بدحجابهای آمستردامی
سه شنبه, 1390-05-11 19:31
نسخه قابل چاپ
فروغ.ن.تمیمی
فروغ.ن.تمیمی- لیلا مقنعه سرخابی بر سر دارد. حتی یک تار مویش را نمیبینی، اما حسابی بزک کرده است. صورت گردش مثل تربچه قرمز درقابی رنگی جای گرفته است. بلوز تنگ طلایی رنگ به تن دارد که با دامن کوتاه و جوراب شلواری مشکی براقش هماهنگ است. لیلا در آمستردام بهدنیا آمده، ۲۳ساله و ترکتبار است.درس میخواند و هفتهای چندساعت در یک سوپرمارکت کار میکند. با دیدن او به خودت میگویی اگر لیلا با این سر و وضع در میدان ونک تهران راه برود، حتماً به عنوان «بدحجاب» دستگیر میشود.
در چشم همشهریهای بلوند و چشم آبی، لیلا دختری مسلمان و سنتی است که بهزعم آنان نه به دلخواه بلکه به حکم مردان خانوادهاش حجاب دارد؛ دختری که اگرچه درجامعهای دموکراتیک زندگی میکند، اما بهقدر کافی آزادی انتخاب و اختیار ندارد.
لیلا اما میگوید به انتخاب خودش گیسوانش را پوشانده و از سرو وضعش هم خیلی راضی است. او خیلی مومن نیست. مثلاً رقص و موسیقی را هم جزو واجبات معنوی زندگی میداند. لیلا هر روز یک نوع حجاب را امتحان میکند.اغلب مقنعههای رنگی و شلوارهای تنگ میپوشد و یک خروار هم آرایش میکند.
رواج حجاب دردنیای غرب در سالهای اخیر سیر صعودی داشته و اشکال گوناگونی به خود گرفته است. اگر حجاب داشتن را پوشاندن موی سر و اندام بدانیم، شمار زیادی از زنان مسلمان با پیشینه مهاجرت در غرب به نوعی باحجاب هستند. بسیاری از دختران جوان ترک و مراکشیتبار هم در هلند با حجاب هستند و گروه بزرگی از آنان در زمره بهاصطلاح «بدحجاب» به مفهوم ایرانی آن قرار میگیرند. در غرب آمستردام در محلههای مسلماننشین انواع گوناگون پوشش را میتوان دید.
محبوبیت حجاب در غرب را نمیتوان تنها در بعد مذهبی آن خلاصه کرد. هویتجویی اقلیتهای قومی مسلمان برای حفظ ریشههای فرهنگی و تاکید بر هویت متفاوت و غیرغربی یکی از دلایل رشد حجاب است. بخشی از زنان مسلمان هم با روی آوردن به اسلام ایدئولوژیک و بنیادگرایانه، آگاهانه حجاب را برگزیدهاند.
عبارت «بدحجاب» پس از انقلاب و اجباری شدن پوشش اسلامی، بهتدریج جای عبارت «بیحجاب» را در ادبیات رسمی دولتی و رسانه ای درایران گرفت.دردوران پهلوی، «بیحجاب» به معنای کسیکه موی سر خود را با روسری نپوشانده و چادر و روبنده را حذف کرده است، به فردی پذیرفتهشده از سوی اقشار لیبرال جامعه تبدیل شده بود. اگرچه برای روحانیت اسلامی و سنتگرایان، بیحجابی زنان همواره تابویی بزرگ و زن بیحجاب گناهکاری روسیاه در پیشگاه پروردگار بودند.
عبارت «بدحجاب» تحقیرکننده، منفی و سرکوبگرانه است. زن ایرانی درفضای عمومی نمیتواند کاملاً «بیحجاب» باشد، اما میتواند «بدحجاب» به شمار بیاید. او کسی است که در اماکن عمومی بخشی از موهایش را نمیپوشاند و کاکل آراستهاش را به رخ دیگران میکشد.بهقول معروف بزک و دوزک میکند، مانتویی رنگی و چسبان میپوشد، کفشهای پاشنه بلند به پا میکند و خلاصه به هزار زبان و با همه وجود میگوید: «بابا من آدمم، زنم و حق دارم خودم لباسم را انتخاب کنم .»
