نسخه قابل چاپ
نعیمه دوستدار- آنها زنانی بودند که پشت پنجره خانههای مصادرهای و هتلهای تعطیل شده، لباس پهن میکردند و نامشان جنگزده بود. توی حیاط مسجد محل، نخود و عدس و لپه پاک میکردند و ژاکت پشمی میبافتند. آنها روی جلد مجلهها، زیر چادرهای خونآلودشان ردیف خوابیده بودند. با چادر مشکی آرپیجی میزدند و پیشانیبند سرخ داشتند.
وقتی محسن مخملباف "باغ بلور" را نوشت، هنوز کمتر کسی از مصیبتهای "لایه" و "محبوبه" حرف میزد. تریبونهای رسمی، اشکها را نشان نمیدادند. کسی از خانوادههای ازهمپاشیده، فرزندان بحرانزده و زنان زیر فشارهای سنگین عاطفی و تنها چیزی نمیگفت. آنها همیشه محکم و بدون شکست تصویر شدهاند، هرچند روایتهای غیر رسمی، چهرههای دیگری هم از آنها نشان میدهد. ۲۳سال پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ گذشته و جنگ هنوز برای آنها تمام نشده است.
قهرمانان جنگ عموماً مردان بودهاند و مثل هر مفهوم دیگری در جامعه مردسالار، تصویر زنان در جنگ تصویری حاشیهای است. جنگ ایران و عراق اما از این نظر یک تفاوت دارد. این جنگ یک جنگ ایدئولوژیک هم هست و در آن بیش از آنکه بر جنبههای ملی و میهنی تاکید شود، بر جنبههای اعتقادی و ایدئولوژیک دست گذاشته شده است. از این منظر، حضور زنان نیز نه به عنوان عنصر تاثیرگذار که به عنوان حامیان یک جریان اعتقادی اهمیت ویژه یافته است. به همین دلیل، توصیف و تعریف جریانهای رسمی از حضور زنان، توصیف یک نیروی حمایتگر و پشت جبههای است، نه توصیف قهرمانی دلاور در خط مقدم.
آنها که رفتند
۲۳۰هزار نفر در جنگ ایران و عراق کشته شدند. این تنها آمار کسانی است که در میدانهای جنگ جان باختند و در میان نیروهای نظامی بودند. از میان این تعداد، شش هزار و ۴۲۰زن در فاصله سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ کشته شدهاند. این آمار را شورای امر به معروف بنیاد شهید جمهوری اسلامی، به شکل رسمی اعلام کرده است. به این ترتیب، زنان، حدود سه درصد کشتهشدگان جبهههای جنگ هشتسالهاند.
در حالی که بنیاد شهید، زنان معلول جنگی را ۷۱۰نفر و زنانی را که به اسارت نیروهای عراقی درآمدهاند، ۷۱نفر میداند، بر اساس آمار بنیاد جانبازان و امور ایثارگران ایران که شهریور ماه ۱۳۸۱، به تفکیک جنسیت و گروههای جانبازی منتشر شد، تعداد کل جانبازان زن پنج هزار و ۷۳۵نفر است که از این تعداد، سه هزار و ۷۵نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند. این اختلاف آماری میتواند به این دلیل باشد که بنیاد جانبازان، زنان جانباز غیر نظامی را هم که بر اثر حملات بمب و موشک آسیب دیدهاند در این شمار آورده است.
این آمار در حالی ارائه شده که تا پیش از این، با وجود حضور چشمگیر زنان در جبهههای جنگ به عنوان نیروهای رزمنده و مدافع، بیشتر بر نقش زنان به عنوان نیروهای پشت صحنه تاکید شده است که با تامین نیازهای رزمندگان از خوراک و پوشاک و دارو یا تحمل دشواریهای زندگی بدون مرد، در نهایت توانستهاند سختیهای یک زندگی جنگزده را به جان بخرند و به اصطلاح رایج "زینبوار"، بر مصائب از دست دادن همسر و برادر و پدر فائق آیند.
