نامهای از خواهر آمنه، قربانی اسیدپاشی
اختصاصی زمانه: شیرین بهرامینوا، خواهر «آمنه» قربانی پرونده اسید پاشی، در پی انتشار یادداشت امین بزرگیان با عنوان «درباره آمنه و آن دو قطره اسید»، نقد و نظری نوشتهاند که با توجه به مضمون آن به طور مستقل منتشر میشود.
آقای بزرگیان!
شما از دور در حال تماشای جریانی هستید که اصلاً درک و فهمش برایتان دشوار است؛ فقط خواندهاید. ندیدهاید. «جرم» را در کتاب میبینید و از تاثیر آن بر زندگی، توانایی، سرنوشت و به طور کلی آینده، درکی ندارید. سخن گفتن چه زیبا و ساده است وعمل کردن چه دشوار. اگر به جای خواهرم بودید جز قصاص نمیخواستید. کما اینکه او به حبس ابد راضی است؛ اما به عملی شدن آن امیدوار نیست. پس بهتر میبیند دست دراز مردسالار و مغرور مجید را با قصاص از تجاوز و آسیب مجدد به او کوتاه کند.
در ضمن، آمنه نه «ناموس» مجید بوده و هست و نه دیگری؛ حتی پدرش و برادرانش. پدرم همیشه از این الفاظ دوری میکرد و ما را با اندیشه برابری و دور از تعصبات، ناموس و هرآنچه جامعه مردسالار علاقهمند به نامگذاری آن است تربیت کرده. ما آموختیم به «کرامت انسانی» خود و دیگری احترام بگذاریم. لغت «ناموس» شما برایم تهوعآور و مشمئزکننده است. متاسفم که اینگونه سخن میگویم. اینها امروز در فرهنگ لغت لمپنها یافت میشوند نه در اذهان زنان و مردان آزاداندیش که در پی آزادی و آزادگی رنج میبرند و رد پای جهل و ظلم را بر سر و صورت خود میبینند. اگر جهت جدب مخاطب نوشتهاید مسئله دیگری است.
آیا شما تضمین میکنید، اگر مجید موحدی بدون قصاص آزاد شد، خواهر من و خانواده ما و من که شاکی اولیه بودم در امان خواهیم بود؟ شما درمان آمنه را که خانواده موحدی هیچ بخشی از آن را نپرداختند و زحمت تهیه پولش را هم به خود تحمیل نکردند به شکل واقعی و جدی نمیبینید؟ شما میدانید هر عمل آمنه با وجود تخفیفها چقدر هزینه برداشته است؟ هر عمل، دو الی هفتهزار یورو. به آن اضافه کنید هزینه انواع داروها و پمادها و کرم ها را؛ آن هم چندبار در طی روز. روزی که آمنه به تنهایی برای دوشگرفتن رفت و کاسه چشمش را خالی یافت وغش کرد، شما کجا بودید؟
آمنه قوی است؛ بسیار قوی. جلوی ما نه گریه کرد نه ناله، نه شکایت. همیشه به همه دلداری داد. حقش نیست که به انتقامجویی و سنگدلی متهم شود و قضاوت ناعادلانه و سرخوشانه جهت بذل توجه به دیگری. وقتی از موضوعی سخن میگویید اول بسیار فکر کنید. این قصه نیست. حقیقتی است که واقع شده و سرنوشت و زندگی ما را واژگون کرده است. پرستاری شبانهروزی، انتظار و دلواپسی همیشگیِ بدتر شدن اوضاع جسم و جانش، محو شدن چشم و ابرو و گونه و از فرم افتادن لب و گونه و این پرسش همیشگی از من که الان خیلی زشتم؟ و من چه داشتم بگویم به خواهرکم. راست یا دروغ یا تعارف؟
تا به حال جای من بودهاید که از زیبایی خود و سلامت خود شرمگین شوید؟ نه! اما من هر روز خجالت کشیدهام که زیبایی معمولیام را دارم، که هنوز میبینم و خواهر کوچکترم نمیبیند. احساس گناه و خجالت و شرمندگی کردهام سالها.
وقتی خواهرم میپرسد کسی یا اتاقی یا فضایی، چه شکلی یا چگونه است، از درد به خودم می پیچم. وقتی هنگام راه رفتن به در و دیوار میخورد و هر که به او تنه میزند عذر میخواهد که نمیبیند، من رنج میبرم اما سکوت میکنم. وقتی تنها و سرگردان- در اوایل که سعی داشت با عصا راه برود- میماند، دنیا بر سرم آوار میشود و دلم میخواهد نباشم و محو شوم؛ اما شاهد اینها نباشم. شما از رنج حرف میزنید و ما آن را بردهایم.
وقتی با همه ادبی که آموخته بودم مجبور بودم با دیگران تند برخورد کنم که از جملات مایوسکننده در برابر آمنه و مادر و پدر و خواهر و برادران کوچکترم خودداری کنند، نمیدانید چه رنجی بردم. نمیدانید که وقتی مردم با دیدن آمنه نوچنوچ راه میانداختند و با وجود نگاه تند من هنوز به ایجاد رعب و وحشت ناشی از همین حرکت به ظاهر ساده در دل خواهرم در راهروهای بیمارستان «لبافی نژاد» ادامه میدادند، دلم فرو میریخت و با حرکات دست و گاه آمرانه، آنانی را که نمیشناختمشان به سکوت فرا میخواندم؛ چه رنجی میبردم از این همه التهاب وهیجان های یکسره منفی.
