حذف جناحی در ساختار قدرت- آبان ۵۸
پایان بهار آزادی و شروع مرحله دوم پس انقلاب، بهطور همزمان، در آخر مرداد ۱۳۵۸ اتفاق افتادند؛ ولی اولین جلوههای عیان این تحول دوماه بعد، در نیمه آبان ۵۸، خود را نشان داد. روند پس انقلاب از آن زمان به بعد تعمیق شد. نیمه دوم سال ۵۸ شاهد شروع گروگانگیری در سفارت آمریکا، سقوط دولت موقت و اولین حذف جناحی در ساختار قدرت بود.
اجازه بدهید با مروری از بخش قبل شروع کنم. روزهای آخر مرداد سال ۵۸ شاهد چند واقعه مهم و مرتبط بود:
در ۲۵ مرداد آیتالله خمینی نطقی انجام داد و خبر از تغییر اساسی در برخورد با مخالفان داد. در این نطق آیتالله خمینی از اینکه در همان اول انقلاب قلم تمام مطبوعات را نشکسته و چوبههای دار در میدانهای بزرگ برپا نکرده است عذر خواست.
در روز ۲۸ مرداد ۵۸ تنشها در استانهای غربی تشدید شد و ماشین اعدام صادق خلخالی اینبار در استانهای غربی کشور شروع به کار کرد. در همان روز گروههای فشار به خیابانها آمدند و علیه دفترهای نشریات مستقل و آزاد اقداماتی کردند. بازهم در همان روز ۲۸ مرداد ۵۸ اولین جلسه مجلس خبرگان هم تشکیل شد. به نظر نمیرسد که همزمانی این حوادث امری اتفاقی بوده باشد. این مجموعه واقعه نشانه آن بود که مرحلهای تازه در دوران پس انقلاب شروع شده است. جلوههای این این تغییرات بنیادی در ساختار حاکمیت دو ماه بعد خود را نشان دادند که عبارت بودند از گروگانگیری در سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت به نخستوزیری بازرگان. رخدادهای سال ۵۸ زمینه بسیاری از حوادث بعدی، از جمله انفجار در ساختار قدرت در بهار سال ۱۳۶۰ را به وجود آورد.
گروگانگیری در سفارت آمریکا - ۱۳ آبان سال ۵۸
در بعد از ظهر روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ ساختمان سفارت آمریکا در تهران (واقع در خیابان تخت جمشید) توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» اشغال شد و کارکنان این سفارت جملگی به گروگان گرفته شدند. ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا به مدت ۴۴۴ روز ادامه یافت و خود سرچشمه حوادث دیگری شد که تاثیر آن تا به امروز (۳۰ سال بعد) هنوز ادامه دارد. اشغال سفارت یک کشور خارجی پدیدهای نادر است ولی گروگانگیری کارکنان یک سفارت خارجی که آن افراد با تصویب دولت میزبان فعالیت میکنند، به مدت ۴۴۴ روز پدیدهای منحصر به فرد است.
منابع متعدد دیگر و به صورتهای گوناگون و به زبانهای متفاوت زمینه، عملکرد و نتایج گروگانگیری در سفارت آمریکا را بررسی کردهاند که تعداد آنها از صدها کتاب و چندین هزارمقاله بیرون است. فقط کتابنگاری این مجموعه خود یک کتاب قطور است. به این دلیل از تکرار آنها خودداری میشود. برای آگاهی خلاصه در این مورد میتوانید اینجا را کلیک کنید.
به دنبال حادثه گروگانگیری در سفارت آمریکا، مهندس بازرگان در روز ۱۴ آبان ۵۸ از پست نخستوزیری استعفا کرد و به این ترتیب کابینه دولت موقت سقوط کرد. شرح بیشتر این موضوع با عنوان «اولین حذف جناحی در ساختار قدرت» به دنبال میآید.
