تشیع در دوران غیبت (۴)
یکشنبه, 1390-12-07 23:31
نسخه قابل چاپ
صالح نظری
صالح نظری − انشعابات درتشیع و رفتار فقهای شیعه از دوران غیبت تا مشروطه درباره امر حکومت موضوع بخش یکم این مقاله بود.
در بخشهای دوم و سوم نظریه ولایت فقیه مورد نقد قرار گرفت و اینک توجه شما به ادامه نقد نظریه ولایت فقیه جلب میشود.
همانند دو بخش پیشین در زیر قولهایی را از کتاب "ولایت فقیه" روح الله خمینی نقل میکنیم و سپس مورد به مورد به نقد آنها میپردازیم. همه قولهای نقل شده از کتاب مذکور است.
• حکومت بر وفق قانون
چون حکومت اسلام حکومت قانون است، قانونشناسان، و از آن بالاتر دینشناسان، یعنى فقها، باید متصدى آن باشند.. . اگر فقیهى بر خلاف موازین اسلام کارى انجام داد «نعوذ باللَّه» فسقى مرتکب شد، خود به خود از حکومت منعزل است، زیرا از امانتدارى ساقط شده است.
حاکم در حقیقت قانون است. همه در امان قانونند، در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعى آزادند، یعنى بعد از آنکه طبق مقررات شرعى عمل کردند، کسى حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو. این حرفها در کار نیست. آزادى دارند و حکومت عدل اسلامى چنین است. مثل این حکومتها نیست که امنیت را از مردم سلب کردهاند. هر کس در خانه خود مىلرزد که شاید الان بریزند و کارى انجام دهند.. . هرگاه حکومت اسلامى تأسیس شود، همه در سایه قانون با امنیت کامل به سر مىبرند، و هیچ حاکمى حق ندارد بر خلاف مقررات و قانون شرع مطهر قدمى بردارد.
وظیفه مهم پیغمبران اجراى احکام بوده، و قضیه نظارت و حکومت مطرح بوده است.
.. . فقها باید رئیس ملت باشند تا نگذارند اسلام مندرس شود و احکام آن تعطیل شود. چون فقهاى عادل در کشورهاى مسلماننشین حکومت نداشته و ولایتشان برقرار نشده، اسلام مندرس گشته و احکام آن تعطیل شده است.. .چون بسیارى از ما فکر نکردیم که ملت اسلام باید با حکومت اسلامى اداره و منظم شود، کار به اینجا رسید که نه تنها نظم اسلام در کشورهاى اسلامى برقرار نیست و قوانین ظالمانه و فاسدکننده به جاى قانون اسلام اجرا مىشود، بلکه برنامههاى اسلام در ذهن خود آقایان علما هم کهنه شده، به طورى که وقتى صحبت مىشود، مىگویند الفقهاء امناء الرسل یعنى در گفتن مسائل امین هستند. آیات قرآن را نشنیده مىگیرند، و آن همه روایات را که دلالت دارد بر اینکه در زمان غیبت علماى اسلام «والى» هستند تأویل مىکنند که مراد «مسئله گویى» است. آیا امانتدارى این طور است؟ آیا امین لازم نیست که نگذارد احکام اسلام تعطیل شود، و تبهکاران بدون کیفر بمانند؟ نگذارد در مالیاتها و درآمدهاى کشور این قدر هرج و مرج و حیف و میل واقع شود و چنین تصرفات ناشایسته بشود؟ بدیهى است که اینها امین لازم دارد. و وظیفه فقهاست که امانتدارى کنند. و در این صورت امین و عادل خواهند بود.
