نسخه قابل چاپ
نیلوفر شیدمهر- فمینیستهای به اصطلاح اسلامی ایرانی که من "فمینیست بودن" آنها را در این مقاله به پرسش میکشم، مشابه اصلاحطلبان حکومتی هستند. فمینیسم اسلامی بیشک رابطهای با فمینیسم دارد، اما آیا این رابطه همان استفاده از فمینیسم برای بقای اسلام سیاسی نیست؟
برای پاسخ به این سئوال باید ببینیم فمینیسم اسلامی با فمینیسم و با اسلام چه رابطهای دارد؟ به بیان دکتر مهرداد درویشپور، فمینیسم اسلامی حفظ "بیضه اسلام" را اولویت یا ارزش نهایی و بیقید و شرطی میداند که خواستههای زنان یا اقلیتهای جنسیتی و حرکت فمینیستی باید تابعی از آن باشد. من این نوع رابطه را به بستن گاری جلوی اسب تعبیر میکنم و در این مقاله توضیح میدهم که منظورم از این تعبیر چیست. این بستن ارابه جلوی اسب عملی سیاسی مختص فمینیستهای اسلامی نیست بلکه همچنین مشخصه اصلاحطلبان نیز هست. فمینیسم اسلامی را همانطور که دکتر مهرداد درویشپور به درستی میگوید، باید شاخهای از جنبش اسلامگرایی به حساب آورد تا بخشی از جنبش فمنیستی ایران که پیشقراولش فمینیستهای سکولار بودهاند و هستند.
از سوی دیگر به نظر میرسد که رابطه فمینیسم اسلامی با خود متون اسلامی هم شاید رابطهای بهرهکشانه باشد چرا که قصد دارد در جهت حفظ مرجعیت متون در حوزه عمومی و قانونگذاری، مفاهیم و ارزشهایی ناهمخوان با متون و بسترشان را به زور این متون تزریق کند. گرچه فمینیسم اسلامی نام این کار را هرمنوتیک میگذارد، من این هرمنوتیک را در این مقاله به پرسش میکشم و پیشنهاد میکنم که رفتار فمینیستهای اسلامی با متون اسلامی درست برعکس هرمنوتیک یا "استخراج" معانی است و عملی "تزریقی" است.
همانطور که بخش عمدهای از اصلاحطلبان با زیرساختهای نظام ولایت فقیه و قانون اساسی آن مشکلی ندارند و مسئلهشان چیدمان و توزیع کنونی قدرت و نحوه اجرای سیستم ولایتی است، فمینیستهای اسلامی هم به نظر نمیرسد با زیرساخت مرد- پدرسالارانه مناسبات اجتماعی و قدرت مسئلهای داشته باشند. در حقیقت همانطور که اصلاحطلبان ارابه نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی بیتنازلش را جلوی اسب تغییر اجتماعی بستهاند، فمینیستهای اسلامی هم گاری متون اسلامی را به عنوان مرجع استخراج قوانین زنان جلوی اسب فمینیسم بستهاند و اصرار دارند این متون اسلامی هستند که باید ساز و کار فمینیستی را به دنبال بکشند.
یکی از محورهای اصلی حرکت فمینیستهای اسلامی به میان کشیدن و شاید بهرهبرداری از بحث نسبیت فرهنگی به شکلی است که با اصل گفتمان فمینیستی در تقابل قرار میگیرد
همانگونه که دغدغه اصلی اصلاحطلبان اصرار در لزوم اصلاح ساختار اسلامی نظام بوده است. دغدغه فمینیسم اسلامی هم در دو دهه حرکتش، اصرار در لزوم مرجعیت متون اسلامی برای پرداختن به مسائل زنان بوده است و برای هر دو گروه آنچه اهمیت اصلی دارد حفظ مرجعیت اسلام و متون اسلامی است.
دیگر اینکه دغدغه مشترک این دو گروه در مرکز قرار دادن خود در گفتمانها و در جایگاه قدرت است. اگر یک تعریف تغییر اجتماعی گشودن افقهای جدید حرکت و عمل سیاسی باشد، در مییابیم که این دو گروه نه تنها افقی را نمیگشایند بلکه با بحثهای انحرافی انرژی زیادی را از جنبشهای سکولار که درصددند افقهای جدیدی را بگشایند میگیرند و حرکت اجتماعی را مدام به دستانداز میاندازند.