اولین حذف جناحی در ساختار قدرت- نیمه آبان ۵۸
بازرگان در آخر تابستان ۵۸ به طور رسمی نخستوزیر بود، ولی دامنه عملکرد نخستوزیری او هر روز توسط گروهها و سازمانهای وابسته به جناح سنتی محدودتر میشد. بازرگان در دوران نخست وزیریاش به تناوب در تلویزیون قطبزاده برنامه داشت. داستانهای ملانصرالدین چاشنی معمول صحبتهای تلویزیونی بازرگان بود، ولی موضوع ثابت صحبتهای تلویزیونی او گله و شکایتهایش بود. او اوایل بهار از دست نیروهای مستقل از دولت (ناخودیها) شکایت میکرد آنگونه که آنها منشا همه مشکلات دولت او هستند. بازرگان اصطلاح تحقیرآمیز دو درصدیها را در همین زمان برای نامیدن نیروهای مستقل از دولت (ناخودیها) ابداع کرد، ولی هرچه گذشت شکایتهای بازرگان از محدودیتهای به وجود آمده توسط خودیهای وابسته به جناح سنتی بیشتر شد. دامنه عمل بازرگان مرحله به مرحله توسط افراد و سازمانهای وابسته به جناح سنتی محدودتر میشد، ولی او با این وضعیت همچنان در برنامههای تلویزیونی خود، به همراه چاشنی داستانهای ملانصرالدین، از زمانه شکوه میکرد.
بازرگان از دست سازمانهای معروف به «نهادهای انقلابی» فغان برمیآورد که چوب لای چرخ دولت او میگذارند. در همین زمان او اصطلاح چاقوی بیتیغه را هم در تشریح وضعیت دولت موقت، رایج کرد. ولی نهادهای انقلابی، که به جناح سنتی حاکمیت وابسته و از حمایت اعضای شورای انقلاب برخوردار بودند، روز به روز قویتر میشدند. بازرگان مثل شطرنجبازی بود که مرتب مهرههای فرزین خود را از دست میداد. ماجرای گروگانگیری در سفارت امریکا بازرگان را پات کرد. بازرگان در روز ۱۴ آبان ۵۸، بعد ازفقط نه ماه حکومت، از نخستوزیری استعفا کرد و دیگر به دولت بازنگشت. بازرگان که عمری را برای تشکیل دولت بر پایه نظام اسلامی گذاشته بود، دولت خودش در این نطام مستعجل بود!
متن استعفای بازرگان به صورت زیر است: «نظر به اینکه دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف نظرها، انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانت مدتی است غیر ممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمیباشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد تا به نحوی که مقتضی میداند کلیه امور را در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشند مامور تشکیل دولت فرمایند.» مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت
سابقه درگیریهای جناحی در داخل دولت موقت
سقوط دولت موقت و کنار رفتن جناح بازرگان نشانههای تشدید درگیریهای جناحی در داخل ساختار قدرت بودند. باید توجه داشت که ساختار قدرت، از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی، وسیعتر از حیطه دولت بوده و مراکز قدرت متعددی ورای دولت عمل میکرده است و این موضوع از روز اول تشکیل دولت موقت تاکنون رایج بوده است. جمهوری اسلامی از ابتدا (به تعبیر دوستی) شبیه یک پیاز عمل کرده است که مرتب از خارج پوست انداخته است. کنار رفتن کابینه بازرگان را میتوان دومین پرهافکنی عمده این پیاز در نظر گرفت.
بهطوری که در بخش قبل دیدیم، در روز ۱۰ فرورین سال ۵۸ رفراندم اول (معروف به رفراندم جمهوری اسلامی) صورت گرفت که شکافی عمیق در کل جامعه بهوجود آورد و در عمل جامعه را به دو بخش طرفداران حکومت (خودیها) و دیگران (ناخودیها) تقسیم کرد. اگر به عقب برگردیم جالب خواهد بود اگر توجه کنیم که دولت موقت بازرگان یک هفته بعد از آن رفراندم خود از درون شروع به تقسیم شدن کرد. نخستین پرهافکنی در حکومت جدید در ۲۰فروردین ۵۸ صورت گرفت؛ وقتی کریم سنجابی (از جبهه ملی) اولین وزیر امور خارجه دولت موقت استعفا کرد.