یادم میآید روزی که برادرم بعد از سه ماه دوری از خانه و خدمت در اطراف شیراز، بیخبر به خانه آمد تا غافلگیرمان کند، چه بد غافلگیر شد. برادر دیگرم که در شوک و سکوت ناظر بود و ناباورانه فقط نگاه میکرد. صبحی که پلک آمنه افتاده بود و چشم سوخته بیرون مانده بود و مادر و برادرم در جایشان بیحرکت مانده بودند، هیچ یک از ما جرئت نداشتیم به چشم آمنه دست بزنیم؛ میترسیدیم چشم سوخته هر آن بیرون بریزد؛ ولی کسی باید جرئت میکرد و پلک را بالا میکشید و روی چشم میگذاشت و من این کار را کردم و هنوز هم دلم از یادآوری آن لحظه و لحظههای مشابه و گاه بدتر و وخیمتر میلرزد. برای پرسشهای برادرم که میپرسید چرا مثل مرغ پرکنده دور خودش میچرخید و تاب میخورد و ایستادن و نشستن را تاب نمیآورد، هیچ جوابی نداشتم؛ و چه خوب که آمنه نبود تا گریه دست جمعی ما چهار خواهر و برادر را ببیند. او رفته بود برای پانسمان و بعد از آن گریه بود که ما قول دادیم جلوی آمنه صبور باشیم و او را بخندانیم و امیدوار کنیم .
حال شما سادهانگارانه به «قضاوت» نشستهاید؟ این حق را از کجا آورده اید؟
در همین زمینه:
کاهش درد آمنه، با قصاص ممکن نمیشود
حکم قصاص اسيدپاشی برای نخستين بار در ايران اجرا میشود
آقایونی که میگید مجید قصاص نشه،اگر باز این اتقاق برای دختری بیافته شما چه جوابی دارید،اون وقت من شما را مقصر میدونم،راستی اگر این بلا سر دخترت میامد باز هم همین حرف را میزدی،این حرف ها یعنی ایجاد مصونیت برای این جانیها که من دختره رو از ریخت بندازم بعدش یه عده از من حمایت میکنند،فوقش میرم زندان بعدش آزاد میشم
در ضمن پیشنهاد میکنم که برای هماهنگی بیشتر با هم،انجمن حمایت از مجرمان و جانیان را راه اندازی کنید،هر چند که میدونم شما از دوستان و بستگان مجید هستید وگرنه وچدان هیج انسان آزاده ای اجازه نمیده که همچین حرفی برنه!
راحت ترین کار برای روشنفکر جماعت تحقیر کردن دیگران است
واقعا دارم از شرم میمیرم.جدا نمیدونم چی بگم.از اینکه جایی به دنیا اومدم که وضع اینه.نه فرهنگ عاشق شدن داریم.نه تاب نه شنیدن.نه فریادرسی.نه عادلی.نه کسی که حاضر باشه 10 دقیقه خودش رو جای آمنه بزاره.شرم بر این جامعه.
ای دوصد نفرین براین سیستم عدالت اسلامی درود بر امنه و امنه ها و خانواده بزرگوار انان ای کاش در این قرن روشنایی راهی بود مگر کور کردن
همه این بحثها صرفا حول محور احساسات می گرده.
مسلما قصاص حق آمنه هست. چه رنجی کشیده باشه و چه نکشیده باشه، تصمیم با اونه که گذشت کنه یا نه.
جناب بزرگیان هم بقول خواهر آمنه، در چنین موقعیتی قرار نگرفتن که چنین اظهار نظری می کنن.
همه جا بحث تادیب به خاطر تنبیه مطرح نیست. فاعل با درنظر گرفتن همه جوانب تصمیم به اینکار گرفته. می تونست چنین نکنه.
اون پذیرفته که کارش عواقبی خواهد داشت که ممکنه حتی اون رو تا حد مرگ پیش ببره.
الان هم نمی شه گفت: حالا کاریه که شده و این قانون غیر انسانیه و از این دست حرفها. این حرفا، فقط باعث میشه آمنه با این همه رنج جسمی و روحی که تو این مدت کشیده احساس کنه نکنه اصلا مقصر اون بوده و ...!!!
تمام زندگی یک دختر تباه شده. اونوقت ما داریم اندر "مدح و ذم هر آن رفتاری که از نتیجه گیری احساسی و عقلی" آمنه حاصل می شه صحبت می کنیم.
والا برای خواهر خود من در همین سن 24 یک همچین مشکلی پیش اومده اون هم از طرف یک پسر 20 ساله. من فقط بهش توصیه کردم که با احتیاط طوری رفتار کنه که پسره (که اونم ظاهرا یه جورایی هنوز در عوالم تهور و جنون جوانیه) بهش حساس نشه و احساس انتقام نکنه. وگرنه اگر اتفاقی بیافته اونوقت یک خانواده است که باید برای یک عمر مدام گرفتاریشو تحمل کنه.
این مساله رو احتمالا جناب بزرگیان درک نمی کنن.
نکنه جالب دیگه اینه که جایی ندیدم که امثال آقای بزرگیان اصلا بیان و راه حلی جایگزین ارائه بدن واسه این مساله. می فرماین بده و اه اه. بسیار خب. الان چه کنیم؟
پسره رو آزاد کنیم بره دنبال عیشش و ناز شستش؟!
آقای بزرگیان محترم: نگاشتهی ما و دلنوشتهی بغضآلود خانم شیرین بهرامی را از «راه دور» خواندم. فاجعه از ابتدا نمایان بود و برای من در عین فهم عدم امکان جابجایی خود با آمنه، هرگز به این معنا نبوده و نیست که سعی نکنم خود را جای او و یا خواهر و مادر و برادرش بگذارم و تا حد حساسیت انسانی - وجدانی خود، رنج آنان را در خود بجویم.
شکی ندارم که اگر همان انسانیت فوقالذکر و غلیظ تر از من، در شما نمیبود؛ دو سال پیش که این عزیز در بارسلونا نیاز به عمل جراحی داشت، تلنگر موثرتان را به وجدان من و دیگران نمیزدید. من از شما بخاطر آن هشدار و گشودن عمق فاجعه و درخواست کمک سپاسگزارم.
