اولی الامر در قرآن و تفاسیر (۱)
دوشنبه, 1390-01-15 11:44
نسخه قابل چاپ
علی ممقانی
علی ممقانی − علمای دین و دینداران سنتی شیعه ضمن یکی دانستن احکام رسالتی و حکومتی قرآن وظیفه حکومتی پیامبر گرامی را جزء ذات رسالت او دانسته و همین شأن را برای امامان شیعه نیز قایلاند، لذا برای استخراج حکومت برای امامان شیعه (و بعضی ازعلما ) حتی حکومت فقیه، از قرآن متمسک به آیه "اولی الامر" شدهاند و این آیه محکم ترین دلیل بر اثبات نظرشان میباشد، چنانچه این آیه نظر آنان را تامین کند بقیه آیات و احادیث مورد استدلالشان مؤید خواهد بود اما چنانچه این آیه نظر آنان را تایید نکند بقیه مستندات آنان کارگشا نخواهد بود.
مقاله حاضر این باور را به نقد میکشد.
مقدمه
پیامبران ازجانب خداوند مامور بودهاند تا مردم را دعوت به یکتا پرستی کنند، راه پرستش خدا را آموزش دهند، اخلاق نیکو را به آنان بیاموزند ومردم را برای یک زندگی شرافتمندانه آماده سازند.
وظیفه رسالتی انبیا ابلاغ است (وما الرسول الا البلاغ ) وهیچ تسلط و سیطره ای بر مردم ندارند وتنها تذکردهنده هستند. (انما انت مذکر، لست علیهم بمسیطر)، پیامبران تا این مرحله به عنوان پیامبر به همه وظیفه خود عمل کردهاند واگر این وظیفه را انجام نمیدادند، اصولاً رسالت خود را ابلاغ نکرده بودند.
اما برای رسیدن به اهداف فوق لزوماً ویا به اجبار تشکیل حکومت نمیدادند زیرا آنان سیطره ای بر مردم نداشتند و نمیتوانستند داشته باشند، لذا اکثریت غالب انبیا حاکم بر مردم نبودند، حتی انبیاء بزرگی مانند ابراهیم و عیسی حکومتی تشکیل ندادند و این از ارزشهای آنان کم نکرده و نمیکند، اما پاره ای از آنان مانند داوود و سلیمان و انبیاء بزرگی مانند موسی و محمد (که درود خدا بر آنان باد) با خواست پیروان خود موفق به تشکیل حکومت شدند (البته موسی در مرز تشکیل حکومت در ارض موعود وفات یافت).
این وظیفه حکومتی نه از آن جهت که پیامبر هستند بر عهده آنان بود بلکه از آن جهت که پیروان آنان علاقمند بودند نبی حاکم بر آنان نیز باشد حکومت میکردند؛ این وظیفه نه از جانب خدا که از جانب مردم به آنان واگذار شده بود و این حکومت کردن نه ارزشی به ارزشهای آنان میافزود و نه برای مردم گناهی و مجازاتی برای عدم پذیرش حاکمیت انبیا (نه عدم پذیرش رسالتشان) منظور میشد.
پیامبرگرامی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است، ایشان دارای دو شأن رسالتی و حکومتی بوده است، سیزده سال در مکه به وظیفه رسالتی خود عمل میکردند و زمانی که سران دو قبیله اوس و خزرج پس از ایمان به رسالت محمد از وی برای هجرت به یثرب دعوت میکنند و با او پیمان میبندند که حاکمیت اش را بپذیرند وظیفه حکومتی اش نیز آغاز میگردد.
