پاسخ دادن به دیدگاه
خلافت و بیعت در نهج البلاغه (۳)
یکشنبه, 1390-03-08 14:05
نسخه قابل چاپ
علی ممقانی
علی ممقانی − موضوع این مقاله این است که علی، به روایت نهج البلاغه، منشأ حکومت را چه میداند. جهات کاوش ما را این پرسشها تشکیل میدهند:
۱- آیا علی تعیین خلیفه را حق الهی میدانست یا حق مردم؟
۲- حکومت خود را متکی به خواست خدا و رسول میشمرد یا متکی به بیعت؟
۳- خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را به حق میدید و یا به ناحق؟
۴- به حق خلافت خود از این نظر مینگریست که منصوب الهی است، یا از این نظر که منتخب مردم است؟
چنانچه در قسمت اول و دوم از بررسی ۸ نامه و۷خطبه از نهج البلاغه مشاهده شد، امام علی حکومت را امری عرفی میداند.
ادامه بررسی مجموعهای از خطبهها
• خطبه ۷۳
از سخنان آن گرامى است وقتى مردم قصد بیعت با عثمان کردند.
«شما مىدانید که من براى خلافت از دیگران سزاوارترم.
قسم به پروردگار تا مادامى که کارهاى مسلمین به سلامت انجام گیرد،
و به کسى جز من ظلم نشود، من این ظلم را براى خود مىپذیرم و خلافت را واگذار مىکنم.
و این کار بدین خاطر است که پاداش آن را از خداوند طلب کنم و فضیلت آن را به دست آورم .
و همچنین بدین سبب است که به زر و زیورى که شما در به دست آوردنش اصرار دارید و آن را وسیله افتخار مىدانید اظهار بىاعتنایى نمایم.»
توضیح خطبه ۷۳
۱- در این تردید نیست که امام خود را شایسته ترین فرد برای خلافت میدانست .
۲- اما برای او مهمتر از آن وحدت مسلمین و بقای دین خداوند بوده است.
۳- لذا هر چند عدم اقبال مردم را به خلافت خود را ظلم به خودش میداند اما تحمل بر ظلم را سبب پاداشی از جانب خداوند و فضیلتی بر خود میشمرد .
خطبه ۱۳۴ نمونهای از همکاری امام با خلیفه دوم است.
اگر امام خلافت عمر را به رسمیت نمیشناخت، دلیلی بر این همکاری وجود نداشت۰
• خطبه ۹۱
از سخنان آن گرامى است. این سخنان را امام (علیه السلام) پس از قتل عثمان وقتى مردم براى بیعت با او آمدند ایراد فرمود.
«مرا رها کنید و به سراغ دیگرى بروید که ما به کارى روى آوردهایم که داراى رنگهاى گوناگون است.
دلها بر آن قرار نمىگیرد و عقابها پایدار نمىماند.
براستى که همه جا را ابر فتنه پر کرده و راه راست ناشناخته مانده است.
بدانید اگر من درخواست شما را پذیرا باشم با شما آن گونه که خود مىدانم رفتار خواهم کرد
و به حرف ملامتگرها و این و آن گوش نمىدهم.
و اگر دست از من بردارید من همانند یکى از شما خواهم بود.
و در میان کسانى که ولایت امور را بدو مىسپارید من شنواتر و فرمانبردارتر مىباشم.
من اگر وزیر شما باشم بهتر است از آنکه امیر شما باشم.»
توضیح خطبه ۹۱
۱- قتل عثمان سبب نوعی پریشانی در جامعه اسلامی بوده و فضا را از معقولیت به سمت احساسات سوق داده بود. برای علی روشن بود که پس از فروکش کردن احساسات مسائل مهمی اتفاق خواهد افتاد. لذا تا جایی که ممکن بود از پذیرش خلافت امتناع میورزید، به طوری که گفت: «مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید» و یا «اگر از من دست بردارید من همانند یک از شما خواهم بود» و یا ااینکه گفت : «اگر وزیر شما باشم بهتر است از آنکه امیر شما باشم.»
۲- در واقع نوعی اتمام حجت نیز در این بیانات نهفته است. میخواهد روزی نگویند ما با شرط و شروط با تو بیعت کردیم و یا از بیعت خود پشیمانیم و یا پس از بیعت به توصیه این و آن توجه خواهیم کرد: نخیر یا بروید به سراغ دیگری و یا اگر طالب من هستید آنطور که خود میدانم رفتار خواهم کرد.