در پاسخ به انسانیت شما و وظیفه وجدانیام بود که آنچه از دستم برآمد برای مداوایِ این قربانی ناموسپرستی انجام دادم-لزومی هست نحوهاش بیان شود؟-
من با قصاص که بازتولید همان ناموسپرستی فاجعهبار است مخالفام. راه دور و نزدیک و «جابجایی» هم اثری بر این نگرش ندارد. قویترین دلیل انسانیام این است که نمیخواهم آمنه و شیرین علاوه بر رنجهای کنونی، چون بازیگران ِ
قانونِ کورِ قصاص،دستان خود را به جنایت آغشته کنند. ناماش قضاوت است یا مسئولیت وجدانی؟
میهمان
این آدم عوضی باید اعدام بشه که درس عبرتی باشه برای همه خودخواهان.
چطور اگر زنی به میل و اراده خودش با کسی غیر از همسرش همبستر بشه ، همه داد بی ناموسی سر میدن.
اما وقتی یک مرد کثیف دست به همچین جنایتی میزنه ، داد رحمت خواهی همه بلند میشه
اون اولی ایراد نداره چون به اراده خودشه ، به خودش مربوطه ، هر کسی صاحب بدن خودشه
اما این دومی باید اعدام بشه تا درس عبرتی باشه، این اولین مورد نیست ،
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان
راستی الان همه فکر میکنید که یک زن این متن رو نوشته
کاملا در اشتباه هستید
امنه عزیزم
من واقعا متاسفم که در چنین جامعه ای زن هستم. ایکاش مجیدها بفهمند انتقام خدا خیلی بدتر است. از حقت نگذر که حق همه ما زنان است که قرنهاست بنام ناموس زنده بگوریم!
خانم شیرین بهرامی سلام.
ابتدائا بگویم حساسیت مسولانه وفرهنگی شمانسبت به رنج خواهر وخانواده تان ستودنی است. این حساسیت از همت شما - در این موقعیت حساس برای خانواده تان- در خواندن و کامنت گذاشتن بر مقالاتی اینچنینی معلوم وواضح است. تمام حرف من در این نوشته کوتاه توجه دادن خودمان به همین مسولیت است. مسولیتمان در برابر جامعه ای که اینگونه فجایع درآن رخ می دهد. من به خاطر رنجی که کشیده اید اجازه بدهید - تا با این جمله کلیشه ای بگم- که به نوبه خودم عذر خواهی می کنم. من هم در ساخته شدن این فاجعه سهیم بوده ام همچون بقیه افراد جامعه و حتی خود شما. این تقصیروگناهکاری، تقصیر وگناهکاریِ حقوقی نیست.کسی نمی تواند مرا به سبب این فاجعه به دادگاه ببرد اما وجدان من می داند که در این ساختار تبعیض آمیز سهیم بوده ام.
متاسفانه بنظرم رسید نوشته ام دچار بدخوانی وسوتفاهم شده است. چندنکته را خدمتتان می گویم:
1- خطاب به مخالفان قصاص گفتم که در کنار این مخالفت باید مکانیزم فرهنگی واجتماعی مردسالارانه که باعث شده است مجید موحدی به این فاجعه دست بزند را نقد کنیم وبه آن حمله کنیم.یعنی ناموس پرستی. مجید در یک مکانیزم ذهنی به سبب علاقه اش به آمنه او را ناموس خود می دانست. شنیدن جواب نه از خواهرتان برای او چیزی نبود جز دیدن او با دیگری. غیرت مردانه اش جنبیده وبا حمایت اجتماعی و نهادی از غیرت مردانه، این کرده که می بینیم. ما ناظران این فاجعه راهی نداریم جز درک شنائت و زشتی تمام آن فرهنگی که زن را کالا ومایملک خود می پندارد و فکرمی کند می تواند هربلایی خواست سرآن دربیاورد. این جامعه باید دو قطره اسید در چشم فرهنگ زشت ناموس پرستی بریزد.
2- خطاب به خواستاران قصاص گفتم که قصاص چیزی نیست جز تطهیر کردن جامعه از مناسبات زشتی که ساخته است. قصاص چیزی نیست جز از بین رفتن مسوولیت جمعی و انداختن تقصیرها بر گردن یک نفر. با این وضعیت شک نکنید باز آمنه ها کور خواهند شد. می دانید چرا بسیاری با این قصاص موافقند؟ چون توان پذیرفتن مسوولیتشان را در این فاجعه ندارند. غالبا کسانی هستند که زیر مکانیزم ستمکارانه مرد سالاری در حال له شدن هستند و در خیال خود با کور کردن یکی از اعضای این ساختار از اطرافیان ستمکارشان انتقام می گیرند.
3- هیچگاه توصیه نکردم که آمنه باید ببخشد.اتفاقا گفتم ای کسانی که می گویید آمنه ببخش، به این سوال فکرکرده اید که به چه دلیل آمنه باید ببخشد؟ در ازای بخشیدنش چه چیزی بدست می آورد؟ اساسا چه چیزی او را به بخشیدن سوق می دهد؟ ماچه داریم: فرهنگ شیعیِ انتقام گیر، فرهنگ عرفیِ مردسالار وغیرت دوست، دولت تاریخی سرکوبگر که از چشم کوه می سازد و شاهانش، پسران خود رابرای یک اشتباه با میله داغ کور می کنند..... با اینها چه نیرویی برای ایجاد و رشد بخشش به وجود می آید؟ عملا هیچ. توصیه بخشش به آمنه یک چیز تماما فانتزی و نمایشی است. اگر در غرب هم تاریخ به همین اندازه سیاه است اما میل به اصلاح این مناسبات از سده های قبل آغاز شده است. ما نیز باید اصلاح کنیم.
خانم بهرامی لطفا به کامنت های گذاشته شده برای همین مقاله نگاه کنید.همین کامنتها نشان می دهد که فرهنگ ما تا چه اندازه مردسالار و غیرت مدار است. بهشان برخورده که از ناموس پرستی بد گفته ام در حالیکه ارتباط کار مجید با این فرهنگ مثل روز روشن است. ببینید تاچه اندازه افراد خودشان را از این فاجعه دور می کنند و مایلند مساله را به یک فرد تقلیل بدهند. فاجعه همین جاست، در خلال همین دفاع های تغزلی از قربانی.