لذا در قران با دو دسته از احکام روبرو هستیم، احکام عبادی و احکام حکومتی. راه تشخیص این دو دسته از احکام این است که ببینیم، اگر رسول گرامی حکومتی تشکیل نداده بود آیا ضرورتی بر انزال آن آیه میبود یا نه، و هم چنین است سنت رسول گرامی. و چون احکام حکومتی برخاسته ازعرف پذیرفته زمان بوده (و نهایتاً چنانچه عرفأ ناعادلانه بوده توسط نبی اصلاح شده) است دلیلی بر انطباق آن برعرف امروز وجود ندارد، چنانچه بسیاری از احکام حکومتی تغییر کرده و این تغییر مورد اعتراض عالمان دین و دینداران واقع نشده است (مانند شکل حکومت از بیعت و خلافت به سلطنت یا جمهوری ویا از تجمیع قوا در یک نفر تا تفکیک قوا...).
علمای دین و دینداران سنتی شیعه ضمن یکی دانستن احکام رسالتی و حکومتی قرآن وظیفه حکومتی پیامبر گرامی را جزء ذات رسالت او دانسته و همین شأن را برای امامان شیعه نیز قایلاند، لذا برای استخراج حکومت برای امامان شیعه (و بعضی ازعلما ) حتی حکومت فقیه از قرآن متمسک به آیه "اولی الامر" شدهاند و این آیه محکم ترین دلیل بر اثبات نظرشان میباشد، چنانچه این آیه نظر آنان را تامین کند بقیه آیات و احادیث مورد استدلالشان مؤید خواهد بود اما چنانچه این آیه نظر آنان را تایید نکند بقیه مستندات آنان کارگشا نخواهد بود.
مقاله حاضر این باور را به نقد میکشد.
اولی الامر در قرآن
در دو آیه از قرآن از لفظ اولی الامر استفاده شده است
آیه اول
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ، لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلَّا قَلِیلًا (نساء83)
و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند، و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز [شمارِ] اندکى، از شیطان پیروى مىکردید.
شأن نزول آیه
دو شأن نزول برای این آیه نقل شده است، در تفاسیر شیعه اولی و در تفاسیر سنی هر دو نقل شده است.
علامه طباطبایی در المیزان مینویسد:
"خداى سبحان در این آیه، داستان بدر صغرا را خاطر نشان مىسازد و در این جریان جزء چیزهایى که افراد ضعیف الایمان را به خاطر آن ملامت مىکند.
.. .این آیه شریفه با داستان بدر صغرا تطبیق مىکند و ما پیرامون این جنگ در سوره آل عمران سخن گفتیم و اتفاقا آیات مورد بحث نیز از نظر مضمون بىشباهت به آیات آن سوره نیست و اگر کسى دقت کند این تشابه را احساس مىکند."
در بحرالمحیط فی التفسیر مینویسد:
"روى مسلم من حدیث ابن عباس عن عمر: «أنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لما اعتزل نساءه، فدخل عمر المسجد فسمع الناس یقولون:
طلق رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم نساءه، فدخل على النبی صلّى اللّه علیه و سلّم فسأله: أ طلقت نساءک؟ قال: لا. فخرج فنادى: ألا إنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لم یطلق نساءه، فنزلت.»"
ترجمه: شایع بود که رسول خدا زنانش را طلاق داده است،عمر وارد مسجد شده و میشنود مردم از طلاق زنان پیامبر میگویند، پیش پیامبر رفته و میپرسد "آیا زنانت را طلاق داده ای؟" پیامبر میفرمایند "نه"؛ از پیش پیامبر بیرون آمده و فریاد میزند بدانید رسول خدا زنانش را طلاق نداده است.
پیرو هر کدام آیه مذکور نازل شده باشد نشان میدهد یک موضوع اجتماعی در میان هست و آن اینکه در هر جامعه ای شایعاتی پخش میشود مردم موظفند به جای دامن زدن به شایعه آن را از کسانی که بر موضوع مطلع هستند و مورد وثوق میباشند بپرسند و اگر حاکمیت مورد وثوقشان باشد از حاکمشان و یا از کارگزاران حاکم جویا شوند.
