پادشاه؛ «داستان مبارزه انسان ایرانی»
قادر عبدالله ظاهراً به مشهورترین ایرانی مقیم هلند بدل شده است. از چند ماه پیش، با انتشار داستان تازهء او به نام «پادشاه»، شاید دیگر هیچ رسانهء هلندیزبانی نمانده باشد که از او نگفته یا ننوشته باشد.
این نویسندهی ایرانی- هلندی که از سال ۱۹۸۸ در هلند زندگی میکند، پیشتر هم با داستانها و مقالههای هفتگیاش در روزنامههای پرخوانندهء هلندی مانند فولکسکرانت، برای بسیاری از مردم هلند شخصیت شناخته شدهای بود. کتابهای او حتی در مدارس این کشور، در میان کتابهای پیشنهاد شده به دانشآموزان قرار گرفته است.
این روزها نیز آگهی تبلیغات داستان «پادشاه» در بسیاری از کتابفروشیها، تارنماها و حتا ایستگاههای قطار در سراسر هلند دیده میشود. قادر عبدالله، نویسندهی اثر، بارها میهمان شبکههای تلویزیونی هلندی بوده و گفتوگوهای معمولاً یک صفحهای او همراه با تصاویر بزرگ، توجه افراد بیعلاقه به کتابخوانی را هم جلب میکند.
«پادشاه» اما از چه میگوید؟ قادر عبدالله، نویسندهی این اثر به رادیو زمانه میگوید: «من میخواستم داستان زندگی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و امیرکبیر را به شکل رمان بنویسم چون نسل ما و نسل جوان میدانند که این دو نخستوزیر بزرگ کشته شدهاند، ولی هنوز هیچوقت فرصت پیدا نکردهایم که درست برویم در تاریخ ببینیم چرا کشته میشوند، چرا بزرگ بودهاند؟... »
قادر اعبدالله میافزاید: «زمانی که نوشتن این رمان را آغاز کردم، یکباره تیرهای تلگراف، لامپها، الکتریسته، ترن و نخستین چاههای نفت، خود را در این قصه نشان دادند. بدون اینکه من تلاشی کنم، یکباره انگلستان، روسیه، فرانسه وارد ماجرا شدند؛، همچنین زنان حرم و جنبش تنباکو. یکباره متوجه میشوید که علت مرگ این دو در انقلاب صنعتی است.»
این نویسنده ایرانی-هلندی معتقد است زمانی که انقلاب صنعتی در اروپا آغاز شد، این دو وزیر زیرک ایرانی میخواستند از این فرصت استفاده کنند و ایران را که تقریباً از یادها رفته بود دوباره به ردهی کشورهای صنعتی بازگردانند. اما نیروهای عقبمانده جلوی این مسئله را میگیرند. قادر عبدالله میگوید: «این یک داستان خواندنی است که برآمد روشنفکری و صنعت در ایران است و مبارزهء انسان ایرانی را نشان میدهد.»
از کتاب شما به عنوان یک داستان تاریخی نام برده میشود. این داستان چقدر حقایق تاریخی را تغییر داده تا جذابیت بیشتری داشته باشد؟
اگر بخواهیم ببینیم از زمان محمد شاه، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه چه اتفاقاتی در ایران افتاده باید چند کیلومتر آرشیو بخوانیم و بررسی کنیم. البته لذتی هم نخواهد داشت. هیچگاه هم سردر نخواهیم آورد که چه گذشته است. من فکر میکنم رمان تنها راهی است که میتواند تمامی این دوره را به شکلی زیبا و هیجانانگیز نشان دهد. البته همهی اتفاقاتی که در این مدت افتاده بهقدری حادثههای رمانی را در بر میگیرند که میتواند جهان را به خود جلب کند.
من برای اینکه بتوانم مسائل تاریخی سخت را در این کتاب نیاورم، از رمان استفاده کردم و شیوهی فردوسی را بهکار بردم. فردوسی بزرگ، یک رستم را میآفریند و میگذارد هزار سال زندگی کند که تمام شکوه تاریخ انسان ایرانی را نشان بدهد. قلم من، هزار بار کوچکتر از قلم فردوسی است، ولی من با استفاده از طرحهای او، فصل قاجاریان را بهصورت یک رمان نوشتهام که حتی خوانندهء اروپایی به راحتی میتواند آن را بخواند.
