۸، شماره ۱ (بهار
۲۰۱۳) چاپ خواهد شد.
ارسال کردن دیدگاه جدید