من هیچگاه نه قضاوتی می کنم ونه توصیه ای برای آمنه دارم.تنها سعی می کنم نقش خودم را درخلال صورت به هم ریخته او پیدا کنم. دوست دارم اگر جای آمنه بودم یا جای شما از قصاص مجید صرفنظرکنم و در خلال نوشته ای خطاب به جامعه بگویم :" به صورت وچشمان من نگاه کنید؛ شرم کنید. در کنارهم انسانی زندگی کنید....." اما نمی دانم می توانستم یا نه ؟
ارادتمند شما . امین بزرگیان
خانم شیرین بهرامی سلام.
ابتدائا بگویم حساسیت مسولانه وفرهنگی شمانسبت به رنج خواهر وخانواده تان ستودنی است. این حساسیت از همت شما - در این موقعیت حساس برای خانواده تان- در خواندن و کامنت گذاشتن بر مقالاتی اینچنینی معلوم وواضح است. تمام حرف من در این نوشته کوتاه توجه دادن خودمان به همین مسولیت است. مسولیتمان در برابر جامعه ای که اینگونه فجایع درآن رخ می دهد. من به خاطر رنجی که کشیده اید اجازه بدهید - تا با این جمله کلیشه ای بگم- که به نوبه خودم عذر خواهی می کنم. من هم در ساخته شدن این فاجعه سهیم بوده ام همچون بقیه افراد جامعه و حتی خود شما. این تقصیروگناهکاری، تقصیر وگناهکاریِ حقوقی نیست.کسی نمی تواند مرا به سبب این فاجعه به دادگاه ببرد اما وجدان من می داند که در این ساختار تبعیض آمیز سهیم بوده ام.
متاسفانه بنظرم رسید نوشته ام دچار بدخوانی وسوتفاهم شده است. چندنکته را خدمتتان می گویم:
1- خطاب به مخالفان قصاص گفتم که در کنار این مخالفت باید مکانیزم فرهنگی واجتماعی مردسالارانه که باعث شده است مجید موحدی به این فاجعه دست بزند را نقد کنیم وبه آن حمله کنیم.یعنی ناموس پرستی. مجید در یک مکانیزم ذهنی به سبب علاقه اش به آمنه او را ناموس خود می دانست. شنیدن جواب نه از خواهرتان برای او چیزی نبود جز دیدن او با دیگری. غیرت مردانه اش جنبیده وبا حمایت اجتماعی و نهادی از غیرت مردانه، این کرده که می بینیم. ما ناظران این فاجعه راهی نداریم جز درک شنائت و زشتی تمام آن فرهنگی که زن را کالا ومایملک خود می پندارد و فکرمی کند می تواند هربلایی خواست سرآن دربیاورد. این جامعه باید دو قطره اسید در چشم فرهنگ زشت ناموس پرستی بریزد.
2- خطاب به خواستاران قصاص گفتم که قصاص چیزی نیست جز تطهیر کردن جامعه از مناسبات زشتی که ساخته است. قصاص چیزی نیست جز از بین رفتن مسوولیت جمعی و انداختن تقصیرها بر گردن یک نفر. با این وضعیت شک نکنید باز آمنه ها کور خواهند شد. می دانید چرا بسیاری با این قصاص موافقند؟ چون توان پذیرفتن مسوولیتشان را در این فاجعه ندارند. غالبا کسانی هستند که زیر مکانیزم ستمکارانه مرد سالاری در حال له شدن هستند و در خیال خود با کور کردن یکی از اعضای این ساختار از اطرافیان ستمکارشان انتقام می گیرند.
3- هیچگاه توصیه نکردم که آمنه باید ببخشد.اتفاقا گفتم ای کسانی که می گویید آمنه ببخش، به این سوال فکرکرده اید که به چه دلیل آمنه باید ببخشد؟ در ازای بخشیدنش چه چیزی بدست می آورد؟ اساسا چه چیزی او را به بخشیدن سوق می دهد؟ ماچه داریم: فرهنگ شیعیِ انتقام گیر، فرهنگ عرفیِ مردسالار وغیرت دوست، دولت تاریخی سرکوبگر که از چشم کوه می سازد و شاهانش، پسران خود رابرای یک اشتباه با میله داغ کور می کنند..... با اینها چه نیرویی برای ایجاد و رشد بخشش به وجود می آید؟ عملا هیچ. توصیه بخشش به آمنه یک چیز تماما فانتزی و نمایشی است. اگر در غرب هم تاریخ به همین اندازه سیاه است اما میل به اصلاح این مناسبات از سده های قبل آغاز شده است. ما نیز باید اصلاح کنیم.
خانم بهرامی لطفا به کامنت های گذاشته شده برای همین مقاله نگاه کنید.همین کامنتها نشان می دهد که فرهنگ ما تا چه اندازه مردسالار و غیرت مدار است. بهشان برخورده که از ناموس پرستی بد گفته ام در حالیکه ارتباط کار مجید با این فرهنگ مثل روز روشن است. ببینید تاچه اندازه افراد خودشان را از این فاجعه دور می کنند و مایلند مساله را به یک فرد تقلیل بدهند. فاجعه همین جاست، در خلال همین دفاع های تغزلی از قربانی.
