مردها همه هیولا هستند!
سروش علیزاده - مجموعه داستان «آدمهای دوبخشی» دومین مجموعه داستانیست که «نینا گلستانی» نوشته و توسط نشر «ایلیا» منتشر شده است. «آدمهای دو بخشی» دربردارندهی ۱۰ داستان کوتاه است که در کمتر از ۸۰ صفحه در این کتاب گرد آمدهاند.
در همهی داستانهای این مجموعه فضای فمینیستی حاکم است. اکثر شخصیتها زن هستند و موقعیتهای داستانی در محیطی آپارتمانی و به اصطلاح آشپزخانهای شکل میگیرند. شخصیت های اول داستانهای این مجموعه جز دو داستان زنانی هستند که نگاه و تجربهی نویسنده از زندگی را بیان میکنند.
اکثر زنها در موقعیتهای مشابه قرار دارند: آنها از خیانت شوهرهایشان رنج میبرند و در تنهایی و انزوا دست و پا میزنند. این مسأله، یعنی تکرار سوژههای تقریباً مشابه با فضای دراماتیک یکسان، خواننده را با ملال روبهرو میکند.
داستانها با روایتهایی مشابه و زبانی یکدست و متناسب با موضوع بهطور «خطی» اتفاق میافتند. دیالوگها و گفتارهای درونی بر مبنای یک طرح اندیشیده و از پیش تعیینشده در جهانی ساده شکل میگیرند و هرگز به لایهی دوم راه پیدا نمیکنند. نویسنده تلاش میکند وقایع را آنگونه که در زندگی روزانهی شهری جاری و ساریست به تصویر بکشد. در مجموع میتوان گفت «زنانهنویسی» از مهمترین ویژگیهای داستانهای نینا گلستانی در مجموعهی «آدمهای دوبخشی»ست.
«مادرم» از بهترین داستانهای این مجموعه است. فضاسازی به بهترین شکل در این داستان وجود دارد. نویسنده با راوی اول شخص، «من» با حوصله از تمامی امکانات این زاویه دید برای خلق شخصیتها و خلق موقعیت و فضای داستان بهره میبرد. راوی با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار میشود. پشت خط پدر اوست که خبر میدهد مادر راوی داستان را ترک کرده است. شخصیت مادر اما در ابهام میماند و با وجود آنکه در هیچ جای داستان حضور ندارد اما مانند تفنگی که ترس از شلیک شدنش همیشه وجود دارد در تمام فضای این داستان جاری است و رویدادها، همه بر محور شخصیت او شکل میگیرند. شوهر راوی، پدر او و همچنین غیبت اسرارآمیز مادر و انتظار راوی داستان که تلفنی با مادر صحبت کند، فضای جذاب و پر تعلیقی را ایجاد کرده است.
سروش علیزاده: مردهایی که در داستانهای گلستانی با آنها آشنا میشویم، خیانتپیشه و بیوفا هستند. زنهایشان هر کدام به دلیلی مجبورند در برابر خیانتکاری آنها سکوت کنند. پزشک در «زن پهلوان» یک مرد زنباره و هرزه است. او از هر نظر نمونهی کاملیست از تصور نویسنده از شخصیت هیولاوار یک مرد. درک ناقص و مچالهشده از فمینیسم را در شخصیتهای سیاه و هیولاصفتی که نویسنده از مرد ارائه میدهد، میتوان دید.