این در حالی است که حیات این دو گروه به بنبست مرجعیت متون اسلامی یا نظام اسلامی وابسته است و چنانچه روزی نظامی لائیک در ایران جایگزین بنبست جمهوری اسلامی شود، اصل وجودی این دو گروه که یکی خود را نماینده اصلاح نظام سیاسی جمهوری اسلامی و دیگری خود را نماینده استخراج قوانین متفاوت برای زنان از متون اسلامی میداند از موضوعیت خارج میشود.
دغدغه اصلی فمینیسم و دغدغه اصلی فمینیستهای اسلامی
فمینیسم جنبشی است که دغدغه اصلیاش گفتمان و نظام مرد- پدرسالاری و مناسبات اجتماعی قدرت مرد-در سالارانه است. به معنای دیگر دغدغهاش فرودستی ساختاری و بنیادی زنان و دگرباشان یا اقلیتها است. مبارزه با ستم جنسیتی در هر شکلش در کانون مبارزه فمینیستها قرار دارد. ستم تنها به معنای نابرابری جنس زن و مرد در برابر قانون نیست. اگر اینطور بود جنبش فمینیسم در بعضی کشورهای پیشرفته صنعتی دنیا باید تا حالا تعطیل شده بود. کاهش فمینیسم به گفتمان برابرخواهانه چه برابری قانونی و چه برابری ازهر نظر، یک اشتباه فاحش است. این اشتباه فاحش زیربنای تفکر فمینیستهای ایرانی اسلامی برای مثال خانم فریده ماشینی است که مینویسد: "برخی دیگر، ادیان و از جمله اسلام را ماهیتاً در مغایرت با اندیشه برابریطلبانه فمینیسم میدانند."
جنبش فمینیستی، جنبشی معطوف به عدالت و نه لزوماً برابری است. یکی کردن مفاهیم عدالت و برابری خطای غیر قابل جبرانی است. جنبش فمینیستی حتی ممکن است در مکان و زمانهایی مشخص برای مثال سهم بیشتری برای زنان یا یک گروه اقلیت در زمینههایی خاصی بخواهد. برخلاف باورهای خانم فریده ماشینی، جنبش فمینیسم در طی حرکتش از تمام نظریات عامگرا مانند اومانیسم و لیبرالیسم و مارکسیسم ساختارشکنی کرده است و ترکیباتی مانند لیبرال فمینیسم و مارکسیست فمینیسم را ناسازه میداند.
دلیل این امر، همانطور که دکتر مهرداد درویشپور میگوید، این است که فمینیسم تمام مفاهیم عام چون انسان، فرد و طبقه را به شکلی که در هر یک از این مکاتب تعریف شدهاند به نقد کشیده است و این تعریفها را ستمآلود و ناکافی برای بررسی و درک تجربه زنان یا اقلیتهای جنسی دیده است. بیشتر اینکه فمینیسم، به گفته دکتر مهرداد درویشپور، حتی از مفاهیم کلی به نام زنانگی و مردانگی و ردهبندی انسانها تنها در قالب مرد و زن و ارائه تصویری تعمیم یافته و کلی از جنسیت عبور کرده است.
تمام جذابیت هرمنوتیک در این است که نمیتوان قبل از خوانش تصمیم گرفت چه معانیای از یک متن میتواند مستفاد شود. دیگر آنکه هیچ اصل هرمنوتیکی وجود ندارد که خوانش خاصی به خوانش دیگر که کاملاً با آن در تضاد است برتری دارد و از دیگری مشروعتر است
پس فمینیسم به معنای تقسیم دنیا بر اساس جنس بیولوژیک و تقسیم حقوقی چیزها بین این دو جنس بیولوژیکی نیست. فمینیسم در حرکت تاریخی خود نه تنها تقسیم دنیا به دو جنس را مورد نقد و پرسش قرار داده است بلکه مبنای بیولوژیکی جنسیت را هم به پرسش کشیده است. مباحث فمینیستی بسیار وسیعتر از مباحث صرفاً حقوقی و جزایی هستند. برای مثال امروز یکی از پژوهشگران برجسته فمینیست خانم دانا هاراوی بحث جنسیت و عدالت را به افقهایی همچون بحثهای بیولوژیکی در مورد پستانداران یا تئوری فرگشت کشانده است.
یکی از محورهای اصلی حرکت فمینیستهای اسلامی به میان کشیدن و شاید بهرهبرداری از بحث نسبیت فرهنگی به شکلی است که با اصل گفتمان فمینیستی در تقابل قرار میگیرد. این گفته به این معنا نیست که نسبیت فرهنگ بلاموضوع است. نسبیت فرهنگی با شکلهای مختلف کارکردی نظام مرد- پدرسالاری در ارتباط است. به این معنا که این نظام در فرهنگهای مختلف نشانههای متفاوتی دارد و به شکلهای کرداری- گفتاری متنوعی تبلور یافته است. نسبیت فرهنگی به این معناست که تجربه خاص زنان سفید طبقه متوسط در کشورهای پیشرفته صنعتی از پدر- مردسالاری و شکلهای اجراییاش در این جوامع به تجربیات همه زنان در همه کشورها و فرهنگها قابل تعمیم نیست.
