یک سمفونی زیبا در یک سفر درونی
سهراب رحیمی - پیش از این مجموعه شعر «روی پل آلما چه میکنید خانم» را از آزاده طاهایی خوانده بودم و در برخی سطرهایش ظرفیتهای شاعرانهای دیدم. دفتر دوم این شاعر، «نام تو زخم من است» اما حکایت دیگریست. شاعر از تمرینهای شاعرانه عبور کرده و به جهانی نو و زبانی مستقل رسیده.
قصد من این است که در این مقاله بررسی کوتاهی داشته باشم به این کتاب که به نظرم یکی از بهترینهای کتابهای شعر سال است. توضیحاتم را در این زمینه وقتی بخوانید میفهمید منظورم چیست.
شعر اول این مجموعه «همنامهای خاک» نام دارد. شاعر به گورستان میرود و مشاهیر جهان را آنجا میبیند: از قبر اسکار وایلد تا هدایت؛ از قبر آپولینر تا ساعدی. شاعر سعی میکند زمان را بشمارد:
صدسال به عقب
صدسال به جلو
فرقی نمیکند.
شمارش اعداد
در قبرستان
مثل شمردن دانههای خاک بیهوده است
از قبری به قبر دیگر چیزی از جنس خاک
در درونمان جان میگیرد
و ما را در خود فرو میبرد
بگو!
راه گریز از این قبرستان کجاست؟
کلنجار رفتن با زمان. همان دغدغهی همیشگی شاعران. شاعران به زمان پاسخ میدهند. اما شعر همواره در بیزمانی روی میدهد.
جدال شاعر اینجا با خویشتن است:
میدان تیری در کار نیست
تکیه میدهم به دیوار زندگیام
روی این صندلی
در همین اتاق
حضور یک آینه کافیست
تا حماقتم را
بارها بر پیشانیام
شلیک کند
زبان شعر طاهایی بسیار روان است و تصویرها ساده و گویا و دقیق. هماهنگی خوب بین زبان و تصویر و حس، رنگی از سمفونی به شعر بخشیده است. انگار تمام شعرها در جویبار روان کلمات، به سمت ابدیتی بزرگتر از زندگی جاریاند؛ نوشتاری بزرگتر از متن شعر و تمامیتی بزرگتر از مرگ.
شاعر میخواهد در متن باشد، اما گرفتار حاشیه است؛ و حاشیههای زندگی آنقدر در جانش نفوذ کردهاند که:
حالا
از تمام من
تنها حسی نیمهتمام مانده است
که آرام
در تو نفوذ خواهد کرد.
نام تو زخم من است، آزاده طاهائی، نشر مروارید
یکی از مهمترین خصوصیات این کتاب، نگاه طنزآمیز شاعر است به اشیاء و پدیدههای پیرامون؛ و همین نگاه طنزآمیز در واقع نقطهی قوت شعرهای او نیز هست. نگاه گروتسک طاهایی، هم زندگی را به سخره میگیرد، هم مرگ را و هم بسیاری از اعتقادات مرسوم را. شاعر در واقع با نفی دنیای واقعیت، در پی ایجاد دنیایی خیالیست؛ دنیایی که در آن همه چیز بوی شعر میدهد:
بس است
تعارف نکنید
زندگی در گلویم گیر کرده
و اصرار شما
برای سر کشیدن استکانهای ثانیه
بیهوده است.
و در این شعر که صحنهی اعدام به بهترین شکلی تصویر میشود؛ چنان که گویی جزئی از زندگیست:
فرصتی نمانده است
کافیست تکانی بخورد
این ماشین زرد و عبوس
من در شعاع دایره میخکوب میشوم
تو در مرکز دایره
تمام خواهی شد
حالا در میدان
تنها
هیاهوی مردم است و طناب
و یک آه
که میان آسمان و زمین
سرگردان مانده است.
یکی دیگر از مهمترین خصوصیات «نام تو زخم من است»، فرم آن است. فرمی که هم در شکل شعر و هم در محتوای شعر دخالت میکند. فرمی که هماهنگی کامل دارد با لحن؛ زبان؛ معنا، آواها؛ تصویرها و محتواهای نهفته در شعر. میشود گفت آزاده طاهایی به خوبی موفق شده فرمی نوین ارائه دهد با فرمولی از آن خودش که محتوا را به کنترل متن راوی درآورده، این دستاورد مهم حاصل یک عمر کار شاعریست و تمرکز در متن زندگی و زندگی متن:
با صفر جمع شدم
فایدهای نداشت
او را از خودم کم کردم
باز تنها خودم بودم
خودم را از او کم کردم
شدم یک آدم منفی
با خط فاصلهای کنار اسمم
که دست مرا تا منهای بینهایت میبرد
داشتم سقوط میکردم
علامت ضربدر دستم را گرفت
و دستم را در دست صفر گذاشت
حالا یک صفر درست و حسابیام.
شاعر مهاجر است. مهاجر کلمهها؛ و وقتی مهاجر فاصلهها نیز باشی، غربت تو دو چندان است:
آرایشگر موهایم را قیچی میکند
در آینهی آرایشگر
تصویرم کامل نمیشود
فکر میکنم
تکهای از چهرهام
در فاصلهای از کیلومترها
جامانده است.
و شاعر که با متنهای موازی و جهان تصاویر و زبان شعر، در پی یافتن تکیهگاهی برای آرامش در لحظههاست به شمارهی بدون شماره میرسد؛ با جایی که هیچ است، همانجا حرفها تمام میشوند و شعر آغاز میشود:
انتهای دایره، نقطه است
انتهای نقطه چیست؟
شاید هیچ.
شعرهای مجموعه «نام تو زخم من است» را میشود چند بار خواند بیآنکه احساس خستگی کنی. تمام شعرها به هم ربط تصویری معنایی دارند. انگار شاعر با حوصلهی تمام، نخی را از میان دانههای شعر رد کرده، به طوری که تمام شعرها همچون یک سمفونی زیبا و آرامبخش در متن کتاب جاریست و خواننده را به تماشای سفرهای درون میبرد.
شناسنامه کتاب:
نام تو زخم من است، آزاده طاهائی، نشر مروارید، زمستان ۱۳۹۰
در همین زمینه:
::عشق خاصیت هجده سالگی است::
::از سادگی زبان تا پیچیدگی یک مفهوم، تأملی در مجموعه شعر "نام تو زخم من است"::
سپاس از معرفی استعدادهای تازه ای که معرفی می نماید.
ارسال کردن دیدگاه جدید