لذا آیه مومنین را به رسول و اولیای امر از خودشان (مورد وثوقشان) برای دانستن صحت و سقم شایعه ارجاع میدهد، هم چنان که درجوامع امروزی وقتی شایعه ای پخش میشود مردم به کسانی که آگاه بر موضوع هستند و مورد اطمینانشان میباشند مراجعه میکنند، مثلاً اگر شایعه آنفلانزای مرغی در جامعه پخش شود از وزیر بهداشت میپرسند نه از وزیر دفاع یا وزیر فرهنگ و نه از مرجع تقلید، حتی آن مرجع تقلید نیز باید از وزیر بهداشت پرس وجو کند وهم چنین است در زمان وقوع جنگ و شایعات پیرامون آن نظرمسؤلان نظامی ملاک درستی یا نا درستی آن شایعه است نه نظرسایرمسؤلان یا حوزههای علمیه و این زمانی است که مردم به حرف مسؤلین خود اعتماد داشته باشند، بنا براین موضوع اجتماعی فوق موضوعی دینی نیست بلکه یک مسأله حکومتی است لذا ارجاع به خدا نشده است بلکه ارجاع به رسول( به عنوان حاکم) و اولی الامر (کارگزار حکومت) شده است.
درباره اینکه اولی الامر چه کسانی هستند تفاسیر شیعه و سنی نظرات مختلفی دارند، تفاسیر سنی اولی الامر را چنین معنا کردهاند:
خلفای راشدین (ابوبکر عمر عثمان و علی)، بزرگان صحابه، فرماندهان جنگ، علمای دین، اهل حل وعقد (شورای حکومتی).
اما ماجرای تفاسیر شیعه متفاوت است، از حدود ۵۰ تفسیر مورد بررسی شیعه که از جامع التفاسیر استفاده شده است کمی بیش از ۵۰ درصد با نقل حدیثی از امام باقر نوشتهاند "ایشان امامان معصوم هستند" و بقیه تفاسیر به جز امامان شیعه، فرماندهان جنگ، بزرگان صحابه، کارگزاران حکومت و علمای دین را نیز ذکر کردهاند.
نظر مفسرین شیعه
نظر صاحب المیزان را به عنوان سمبل مفسرین شیعه ای که اولی الامر را مختص امامان شیعه میدانند و برداشت اهل سنت را نادرست میشمرند نقل و نقد میشود، سپس نظر سایر مفسرین شیعه نقل میگردد.
I.
تفسیر علامه طباطبایی از آیه
ابتدا متن تفسیر علامه از آیه فوق نقل شده سپس مورد نقد قرار میگیرد .
ترجمه المیزان، ج۵، ص: ۲۸
«وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ....... منظور از امر چیزى که راجع به خوف و امن به آنان مىرسد و آن خبر را اشاعه مىدهند، اراجیفى است که به وسیله کفار و ایادى آنها براى ایجاد نفاق و خلاف در بین مؤمنین ساخته و پرداخته مىشد و مؤمنین ضعیف الایمان آن را منتشر مىکردند ......... رسول خدا (ص) همواره مردم را بعد از آسیب دیدن (بعد از محنت جنگ احد) دعوت مىکرده به اینکه براى جهاد با کفار بیرون شوند و مردمى در این تلاش بودهاند که مؤمنین را از شرکت در جهاد و یارى رسول خدا (ص) باز بدارند و به این منظور شایعهپراکنى مىکردند، که مشرکین علیه شما لشگر جمع مىکنند........ این ترساندنها و شایعهپراکنىها همه از ناحیه شیطان است ........ بر مؤمنین واجب مىکند که از این جوسازان نترسند.
و اما" رد" مذکور در اینجا" رد" آن خبرى است که به وسیله شایعه سازان در بین مسلمانان منتشر مىشد (که حال یا مربوط به امنیت بود و یا مربوط به ترس) و معنا ندارد که" رد" در این جا نیز همان" رد" در آن جا باشد (یعنى منظور" رد" به خداى تعالى و کتاب او باشد)، چون مساله شایعه مربوط به رسول و به اولى الامر است ........آن حضرات پیرامون شایعه تحقیق مىکنند و آنچه حق و صدق است...... را استنباط کرده و به آن پى بردهاند.