فمنیسم اسلامی اما از نسبیت فرهنگی استفاده میکند تا بعضی از این شکلهای تبلور را در فرهنگ ایرانی-اسلامی توجیه کند. چنین توجیه تراشیای برای مناسبات قدرت پدرسالارانه در تقابل با اصل گفتمان فمینیستی است. فمینیسم اسلامی همچنین از این واقعیت بهره میجوید که بسیاری از زنهای ایرانی در سازو کار پدر- مرد سالارانه به خاطر شکل فرهنگی بومیاش مشارکت میکنند تا شکل بومی نظام پدر- مردسالاری ایرانی-اسلامی را مشروعیت ببخشد. این مشروعیتخواهی برای نظام مردسالاری به دلیل بومی بودنش با فمینیسم در تضاد قرار میگیرد.
موضوعیت فمینیسم اسلامی ایرانی به ساختار یک نظام غیر لائیک اسلامی و دستگاه حقوقی آن وابسته است. ناگفته پیداست در یک نظام لائیک غیر دینی گرچه متون دینی میتوانند مرجعی برای کردار- گفتار باورمندان به اسلام باشند (البته در صورتی که این رفتارها با قوانین حقوقی جامعه و حقوق شهروندی دیگران در تضاد واقع نشوند)، ولی هیچ مرجعیتی برای استخراج قوانین و حتی سیاستهای مدنی نخواهند داشت. فمینیسم اسلامی هیچگاه در این بحث که چرا قوانین مربوط به زنان باید به لزوم از متون اسلامی استخراج شود وارد نمیشود چرا که به غیر داعیهداری استخراج قوانین متفاوت از متون اسلامی فلسفه وجودی دیگری ندارد.
هرمنوتیک یا تزریق؟
فمنیستهای اسلامی عمل تفسیری خود را توجیه هرمنوتیک میکنند. جالب اینجاست که در اینجا هم اینها اعتقادات و باورهای خود را به آسمانی بودن و در نتیجه حقیقت بودن متون اسلامی بخصوص قران بستهاند. با این کار، فمینیستهای اسلامی کل فلسفه هرمنوتیک را به نوعی وارونه کردهاند. اینها قبل از اینکه شروع به تفسیر کنند اعلام میکنند که متون اسلامی برای استخراج قوانین و یافتن راهکار در زمینه مسائل زنان مرجعیت دارد، بعد تصمیم میگیرند چه ایدههایی را میخواهند از این تفسیر بیرون بکشند.
این عمل نه یک کنش استخراجی بلکه یک کنش تزریقی است. طنز تلخ این عمل سیاسی در این است که این مفسران به زور میخواهند تفسیرهای خاصی را بر متنهای مشخصی سوار کنند. آنها پیشاپیش تصمیم گرفتهاند که چه چیزهایی را باید از دل این متون بیرون بکشند تا متون مرجع خود را در چشم ناظرانی خاص مقبول کنند.
تمام جذابیت هرمنوتیک در این است که نمیتوان قبل از خوانش تصمیم گرفت چه معانیای از یک متن میتواند مستفاد شود. دیگر آنکه هیچ اصل هرمنوتیکی وجود ندارد که خوانش خاصی به خوانش دیگر که کاملاً با آن در تضاد است برتری دارد و از دیگری مشروعتر است. هرمنوتیک تعیین نمیکند که کدام خوانش باید مبنای صدور قوانین قرار گیرد. ترفند هرمنوتیک فمینیستهای اسلامی بر فرضهای نادرستی که خود مشروعیت هرمنوتیکی ندارند گذاشته شده است.
برخی از فرضها اینها هستند:
۱- از هر متنی میتوان هر قضیهای را به شکل دلبخواهی استخراج یا خوانش کرد.
۲- از متون کهن میتوان مفاهیم مدرن یا پسامدرن که از لحاظ تاریخی متاخر هستند را استخراج کرد.
۳- نتیجه خوانش یعنی استخراج قبل از پروسه خوانش انجام میشود.
۴- یک تفسیر هرمنوتیک خاص را میتوان به یک نسخه واحد برای تفسیر همگانی یا حتی صدور قانون تبدیل کرد.