نقد:
− مرجع تشخیص فسق فقیه کیست؟ اکثریت مردم؟ سایر فقها؟ یا. .. و اگر مرجع تشخیص ناشناخته فسق فقیه را تشخیص داد و فقیه از قدرت کناره نگرفت و برای بقای خود حاضر به آدم کشی هم شد چه؟ مخالفین خود را از فقیه و غیر فقیه به زندان انداخت چه؟ با آبروی افراد بازی کرد و به مخالفین خود نسبتهای ناروا داد چه؟ شرع را برای حفظ حکومت فدا کرد چه؟
− اگر کسی با حفظ موازین شرعی و قانونی نسبت به فقیه حاکم اعتراض داشت و فقیه حاکم، نه فقط از او که از خانواده اش هم سلب امنیت و آسایش کرد چه باید کرد؟ آیا گفتن "به خدا پناه میبرم" (نعوذبالله) کافی است؟
• منصب قضا متعلق به کیست؟
.. . حضرت امیر المؤمنین (ع) خطاب به شریح مىفرماید: «تو بر مقام و منصبى قرار گرفتهاى که جز نبى یا وصى نبى و یا شقى کسى بر آن قرار نمىگیرد».و شریح چون نبى و وصى نبى نیست، شقى بوده است که بر مسند قضاوت نشسته است. شریح کسى است که در حدود پنجاه- شصت سال منصب قضاوت را در کوفه عهدهدار بود، و از آن آخوندهایى که به واسطه تقرب به دستگاه معاویه حرفهایى زده و فتواهایى صادر کرده، و بر خلاف حکومت اسلامى قیام کرده است. حضرت امیر المؤمنین (ع) در دوران حکومت خود هم نتوانست او را عزل کند. رجاله نگذاشتند، و به عنوان اینکه «شیخین» او را نصب کردهاند و شما بر خلاف آنان عمل نکنید، او را بر حکومت عدل آن حضرت تحمیل کردند. منتها حضرت نمىگذاشتند بر خلاف قانون دادرسى کند.
• دادرسى با فقیه عادل است
.. . نظر به اینکه فقها مقام نبوت را دارا نمىباشند، و شکى نیست که «شقى» هم نیستند، بالضروره باید بگوییم که «اوصیا» یعنى جانشینان رسول اکرم (ص) مىباشند. منتها از آنجا که غالباً وصى نبى را عبارت از وصى دست اول و بلافصل گرفتهاند، لذا به این گونه روایات اصلًا تمسک نشده است. .. «فقها» اوصیاى دست دوم رسول اکرم (ص) هستند، و امورى که از طرف رسول اللَّه (ص) به ائمه (ع) واگذار شده، براى آنان نیز ثابت است، و باید تمام کارهاى رسول خدا را انجام دهند
.. . امام مىفرماید: از حکم کردن (دادرسى) بپرهیزید، زیرا حکومت (دادرسى) فقط براى امامى است که عالم به قضاوت (و آیین دادرسى و قوانین) و عادل در میان مسلمانان باشد، براى پیغمبر است یا وصى پیغمبر.ملاحظه مىکنید کسى که مىخواهد حکومت (دادرسى) کند، اولًا باید امام باشد. در اینجا معناى لغوى «امام» که عبارت از رئیس و پیشوا باشد مقصود است، نه معناى اصطلاحى. به همین جهت، نبى را هم امام دانسته است. اگر معناى اصطلاحى «امام» مراد بود، قید «عالم» و «عادل» زاید مىنمود.دوم، اینکه عالم به قضا باشد. اگر امام بود لکن علم به قضا نداشت، یعنى قوانین و آیین دادرسى اسلام را نمىدانست، حق قضاوت ندارد.سوم، اینکه باید عادل باشد.پس، قضا (دادرسى) براى کسى است که این سه شرط (یعنى رئیس و عالم و عادل بودن) را داشته باشد. بعد مىفرماید که این شروط بر کسى جز نبى یا وصى نبى منطبق نیست.
نقد:
− شریح قاضی یک فقیه تمام عیار بود و سرنوشت هر فقیه که در مسند قدرت قرار میگیرد غالبأ همین است، اگر تعداد فقهای فاسد شده از قدرت را بشماریم قابل مقایسه با فقهای سالم مانده از قدرت نیست، چرا باید افسار ملتی در اختیار فقیهی بدون کنترل قرار گیرد، فقیه نیز میتواند مانند همه مردم از حق شهروندی خود استفاده کند و با کسب رای مردم به قدرت تکیه زند و تن به نقد ناقدین بدهد تحت نظارت ناظرین قرار گیرد و دهانشان را ندوزد و با سلب اعتماد مردم از قدرت کنار رود .
− به مقاله "کارگزاران حکومت علی در نهج البلاغه" مراجعه کنید و ببینید که کارگزارانی که شخص امام علی انتخاب کرده نیز (درحد قابل توجه) به مردم ستم کرده و باعث خشم او میشدند، اینطور نبوده که چون منتخب علی بودند اشخاص صد در صد سلامتی باشند .