استعفای سنجابی از پست وزارت خارجه در اعتراض به عملکرد شهریار روحانی (داماد ابراهیم یزدی) در سفارت ایران در آمریکا صورت گرفت. شهریار روحانی، بدون تصویب وزیر امور خارجه (سنجابی)، خود را کاردار سفارت ایران در آمریکا اعلام کرده و پس از این موقعیت کنترل منابع و مدارک سفارت ایران را به دست گرفته بود. عملکردهای شهریار روحانی آن چنان بود که روزنامههای آن زمان نوشتند که او خود را صاحب همان اختیارات اردشیر زاهدی (آخرین سفیر شاه در آمریکا و داماد او) میداند. کوششهای سنجابی برای تعویض روحانی (داماد یزدی) به جایی نرسید. سنجابی که حریف یزدی در داخل ساختار قدرت نبود در روز ۲۰ فروردین ۵۸ از پست وزارت امور خارجه استعفا داد و با این حساب دوران وزارت سنجابی فقط ۵۵ روز طول کشید. به این ترتیب اولین پره از ییاز حاکمیت جدا شد. اجازه بدهید متن مصاحبه با کریم سنجابی، منتشر شده در روزنامه کیهان، صفحه سوم، روز ۲۹ فروردین سال ۵۸، را در اینجا تکرار کنم:
«سوال: اقای دکتر سنجابی استعفا شما در رابطه با دخالتهای شهریار روحانی داماد آقای دکتر یزدی در امور سفارت ایران در آمریکا نیست؟
سنجابی: البته اقای روحانی فردی هستند که در سفارت واشنگتن و کنسولگریها بعضی اعمال کردند که به هیچ وجه با انضباط و با صلاحیت قانونی منطبق نیست.
سوال: آیا آقای شهریار روحانی سمتی دارد؟
سنجابی: خیر ندارد.»
کریم سنجابی، عضو با سابقه جبهه ملی و نیز وزیر فرهنگ در کابینه مصدق بود. شاه، در آبان ۱357، به سنجابی پیشنهاد نخستوزیری داد، ولی او قبول این پیشنهاد را مشروط به تایید آیتالله خمینی کرد و سپس طی سفری به پاریس به صورت کتبی قیادت کامل آیتالله خمینی بر روند انقلاب ایران را تایید کرد. به این ترتیب بخشی از جبهه ملی در عمل زیر رهبری مطلق آیتالله خمینی قرار گرفت و به این ترتیب این بخش جبهه ملی از جریان رهبری و تصمیم گیری در مورد انقلاب از جریان خارج شد. سابقه کاری سنجابی به عنوان عضو کابینه مصدق و نقش او به عنوان عضو رهبری جبهه ملی برای کابینه بازرگان اعتباری بود. کریم سنجابی در مقابل تمام گرو گذاشتن تمامی اعتبار و گذشته سیاسی خود ۵۵ روز وزارت در کابینه بازرگان به دست آورد.
بنا بر گزارشهای وزارت امور خارجه در تهران، که به روزنامهها رسیده بود، شهریار روحانی مدعی بود که ۱۸ جعبه از مدارک و اسناد سفارت ایران در واشنگتن را به تهران ارسال کرده است ولی آن جعبهها در بین راه مفقود شدهاند. ابراهیم یزدی، به دنبال استعفای سنجابی، وزیر امور خارجه شد. بعد از آن دیگر خبری در مورد عملکردهای شهریار روحانی (داماد یزدی) در سفارت ایران در واشنگتن به روزنامهها نرسید.