تفسیر همگانی بودن از آنجا اهمیت پیدا میکند که تا تفسیری همگانی و مورد توافق جمع کارشناسان حقوقی قرار نگیرد نمیتواند پایه استخراج قوانین شود. این حرف به این معناست که در نظام اسلامی ایران نیاز به توافق روی یک تفسیر خاص بین مراجع تفسیر که همان آیات عظام شیعه هستند وجود دارد. تفسیر دلبخواهی شهروندان از متون اسلامی منبع صدور قوانین یا تغییر نظام قضایی اسلامی نیست.
فمینیستهای اسلامی مسائل حیاتی زنان در ایران و حتی ایده وسیع برابریخواهی را به تغییر قوانین محدود کردهاند. بیشتر آنکه آنها این تغییر را هم به تغییر تنها چند قانون در زمینه ارث و دیه و حق طلاق کاهش دادهاند. برای مثال این افراد به معمول قانون حجاب اجباری را نادیده میگیرند و در مورد قوانین مربوط به همجنسگرایان سکوت میکنند
سئوال من این است: آیا در قلب بحث تفسیر متون اسلامی و استخراج قوانین توسط فمینیستهای اسلامی و برخی روحانیون یک نوع تقلیلگرایی و ساده کردن قضیه به شکل عمدی وجود ندارد؟ برای پاسخ به این سئوال باید این بحث به طور دقیق و مشخص باز شود، اما این طور به نظر میرسد که این افراد از باز کردن بحث در دو زمینه طفره میروند. اول اینکه در کار تفسیر میتواند تعدد تفسیرها وجود داشته باشد و این امر شاید تا زمانی که پای استخراج قوانین به میان نیامده است اهمیت نداشته باشد، ولی وقتی زمان استخراج قوانین میرسد همه این تفاسیر که بعضی ممکن است با دیگری در تناقض باشند نمیتوانند منبع استخراج قرار گیرند. اینجاست که قدرت سیاسی مفسران و درجه مرجعیتشان در ساختار شیعی نظام جمهوری اسلامی تعیینکننده میشود. دوم اینکه آنجا که منبع تفسیر متون مذهبی است پیچیدگیهای حقوقی که در جزئیات و در مرحله تدوین قوانین پیش خواهد آمد آنقدر زیاد است که ایده تدوین قوانین بر اساس تفسیر متن مذهبی در اصل بیاعتبار میشود.
پس باز میپرسم: آیا کل این بحث تفسیر و این ایده که میشود ارزشهای فمینیستی تقلیل داده شده به تغییر چند قانون را از متون اسلامی بیرون کشید در واقع سرپوشی برای مشروعیت دادن به اعتقادات ایدئولوژیک شماری از افراد نیست؟ اگر چنین باشد، حرکت تزریقی آنها یعنی تزریق اندیشه برابریخواهی قانونی که ابتدا توسط فمینیستهای نسل اول اروپا مطرح شده است به متون مرجع اسلامی برای حفظ "بیضه اسلام".
اقلیت و اکثریت در فمینیسم
فمینیسم جنبشی است عدالتخواه در مبارزه با نظامها و سامانههای مرد- پدرسالاری برای بهبود شرایط زیست اقلیتها یا دادن امکان زیست به اقلیتها. اقلیت در اینجا به معنی اقلیت عددی نیست بلکه به معنای گروهی است که تحت ستم این نظامها قرار میگیرد یا به معنای دیگر در این سامانهها به عنوان اقلیت تعریف میشود. زنان، دگرباشان و کودکان در ایران اقلیت هستند. حتی مردان نیز به نوعی اقلیت محسوب میشوند چرا که ستم جنسیتی امکان زیست دیگرگونه را از آنان میگیرد. اما اقلیت فمینیستهای اسلامی، اسلام و متون اسلامی است. تلاش فمینیست اسلامی نجات مرجعیت اسلام و متون آن به هر قیمتی حتی گرفتن امکان زیست از دیگران است. برای اصلاحطلبان هم اقلیت نه مردم ایران و زندگی آنها، بلکه نظام جمهوری اسلامی است که باید به هر قیمتی حفظ شود. آیا هر دو این گروهها خواسته و ناخواسته نهادهایی برای بقای کل نظام و ساختار قضایی و حکومتی آن نیستند؟
فمینیستهای اسلامی مسائل حیاتی زنان در ایران و حتی ایده وسیع برابریخواهی را به تغییر قوانین محدود کردهاند. بیشتر آنکه آنها این تغییر را هم به تغییر تنها چند قانون در زمینه ارث و دیه و حق طلاق کاهش دادهاند. برای مثال این افراد به معمول قانون حجاب اجباری را نادیده میگیرند و در مورد قوانین مربوط به همجنسگرایان سکوت میکنند. اینها در مورد سکون تاریخی خود که بیش از بیست سال است روی تغییر همین دو سه قانون در جا میزنند هیچ نمیگویند.