• در رویدادهاى اجتماعى به که رجوع کنیم؟
.. .اسحاق بن یعقوب نامهاى براى حضرت ولى عصر (عج) مىنویسد، و از مشکلاتى که برایش رخ داده سؤال مىکند. و محمد بن عثمان عمرى، نماینده آن حضرت، نامه را مىرساند. جواب نامه به خط مبارک صادر مىشود که «... در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند، و من حجت خدایم ...»
منظور از «حوادث واقعه» که در این روایت آمده مسائل و احکام شرعیه نیست.. . پیشامدهاى اجتماعى و گرفتاریهایى بوده که براى مردم و مسلمین روى مىداده است.. . که در حوادث و مشکلات به روات احادیث ما، یعنى فقها، مراجعه کنید. اینکه مىگویند «ولىّ امر» حجت خداست، آیا در مسائل شرعیه حجت است که براى ما مسئله بگوید؟. . «حجة اللَّه»یعنى همان طور که حضرت رسول اکرم (ص) حجت است و مرجع تمام مردم، خدا او را تعیین کرده تا در همه کارها به او رجوع کنند، فقها هم مسئول امور و مرجع عام تودههاى مردم هستند؟
«حجة اللَّه» کسى است که خداوند او را براى انجام امورى قرار داده است، و تمام کارها، افعال و اقوال او حجت بر مسلمین است. اگر کسى تخلف کرد، بر او احتجاج (و اقامه برهان و دعوى) خواهد شد. اگر امر کرد که کارى انجام دهید، حدود را این طور جارى کنید، غنایم، زکات و صدقات را به چنین مصارفى برسانید و شما تخلف کردید، خداوند در روز قیامت بر شما احتجاج مىکند. اگر با وجود حجت براى حل و فصل امور به دستگاه ظلم رجوع کردید، خداوند در روز قیامت بر شما احتجاج خواهد کرد که من براى شما حجت قرار دادم، چرا به ظلمه و دستگاه قضایى ستمگران مراجعه کردید.. .
(امام علی ) عراق و مصر و حجاز و ایران همه در قلمرو حکومتش بود؛ در عین حال دار العماره او مسجد بود، و دکة القضاء در گوشه مسجد قرار داشت؛ و سپاه در مسجد آماده مىشد، و از مسجد حرکت مىکرد؛ مردم نمازگزار و معتقد به جنگ مىرفتند؛ و دیدید که چگونه پیشرفت مىکردند و چه کارها انجام دادند. .. در دلالت روایتى که آوردیم هیچ اشکالى نیست؛ منتها سندش قدرى محل تأمل است. و اگر دلیل نباشد، مؤید مطالبى است که گفته شد.
نقد:
− اسحاق بن یعقوب پدر شیخ مجمد بن اسحاق بن یعقوب کلینی است، در متن آیت الله خمینی طوری نوشته که نواب خاص (محمدبن عثمان) تنها واسط بین امام غایب و مردم بودند و از طریق آنها نامه به امام غائب میرسیده، در حالیکه شیخ کلینی از افراد زیادی به عنوان وکیل امام غایب نام میبرد که هم به امام غایب نامه مینوشتند و هم با او ملاقات میکردند (به مقاله تولد، غیبت و ظهور منجی مراجعه نمائید ).
− اگر این حدیث درست باشد که خود آیت الله خمینی سندش را دارای اشکال میداند، باز مسئله حکومت فقها از آن بیرون نمیآید، تمام فقهای گذشته شیعه این حدیث را دیدهاند و هیچ کدام از این حدیث به ضرورت حکومت فقها نرسیدهاند و اگر معنای آن وظیفه تشکیل حکومت فقیه بود که بر ابا و اجداد او بیشتر وظیفه داشتند تا حکومت تشکیل دهند (به مقاله حکومت امامان شیعه مراجعه نمائید ).
• بحث پیرامون آیاتى از قرآن مجید
خداوند امر فرموده که امانتها را به اهلش (صاحبش) بدهید. و هرگاه بین مردم داورى کردید، به عدالت داورى کنید. خدا چه خوب به آن اندرزتان مىدهد و یادآورىتان مىکند. بىشک خدا شنواى بیناست. اى ایمانآوردگان، خدا را اطاعت کنید؛ و پیامبران را اطاعت کنید؛ و اولیاى امرتان (متصدیان رهبرى و حکومتتان) را. بنا بر این، اگر در مورد چیزى با یکدیگر کشمکش پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، اگر به خداى یگانه و دوره آخرت ایمان دارید. آن روش بهتر است و خوش عاقبتتر.