در ضمن ابراهیم یزدی که به دنبال استعفای سنجابی به وزارت امور خارجه رسیده بود، در پی سقوط دولت بازرگان، در روز ۱۴ آبان، از پست وزارت خارجه کنار رفت. ابوالحسن بنیصدر بعد از ابراهیم یزدی وزیر خارجه شد و بعد از ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده به وزارت امور خارجه رسید. به این ترتیب، بعد از استعفای سنجابی، وزارت امور خارجه در کنترل گروه سه نفره بنیصدر، یزدی و قطبزاده بود. این گروه سه نفره در دوران اقامت آیتالله خمینی در پاریس در خدمت او بودند و آنها بیشترین نقش را در ارائه تصویر یک رهبر آزادیخواه از آیتالله خمینی به خبرنگاران خارجی به عهده داشتند؛ در حالی که هر سه نفر با سابقه تفکری آیتالله خمینی در نجف و نیز متن کتاب «حکومت اسلامی» او آشنا بودند. این گروه سه نفره همراه با آیتالله خمینی به ایران آمدند. بعد از قیام ۲۲ بهمن همین گروه از پلههای ساختار قدرت با سرعت نجومی بالا رفتند. به صورتی که در کمتر از ۱۰ ماه از ورود به ایران هر سه نفر وزیر امور خارجه شدند.
استعفا از کابینه بازرگان منحصر به سنجابی نبود؛ کابینه بازرگان، در دوران کوتاه دولت موقت، چندبار ترمیم شد و هربار گروههایی از ساختار حاکمیت جدا شدند. پیاز جمهوری اسلامی از آن زمان تا حالا پرههای بسیاری به بیرون پره انداخته است. قسمت عمده مخالفان شناخته شده امروزی جمهوری اسلامی خود یک روزی در داخل این ساختار قدرت بودند. فهرست افرادی که روزگاری جزو بدنه آن ساختار قدرت بودند و امروز دیگر نیستند خیلی طولانی است.
سرنوشت جناحی کلاهی بعد از ترک ساختار قدرت – نیمه آبان ۵۸
در کل اولین درگیری عمده در ساختار قدرت جمهوری اسلامی در نیمه آبان ۵۸ به آرامی گذشت. بیشتر افراد کابینه بازرگان، بعد از ترک وزارت، به سر کارهای قبلی خود بازگشتند. آنها، بعد از سقوط دولت بازرگان، دیگر در ساختار قدرت نبودند؛ ولی در زندان هم نبودند. در حالی که درگیری جناحی بعدی بسیار خشن صورت گرفت. رهبران جناح مغلوب، به دنبال درگیری جناحی بعدی در ساختار قدرت (در تابستان۶۰)، برخی اعدام، برخی زندانی و بقیه هم متواری شدند.
جناح کلاهی، بعد از نیمه آبان سال ۵۸، وقتی که دولت موقت سقوط کرد، دیگر در تصمیمگیریهای حکومتی نقش عمدهای را به دست نیاورد، ولی شخص مهندس بازرگان، بعد از اولین تصفیه جناحی درون داخل ساختار قدرت، به عضویت در شورای انقلاب منصوب شد. به این ترتیب شخص بازرگان توانست به فعالیت سیاسی خود در دامنه محدودی ادامه دهد. در این رابطه او در سال بعد در مجلس دوره اول نماینده شد و در نقش مخالف مشروع (اپوزیسیون)، در حیطهای که ساختار قدرت برایش تعیین کرده بود، عمل میکرد.
کشور بدون رئیس قوه مشترک مجریه و مقننه – نیمه آبان ۵۸
شورای انقلاب، که اول قرار بود شبیه یک مجلس نظارتی عمل کند، بعد از استعفای دولت بازرگان (در روز ۱۴ آبان ۵۸) حیطه قدرت خود را توسعه داد و تمامی بخش دولت را هم درون خود ضمیمه کرد؛ بدون آن که کسی را به عنوان نخستوزیر و مسئول قوه مجریه به مردم معرفی کند. مرحله دوم از فرایند دوران پس انقلاب، که در آخر مرداد ۵۸ شروع شده بود، با ادغام دولت در شورای انقلاب در نیمه آبان ۵۸ عیان شد، ولی تکمیل بحران در دوران پس انقلاب هنوز دو سال دیگر وقت لازم داشت. مرحله نهایی دوران پس انقلاب در سال ۱۳۶۰ صورت گرفت.