در این جریان، در جاهایی مجبور بودهاید که حقایق یا فکتهای تاریخی را تغییر دهید؟
رویدادهای اصیل تاریخی را نمیتوان تغییر کرد. مثلاً جنبش تنباکو را نمیتوان تغییر داد یا در مرگ قائم مقام نمیتوان تغییر ایجاد کرد، ولی زمانی که این وقایع را در فضای رمان میآورید، میتوانید با زمان بازی کنید. میتوانید آن را کوتاهتر، بلندتر یا جا به جا کنید یا از فانتزی استفاده کنید تا حقیقت را با تمام قدرت بتوان نشان داد.
تعدادی از خوانندگان ایرانی این کتاب در هلند، به این موضوع اشاره کردهاند که بهنظرشان میآید شما در داستان، نقش امیرکبیر در تاریخ ایران را در مواردی به قائممقام فراهانی متصل کردهاید. نظر خودتان در این مورد چیست؟
این تفکر درست نیست. من هردو وزیر را در قالب یک شخصیت آوردهام. یعنی اصلاً نه قائم مقام در این رمان وجود دارد و نه امیرکبیر. در رمان تنها یک "میرزا کبیر" وجود دارد. چون اگر بخواهید هم از میرزا ابوالقاسم قائممقام و هم از امیرکبیر بگویید، داستان بسیار طولانی میشود. آن وقت دیگر رمان نمیشود، میشود تاریخ. من ترکیب این دو را به صورت یک چهرهی رمانی درآوردهام و مثلاً از ترکیب اسم این دو، نام قهرمان داستان "میرزا کبیر" است.
هیچجا در رمان، اسم ابوالقاسم قائم مقام یا امیرکبیر بهکار برده نشده است. ولی چون انسان ایرانی این دو را میشناسد، ممکن است بگوید چون قائممقام، پدر پدربزرگ قادر عبدالله بوده، ایشان یکذره خواسته کاسهی قائم مقام را چرب کند. اما اینطور نیست، این یک رمان است.
بعضی از منتقدان بر این باور هستند که داستان شما، ایران در سدهی نوزدهم را با ایران امروز بهشکل موازی نشان میدهد؛ از بابت حضور، به گفتهی آنها، «دیکتاتورها» در فضای سیاسی ایران و اینکه «دیکتاتورها» در هر دو دوره تلاش کردهاند چهرهی دمکراتی از خودشان نشان بدهند. خودتان چقدر با این ارزیابی موافق هستید؟
اتفاق جالبی که افتاد این بود که من سه سال مشغول نوشتن این کتاب بودم که یکباره انقلابهای تازه در مصر، لیبی و کشورهای پیرامون ما رخ داد. البته ایران مد نظر من بود، ولی این رویدادها در این کشورها هم اتفاق افتاد. زمانی که من مشغول نوشتن این رمان بودم، چهار المنت انقلابی، یعنی قطار، الکتریسیته، تلگراف، نفت آمدند و جهان یا نقشهء خاورمیانه را عوض کردند. دیکتاتورها یا نیمهدیکتاتورهایی مانند صدام حسین، شاه، مبارک، حافظ اسد و… آمدند. جامعه از آن حالت سنتی بیرون آمد و کمی مدرن شد.
امروز هم با آمدن فیسبوک، آیپد و… یکباره انقلاب تازهء دیگری اتفاق میافتد و ما میبینیم مبارک سقوط میکند، قذافی بهخطر میافتد، بنعلی فرار میکند، آخوندها و رژیم ایران دچار مشکل میشوند. من خواستهام نشان بدهم که چگونه این دگرگونیهای بزرگ صنعتی، نقشهها و رژیمها را عوض میکند. برای همین، هرچند این کتاب دربارهی تاریخ صد سال پیش است، اما مانند این است که دارد دربارهی تاریخ امروز حرف میزند.
در یکی از مصاحبههای اخیرتان گفتید که پس از ۲۲ سال زندگی در هلند، دیگر توان داستاننویسی به فارسی را ندارید و این برایتان خیلی دردناک است. میخواستم بپرسم چطور ممکن است این اتفاق بیفتد؟ چون شما در کودکی به هلند نیامدهاید، بلکه در سنین بزرگسالی به این کشور مهاجرت کردهاید.
پاسخ به این سئوال، تمام اندوه و درد من است. حادثهای که اتفاق افتاده این است: بههرحال من ۲۲ سال است که به زبان زیبای فارسی ننوشتهام. البته من به قول معروف، بندنافام را نگه داشتهام و تنها دفترهای خاطراتم را هنوز به فارسی مینویسم. همین الان میتوانم یک کتاب ۷۰۰ صفحهای به زبان عظیم و قدیمی فارسی بنویسم، اما مشکلی این است که زبان هلندی مانند ویروس وارد میشود و نظم و سازمان زبان فارسی من را به هم میزند.