.. . مقصود از «رد امانت الهى» این است که احکام اسلام را آن طور که هست اجرا کنند. .. در روایت هم آمده که مقصود از این آیه، ما (یعنى ائمه علیهم السلام) هستیم «۲»، که خداوند تعالى به ولات امر (رسول اکرم (ص) و ائمه (ع)) امر کرده ولایت و امامت را به اهلش رد کنند؛ یعنى رسول اکرم (ص) ولایت را به امیر المؤمنین (ع)، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار کند.
در ذیل آیه مىفرماید: «وَ اذا حَکمْتُمْ بَینَ النّاسِ انْ تَحْکمُوا بِالْعَدلِ» (وقتى که حاکم شدید بر پایه عدل حکومت کنید.) خطاب به کسانى است که زمام امور را در دست داشته حکومت مىکنند، نه قضات.. . قضاوت یکى از رشتههاى حکومت و یکى از کارهاى حکومتى است.. . وقتى بنا شد تمام امور دینى عبارت از «امانت» الهى باشد و باید این امانت به اهلش رد شود، یکى از آنها هم حکومت است..
در آیه دوم مىفرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّه وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْامْرِ مِنْکم ...».
در روایت است که آیه اول (انْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إلى اهْلِها) مربوط به ائمه (ع) است. و آیه حکم به عدل (و إذا حکمتم بین الناس) مربوط به امرا مىباشد. و این آیه (أطیعوا اللَّه) خطاب به جامعه مسلمین است «۲». به آنان امر مىفرماید که از خدا، در احکام الهى، و از رسول اکرم (ص) و «أولو الأمر»، یعنى ائمه پیروى و اطاعت کنند. از تعالیمشان پیروى، و از احکام حکومتى آنان اطاعت نمایند.
عرض کردم که اطاعت از اوامر خداى تعالى غیر از اطاعت از رسول اکرم (ص) مىباشد. کلیه عبادیات و غیر عبادیات (احکام شرع الهى) اوامر خداوند است. رسول اکرم (ص) در باب نماز هیچ امرى ندارد. و اگر مردم را به نماز وامىدارد، تأیید و اجراى حکم خداست. ما هم که نماز مىخوانیم، اطاعت امر خدا را مىکنیم.
و اطاعت از رسول اکرم (ص) غیر از «طاعة اللَّه» مىباشد. اوامر رسول اکرم (ص) آن است که از خود آن حضرت صادر مىشود، و امر حکومتى مىباشد. مثلًا از سپاه اسامه پیروى کنید؛ سرحدات را چطور نگهدارید؛ مالیاتها را از کجا جمع کنید؛ با مردم چگونه معاشرت نمایید ... اینها اوامر رسول اکرم است. خداوند ما را الزام کرده که از حضرت رسول (ص) اطاعت کنیم؛ چنانکه مأموریم از «أولو الامر»- که به حسب ضرورت مذهب ما مراد ائمه (ع) مىباشند- اطاعت و پیروى نماییم. اطاعت از «أولو الأمر» که در اوامر حکومتى مىباشد، نیز غیر اطاعت خداست. البته از باب اینکه خداى تعالى فرمان داده که از رسول و أولو الأمر پیروى کنیم، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت خدا هم مىباشد.
در دنبال آیه مىفرماید: «... فَإنْ تَنازَعْتُم فی شَیءٍ فَرُدّوهُ إلىَ اللَّهِ و الرَّسُولِ إنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیومِ الآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تأْویلًا.» (... اگر در امرى با هم نزاع داشتید، به خدا و پیامبر (ص) رجوع کنید ...)
منازعهاى که بین مردم واقع مىشود، بر دو نوع است: یک نوع، اینکه بین دو دسته یا دو نفر سر موضوعى اختلاف مىشود. مثلًا یکى ادعا دارد که طلبکار است؛ و دیگرى انکار مىکند. و موضوعْ اثبات شرعى یا عرفى لازم دارد. در این مورد باید به قضات رجوع شود. و قاضى باید موضوع را بررسى کرده دادرسى نماید. اینها دعاوى حقوقى است.
