پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد
آرش سلیم − فهم رایج از اسلام، «کتاب» و «سنت» پیامبر را دو منبع اصلی دین اسلام میداند. به عبارت دیگر پذیرش مجموع کتاب و احادیث را لازمه پذیرش دین اسلام و رد هر یک را به معنای مخالفت با اسلام میداند. تفسیر شیعی، «سنت» را به سنت «معصوم» هم گسترش میدهد. یعنی در مذهب شیعه علاوه بر تقریر و قول و کردار پیامبر، تقریر و قول و کردار امامان شیعه نیز یکی از منابع دین اسلام فرض شده است.
قرآن دکترینی از «دین» ارائه میدهد که در آن دین همه پیامبران ابراهیمی یکی است [۱]. دین اسلام با وحی به حضرت ابراهیم و توسط او معرفی شده است. بعد از او سایر پیامبران ابراهیمی برای دعوت قوم خود به این دین مبعوث شدهاند تا در چارچوب مفهومی این دین به هدایت و آموزش جمعیت مخاطب خود بپردازند. قرآن مومنین را به ایمان به همه پیامبران و کتاب هایشان فراخوانده است؛ طوری که نه دین و کتاب برتری وجود دارد و نه از «اهل ذمه» و «نجس» خواندن پیروان سایر پیامبران سخنی رفته است! حال با توجه به دین قرآنی که بین همه پیامبران ابراهیمی مشترک میباشد، باید دید ریشه و خواستگاه این همه اختلافات در پیروان حضرت محمد چیست! منشا اختلاف و ستیز بین شیعه و سنی و سایر فرقههای جورواجور در پیروان حضرت محمد کجاست! در حالی که «کتاب» پیروان حضرن محمد قرآن است، ریشه این اختلافات را باید کجا جستجو کرد؟ به نظر میرسد اکثر این اختلافات به احادیث و روایاتی بر میگردد که از پیامبر و امامان «نقل» شده است. یعنی هر شعبه آیات «مکتوب» مشترک را با «نقل قول»های مورد پسند خود تفسیر کرده است! به عبارت دیگر حتی در «روش» به راه خطا رفتهاند. مواردی متن «مکتوب» با «نقل» قول وتو شده است!
در این نوشتار با استناد به آیات زیادی از قرآن و با دلایل متعدد نشان داده خواهد شد که سخنان و کردار حضرت محمد حجت وحیانی ندارد. یعنی سخنان پیامبر نمیتواند خواست خدا باشد و هموزن آیات قرآن نیست. همچنین سنت رفتاری پیامبر نمیتواند مبنای تفسیر قرآن و یا بخشی از احکام شرع باشد. با این نتیجه گیری تکلیف روایات امامان شیعه خود به خود مشخص خواهد شد. البته همانطور که میدانیم خود پیامبر تصریح کرده است که اگر سخنی از او نقل شد که مغایر قرآن است آن سخن از او نیست.
قرآن پیامبر را از نظر تواناییهای بشری مثل بقیه مردم میداند با این تفاوت که به او وحی میشده است. این وحی، همان وحی آیات قرآن به پیامبر است. ورای وحی آیات قرآن، وحی به پیامبر که منشا و منبع آموزهای وحیانی باشد بی معناست. سقف دانش پیامبر آیات قرآن بوده است. پیامبر میبایست خود از آیاتی که به او وحی میشده پیروی کند و این آیات را بدون کم و زیاد به مخاطبان خود ابلاغ کند و به آنان آموزش دهد. پیامبر دانشی ورای آیات قرآن نداشته است. اما در تضاد آشکار با آیات زیاد قرآن، آموزه قرآن مبنی بر «اطاعت» مخاطبین پیامبر از پیامبر در دوره بعثت پیامبر، به «اطاعت از سنت» پیامبر بعد از مرگ پیامبر تعمیم داده شده است. سنتی که «نقلی» است و چون قرآن در زمان پیامبر مکتوب نشده است. در عمل شاهدیم که این سنت نه تنها به فهم متن قرآن کمک نکرده است که موجب اختلاف بین سنی و شیعه نیز شده است. همچنین مبالغه بسیار درباره شخصیت پیامبر به عنوان یک انسان کامل و معصوم و بدآموزی درباره حوزه اختیارات و مسئولیتهای پیامبر؛ در مواردی موجب گمراهی پیروان حضرت محمد نیز شدهاند. طوری وانمود میشود که انگار کلیه افعال و اقوال و تقریرات پیامبر بر او وحی میشده است!
برای فهم بهتر موضوع اطاعت قرآنی از پیامبر، بد نیست همین جا از مثال یک معلم و شاگردان کلاس او کمک گرفته شود. در این مثال پیامبر مربی و آموزگاری است که به او کتابی (قرآن) داده شده است تا آن کتاب را به دانش آموزان کلاس آموزش دهد. وظیفه او تعلیم و تربیت دانش آموزان است بر مبنای این کتاب و خواندان «حضوری» آیات مشخص و محدود کتاب برای دانش آموزان. بدیهی است دانش آموزان باید از معلم اطاعت کنند و معلم هم وظیفه دارد به پرسشهای آنها پاسخ دهد. البته هنگام این آموزش درگیریهایی هم پیش آمده که برای چگونگی مواجهه با آن نیز آیه نازل شده است. حال اگر معلم برای آموزش کتاب مثالهایی زده و یا توضیحی داده است در راستای تسهیل انتقال و آموزش همان مفاهیم و مطالبی است که در کتاب آمده است. یعنی پیامبر مطلبی سر خود و بدون وحی به آن اضافه نکرده است. مسلما تجربیات این معلم در آموزش این کتاب ارزشمند و قابل استفاده است. اما وصل آن به وحی و هم تراز دانستن این تجربیات با آیات قرآن ادعایی گزاف میباشد. از طرف دیگر این که میگویند قرآن کلیات است و بدون تفسیر پیامبر قابل فهم نیست بی اساس است. طبق قرآن آیات قرآن روشن و آسان است. مشکل بیسوادی مخاطبین پیامبر بوده است. مردمی امی و عقب مانده از کاروان رشد بشری؛ بطوری که در سرتاسر حجاز یک باب مدرسه وجود نداشته است. تعداد کسانی که میتوانستند بخوانند و بنویسند به تعداد انگشتان دست نمیرسیده است. چه بسا آموزش همین کتاب در کلاسی با دانش آموزانی باسوادتر و با فرهنگ تر به کسب تجربهای متفاوت میانجامید و حتی بسیاری از آیات قرآن که در تعامل با جمعیت مخاطب نازل شده طور دیگری میبود! قرآن در مواری آن قدر ریز میشود و به مسائلی بسیار بدیهی و ابتدایی میپردازد که به عنوان کتاب خدا باورنکرنی به نظر میرسد. مثلا توصیف یک نفر از اهل کتاب و یا مثلا سفارش به سلام کردن و بدون اجازه وارد منزل دیگران نشدن!
برخی تا آنجا پیش رفتهاند که سنت پیامبر را تکمیل کننده وحی میدانند و بر این باورند که سنت پیامبر به قرآن معنا و مفهوم میبخشد! اغلب هم به مشخص شدن تعداد رکعتهای نماز توسط پیامبر استناد میکنند. یعنی مشخص نشدن تعداد رکعتهای نماز توسط قرآن مورد سوء استفاده واقع شده است در جهت مدعای تعمیم و تکمیل وحی توسط پیامبر! آشکار است که استدلالی این چینن بی پایه است. اگر خداوند در قرآن تعداد رکعتهای نماز را مشخص نکرده است، دلیل آن اهمیت نداشتن تعداد رکعات نماز بوده است. نیایش و وصل شدن به خدا در «کیفیت» این وصل شدن است و نه در «کمیت» آن و آن هم از روی تکلیف و اجبار! ارزش و اثر یک رکعت نماز با کیفیت از هزاران رکعت نماز بی کیفیت برتر است. البته طبق قرآن کلمات خدا نامحدود است. اما قرآن بارها و بارها جستجو و انکشاف بیشتر کلمات خدا را به آیات خارج از قرآن و مشاهده و تفکر و تعقل و تدبر و ... در آنها ارجاع داده است. در حالی که متولیان رسمی دین قرآن را طوری باز گذاشتهاند که برای خود شغل روحانی «جانشینی» پیامبر بر مبنای «سنت» پیامبر ایجاد کنند!
