اعتراض مدافعان حقوق بشر به محکومیت حکم اعدام کشیش مسیحی
چهارشنبه, 1390-07-13 02:53
نسخه قابل چاپ
جمعی از فعالان حقوق بشر ایرانی در اعتراض به بازداشت، شکنجه و حکم اعدام برای یوسف ندرخانی، به جرم مسیحی شدن بیانیه ای منتشر کرده اند.
این بیانیه با شرحی از شکنجه های یوسف ندرخانی آغاز شده است: " یوسف ندرخانی را به جرم گرویدن به آیین مسیحیت به زندان و سپس سلول انفرادی میافکنند تا از باور خود دست بشوید و هنگامی که با مقاومت او روبهرو میشوند، او را به بیمارستان روانی میفرستند تا روانش را پریشان کنند. اما مقاومت او موجب میشود که این بار همسر بی گناهش را به گروگان بگیرند تا او لاجرم میان ایمان خود و جان عزیزش یکی را برگزیند. و اکنون که آین تیرها جملگی به سنگ خورده است، دژخیمانش برای او که به پای باورش استوار ایستاده است، چوبه دار برپا کرده اند."
تفتیش عقاید در قانون
در این بیانیه با اشاره به اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آمده است : "تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد."
همچنین مطابق مادّه ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر هم که دولت جمهوری اسلامی نسبت به آن متعهد است، هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود. این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد، و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها، و اجرای آیین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.
مادّه ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند شود. این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد، و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها، و اجرای آیین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است
امضا کنندگان این بیانیه براین باورند که رفتار خشونت آمیز، غیرانسانی، و ناعادلانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی با یوسف ندرخانی مصداق بارز نقض حقوق بشر و ناقض کرامت انسانی ایشان به عنوان شهروند محترم جامعه ایرانی است و اینگونه رفتارهای خشونت بار و تبعیض آمیز علاوه بر آنکه موجب رسوایی بیشتر نظام حقوقی و قضایی حاکم بر جمهوری اسلامی می شود، وجدان اخلاقی و انسانی جامعه ایرانی را نیز عمیقاً جریحه دار می کند، و اینک همگان را حیرت زده از میزان بی مروّتی و بی انصافی حاکم بر ذهنیت حاکمان نظام جمهوری اسلامی با این پرسش اخلاقی ساده اما تکان دهنده روبهرو می کند که چگونه ممکن است کسانی تا به این پایه نسبت به اساسی ترین حقوق یک انسان دیگر بی اعتنا باشند و روح شان از این همه ظلم و رنج مضطرب و مشوّش نشود؟
تناقض با اصل دینداری
این بیانیه همچنین به تناقضهای برخورد با این فرد تغییر دین داده با مبانی دینی اسلامی پرداخته و نمونه هایی از این تناقض را مثال زده است: " شگفت آن است که آزادی و امنیت آقای ندرخانی را به نام دینی ستانده اند که به صراحت اکراه در امر دین را نکوهش می کند(قرآن کریم، بقره، آیه ۲۵۶)، و بر مؤمنان تکلیف می کند که میان پیامبران الهی فرقی ننهند (بقره، ۲۸۵). تن و روح او و عزیزانش را به نام دینی می آزارند که گوهر پیام تمامی پیامبران الهی را در اصل واحد می داند و به صراحت کسانی را که به خداوند و روزبازپسین ایمان دارند و اهل نیکوکاری هستند، خواه مسلمان، خواه یهودی، و خواه مسیحی، از بیم و اندوه ایمن می داند (بقره ۶۲).
در بخش دیگری از این بیانیه با اشاره به یکتاپرستی همه ادیان به پرهیز از خشونت اشاره شده و آمده است : " به پیروان خود توصیه می کند که با پیروان ادیان الهی دیگر بر سر کلمه مشترکی که میان ایشان است تأکید ورزند و بر آن مبنا در کنار یکدیگر بایستند (آل عمران، ۶۴)، و با یکدیگر نه به زبان خصومت و خشونت که به شیوه پسندیده گفت و گو کنند (عنکبوت ۴۶). و نیز به پیروان خود می آموزد که سخن شان با پیروان دیگر ادیان الهی جز این نباشد که به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ایمان آورده ایم، و خدای ما و خدای شما یکی است و ما همه فرمانبردار اوییم." (عنکبوت، ۴۶)."