نوع دیگر، اینکه اختلافى در بین نیست، بلکه مسئله ظلم و جنایت است. مثلًا قلدرى مال کسى را به زور گرفته است؛ یا مال مردم را خورده است؛ دزد به خانه کسى رفته و مالش را برده است. در چنین مواردى؛ مرجع و مسئول قاضى نیست؛ بلکه مدعى العموم (دادستان) است. در این موارد، که موارد جزایى- و نه حقوقى- است، و گاهى جزایى و حقوقى توأم است، ابتدا مدعى العموم، که حافظ احکام و قوانین است و مدافع جامعه به شمار مىآید، شروع به کار مىکند، و کیفر خواست صادر مىنماید؛ سپس، قاضى رسیدگى کرده حکم صادر مىکند. این احکام، چه حقوقى و چه جزایى، به وسیله دسته دیگرى از حکام، که مجریان باشند، اجرا مىشود.
قرآن مىفرماید: «فَإنْ تنازعتم» در هر امرى از امور بین شما نزاع واقع شد، مرجع در احکامْ خدا، و در اجرا رسول است. رسول اکرم (ص) باید احکام را از خدا بگیرد و اجرا نماید. اگر موضوع اختلافى بود، حضرت رسول به عنوان قاضى دخالت مىکند و قضاوت (دادرسى) مىنماید. و اگر منازعات دیگرى، از قبیل زورگویى و حقکشى بود، نیز مرجع رسول اکرم (ص) است. او چون رئیس دولت اسلام است، ملزم مىباشد دادخواهى کند؛ مأمور بفرستد و حق را بگیرد و رد نماید. باید دانست در هر امرى که مرجع رسول اکرم باشد، ائمه (ع) هم مىباشند. و اطاعت از ائمه (ع) نیز اطاعت از رسول اکرم (ص) مىباشد.
در آیه بعد مىفرماید: «أَ لَمْ تَرَ إلىَ الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إلَیک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یریدونَ أَنْ یتَحاکموا إلىَ الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکفُرُوا بِهِ ...»
آیا ندیدى کسانى را که مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آوردهاند، مىخواهند نزد طاغوت (قدرتهاى ناروا) دادخواهى کنند؛ در حالى که مسلم است که دستور دارند به آن (یعنى طاغوت) کافر شوند.
اگر نگوییم منظور از «طاغوت» حکومتهاى جور و قدرتهاى نارواى حکومتى به طور کلى است، که در مقابل حکومت الهى طغیان کرده و سلطنت و حکومت برپا داشتهاند، باید قائل شویم که اعم از قضات و حکام است. چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و کیفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضایى انجام مىگیرد؛ و باز حکم قضایى را مجریان- که معمولًا آنها را حکومتکننده مىشناسند- اجرا مىکنند.
نقد:
− در مقاله " اولی الامر در قرآن و تفاسیر" مفصلأ موضوع ولی امر مورد کنکاش قرار گرفته است. به آن مقاله مراجعه نمائید .
• مقبوله «عمر بن حنظله»
عمر بن حنظله مىگوید از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (یعنى شیعه) که نزاعى بینشان بود در مورد قرض یا میراث، و به قضات براى رسیدگى مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟ فرمود: «هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به «طاغوت» (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام مىگیرد؛ گرچه آن را که دریافت مىکند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأى «طاغوت» و آن قدرتى گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خداى تعالى مىفرماید: «یریدُونَ انْ یتَحاکمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یکفُرُوا بهِ». پرسیدم چه باید بکنند. فرمود: «باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسى است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است ...» بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند؛ زیرا که من او را حاکم بر شما قرار دادهام».