• خطبه ۱۳۴
سخنى از آن حضرت (ع).
عمر براى این که خود به نبرد رومیان رود با او مشورت کرد و على (ع) فرمود:
«خداوند، براى پیروان این دین، بر عهده گرفته است که حوزه دینشان را مستحکم گرداند و حریم اسلام را از تعرض خصم مصون دارد.
آن خداوندى، که یاریشان کرد و هنوز شمارشان اندک بود و کس به یاریشان برنمىخاست و آنان را از دشمنانشان حفظ کرد و حال آنکه، آنان را شمار اندک بو و توان دفاع از خود را نداشتند.
اوست که زنده است و نمىمیرد.
اگر تو خود به سوى دشمن روى و خود با دشمن رویاروى شوى، اگر مغلوب گردى، مسلمانان را تا اقصا بلادشان پناهگاهى نمىماند و بعد از تو مرجعى ندارند که به آن باز گردند.
پس مردى سلحشور را به سوى ایشان بفرست و سپاهى گران همراه او کن که هم جنگ آزموده باشند و هم نیکخواه اسلام.
اگر خداوند پیروزش گرداند که این همان است که تو خواستهاى و اگر کار را گونهاى دیگر افتاد، در آن حال، تو پناه مردم و مرجع مسلمانان خواهى بود.»
امام نه تنها مغضوب خلفا نبوده بلکه یکی از مهمترین مشاورانشان بوده است.
امام نه تنها آنان را به خلافت پذیرفته بوده، بلکه نهایتاً مساعدت و همکاری را برای موفقیت آنان داشته است.
توضیح خطبه ۱۳۴
۱- این نمونهای از همکاری امام با خلیفه دوم است۰
۲- اگر امام خلافت عمر را به رسمیت نمیشناخت دلیلی بر این همکاری وجود نداشت۰
• خطبه ۱۴۶
از سخنان آن گرامى است.
این سخنان را امام (علیه السلام) وقتى ایراد فرمود که عمر بن خطاب با آن گرامى در باره جنگ با ایرانیان مشورت کرد.
«این کار اسلام، پیروزى و شکستش به زیادى و کمى سپاه مربوط نمىشود.
دین خداست که پیروزى مىآورد و لشکر پروردگار است که آنها را مهیا ساخته و کمک مىنماید،
تا به نتیجهاى که باید، برسد و پرتو آن بدانجا که باید، بتابد.
خداوند تبارک و تعالى به ما وعده پیروزى داده است و حضرت او به وعدهاش وفادار است و سپاه خویش را یارى خواهد کرد.
موقعیت کسى که زمام امور امّت اسلام را به عهده دارد مثل موقعیت بند تسبیح است که دانهها را گرد هم آورده،
اگر بند پاره شود دانهها پراکنده خواهند شد و هر کدام به کنارى خواهند افتاد و بعد از آن دیگر گردهم نخواهند آمد.
امروز ملت عرب گر چهاندکند ولى در سایه اسلام بسیارند و به خاطر یکدلى و وحدت کلمه عزیز و بزرگوارند.
و تو مثل قطب وسط آسیابمان و با یارى عرب جنگ را اداره کن و به توسط آنان و نه با خودت آتش جنگ را شعلهور ساز،
که اگر تو از این سرزمین براى جنگ بیرون روى، عربها بر تو مىشورند و با توجه به مخالفت بر مىخیزند.
تا آن حد که نگاهدارى مرزها که پشت سر مىگذارى براى تو مهمتر باشد از آنچه پیش رویت با آن درگیر هستى.
اگر ایرانیها ترا در میدان نبرد ببینند مىگویند این اصل و ریشه و سرکرده عرب است، او را که از پاى در آوریم کار تمام است و راحت مىشویم.
و همین باعث مىشود که آنها فشار را بر تو بیشتر کنند و براى از بین بردن تو حریص شوند.
و اما این که گفتى آنها به راه افتادهاند تا با مسلمین جنگ کنند.
خداوند تبارک و تعالى از حرکت آنها بیش از تو ناخشنود است و او در نابود کردن و شکست آنچه خود نمىپسندند تواناتر خواهد بود.
و اما این که گفتى تعدادشان چنین و چنان است. مگر در گذشته به وسیله زیادى عددمان جنگ مىکردیم. جز این نبود که با امدادهاى غیبى پروردگار مىجنگیدیم.»
توضیح خطبه ۱۴۶
۱- امام نه تنها مغضوب خلفا نبوده بلکه یکی از مهمترین مشاورانشان بوده است.
