پاسخ دادن به دیدگاه
سیاست انزجار
جمعه, 1390-12-26 10:39
نسخه قابل چاپ
چرا اختلاف نظر اغلب به صورت انزجار بیان میشود؟
جایلز فریزر (Giles Fraser)
برگردان:
حمیده صانع
حمیده صانع - این پاراگراف را بخوانید: "در ورای این باکلاسی هم چیزهایی نهفته است که میتواند ظهور و بروزهمان نجاست باشد. این قسمت از بحث مرا یاد دوران سربازی انداخت؛ جایی که با گروهی فوق لیسانس و پزشک وارد شدیم. قبل از ورود اغلب آنها سر و لباسی شیک داشتند و در حرف زدن در موقع لازم عبارتهای فاضلانه به کار میبردند. بدون شک آدمهای باکلاسی بودند، اما پیشروترین کسانی که در هر موقعیت، ایستاده در زوایای بیابان ادرار میکردند همانها بودند. در آن روزها به ذهنم آمده بود که انسانها دو دستهاند: یا پیرو سنت پیامبر اسلام هستند یا ایستاده ادرار میکنند. چرا کافر نجس است؟ اگربه جای دفاع از خود این سئوال را مرکز بحث میکردیم اکنون این جماعت بوگندوی نجس، نجاست خود را به صورت ما پرتاب نمیکردند."
متن فوق گزیده از وبلاگ "بچههای مسجد" است. مشابه این متن را در نشریههای مختلف در صدسال گذشته ایران بارها و بارها خواهید یافت. نجس بودن کافران در متون فقه شیعه مسئله غریبی نیست. با ظهور جنبش بابی و دیانت بهایی، پیروان باب و عبدالبهاء نیز شامل انسانهای نجس شدند و بهاییستیزی و انزجار از بهاییان همچنان در عرف فرهنگ مذهبی شماری از مردم ایران وجود دارد.
چه چیز باعث میشود انسانها از هم منزجر شوند و چرا در بیان این انزجار، بدن و خصایص انسانی طرف مقابل را هدف میگیرند؟
داستان اما صرفاً مسئله اعمال خشونت ناشی از یک اختلاف ایدئولوژیک به دیگری نیست. در میان نابرابریهای قدرت، تفاوتهای هویتی صدسال گذشته در ایران معاصر و همه شاخصهای اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک، جنسی، جنسیتی، قومی و فرهنگیای که این هویتها را میسازند و دوباره شکل میدهند، آنچه در جامعه تکهتکه شده ایران امروز دیده میشود، نفرت و تفرقهای است که منشاء آن گاهی صرفاً اختلاف نظر است.
اگر در فضای قطبیشده اجتماع ایران گشت و گذار کنید به انسانهایی بر میخورید که از دیگری نفرت و انزجار دارند، چراکه: این یکی زنی "قرتی" است و آن یکی "فاطمه کماندو". این یکی "بیمار روانی است و آن یکی "فاحشه". این یکی"بسیجی پشمالوی شپشو" است و آن یکی "بازاری مفتخور"، "کارمند خاک تو سر"، "حکومتی بوگندو"، "ضد نظام"، "ولایی"، "سبز اهل فتنه"، "حزبالهی"، "فمینیست ضد مرد"، "سنتی دوزنه"، "ابنهای رقاص"، "همجنسباز مریض"، "بچه آخوند"، "افغانی کثیف"، "سپاهی جانی"، "زن هرجایی" و ... به این فهرست میتوانید انواع و اقسام صفتها را اضافه کنید.
چه چیز باعث میشود انسانها از هم منزجر شوند و چرا در بیان این انزجار، بدن جسمانی و خصایص انسانی طرف مقابل را هدف میگیرند؟ این پرسشی است که مشغولیت ذهنی جایلز فریزر، کشیش و پیشوای سابق کلیسای کاتولیک سن پل لندن شده است. فریزر که در تمام مدت جنبش"اشغال لندن" در سال ۲۰۱۱ صحن کلیسای خود را در اختیار معترضان قرار داده بود، متوجه احساس نفرت شهروندان نسبت به کسانی میشود که در این اردوگاه چادر زده بودند.