من نگرانی فمینیسم اسلامی را درک میکنم. اگر اسب فمینیسم یا حتی سکولاریسم در ایران به شکل جدی به حرکت بیفتد، بیشک اینها را پشت سر خواهد گذاشت، اما من به جای اینکه نگران عقب ماندن آتی اینان باشم، نگران زندگیهایی هستم که سالهاست زیر فشار این گاری و اسبی که همچنان در جا میزند، له شدهاند؛ زندگیهایی مثل زندگی من و دختر من. مثل زندگی شما.
مقاله ای بود بغایت خشن و متجاوز با واژه هائی جون اسب فمینیسم و گاری و بیضه و له شدن و ....... که سرتاپای نوشته را دلآزار کرده و از فقدان نزاکت و همدلی آدم را یاد سخنان مردان زورگو . مستبد می اندازد
خانم گرامی اولاً بیآموزید و تجربه کنید که برای خودتان فکر کنید. سوژه باشید. این اولین درس فمینیزم است. شما فقط از مهرداد درویش پور و چند نفر دیگر نقل قول کرده اید. این وسط اندیشه و فکر کردن خودتان کجاست. ثانیاً فمینیست میتواند کاتولیک و بهائی و مسلمان و کلیمی و بودائی هم باشد حتی اگر شما خودتان خوشتان نیآید. جهان همیشه مطابق میل ما نمی چرخد باید پاهایمان را بیآوریم روی دنیای واقعیت و پایمان را به اندازه گلیم خودمان دراز کنیم بجای دستاندازی به حریم دیگران با اسب و گاری و هارت و پورت
1- اتفاقا فمنیست باید دنبال برابری جنسیتی باشد نه عدالت و اگر اصرار بر عدالت کند آنکه بیشترین بهره برداری را از عدالت می تواند بکند اسلامگرایان هستند زیرا آنان بر اساس فهم خود از عدالت تفاوت جنسیتی را بنیان گذاشتند و امروز ما و شما باید جنبشی فمنستی برای از میان برداشتن مردسالاری را ایجاد کنیم
2-جنبش فمبیستی نباید به دنبال زنسالاری )درمقابل مردسالاری(باشد.
3-اگر تفکری درصدری از باورهای فمنیستی را هم درشته باشد باید با آغوش باز به استقبال آن رفت نه آنکه آنان را راند اگر اسلامیست ها در چند مورد از تفاوتهای جنسیتی هم با فمنیستها همراه باشند موج عظیمی برای رفع تبعیض ایجاد خواهد شد.
4-باید خاطرمان باشد تغییرات اجتماعی آنی ایجاد نمی شود باید با صبر و حوصله به این تغییرات خوشامد گفت.
5-اصلاح طلبان بهترین یاور تفکر فمنیستی می باشند بهتر است قدر بدانیم و آنقدر از حفظ بیضه اسلام! !!! توسط اصلاح طلبان ناراحت نباشیم دامنه اسلام بسیار وسیع است
5-امیدوارم بتوانم در مقاله ای مستقل از فمنیست بودن پیامبر گرامی (البته در زمان و مکان خود) دفاع نمایم
آقای صالح نظری گرامی
نکته ی اول شما تا حدی درست است که بسیاری از اسلام گرایان نیز از بحث و مفهوم عدالت حرکت می کنند. من به خاطر محدودیت کلمات در این مقاله فرصت نداشتم به این موضوع بپردازم. به همین خاطر در اینجا به چند نکته اشاره می کنم:
1) بحث عدالت بحث برابری را بلاموضوع یا از رده خارج نمی کند. به نظر من بحث برابری و تعیین حدود و صغورش در هر کانتکست خاص اجتماعی فرهنگی باید از دل بحث عدالت بیرون بیاید. باز هم تاکید می کنم که فمنیسم بعضی جاها اتفاقن حقوق بیشتری برای زنان می خواهد. برای مثال در کشور کانادا محل زندگی فعلی من حق حضانت فرزند اول به مادر تعلق می گیرد مگر اینکه محرز شود مادر به دلایل خاصی صلاحیت ندارد. در اینجا بحث برابری حقوقی زن و مرد به هم می خورد.