این نوشتار در دو بخش به موضوع سنت پیامبر پرداخته است. در بخش اول دلایلی بر مبنای آیات قرآن در رد وحیانی بودن سنت پیامبر آمده است. در بخش دوم به برخی مبالغهها و بدآموزیهای رایج که با آیات قرآن در تضاد است پرداخته شده است. بدون پالایش بدفهمیها و بدآموزیها نمیتوان از سرگردانیهای تئوریک [۲] نجات پیدا کرد. قدمت اشتباه، چیزی از اشتباه بودن آن کم نمیکند. و حاصل ادامه اشتباه، چیزی جز اشتباه نخواهد بود. برای گام برداشتن به جلو، و حرکت در مسیر تعالی و ترقی و رشد، نیاز به شفاف سازی است. دین باید فرد و جامعه را در مسیر رشد، اخلاق و دانش بیشتر، هارمونی و صلح ... قرار دهد. اگر چنین نیست باید دید کجای کار اشکال دارد! آیاتی که به پیامبر نازل شده است طبق قرآن ساده و روشن است. مخاطب آیات دانشمند نبودهاند. تو در تویی پنهانی وجود ندارد که به مافیای سازمان یافته نیاز داشته باشد! همه چیز «مبین» است. نذیر و ابلاغ و کتاب و قرآن و آیات و حجت (سطان) همه «مبین» است!
در رابطه با پیامبر و سنت پیامبر درباره موارد زیر بحث کوتاهی ارائه و برخی آیات مربوط به هر مورد در جدولی فهرست شده است:
۱) حضرت محمد بدعتی در میان پیامبران نیست و دین جدیدی نیاورده است
۲) پیامبر بشری است مثل سایر مردم و دانستههای او محدود به وحی است
۳) اطاعت و پیروی از پیامبر پیروی از وحی است
۴) «اطاعت» از پیامبر در زمان حیات اوست. این اطاعت بر مبنای «اذن» خدا و در چارچوب آیات قرآن است
۵) پیامبر وکیل و حافظ مردم نیست، بر آنها سلطه ندارد، و نباید در دعوت و هدایت مردم از زور استفاده کند
۶) هر کس هدایت شود به سود خود او و هرکس گمراه شود به ضرر خود اوست
همچنین بحث پیرامون موارد زیر که در راستای اثبات ادعای وحیانی بودن سنت پیامبر به آن استناد شده است:
۷) سخن نگفتن پیامبر از روی هوی و هوس در مدعای هر چه پیامبر میگوید همان وحی است
۸) عصمت پیامبر
۹) شارع بودن پیامبر
۱۰) خاتم النبین و اکملت لکم دینکم
۱۱) هر چه پیامبر داد بگیرید
۱۲) اگر میتوانید سورهای بیاورید
الف− پیامبرو رسالت او در آیات قرآن
الف−۱) حضرت محمد بدعتی در میان پیامبران نیست و دین جدیدی نیاورده است
نخستین بحثی که در رابطه با سنت پیامبر شایسته توجه میباشد این است که طبق قرآن، پیامبری حضرت محمد بدعتی در میان سایر پیامبران نیست (احقاف: ۹). به او چیزی گفته نمیشود جز آن چه به پیامبران پیش از او گفته شده است (فصلت : ۴۳). دین او همان دین ابراهیمی است که احسن دین هاست (نساء :۱۲۵). خداوند از پیامبر خواسته است که از دین حضرت ابراهیم پیروی کند (انعام: ۱۶۱). پیامبران دیگر چون حضرت موسی و حضرت عیسی هم میگویند پیرو دین ابراهیم حنیف هستند (بقرة: ۱۳۵) . در این باره آیات زیادی است که بخشی از این آیات در جدول ۱ آمده است. علاوه بر این آیات زیادی است که میگوید کتاب قرآن تصدیق کننده کتابهای پیشین چون تورات و انجیل است. حضرت عیسی کتابش تصدیق کننده تورات و کتابهای پیشین است. تورات خود تصدیق کننده کتابهای پیشین است. همچنین آیات زیادی که پیامبران ابراهیمی و پیروان آنها را «مسلم» میداند. دستهای دیگر از آیات میگوید ایمان آورندگان به حضرت محمد باید به همه پیامبران و کتابهای آنها ایمان داشته باشند و بین پیامبران فرقی نگذارند. برای آیات مربوطه میتوان به مقاله «یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن» مراجعه کرد [۳].
به استناد این همه آیات با قطعیت میتوان گفت: نه حضرت محمد و نه حضرت موسی و نه حضرت عیسی و نه دیگر پیامبران ابراهیمی غیر از حضرت ابراهیم؛ هیچکدام دین جدیدی نیاوردهاند. خداوند توسط حضرت ابراهیم این آیین را معرفی کرده است. حضرت ابراهیم بنیانگذار و سرسلسه دین جدید میباشد. پیامبران ابراهیمی دیگری که آمدهاند همه در این نحله یا پارادایم دینی به هدایت و آموزش قوم خود و بشارات و انذار آنها پرداختهاند. بنابراین از منظر اصول دین ابراهیمی که همان توحید و نبوت و معاد میباشد، حضرت محمد هیچ اصل جدیدی را معرفی نکرده و در قرآن چیز جدیدی نیامده است که نیازمند تفسیر یا تکمیل توسط سنت پیامبر باشد. البته پیامبر موظف بوده است آیات قرآن درباره دین ابراهیمی و اصول آن را برای مخاطبین خود حضورا بخواند و به آنها آموزش دهد و به هدایت آنها بپردازد. برای مردم امی غافل هر درسی تازه است. خداوند برای قوم پیامبر (مردم مکه و حومه) قبلا هشداردهندهای و کتابی نفرستاده بوده است (سبا:۴۴). این مردم عموما بت پرست و مشرک و کافر بودهاند و درسهای توحید و نبوت و معاد و سایر آموزههای قرآن برای آنها جدید بوده است. خداوند میخواهد آن چه را که از قبل وجود داشته برای آنها بیان کند و آنان را به آن هدایت کند (نسا:۲۶). تا نگویند که کتاب برای دو طایفه قبل (پیروان حضرت موسی و حضرت عیسی) نازل شده و آنها از درسهای آن محروم بودهاند (انعام:۱۵۶).
جدول - الف−۱ پیامبری و دین حضرت محمد در مقایسه با رسالت و دین پیامبران قبل بدعتی نیست
بنابراین نمیتوان با ادعای دین جدید و برتر و سنت پیامبر به جنگ پیروان سایر پیامبران رفت. مبدا بسیاری از تفسیرها و تاویلها از قرآن به زمانی بر میگردد که حاکمان با عنوان «جانشینی» پیامبر در حال جنگ و کشورگشایی بودهاند. این جنگها عرفی بوده است و عنوان جنگ مقدس که فاتحان و جنگ افروزان به آن دادهاند از ماهیت خونریزی آن چیزی نمیکاهد.
برای بحث بیشتر پیرامون قومی-محلی بودن مخاطب همه پیامبران میتوان به [۱] و [۴] و [۵] مراحعه کرد.
الف−۲) پیامبر بشری مثل بقیه مردم با دانستههای محدود به وحی
آیات زیادی بیانگر این است که پیامبر «بشری» است مثل بقیه مردم، جز این که به او وحی میشود. این در جایی است که مخالفان پیامبر همین را بهانه قرار میداده، و به مردم میگفتهاند نباید از کسی که بشری مثل خود ما میباشد تبعیت کنید. درباره پیامبران دیگر هم چنین مشکلی وجود داشته است. سران مخالفین پیامبران به مردم میگفتهاند میخواهید از کسی پیروی کنید که مثل خود شما غذا میخورد و میآشامد (انبیا:۳، مومنون: ۲۴ و ۳۳ و ۳۴).
آیات جدول ۲ به روشنی بیانگر موارد زیر است که بر بسیاری از مبالغهها درباره تواناییهای پیامبر و دانش پیامبر و در نتیجه سنتی ورای قرآن خط بطلان میکشد:
۱. پیامبر «بشری» است چون بقیه مردم.
۲. پیامبر غیب نمیداند.
۳. خزائن الهی نزد پیامبر نیست.
۴. پیامبر اختیار سود و زیان خود را ندارد.
۵. تنها فرق پیامبر با سایر مردم این است که به او وحی میشود.
۶. ییامبر فقط از وحی تبعیت میکند.
۷. او باید هر چه را به او وحی میشود به مردم بگوید.
۸. پیامبر در مقابل درخواست مردم برای آوردن آیه نباید چیزی از خودش بسازد.
۹. پیامبر نمیتواند آیات را تغییر دهد.
۱۰. پیامبر قبل از وحی نمیدانسته است که دین و ایمان چیست و از غافلین بوده است.
پیامبر علم غیب ندارد. پیامبر جز از وحی تبعیت نمیکند. وحی میگوید آن چه را به تو وحی میشود به مردم بگو. بنابراین دانستههای پیامبر از وحی، همان آیات قرآن است. پیامبر باید هر چیزی را که وحی میشود بدون استثنا به مردم بگوید. چیزی به پیامبر وحی نمیشود که بخواهد پیش خودش نگه دارد و به مردم نگوید. پیامبر نمیتواند آیات را تغییر دهد. اگر مردم درخواست آیهای کنند پیامبر تا خدا بر او آیهای نازل نکند نمیتواند خود آیهای بیاورد. بنابراین چگونه میتوان برای پیامبر ورای آیات قرآن تواناییهای غیر متعارف و دانش وحیانی قائل بود!