۲- امام نه تنها آنان را به خلافت پذیرفته بوده، بلکه نهایتاً مساعدت و همکاری را برای موفقیت آنان داشته است.
۳- امام به عمر هشدار میدهد که رفتن شما به جبهه جنگ اولاً سبب میشود عناصر داخلی فتنه گر از نبودن شما در مرکز خلافت سوء استفاده کنند، ثانیاً دشمن احساس خواهد کرد با یک یورش و کشتن تو انسجام سپاه را میتواند برهم بزندو پیروز گردد.
۴- امام به عمر روحیه میدهد که از کثرت دشمن و کمی سپاه هراسان نباشد و امدادهای غیبی و ایمان سپاه همچون صدر اسلام باور داشته و امیدوار باشد.
امام علی، هیچگاه خلفا را دشمن نمیدانست. مگر میشود به دشمن جهت موفقیت اش مشورت داد و یا کمک کرد که علیه او شورش نکنند و یا براو شأنی تقریباً هم شأن خود قائل شد؟
• خطبه ۱۶۱
سخنى از آن حضرت (ع) به یکى از اصحابش که از او پرسید: چگونه قومتان شما را از این مقام [یعنى خلافت] باز داشتند، در حالى که، از دیگران بدان سزاوارتر بودید.
امام چنین پاسخ داد:
«بر مرکبى سوار شدهاى که تنگش سست است و لغزان و، زمام آن رها کردهاى که به هرجاى که خواهد برود. ولى تو را حق خویشاوندى و پرسیدن است.
مىخواهى از حقیقتى آگاه شوى، پس بدان، که آن زورگویى و خودکامگى که در امر خلافت با ما نمودند- در حالى که ما به نسب برتر از آنها بودیم و با رسول الله (ص) پیوند استوارترى داشتیم - بدان سبب بود، که امر خلافت مقامى رغبت افزاست. گروهى سخت بدان آزمند شدند و گروهى سخاوت ورزیدند و از آن چشم پوشیدند.
داورى با خداست و جاى داورى، بازگشتنگاه قیامت است.
"و دع عنک نهبا صیح فى حجراتهآن غنیمتها" را که گردش هیاهو و جنجال است رها کن. از ماجراى بزرگ پسر ابو سفیان یاد کن.
روزگار مرا به خنده آورد، پس از آنکه، گریانم کرده بود.
به خدا سوگند، جاى شگفتى نیست که بزرگى حادثه جایى براى شگفت زدگى باقى نگذارد و کژروى و ناراستى را افزون سازد.
آن قوم خواستند که نور خدا را در چراغش خاموش سازند و آب را از سرچشمهاش که چون فواره مىجوشید قطع کنند.
و آبى را که میان من و ایشان جارى بود، به وبا بیامیزند- و فتنه برپا کنند - اگر این آزمایش محنتافزاى از میان ما برداشته شود، آنان را به راهى مىبرم که حقیقت محض باشد ولى اگر کار بر منوال دیگر باشد، «نباید که جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود زیرا خدا به کارهایى که مىکنند آگاه است.»
توضیح خطبه ۱۶۱ :
۱- در این خطبه نیزامام علی از شایستگی خود برای امر خلافت یاد میکند.
۲- امر خلافت را مقامى رغبت افزا میداند که علاقمندان به آن را آزمند و چشم پوشندگان از آن را سخاوتمند میشمرد.
• خطبه ۱۶۳
از سخنان آن گرامى است. این سخنان را امام (ع) هنگامى ایراد فرمود که مردم به عنوان شکایت از کردههاى عثمان به محضرش آمدند و از او خواستند تا از طرف آنان با عثمان گفتگو کند و بخواهد که رضایت آنها را فراهم نماید.
امام (علیه السلام) نزد عثمان رفت و فرمود:
« مردم پشت سر من هستند و مرا بین تو و خودشان میانجى قرار دادهاند.
قسم به پروردگار نمىدانم به تو چه بگویم.
چیزى را که تو آن را ندانى سراغ ندارم،
ترا به چیزى ارشاد نمىکنم که آن را نشناسى.
تو خودت مىدانى آنچه ما مىدانیم.
ما در اطلاع از چیزى بر تو سبقت نگرفتهایم تا از آن به تو خبر دهیم و در باره هیچ کارى خلوت نکردیم تا خبرش را به تو رسانیم و تو دیدى آنچه ما دیدیم و شنیدى آنچه ما شنیدیم و با رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) بودى چنانکه ما بودیم.