• تحریم دادخواهى از قدرتهاى ناروا
حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حکومتى ناروا، چه اجرایى و چه قضایى، نهى مىفرمایند. دستور مىدهند که ملت اسلام در امور خود نباید به سلاطین و حکام جور و قضاتى که از عمال آنها هستند رجوع کنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براى احقاق و گرفتن آن اقدام کنند. مسلمان اگر پسر او را کشتهاند یا خانهاش را غارت کردهاند، باز حق ندارد به حکام جور براى دادرسى مراجعه کند. همچنین، اگر طلبکار است و شاهد زنده در دست دارد، نمىتواند به قضات سرسپرده و عمال ظلمه مراجعه نماید. هرگاه در چنین مواردى به آنها رجوع کرد، به «طاغوت»؛ یعنى قدرتهاى ناروا روى آورده است. و در صورتى که به وسیله این قدرتها و دستگاههاى ناروا به حقوق مسلم خویش نایل آمد، فإنما یأخذه سُحْتاً و إن کان حقا ثابتاً له؛ به حرام دست پیدا کرده، و حق ندارد در آن تصرف کند. حتى بعضى از فقها در «عین شخصى» گفتهاند که مثلًا اگر عباى شما را بردند و شما به وسیله حکام جور پس گرفتید، نمىتوانید در آن تصرف کنید. ما اگر به این حکم قائل نباشیم، دیگر در کلیات، یعنى در «عین کلى» شک نداریم. مثلًا در اینکه اگر کسى طلبکار بود و براى گرفتن حق خود به مرجع و مقامى غیر از آنکه خدا قرار داده مراجعه و طلب خود را به وسیله او وصول کرد، تصرف در آن جایز نیست. و موازین شرع همین را اقتضا مىکند.
• حکم سیاسى اسلام
این حکم سیاسى اسلام است. حکمى است که سبب مىشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهاى ناروا و قضاتى که دست نشانده آنها هستند خوددارى کنند.
• مرجع امور علماى اسلاماند
امام (ع) هیچ جاى ابهام باقى نگذاشته تا کسى بگوید پس راویان حدیث (محدثین) هم مرجع و حاکم مىباشند.. . مىفرماید: فإنی قد جعلته علیکم حاکماً (من کسى را که داراى چنین شرایطى باشد، حاکم «فرمانروا» بر شما قرار دادم.) و کسى که این شرایط را دارا باشد، از طرف من براى امور حکومتى و قضایى مسلمین تعیین شده؛ و مسلمانها حق ندارند به غیر او رجوع کنند.
جاى تردید نیست که امام (ع) فقها را براى حکومت و قضاوت تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام (ع) اطاعت نمایند.
نقد:
− موضوع ریش سفیدی و کدخدامنشانه حل مسائل در میان اقوام و قبائل و روستاها، معمول و متعارف بوده است و علت آن هم حفظ آبروی آن قوم و قبیله و ده بوده، الان هم مذاهب یا ادیانی که در اقلیت هستند سعی میکنند مشکل خود را درونی حل کنند، ائمه هم به عنوان رئیس یک مذهب در اقلیت سعی میکردند مشکلات مابین شیعیان حتی المقدور درونی حل شود و مراجعه به حکومت ویا عوامل حکومت غیر هم مذهب صورت نگیرد، این حدیث چه ارتباطی به ضرورت تشکیل حکومت فقها دارد، اگر برداشت آیت الله خمینی صحیح بود خود ائمه اولی برای تشکیل حکومت بودند، جایی که آب هست تیمم باطل است .
• بحث در روایت ابى خدیجه
ابو خدیجه (یکى از اصحاب مورد اعتماد امام صادق (ع)) مىگوید که حضرت صادق (ع) به من مأموریت دادند که به دوستانمان (شیعه) از طرف ایشان چنین پیغام بدهم: «مبادا وقتى بین شما خصومت و نزاعى اتفاق مىافتد، یا در مورد دریافت و پرداخت اختلافى پیش مىآید، براى محاکمه و رسیدگى به یکى از این جماعت زشتکار مراجعه کنید. مردى را که حلال و حرام ما را مىشناسد بین خودتان حاکم و داور سازید؛ زیرا من او را بر شما قاضى قرار دادهام. و مبادا که بعضى از شما علیه بعضى دیگرتان به قدرت حاکمه جائر شکایت ببرد».
در روایت «عمر بن حنظله» که مىفرماید از سلاطین و قضات دادخواهى نکنید، به هر دو رشته اشاره شده است. منتها در این روایت فقط نصب قاضى فرموده؛ ولى در روایت «عمر بن حنظله» هم حاکم مجرى و هم قاضى را تعیین کرده است.