به نظر میرسد این نگاه محدودکننده، علاوه بر استفاده تبلیغاتی و ابزاری از بعد عاطفی زن در پشت جبهه و مانور دادن بر این حمایتها برای بیشتر ادامه دادن جنگ، تاییدکننده نگاه سنتی و مذهبی به زن هم بوده است. به این معنا که جای زن را به عنوان موجود ضعیفتر اصلا در میدان جنگ نمیبیند یا از نگاهی دیگر نمیخواهد به زنان به عنوان ملک ارزشمند مردانه، تجاوز شود. به همین دلیل است که در آغاز غافلگیرانه جنگ، قبل از حاکم شدن این نگاه، زنان به شکل خودجوش در دفاع از شهر و زندگیشان وارد عمل شدند و بعدها، پس از حوادثی مثل ماجرای تجاوز به زنان سوسنگرد، راه ورود زنان به میدانها بسته و محدود شد.
آنها که برگشتند
"زندان الرشید زندان امنیتی آنها بود. ما را زندانیان سیاسی تلقی میکردند و میگفتند شما آمدهاید با رژیم ما بجنگید، پس اسیر جنگی نیستید. این زندان پنج طبقه زیرزمین داشت و هر طبقه که پایینتر بود، شکنجههایش دردناکتر میشد. سه طبقه هم بالای زمین داشت. طبقه دوم سلولهای تنگ و سرخرنگی داشت و طبقه بعد سلولها کمی بزرگتر و به رنگ کرم بود. ما را ابتدا به سلولهای سرخرنگ بردند و بعد از ۱۰روز به سلولهای طبقه بالا که روشنتر بود منتقل کردند. بعد از مدتی به سلولهای سرخ رنگ برگشتیم و تا دو سال آنجا نگهداری میشدیم."
در میان خاطرات و زخمهایی که جنگ ایران و عراق برجا گذاشته است، هنوز قصههای ناگفته بسیاری هست که زنان ایرانی در نقش رزمنده و اسیر، جنگزده و فرزند و شوهر از دست داده وگاه تنها به عنوان یک شهروند، در سینه نگاه داشتهاند
در تغییر تصویر حاشیهای زنان در جنگ که حالا با آمارهای جدید کمی تکان خورده است، خود زنان نقش پررنگی داشتهاند. نزدیک به ۲۰۰عنوان کتاب درباره نقش زن در جنگ چاپ شده که شامل داستان، فیلمنامه، مقاله و سخنرانی است. از این میان، حدود ۴۰کتاب، خاطرات زنانی است که خودشان در جبههها، بیمارستانها و اردوگاهها به سر بردهاند یا خاطراتشان را از زندگی با همسران و فرزندانی نوشتهاند که فرماندهان و چهرههای تاثیرگذار جنگ بودهاند. تعداد کتابهایی که زنان جنگزده، امدادگر و رزمنده نوشتهاند به مراتب کمتر از دسته دوم است، اما در همین تعداد کم هم میتوان نکتههای ناشنیده و کمتر شنیده بسیاری پیدا کرد که نگاه حساس و موشکاف زنانه، آنها را روایت کرده است.
شاید به همین دلیل است که "دا"، خاطرات "سیده زهرا حسینی" با روایت "اعظم حسینی"، با وجود تمام حرف و حدیثهایی که درباره تعداد چاپ و میزان فروش آن وجود دارد، در میان تمام کتابهایی که تاکنون درباره جنگ ایران و عراق نوشته شده، بالاتر ایستاده و خوانندگان و منتقدان، همه بر اهمیت آنکه از زاویه دید دختری ۱۷ساله روایت شده و زوایای ناشناختهای از مسائل و مصائب جنگ را مینمایاند، تاکید کردهاند.
در کنار تصویر تبلیغاتی زنان به عنوان همسران دلسوز و مادران صبور، واقعیتهای مستتر در این کتابها نشان میدهند که زنان بسیاری در جنگ، در نقشهای نظامی و عملیاتی ظاهر شدهاند. به اینها باید خاطرات زنان اسیر را هم اضافه کرد که از شکنجه در زندانهای عراق و ایستادگی زنان رزمنده سخن گفتهاند.
