آزار خیابانی
وقتی قربانی محکوم میشود
چهارشنبه, 1390-07-20 11:38
نعیمه دوستدار
نعیمه دوستدار- "ساعت هشت شب، داشتم از سرکار برمیگشتم. سرم را تکیه داده بودم به شیشه ماشین و چشمهایم را بسته بودم. حس کردم روی پایم، فاصله بین شلوار و کفشم، چیزی حرکت میکند. اول فکر کردم پشه است. دستم را بردم پایین تا پایم را بخارانم اما دستم خورد به دستهای مردی که کنارم نشسته بود. مرد دستش را برداشت و روی کیف سامسونت بزرگی گذاشت که روی پایش بود. خودم را کنار کشیدم. جا تنگ بود. مرد دیگری هم عقب ماشین نشسته بود و چرت میزد. خودم را با تلفنم مشغول کردم. چند لحظه بعد حس کردم ران پایم داغ شده. نگاه کردم دیدم دستش را گذاشته روی پایم و آرام، جلوتر میکشاند. محکم تکان خوردم و کیفم را گذاشتم بین خودم و او. چند دقیقه بعد، دیدم که دستش را روی بازویم گذاشته و زیر گوشم میگوید: جون.... به راننده گفتم نگه دارد. وقتی پیاده میشدم توی آیینه لبخند میزد." |