و اما کلمه" اولى الامر" در جمله:" وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ"، مراد از آنان همان" اولى الامر" در جمله:" أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ" است که در ذیل همان آیه گفتیم: مفسرین در تفسیر آن اختلاف کردهاند و نیز در آنجا ریشه آن اقوال را گفتیم که پنج قول است، چیزى که هست، آنچه را که ما استفاده کردیم معنایى روشنتر از سایر اقوال است.
اما اینکه بعضى گفتهاند:" اولى الامر" همان فرماندهان سریهها و به اصطلاح امروز هنگ و گردانها است، صحیح نیست: براى اینکه امراى ارتش، به جز امارت و سرپرستى سربازان خود، آنهم در یک واقعهاى خاص یعنى جنگى که پیش آمده، کارى و پستى و مسئولیتى ندارند، دائره امارت و سرپرستى امراى لشگر از چهار دیوارى لشکر تجاوز نمىکند و اما وقایع و حوادثى که از سنخ حادثه مورد آیه است یعنى شایعه سازى دشمن و اخلال در امنیت و ایجاد خوف و وحشت عمومى که به دست مشرکین و به وسیله ایادى آنان در بین مؤمنین صورت مىگیرد تا مؤمنین را بیچاره کنند، امراى ارتش در این نیز مسئولیتى و قدرتى ندارند، تا بتوانند حقیقت مطلب را براى مردمى که از آنان امثال آن شایعات را استفسار مىکنند، روشن سازند.
و اما اینکه بعضى دیگر ممکن است بگویند: که منظور از" اولى الامر" علماء امت است، نادرستى آن روشنتر از نظریه قبلى است، براى اینکه هیچ تناسبى با آیه شریفه ندارد:
زیرا علما که در صدر اسلام عبارت بودند از محدثین و فقها و قاریان و دانشمندانى که تخصصشان بحث پیرامون اصول دین بود، چه آگاهى از درستى و نادرستى شایعات داشتند؟
آگاهى آنان در همان فقه و حدیث و قرائت و اصول دین بود و آیه شریفه سخن از شایعههاى شایعه سازان دارد، مىفرماید:" وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ ..." و این شایعهها، ریشههاى سیاسى دارد که هر شایعه مربوط به یک غرض است و اى بسا که علماى مذکور در قبول آنها و یا رد و مسکوت گذاشتن و بىاعتنایى کردنشان به آن، مفاسد و مضارى اجتماعى براى مسلمانان به بار آورند، مفاسدى که با هیچ چیز نمىتوان آن را جبران نمود و یا مساعى امتى را که در راه سعادت خود تحمل کردهاند، به باد دهد و یا سیادت و سرورى آن امت را به ذلت و مسکنت مبدل سازند و یا خون افراد امت را هدر دهند و یا افرادى را اسیر دشمن سازند.
علماى دین به آن جهت محدثند، یا فقیه و یا قارى و یا امثال آن هستند، چه اطلاعى از اینگونه مسائل دارند؟ تا خداى عز و جل امت اسلام را مامور سازد به اینکه در این مسائل به علما مراجعه کنید؟ در مراجعه به علما چه امیدى براى حل مشکلات سیاسى هست؟.