پسر ابى قحافه و پسر خطّاب در کار حق از تو سزاوارتر نبودند.
و تو از آنان به رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) نزدیکترى و از خویشان آن حضرت هستى.
داماد او شدى و آن دو نفر نشدند.
بترس از خدا، بترس از خدا در باره خودت، به خدا قسم تو کور نیستى تا بینایت کنند، نادان نیستى تا دانایت کنند.
راهها روشن است و علایم دین برجا هستند.
پس بدان بهترین انسانها نزد پروردگار رهبرى عادل است که هم خود هدایت شده باشد و هم مردم را به راه راست هدایت کند و سنتى را که برایش معلوم شده برپا دارد و بدعتى را که مجهول است نابود سازد.
سنتها روشن و داراى نشانههاى آشکارى هستند و همینطور بدعتها ظاهر و هویدا مىباشند.
به تحقیق بدترین مردم نزد پروردگار رهبرى ظالم است که هم خود گمراه است و هم مردم را به گمراهى مىکشاند.
او سنت پذیرفته شده را از بین مىبرد و بدعت زیر پا گذاشته شده را زنده مىنماید.
از رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) شنیدم که فرمود: در روز قیامت رهبر ظالم را مىآورند در حالى که هیچ یارى ندارد و کسى نیست از او معذرت خواهى کند.
در نتیجه او را به آتش دوزخ مىاندازند، در حالى که مثل سنگ آسیا دور دوزخ مىگردد و سپس او را در ته جهنّم مىبندند و زندانىاش مىکنند.
من ترا به خدا قسم مىدهم که کارى نکنى که مردم علیه تو بشورند و تو اول رهبرى باشى که به قتل مىرسد که اگر رهبر کشى و کشت و کشتار فتح باب شود تا قیامت ادامه خواهد داشت و کارها براى مردم مشتبه مىماند و خلافکاریها در میان آنها رواج پیدا مىکند و دیگر نمىتوانند حق را از باطل بشناسند و در این آشوبهاست که حق پایمال مىگردد.
بنا بر این مبادا تو براى مروان مثل چهارپایى باشى که از دشمن به غنیمت گرفتهاند و با این عمر زیادى که از تو سپرى شده آلت دست او شوى و به هر طرف که دلش خواست ترا بکشاند.»
در اینجا عثمان گفت:
«با مردم صحبت کن که به من مهلت دهند تا به دادخواهى آنها برسم.»
امیر المؤمنین على (ع) فرمود:
«آنچه مربوط به مردم مدینه است که مهلتى لازم ندارد و آنچه خارج از مدینه است مهلت آن تا رسیدن فرمان تو است به کارگزارانت.»
حق خلافت از ناحیه مردم به شخصی داده میشود. صاحب این حق مردماند، چنانچه این امر مورد تأیید امام بوده است. بنابراین، جمله "من حق خود را واگذار کردم" به معنی شایسته خلیفه بودن است نه حق الهی داشتن.
توضیح خطبه ۱۶۳
۱- امام به عنوان نماینده گروهی از مسلمین و برای اصلاح امور و رفع مشکلات امت اسلام با خلیفه وقت مذاکره میکند.
۲- امام اقرار میکند و به خداوند قسم میخورد که عثمان نیز بهاندازه او به قرآن و سنت نبوی تسلط دارد.
۳- علاوه بر اقرار به علم عثمان، خویشاوندی که مزیت عثمان نسبت به دو خلیفه قبل است را یاد آوری مینماید و اینکه شایستگی او اگر از دو خلیفه قبل بیشتر نبوده کمتر نیز نبوده است.
۴- هیچ چیز بالاتر از ظلم به مردم برای حاکم نیست زیرا آتش جهنم را به همراه دارد.
۵- امام یادآوری میکند نتیجه ظلم به مردم، شورش و نتیجه شورش حذف رهبر و حتی رهبر کشی است و نتیجه آن رواج خلافکاری و عدم تمیز حق و باطل میگردد و نهایتاً این حق است که پایمال میشود
۶- امام میداند که آنچه کار عثمان رابه اینجا کشاند میدان دادن از طرف او به کسانی مانند مروان بود که آلت دست آنان شده بود.
۷- اگر رهبر ظلمی کند ولی بلافاصله جبران مافات کند امید به بخشش مردم هست و معمولاً این توفیقی است که نصیب هر حاکمی نمیشود.