جدول الف−۲ پیامبر بشری است مثل بقیه که فقط از وحی پیروی میکند، غیب نمیداند و بر سود و زیان خود آگاه نیست
الف−۳) اطاعت و پیروی از پیامبر پیروی از وحی است
اطاعت از هر فرد زمانی که آن فرد در قید حیات است و حضور دارد معنا میدهد. اینجا باید به تمایز بین «اطاعت» و «پیروی» (تبعیت) توجه داشت. مبنای پیروی مردم از پیامبر، پیروی پیامبر از خدا و طبق آیاتی است که به او نازل میشده است. همانطور که در جدول الف−۳ آمده است پیامبر خود باید از آن چه به او از طریق وحی نازل میشده است تبعیت کند و ایمان آورندگان هم باید از آن چه به پیامبر نازل میشده است تبعیت نمایند. اطاعت از شخص پیامبر محدود، مشروط، و مقید به سه مورد زیر است:
۱. در زمان حیات پیامبر
۲. اذن خداوند
۳. در چارچوب آموزههای وحی
به عبارت دیگر زمانی که پیامبر در قید حیات نیست اطاعت از پیامبر معنا ندارد. پیروی از آموزه هاست که در قرآن آمده است. اطاعت در امور روزمره نیز فرق دارد با پیروی از پیامبر در شرع، هر چند قرآن اطاعت از پیامبر را اطاعت از خدا نیز دانسته است.
«اطاعت» امری است عرفی و معطوف به نظم و اداره جامعه بر مبنای قوانین و مقررات و شامل اطاعت از فرماندهان (اولی الامر) و مسئولین در جامعه نیز میشود. حتی اطاعت از یک معلم و مربی لازم است برای پیشرفت و یادگیری و نفع شاگردان. در یک سازمان از مدیران اطاعت میشود بر مبنا و در محدوده قوانین و آیین نامههای آن سازمان. مثلا یک رئیس نمیتواند از کارمند زیر دست خود بخواهد خودروی او را بشوید. خداوند در آیات زیادی تصریح میکند که نفع هدایت شدن و ایمان و عمل صالح، و همچنین ضرر گمراهی و بی ایمانی و کار بد متوجه خود فرد میشود (جدول الف−۶). وظیفه پیامبر ابلاع پیام است. پیامبر بر مردم سلطه ندارد که بخواهد با زور مردم را هدایت کند (جدول الف−۵). برداشت رایج به جای انتخابِ فرد در ایمان و عمل صالح ناشی از آن، «سلطه شخص پیامبر» را نشانده است. موضوعِ ایمان به خدا و هدایت فرد و جامعه مکه و حومه بوده است که علت رسالت پیامبر شده است؛ نه شخص پیامبر و خواست او. پیامبر بهترین فرد بوده است در آن جمعیت برای رسالت و هدایت آن ها. چرا که طبق معیارهای رسالت، هر پیامبر باید از میان همان مردم باشد و با زبان همان مردم حرف بزند!
از طرف دیگر پیامبر مجاز به دست بردن در آیات و یا کم و زیاد آن چیزی که به او نازل شده است نیست. او باید آن چه را به او نازل شده است برای مردم بخواند و به آنها آموزش دهد. در آیات بعثت میبینیم که یکی از وظایف پیامبر «خواندن» آیات برای مردم (یتلوا علیهم) است. همین خواندن آیات مشروط به حضور زنده خود اوست و میرساند که این خواندن و آموزش به زمان حیات پیامبر محدود میشود.
بعضیها همردیف آمدن لزوم اطاعت از پیامبر و اطاعت از خدا را در برخی از آیات قرآن، دلیل هموزن بودن سخنان پیامبر و آیات قرآن میدانند. در حالی که در جدول الف−۳ مشاهده میشود پیامبر خود باید از آن چه به او وحی میشود (آیات قرآن) پیروی کند. همچنین اطاعت از پیامبر به اذن خدا (جدول (الف−۴ و درچارچوب آن چه به پبامبر وحی شده (آیات قرآن) میباشد. علاوه بر این اگر این استدلال همردیفی اطاعت از خدا و پیامبر درست باشد، باید حرفهای اولی الامر (فرماندهان) هم حجت وحیانی داشته باشد! زیرا که در آیه نساء:۵۹ اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر در یک ردیف آمده است!
جدول الف−۳ ایمان و پیروی پیامبر ازآن چه به وحی میشود، سپس پیروی و اطاعت مخاطبین پیامبر از خدا و پیامبر
الف−۴) اذن خداوند در اطاعت از پیامبر
در جدول الف−۴ نمونه آیاتی آورده شده است که خداوند اجازه اطاعت از پیامبران را داده است. به روشنی میبینیم که منشا اطاعت به خدا برمی گردد نه پیامبر! چون از خدا اطاعت میکنیم و خدا اذن اطاعت از پیامبر را برای آموختن و هدایت شدن صادر کرده است، پیامبر دارای صلاحیت اطاعت میشود. اما هیچ پیامبری نمیتواند آیه و حجتی بدون اذن خداوند بیاورد! میبینیم که علاوه بر تاکید بر اطاعت مقید به اذن خدا، بر قانون عامی که میگوید هیچ پیامبری نمیتواند بدون اذن خدا آیه و یا سلطانی بیاورد تاکید شده است! پس بر این مبناست که هر کس پیامبر را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است! با این حال مشاهده میشود که در صورت رویگردانی و نافرمانی از پیامبر، پیامبر وکیل و نگهبان ایمان مردم نیست و جز ابلاغ پیام تکلیفی ندارد (بخش الف−۵).
جدول - الف−۴ اطاعت مردم از پیامبر به اذن خداست و پیامبران نیز طبق کتاب و آیات مردم را هدایت میکنند
الف−۵) پیامبر وکیل و حافظ مردم نیست وبر آنها سطله ندارد و نباید در دعوت مردم از زور استفاده کند
به راستی چرا خداوند پیرامون عدم اجبار و زور در هدایت مردم، این همه آیه خطاب به پیامبر فرستاده است؟ چرا این همه به پیامبر تذکر داده است که تو بر بندگان من «سلطه» نداری و «وکیل» و «حافظ» آنها نیستی؟ به پیامبر میگوید تو مامور نیستی که با اجبار و زور آنها را با ایمان دعوت کنیٍ؛ با قرآن پند بده: وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ! پند بده که تو پنده دهند هستی. تو را برای تسلط بر آنها نفرستاده ایم: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ. لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر! اگر از تو اعراض کردند، ما تو را حافظ و نگاهبان آنها نفرستادیم، بلکه کار تو ابلاغ پیام است: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ ... از او میپرسد: آیا میخواهی مردم را به اکراه به مومن شدن وادار کنی؟
برخی آیات نمونه در جدول الف−۵ آورده شده است. میبینیم که در برابر سفارش به اطاعت از پیامبر، به روشنی و بارها و بارها بر عدم «سلطه» پیامبر بر مردم و مجبور نکردن آنها به ایمان آوردن تاکید شده است! شاید بتوان گفت گاهی پیامبر در دعوت و هدایت مردم شدت عمل و زیاده رویهایی داشته است که این چنین از طرف خدا مورد پرسش قرار گرفته و بارها به او تذکر داده شده است! حال ادعاهای بی اساسی چون: سنت و سیره میبایست مورد عمل قرار گیرد و هرگونه اعراض و مخالفت با آن موجب میشود تا شخص گناهکار شمرده و مجازات شود...؛ از عجائب روزگارست!
جدول الف−۵ - ایمان و هدایت زورکی و با اجبار نیست. پیامبر نگهبان و مسلط بر مردم نیست
البته در آل عمران:۱۵۹ نرمخویی پیامبر و در قلم:۴ بر خلق عظیم پیامبر تاکید شده است. در موردی نیز تاکید شده است که اگر درشتخوی بودی بی تردید مردم از پیرامون تو پراکنده میشدند.
آل عمران: ۱۵۹
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
به لطف رحمت الهى با آنان نرمخويى كردى؛ و اگر درشتخوى سخت دل بودى بيشك از پيرامون تو پراكنده مى شدند؛ پس از ايشان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در (اين) كار با آنان مشورت كن؛ و چون عزمت را جزم كردى بر خداوند توكل كن، كه خدا اهل توكل را دوست دارد.
همچنین در آیه انبیا:۱۰۷ آمده است که ما تو را جز مایه رحمت بر جهانیان نفرستادیم. این رحمت بودن، به رسالت پیامبر برمی گردد. همان رسالت هر پیامبر که رحمت است برای همه مردم دنیا. سایر پیامبران هم رحمت هستند. هر چند که طبق قرآن کل اشیایی که خداوند خلق کرده است رحمت است. از رحمت بودن رسالت پیامبر و یا نرمخوی بودن پیامبر و خلق خوب داشتن پیامبر نمیتوان نتیجه ویژهای در جهت وحیانی بودن سنت پیامبر استخراج نمود.
انبياء :۱۰۷
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ
و ما تو را جز مايه رحمت براى جهانيان نفرستادهايم.
از طرف دیگر از آن جا که قرآن مایه رحمت است، حامل وحی هم رحمت است.