ادغام دولت در شورای انقلاب واقعهای بسیار مهم در تعمیق مرحله دوم از دوران پس انقلاب بود. این اقدام به این امید صورت گرفت تا با ادغام تمامی ساختار قدرت (دولت و شورای انقلاب) تعارض قدرتی، که قبلاً بین جناح کلاهی (دولت موقت) و جناح سنتی (شورای انقلاب)، وجود داشت از بین برود. ولی در عمل روند عکس ان اتفاق افتاد؛ به این معنی که تمرکز قدرت در شورای انقلاب ابتدا به به تضاد بین دو جناح در ساختار قدرت و در مرحله بعد (در سال ۶۰) به انفجار در این ساختار منجر شد.
شورای انقلاب از روز ۱۸ شهریور ۵۸ (به دنبال درگذشت آیتالله طالقانی) به بعد به طور رسمی رئیس نداشت. همین رویه هم بعد از نیمه آبان ۵۸ (که دولت در داخل شورای انقلاب ادغام شد) ادامه یافت. گفته میشود در این دوران آیتالله بهشتی شورای انقلاب را در عمل اداره میکرده است. به این ترتیب ایران به صورت اولین کشور در دنیا درآمد که دو قوه مجریه و مقننه آن درهم ادغام شده و در عین حال هیچ شخصی به عنوان «مسئول رسمی» در راس ساختار مشترک قوههای مجریه و مقننه آن وجود نداشت. در ضمن در این دوران، در حالی که قوه قضائیه هم به طور رسمی (فرمال) از طریق آیتالله بهشتی زیر نظر شورای انقلاب بوده است، دادگاههای انقلاب و ساختارهای مربوطه به آن رویههای خاص خود را دنبال میکردند.
جلسات اعضای شورای انقلاب که در این زمان تمرکز تمام قوههای حکومتی بود، در خفا برگزار میشد و هیچگاه اطلاعاتی در مورد دستور جلسات، ریز مذاکرات و تصمیمهای آن افراد اعضای شورای انقلاب برای اطلاع مردم منتشر نمیشد. اعضای شورای انقلاب حتی اجازه نمیدادند که مصوبات آن شورای مخفی برای جامعه ایرانی آشکار شود. با این همه، از همان زمان برخی اعضای شورای انقلاب در سخنرانیهای تبلیغاتی، خود را مدافع انحصاری دموکراسی، عملکردهای خود را مثابه آزادی و بقیه را قدرتمدار اعلام کردهاند!
بخش دوازدهم این مجموعه در اینجا به پایان میرسد. قسمت بعدی این مجموعه در رابطه با انتخابات رئیس جمهوری خواهد بود. بخشهای قبلی این سری نوشته در وبسایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز - بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران
شماهم خوب ادبيات جمهوري اسلامي در برابر مخالف هاي سياسي تون رو ياد گرفتيد دست كمي از مقاله نويس هاي انها نداريد به خصوص اين پرانتز گذاشتن هاتون
اين ناخودي هاي توي پرانتز بيش از خودي ها در تحكيم قدرت جناح هاي سياسي تند رو حكومت اسلامي به آنها كمك كردند و فكر كردند هر چقدر شعار تند تري بدهند باسقوط بازرگان آنها قدرت راقبضه مي كنند ولي بد كلكي خوردند
از کسانی که اطلاع بیشتری از دوران انقلاب و بعد از آن دارند تقاضا می کنم که که خاطرات خود را مدون و منتشر کنند. به همت تکنولوژیهای ارتباطی نوین این مهم بسیار سادهتر از گذشته است. گمان کنم که آن ها این دین تاریخی را به نسل آینده دارند . اگر فرصتی برای نوشتن همه آن ها نیست، لطفا در قسمت دیدگاه های این نوشته خاظرات کوتاه خود را بنویسید. خاطرات خود در مورد دوران انقلاب در شهرهای دیگر هم بنویسید. اگر خاطره شما از دوران انقلاب در رابطه با این نوشته هم نیست می تواند بسیار آموزنده باشد.