البته، مشغولیت ذهنی جایلز فریزر در خصوص سیاستهای انزجار را میتوان در چهارچوبهای مختلف بررسی کرد. میتوان درگیر مسئله ساختار شد و به ساختارهای اقتصادیای که سیاستهای انزجار را در رابطه خود با دیگری تحت تاثیر قرار میدهند پرداخت. میتوان از دیدگاه ساختار ایدئولوژیک به مسئله نگاه کرد و پرسید: آیا این احساس انزجار خارج از ایدئولوژی است؟ همچنین میتواند به رابطه گفتمانهای انزجار و قدرت پرداخت. میتوان زبان بیان این انزجار و رابطهاش با قدرت را مورد بررسی قرار داد. جایلز فریزر در یاداشت کوتاهی که در مورد سیاستهای انزجار در روزنامه گاردین نوشته است، رسالت نگاهکردن از بالا به مسئله انزجار از دیدگاه ساختارهای اقتصادی یا ایدئولوژیک ماکرو را ندارد. او سعی دارد نگاه انتقادی به مسئله انزجار را به بدن، به پوست بدن، به ارگانهای بدن انسان و تولیدات ارگانیک اعضای بدن به شکل فضولات، مایعات و رطوبت بدنی معطوف کند. میخواهد نشان دهد که انسانها برای بیان تنفر نسبت به انسان دیگر، خاصیتهای جسمانی و انسانی آن دیگری را مورد هدف قرار میدهند و در این کار در عمل انسانیت خود را به زیر سئوال میبرند. واضح است که یاداشت جایلز فریزر پاسخی برای "نسخه پیچ" کردن مسئله انزجار و جدا کردن آن از ساختارهای "ماکرو" نیست. فریزر صرفا میخواهد توجه مخاطب را به جنبههای احشایی بیان تنفر و خشونت جلب کند.
متن زیر ترجمه مقالهای است که جایلز فریزر در روزنامه گاردین منتشر کرده است و در آن میپرسد: "از ازدواج همجنسگرایان" تا"جنبشهای اشغال" شهرهای بزرگ کشورهای سرمایهدار، چه شاخصهایی باعث میشوند که اختلافهای ایدئولوژیک اغلب به صورت انزجار و نفرت بیان شوند؟"
"گذرگاههای چرک، کثافت و باریک. مغازهها و خانههای خرابه. مردم نیمه برهنه، مست، لاابالی و کریه در خیابانهای سرگردان، کوچهها و معابر زیرگذر، بهسان گندآب فاضلابها، تبهکاری خود را از بوی تعفن و کثافت زندگی تخلیه میکنند و تمام محله از بوی گند جرم، جنایت، آلودگی و بدبختی پر است."
این نقل قول میتوانست به راحتی توصیف عیبجویانهای از اردوگاه جنبش "اشغال لندن" در جوار کلیسای جامع سن پل باشد که بهطورعادی در یکی از روزنامههای "محافظه کار" منتشر میشود. یک کارگر شهرداری در مورد اردوگاه جنبش "اشغال لندن" به روزنامه "دیلی تلگراف" گفت: "خیلی خوشنود و خوشحالم که بالاخره رفتند. همه چیز کثیف و شلخته بود و اردوگاه بو میداد." در واقع نقل قول ابتدای این پاراگراف منتخبی از کتاب "سرود کریسمس" (۱۸۴۳میلادی) نوشته چارلز دیکنز است. همین نقل قول را جورج اورول به عنوان سندی برای نشان دادن این مسئله استفاده میکند که چارلز دیکنز، در تمامیت وجدان اجتماعی آتشیناش، از فقر بیزار بود و همیشه سعی داشت به شکل آبرومندی فاصلهاش را با فقر حفظ کند. در مورد دیکنز، تنفر و بیزاری از فقر به سمت سرزنش عبرتآمیز میگراید.(نگاه کنید به اینجا)
تنفر شدید و انزجار، احساس و واکنشی است که ساکنان چادرهای اردوگاه"اشغال لندن" در چندماه گذشته در وجود بانکدارها و سرمایهدارهایی که از صحن کلیسای سن پل عبور میکردند ایجاد و تقویت کردند.