اعراف: ۵۲
وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
و به راستى كه براى آنان كتابى آوردهايم كه از روى علم، روشن و شيوايش ساختهايم، كه رهنمود و رحمتى است براى اهل ايمان.
برای بحث بیشتر درباره «عالمین» و نقش پیامبران و رسالت آنها میتوان به [۱] و [۵] مراجعه کرد.
الف−۶) هر کس هدایت شود به سود خود و هرکس گمراه شود به ضرر خود اوست
در آیات جدول الف−۶ به روشنی و مکرر مشاهده میکنیم که: ۱) ایمان آوردن، ۲) هدایت شدن، ۳) پاکیزه شدن، و ۴) عمل صالح ناشی از ایمان به سود خود فرد است. همچنین زیان ناشی از گمراهی و عدم پاکیزگی و عمل بد متوجه فرد است و نه دیگران. کسی مسئول گناه دیگری نیست. پیامبر باید در دعوت و گفتگو با دیگران به شیوه احسن رفتار کند. و اگر فردی نخواهد ایمان بیاورد پیامبر وکیل و حافظ ایمان آن فرد نیست.
بدیهی است کسی را نمیتوان به زور مومن کرد. نه میسر است و نه ایمان زورکی به عمل صالح میانجامد. وظیفه پیامبر طبق آیات زیادی از قرآن ابلاغ پیام و بشارت و انذار دادن است. همانطور که در جداول قبل هم آمد، اگر کسی از اطاعت خدا و پیامبر رویگردان شود و حتی به پیامبر پشت کند به ضرر خودش میباشد. درگیریها و گرفتاریها از آن جا آغاز شد که کافران و مشرکان ابلاغ و شیوه احسن گفتگو را برنتافتند و شروع به آزار و اذیت و شکنجه و قتل یاران پیامبر کردند. تا جایی که آنها را از خانه و کاشانه خود راندند و مجبور به ترک مکه کردند. حال پرسش این است که جایی که خدا نحوه تعامل پیامبر را با آن مردم گمراه مشرک و کافر چنین روشن مشخص ترسیم کرده است، در زمانه ما چرا با مردم چنین آمرانه و با تحکم و تحقیر رفتار میشود؟ مگر حکومتگران مسئول ایمان مردمند و یا بار گناه آنها را بر دوش میکشند؟
جدول - الف−۶ هر کس هدایت شود به سود خود و هرکس گمراه شود به ضرر خود اوست
ب- ادعاها و مبالغهها درباره پیامبر و قرآن
موارد مبالغهها و ادعاهای گزاف ضد قرآن درباره پیامبر کم نیست. در این بخش به مواری از این مبالغهها و ادعاها که در راستای وحیانی بودن سنت پیامبر مورد استفاده قرار گرفته میپردازیم.
ب-۱) سخن نگفتن پیامبر از روی هوی و هوس
برخی با استناد به آیه نجم:۳ که میگوید پیامبر از روی هوی سخن نمیگوید، ادعا میکنند که هر چه پیامبر میگوید همان سخن وحی است! یعنی حضرت محمد بعد از مبعوث شدن به پیامبری به مقامی ارتقا پیدا کره است که سخنی جز وحی نمیگوید. آشکار است که این ادعایی بس بی پایه است. اگر به آیه قبل و بعد آیه نجم:۳ دقت شود پاسخ به این ادعا را به سادگی میتوان دید. پیامبر بنا بر آیات زیادی از قرآن چون هود:۳۵ و طور:۳۰ و همچنین آیات دیگری چون انبیا:۵ و فرقان:۴ و سجده:۳ و احقاف:۸ ...؛ همواره در مظان اتهام و افترای مخالفینی بوده است که پیامبری او را تکذیب میکردند. به او افترا میزدند که این آیهها را از خودش میسازد. همچنین مواری چون جنون را به پیامبر نسبت میدادند. این که بر سخن نگفتن پیامبر از روی هوی و هوس تاکید شده؛ در واکنش به این گونه اتهامات در آن جو افترا و بهتان بوده است. وگرنه این که پیامبر از هوی و هوس پیروی نمیکند، امتیازی برای پیامبر نیست. اگر پیامبر تابع هوی و هوس بود که واجد صلاحیت بعثت و پیامبری نمیشد.
همان طور که در جدول ب-۱ آمده است، در آیه نجم:۲ (قبل از نجم:۳) آمده است که پیامبر سرگشته و گمراه نیست. در آیه نجم:۴ (بعد از نجم:۳) ادامه داده است که چیزهایی که پیامبر میگوید جز وحیی نیست که به او فرستاده میشود.
آیات دیگر در این رابطه را میتوان در جدول ب-۱ مشاهده کرد. هر چند که در این نوشتار با دلایل متعدد و با آیات زیاد، ادعای وحی به پیامبر ورای آیات قرآن رد میشود. آن چه به پیامبر وحی میشود همان آیات مبین قرآن است که پیامبر باید بدون کم و کاست به جمعیت مخاطبش برساند و به آنها ابلاغ کند. مشاهده میکنیم که همان فعل «ینطق» در نجم:۳ در آیات مومنون:۶۲ و جاثیه: ۲۹ برای کتاب بکار برده شده است. کتابی که مجموعه آیات است. آیاتی که جز آن نیست که به پیامبر وحی شده است.
جدول ب-۱ وحی به پیامبر همان وحی آیات قرآن است
لازم به یادآوری است نزول آیه حجر:۹ نیز در رابطه با چنین مواردی است. در این آیه خدا میگوید که ذکر (قرآن) را نازل کرده و خود از آن محافظت میکند. یعنی این که علیرغم اختلالاتی که ممکن است در حین انتقال وحی توسط شیطان (جدول ب-۳) صورت گیرد و همچنین دشمنیها و و ستیزها و مسخره کردنها و افتراهای دشمنان پبامبر؛ خدا از قرآن محافظت میکند.
حجر:۹
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
همانا ما قرآن را نازل كردهايم و ما خود نگهبان آنيم.
در آیات حجر:۶ و ۷، همان افترای «مجنون» بودن به کسی که به او ذکر (قرآن) نازل میشده آمده است. همچنین این که به پیامبر میگویند اگر راست میگویی چرا فرشتگان را برای ما نمیآوری. در حجر:۸ پاسخ آنها را درباره فرشتگان میدهد. سپس در حجر:۹ اطمینان میدهد که قرآن از طرف خداوند نازل شده است و خود او هم حافظ و نگاهبان آن است! در ادامه نیز یادآوری شده است که قبل از حضرت محمد پیامبرانی برای امتهای دیگر فرستاده شده است. میبینیم که این گونه آیات در محیط اتهامات و افتراها و در پاسخ به آن نازل شده است.
ب-۲) عصمت پیامبر
یکی از دلایلی که مدعیان وحیانی بودن سنت پیامبر میآوردند این است که چون پیامبر انسان کاملی است و از عصمت برخوردار است و خطا و نسیان و اشتباه در او راه ندارد، پس هر چه میگوید و انجام میدهد عین وحی میباشد. اما میبینیم که قرآن چیز دیگری میگوید. نه واژه عصمت در قران وجود دارد و نه مفهوم عصمت. بلکه در قرآن آیاتی مبنی بر گناه و یا احتمال گناه کردن پیامبر نیز وجود دارد. همچنین در قرآن آیاتی هست که دلالت دارد بر امکان القا شیطان در پیامبر و دخالت در کارهای پیامبر! با توجه به جدول الف−۲ که پیامبر نیز بشری مثل بقیه مردم است، او هم ممکن است در معرض گناه قرار گیرد؛ مگر جایی که مشخصا برای بازداشتن از گناهی به او وحی شود که آن هم میباست در قرآن آمده باشد. حال در خوشبینانهترین حالت و به نفع مدعیان عصمت میگوییم: علیرغم این تعداد آیات نمونه که در جدول ب-۲ آمده است و همچنین نظر به حساسیت موضوع؛ اصراری بر احتمال مرتکب گناه شدن پیامبر نیست. اما این ادعای عصمت بی اساس است و حتی یک آیه پشتوانه قرآنی ندارد. بنابراین بهتر است در این باره دست از مبالغه برداشته شود!
در آیات محمد:۱۹ و فتح:۲ و غافر:۵۵ به روشنی صحبت از گناه و آمرزش خواهی پیامبر از گناه است. اگر در آیات اعراف:۲۰۰ و فصلت:۳۶ جدول زیر دقت شود، در این آیات حتی صحبت از احتمال دخالت شیطان و تحریک پیامبر است که با وسوسه فرق دارد و بدتر از وسوسه میباشد. وسوسه اثرگذاری است در تمایل شخص که ممکن است به کار بدی منجر شود. اما اینجا اثر دخالت شیطان است در عدم انجام کار خوبی که از پیامبر انتظار آن میرود. در آیات دیگر حتی امکان فریب خوردن پیامبر و فراموشی پیامبر آمده است!
جدول ب-۲ آیاتی مبنی بر امکان مرتکب گناه شدن پیامبر
لازم به یادآوری است که در قرآن تنها موردی که الگوی فردی پیامبران مقداری متفاوت است، حضرت عیسی است که بحث درباه آن از حوصله این مقاله خارج است.