2) خود بحث برابری خواهی حقوقی در کانتکست جامعه ی اسلامی امروز می تواند برای اسلام با هر خوانشی خطرناک باشد. صورت مسئله ای به شما می دهم. اگر قرار به برابری خواهی است: زن و مرد ایرانی هر دو باید حق چند همسری داشته باشند. اما آیا فمنیسم در وهله ی حاضر در سال 2011 برای زن و مرد حق چند همسری می خواهد؟
3) در اینجاست که باز به بحث عدالت می رسم. پس فمنیسم اکنون می گوید چون چند همسری ستمکارانه و مخرب عدالت است از آن نه برای زن و نه برای مرد حمایت نمی کند.
4) چیزی که حرکت فمنیسم به سوی عدالت را از حرکت اسلام گرایان جدا می کند تعریف مفهوم عدالت است. عدالت اسلامی آن چیزی است که می گویند خدا در ذات آفرینش تعیین کرده. ولی سوی عدالت خواهانه ی فمنیسم می تواند بسیار چیزها باشد که همه با این تعبیر اسلامی مغایرند. ولی همه ی این سویه ها به حرکت در جهت برهم زدن و صدمه زدن و وارونه کردن نظام-ساختار پدر-مرد سالاری تاکید می کنند که مرکز گفتمان فمنیستی است
5) اگر شما نوشته های دیگر من را مطالعه کنید در خواهید یافت که با اینکه فمنیسم همیشه در جهت بر هم زدن مناسبات مردسالارانه است اما این باور خام شما را هم ندارد که مردسالاری چیزی است که می شود از میان برداشتش. این هم از تصورات کلیدی غلط است.
بقیه مواردی هم که گفته اید نظرات شخصی و دلبخواهی شماست که با گرایشهای فکری تان همخوانی دارد و لازم نمی دانم جوابی به این ادعاها بدهم. جهان سرشار از ادعاهاست.
ممنون از ارسال نظرتان
ما مي خاهيم در جامعه، مثل آدم زنده گي كنيم . حقوق هم را رعايت كنيم . مخالف را به رسميت بشناسيم . تفاوت ها را بفهميم .به جاي اين كه پاچه ي هم را گاز بگيريم همديگر را دوست داشته باشيم .آرام و با استدلال و مودبانه انتقاد كنيم .به فهم و درك وتحليل مخاطب احترام بگذاريم و نگره ي خود تو ضيح دهيم .فبشر عبادي الذين يستمعون القول ،فيتبعون احسنه.
مقالۀ فوق العاده ای بود. بسیار مستدل نوشته شده بود. موضوع اینکه فمینیسم اسلامی حفظ مرجعیت اسلام و متون اسلامی برایش اصل است کاملآ درست است. دفاع بعضی از فمینیست های اسلامی ایرانی از "صیغه" پدیده ای حیرت آور است که نشاندهنده آن است که ایشان برای دفاع از اسلام شیعی حاضر به توجیه زن ستیزانه ترین امور هستند. امیدوارم نوشته ای ایشان حفظ شود تا فردا نتوانند چنین دفاع شرم آوری را حاشا کنند. ممنون از خانم شیدمهر، رادیو زمانه و دکتر درویش پور.
خانم نیلوفر شید مهر .اولا از جوکی که به عنوان تیتر مطلب خود انتخاب کرده اید خیلی خندیدم و دوما سؤال خشنی هم به سبک خودتان می کنم:ایا انسانهایی که هر لحظه قکر و هدفشان در حال تغیر است و اصلاح طلبی را بر انقلابی گری ترجیح میدهند،طبق دید شما حکم گاری را برای اسب (انقلابیون ) ندارند؟اصلا انسانی که اصلاحات را بی ارزش میداند،میتواند ترقی کند و خود و جامعه خود را بسازد؟مگر در میان رفقای شما اصلاحطلبی وجود ندارد؟تا انجا که من می فهمم حزب کمونیست اروپا هم نسبت به رفتارها،خواستها،اهداف و چگونگی رسیدن به جامعه ایدآل خود نیز تجدید نظر نموده و اصلاحاتی را انجام داده است.اکنون بفرمائید شما خود در چه جایگاهی هستید،اسبید و یا گاری؟ مرسی
من نمی دانم چرا برخی از فمنیست ها به جای آنکه با مرد-پدر سالاری مشکل داشته باشند با فمنیست های اسلامی مشکل دارند. این جماعت فمنیست های اسلامی هیچ کاری هم که نکنند حداقل ننه جون بنده و شما و شیخ شجاع کروبی را متقاعد می کنند که می توانی مسلمان باشی و طرفدار حقوق زنان. کاری که شما می کنید در نهایت امر این است که ننه جون من و شما و شیخ شجاع کروبی ( و چه بسا در آینده دختران ما که یکهو هوس می کنند خیلی مومن و متدین شوند و در ضمن این را اصلا هم بعید ندانید) بگویند این جماعت فمنیست فاسد هستند و غرب زده و هزار کوفت و زهر مار دیگر. من نه طرفدار فمنیسم اسلامی هستم و نه طرفدار هیچ ترکیب اسلامی. این را گفتم که گمان نکنید درد "بیضه" دارم و هدفم حفظ بیضه است. در ضمن آن کامنت اول هم درس آموز بود هم برای شما هم برای ما. ارادتمند و آرزومند خواندن نوشته های دیگر از شما.