نپوشاندن کامل موی سر در ایران به هر شکلی اغلب نشانگر میل باطنی زنان به آزادی پوشش است و نمایش بخشی از گیسوان به نوعی مخالفت با اجباری بودن حجاب تلقی میشود... اما فرق «بدحجاب»ایرانی با «بدحجاب» آمستردامی چیست؟
«بدحجاب» ایرانی متهم به همدستی با ضد انقلاب است. میگویند آگاهانه یا ناآگاهاه آب به آسیاب دشمن میریزد. مبارزه با آنچه «بدحجاب» به تبلیغ آن پرداخته یعنی «فرهنگ به اصطلاح منحط غربی» باعث صرف بخش مهمی از بودجه مملکت برای حذف او و همتایانش شده است. زن «بدحجاب» ایرانی اما گوشش به این حرفها بدهکار نیست. او تفسیر دیگری از مسلمانی دارد و دلیلی نمیبیند که حساب پس بدهد. اگرچه بارها درخیابان مواخذه میشود، جریمه میدهد و حتی به زندان میرود، اما باز روز از نو و روزی از نو!
او هیچ ادعایی ندارد و حرفهای گنده و روشنفکری هم نمیزند.تنها حرفش آزادی حق انتخاب است و بس. جریمه، زندان و شلاق هم نتوانسته او را مرعوب کند. هرچقدر او را بیشتر سرکوب میکنند، جریتر میشود و از نمایش گیسوی آراسته از زیر روسری و شال، آرایش سر وصورت، پوشیدن لباسهای مد روز و رنگی در مکانهای عمومی دست بر نمیدارد.
در مقایسه اما هرچقدر زن به اصطلاح «بدحجاب» ایرانی خواهان رهایی از دست روسری و مقنعه است، دختران مسلمان به اصطلاح «بدحجاب» مثل لیلا درآمستردام خواهان پوشاندن موی خود هستند و در این کار اصرار غریبی هم دارند. آنها انواع مدلهای پوشاندن کامل مو را یاد گرفتهاند. سبکهای عربی یا ترکی پوشاندن مو با هم متفاوتند و هرکس برداشت متفاوت و فردی خود را از حجاب دارد. بسیاری از این زنان جوان بخصوص در فصل تابستان اصراری در پوشاندن سر و سینه و یا ساقهای خود ندارند و با لباسهای چسبان و استفاده افراطی از زر وزیور زنانگی خود را به رخ میکشند.
پوشاندن کامل مو از سوی زنان مهاجر درغرب اغلب درارتباط مستقیم با هویتجویی قومی است. لیلاها میخواهند متفاوت باشد. حجاب برای آنها نوعی سپر دفاعی دربرابر انتظارهای جامعهای است که در عمل آنها را به فاصله گرفتن از ویژگیهای فرهنگی و قومیاش موظف میکند. اکثریت لیلاها مذهبی سفت و سخت نیستند و در محیط کار و تحصیل با مردان و پسران همکلاسی دمخورند.آنها در رفتار روزانه جسور، فردگرا و سختکوش هستند و به قولی خیلی هلندی بارآمدهاند.
هویتجویی اقلیتهای قومی مسلمان برای حفظ ریشههای فرهنگی و تاکید بر هویت متفاوت و غیرغربی یکی از دلایل رشد حجاب در برخی کشورها است
زنان باحجاب در هلند و یا در کشورهای همجوار در عمل با معضلی چند وجهی روبرو هستند. آنها به خاطر پوشاندن موی سر در چشم اکثریت سفید و سکولار هلندی، مذهبی و سنتی محسوب میشوند. از منظر گفتمان مسلط مدرن داشتن حجاب یکی از دلایل عدم ادغام در جامعه و عدم پیروی از ارزشهای فکری و تربیتی امروزی است. این تصور نیز وجود دارد که این زنان حتی اگر تحصیلات عالیه و استقلال مالی هم داشته باشند، هنوز به اندازه کافی از حق انتخاب فردی و رهایی برخوردار نشدهاند. در بهترین حالت باز هم آنها باید بتوانند ثابت کنند که حجابگرایی منافاتی با برابری جنسیتی درخانواده و آزادیهای فردی ندارد.
درهلند زن مسلمان به عنوان قاضی حق پوشیدن روسری را به نشانه حمل سمبل مذهبی ندارد. او به خاطر داشتن حجاب قادر به رقابت با زنان سفید در تمام زمینهها و داشتن فرصتهای شغلی برابر و مثلا داشتن شغلی در شرکتهای بزرگ تجاری نیست.
سیاستمداران راستگرا هم به تبلیغ این پیشداوری عامهپسند و سیاه و سفید دامن میزنند. مثلاً رهبر اسلامستیز حزب آزادی،«خیرت ویلدرس» حتی خواهان پرداخت مالیات از طرف زنان باحجاب میشود و در عمل آنها را مورد تبعیض قرار میدهد.
از نظر لیلا حجاب نوعی ایمنی در برابر کنترل پدرسالارانه خانوادگی و قومی ایجاد میکند. او به گونهای رضایت پدر و برادرش را با پوشاندن موهایش فراهم کرده است و به این ترتیب میتواند از آزادی عمل بیشتری برخوردار باشد. از سوی دیگر حجاب اعتماد به نفس او را در رهایی از «ازخود بیگانگی تحمیلی»، در جامعهای که او را همیشه یک خارجی میبیند بالا میبرد!