ب-۳) شارع بودن پیامبر
ادعای دیگر، شارع بودن پیامبر است؛ در حالی که طبق قرآن پیامبر مجاز به اضافه کردن چیزی منجمله احکام به قرآن نیست. پیامبر باید طبق آیات قرآن بین مردم داوری و حکم کند. علاوه بر آیاتی که قرآن را مرجع هدایت و انذار و حکمت و آموزش میداند و پیامبر و مخاطبین پیامبر را به تبعیت از آیات این کتاب میخواند؛ در آیاتی که نمونههای آن در جدول ب-۳ آمده است، مشخصا به پیامبر دستور میدهد که بین مردم طبق آیات قرآن حکم کند. در قرآن نه آیهای مبنی بر شارع بودن پیامبر آمده است و نه پیامبر مجاز است چیزی از خود به کتاب بیفزاید.
همچنین آیات زیادی در قرآن است که بیان میکند مردم از تو درباره فلان چیز پرسش میکنند (برای نمونه: يَسْأَلُونَكَ درباره حیض، روح، کوه ها، گوشت حلال، هلال ماه، انفاق، قیامت و غیره). بعد در دنباله این گونه آیه ها، پاسخ آن از طرف خدا بیان شده است و به پیامبر گفته شده است چنین بگو. هیچ موردی نیست که پاسخ دادن به این گونه پرسشها به شخص پیامبر واگذار شده باشد. اگر پیامبر خود مجاز به پاسخ دادن به این گونه پرسشها بود، مثلا آیه میآمد که پاسخ دادن به فلان دسته از پرسشها به عهده خود پیامبر است.
جدول ب-۳ شارع نبودن پیامبر
ب-۴) خاتم النبین و اکملت لکم دینکم
مورد دیگری که موجب ابهام شده است، کاربرد صفت «خاتم الانبین» برای پیامبر در آیه احزاب:۴۰ میباشد. مورد دیگر عبارت « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در آیه مائده:۳ میباشد. از این دو مورد، پیامبر آخرین و دین آخرین برداشت شده است که بر خلاف آیات دیگر قرآن است. همانطور که در بالا آمد رسالت همه پیامبران قومی- محلی است اگر چه پیام فراگیر است. پیامبرِ آخر و آخرین دینِ بهتر، مخالف آموزههای قرآن است.
در سوره مائده که از نظر تاریخ نزول جزو آخرین سورههای قرآن میباشد، آیههای زیادی (که برخی احکام را هم بیان میکند) خطاب به «الذین آمنوا» نازل شده است. یعنی خطاب به کسانی که دست از شرک و بت پرستی برداشته و به خدا و پیامبر ایمان آوردهاند. جالب است که حتی در همین سورههای آخر هم خدا آن ایمان آوردهها را با ایهاالمسلمون مورد خطاب قرار نمیدهد! برخی آیات در پاسخ به «از تو میپرسند» آمده است. در سرتاسر سوره میتوان محلی بودن این آموزهها را لمس کرد. گویی در این مرحله تلاش پیامبر در راه دعوت و هدایت و آموزش آن مردم پس از آن همه چالشها به پیشرفت قابل قبولی رسیده است که مورد رضایت نسبی خداست. گویی سوره میخواهد بسیاری از ابهامات و حلال و حرامها را در جهت آسان کردن زندگی برای پیروان حضرت محمد و همچنین زندگی مسالمت آمیزتر با اهل کتاب مقیم و کش ندادن دشمنیهای گذشته و عفو کردن روشن تر کند. بیان میکند که خدا نمیخواهد دین را برای شما دشوار کند، بلکه میخواهد نعمتش را بر شما کامل کند. خوراک اهل کتاب را بر پیروان پیامبر و خوراک پیروان پیامبر را به اهل کتاب حلال میکند. از حضرت موسی و حضرت عیسی و کتابهای هر یک تعریف میکند. تاکید میکند اهل کتاب طبق احکام کتاب خودشان عمل کنند. حتی تا آن جا پیش میرود که میگوید اگر اهل کتاب در دعوای بین یکدیگر پیامبر را به داوری انتخاب کردند، پیامبر بین آنها طبق حکم کتاب خودشان داوری کند! البته به عدم دوستی با آن دسته از اهل کتاب که هنوز پیروان پیامبر را مسخره میکنند و دشمنی میورزند نیز تاکید شده است.
مائده:۳
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نامى جز نام خدا به هنگام ذبحش برده باشند، و (حيوان حلال گوشت) خفهشده، و به ضرب (چوب و سنگ) مرده، و از بلندىافتاده، و شاخخورده و آنچه درندگان از آن خورده باشند، مگر آنچه (به موقع به ذبح شرعى) حلال كنيد و همچنين آنچه براى بتان ذبح شده است و نيز تعيين قسمت به كمك ازلام همه بر شما حرام شده است (و پرداختن به هر يك از) اينها نافرمانى است؛ امروز كافران از دين شما (و بازگشت شما از آن) نوميد شدهاند، لذا از آنان نترسيد و از من بترسيد؛ امروز دين شما را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دين اسلام را بر شما پسنديدم؛ اما هر كس در مخمصهاى ناچار شود و مايل به گناه نباشد (و از آنچه نهى شده بخورد) بداند كه خداوند آمرزگار مهربان است.
همانطور که در بالا دیده میشود، آیه مائده:۳ درباره حرمت خوردن گوشت مرده و خون و خوک است و چگونگی ذبح کردن و حرمت قربانی برای بتان و مواری این چنین است. اما در آخر آیه به کامل شدن «شریعت» قوم حضرت محمد توسط خداوند نیز اشاره شده است. یعنی آن مقدار که خدا برای آن قوم لازم میدانسته و کار آنها را در آن روزگار راه میانداخته است (به لکم و دینکم دقت شود) . در قرآن واژه دین و شرع به جای یکدیگر هم بکار برده شده است. وگرنه «دین» چیزی نیست که بخواهد با مشخص شدن حکم حرمت مرده و یا حرمت خوردن خون کامل شود؛ آن هم برای تمام بشریت و برای همه زمان ها! پر کردن جای خالی و بر طرف کردن نواقص هم میشود کامل کردن و تمام کردن. این گونه گزارهها مشروط است به واقعهای که در زمان و مکان خاص در حال انجام بوده است. برای مثال در یک مسیر یک کیلومتری رسیدن به هزارمین متر، کامل شدن و تمام شدن مسیر است. اما در یک مسیر هزار کیلومتری؛ رسیدن به هزارمین کیلومتر، کامل کردن مسیر به حساب میآید! همچنین اشاره به ناامید شدن کافران، اشاره به همان کافران آن روز و آن مکان یعنی دشمنان پیامبر و پیروانش میباشد. قسمت آخر آیه اظهار امیدواری است در آسودگی از ستیزه دشمنان و رسیدن به صلح و ثبات؛ پس از آن همه دشمنیها و درگیریها و جنگها و خون ریزیها و خون دل خوردن ها... در مسیر رسالت حضرت پیامبر!
احزاب:۴۰
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمً
محمد هرگز پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه پيامبر خدا و خاتم پيامبران است، و خداوند به هر چيزى داناست
صفت «خاتم النبین» که در آیه آمده، دلالت دارد بر نبی آخر بودن حضرت محمد در آن زمان (زمان بعثت حضرت محمد). ممکن است در آینده در سیاره زمین به بعثت پیامبری نیاز نشود اما همین الان ممکن است در سیارههای دیگر پیامبرانی در قید حیات برای هدایت مخلوقات دیگر داشته باشیم. از طرف دیگر با توجه به آیات قبل میدانیم چرا بیان شده است که پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست. اگر خدا میخواست پرونده رسالت را برای همیشه ببندد و حضرت محمد را برای همیشه و همه جا آخرین فرستاده خود اعلام کند، منتظر نمیشد که ماجرای زید پیش بیاید و در حاشیه آن و در پارهای از یک آیه موضوعی چنین مهم را بیان کند. خود موضوع آن قدر بزرگ است و اهمیت دارد که خداوند بخواهد نزول یک آیه مستقل را خرج آن کند! همانطور که صفت رسول الله برای پیامبر بکار برده شده است، صفت خاتم النبین هم بکار رفته است. اینجا مسئله اصلی و هدف از نزول آیه بیان این مطلب است که پیامبر پدر (خوانده) هیچکس نیست. نه این که بخواهد اعلام کند حضرت محمد رسول خدا و یا آخرین رسول خداست. با بحثهایی که در سایر مقالات [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] درباره هدف رسالت پیامبران و قومی بودن مخاطب پیامبران شده، پیشین یا پسین بودن زمانی هیچ یک از پیامبران مزیتی یا تفاوتی نمیآورد. چون نه قرار است دین جدیدی بیاورند و نه آمدهاند که ناقض دیگری باشند. هر پیامبر برای هدایت قوم خود آمده است و کتاب و آموزههای او تصدیق کننده پیامبران پیش از او بوده است. خدا رشد نمیکند که بخواهد با دانش جدید دین جدید بیاورد. برای خدا همانطور که بعد مکان بی معناست، بعد زمان هم بی معناست و در میلیونها و میلیاردها سال آینده همین الان حضور دارد.
