میگل د سروانتس، نویسندهی ملی اسپانیا
حسین نوشآذر - در یکی از گونههای ادبیات پهلوانی در خاورمیانه که در ادبیات شفاهی ریشه دارد، مردی که از خصائل پهلوانی مانند جوانمردی و بیباکی و چیرهدستی و اندکی هم دغلکاری بیبهره نمانده، وصف زنی را میشنوند و ندیده و نشناخته دل به او میسپرد و به قصد یافتن او و رسیدن به وصالش سر به بیابانهای بیآب و علف میگذارد؛ خطرات بسیاری را از سر میگذراند و در نهایت به جای وصال آن زن، از حکمت و معرفت برخوردار میشود و به خدا میرسد.
رمانهای چوپانی در غرب
برای مثال «حاتمنامه» که در یمن نوشته شده و نویسندهاش گمنام است، ازینگونه آثار بهشمار میآید. این گونه از ادبیات پهلوانی در اغلب مواقع توسط پادشاهان سفارش داده میشد، و طبعاً میبایست سرگرمکننده باشد و با اینحال ارزشهای اخلاقی مسلط در دربار پادشاه را بازتاب دهد. این نوع ادبیات در مغرب زمین هم وجود داشته و آن را «رمانهای چوپانی» میخواندند. نخستین نمونههای «رمانهای چوپانی» در عهد عتیق بهدست آمده و تا قرن چهاردهم هم هنوز رواج داشته. دن کیشوت، نوشتهی میگل د سروانتس شکل تحولیافته و متکامل «رمانهای چوپانی» در اروپاست. سروانتس که از او بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان مغرب زمین یاد میکنند، با «دن کیشوت» موفق شد رمانهای حادثهای و رمانهای چوپانی در غرب را کاملاً متحول کند و با وجود آنکه صحنههای دنکیشوت بهیادآورندهی این گونههای ادبی مهجور است، اما هنر سروانتس در این بود که در قالب این سنت از یاد رفتهی ادبی، واقعیتهای اجتماعی زمان خودش را بهخوبی بیان کرد.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به سروانتس و اثر جاودانهی او «دن کیشوت» میپردازیم.
دیوانهای عدالتخواه و سلحشور
«دن کیشوت» داستان مردی است نیمهدیوانه اما عدالتخواه که معاصر زمانهاش نیست. در آن زمان دوران سربلندی اسپانیا رو به اتمام گذاشته بود و ارزشهایی که در رمانهای سلحشوری و ماجراجویانه تبلیغ میشد، بهتدریج اعتبار خودش را از دست میداد. آلونسو کیخانو اشرافزادهی فقیریست که در دهکدهی دورافتادهای به نام «مانچا» زندگی بخور و نمیری دارد. او تمام اوقات روز رمانهای سلحشوری میخواند و ارتباطش با جهان پیرامونش فقط از طریق این رمانهاست. با وجود آنکه شوالیهها و ارزشهایی که آنها به آن اعتقاد داشتند، رو به انحطاط گذاشته، اما آلونسو هنوز به ارزشهای سلحشورانه اعتقاد دارد. روزی از همین روزها که جنون بر او غلبه پیدا میکند، نامش را به دن کیشوت تغییر میدهد، نام روزیناته را برای اسبش برمیگزیند و تصمیم میگیرد زندگی یک شوالیه را در پیش بگیرد. دن کیشوت در نوجوانی خاطرخواه دختری بوده به نام دلسینهآ. از این دختر جز خاطرهی محوی ندارد. با این وجود تصور میکند که باید با اعمال قهرمانانه دل این زیبارو را که معلوم نیست کجاست و در چه وضعی بهسر میبرد بهدست بیاورد. نخستین تجربهی دنکیشوت اما بسیار دردناک است. در راه چند خرکچی او را به حد مرگ کتک میزنند.
حسین نوشآذر: هنر سروانتس در این بود که در قالب سنت از یاد رفتهی ادبی «رمانهای چوپانی» واقعیتهای اجتماعی زمان خودش را بهخوبی بیان کرد.