• منصبهاى علما همیشه محفوظ است
نیز مقام ریاست و قضاوتى که ائمه (ع) براى فقهاى اسلام تعیین کردهاند، همیشه محفوظ است. امام (ع) که متوجه همه جهات است و در کار او غفلت امکان ندارد، از این موضوع اطلاع دارد که در حکومتهاى دنیا با رفتن رئیس منصب و مقام اشخاص محفوظ است. اگر در نظر داشت که با رفتن ایشان حق ریاست و قضاوت از فقهایى که نصب کرده سلب مىشود، باید گوشزد مىکرد که این منصب براى فقها تا وقتى است که من هستم؛ و بعد از من معزول مىباشند. بنا بر این، علماى اسلامى- طبق این روایت- از طرف امام (ع) به مقام حکومت و قضاوت منصوبند. و این منصب همیشه براى آنها محفوظ مىباشد.
نقد:
− نقل این حدیث چیزی مازاد بر حدیث قبل نداشت و نقد برداشت از آیه هم، همان نقد حدیث قبلی است
• بحث در صحیحه قَدّاح
امام صادق (ع) از قول پیامبر عالیقدر (ص) نقل مىفرماید که «خداوند براى کسى که در پى دانش راه بپیماید، راهى به سوى بهشت مىگشاید؛ و فرشتگان براى ابراز خشنودى خویش (یا خدا) بال و پرشان را بر دانشجو فرو مىگسترند. و براى دانشجو هر که در آسمان است و هر که در کره زمین، حتى ماهى در دریا، طلب آمرزش مىکند. و برترى دانشمند بر عابد، مثل برترى ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است. و براستى دانشمندان میراث بر پیامبرانند. و پیامبران هیچ گونه پولى به میراث نمىگذارند؛ بلکه «علم» به میراث مىگذارند. بنا بر این، هر کس بهرهاى از علم فراگیرد، بهرهاى شایان و فراوان برده باشد».
• بحث در روایت ابو البخترى
امام صادق (ع) مىفرماید: علما میراثبر [ان پیامبرا] نند؛ زیرا که پیامبران هیچ گونه پولى به میراث نمىگذارند؛ بلکه احادیثى از سخنانشان را به میراث مىگذارند. بنا بر این، هر که بهرهاى از احادیثشان برگیرد، در حقیقت بهرهاى شایان و فراوان برده باشد. پس، بنگرید که این علمتان را از چه کسانى مىگیرید؛ زیرا در میان ما اهل بیت پیامبر (ص) در هر نسلى افراد عادل درستکارى هستند که تحریف مبالغهورزان و روشسازى نارواگران و تأویل نابخردان را از دین دور مىسازد. (ساحت دین را از تغییرات مغرضان و تحریفهاى نادانان و امثال آن پاک مىگردانند).
• بررسى روایت ابو البخترى
۱. مراد از «العلماء» چه کسانى هستند؟ آیا علماى امت است؟ یا اینکه ائمه (ع) مقصود مىباشند؟. .. اینکه بگوییم مراد این است که ائمه ورثه انبیا هستند، و مردم باید علم را از ائمه کسب کنند، خلاف ظاهر است. هر کس روایاتى را که درباره ائمه، علیهم السلام، وارد شده ملاحظه کند و موقعیت آن حضرات را نزد رسول اللَّه (ص) بداند، متوجه مىشود که مراد از این روایت ائمه نیستند؛ بلکه علماى امتند.
۲. ممکن است گفته شود. .. انبیا یک جهت نبوت دارند؛ و آن این است که علم را از مبدإ اعلى به وحى، یا الهام، و یا به کیفیت دیگر مىگیرند؛ ولى این حیثیت اقتضاى ولایت بر مردم و مؤمنین را ندارد. و اگر خداى تعالى حیثیت امامت و ولایت را براى آنان قرار ندهد، قهراً این حیثیت را دارا نیستند، و فقط نبى هستند.. . میزان در فهم روایات و ظواهر الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است، نه تجزیه و تحلیلهاى علمى. و ما هم تابع فهم عرف هستیم. اگر فقیه بخواهد در فهم روایات دقایق علمى را وارد کند، از بسیارى مطالب بازمىماند. بنا بر این، اگر عبارت «العلماء ورثة الانبیاء» را به عرف عرضه کنیم، آیا در ذهن آنها مىآید که «وصف عنوانى» انبیا مراد است، و فقط در همین وصف عنوانى تنزیل مىباشد؟ یا اینکه این جمله را اماره قرار مىدهد براى اشخاص؟ یعنى اگر از عرف مردم سؤال شود فلان فقیه به منزله موسى و عیسى است یا نه. جواب مىدهد طبق این روایت آرى. چون موسى و عیسى از انبیا هستند. یا اگر سؤال شود که فقیه وارث رسول اللَّه (ص) است یا نه؟ مىگوید آرى. چون رسول اللَّه (ص) از انبیاست.