۸- اینکه حاکم اسلامی اگر کوچکترین ظلمی یا گناهی کند بلافاصله عزل میشود حرف نا مربوطی است میزان بقا در حکومت و یا عزل از آن مربوط به میزان رضایت یا عدم رضایت مردم است.
• خطبه ۱۷۱
از خطبههاى آن گرامى است
«حمد خدایى را که آسمانى باعث نمىشود که آسمان دیگرى از دید او پنهان باشد و یا زمینى، زمین دیگرى را از علم او مخفى دارد.»
از آن خطبه است:
« شخصى به من گفت: پسر ابو طالب تو به خلافت خیلى علاقمند هستی.
گفتم: قسم به پروردگار بلکه شما به آن علاقمندترید و از رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) دورترید. و من به خلافت سزاوارترم و به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) نزدیکترم.
حقّى را که به من تعلّق دارد طلب مىکنم ولى شما مانع کار من مىشوید و نمىگذارید که من به حق خود برسم. و هر زمانى که به گرفتن حق خویش اقدام کردم، روى مرا برگردانیدید.
و چون او را با دلیل در حضور جمع محکوم کردم به خود آمد و نمىدانست چه پاسخى به من بدهد.
خدایا من بر قریش و کسانى که آنها را یارى مىکنند از تو مدد مىجویم زیرا آنها حق خویشاوندى را ادا نکردند و قطع رحم نمودند. و مقام و منزلت مرا کوچک شمردند و در مسئله خلافت که به من اختصاص داشت با دشمن من هم دست شدند. و بعد گفتند: هم مىتوانى حق را بگیرى و هم مىتوانى حق را واگذار نمایى.»
توضیح خطبه ۱۷۱
۱- امام علی به خلافت سزاوارتر است و به رسول نزدیکتر نه اینکه به خلافت علاقهمند و از رسول دورتر، سزاواری و لیاقت به جز علاقهمندی است.
۲- قسمت دوم کلام با قسمت اول و سایر نامهها و خطبهها به نظر سازگار نمیباشد، اما باید توجه داشت، امام علی، هیچگاه خلفا را دشمن نمیدانست. مگر میشود به دشمن جهت موفقیت اش مشورت داد و یا کمک کرد که علیه او شورش نکنند و یا براو شأنی تقریباً هم شأن خود قائل شد ( چنانچه درخطبه قبل گذشت)؟
۳- حق خلافت از ناحیه مردم به شخصی داده میشود. صاحب این حق مردماند، چنانچه این امر مورد تأیید امام بوده است. بنابراین، جمله "من حق خود را واگذار کردم" به معنی شایسته خلیفه بودن است نه حق الهی داشتن. معنایی جز این، باعث ناسازگاری متن میشود.
• خطبه ۱۷۳
از سخنان آن گرامى است در باره طلحة بن عبید اللَّه
«کسى مرا تهدید به جنگ نمىکرد و کسى مرا از ضربت شمشیر نمىترسانید. من وعده یارى پروردگار را باور دارم.
به خدا قسم طلحه به خونخواهى عثمان شتاب نکرد مگر از ترس این که از خودش خون او را مطالبه کنند و به او ظنین شده بودند.
و کسى در میان مردم در کشتن عثمان از او حریصتر نبود.
بنا بر این خواست تا در آنچه خودش در آن دخالت داشت ذهن مردم را به خطا کشاند و کار را به شک و تردید اندازد و حقیقت را مشتبه نماید.
به خدا سوگند که طلحه در باره عثمان هیچیک از این سه کار را انجام نداد:
۱- اگر عثمان ستمگر بود همان طور که گمان مىکرد حق این بود که کشندگان او را یارى کند و با طرفداران عثمان مخالفت و دشمنى نماید.
۲- و اگر عثمان مظلوم بود سزاوار بود از کسانى باشد که از او دفاع مىکنند و مردم را از کشتن عثمان منع کند و از آنچه متهمش ساخته بودند از جانب او معذرت خواهى نماید.
۳- و اگر در باره دو مورد گفته شده دو دل بود و تردید داشت حق این بود که از معرکه خارج شود و در گوشهاى بنشیند و کارى به کار کسى نداشته باشد.
و طلحه هیچ یک از این سه کار را نکرد و کارى را پیش گرفت که میان امت شناخته شده نبود و عذرهایش پذیرفته نمىشد.»
توضیح خطبه ۱۷۳
۱- امام میزان مخالفت طلحه با عثمان را میدانست و به نقش او در شورش علیه عثمان آگاه بود. طلحه برای فرار از مسئولیت کار خود علم خونخواهی عثمان رابرافراشت.