«یک روز بارانی» یکی از دو داستانی است که در این مجموعه توسط شخصیت اول مرد روایت میشود. راوی داستان راننده تاکسی است. او زنی را سوار میکند و نویسنده تا رسیدن به مقصد از تمام صداهای موجود در محیط، از شر شر باران و قیژ قیژ برفپاکن تاکسی تا صدای گویندههای رادیو برای ساختن فضای بستهی داخل تاکسی استفاده میکند و داستان را به پیش میبرد. فضاسازی از طریق «صدا» در این داستان آنقدر اهمیت دارد که اگر هر کدام از صداهای محیط را حذف کنیم، ساختار داستان فرومیریزد. با اینحال در همین داستان بیدقتیهایی وجود دارد: راننده ظاهراً در اوقات فراغت از کار اولش مسافرکشی میکند. او وقتی به خانه برمیگردد، برای جلب توجه همسرش دربارهی زنی که سوار کرده، دروغهایی سر هم میکند. نویسنده خیلی دیر راننده را به خانهاش برمیگرداند و علاوه بر این هیچگونه سابقهای از زندگی زناشویی راننده ذبهدست نمیدهد. برای همین وقتی فضا تغییر میکند، داستان هم دچاری گسست میشود و در مجموع دو صحنهی این داستان در پیوند درونی با هم قرار نمیگیرند و مثل این است که دو داستان با یک شخصیت را کنار هم قرار گرفته باشد.
«تولد» داستان زنی است که مربی ورزش است. دوست او که سارا نام دارد، مدتها بچهدار نمیشده و حالا برای لاغر شدن به باشگاه مراجعه میکند. او بچهاش را سقط میکند و در همان حال نمیدانسته حامله است. این موضوع هم البته کمی بعید است. هر زنی با قطع شدن عادت ماهیانهاش به احتمال حاملگی فکر میکند، بهویژه اگر مثل سارا مدتها در انتظار کودکی بوده باشد. علاوه بر این وقتی از سقط جنین صحبت میکنیم، قاعدتاًٌ میبایست چند هفته از بارداری سارا گذشته باشد. در حالیکه در داستان همهی این جزئیات در ابهام قرار میگیرد و داستان را غیر قابل باور جلوه میدهد.
مردهایی که در داستانهای گلستانی با آنها آشنا میشویم، خیانتپیشه و بیوفا هستند.
زنهایشان هر کدام به دلیلی مجبورند در برابر خیانتکاری آنها سکوت کنند. پزشک در «زن پهلوان» یک مرد زنباره و هرزه است. او از هر نظر نمونهی کاملیست از تصور نویسنده از شخصیت هیولاوار یک مرد. درک ناقص و مچالهشده از فمینیسم را در شخصیتهای سیاه و هیولاصفتی که نویسنده از مرد ارائه میدهد، میتوان دید.
در «شنبههای بیطعم» برادرزاده و عمه و مادر دور هم نشستهاند و دربارهی موضوعات پیشپاافتادهای مثل گربهی عمه و خاطرات او از یک زندگی سپریشده صحبت میکنند. داستان ناگهان با جمله بهطور غیرمنتظرهای به پایان میرسد: «شنبه بود که عمه مصی به هفتاد نرسیده دراز شد...»
نینا گلستانی زبان خوب و یکدستی دارد و بر فضاپردازی و شخصیتپردازی هم تسلط دارد. با این حال در داستانهای او اتفاقی نمیافتد و به یک معنا گلستانی «قصه»ای ندارد که برای خوانندهاش تعریف کند. برای همین داستانهای او بیشتر به «طرح» شباهت دارند تا داستان هایی جذاب و پرکشش که باورپذیر باشند و مخاطب را با خود همراه کنند. رویدادها در داستانهای گلستانی در سطح میمانند و به خواننده امکان کشف نمیدهند. این امر کتاب را ملالآور میکند. چگونگی همنشینی داستانها در این مجموعه هم در ملالآور بودن کتاب بیتأثیر نیست. داستانهای ضعیف در آغاز و داستانهای قویتر در انتهای کتاب آمده است. اگر نویسنده در همنشینی داستانها بیشتر دقت میکرد، می توانست از یکنواختی این مجموعه بکاهد.
شناسنامه کتاب:
آدم های دوبخشی، نینا گلستانی، فرهنگ ایلیا- مجموعه کتاب عصر چهارشنبه ،چاپ نخست:۱۳۹۰
داستانهایی از نینا گلستانی: :
::شنبههای بیطعم::
با این وصف نویسنده توجه نمی کند که مردهای خیانتکار خیانتشان از طریق زنهائی ست که در داستان نقشی ندارند .
ارسال کردن دیدگاه جدید