سرکار خانم شیدفر
1-وقتی دو نفر از یک درب می خواهند رد شوند یکی نفر اول است و دیگری نفر دوم در حضانت کودک اولویت با مادر است و این دلیل برتری زن بر مرد نیست بلکه نیاز کودک ملاک این انتخاب بوده است نه پذیرش حق بیشتر برای زنان.
2-در مسله چند همسری بدون تردید اولویت با تک همسری است و در زمان حال باید به شدت مورد توجه قرار گیرد و از نظر اخلاقی نیز بسیار پسندیده است اما اگر بناست مردان حق چند همسری داشته باشند براساس نظر برابری جنسیتی این حق باید درباره زنان نیز مورد قبول واقع شود و این همان نکته ضعف اسلامگرایان است که آنان را وادار به پذیرش تک همسری میکند.
3-باز تاکید می کنم وارونه کردن مرد سالاری به همان میزان مخرب روابط اجتماعی است که بایستی یک مدعی فمنیست از آن دست بردارد.
4-هر معیار دیگری برای عدالت در نظر بگیرید موافق و مخالفی خواهد داشت همچنانکه شما مخالف برداشت اسلامیست ها از عدالت هستید صلاح یک فمنیست این نیست که خود را درگیر مباحث نطری کند همان دیدگاه کلی برابری جنسیتی بهترین راه برای همگراءی در جامعه است.
5- اگر شما باور ندارید که بشود مردسالاری را از میان برداشت چطور انتظار دارید زنسالاری را جایگزین آن کنید در مبارزات اجتماعی نباید نا امید بود و انتظار تغییرات زود بازه را داشت گاهی باید انتظار یک قرنی داشت ولو عمر ما کفاف دیدن آن روز را ندهد.
6-دینداران تحول خواه بهترین یاوران تفکر فمنیستی هستند و موثرتر از بقیه می توانند تفکر جامعه دین باور را به برابری جنستی نزدیک کنند باید قدردان آنان بود و صبورانه با آنان همدلی کرد.
صالح نظری
فمینیست اسلامی اصلان این یک توهین بزرگ به فمینیست است شما از اسلام جز انسان ستیزی چیزی دیگر بیرون نخواهید اورد فمینیستهای اسلامی هم فاطی کوماندو هایی هستند بدون چادر و برای نجات اسلام اسلامی که هر روز بی ابروتر و تنفر برانگیز تر میشود خواهید دید که با نابودی این حکومت اسلامی فمینیست اسلامی و هر چه پسوند اسلام داره از بین خواهد رفت این اسلامگرایان همه چیز رو به گند میکشند فمینیست اسلامی چه اسم تنفر بر انگیزی
دوستان لطفا اجازه بدهید بحث گاری و اسب و وسیله له کردن - شدن بیضه مربوطه در جمع خانوادگی جناب پیری و نیلوفر ادامه پیدا کند. این میدان رزم که از خانواده به اینترنت کشیده شده، بقول جناب پیری « دستانی پشت پرده » دارد که سایپرشان سخت افزاری است. شخصا حاضرم تماشاگر این شعبده جنگی باشم.
این حرف بسیار درست و آگاهانۀ ای است که "فمینیسم اسلامی را ...باید شاخهای از جنبش اسلامگرایی به حساب آورد تا بخشی از جنبش فمنیستی ایران که پیشقراولش فمینیستهای سکولار بودهاند و هستند."
خیلی خوب بود خانم شید مهر . چطور می توان آیات صریح قرآن را طوری تفسیر کرد ، که بتوان فمنیسم اسلامی قرائت فرمود ؟!؟!؟!؟! .