و اما اینکه بعضى دیگر گفتهاند و یا ممکن است بگویند که مراد از" اولى الامر" خلفائى هستند که بعد از رحلت رسول خدا (ص) زمام امور مسلمین را در دست گرفتند یعنى: ابا بکر، عمر، عثمان و على (ع) است، علاوه بر اینکه هیچ دلیلى قطعى از کتاب و سنت بر آن نیست، این اشکال بر آن وارد است که از دو حال بیرون نیست، یا حکم آیه شریفه مختص به زمان رسول خدا (ص) است و یا عمومى است و شامل زمانهاى بعد نیز مىشود. اگر مختص به زمان رسول خدا (ص) باشد، لازمهاش این است که در زمان رسول خدا (ص) همه مسلمین این چهار نفر را به عنوان" اولى الامر" بشناسند و حد اقل صحابه باید این شناسایى را داشته باشند در حالى که حدیث و تاریخ چنین شانى و شؤونى از این قبیل را براى خصوص آنان ضبط نکرده و اگر عمومى باشد، لازمهاش این است که با در گذشت این چهار نفر حکم آیه شریفه قطع شده باشد و لازمه دیگرش این است کهخود آیه باید این معنا را خاطر نشان کرده باشد، یعنى فرموده باشد حکم آیه بر خلاف آنچه از ظاهرش استفاده مىشود، منحصرا مربوط به زمان زندگى این چهار نفر است، هم چنان که مىبینیم همه احکامى که اختصاص به برههاى از زمان دارد آیهاى که آن را بیان مىکند، این معنا را خاطر نشان مىکند، مانند احکامى که مخصوص به رسول خدا (ص) است و ما در آیه شریفه اثرى از این تذکر نمىبینیم.
و اما اینکه بعضى دیگر گفتهاند و یا ممکن است بگویند: که مراد از" اولى الامر"، اهل حل و عقد از امت است، این است که گوینده این حرف چون دیده در عصر رسول خدا (ص) مسلمانان افراد معینى به نام اهل حل و عقد نداشتند و جامعه آن روز مانند جوامع امروز دنیا نبوده که امور عامه به وسیله هیاتى به نام هیات وزرا و یا جمعیتى که مردم به انتخاب خود به مجلس شورا مىفرستند و یا دولتمردانى دیگر اداره شود. بلکه در آن روز تنها حکم خدا و رسولش در بین مردم جارى مىشده، لذا براى اینکه چنین اشکالى به او نشود، نام اهل حل و عقد را مبدل به اهل شورا نمود و افرادى از صحابه که رسول خدا (ص) در امور با آنان مشورت مىکرده است. به هر حال چه بگوید:" اهل حل و عقد" و چه بگوید:" اهل شورا" این اشکال موجود است که: رسول خدا (ص) با افراد معینى مشورت نمىکرده، بلکه با مؤمنین و نیز منافقین از قبیل: عبد اللَّه بن ابى و رفقاى منافق او مشورت مىکرده و مشورت آن جناب در روز جنگ احد معروف است و چطور ممکن است خداى سبحان مردم را مامور کند که به امثال آنان مراجعه نموده، مشکلات را به آنان رد کنند.»
در نقد این تفسیر لازم است به نکات ذیل توجه شود:
۱. چون ایشان شأن نزول آیه را مربوط به شایعه حمله قریب الوقوع دشمن میداند، پرسش از درستی یا نا درستی شایعه از قضا مربوط به حاکم جامعه و فرماندهان جنگ است و پایین آوردن شأن امرای ارتش با جمله" دائره امارت و سرپرستى امراى لشگر از چهار دیوارى لشکر تجاوز نمىکند " نشانه عدم درک و یا توجه مفسر است، اگر امرای ارتش مساله قریب الوقوع بودن یا نبودن حمله دشمن را ندانند پس چه کسی میداند، یقینأ خود رسول گرامی نیز از طریق آنان مطلع میگردید.
۲. این که" علما که در صدر اسلام عبارت بودند از محدثین و فقها و قاریان و دانشمندانى که تخصصشان بحث پیرامون اصول دین بود، چه آگاهى از درستى و نادرستى شایعات داشتند"این ویژگی مربوط به علمای صدر اسلام است یا عمومیت دارد، اگر مربوط به صدر اسلام است باید گفت با فقه و حدیث محدود آن زمان و کوچک بودن جامعه علما درک درستی از شایعات نداشتهاند ولی اکنون که دامنه فقه و حدیث که به گفته فقها چهل سال دود چراغ خوردن دارد و جامعه نیز گسترده شده علما حالا میفهمند؟ واگر گفته شود الان نیز علما آگاهی از درست و نادرست بودن شایعات ندارند، بعید میدانم مورد توافق سایر علما قرار گیرد.
