پاسخ دادن به دیدگاه
روایت مریم، زن همجنسگرای ایرانی
جنبشهای حقخواهی برای همجنسگرایان که از سالهای ۱۹۶۰ در آمریکای شمالی و اروپا آغاز شد، اکنون به جایی رسیدهاند که اصلاح قوانین خشونتآمیز و تبعیضآمیز را خواهاناند. جرمزدایی از روابط همجنس با همجنس، قانونیکردن ازدواج همجنسگرایان، حق همجنسگرایان برای پذیرفتن فرزند، اصلاح قوانین مالیاتی برای به رسمیت شناختن روابط همسری بین دو همجنس، ایجاد قوانین لازم برای به رسمیت شناختن جنسیت تراجنسیتیها و محسوب کردن حقوق دگرباشان جنسی به عنوان حقوق بشر از جمله مطالبات جنبشهای دگرباشان جنسی است.
در ساختارهای حقوقی ایران اما روابط همجنس با همجنس همچنان جرم محسوب میشود و بر اساس قانون مجازات اسلامی مستحق مجازات است. روابط همجنس با همجنس بین زنان تحت عنوان مساحقه جرم انگاری شده است. مساحقه در قانون مجازات اسلامی از فقه شیعه آمده است و عبارت است «از اینکه انسان مؤنث، اندام تناسلی خود را بر اندام تناسلی همجنس خود قرار دهد» (ماده ۲۳۸). مجازات مساحقه بر اساس احکام فقه شیعه، در قانون مجازات اسلامی ۱۰۰ ضربه شلاق به عنوان حد تعیین شده است. اما مشکل در قانون جدید این است که هویت همجنسگرایی به عنوان پدیدهای انتزاعی و غیر قابل اثبات هم جرمانگاری شده است. به این ترتیب با توجه به اینکه علم قاضی در دادگاههای جمهوری اسلامی ایران، نهایت موجب تعیین مجازات است، خود مسأله هویت همجنسگرایی برای همجنسگرایان ساکن ایران مشکلی مضاعف شده است.
مرکز اسناد حقوق بشر ایران این هفته شهادتنامه مریم احمدی یک زن همجنسگرای ایرانی را منتشر کرده است که در ایران به جرم همجنسگرایی دستگیر، زندانی و دادگاهی شده است.
مریم که در سن چهارده سالگی به توصیه خانواده با یکی از اقوام پدریاش ازدواج میکند، پس از ۶ سال از همسرش جدا میشود. طلاق او از همسر، موجب طردشدن او توسط خانواده میشود. پس از یک سال او رابطه جدیدی را با یک زن آغاز میکند. سارا آغازگر این رابطه به مریم پیشنهاد دوستی میدهد. مریم و سارا پس از چندی لباس میپوشند برای هم حلقه میگیرند و با هم ازدواج نمادین میکنند. در یکی از شب نشینیهای خانه مریم و سارا به مناسبت تولد مریم، همسایه که از وضعیت آنها با خبر بود به خاطر صدای موسیقی شکایت میکند و نیروی انتظامی مریم و سارا و مهمانها را دستگیر میکند.
قاضی تصمیم میگیرد که مریم و سارا تنبیه جدی کند. پس از ۱۰۰ ضربه شلاق (حکم حد مساحقه) و ۹ ماه زندان، مریم برای حکم نهایی به دادگاه برده می شود. در دادگاه، پدر مریم تشویق میشود که با توجه به اینکه ولی دم و صاحب خون مریم است، او را به تلافی این آبروریزی، ادب کند. مریم زیر کتکها و خشونت فیزیکی پدر از حال میرود و دستبند او را باز میکنند که به جراحات او رسیدگی شود. در فرصتی مناسب و در شلوغی دادگاه و اجتماع تماشاگران که برای کتک خوردن مریم جمع شده بودند، مریم از در دادگاه بیرون میآید و فرار میکند.
نه ماه بعد، به لطف دوستی و با پاسپورت او، مریم از ایران فرار میکند به این امید که بتواند به سارا کمک کند.
سازمان ملل اما به مریم میگوید که تنها میتواند برای خودش کمک بگیرد و برای کسی که در ایران در زندان است، کاری نمیشود کرد. مریم اکنون در ترکیه کارگری میکند؛ سارا همچنان در زندان است (داستان مریم را از زبان خود او بشنوید).
در نبود کمکهای حقوقی، بسیاری از همجنسگرایان ایران در ترس دائمی نسبت به قانونی که هویت آنها را جرمانگاری کرده است زندگی میکنند. بدون دسترسی به وکلای مدافع که از وضعیت آنها خبردار باشند، همجنسگرایان ایرانی زیر ارعاب بازجویان به همجنسگرایی اعتراف میکنند. کتمان همیشگی شاید در شرایطی که همجنسگرایی در قانون مجازات اسلامی جرمانگاری شده است بهترین راه باشد اما همه همجنسگرایان ایرانی نسبت به این موضوع آگاهی ندارند. همچنین در مواجه با تحقیر و ارعاب، عصبانیت موجب میشود که دگرباشان ایرانی از هویت خود دفاع کنند که همین اقدام نهایت موجب خطرات بیشتر در سیستم قضایی تبعیضآمیز ایران میشود.