من هیچگاه نه قضاوتی می کنم ونه توصیه ای برای آمنه دارم.تنها سعی می کنم نقش خودم را درخلال صورت به هم ریخته او پیدا کنم. دوست دارم اگر جای آمنه بودم یا جای شما از قصاص مجید صرفنظرکنم و در خلال نوشته ای خطاب به جامعه بگویم :" به صورت وچشمان من نگاه کنید؛ شرم کنید. در کنارهم انسانی زندگی کنید....." اما نمی دانم می توانستم یا نه ؟
ارادتمند شما . امین بزرگیان
این جور آدما روانی هستند و باید دور از جامعه باشند پس حبس ابد بهترین راه حل هست ، کور کردن و ریختن اسید شاید تنبیه بزرگی برای این آدما باشه ولی نمیتونه تضمینی برای اینکه این اتفاق دوباره در جامعه نیفته باشه،...آدمی که روانی هست به عواقب اون کار برای خودش فکر نمیکنه بلکه میخواد اون لحظه بابت جواب منفی که شنیده انتقام بگیره !! و معمولاً بعدش به اینکه چه کاری انجام داده فکر میکنه !!! پس اینجور انسانهای روانی باید تو زندان بمونن تا از جامعه دور باشند
آقای بزرگیان... چرا فکر می کنید که کامنت ها صرفاً از فرهنگ مرد سالار و غیرت مدار نشات گرفته اند؟ آیا نه این است که در فلسفه اخلاق بسیاری از فیلسوفان از اخلاق عاطفه گرا دفاع کرده اند و همین احساسات در آنجا منبع گزاره اخلاقی است؟ آیا نه این است که بسیاری از فیلسوفان اخلاق که به حقوق بشر معتقدند به حقوق سلب ناشدنی اعتقادی ندارند و در به نظرشان در شرایطی حقوق اولیه بشر (مانند حق حیات) هم به دلیل عملکرد فرد سلب می شوند؟ به عقیده این فیلسوفان تمایز معناداری بین حقوق سلب شدنی و سلب ناشدنی وجود ندارد و همه چیز به زمینه اخلاقی و شرایطی از این دست ربط دارد...
آیا اگر کسی با استدلال هایی از این سنخ از قصاص یا مجازات اعدام دفاع کند از دید شما دچار غیرت و مردسالاری است؟ به نظرم اینگونه قضاوت صریح و یکسویه شما درباره نظرات سایرین، خود عملی درخور مذمت و شاید ناشی از تعصّب و به دور از عقلانیت اخلاقی است.
یک: شاید این ضعف تحلیلی های علوم انسانی است که همواره از بخشی از واقعیت غافل می مانند و شاید مجال اندک آقای بزرگیان در پرداختن به این موضوع بود که این نقصان را ایجاد کرد. همواره باید به یاد داشت که "مشاهده" ی یک سوژه تنها در صورتی می تواند به فهم آن یا به تحلیل و عمل مفید یا درست راهبر باشد، که تا حد ممکن به سوژه نزدیک شود. بدون شک برداشت خانم بهرامی که سبب شده است نوشته آقای بزرگیان را یک "قضاوت" تلقی کنند و نه یک تحلیل بر مبنای واقعیات، این است که آقای بهرامی در بخشی (بخش مربوط به ناموس و...) از نوشتار خود سوژه دیگری را (بدرستی) تحلیل کرده اند و نه سوژه مورد بحث را. از طرف دیگر، ما نباید همواره تحلیل های یک اندیشمند یا محلل را تنها حرافی های تهی از واقعیت تلقی کنیم. اینکه آقای بزرگی در موقعیت خانم بزرگی نبوده اند، با اینکه باعث تفاوت در دیدگاه می شود، اما اگر بپذیریم که یک محلل تا در موقعیت واقعی رخداد قرار نگیرد نمی تواند تحلیل درستی از آن ارائه کند، سبب تعطیل شدن قریب به اتفاق اندیشه ورزی ها در حوزه های انسانشناختی خواهد شد.
دو: این واقعیت غیر قابل چشم پوشی است که هیچکدام از ما ناظران بیرونی با فاجعه مواجه نشده ایم و تنها کسانی با آن مواجه شده اند که آنرا بلاواسطه تجربه کرده و می کنند. این جاست که بروز وجه پوئتیک مساله اجتناب ناپذیر خواهد بود. من برخلاف آقای بزرگیان، بسیاری از ابراز نظرهای خانواده محترم بهرامی و کاربران اینترنت و نشریات را پوئتیک "سازی" نمی دانم بلکه آنها را به جلوه های وجه پوئتیک یک رخداد تعبیر می کنم. اگر اینگونه نگاه کنیم، آنگاه به جای مذمت این وجه که ناخودآگاه القا کننده بیگانگی اندیشمند با واقعیت می شود، به تحلیل آن خواهیم پرداخت و جایگاه آن را تعیین خواهیم کرد. در این راستا می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا قصاص، پاسخ درست یا مفیدی به آلام برآمده از وجه پوئتیک این فاجعه می تواند باشد؟ آیا می توان قصاص را تنها با توجه به وجوه پوئتیک یک فاجعه تجویز کرد و از سایر آثار ناگزیر آن گذشت؟ آیا باید تنها به آلام قربانی توجه کرد یا اینکه باید اساسا جلوی قربانی شدن را گرفت؟ و...