دین گریزی
فعالان حقوق بشر معترض به شرایط این ایرانی تازه مسیحی شده با طرح یک سوال بیانیه خود را چنین ادامه دادهاند: " آیا گرویدن یوسف ندرخانی به آیین مسیحیت و ستایش خدای یگانه در خلوت و پراکندن پیام عشق عیسی در جلّوت پایه های استوار آیین اسلام را به لرزه می افکند، یا خشونت کور و تعصب آمیزی که به نام مسلمانی بر یوسف ندرخانی و خانواده اش نثارمی کنند؟ آیا خروج از یک آیین الهی و ورود به یک آیین الهی دیگر پایه های اسلام را سست می کند، یا عملکرد کسانی که در ردای مسلمانی رنج انسانها را به هیچ می انگارند و از دین دکان تزویری برای کسب ثروت و قدرت می گشایند؟
آیا کارنامه کسانی که به نام دین با چکمه پا در اشک و خون مظلوم زدند تا از نردبام قدرت بالا روند، ایمان خلق مسلمان را برباد می دهد یا ایمان حلقه کوچکی از انسانهای دردمند که پاسخ عطش معنوی خود را در پیام عیسای روح الله یافته اند؟ آیا سکوت تأیید آمیز آن دسته از مراجع تقلیدی که از برابر این گونه بی عدالتی ها بی اعتنا می گذرند جامعه را از دین می رماند و بر دین گریزی نسل جوان می افزاید، یا پرستش پروردگار یکتا ولی این بار در بستر آیین عیسی؟
آیا خروج از یک آیین الهی و ورود به یک آیین الهی دیگر پایه های اسلام را سست می کند، یا عملکرد کسانی که در ردای مسلمانی رنج انسانها را به هیچ می انگارند و از دین دکان تزویری برای کسب ثروت و قدرت می گشایند؟
آین بیانیه با باراز همدردی با ندرخانی به این شرح پایان یافته است: "ما، جمعی از پیروان آیین محمّد پاک، ایمان یوسف ندرخانی را به خدای یگانه و پایبندی او را به پیام عشق و ایثار آیین عیسای پاک به دیده احترام می نگریم، و پایداری او را در راه عقیده اش می ستاییم، و خود را در رنج او و عزیزانش، و نیز تلخکامی هم کیشان اش شریک می دانیم.
ما به عنوان جمعی مسلمان بر خود فرض می دانیم که از بی مروّتی و بی عدالتی ای که به نام اسلام در حقّ او و عزیزانش روا داشتند، تبرّی بجوییم، و امید می بریم که در فردای ایران، پیروان تمام ادیان و صاحبان تمام عقاید بتوانند در کنار یکدیگر بر مبنای احترام متقابل و با بهره مندی از حقوق انسانی و شهروندی برابر، زندگی مسالمت آمیز و کریمانه ای را سامان دهند، و با مهر و ادب زخمهای عمیق این روزگار تلخ را آرام آرام التیام بخشند، و برای آبادانی ایران و بهروزی نسلهای آینده این سرزمین دوشادوش هم بکوشند."
این بیانیه را ۱۴ نفر از فعالان حقوق بشر امضا کرده اند که اسامی آنها بدین ترتیب است:علی افشاری، عبدالعلی بازرگان، رضا بورقانی، فاطمه حقیقت جو، رضا علیجانی، مصطفی رخ صفت،سهراب رزاقی،معصومه شفیعی، شیرین عبادی، حسین کمالی، اکبر گنجی، یاسر میردامادی، آرش نراقی، حسن یوسفی اشکوری
این بیانیه به تمامی مورد تایید اینجانب می باشد .
صالح نظری
اگر کسی به طور خودسرانه تابعیت خود را ترک کرده و به تابعیت یک کشور متخاصم در بیاید، مثلاً در طول جنگ جهانی دوم یک فرانسوی تابعیت فرانسه خود را ترک کرده و تابعیت آلمانی بگیرد، مسلماً به اتهام خیانت محاکمه و احتمالاً اعدام می شود. عجیب است که معنای خیانت به کشور و نقض تابعیت در پارادایم ملی گرایی به خوبی درک می شود و از نظر عموم مشروع است اما عین همین در مورد تابعیت مذهبی عجیب و غریب به نظر می رسد.
ایران کشوری است که ملیت وتابعیت و وفاداری در آن بر اساس مذهب تعریف شده. خودتان می گویید که حکومت مذهبی است. یعنی پایه ملیت مذهب است. برای همین خروج از مذهب مثل ترک تابعیت آن هم در زمان جنگ، جرم حساسی است. تازه به متهم در ایران اجازه بازگشت به وفاداری داده شده و ایشان امتناع کرده است.
بعید می دانم دولت فرانسه به هیچ کدام از کسانی که در زمان جنگ دوم تابعیت آلمانی گرفته بودند اجازه ندامت و تجدید وفاداریداده باشد. همه اغلب به جرم خیانت اعدام شده اند.
ارتداد دقیقاً مثل نقض سوگند وفاداری است. اگر یک شهروند غربی خلاف سوگند وفاداری اش به کشور یا به شاه عمل کند چه بلایی سرش می آید؟ در ایران نقض سوگند وفاداری به اسلام، یا همان ارتداد، همین حکم را دارد. خیانت!
کاربر بالا آیا ما در حال جنگ مذهبی هستیم و آیا کسی که آئین دیگری را پذیرفته مشغول کشت و نابود کردن گروه کثیری از انسانها است
آیا در فرانسه زمانی که به اشغال در آمده افراد فرانسوی با المانی هائی که مشغول کشتن فرانسوی های مخالف بودن همکاری میکردند و آیا ما ایرانی ها تحت اشغال مذهبی هستیم من فکر میکنم شما مقایسه مع الفارق انجام دادید و بهتر است قبل از اینکه برای کسی حکمی صادر کنید در مورد اتهام و جرمی که به افراد منصوب میکنیم بیشتر فکر کنیم مبادا در دنیای بعد در مقابل فرد متهم شرمنده قضاوتهای اشتباه خود نباشیم
ارسال کردن دیدگاه جدید