سحاب سپهری
بازرگان مورد علاقه و احترام مردم ایران بود ولی او استعداد و توان یک جنبش همگانی،سازماندهی، تحزب و مقابله با خمینی و روحانیهایی که با حرص و ولع بسیار سعی در تسخیر ارکان قدرت بودند را نداشت. بازرگان در عمل نشان داد که سیاسی بودن او در سطح مباحث محفلی- مذهبی ایران است و ناتوان از تماس با مردم و مطالبات دمکراتیک آنها است. جای تاسف است که امروزه، بخشی از ملی- مذهبی ها که مردهپرستی یکی از شاخصهای ایدئولوژیکی آنها است، بازرگان، شریعتی، سروش،کدیور،اشکوری و...را دوباره زنده میسازند تا تاریخ معاصر را دوباره تکرار کنند. نظرنگار: ایراندوست
متاسفانه هنوز هم کسانی هستند که استقرار دیکتاتوری مذهبی را به گردن همان به اضطلاح 2 در صد می اندازند . به نظرم اقای سپهری مطلبی را بدون سوءگیری نوشته است. و منطبق بر رویدادهای آن دوران است سقوط دولت بازرگان ربطی به شعار های تند و کند نداشت . مربوط به یک ایدئولوژی مذهبی است .
متاسفانه هنوز هم کسانی هستند که استقرار دیکتاتوری مذهبی را به گردن همان به اضطلاح 2 در صد می اندازند . به نظرم اقای سپهری مطلبی را بدون سوءگیری نوشته است. و منطبق بر رویدادهای آن دوران است سقوط دولت بازرگان ربطی به شعار های تند و کند نداشت . مربوط به یک ایدئولوژی مذهبی است .
در مورد دیدگاهی که نوشته اند "اين ناخودي هاي توي پرانتز بيش از خودي ها در تحكيم قدرت جناح هاي سياسي تند رو حكومت اسلامي به آنها كمك كردند " باید واقعا گفت که این دو درصدی ها خیلی وارد بوده اند که توانسته اند جهت گیری کلی مملکت را تعیین کنند. در این صورت باید گفت که آن ها یا خیلی بیشتر از دو درصد بوده اند یا این که توانایی های ان ها خیلی زیادتر از عددشان بوده است. در این میان حکومت هم تمام ابزار قدرت و البته 98% رای را پشت سر خود داشته است نتوانسته حریف این ها شود. حالا با این حساب چه داستان ملانصرالدین برای این حالت مناسب است که گفته شود. گمانم ان داستانی که ملا یک سنگ بزرگی گوشه خانه اش داشت و نه در جوانی و نه در پیری نمی توانست آن را بردارد. پس به این نتیجه رسید که زور او در جوانی و پیری تغییری نکرده است.
مشکل روشنفکران ایران مانند شریعتی و خيلی از اقایان ملی مذهبی اين بود که چیزی را بیان می کردند که به ذایقه مردم گوارا باشد تا تحلیل واقعیت . بازرگان دشمنی با شاه را به آینده ایران ترجیح داد . کل این مجموعه بزرگترین خائنان ايران هستند.
تحقیق بسیار جالبی می باشد. بسیار جالب تر می شد اگر منابع تحقیق نیز با دقت یک کار علمی در اختیار خوانندگان قرار می گرفت. البته از خواندن این تحقیق این حس به من دست داد که آقای سپهری تعصب خاصی بر علیه بنی صدر دارند و این باعث شده است که در دادن اطلاعات و تحلیل عدالت را رعایت نکنند. ولی صحت و یا سقم این احساس من با انتشار تحقیق ایشان در مورد بنی صدر معلوم خواهد شد.