سه: بخشی از نوشته خانم بهرامی می تواند نشانگر بروز یک مساله تقریبا نوظهور در جامعه ما باشد و آن اینکه ما وارد مرحله ای شده ایم یا می شویم که دیگر تنها عوامل سنتی مانند غیرت و ناموس خواهی نیستند که معادلات اخلاقی و رفتاری را سامان می دهند بلکه یک خانواده با تفکرات و شیوه زندگی مدرن نیز در مناسبات رفتاری، اخلاقی و حقوقی وارد می شود. اما پرسش اینجاست که چرا چنین خانواده یا جامعه ای همچنان پاسخ های سنتی مثل قصاص را ترجیح می دهد؟ چرا شیوه زندگی و جنس خواسته ها تغییر یافته اند اما پاسخ ها تغییر نکرده اند؟ این نشان دهنده دوره دشوار گزار است که حالا در حوزه ی حقوقی ورود پیدا کرده است. تاکید خانم بهرامی بر حریت و آزادگی و کرامت فرد و دیگری، نشان از این دارد که تفکر و اندیشه ثانوی در خانواده ایشان مرسوم است فلذا نمی توان تصمیم ایشان را نتیجه پوئتیک"سازی" و فقدان اندیشه ورزی دانست. اما به خانم بهرامی پیشنهاد می کنم که یک بار دیگر به معنای فاجعه پیش آمده و معنای پاسخ ایشان بر این درد که قصاص است و نیز به آثار این پاسخ توجه کنند. خانم بهرامی، هیچ اندیشمندی به خود جرات نمی دهد که درک خود از این فاجعه را با درک شما از آن برابر بداند، لذا از شما به عنوان کسی که این فاجعه را بی واسطه تجربه کرده اید و کسی که کرامت انسانی برای خود و مهمتر از آن برای دیگری را آموخته اید و درک میکنید، می خواهم که یک بار دیگر به این رخداد بیاندیشید. هرچند که وجه ملموس و تکرار شونده این فاجعه بسیار زجر آور است، اما بار دیگر به وجوه دیگر آن نیز توجه کنید. آیا عمل متقابل، در کنار التیام بخشی به دردهای شما، به معنای ادامه سلسله قربانی گرفتن و ادامه فاجعه نیست؟ آیا نمی توان التیامی یافت که قربانی نگیرد؟ آیا مرهم های دیگری که کرامت انسان ها را حفظ کنند یافت نخواهد شد؟ شاید یافتن این التیام بسیار دشوار باشد، اما شما که اکنون به یک نماد از پرسش های غامض دوره گزار جامعه ما تبدیل شده اید، می توانید با معرفی پاسخ های جدید، به جامعه ما راه هایی بیاموزید که درمان ها را بیابد بی آنکه دردی مضاعف تولید شود. رستگار شود، بی آنکه قربانی بگیرد. خانم بهرامی، پاسخ شما پاسخ یک جامعه است؛ جامعه ای که از تعصبات خالی شده و کرامت انسان ها را در هر شرایطی مقدم می دارد. شما می توانید پاسخ سرنوشت سازی برای این جامعه باشید.
خانم بهرامی عزیز
از اینکه در این شرایط قرار گرفته اید واقعن متاسفم من با شما کاملن موافقم که نمیتوان درک کرد چون ما در این وضعیت و جزییات هزاران هزار ریز و درشت دردهایی که این اتفاق در زندگی روزمره شما گذاشته نیستیم از قضا تنها نکته مثبتی که در طرح این مسله در رسانه ها می بینم این است که اگر قضاوت در هر دادگاه منصفی به هیات منصفه ای برامده از متن جامعه واگذار میشود که دادگاه بسته به پیچیدگی پرونده باید طی روندی صلاحیت اعضای هییت منصفه را احراز کند ما در ایران هنوز توان چنین کاری را نداریم واین رسانه ها به نوعی همان جامعه ای را بازتاب می دهند که امید است روزی هییت منصفه ای داشته باشد قضاوت عربی_اسلامی حاکم در ایران سالهاست از قصاص به عنوان اهرم خشونت وکنترل استفاده می کند و با توجه به پایگاه اجتماعی اقتصادی و فرهنگی تنبیه می کند اگر سیاسی باشید به انفرادی می روید مشهور می شوید در تلویزیون اعترافتان را پخش می کنند و.... اگر بدبخت بی پول باشید سنگسار و اعدام با طناب دار. ما درد شما را درک نمیکنیم درد سهیلا قدیری را درک نمی کنیم در سکینه اشتیانی را درک نمی کنیم دلارا دارابی را درک نمی کنیم چون برای این درک کردن به ازادی نیاز داریم که به افراد جامعه اجازه می دهد به همه نزدیک شوند و اگر حتتا درمان برای درد هم نیستند غمخوار باشند انها که از قصاص میگویند و در دستگاه قضا جا خوش کرده اند برای ایجاد ترس این کار را می کنند ما ایرانیان که اقدام ان اسان فاقد شعور را محکوم می کنیم و در این شرایط از وحشت و شرم و سر افکندگی و خشم به خود می پیچیم چه باید بکنیم چه کسی حق ما را می گیرد انان که ندا را در روز روشن کشتند دیدگاهشان را در مورد زیبایی و حضور ارایه دادند
اه اگر ازادی سرودی میخواند
بنظر من بهترین جواب حل مساله دست خود آمنه است وپیشنهادش به بی بی سی یعنی گرفتن غرامت با حبس ابد من از مرد بودن خودم شرمنده ام آمنه خانوم ای خواهر زجر کشیده تاریخ پر از رنج وطن!!!!!!!!