خیلی جالب بود
سوال اینجاست که چرا این جماعت نمیرن توی یک مملکت اسلامی زندگی کنن و با تمام وجود از اسلام عزیز لذت ببرن. بدون ترس از تبعیض، بدون ترس از "از خود بیگانگی تحمیلی"، بدون ترس از چشم اجنبی، بدون ترس از جلوگیری از رعایت پوشش. باور کنید لذت زندگی زیر پرچم اسلام خیلی بیشتر از زندگی در ممالک غربی است.
میشه لطفا یکی جواب منو بده. جوابهای کشکی مثل اینکه این بچه ها اینجا به دنیا اومدن، یا مثلا پدرومادرشون اونهارو به این مملکت آوردن، یا اینکه توی مملکت خودشون تحت تعقیب بودن، اصلا اصلا اصلا قابل قبول نیست. حتی اگر همه اینها درست باشه خودشون حق انتخاب دارن و میتونن برن توی یکی از ایییییییییییییین همه کشورهای اسلامی دیگه توی دنیا که تعدادشون هم کم نیست زندگی کنن. چه شیعه باشن چه سنی یک جایی توی دنیا پیدا میشه که ازشون کلی هم استقبال میکنه. هرکی هم هر سوالی در این زمینه داره که کجابرن زندگی کنن بدون معطلی از من بپرسه بهش جواب میدم. تاخیر موجب پشیمانی ست.
به امید روزی که از شر وجود هر چی هیپوکریته راحت بشیم.
مقاله ای معمولی ولی خوب است.اگر اشتباه نکنم فشار اطرافیان و فرهنگ خاص مهاجرین زحمت کش و دانش اجتماعی کم والدین و اطرافیان و هموطنان مهاجر دیگرشان و حتی تاثیر اقوام و اشنایان در زادگاه این مهاجرین، نقش اساسی در انتخاب پوشش افراد مرد و زن دارد.البته بیشترین تاثیر گذاری به علت تعصب ناموسی بر روی دختران و زنان است.در جاهائی هم خوانده ام که بسیاری از اعمال و گفته ها بر اثر تکرار دائمی در سنین رشد و نهایتا عادت صورت میگیرد و اشخاص به تنهائی قادر به ترک عادات و گفتار خود نیستند و باید به انان با روشهای اصلاحی روانکاوانه و روانشناسانه تذکر داده و انان را متوجه رفتارهای عادت شده شان نمود.به طور مثال در ایران اکثرا با واژه های زشت خوش و بش میشود.در صورتی که کار بسیار غلطی است و عامل بسیاری از درگیریها و کدورتها هم میگردد و یا شوخی در اکثر مجالس میهمانی،گرفتن زن دوم شده است و یا جهت ترساندن زن،از ازدواج مجدد سخن رانده میشود.
وقتی به یک دختر بچه مدام گفته شود که دختر و یا زن بی حجاب فاحشه و یا اهل حال است،طبعا ان دختر بچه وقتی بزرگتر شد،برای مصون ماندن از شر مردان مزاحم و شنیدن حرفهای نادرست و غیر اخلاقی تلاش خواهد کرد که انگونه لباس بپوشد که مردان انرا حجاب دانسته و بدان خاطر احترامی برای او قائل میشوند.دوم اینکه برخی دختران و پسران مهاجر به خاطر تحمل شرایط سخت مالی خانواده و تبعیض های نژادپرستانه دوّل میزبان،گره های شخصیتی و روانی پیدا می کنند و این گره ها در رفتار و کردار و گفتارشان تاثیرگذار است.برخی نیز صرفا به خاطر وجود همین گره های اجتماعی -روانی ناشی از نابرابریها ،تحقیر و کاستی های شخی و خانوادگی، به لجبازی کودکانه روی می آورند و ان می کنند که قلبا تمایلی به ان ندارند.
"سوال اینجاست که چرا این جماعت نمیرن توی یک مملکت اسلامی زندگی کنن"
نکته بسیار مهمی است که برای من هم وجود داشته! لندن را شما ببینید چقدر این تیپی می بینید.
....چرا شماها فکر میکنید که هر کی که در غرب زندگی کرد، باید همه فرهنگ اونا رو هم قبول کنه در بست. من الان سالهاست که در کانادا هستم و اتفاقا هم کاملا غیر مذهبیم ولی هرگز بار نمیرم، کنسرت نمیرم، دیسکو نمیرم. یعنی کاملا مثله ایرون زندگی میکنم. کار، ورزش با دوستام احیانا گاهگاهی مشروب با کباب. همین. ولی در عینه حال یک کار کاملا حرفهای دارم با حقوق خیلی بالا و زندگی راحت. ولی طبق نظر تو باید برگردم ایرون. چون با مدلی که تو صلاح میدونی حال نمیکنم؟
این رو بهش مي گن خاصيت آمفوتری حجاب!!!