۳. مفسر در واقع با کوچک کردن عقیده دیگران قصد بزرگ کردن عقیده خود را دارد، اگر امرای ارتش و علمای دین چنین دید محدودی دارند چگونه خود به عنوان عالم دین میتواند ادعا کند چه کسی شایستگی رفع شایعات را دارد یا ندارد.
۴. مفسرالمیزان میگوید" علماى دین به آن جهت(که) محدثند، یا فقیه و یا قارى و یا امثال آن هستند، چه اطلاعى از اینگونه مسائل دارند؟ تا خداى عز و جل امت اسلام را مامور سازد به اینکه در این مسائل به علما مراجعه کنید؟ در مراجعه به علما چه امیدى براى حل مشکلات سیاسى هست؟" حقیقتأ ما هم فکر میکردیم نه تنها امید هست بلکه تنها راه حل مشکلات سیاسی علما هستند و ایکاش زنده یاد میبود و نتیجه کار علمای سیاسی را میدید.
۵. درباره اولی الامر بودن خلفای راشدین میگوید"لازمهاش این است که در زمان رسول خدا (ص) همه مسلمین این چهار نفر را به عنوان" اولى الامر" بشناسند و حد اقل صحابه باید این شناسایى را داشته باشند در حالى که حدیث و تاریخ چنین شانى و شؤونى از این قبیل را براى خصوص آنان ضبط نکرده" اگر مفسر این جمله خود را قبول دارد و قصد تخریب ندارد باید معتقد باشد علی نیز اولی الامر نیست زیرا او یکی از همین چهار نفر است.
۶. نکته دیگر این که اگر هیچ کس حتی صحابه رسول گرامی کسی را به عنوان اولی الامر شناسایی نکرده و در تاریخ و حدیث نیز ذکری از آن نشده است دو دلیل میتوانسته داشته باشد یا قرآن به مومنین دستور پرسش از کسی را داده که وجود خارجی نداشتهاند یا وجود داشتهاند اما صحابی پیامبر آن قدر ناآگاه بودند که نمیدانستهاند اولیای امرشان کیست و حتی از پیامبر نپرسیدهاند از چه کسی بپرسیم این شایعات درست است یا نه، عجبا همه ادیان از پیروان اولیه پیامبر خود با کمال احترام یاد میکنند و حتی قرآن سابقون را مقربون مینامد اما مفسر کبیر شیعه ظاهرا همه صحابی بزرگ به جز قلیلی را ناآگاه میداند
۷. این که گفته" با در گذشت این چهار نفر حکم آیه شریفه قطع شده باشد.... منحصرا مربوط به زمان زندگى این چهار نفر است" عین همین اشکال درباره انحصاری بودن اولی الامر به دوازده نفر و درگذشت یازده نفر و غیبت آخری نیز وارد است.
۸. مفسرالمیزان در نقد معتقدان به اهل "حل و عقد" میگوید" گوینده این حرف چون دیده در عصر رسول خدا (ص) مسلمانان افراد معینى به نام اهل حل و عقد نداشتند و جامعه آن روز مانند جوامع امروز دنیا نبوده که امور عامه به وسیله هیاتى به نام هیات وزرا و یا جمعیتى که مردم به انتخاب خود به مجلس شورا مىفرستند و یا دولتمردانى دیگر اداره شود. بلکه در آن روز تنها حکم خدا و رسولش در بین مردم جارى مىشده، لذا براى اینکه چنین اشکالى به او نشود، نام اهل حل و عقد را مبدل به اهل شورا نمود". برای توضیح مطلب باید گفت اهل حل و عقد همان بزرگان صحابه بودند که بعد از فوت رسول گرامی در تعیین خلیفه رسول نقش تعیین کننده داشتند و بعد به عنوان مشاور با آنها همکاری میکردند و در زمان حیات رسول گرامی نیز همواره طرف مشورت آن بزرگوار وهمیشه از کارگزاران(اولی الامر) او بودند.