آنها که نماندند
"سه سال از ازدواجمان گذشته بود که جنگ شروع شد. من ۹ماهه حامله بودم که خرمشهر را گرفتند. شوهرم شهید شد. ما خانه مادرشوهرم زندگی میکردیم. بعد آواره شدیم. رفتیم اصفهان. تا یکسالگی بچهام پیش آنها ماندم. هفت نفری توی یک اتاق زندگی میکردیم. برایم خواستگار آمد. خواستگار، بچهام را نمیخواست. مادرشوهرم گفت اگر ازدواج کنی بچه باید پیش ما بماند. قبول نکردم. چند وقت بعد خانهای اجاره کردم و با بچهام از آنجا رفتیم. زندگیمان سخت میگذشت. خودم تنها بودم. خسته بودم. تصمیم گرفتم بچه را بدهم به آنها."
توجه به حضور مستقیم زنان در جنگ، منافی اهمیت حضور زنان در پشت جبهه نیست و سهم آنها را در به دوش کشیدن مصیبتهای جنگ نادیده نمیگیرد. جنگ ایران و عراق از نظر وسعت میدان جنگ، از شمالیترین نقطه مرزهای غربی تا جنوبیترین نقطه آن را، به علاوه تمام پهنه آبهای خلیج فارس، در بر میگرفت. زمان طولانی جنگ، همراه با تحریمهای اقتصادی و وضعیت نامطلوب اقتصاد داخلی، باعث میشد شرایط برای مردمی که در میدان جنگ هم نبودند سختتر شود. آنها که در نقشهای غیر نظامی نزدیک به میدانهای جنگ بودند، در نقش پزشک، پرستار و امدادگر مسئولیت سنگینی داشتند.
حتی آنها که مستقیم درگیر جنگ نبودند از عوارض آن در امان نماندند. زنان و کودکان بیشترین افراد پشت جبهه بودند که باید علاوه بر تحمل دوری یا از دست دادن مردان، بار اقتصادی زندگی را به دوش میکشیدند و بخشی از هزینههای جنگ را هم متحمل میشدند. فشار اقتصادی در کنار ناامنی و وحشت ناشی از ترس، بخشی از عوارض جنگ برای این دسته از زنان بود.
بیتردید، بودهاند زنان بازمانده از جنگ که پس از مدتی دیگر نتوانستهاند خود را با معیارهای مطلوب جامعه هماهنگ کنند و راه دیگری را برای زندگی پس از دوران جنگ در پیش گرفتهاند. بودهاند کسانی که دچار نابسامانیهای روحی شدهاند و عوارض جنگ، روح و جسمشان را نابود کرده است. بودهاند کسانی که خود را قربانی یافتهاند و حمایتی ندیدهاند، اما این دسته از زنان از اساس از صحنه جامعه حذف شدهاند.
آنها که ماندند
"با خواهرش توی بسیج محل دوست بودم. یک بار که به مرخصی آمد، خواهرش را فرستاد خواستگاری. اول خانواده من راضی نمیشدند، اما چون دیدند من خودم تمایل قلبی دارم چیزی نگفتند. خیلی زود قرار عقد را گذاشتیم. فردای عقدکنان، برگشت جبهه. سه ماه بعد یک هفته آمد مرخصی اما توی خانه بند نمیشد. سر یک هفته برگشت. یک سال و نیم بعد پسرمان به دنیا آمد. تا وقتی شهید شد در مجموع دوماه با هم زندگی کردیم."
بسیاری از زنان بازمانده از جنگ، قهرمان بودهاند. آنها توانستهاند از عهده مسئولیت سنگینی که بر دوششان گذاشته شده بود بربیایند. آمارهای دولتی نشان میدهد زنان به عنوان همسران شهدا، ۴۲هزار و۸۰۸ پسر و ۳۷هزار و ۱۱۹دختر مجرد و ۳۲هزار و۵۷۱ پسر و۳۲هزار و ۲۷دختر متاهل را سرپرستی کردهاند. آنها سالهای طولانی با فشار اقتصادی، بازماندگان جنگ را روی تختهای بیمارستان و در خانه پرستاری کردهاند یا با مردانی که از جنگ آسیب روانی دیدهاند، زیر یک سقف زندگی کردهاند.