اين خانم ميخاد هم
خودش فريب بده
هم ديگران را
"سوال اینجاست که چرا این جماعت نمیرن توی یک مملکت اسلامی زندگی کنن"
جواب این سوال اینه:
1- غرب اگر به مهاجر نیاز نداشت نمی گرفت
2- حالا که نیاز داره و می گیره باید به حقوقشون احترام بذاره
3- توی مقاله هم اومده که این یک نماده
امیدوارم 1 و 2 رو روش فکر کنید و همه ی حق رو به اسلام ستیزان غرب ندید به اصطلاح نیوکان تر از نیوکان ها نشوید.
امیدوارم زمانه هم این را چاپ کند
جالب بود. با اینکه به حجاب ایمان دارم اما امیدوارم حجاب به صورت امری اختیاری درآید
خدمت سرکار علیه "همان کاربر مهمان قبلی" عارضم که: غرب توی استخدام همون شهروندان خودش مونده و هیچوقت هیچ احتیاجی به این *** ها نداشته. این خود عربها و مسلمونها هستن که به در و دیوار میزنن و سر و دست میشکنن که توی این کشورها اقامت یا پناهندگی بگیرن. باورت نمیشه بیا به همین ها بگو که غرب دیگه احتیاجی به وجود شما نداره و بیایید تشریف ببرید مملکت خودتون.****** یک کم اخبار رو بخون تا از اتفاقاتی که داره دورو برت میفته با خبر بشی. کشورهای دنیا، اینجا مشخصا منظورم کشورهای اروپایی و غربی هست، با بحران اقتصادی و بیکاری روبرو هستن. برای شهروندان خودشون هم کارندارن چه برسه برای عربهای مسلمون خارجی. پس میبینی که این فرضیه ت که غرب به مهاجر نیاز داره چندان هم درست نیست.. این هم که من گفتم "سوال اینجاست که چرا این جماعت نمیرن توی یک مملکت اسلامی زندگی کنن" یک سوال "رتوریکال" بود، یک سوال واقعی نبود. میخواستم توجه رو به هیپوکریت بودن جماعت اسلامیون جلب کنم.
من از کل این مطلب حس کردم که این خانمهای محجبه هنوز با خودشان تعارف دارند، به خصوص قسمت آخر که به رضایت پدر و برادر اشاره شده است. این یعنی که تلقی غیر مسلمانها از محدود کننده بودن حجاب و نافی آزادی بودنش درست است! اگر زنی واقعاً به این حد از استقلال و عزت نفس رسیده باشد، برای توجیه پوشش خود نباید رضایت کس دیگری را معیار قرار دهد. خلاصه کلام اینست که این زنها می خواهند آزادی و زندگی مدرن غربی را داشته باشند اما هنوز در اعماق خود درگیر پیچیدگیهای دست و پا گیر سنت هستند و در نهایت تسلیم سیستم مرد/پدر سالار می شوند. این خانمها خودشان هم می دانند پوششی که دارند مطابق دستورات اسلامی نیست، اما به بهانه حفظ هویت و لذت متفاوت بودن آنرا نگه می دارند. البته از این نوع مذهبی های پا در هوا در ایران هم کم نداریم، با این تفاوت که اینها دیگر بهانه تفاوت و حفظ هویت هم ندارند. از تجربه برخوردم با محجبه هایی از این دست که کج دار و مریز عمل می کنند هم جواب دیگری نگرفتم. البته قصد اهانت به کسی ندارم، اما برایم جالب است که چطور مفاهیم هویت مذهبی و مدرنیته را جمع می کنند بدون اینکه مجبور به پاس کاری باشند(البته در این دایره کسانی که حجاب کامل را بی چون و چرا و در کنار بقیۀ دستورات دینی مطلق پذیرفته اند نمی گنجند). واقعاً کسی تا به حال توضیح قانع کننده ای ارائه داده که حجاب منافاتی با استقلال و برابری جنسیتی ندارد؟
جواب سؤال "چرا این جماعت نمیرن توی یک مملکت اسلامی زندگی کنن و با تمام وجود از اسلام عزیز لذت ببرن" اینه که "انتخاب کردند" در غرب زندگی کنند. دلیل انتخابشون به خودشون مربوطه نه به من و شما. ولی انسان هر جا زندگی کنه، حق داره و باید برای از بین بردن سختیهای زندگی تلاش کنه.
ارسال کردن دیدگاه جدید