مورد دیگری که در این رابطه شاید اشارهای به آن بد نباشد آیه توبه:۳۳ است که میگوید:
توبه:۳۳
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است، تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند و لو آنكه مشركان ناخوش داشته باشند.
برخی اینجا پیروزی بر همه ادیان را دلیل بر حق بودن و بهتر بودن دین حضرت محمد در مقایسه با دین سایر پیامبران تفسیر کردهاند. در صورتی که کافران و مشرکین هم دین دارند. در قرآن واژه دین فقط برای دین پیامبران بکار نرفته است. در این آیه از پیروزی دین پیامبر علیرغم اکراه مشرکین (مخالف پیامبر) سخن رفته است. میتوان گفت پیروزی دین اسلام بر دین مشرکین و کافرین و سایر دینهای غیرالهی آن سرزمین است!
ب-۵) هر چه پیامبر داد بگیرید
بعضی از فقها از پاره آیه « وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» در آیه حشر:۷ نتیجه گیری کردهاند که قول و کردار پیامبر حجت وحیانی دارد.
حشر:۷
مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ.
و آنچه خداوند از ایشان به پیامبرش ارزانى داشت پس از آن خدا است و از آن پيامبر و از آن نزديكان [خويشاوندان] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، تا در میان توانگران شما دستگردان نشود. و آنچه پيامبر شما را دهد آن را بپذيريد و آنچه شما را از آن باز دارد، از آن دست بداريد، و از خداوند پروا كنيد؛ كه بيگمان خداوند سختكيفر است.
آشکار است که این آیه درباره چگونگی تقسیم اموال عمومی (غنیمت و یا هر چه) است که باید بین نیازمندان تقسیم شود و نه توانگران. گفته است هر طور پیامبر تقسیم کرد بپذیرید و به اصطلاح چانه نزنید. «ما اتاکم» بر میگردد به آن چه پیامبر به نیازمندان میدهد. «مانهاکم» بر میگردد به نهی از نصیب بردن اغنیا از این مال عمومی طوری این مال به گردش در دست اغنیا نینجامد. حال چطور میشود از این آیه نتیجه گیری کرد که سخن و کرداد پیامبر حجت وحیانی دارد، از نوع اختراعاتی است که باید به مخترعان آن خندید! این همه آیات بالا که در چندین جدول دسته بندی شده است را گذاشتهاند به یک آیه بی ربط چسبیدهاند. اگر کسی بخواهد چیزی برسازد و به قرآن ربط دهد، لااقل سراغ آیهای برود که حداقل به نوعی با موضوع مورد ادعا سنخیت داشته باشد. آیه قبل از این آیه هم درباره همین موضوع «افاء» میباشد.
ب-۶) اگر میتوانید سورهای بیاورید
مورد دیگر مبالغه، مبالغه درباره سورههای قرآن است. این که کسی نمیتواند نوشتهای مثل سورههای قرآن بنویسد. اگر چه این مورد در رابطه مستقیم با موضوع وحیانی نبودن سنت پیامبر نیست، اما تبیین آن میتواند در اثبات موارد دیگر کمک کند. و آن این که بدون توجه لازم به محیط و شرایطی که آیات در آن نازل شده است، چه بسا به برداشتهای نادرست و طرح ادعاهای بی اساس دچار شویم. مخاطبین حضرت محمد مردمی بودند که اکثر آن در قرآن با صفاتی چنین توصیف شده اند: لایعقلون، لایعلمون، لایستمعون، کاذبون، یجهلون، فاسقون، مشرکون، کافرون، و ...! حال از جمعیتی امی با چنین ویژگیهایی که حتی کتابی را لمس نکرده بودند چگونه میتوان توقع داشت که کتابی مثل قرآن و یا سورههایی مثل سورههای قرآن بیاورند؟ اینجا هم طبق معمول مبالغه میشود. آیات زیادی در قرآن شامل انبیا:۵ و فرقان:۴ و سجده:۳ و احقاف:۸ بیان میکند که کافران و دشمنان پیامبر میگفتند که پیامبر این آیات را از خودش میسازد و خوابهای پریشان اوست. در پاسخ به تکذیب کافران میگوید اگر میتوانید آیات و سورههایی مثل آن را بیاورید.
اگر در جدول ب-۶ به آیات هود:۱۳ و یونس:۳۸ دقت کنیم میبینیم که با يَقُولُونَ (می گویند) شروع میشود و «قل» در پاسخ به يَقُولُونَ همان مخالفین پیامبر است.
هود:۱۳
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ.
يا مىگويند آن (قرآن) را برساخته است؛ بگو اگر راست مىگوييد ده سوره برساخته همانند آن بياوريد، و هر كسى را كه مىتوانيد در برابر خداوند (به يارى) بخوانيد.
یونس:۳۸
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ.
يا مىگويند كه (پيامبر) آن را برساخته است، بگو اگر راست مىگوييد سورهاى همانند آن بياوريد و هر كس را كه مىتوانيد، در برابر خداوند (به كمك) بخوانيد.
مدعای اصلی قرآن در این آیات، اثباتِ از جانب خدا بودن آیات قرآن است در برابر تکذیب آن (يَقُولُونَ افْتَرَاهُ) ؛ و نه «کیفیت» آیات و سورههای قرآن! آشکار است که مخاطبین پیامبر نمیتوانستند چنین کاری کنند. مگر مخاطبین غیر از «امیین» لا همه چیز مورد خطاب پیامبر میبودند؟ کسانی که بنا بر تعبیر خود قرآن «ناشنوا» و «گنگ» و «نابینا» هستند چطور میتوانند سورهای با هر کیفیتی بیاورند؟ فراموش نکنیم مخاطب آیه به چالش کشیدن جمعیتی است که در بین آنها به تعداد انگشتان دست، افراد باسواد درحد خواندن و نوشتن وجود نداشت. کسانی که به مدرسه نرفته و کتابی لمس نکرده بودند. خود پیامبر هم پیش از وحی از غافلین بوده است (یوسف:۳). نه کتابی میخوانده و نه به دست خودش چیزی مینوشته است (عنکبوت:۳). اما مبعوث شده که با آیات قرآن قومش را که خود و پدرانشان در غفلت بودهاند و قبلا برایشان نذیری نیامده بوده، هشدار دهد (یس:۶) (سجده:۳). از نظر موقعیت جغرافیایی نیز این قوم ساکن ام القری (مکه) و حومه آن بودهاند (انعام:۹۲ ).
اگر به آیات سجده:۲ و ۳ دقت کنیم میبینم همین افترا با همان فعل يَقُولُونَ تکرار شده و تاکید شده که هیج تردیدی نیست که این کتاب از جانب خدا نازل شده است.
سجده:۲و۳
تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ.
كتابى است فرو فرستاده و شك در آن نيست [كه] از سوى پروردگار جهان است
يا گويند كه آن را برساخته است، نه بلكه حق است و از سوى پروردگار توست تا قومى را كه هشداردهنده پيش از تو به سراغشان نيامده بود، بيم دهى، باشد كه به راه آيند.
همین دو آیه کوتاه سوره سجده بیانگر یک دنیا آموزه ساختاری است؛ بطوری که از هزاران مقاله بر مبنای جهل ساختاری رایج راهگشاتر است. علاوه بر رد افترای کافران و مشرکین مخالف پیامبر که میگفتند کتاب را پیامبر از خودش برساخته؛ تاکید میکند که این کتاب (قرآن) برای مردمی نازل شده است که قبلا برای آنها پیامبری فرستاده نشده است. یعنی هم مخاطب را مشخص میکند و هم این که کتاب و رسالت پیامبران پیشین شامل این مردم نمیشده است! در تمام این آیات میتوان زمان و مکان و بازیگران و فضای افترا و تکذیب و مجادله و ستیز ستیزه گران محلی را به روشنی آفتاب دید. حال در زمانه ما عدهای که خود را روشنفکر و نواندیش هم میدانند، اگر نمیتوانند از اشتباهاتی که از پدران خود به ارث بردهاند دست بکشند؛ لجاجت و ستیزه گری مردمانی نیمه بدوی و بیسواد در ۱۴ قرن پیش جای شگفتی ندارد!