۲- سه راه بیشتر وجود ندارد یا حمایت از حاکم یا دشمنی با او و یا تردید که در حالت سوم باید از معرکه خارج شد و هر کدام که انتخاب شود باید مسئولیت آن را نیز پذیرفت.
• خطبه ۱۹۶
از سخنان آن گرامى است.
امام (علیه السلام) این بیانات را به طلحه و زبیر فرمود بعد از بیعتشان با آن حضرت و شکایت آن دو که چرا امام (علیه السلام) با آنها مشورت نکرد و در کارها از آن دو یارى نخواست.
«شما به مختصر چیزى اظهار نارضایتى کردید و مسائل مهم و کارهاى زیادى را پشت سر انداختید. آیا به من نمىگویید در باره چه موضوعى که شما در آن حق داشتهاید کوتاهى کردهام و یا در چه کارى خود را بر شما مقدم داشتهام و یا کدام دعوایى را یکى از مسلمانان به نزد من آورد و من عاجز از حلّ آن بودم و یا در باره آن نادان باشم و یا در اجراى حکم اشتباه کنم.
به خدا قسم که من به خلافت و حکومت بر شما رغبت و حاجت نداشتم، ولى شما مرا بدان دعوت کردید و آن را بر من تحمیل نمودید. و هنگامى که حکومت به من واگذار شد به کتاب خدا و آنچه براى ما وضع شده و ما را به اجراى آن فرمان داده نگریستم سپس از آن پیروى کردم.
و بعد به آنچه مربوط به سنت حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) مىشد اندیشیدم و به آن اقتدا کردم. پس با این احوال نیازى به رأى شما و رأى غیر از شما ندارم و همچنین حکمى که من نسبت به آن نادان باشم پیش نیامده تا از شما و برادران مسلمان براى حل آن کمک بگیرم و اگر این طور بود از شما و دیگران رویگردان نبودم.
و اما آنچه گفتید که چرا اموال بیت المال را بین مسلمین عادلانه تقسیم کردم.
من به رأى خود و از روى هواى نفس عمل نکردم، بلکه من و شما مشاهده کردیم که رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) در این خصوص چه حکمى صادر فرمود و چگونه آن را اجرا کرد. بنا بر این در باره چیزى که خداوند تبارک و تعالى حکم آن را در تقسیم معلوم فرموده و به اجرا در آورده من نیازى به شما ندارم.
به خدا سوگند شما و دیگران به گردن من حقّى ندارید تا زبان به شکایت باز کنید و مرا ملامت نمایید. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند و به ما و شما صبر عنایت فرماید.»
سپس امام (علیه السلام) فرمود:
«خدا رحمت کند آن کسى را که حق را ببیند و آن را یارى کند و یا ظلم را ببیند و به ستیز با آن برخیزد و هماره علیه ظالم به ستمدیده کمک نماید.»
پیامبر اکرم بجز در قضیه یکتاپرستی در بسیاری از موارد انعطاف پذیر بودند.
توضیح خطبه ۱۹۶
۱- امام کلیه بهانههایی که طلحه و زبیر میآوردند، توضیح میدهد و حتی میگوید هیچگاه خود را بر شما مقدم ندانستم و هیچ حقی از شما را ضایع نکردم.
۲- امام علی میگوید نه به خلافت حاجت داشتم و نه رغبت، بلکه آن را تحمیلی میدانست از طرف بیعت کنندگان.
۳- می گوید جز به قرآن و سنت خدا عمل نکرده است.
۴- طلحه و زبیر علاقهمند بودند به عنوان مشاور امام علی باشند و امام کلیه امور با آنان مشورت کند و نیز از پرداخت تساوی حقوق بیت المال ناراحت بودند، زیرا در زمان سایر خلفا، به مهاجرین و انصار سهم بیشتری نسبت به بقیه مردم پرداخت میشد.
۵- متن کلام نشان میدهد عدم انعطاف پذیری امام علی ( وشاید عدم سیاست ورزی او) مؤثردر تحریک بعضی در جهت مخالفت با خودش شده است. متن قرآن نشان میدهد پیامبر اکرم بجز در قضیه یکتاپرستی در بسیاری از موارد انعطاف پذیر بودند که خود نیاز به تحقیق دارد.