آرزوی من است و این روزی اتفاق خواهد افتاد که به ایران بازگردم و به زبان زیبا و پرافتخار خودم بنویسم.
اتفاقاً به تازگی بارها به همین موضوع بازگشتتان به ایران اشاره کردهاید و اینکه تصمیم جدی دارید یک روز این کار را انجام دهید. این تصمیم از همین موضوع داستاننویسی به فارسی نشأت میگیرد؟
مسلماً؛ من همه جا گفتهام و اینبار هم مشخصتر از همیشه گفتهام که آرزوی من این است که روزی به ایران برگردم. مشکل اصلی این است که اگر الان بخواهم برگردم، سر مرز، یقهام را میگیرند و میگویند کجا بودهای. ولی من میخواهم آنچنان کتابهای بزرگی بنویسم که وقتی برمیگردم، دیگر آنها نتوانند بپرسند: کجا بودهای و حالا به کجا داری میروی؟!
وقتی هم که به خانه بروم، میخواهم به زبان فارسی بنویسم و کنجکاو هستم که ببینم این زبان هلندی چه تأثیر مثبتی بر زبان فارسی من گذاشته است. روزی که به ایران برگردم، برای همیشه نوشتن به زبان هلندی را ترک خواهم کرد و به زبان زیبای باشکوه ایران خواهم نوشت.
آرزوی من همیشه این بوده که یک نویسندهی بزرگ ایرانی باشم و پیش از اینکه بمیرم این آرزو را به دست خواهم آورد. به ایران میروم و دستکم چهار، پنج رمان مینویسم که این غرور را داشته باشم که نامم را در زبان فارسی باقی بگذارم.
فکر میکنید اگر «پادشاه» به فارسی هم ترجمه شود، اینگونه که در هلند جلب توجه کرده، برای مخاطبان ایرانی هم جذابیت دارد؟ یا اینکه موضوع و شیوهی نگارش آن به شیوهای است که مخاطبان اروپایی را جذب میکند؟
من فکر میکنم این کتاب صددرصد یک کتاب فارسی است. حال بهجز اینکه کتاب برای اروپا است، ولی یک کتاب لازم ایرانی است. در ۷۰ سال گذشته، یک نویسندهی ایرانی میبایست - من سهبار تکرار میکنم: میبایست، میبایست و میبایست، این تاریخ را به شکل رمان درمیاورد ولی چون نویسندگان ما هیچگاه آزادی لازم و امنیت شغلی نداشتهاند، این فرصت را پیدا نکردهاند که بتوانند این رمان را بنویسند.
من غرور و افتخار دارم که نخستین قدم را در این جهت برداشتهام و این رمان برای همهی انسانهای ایرانی است. نسلهای بعد، نسلهای جوان این کتاب را خواهند خواند و خواهند فهمید در ۱۰۰-۱۵۰ سال گذشته در کشورشان چه اتفاقی افتاده است.
ایمیل نویسنده مطلب و گفتگو کننده: pejman@radiozamaneh.com
بد نبود نویسنده این متن حداقل یکبار قبل از انتشار، این متن را مطالعه می کرد و اشتباه های « تایپی» خود را تصحیح می کرد!
هم متن را خواندم وهم فایل صوتی را گوش دادم .بسیار جالب بود.ولی بهتر بود قدری هم راجب خود داستان بیشتر توضیح داده می شد . با تشکر
سوالی دارم که هنوز جوابش را قابل هضم نمیدانم:
در یک لزینگ ، قادر عبدلله به نباهات ال بایراک گفت به زبان هلندی که دوستت دارم و تمام سالون را به تعجب و داشت!!! منظورش چه بود از این ابراز عشق ؟ من هنوز دنبال جواب هستم ؟
با سلام !
ایا این کتاب به زبان فارسی یا المانی ترجمه شده است ؟
با ارزوی موفقیت برای همه عزیزان!
در این کتاب راجب به روحیه آزادی کش امیر کبیر چیزی نوشته شده؟ قتل عام دگر اندیشان با بی ؟ خفه کردن قرطلعین با فرو کردن روسری ش به دهننش؟ و نابودی بزرگترین جنبش نو گرایی دینی در ایران؟ قتل عام +- ۵۰،۰۰۰ نفر در ایران آنروز؟ بس کنید با این داستانهای تکراری... امیر کبیر یکی از خون ریزترین عملههای دیکتاتوری در ایران است.