جدول ب-۶ اگر میتوانید سورهای بیاورید
مشاهده آیات جدول بالا بدون هیچ تفسیری و یا تاویلی به روشنی بیانگر موضوع مورد بحث میباشد. آیات بالا کنار هم ساده و آشکار بیان میکند که مخاطب وحی و کتاب چه کسانی بوده اند؛ کجا میزیستند و زبانشان چه بوده است. کسانی که برای اولین بار پیامبری به سوی آنها آمده و کتابی برایشان نازل شده است. خود پیامبر هم قبل از وحی مانند آنها از بیخبران بوده است. این مردم کسانی هستند که پیامبر خود و رسالت او را تکذیب میکنند و به او افترا میزنند که آیات را از خودش میسازد. چنین مردمی اگر راست میگویند و به پیامبر افترا نمیزنند، خود سورهها و یا کتابی مثل آن را بیاورند. اتفاقا اگر خوب دقت شود، مغز استدلال این است که او هم قبل از وحی مثل شما بوده است. این که میتواند چنین آیاتی بیاورید دلیل ارتباط او با منبع وحی است وگرنه شما هم قادر بودید چنین آیاتی بیاورید. به عبارت دیگر کیفیت آیات نیست که مورد ادعا است، بلکه صدق یا کاذب بودن ادعای وحی پیامبر است. که در پاسخ افترا به پیامبر گفته شده است که او برحق است و از جانب پروردگار فرستاده شده است؛ « يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ »!
پ- سخن پایانی
استدلال این نوشتار در چندین محور و بر اساس آیات زیادی از قرآن است. آیاتی که هیچکدام مورد منافشه نیست. گاه فقها بر مبنای یک پاره آیه که دیگران قرنها قبل از آن نتیجه گیری کرده اند، ادعاهای عجیب و غریب میکنند. یعنی تا جایی که حتی اگر خود تمام همان آیه را کامل میخواندند، متوجه اشتباه خود میشدند. مواردی وجود دارد که مفهوم فعل آیه و یا یک واژه آیه مورد اختلاف است. یعنی اختلاف در معنای یک واژه همه چیز را عوض میکند. یا مثلا بسیاری از آیات چون در گذشته به هر دلیل مورد استناد فقهای بزرگ قرار نگرفته، انگار چنین آیاتی در قرآن وجود ندارد! در این نوشتار هیچ نتیجه گیری بر مبنای یک آیه نیست. تعداد آیات برای هر بحث زیاد است و دلایل در یک انسجام ساختاری نیز میباشند.
میخواستم در بخش پایانی این نوشتار درباره این بحث کنم که طبق آیات قرآن، قرآن آسان و روشن است و نیاز به تفسیر ندارد. باید منابع خطا آفرین را شناخت و حذف کرد! اما در فاصلهای که پیش نویس این مقاله برای نقد و نظر چند تن از صاحب نظران فرستاده شده بود؛ مطلب آقای محمد جواد فاضل لنكراني در دفاع از حکم قتل مرتد، در سایت جرس منتشر شد [۷] . در این مقاله طولانی، در راستای دفاع از حکم قتلی که پدرش صادر کرد و متاسفانه به ترور رافق تقی نویسنده آذربایجانی انجامید، آقای لنکرانی به دفاع جانانه از ترور مقدس پرداخته است. او با صراحت میگوید که نوشتارش « بر طبق شيوه اجتهادي هزار ساله روحانيت است، بر اين اساس هيچ ترديدي در حكم وجوب قتل مرتد نيست». بنابراین بهتر دیدم که بخش سخن پایانی این مقاله را به نوشتار آقای لنکرانی اختصاص دهم و به خوانندگان گرامی این مقاله توصیه کنم که مقاله ایشان را به جای سخن پایانی این مقاله کامل بخوانند.
آقای لنکرانی نوشته است:
«با صراحت به همه مسلمانان و بشريت عرض ميكنم كه «وجوب قتل مرتد» از احكامي است كه هيچ يك از فقهاء از متقدّمين و متأخرين در آن ترديدي نداشته و نيز بين شيعه و سني مورد اتفاق است و فقط اندكي از عالمان در سالهاي اخير در آن تردید پيدا نمودهاند كه تعداد اينها به اندازه انگشتان يك دست هم نيست و قابل مقايسه با صدها فقيه برجسته از قدماء و متأخرين نيستند. اين حكم با توضيحاتي كه خواهيم داد به عنوان يك حكم ضروري دين تلقي ميشود و اهل اجتهاد ميدانند كه در ضروريات، اجتهاد راه ندارد.»
مقاله آقای لنکرانی بدون هیچ تردیدی محکمات هزار ساله حوزههای علمیه و لب لباب نظر فقها و متولیان رسمی دین در این باره است. همین مورد ترور رافق تقی که با افتخار و با صدای بلند از آن دفاع میشود و فقیهان دیگر هم با سکوت تایید میکنند؛ یک مثال بسیار مناسب و گویا در رابطه با مطالبی است که در این مقاله بحث شد. مثال زندهای که نشان میدهد چگونه احادیث و روایات، آیات قرآن را برای ترور وتو میکنند! جای بسی خوشحالی است که آقای لنکرانی به صراحت گفته است که با قرآن نمیتوان به ترور دست زد:
« صحيح است در قرآن كريم آيهاي به صورت صريح دلالت بر وجوب قتل مرتد ندارد و اگر ما فقط بخواهيم به اين كتاب الهي بر وجوب قتل مرتد استدلال كنيم و روايات و اجماع و بلكه ضرورت را كنار بگذاريم مشكل است».
هر چند بر این باور است که :
« نميتوان براي قرآن حقيقتي جداي از كلام پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) تصوير نمود. نميتوان بدون مراجعه به سنت پيامبر اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) به حقيقت قرآن دست يافت».
پشنهاد نگارنده به آقای لنکرانی این است که این مقاله را لطفا بخواند. چرا که حداقل او انتظار دارد در رد حکم قتل مرتد مطالبی نوشته شود که نکات تازه و جدیدی را به میدان بحث آورد:
«در نامهاي كه توسط يكي از افرادي كه داراي سوابق حوزوي است و در تأليف آثاري دارد، به برخي از نكات علمي و اشكالات فقهي بر حكم قتل مرتد اشاره شده كه مطالب جديدي نيست و همان اشكالات كهنه و قديمي است و انتظار اينجانب آن بود كه ايشان نكات تازه و جديدي را به ميدان بحث ميآوردند تا بحث جديتر مطرح گردد».
در پایان تنها نکتهای که اضافه میکنم، توجه دادن آقای لنکرانی به آیههای بقره: ۵۰ و ۵۱ و ۵۲ است. به ویژه آیه بقره:۵۲ که پس از گوساله پرستی قوم حضرت موسی در غیبت چهل روزه او، خداوند آنها را میبخشد:
بقره:۵۲
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
پس از آن بر شما بخشوديم باشد كه شكرگزارى كنيد.
اگر طبق برداشت آقای لنکرانی از آیه بقره:۵۴، منظور حضرت موسی از «فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ» این بوده است که همه پیروانش به یک خودکشی دست جمعی مبادرت کنند؛ تفاوت فاحش بین تصمیم حضرت موسی و اراده خداوند را میتوان مشاهده کرد! چون موسی یک انسان است ممکن است در اثر خشمِ زیاد چنین حرفی بزند؛ یعنی حرفی با عواقب دهشتناک خودکشی دست جمعی یک قوم بر زبانش جاری شود! اما میبینیم که خداوند در آیه بقره:۵۲ آنها را بخشیده است. و اگر آقای لنکرانی دقت میکرد میدید که در امتداد همین آیه بقره:۵۴، خداوند رحیم توبه آنها را میپذیرید: فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ. توبهای که حضرت موسی نیز آنها را به آن فراخوانده است.
می بینیم که این مورد نمونه بسیار بسیار جالبی است و شاهد به موقعی است برای موضوع مورد بحث این مقاله: از نظر حضرت موسی جزای چنین کاری خودکشی دست جمعی یک قوم است؛ اما اراده خدا پذیرفتن توبه و بخشش آن جمعیت است! و اگر به آیه بقره:۵۴ دقت شود، تمایز بین بخشی که "نقل قول" از حضرت موسی است و بخشی از آیه که "تصمیم خدا" است؛ مشخص میباشد! اگر آقای لنکرانی آیات بقره: ۵۰ و ۵۱ و ۵۲ را خوانده بود، در قرائت آیه بقره:۵۴ دچار اشتباه نمیشد و «نقل قول» از حضرت موسی را از «اراده خداوند» تفکیک میکرد. یعنی آیه را را چنین میخواند:
بقره:۵۴
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ:
"يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ، فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ، فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُم"؛
فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ!
در نتیجه متوجه میشد ساختار آیه میشد: در حالی که موسی به قوم خود چنین گفت (فرمان خودکشی دست جمعی بنا بر برداشت آقای لنکرانی)؛ خداوند توبه شما را پذیرفت! هر چند سخن حضرت موسی «ملامت» قومش در اثر خشم میباشد که چنین کنید بهتر از گوساله پرستی است! در پراتنز بد نیست همین جا یادآوری شود که در راستای کم کردن منابع «خطا» در برداشت از قرآن؛ تهیه یک نسخه از قرآن با علامت گذاری آیات با نقطه و ویرگول و غیره کمک بزرگی خواهد بود! چیزی شبیه آن چه این جا در مورد آیه بقره:۵۴ انجام شد!