من تازه از انتشار این تحقیقات مطلع شدم و با اشتیاق شروع به خواندن آن کردم. کاری می باشد دقیق که نشان از زحمت نویسنده دارد و سپاس ایشان را باد. دو مطلب را میل دارم که خاطر نشان کنم:
1. ایشان شاید به مذاکرات ارتش _ همچون برف آب خواهیم شد- دسترسی نداشته اند. در آن مطالب بسیار مهمی که از دید بسیاری از هموطنان پنهان می باشد سخن گفته شده است. برای مثال دستور آقای بختیار در ساعت شش صبح بیست ویک بهمن به امرای ارتش که دوشان تپه را بمباران هوایی بکنند و نیز دستور دیگری مبنی بر دستگیری بین 100-200 هزار نفر از مخالفان رژیم و از آنجا که زندان به اندازه کافی برای این تعداد وجود نداشته است این نظر مطرح می شود که زندانیان را به جنوب ایران برده و در فضای باز از آنها نگهداری شود. علت هم این بوده است که کسی از سرما تلف نشود. البته این دستور آقای بختیار نشان از این دارد که انحلال ساواک را که ماه پیش اعلام کرده بودند، دروغی بیش نبوده است و این از آن جاست که اطلاعات در مورد این تعداد عظیم نه در اختیار ارتش که در اختیار ساواک بوده است.
2. نویسنده محترم از آنجا که خود مستقیما در انقلاب شرکت نداشته اند ( حداقل در روزهای 20-22 بهمن در اطراف دوشان تپه و در آن سنگر بندی ها نبوده اند.) می گویند که ستونی تانکی را که از پادگان فیروزه برای سرکوب شورشیان همافر فرستاده شده بود، به علت اینکه انقلابیون قبلا از حرکت ستون مطلع شده بودند، در مسیر کمین کرده و به ستون تانک حمله می کنند. در اینمورد باید بگویم که اصلا اینگونه نبود و یک چنین سازماندهی با مرکز اطلاعاتی و بازوی نظامی در چنین سطح وسیعی وجود نداشت. بلکه این جمعیت عظیم مردم بود که در خیابانها حضور بهم رسانده بودند و حضور و عمل شجاعانه و مبتکرانه آنها ( برای مثال برای جلوگیری از حرکت تانک، در داخل زنجیر تانک لوله های آهنی قرار می دادند و به این ترتیب تانک از حرکت باز می ماند.) و نیز اینکه اکثریت نظامیان میل به کشتار هموطنان خود را نداشتند. این اطلاعات را تنها کسانی در دسترس دارند که خود در صحنه عمل فعالانه عمل کرده باشند. و من از آنجا که از یک چنین افتخاری بر خوردار بودم که در آن صحنه های تاریخی و تاریخ ساز حضور داشته باشم، می توانم شهادت دهم که علت نرسیدن ستون ارتش نه دستگاه های اطلاعاتی بلکه حضور بس وسیع و شجاعانه جمعیت عظیم انقلابیون بود
3. قرار بر شماره سه نبود،ولی الان خاطرم آمد: شما هیچ سخنی از ژنرال هایزر و طرح او برای کودتا که از طریق آقای بختیار با اعلام حکومت نظامی در ساعت چهار بود، نزده اید. همینجا بگویم که در ایران بسیار گفته می شود که طرح کودتای این آقایان با اعلامیه آقای خمینی و خواست او برای به خیابان آمدن مردم بهم ریخت. دوباره به عنوان یک شاهد بگویم که با اعلامیه حکومت نظامی آقای بختیار، مردم منتظر اعلامیه آقای خمینی نشدند و خود قبلا به خیابانها ریخته بودند و اعلامیه بعدا رسید. به بیان دیگر در زمان انقلاب ابتکار عمل همیشه در دست خود مردم بود
در رابطه با نویسنده ای که مورد بنی صدر ایراد گرفته است در این بخش که چیزی در مورد بنی صدر گفته نشده که شما دارید زمینه سازی می کنید.
ارسال کردن دیدگاه جدید