قساوت و بربريتی که به نام قانون به اجرا گذاشته می شود همهء ما را نيز در خود سهيم می کند، دامن همهء ما را می گيرد، چه بخواهيم چه نخواهيم. اين تصوير ما، فرهنگ ما، و شعور اجتماعی ماست که در چنين حکمی منعکس می شود، ارزش هايی که می خواهيم بر اساس آنها زيست مشترک داشته باشيم. ما اسيدپاش نيستيم! مجازات بله، اما نه چشم در برابر چشم و اسيد در برابر اسيد. با قربانی همدردی می کنيم اما وجدان اجتماعی خود را در حد آگاهی اسیدپاشان تنزل نمی دهيم. فردای روزی که چنين قصاصی صورت بگيرد، جهان مشترک ما و آمنه عادل تر، پالوده تر، و زيبا تر نخواهد شد و همهء ما تلخ تر و بدبين تر از گذشته، شاهد تکرار همين فاجعه خواهيم بود. آمنه قربانی است اما چرا باید اصرار بورزد به نام «عدالت» (انتقام با اسید) جهان مشترک ما را نامهربان تر و آلوده تر و ناعادلانه تر کند. هنوز زمان زيادي از «کهريزک» نمي گذرد که در آن جمجمه هاي جوانان را خرد کردند، دل و روده شان را با چماق و لگد بيرون کشيدند، تجاوز کردند و کشتند. ولي نداي جمعي ِ عدالت خواهان، نخواست معامله به مثل کند؛ خواهان چماق در برابر چماق و تجاوز در برابر تجاوز نشد. در آن چيزي که اسمش را جنبش سبز گذاشتيم، نوعي آگاهي جمعي پيدا شد که خواست تا جاي ممکن از خشونت و انتقام وخون ریزی بپرهيزد. بالاخره از کجا بايد شروع کنيم؟ اگر امروز قصاص کرديم و اسید پاشیدیم، فردا در برابر جنايت هاي ناموسي ديگر چه کنيم؟ باز هم چشم در برابر چشم و اسید در برابر اسید؟ اگر اين را امروز معيار عدالت بگذاريم، فردا در قانون جزا به چيز عطف به ماسبق بکنيم، به اسید؟ اگر ما، جامعهء ما و فعالان حقوق بشر، رنج آمنه را طي اين هفت سال ناديده گرفتيم، اگر به دنبال حق او نرفتيم، پس لابد ما هم تا اندازه اي مجرميم و بايد در اين مجازات سهيم باشيم. چه کسي ما را قصاص خواهد کرد؟ از چه مرحله اي بايد گذشت تا بتوانيم بگوييم بس است، قصاص بس! /// عبدی کلانتری
شکی نیست که به امنه ظلم شده و مجرم محکوم است،، من اگر با قصاص و اعدام مخالفم نه به علت نادیده گرفتن رنج آمنه نیست،، قصد از بین بردن سیستم مجرم پرور و مظلوم ستیزه،،با قصاص مجرم شاید درد امنه عزیز برای مدتی چه کوتاه یا بلند التیام یابد،،اما با درد مشابه جامعه باید چه کرد؟
آمنه عزیز حق از ان توست تو باید زیبا ییهارا می دیدی اگر با قصاص مخالف باشم تو را ندیده ام . واگر موافق ....
آمنه جان به سیاهی فکر نکن
من میگم طرف رو باید انداخت پشت میله های زندان تا آخر عمرش ،اما قصاص احمقانست چون اصل جرم رو زیر سوال میبره: اگه اسید پاشی یا قتل کار زشتی هستش،برای همه زشته نه فقط واسه ملت،پس دولت هم حق نداره این کار رو انجام بده چون اصل حق زیر سوال میره ...
فقط و فقط میتونم بگم از اینکه هم جنس مجید موحدی هستم شرمنده ام!!!
جامعه ما به این قصاصها احتیاج داره.جامعه ما ظرفیت کمتر از قصاص رو نداره.تو مملکتی که میانگین مطالعه روزانه فقط چن دقیقست، منش و فرهنگ و مهمتر از همه دانش و منطق خیلی پایینتر از این حرفهاست،پس با قصاص نشدن امنیتو آرامش برنمیگرده.جامعه ما اگر قصاص رو نبینه نمیفهمه.
آمنه عزیز این کوچک ترین حقی هست که تو قادر به گرفتنش هستی از حق نگذر که ما همه دوشادوشت هستیم . تو زندگیت را گذاشتی آینده ات را همه چیزت را گذشتی. نگذر که که ان موقع است که زنان ایران باید از حقشان بگذرند.
با احترام به تمام دوستانیکه پیرامون این فاجعه دلخراش اظهار نظر کرده اند و
همینطور به رادیو زمانه که موضوع مهم را به بحث گذاشته و سرنوشت آمنه ها
را به چالش کشیده , چه خوب بود رادیو زمانه این معضل اجتماعی را با دعوت
از یک کارشناس روان شناس,منتقد سیاسی, جامعه شناس, حقوقدان , و چند
دانشجو مستقل بر گزار میکرد !! اما نظر من همانطور که قبلاگفتم اگر در آن
محنت آباد قانون انسانی و نه مذهبی وجود داشت , نهایتا مجرم به حبس ابد
محکوم و متعهد به پرداخت هزینه درمان وزندگی قربانی تا آخر عمر قربانی میشد
اساسا قصاص مقوله ای وحشیانه و عقب مانده است , بقول گلسرخی معلول ها
انسان را به گلایه وادار میکنند , بررسی علت هاست که ما را به راه حل می رساند
آمنه را تشویق به گذشت کردن پنجه به حقیقت کشیدن است , من کینه ای
به مجرم ندارم , او محصول سیستم مدیریت مذهبی خشن و فرهنگ بیمارگونه است
چرا دوستان عزیز ما در پی پاک کردن صورت مسئله اند , این زن بیگناه وبیکس
بنظر شما در آن کلان شهرو مدینه فاضله اسلامی میبایست تا آخر عمر با
با ناکامی شوربختی زندگی خود را خط بزند؟؟؟ خود او بدرستی میگوید که من
با حبس ابدموافقم ولی در ایران فعلی چنین چیزی وجود ندارد , تنها قصاص
است که بعنوان راه حل در مقابل اوست بقول برشت , براستی که در دوران
تیره ای بسر میبریم سخن از سر صفا گفتن نا بخردیست , زنده باشید
رضا ترابی , هلند
انتظار انصاف داشتن از دختری که زندگی اش تباه شده است و آینده ای ندارد ، انتظاری بی مورد است.
به او زندگی بدهیم ، دلیلی برای زندگی بدهیم ، آینده بدهیم .
چنین نکرده ایم ، چنین کنیم
زندان و جریمه ی نقدی سنگین برای مجید و امکانات درمانی و یک زندگی انسانی برای آمنه ، این باید خواست ما باشد و روی آن پافشاری کنیم !
وای بر سیستم قضایی که انتخاب مجازات را بر عهده شاکی بگذارد و خود به نظاره بنشیند. اگر در همین انگلستان چنین اتفاقی بیفتد تمام هزینه عمل زیبایی در بهترین بیمارستان دنیا به علاوه حداقل 30 سال حبس در نظر گرفته میشد.نه اینکه یا کورش کن یا آزاد است.خاک بر سرشان برای سیستم قضایی شان....