پانویسها
[۱] دین فطری یا جنگ هفتاد و دو ملت: بازخوانی دین و اسلام ابراهیمی در آیات قرآن، آرش سلیم، آبان ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه
[۲] سرگردانی تئوریک روشنفکران و نواندیشان دینی، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۰، سایت اخبار روز
[۳] یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن ، آرش سلیم، مهر ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه
[۴] قرآن، پیامبر، و جمعیت مخاطب ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه
[۵] ریشه تفسیرهای گوناگون از قرآن کجاست؟ ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
[۶] انسان: بعثت، آزادی، و صلح-مروری بر چهار دیدگاه دربارهی حکومت دینی ، آرش سلیم، دی ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
[۷] پاسخ محمدجواد فاضل لنکرانی به محسن کدیور ، محمد جواد فاضل لنكراني، آذر ۱۳۹۰ ، سایت جنبش راه سبز
فایل PDF مقاله
برای سهولت در خواندن جدولهای مقاله به فایل PDF آن رجوع کنید
ضمیمه | اندازه |
---|---|
arash_salim_prophet_.pdf | 668.93 کیلو بایت |
با درود
تفسیر آیات قران دیگر کار بیهودی است، هر آیه قران تا به امروز حداقل صد ها بار با به کمک گرفتن روش های مختلف هرمنوتیک تفسیر و تعبیر شده اند و دیگر چیز جدیدی از این تفسیر ها در نمی آید. اصولا استفاده از روش هرمنوتیک یک حقه بازی بیشتر نیست: بعضی از متخصصین زبردست این روش از یک متن آن چیزی، آن تفسیری را از آن بیرون می آورند که در واقعیت در متن اصلی نوشته نشده است. اما افراد عادی ( بیشتر روحانیان) که تسلط ی به روش هرمنوتیک ندارند و یا این روش را قبول ندارند همان مطلب ( درستی ) را از قران در می اورند که در آن بیان گردیده.
در مورد پیامبر همانند آموزگاری که کتابی از جانب خدا به او داده شده،(در این نوشتار به آن اشاره شده)، باید گفت که تمثیل درستی در مورد آنچه ما از اسلام و پیامبرش میدانیم، نیست. شاید بهتر است اینطور نوشته شود که آموزگاری، شفاهی به شاگردانش درس خداشناسی،جهانگشایی و زندگی میداد، پس از سالها از درگذشت این مربی و معلم عالیقدر، شاگردان اولیه او (خلفا و جنگجویانش) و همسرش (عایشه)، گفتههای او را، نوشته و جمعآوری کردند و بگفته علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش، با کمک یک یهودی باسواد ، قران مکتوب شد. حقیقت و ماهیّت اسلام، نه در متن و حدیث بلکه به ۲ روش شناخته میشود،۱) واکاوی تاریخ قبل،دوران پیدایش و ۵۰ سال بعد از تثبیت اسلام، و ۲) شناخت شخصیتها اسلامی، عقبه، زندگی،اهداف و نقش آنها در چگونگی پیشرفت دین اسلام.
جناب چوبین به «ایراندوست»، با گوینده آقای لنکرانی شدن و یا به پیروی، یا اطاعت از علی شریعتی دردی از خود دوا نمی کنید. این میخی که در بالا می بینید برعکس هرمونتیک اسفالت شده، دلیل و چگونگی پیدایش قرآن و نوع احکاماش را در زمان و مکان مشخص بیان میکند. اگر پیرو این دین هستید پشتک وارو نزنید و اگر سنگاید استدلال زمان و مکان در شما بیاثر است.هر کس با عملکرد خود، میزان حرمت شایسته خود را میطلبد.
با احترام به آقای آرش سلیم و سپاس از زحمتشان
انتخاب نویسنده از آیات قران بر روشی بی طرفانه مستند نیست. الگو بودن بودن پیامبر در قران مورد تایید قرار گرفته
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا
و همچنین بر تفاوت او با سایر بندگان تاکید شده است
و انّک لعلی خلقٍ عظیمٍ
تاکید بر انسان بودن او به معنای انکار برتری اخلاقی او نیست.
شاید کسی متن قران را منکر باشد یا بخشی از آن را صادق بداند , اما اگر شخصی این متن را مبنا قرار می دهد نباید به انتخابی بلهوسانه از ایات دست بزند.
بحث اصلی درباب سنت نبوی نه حذف کامل ان از دین که روش دریافت و بررسی ان است.
اگر پیامبر نمونه کاملی از اخلاق است چنان که متن قران بر ان تاکید دارد ( واضح است که مخاطب من قائلین به صحت این متن هستند) بنابراین پرسش این خواهد بود که چگونه از ورای زمان و فرهنگ, او را به نمونه ای قابل دسترسی و قابل بررسی تبدیل نماییم.
دنبال شاهدش میگشتم در نوشته ایراندوست پیدا شد. اگر اقای علی شریعتی هم اینرا گفته باشد که صد چندان بهتر. کتاب قرات در عمل توسط یک یهودی باسواد نگاشته شده و اینکه وی همه حرفهای خلفای راشدین و عایشه را به درستی نوشته باشد بسیار سوال برانگیز است. در زمانیکه پیامبر اسلام ظهور کرد و قبل از ان موجی عظیم از گسترش مسیخیت همراه با یهودی کشی در میان مسیحیان به جریان افتاده بود و یهودیان به دنبال راهی برای نجات خود میگشتند. مسیحیت به اسیای صغیر رسیده بود و به سرعت به سوی شرق در حال کسترش بود. تنها نیرویی که توانست انرا از حرکت باز دارد همین اسلام بود که احیانا به کمک ملای یهودی به شکل یک دین در مقابل مسیحیت پا به عرصه وجود گذاشت و مسیحیت را در جایش میخکوب کرد. جنگهای صلیبی که هزارو اندی سال پس از استقرار نظام اسلامی به وقوع پیوستند خود بیانگر این نگرش به دین مبین اسلام است. با این تفسیر دستها و افکار بشر در این کتاب به خوبی نمایان هستند و اگر اولوهیتی در کار بوده با مرگ پیامبر به بوته فرموشی سپرده شده است.
دلایل دیگری که از اسمانی نبودن این کتاب حکایت دارد همانا اطلاعاتی است که در این کتاب امده یا نیامده است. اگر این کتاب از طرف خدا به پیامبر وحی شده و خداوند هم که طبعا به همه کره خاک مسلط و محیط بوده است. پس چرا این خداوند از همه چیز اگاه راجع به میوه ها و حیوانات و گیاهان نیمکره غربی هیچ حرفی به میان نیاورده است!؟
در قران نه حرفی از گیاهانی چون سیب زمینی ، ذرت و موز، یا حیواناتی چون لاما، و ارمادیلو و یا انسانهایی چون سرخپوستان بومی امریکا به میان امده و نه حتی از اقوام اسیای شرقی و جنوبی مثل چینی ها و مغولها و هندوها ذکری به میان امده است.
همین موضعی بودن اطلاعات مندرج در قران نشانه زمینی بودن ان است و احتمالا ان ملای یهودی که انرا مینوشته به نحوی انرا به نگارش در اورده تا منافع قوم یهود را محافظه کند.
مقاله خیلی خوب و دقیقی بود.
اقای سلیمی اگر سعی میکنید قران را کتابی انساندوست به ما به چپانید سخت در اشتباه هستید قران و مسلمانان در این 1400 سال نشان دادند که انسان ستیز هستند و مسلمان انسان برتر است و خوشبختانه دنیا این را خوب فهمیده است و قران روز به روز مورد بیشتر تنفر قرار میگیرد و دسته دسته مسلمانان این دین را ترک میکنند و رو به دین های بیشتر مدرن و همراه با زمان میاورند حالا شما بشینید هر روز هزاران مقاله ****بنوسید رفتار دین فرشان اسلام خود نشان از دستورات این دین دارد
حتی اگر بپذیریم که قرآن برای مردم آن دوران نازل شده و مخاطبش قوم جاهل و بت پرست حجاز بوده اند، هنوز این کتاب کاستی های زیادی دارد. در همان زمان و و در آن سرزمین مردمانی زندگی می کردند که برای تجارت به سرزمین های دیگر سفر می کردند و دست کم با فرهنگ های همسایه آشنا می شدند. دانش فرهنگی و جغرافیایی قرآن حتی از دانسته های مردم آن دوره پایین تر است.
در ضمن، خداوند می توانست برای جلوگیری از آن همه جنگ و جدال و قتل و خونریزی و وحشیگری، به جای یک نفر آیات مبارک را برای چند نفر دیگر هم، مثلا رؤسای قبایل، نازل می فرمود و دیگر نیازی به آنهمه بدبختی کشیدن مردم نبود. کسی هم اینقدر در راستگویی حضرت محمد شک نمی کرد.
هر چه بیشتر در این کتاب آسمانی غور می کنیم ایمانمان متزلزل تر می گردد. آیا بهتر نیست قرآن را همانطوری که هست، بدون تفسیر و تأویل، به مردم این دوران معاصر تحویل دهیم تا خود درستی و نادرستی اش را داوری کنند؟
ارسال کردن دیدگاه جدید