• خطبه۲۰۸
از سخنان آن گرامى است در باره شکایت از قریش و غاصبین حقوقش
«خداوندا از تو جهت انتقام از قریش و آنهایى که یاریشان کردند، یارى مىطلبم چرا که آنها پیوند خویشاوندیم را قطع کردند و کار را بر من واژگون نمودند و در غصب و ضایع کردن حقى که من از دیگران بدان سزاوارتر بودم با هم متحد شدند.
و گفتند بدانید که حق گرفتنى است و تو باید از آن منع شوى پس تو که صاحب حقّى، در غم و اندوه صبر کن یا در حال تأسف بمیر.
وقتى به وضع خودم نگریستم ناگاه متوجه شدم که به غیر از اهل بیت خویش، یار و دفاع کنندهاى ندارم.
بنا بر این از این که مرگ ایشان را در آغوش گیرد دریغ نمودم، پس بناچار با وجود خار در چشم و استخوان در گلویم صبر کردم و چشمانم را بستم و از غم و غصه آب دهانم را فرو مىدادم. در این هنگام فرو بردن خشم و شکیبایى برایم از حنظل تلختر و براى قلب از شمشیر برندهتر بود.»
توضیح خطبه ۲۰۸
۱- دراینجا گفته شده چون ترسیدم اهل بیت من را که تنها یاور و مدافع ام بودند ممکن بود کشته شوند از حق خود صرف نظر کردم
۲- اگر مراد وی حق الهی بود، دیدگاه فوق با خصوصیات امام علی ناسازگار است، زیرا او نه تنها خود را، بلکه اهل بیت خود را نیز حاضر بود برای اسلام و دین محمد فدا کند، و این حق اگر برای اسلام و دین محمد بود، ابا از فدا کردن نداشت، و اگر مراد حق شخصی و شایستگی او بود که که همین هم هست کلام فوق کاملأ سازگار میباشد .
• خطبه۲۲۰
سخنى از آن حضرت (ع) در وصف بیعت با او برای خلافت. نظیر این سخن با الفاظى دیگر، پیش از این گذشت.
«دستم را گشودید و من آن را بستم، دستم را کشیدید و من آن را نگه داشتم سپس، بر من هجوم آوردید آن سان، که اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگیرها هجوم آورند، چندان که بند کفش برید و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زیر پاها مالیده شد.
خوشحالى مردم در بیعت با من به حدى رسید که خردان، شادمانه و پیران، لنگان و لرزان و بیماران با درد و رنج فراوان و دوشیزگان، بىنقاب به سوى من شتافتند.»
توضیح خطبه ۲۲۰
۱- دستش را میگشایند میبندد، دستش را میکشند، نگه میدارد. چنین کسی تعارف میکند یا میخواهد به ما بفهماند به صرف اینکه شایسته خلافت است برای او حق خلافت ایجاد نمیکند؟
۲- خواست مردم (بیعت) است که برای او حق خلافت میآورد.
نهج البلاغه نشان میدهد که با توجه به عرف پذیرفته شده درباره نحوه تعیین حاکم، تعیین خلیفه و مسئله بیعت کاملاً یک مسئله عرفی و مطابق با شرایط زمان بوده است. بنابراین سیستم بیعت و خلافت قابل تعمیم به زمان حال نیست.
• خطبه ۲۳۵
سخنى از آن حضرت (ع)
به عبد الله بن عباس فرمود، هنگامى که نامهاى از عثمان آورده بود و عثمان در محاصره بود. از او مىخواست که بر سر ملک خود به "ینبع" رود تا مگر نام او را براى خلافت کمتر برند و عثمان پیش از این هم، چنین درخواستى از او کرده بود:
«اى ابن عباس. عثمان چیزى نمىخواهد مگر آنکه مرا چون اشترى آبکش سازد، با دلوى بزرگ که پى در پى بیایم و بروم. نخست نزد من فرستاد که از شهر بیرون شوم. آن گاه نزد من فرستاد که بازگردم. اکنون هم، کس فرستاده که از شهر بیرون روم.
به خدا سوگند از او دفاع نمودم، به گونهاى که ترسیدم که گناهکار شده باشم.»
توضیح خطبه ۲۳۵
۱- دراین خطبه همکاری شدید امام علی در خلافت عثمان کاملأ مشهود است.
۲- و این زمانی است که مردم بر عثمان شوریدهاند.
۳- امام علی تا مرز گناه کردن با عثمان با وی همکاری میکند.