این پسوند چسباندن هم به نفع بسیاری شده که از قافله عقب ماندن . فمنیسم اسلامی ، روشنفکر دینی ، سوسیال دموکراسی ، سرمایه داری دولتی یا ... . شق اول و دوم سالهای نوری با هم فاصله دارند اما به راحتی در کنار هم قرار ی گیرند . عده ای کف می زنند .
ما می خواهیم در جامعه، مثل آدم زنده گي كنيم . حقوق هم را رعايت كنيم . مخالف را به رسميت بشناسيم . تفاوت ها را بفهميم .به جاي اين كه پاچه ي هم را گاز بگيريم همديگر را دوست داشته باشيم .آرام و با استدلال و مودبانه انتقاد كنيم .به فهم و درك وتحليل مخاطب احترام بگذاريم و نگره ي خود تو ضيح دهيم
من هم با نظر موافقم اما تا چه میزان درچنین جامعه ای با این معرکه غریب امکان پذیر بوده و تحت تاثیر چگونه قوانینی که به نام انسان مجالی برای یک زندگی انسانی و عادلانه و ازاد باشد. ؟
«ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش / بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش.»
درباره نگاه و دید خانوم شید مهر من معتقد هستم شاید فمنیسم برای شروع کردن در این راه چاره ای جز انتخاب اسلامی بودن نداشته است زیرا اگر نام اسلام بودن را همراه با خود یدک نمی کشید این اندک تنفس کشیدن ( هر چند مصنوعی ) بودن را هم همراه خودش به یدک نمی کشید ! گر چه بهای سنگین را هم برای همین پس داده و می دهند .
فمینیستهای اسلامی مسائل حیاتی زنان در ایران و حتی ایده وسیع برابریخواهی را به تغییر قوانین محدود کردهاند. بیشتر آنکه آنها این تغییر را هم به تغییر تنها چند قانون در زمینه ارث و دیه و حق طلاق کاهش دادهاند. برای مثال این افراد به معمول قانون حجاب اجباری را نادیده میگیرند و در مورد قوانین مربوط به همجنسگرایان سکوت میکنند
موضوع جالب و در خور تفکر کردن هست که ایا فمنیست اسلامی باید محدود به قوانین شود یا قوانین برای فمنیست اسلامی به حداقل رسد ؟
و اصولن ایا فمنیسم در اسلام مفهومی از اعراب دارد ؟ چونکه در اسلام ( که ظاهرن کاملترین دین از دیدگاه پرستش کنندگانش قرار دارد!) دلیل و موردی برای فمنیسم بودن نیست و یا این که به قول (( حاجی اقا )) ی صادق هدایت : « آقا بیخود متوحش نباشید. به ما چه؟ .. ما باید یک نان بخوریم و صدتا خیر بکنیم ))...
انحصارطلبی گویا نه در مالکیت جمهوری اسلامی، که صفتی بغایت همه گیر است. فمنیست ها به جای آنکه دل خوش دارند که جماعتی از مومنان و متدینان هم به جانب دفاع از زنان آمده اند ، برآشفته شده اند که : "وامصیبتا! فمنیسم از دست رفت". با عرض شرمندگی باید بگویم که من در کلام شما طنین همان سخن معروف "وای اسلام از دست رفت" را می شنوم. در ضمن، اگر اسلام سیاسی قرار است که حقوق زنان را پاس بدارد و به استبداد بتازد و عدالت را ارج بگزاد و آزادی را بر صدر بنشاند چه واهمه ای است از آن. آنگاه دیگر فقط میان این اسلام سیاسی و اسلام سیاسی حاکم بر ایران فقط اشتراک لفظی در میان است. این که دین مومنان هم چگونه است و کتاب و سنت شان چه می گوید هم ربطی به حضرات خارج از گود ندارد. بگذارید خود مومنان -سنت گرا و مرتجع و مدرن و روشنفکر - در خصوص آن سخن بگویند و عهده دار دفاع از قول خود و دین خود باشند. آنچه برای شما تزریق است برای مومنی تبیین است. خلاصه آنکه این جنگ زرگری را که چه کسی فمنیسم واقعی است و چه کسی روشنفکر واقعی رها کنید و کمی تمرین مدارا کنید. بگذارید همه به میدان بیایند و هیچ اندیشه ای را ملک طلق خود ندانید. همه ی ما نیازمند یکدیگریم.
من علت این همه نفرت کور رو نمیفهمم. مقاله نفرت و تحقیر ازش میجکه. با رفتن جمهوری اسلامی این نویسنده میتونه جایگاه خوبی در کیهان سکولار آینده داشته باشه.
ارسال کردن دیدگاه جدید