سرانجام به حالت نیمهجان پیدایش میکنند و به خانهاش در مانچا انتقالش میدهند. کشیش دهکده در این میان همهی کتابهای کیخانو را میسوزاند. با اینحال همینکه حال او بهبود پیدا میکند دوباره به راه میافتد. اینبار اما موفق میشود یکی از رعیتهایش را با خودش همراه کند. سانچو از هر نظر با اربابش تفاوت دارد. دن کیشوت لاغر و بلندبالا و دیوانه و در نتیجه شجاع است. سانچو اما کوتاهقد است و شکم برآمدهای دارد و بسیار چاق و لاجرم به همان اندازه بسیار ترسوست. در این بخش از رمان ماجراهایی اتفاق میافتد که «دن کیشوت» شهرتش را مدیون آنهاست. وقتی این دو نفر در راه به آسیابهای بادی برمیخورند، دن کیشوت میپندارد آسیابهای غولهای بیشاخ و دم و خطرناکی هستند. سانچو با وجود آنکه به جنگ با آسیاب بادی اعتقادی ندارد، اماهمچنان اربابش را همراهی میکند. از آن طرف دن کیشوت هم همواره واقعیتها را به شکل دلخواهش میبیند. برای مثال گمان میکند آسیابهای بادی غولهای طلسمشده هستند و حتماً میبایست آنها را مغلوب کند. نکته در اینجاست که سانچو هرچند که ابتدا به طمع حکومت بر یک جزیرهی دورافتاده دن کیشوت را همراهی میکند، اما در پایان راه عاشق فکر عدالتجویانه و سلحشورانهی اربابش میشود. به این ترتیب بخش نخست کتاب به پایان میرسد و دنکیشوت بعد از نبردهای فراوان با موجودات خیالی و بعد از آنکه بارها کتک میخورد با سانچو به دهکدهاش برمیگردد.
آخرین دوئل بزرگ دون کیشوت
در بخش دوم که ده سال پس از بخش اول نوشته شد، سروانتس مرز بین واقعیت و خیال را مخدوش میکند. دنکیشوت ماجراهای بسیاری را از سر میگذراند و هر دم جنون او خطرناکتر و توهماتش بیشتر میشود.
در آخرین دوئل بزرگ زندگی دنکیشوت، سرنوشت او رقم میخورد. مردی که در دوئل برنده شده است، از او میخواهد که به خانهاش برگردد. دنکیشوت وقتی به دهکدهی مانچا برمیگردد بهسختی بیمار میشود. اما در بستر مرگ به خودش میآید. او میمیرد، اما نه به حالت جنون، بلکه به عنوان مردی که صاحب عقل و اختیار است. سروانتس در این رمان مانند شکسپیر این پرسش را با خوانندهاش در میان میگذارد که فرق بین واقعیت و خیال چیست؟ اگر دن کیشوت در زمانهای دیگر زندگی میکرد، نه تنها به او به چشم یک دیوانه نگاه نمیکردند، بلکه حتی ممکن بود او را سلحشور و قهرمانی بزرگ بپندارند.
دن کیشوت بارها به شکل فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی و اپرا و تئاتر به نمایش درآمده است. به گوشه ای از اپرای دن کیشوت ساختهی فرانچسکا بارتلمی کونتی که نخستین بار در سال ۱۷۱۹ در وین روی صحنه آمد گوش میدهیم.
[اپرای دنکیشوت، ساختهی فرانچسکا بارتلمی]
زندگی پرماجرای سروانتس
زندگی سروانتس به زندگی دن کیشوت بیشباهت نبود. او هم از یک خانوادهی اشرافی فقیر میآمد. آرزو داشت افسر ارتش اسپانیا بشود، اما در یک نبرد دریایی به اسارت رفت و چون خانوادهاش پول نداشت، آزادی او را بخرد، به مدت پنج سال در الجزیره زندانی بود. سرانجام آزاد شد و در سی و هفتسالگی با دختر یک نجیبزادهی اسپانیایی ازدواج کرد. او مأمور تهیهی نیازهای نیروی دریایی اسپانیا بود، اما به جرم اختلاس بازداشت، محاکمه و محکوم شد و بخش نخست دن کیشوت را در زندان نوشت. او علاوه بر دن کیشوت نمایشنامه و داستانهای بلند (نوول) هم نوشته است. دن کیشوت توسط مترجم برجستهی کشورمان، زندهیاد محمد قاضی به فارسی ترجمه شده و انتشارات ثالث و نیل بارها آن را تجدید چاپ کردهاند.
در همین زمینه:
::مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ده دقیقه در رادیو زمانه::
Don Chisciotte in Sierra Morena
رادیو زمانه را به چه روزی انداختین با این ادبیات آبکی و ویکیپیدیایی ... حرفی برای گفتن ندارید.
یکبار دیگر یک کار جالب ، دیدنی ، قابل تعمق و گسترده از نظر کیفیت و فشرده از نظر کمیت
یک بار دیگر باید به حسین نوش آذر دست مریزاد گفت که اندیشیده است و فرم داده است و به خوبی تئوری یک برنامۀ منسجم را به عمل ممکن ساخته است.
مهدی رودسری
http://roudsari.wordpress.com/
سپاس فراوان از این سری برنامه.
ارسال کردن دیدگاه جدید