نتیجه گیری
۱- از کل متن تنها به سه مورد بر میخوریم که با سیاق کلی متن ناسازگار هستند. از آنجا که جمع آوری کننده نامهها و خطبهها (سید رضی) خود از علمای شیعه بوده است، علم کلی نسبت به متون داشته و این متن را اگر به نفع شیعه جمعآوری نکرده باشد، یقیناً به نفع اهل سنت جمع آوری نکرده است. بنابراین شیعیان نمیتوانند مدعی باشند، حقیقت مطلب چیز دیگری به جز متن نهج البلاغه است.
۲- متن نشان میدهد که با توجه به عرف پذیرفته شده درباره نحوه تعیین حاکم، تعیین خلیفه و مسئله بیعت کاملاً یک مسئله عرفی و مطابق با شرایط زمان بوده است. بنابراین سیستم بیعت و خلافت قابل تعمیم به زمان حال نیست.
۳- آنچه برای علی (ع) مهم بوده، حاکمیت قرآن و سنت نبوی و اتحاد مؤمنین به آن بوده است، چه خود حاکم باشد یا نباشد.
۴- جالب است که در کل نهج البلاغه به مسئله غدیر و سایر نصوص که مورد تاکید شیعه برای اثبات حقانیت خلافت و حکومت امام علی و نفی حکومت خلفا اشارهای نمیشود.
۵- در این متن اصلاً اشارهای به انتخاب الهی و علم الهی، علم لدنی و ... هزاران ویژگی فوق انسانی به امام علی مشاهده نمیگردد.
۶- در این متون مشاهده نمیگردد کسانی که علاقهای به حاکمیت امام علی نداشتند مشرک، مرتد، کافر و ... باشند ویا مرتکب گناه شدهاند.
۷- هر چند علی خود را شایسته خلافت و جانشینی رسول گرامی میدید، اما برای رسیدن به آن خود رابه آب و آتش نمیزد و خود را با حاکم نه تنها وقت درگیر نمیکرد، بلکه با آنها مساعدت و همکاری داشت.
۸- در کل نهج البلاغه حتی یک بار به استدلالهای شیعیان برای حقانیت علی بر خلافت از قبیل ماجرای غدیر، آیات تطهیر و ولایت و نظایر آن اشارهای نشده است، لذا کاملاً جای اینگونه آیات و احادیث و همچنین ماجرای غدیر که کمتر از ۸۰روز قبل از فوت پیامبر اتفاق افتاده بود خالی است.
۹- در نهج البلاغه یک جا به آیه اولی الامراشاره میکند و آن را امام علی در نامه به مالک اشتر چنین معنا میکند:
«اى مالک: در مواقعى که کار بر تو مشکل شود و حقیقت برایت مجهول بماند به خدا و رسول او رجوع کن،چنانکه خداى سبحان در باره مردمى که دوستدار هدایتشان بوده فرموده: "اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا و رسول و اولى الأمر از خودتان را اطاعت کنید و اگر در حکمى اختلاف پیدا شد به خدا و رسولش رجوع نمایید". رجوع به خدا گرفتن آیات محکم کتاب او قرآن است و رجوع به رسول گرفتن سنت کامل اوست که پذیرفته همگان است.»
۱۰- مطلب فوق نشان میدهد جامعه اسلامی و سران مهاجر و انصار در کلیت خود و شاید خود علی نیز چنین برداشتی از آن آیات و احادیث و ماجرای غدیر نداشتهاند و اگر چنین برداشتی آنقدر مهم و اساسی بود و حتی با فرض عدم آگاهی مردم از حقانیت آن آیات و احادیث، چرا خود علی به آنها اشاره نکرده و برای اثبات حقانیت خود به آنها مستمسک نشده است.
۱۱- بنابراین میتوان نتیجه گرفت که علی (ع) نیز حکومت و خلافت را امری عرفی میدانست نه امری الهی.
۱۲- اگر چنین برداشتی از دیدگاه علی درنهج البلاغه نسبت به مسله خلافت و حکومت صحیح باشد ادعای الهی بودن حکومت فقها واینکه آنها منصوب از طرف خدا هستند ادعایی سست وبلکه سخیف است .
۱۳- علی خود آینده موافقان و مخالفانش را چنین پیش بینی میکند:
«بزودى دو گروه به سبب من هلاک شوند.یکى، دوستى که در دوستى من افراط کند و این دوستى او را از راه حق دور سازد و دیگر، دشمنى که در دشمنى من افراط کند و دشمنى با من او را از راه حق دور سازد.» (خطبه ۱۲۷)
پایان
(به یاری خداوند این سلسله مقالات ادامه خواهد داشت – علی ممقانی)
بخشهای پیشین