در کنار این مسئولیتها اما بارهای سنگینتری هست که معمولا پنهان میماند یا به عمد نادیده گرفته میشود و مجال مطرح شدن پیدا نمیکند. این زاویههای پنهان، آن بخشهایی هستند که فرهنگ و ایدئولوژی رسمی نمیخواهد روی آنها دست بگذارد. در این تصویر دلخواه تبلیغاتی، کسی از عوارض جنگ ناراضی نیست. همه با دیدگاهی الهی این بارها را به دوش میکشند و خم به ابرو نمیآورند.
همسران رزمندگان هنوز در برنامههای تلویزیونی ظاهر میشوند و از اینکه تنها چند روز یا چندماه با همسرشان زندگی کردهاند، ابراز رضایت میکنند. به نظر میرسد این ازدواجها که عموماً تحت تاثیر جو عاطفی دوران جنگ انجام میشدند، بدون بررسی و نقد عوارض بعدیشان، همچنان تحسین میشود.
یکی از نشانههای این نگاه، تاکیدی است که بر وفاداری زنان شهید و فداکاریشان میشود. با این نگاه بسیاری از زنان محکوم بودهاند باقی زندگیشان را وقف پاسداری از نام شهید کنند و اگر به هر دلیلی در این مسیر راه دیگری در پیش گرفتهاند و به آن تردید داشتهاند، نه تنها افتخار و جایگاه مقبول اجتماعیشان را از دست دادهاند، که از حقوق قانونی و رسمیشان هم محروم شدهاند. در این سالها، فشار اجتماعی ناشی از نگاه جامعه به زن شهیدی که ازدواج کرده، به مراتب سنگینتر از محرومیتهای اقتصادی بوده است. نمونههای بسیاری از این دست میتوان یافت، همسر یکی از چهرههای سرشناس جنگ، تنها به دلیل ازدواج مجدد، از سرپرستی فرزندش محروم شد و خانواده همسرش، با او قطع ارتباط کردند.
زنان بازمانده از جنگ، از نظر روانی و عاطفی کاملاً نادیده گرفته شدهاند. در حالی که همسر از دست داده یا وارث مردانی آسیب دیده از جنگاند، کسی به سرنوشت عاطفیشان فکر نکرده است. نیازهای زنانه و روحیشان در هجوم ارزشهای اجتماعی و اعتقادی، سرکوب شده است. آنها همسر و فرزندشان را از دست دادهاند اما تبلیغات تنها چهره قهرمان آنها را بدون در نظر گرفتن محرومیتها و محدودیتها نشان داده است؛ محدودیتهایی که البته راهی برای رفع آنها در نظر گرفته نشده است. در میان خاطرات و زخمهایی که جنگ ایران و عراق برجا گذاشته است، هنوز قصههای ناگفته بسیاری هست که زنان ایرانی در نقش رزمنده و اسیر، جنگزده و فرزند و شوهر از دست داده وگاه تنها به عنوان یک شهروند، در سینه نگاه داشتهاند.
نوع نگاه این نوشته طوری است که می توان در لا به لای آن به دیگر مسائل زنان بعد از جنگ نیز اندیشید. یعنی گرچه در خود گزارش خیلی چیزها وجود ندارد اما آدم را به فکر درباره آن مسائل وامی دارد. حالا این امتیاز باشد یا ضعف نمی دانم اما به نظرم گزارش جامعی بود. گرچه نقش زنان در دوران جنگ تحمیلی خیلی پررنگ تر از اینها بود و انگار نویسنده به عمد قصد داشته این نقش را کم رنگ جلوه دهد. امیدوارم واقعا اینطوری نبوده باشد.
ارسال کردن دیدگاه جدید