۳.. .. مىتوانیم از آیه شریفه «النّبىّ اوْلى بِالْمُومِنینَ مِنْ انْفُسِهِم» «۲».استفاده کنیم که منصب «ولایت» براى علما هم ثابت است. به این بیان که مراد از «اولویت»، ولایت و امارت است.
۴. ممکن است گفته شود احکامى که بعد از وفات پیغمبر (ص) از ایشان به جاى گذاشته شده نوعى «میراث» است- اگر چه اصطلاحاً به آن «میراث» گفته نمىشود- و کسانى که این احکام را مىگیرند وارث پیغمبر هستند؛ لکن از کجا معلوم منصب ولایتى که رسول اکرم (ص) بر همه مردم دارد قابل ارث باشد و به ارث برده شود؟. .. ولایت و امارت از امور اعتباریه و عقلایى است، و در این امور باید به عقلا مراجعه کنیم و ببینیم که آنان انتقال ولایت و حکومت را از شخصى به شخص دیگر به عنوان «ارث» اعتبار مىکنند یا نه؟ مثلًا اگر از عقلاى دنیا سؤال شود که وارث فلان سلطنت کیست. آیا در جواب اظهار مىدارند که منصب قابل از براى میراث نیست؟ یا مىگویند که فلانى وارث تاج و تخت است؟ اصولًا این جمله «وارث تاج و تخت» از جملات معروفه است. شکى نیست که امر «ولایت» از نظر عقلا مانند ارث در اموال که از شخصى به دیگرى منتقل مىشود، قابل انتقال است.
چنانکه در «صحیحه قداح» دارد: إن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً و لا درهماً و لکن ورثوا العلم. و در روایت ابو البخترى بعد از جمله لم یورثوا درهماً و لا دیناراً مىگوید: و انما اورثوا احادیث من احادیثهم. این عبارات قرینه مىشود که میراث انبیا احادیث است؛ و چیز دیگرى از آنان باقى نمانده که قابل ارث باشد. خصوصاً که در اول جمله انما دارد که دلالت بر حصر مىکند.
.. . حضرت رسول (ص) ولایت بر امت داشتند؛ و بعد از ایشان امر ولایت به امیر المؤمنین (ع) منتقل شد؛ و بعد از ایشان هم به ائمه، علیهم السلام، یکى پس از دیگرى واگذار گردید.. . وارث انبیا بودن وقتى براى آنان فضیلت است که مانند انبیا ولایت (حکومت) بر مردم داشته و واجب الاطاعه باشند.
.. . نهایت چیزى که در اینجا مىتوان گفت این است که با احتمال به اینکه این جملات قرینه باشد، ما نتوانیم تمسک به اطلاق جمله «العلماء ورثة الانبیاءِ» بنماییم و بگوییم کل ما کان للانبیاء للعلماء. لیکن این طور نیست که احتمال قرینه بودن این جملات موجب شود که بگویید روایت ظهور دارد در اینکه علما فقط از علم انبیا ارث مىبرند
نقد:
− در اصول کافی دهها روایت است منظور از علما ائمه هستند، اما آیت الله خمینی چون اینجا از علما، فقها را میخواهد نتیجه بگیرد نقل آن روایات عرفی نیست؟ .
− بر اساس گفته آیت الله خمینی اگر" میزان در فهم روایات و ظواهر الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است" از تمام احادیث نقل شده برای اثبات ولایت فقیه و حکومت فقها، عرف برداشتی خلاف آن را دارد، از جمله همین روایت، مگر انبیا به جز چند نفر حکومت داشتند که فقها به عنوان وارث آنان حکومت داشته باشند .
− به فرض اینکه همه انبیا حکومت داشتند مگر میشود با استفاده از سیستم نظام شاهنشاهی که ولیعهد و وارث تخت و تاج داشتند به اثبات یک امر دینی که درآن نبوت هم ارثی نبوده، حکومت انبیا را ارثی دانست .
ادامه دارد
بخش پیشین
ارسال کردن دیدگاه جدید