آقای همایون شما قدری باید به ادبیات فارسی توجه بیشتری بکنید .نخست اینکه راجب به درست مانند پاتیل به دیگی به ثمپلی به شوگتپلی به چقورتکی بغوریتیک به .راجب به یعنی چه آیا در فارسی کلمه ای بنام راجب به که معنی راجع به یا وظیفه اش در دستور زبان فارسی در جمله بندی را بدهد داریم؟؟؟هزار در صد نه اغلب بچه های وبلاگ نویس که محاوره را به جای مکاتبه عوضی میگیرند درست مانند زیر نویسی فیلم های شرکت های حریص از این نوع نوشتن استفاده میکنند. هر لغتی را که از خود در بیاورید وبه جای راجب بگذارید هیچ فرقی در نوشتن شما نخواهد داشت معنا همان است وقتی که لغت غلط است یعنی میتوان هر معنی را نیز بجایش گذاشت حال کاری به دستور زبان نداریم حرف ربط حرف اضافه اسم مصدر اسم اشاره حرف معین صفت ووصف فعل وفاعل ووو نیز در بین جوانان کاربرد درستی ندارد دلیل بی توجهی دولت ایران به زبان فارسی است فرهنکستان زبان هم میخواهد لغات غربی را معادل کند جایش لغات عربی را میگذارد از سبیل میکند به ریش میچسباند.دوم اینکه حداقل قره العین مینوشتید تا احیانا کسانیکه این زن را نمیشناسد بتوانند بدانند کیست سوم اینکه بدلیل در گیری های آنروزگاران و مسایل بابی ها وبعد بهایی ها شما نمیتوانید از انسان بزرگی چون امیر کبیر یک کسی مانند من وشما بسازید او بسیار انسان وطن پرست ومدیر ومدبر بود بهتر است مطالعه بفرمایید.امیدوارم جسارت بنده را با آنکه شاید دیر متوجه نوشته شما شدم ببخشید
مسئله ی اصلی و مهم، نوشتن آقای قادر عبدالله به زبان هلندی است. ایشان 22 سال است که در هلند زندگی می کنند، و بی گمان در فضای این زبان محاط اند، حداقل برای ارتباطات و معاش روزمره.
خلق داستان در حیطه ی زبان و ذهن است، پیش از آن که روی کاغذ بیاید و در حین آن. آیا آقای قادر عبدالله «ذهن و زبان»ی هلندی برای خود ساخته است؟ یا با «ذهن و زبان» ایرانی فکر می کند و داستان را می پروراند، و بعد به زبان هلندی می نویسدش؟
نقل قولی خواندم از آقای براهنی در باره ی زنده یاد ساعدی: مسئله ی آقای ساعدی این است که به زبان ترکی فکر می کند و با زبان فارسی آن را می نویسد.
شاید ترجمه ی داستان های -یا بخشی از آن- آقای قادر عبدالله برای نشر در این سایت ممکن نباشد، ولی بسیار مشتاقم گفتگویی با ایشان انجام شود درباره ی مسائل فوق. و مهمتر، داستان یا داستان هایی از ایشان به زبان فارسی در این سایت منتشر شود.
با سپاس
همایون جان ، اگر میخواستند که تمام حقایق را بنویسند که دیگر از امیر کبیر چهره مهربان و وطن دوستی بجا نمی ماند . معمولا ایرانی تبار به بت سازی و بت پرستی مشهوریت بسزای دارد و همیشه سعی به مخفی سازی خواص ناباب و ناپسند شخصیت مورد علاقه خود میکند . اگر غیر از این بود که این وضعیت کنونی ایران نبود . یک انسان آدمکش میماند که خوب ،کارهایی وطن دوستانه هم انجام داد و خدمت کرد ! بسان همان محمد رضا شاه در دیدگاه شاه دوستان عزیز :) . و یا بسان همین دارا عزیز که به جای پاسخ به سوال و اینکه چرا نقدی از قتل دگر اندیشان و آزاداندیشان به دست این امیر عزیز نشده ، به مغلطه میپردازد در باره غلطهای املای و نحوه سخن گفتن شما وقیاسی بسیار کودکانه ! بسیار جالب و در عین غم انگیز ! به همین سادگی !
امیدوارم که یک روزی بشود که بتوانیم حقایق را آنگونه که هست بیان کنیم ،نه با آن صورت که خود میپسندیم !
ارسال کردن دیدگاه جدید