دیگران این ارتباط انزجار با تفاوت، اختلافهای ایدئولوژیک و تفاوت عقیده و آراء را آشکارتر بیان کردهاند. لئون کاس (Leon Kass) متخصص اخلاق در علوم زیستشناسی که پیرو سنت محافظهکار است، در ساخت پروندهای علیه شبیهسازی ژنتیکی، درباره "حکمت ناسازگاری" صحبت میکند. به همین صورت، لـرد پاتریک دولـین (Lord Patrick Devlin)، قاضی بریتانیایی در سال ۱۹۵۹ به هنگام ارائه استدلال علیه آزادسازی قوانین مربوط به همجنسگرایی، اصرار داشت که "عدم تحمل، خشم و انزجار ... نیروهای حامی قوانین اخلاقی" محسوب میشوند. کارل پالادینو (Carl Paladino) سیاستمدار محافظهکار آمریکایی که عضو جنبش اعتراضی چای یا جنبش "تی پارتی" است، در اعلامیههای تبلیغاتی خود رقیب سیاسی خود را محکوم کرده است که "بوی کلم گندیده"میدهد.
این روزها این که به کسی بگویی که "بوی گند میدهی"، فراتر از نوعی شماتت و متلکگویی است. تفسیری عبرتآمیز از احساس نفرت و بیزاری تبدیل به نسخهای "اخلاقی" شده است و این روزها به عنوان سلاحی "رتوریکی" و بیانی در لفاظی بر ضد طیف وسیعی از مردم شامل بیگانگان خارجی، زنان و همجنسگرایان- بهطور خاص- استفاده میشود و در این فرآیند، این تهاجم به قصد عبرت دیگران با حضور فضولات انسانی همچون "شاش"، "گه"، "عرق بدن"، "پوست مرده"، "ان دماغ"، "چرک"، "بزاق"، "منی" و "خون به ویژه خون حیض" بیشتر مورد تاکید قرار میگیرد.
آیا این "نتیجه اخلاقی گرفتن از انزجار به قصد عبرت" نشاندهنده خصومت عمیق نسبت به شاخصها و اصول تشکیلدهنده انسانیت ما نیست؟ انسانها بو میدهند. تنفر و "حال به هم خوردگی" از بوی انسان بهطرز ناراحتکنندهای مربوط به حس تنفر از خود انسان است. چراکه همانا حس دوست داشتنِ انسانی دیگر، بهشدت با احساس خوشایند فرد از بویِ بدن فرد محبوبش آمیخته است. عشقبازی، این کنش پرحرارت، پرحس، پرشهوت، غوطهورشدن در واقعیتهای جسمانی دیگری است و دقیقا به همین دلیل است که الیور ملرز، معشوق خانم چترلی در رمان "فاسق لیدی چترلی" نوشته دی اچ لارنس می گوید: "زنی را که نمیتواند بریند یا بشاشد نمیخواهم."
پس چگونه قرار است این حسهای انزجار، به آسیبهای اخلاقی مربوط شود؟ انزجار شاخصی است برای آنچه "بد" تصور میشود. اغلب کسانی که در خصوص انزجار مطالعه میکنند، به این حس، کاربردی در چهارچوب نظریه تکامل میدهند. انزجار نشاندهنده ترس از آلودگی است و بسیاری از مرزهای اجتماعی سنتی و براساس تابوها، تحت عنوان راهی برای محافظت در برابر آلودگی عمل میکنند. همانطور که مری داگلاس، انسانشناس بریتانیایی، استدلال میکند میل به پاکی و پاکیزگی بیشتر مربوط به سازماندهی "قبیح و کریه" در فضاهای اجتماعی میشود و در همین بستر نیز قابل قبول است: برای همه چیز جایگاه ویژهای در نظر گرفته شود و هر چیزی تنها در جایگاه ویژه خودش قرار گیرد. غریزه اخلاقیای که از "مرزهای اجتماعی ایجاد شده توسط انزجار" پاسبانی میکند، مشکلساز است چراکه منابع ایجاد این نفرت و انزجار اغلب همان چیزهایی است که ما را انسان میکند. کاردینال اوبراین، رهبر کاتولیکهای اسکاتلند به عنوان مثال، از فکر ازدواج همجنسگرایان حالش به هم میخورد و منزجر میشود. به همین دلیل است که او قصد حفظ مرزهای ازدواج سنتی را دارد، اما آنچه بسیاری از ما در واکنش کلیسای کاتولیک به همجنسگرایی میبینیم، به صورت ساده امتناع این کلیسا از عشق ورزیدن به خود است. عشق ورزیدن اینجا بهطور خاص به مفهوم همان واقعیت چسبناک و به اصطلاح "چلپ چلوپی"اش است.