۹. این جمله مفسر بزرگ شیعه در نوع خود بی نظیر است "رسول خدا (ص) با افراد معینى مشورت نمىکرده، بلکه با مؤمنین و نیز منافقین از قبیل: عبد اللَّه بن ابى و رفقاى منافق او مشورت مىکرده و مشورت آن جناب در روز جنگ احد معروف است و چطور ممکن است خداى سبحان مردم را مامور کند که به امثال آنان مراجعه نموده، مشکلات را به آنان رد کنند." ایشان برای کاستن از ارزش مشورت و شورا به چه چیزهایی متمسک میشود، اگر شورا بی ارزش است چرا رسول گرامی مشورت میکرده، آیا پیامبر کار بیهوده انجام میداده یا این که آن قدر مشورت مهم بوده که پیامبر از مشورت گرفتن از منافقین هم ابا نداشته چه برسد به اصحاب خود.
۱۰. فرض کنیم ولی امر باید معصوم باشد و مومنین فقط از او درستی و نادرستی شایعات را جویا شوند، در زمانی که امام علی در کوفه حکومت میکند و مثلا در یمن شایع میشود در شهر وبا آمده ویا در مصر شایع میشود دشمنان قصد حمله به مسلمین را دارند ویا شایع شده در مازندران کوفه سقوط کرده است ویا در شام شایع شده علی نماز نمیخواند بفرمایید مردم این شهرها چگونه برای رفع خوف وامنیت خود از ولی امر جویای حقیقت شوند، در صورتی که آگاهی از بعضی از این شایعات جنبه فوری و حیاتی داشته است.
۱۱. در زمان حال که ولی امری حضور عینی ندارد و مسلمین وحتی شیعیان که دسترسی به ولی امر معصوم منصوب ندارند، تکلیف شایعات چه میشود.
ادامه دارد
باسلام
شان نزول آیه فوق مربوط به جنگ موته است که در آن جنگ مسلمین از رومیان شکست خوردن وچند فرمانده اسلام از جمله جعفر ابن ابوطالب کشته شد وآیه بصورت ماضی هم بیان شده پس معلوم می شود در زمان پیامبر(ص) اولی الامر هائی بودند وربطی به امام معصوم ندارد خود پیامبر که زمامدار مسلمین بوده اولی الامر نیست چرا که ابتدا میفرماید اطاعت از خدا ورسول واولی الامر واولی الامر هم جمع است پس در زمان پیامبر ولی امر هائی بودند در صورتیکه 12 امامی نبوده بنابراین اولی الامر فرماندهان لشگری وکشوری هستند که از جانب حاکم اسلامی گمارده می شوند ..صاحب امر واین امر امر دین نیست چرا که امر دین مشخص است امر حکومتی است
درست است که انبیا دنبال حکومت نبودند اما به نظر شما مردمی که از انها نخواهند حکومت کنند نشانه صعف فرهنگی شان نیست؟
اگر در شهری فرد اگاه و درست و با اخلاقی باشد که دروغگو نبودنش برای شما روشن باشد در مورد انفلانزای مرغی از او نمی پرسید/ایا سراغ وزیر می روید؟اینجا اولوالامر کدام هشتند؟
برگی از تاریخ:
سپاه اسلام به سوى دشمن حركت كرد، و پس از گذشت يك ماه به منطقه جنگ رسيدند. هنگامى كه سپاهيان اسلام به دره بلقاء رسيدند هرقل و عرب در دهستان مشارف از قراء بلقاء قرار داشتند، سپاهيان اسلام در قريه موته در برابر سپاهيان دشمن موضع گرفته و به صف آرايى پرداختند و در دهستان موته درگيرى بين سپاه اسلام و هرقل آغاز شد.
در اين غزوه فرماندهان نظامى اسلام هر يك پس از ديگرى به شهادت رسيدند و سپاه اسلام شكست خورد و سپاهيان هرقل پيروزمندانه جنگ را پايان دادند بخش زيادى از نيروهاى نظامى به خيل شهيدان پيوست.
چنانچه ملاحظه میفرمایید فرستاده الله در پی بر پا داشتن جنگ روانی بدنبال این شکست مهیب بوده است. ملت بدبخت ایران را بگویید که بعد از ۱۴۰۰ سال چوب دروغ بافیهای آنها را میخورد.
"پیامبران ازجانب خداوند مامور بودهاند تا مردم را دعوت به یکتا پرستی کنند، راه پرستش خدا را آموزش دهند، اخلاق نیکو را به آنان بیاموزند ومردم را برای یک زندگی شرافتمندانه آماده سازند.»
نویسنده ی محترم که آقای ممقانی باشند این گزاره را از کجا و بر چه اساسی تأیید می کند که این گونه صریح حکم می دهد؟ آیا دلیلی و سندی برای اثبات این ادعای صریحش دارد؟ این نه ادعای او بلکه «شهادت» از جانب او است. یعنی انگار او خبر و اطلاع دقیق دارد که چنین بوده است. آیا او از «خداوند» شنیده که این مأموریت را به پیامبران داده بوده است؟؟ البته که نه. پس چرا چنین شهادتی بی اساس و پایه داده است؟؟
نویسندۀ محترم می بایست پیش از جملۀ بالا می نوشت: «مسلمانان عقیده دارند کە...» آنگاه هیچ نقدی بر او وارد نبود. ولی اکنون من از او می خواهم که دلیل و سند برای شهادتش ارائه دهد. یا هم بپذیرد که شهادت بر چیزی داده است که یچ خبری درباره اش ندارد مگر شنیده هائی از کسانی که آنها نیز همچون او ادعائی کرده بوده اند بی آنکه بتوانند دلیلی و سندی ارائه دهند. در یک دادگاه و در حضور قاضی به چنین شاهدی چه صفتی می دهند؟؟؟؟
قران پيامبر را اسوه حسنه معرفي مي كند يعني تمام رفتار سكنات اورا براي پيروانشان در هرنسلي وعصري الگو مي دادند
آيا حمله به كاروانها وغارت اموال وبه كنيزي در اوردن زنان شوهردار براي پيامبر نيز قابل الگو براي بشريت است ؟
1- اولوالامر يادشده در متن آيات مانحن فيه اسم جمع به معناي صاحبان كار يا كارداران يا كارگزاران مردم است .
2- در آيه اول نيز ارجاع هر امر امنيتي و خطير غلائه بر اولي الامر به رسول الله مشعر بر اين است اين دو از هم متفاوتند.
3- وقتي قرآن رسالت پيامبر را به ابلاغ وحي به مردم اختصاص داده و از سيطره بر ايشان برحذر داشته است درخواست دليل از نويسنده نشانه بي خبري از بزرگترين حجت ( قرآن كريم است.
4- ادعاي انحصار كارداري به پيغمبر بلادليل بوده و در واقع عليل عده اي قدرت پرست است.
به نظرمن اطاعت ازاین سه دسته نه عرضی وزمانی است بلکه طولی وهمزمانی .منظوراین است اطاعت از خدا وپیامبر واولی الامر همزمان ودرزمان واحد معنی داراست .نه این که خدا بخواهد براساس حضور یکی از ان سه اطاعت را به ترتیب اولویت بیان کندکه درزمان پیامبر اطاعت ازاول الامرمعنی نداشته باشد.
ارسال کردن دیدگاه جدید