اعتراضهای "کثیف" زندانیان جمهوریخواه ایرلند شمالی که دیوارهای سلول خود را با مدفوع خود آغشته میکردند، شاید افراطیترین روش سیاسی کردن "گـه" بوده است. این اعتراضها به تازگی در زندان مگابری در ایرلند در واکنش به برهنه کردن اجباری زندانیان در هنگام بازدید بدنی، مشاهده شده است. برهنه کردن اجباری زندانیان قرار است آنها را از خصایص انسانی محروم کند، ناانسانشان کند. کنش "ریدن" در پرخاش اعتراضی، انسانیت زندانی را دوباره بازیافت میکند: "میرینم پس هستم."
قدرت و پول همچون داروهای پیشگیری کننده، جنبههای احشایی زندگی انسانی را از ما دور میکنند. به عبارت دیگر، شما پول میدهید تا آدمهای دیگر به جنبههای کثافت زندگی رسیدگی کنند.
آنچه اما انسانیت بشر را بیان میکند، منزجر نیز میکند. تنفر شدید و انزجار، احساس و واکنشی است که ساکنان چادرهای اردوگاه "اشغال لندن" در چندماه گذشته در وجود بانکدارها و سرمایهدارهایی که از صحن کلیسای سن پل عبور میکردند ایجاد و تقویت کردند. اعتراض به سرمایهداری به خودی خود توهین به ذهنیت محافظهکار محسوب نشده بود. مشکل این بود که این به اصطلاح "بوگندوهای حمام نرفته"، در جایگاه خود نبودند: خارج از محل بودند. واکنش این بانکدارها نمایانگر واکنشی است در برابر آنچه فیلسوف توماس ناگل به آن "نسخه به دقت کنترل و تر و تمیز شده خودمان" میگوید. "یادآوری آشفتگیای که در زیر ما قرار دارد"، به گفته ناگل میتواند "ما را در حس بیزاری و انزجار مچاله کند".
داشتن پول و قدرت برخی از مؤثرترین راههای نگهداشتن نوع بشر، آن دورها، در فاصله است. قدرت و پول همچون داروهای پیشگیری کننده، جنبههای احشایی زندگی انسانی را از ما دور میکنند. به عبارت دیگر، شما پول میدهید تا آدمهای دیگر به جنبههای کثافت زندگی رسیدگی کنند. جنبش "اشغال لندن"، به مردمان این شهر یادآور شد که این نسخه "خوشگل" بشریت یک آگاهی کاذب است: این پیام نگرانکننده جنبش اشغال لندن است که ما اغلب به شدت از آن اجتناب میکنیم. جای تعجب نیست که پس از اینکه معترضان جنبش اشغال لندن صحن کلیسای سن پل را به اجبار ترک کردند، اولین اقدام شهرداری لندن این بود که یگان بهسازی شهرداری را برای ضد عفونی کردن منطقه وارد عمل کند.
تصاویر:
عکس از مجموعه "استفراغ رنگین کمانها" اثر میلی براون هنرمند اجراگر، منبع: اینجا.
"هنر احشایی" نقاشی اثر اچ. کارنه تونی سال ۱۹۹۶، منبع: اینجا.