مسئله اصلاً انکار ظلمی که به آمنه شده نیست. قطعاً اون پسر خلاف کرده و باید طبق قانون باهاش رفتار شه. ولی قانونی که درست و انسانی باشه و به فکر ریشه کن کردن یه نابه هنجاری باشه. اعدام و جریمه که نمی شه ریشه کن کردن. در کنار کم کردن حقوق اجتماعی اون آدم که این خلاف بزرگ و غیرقابل تصورو کرده، باید رو ذهنش کار کنن و اساساً برای یه همچین مواردی کارای روان شناختی درست انجام بدن.
الان کسانی که با اعدام اون پسر مخالفن، به این دلیل مخالفن که می گن حکم اعدام باید برداشته شه. حالا چه برای اون پسر، چه بعدها برای احمدی نژاد.
ضمناً دوستانی که می گن ظلم به آمنه شده و حقشه که قصاص کنه، برین ببینین خیلی از شهروندان کشورای پیشرفته که بچه هاشون تو درگیری با شهروندای کشورای عقب افتاده کشته شده ن، راجع به انتقام و قصاص چی می گن. یعنی اونا عاطفه شون کمتر از ماست؟ به آمنه ظلم شده. ظلمی انجام شده که درنده ترین حیوان ها هم به هم نمی کنن. تو این هیچ بجثی نیست. مسئله اینه که کار ناشایست، ناشایسته و نمی شه با خون، خون رو پاک کرد. چه ظالم در این حد کار شخصی کرده باشه، چه مثل خیلی از حکام در بعد اجتماعی جنایت کرده باشه، اعدامش کار درستی نیست به چند دلیل:
- اگه این آقا اسیدپاشی شه، مشکلی از مشکلات آمنه کم می شه؟
- اگه این آقا اسیدپاشی شه، نرخ اسیدپاشی کم می شه؟ این همه اعدام بابت قتل انجام می گیره، پس چرا نرخ قتل رفته بالا؟ یا اصلاً همین جریمۀ سادۀ رانندگی رو نیگاه کنین. چرا نرخ خلاف رانندگی کم نمی شه؟
- این مسئلۀ قصاص از کثیف ترین نوع مجازاته. اساساً هم حکومت ها برای این که بتونن مخالفانشونو به این راه سرکوب کنن، آدمایی مثل این آقای جنایت کارو میارن وسط و وقتی که قصاص کردن، حرمت این کارو از بین می برن و می رسن به جایی که مخالفانشون رو هم اعدام می کنن.
آقایان و خانمهای عدالتخواه خشونت گریز! شما را به وجدانتان قسم از این حرفهای شرم آور دوری کنید! اگر قدرت داشتید فقط یک شب انسانی را که حال به شمایل هیولایی در آمده در خانه خود دعوت کنید، با او حرف بزنید با او به سادگی شام بخورید و از او پذیرایی کنید بیایید و سفارش بخشش و عدالت کنید! اگر توانستید از گناه کسی که در خیابان شیشه ماشینتان را شکسته و کیفتان را دزدیده بگذرید آنوقت بخواهید تا کسی که تمام زندگیش تباه شده آتش درونش را با بخشش مسخره ای خاموش کند! برای مجید چه مجازاتی خوب است؟ زندان؟ کور شدن؟ به نظر من مرگ هم برای او کافی نیست.
خودتان هم خوب می دانید که کسی که بتواند چنین بلایی را به سر فرد دیگری بیاورد مسلما از لحاظ روانی تعادل ندارد و وجودش مثل یک جنایتکار برای جامعه خطرناک است. اگر سیستم قصاص اشتباه بود و سیستم سایر کشورها درست، باید از مدتها قبل جنایت در آن کشورها ریشه کن می شد، اما شما هم می دانید که این طور نیست. هنوز هم دختران کوچک دزدیده می شوند، به آنها تجاوز می شود، کشته می شوند و قاتلانشان می روند به زندان! خوب است این سیستم قطعا خشونت را در جامعه کاهش می دهد! از نظر من کور شدن موحدی به هیچ عنوان یک مقابله به مثل نیست، چون اگر بود باید پوست و پلکش هم با اسید سوزانده می شد، در صورتی که فقط قرار است چشمش از او گرفته شود. و این معامله ای است که خودش شروع کرده. حال می خواهد با عمل جراحی کور شود یا اسید اما این حداقل کاری است که می توان برای آمنه کرد.
من نمي دانم چرا اين بحث را جنسيتي مي کنيد. بحثهاي فمنيستي خيلي بي ربط ست.
خواهر محترم قرباني اين فاجعه به خوبي رنج هايشان را بيان کردند اما با اصرار بر قصاص به دنبال اين هستند که طرف مقابل هم همين رنج ها را بکشد و باز نزديکان وي که قاعدتاً جرمي مرتکب نشده اند بايد همين سختي ها را تحمل کنند.
چه فلسفه اي پشت قصاص کردن هست؟ اين قانون بدوي است. چقدر استدلال سست است وقتي مي نويسد او به حبس ابد راضي است اما مي ترسد دوباره دستش به او برسد! واقعا فکر مي کنيد او دوباره مي خواهد کاري بکند و با وجود حبس ابد هم ممکن است بکند؟
بايد به اين موضوع هم فکر کنيد که وقتي قصاص صورت مي گيرد درواقع ديگر به لحاظ اخلاقي مجرم و قرباني برابر مي شوند چون هر دو به يک اندازه سنگدلي نشان داده اند و هر دو به يک اندازه بي رحم هستند و هر دو اسيدپاشند.
دردی که این خانواده کشیده اند آنقدر بزرگ است که واقعا قضاوت کردن را سخت می کند،به گفته ی پدربزرگ آمنه فکر می کنم که گفته بود به مردم درس نیکوکاری بدهد. با اینکه قصاص را حکم ظالمانه ای می دانم، هیچ راهی هم برای التیام این درد بزرگ نمی بینم. واقعا قضاوت کردن در این جور موارد بسیار مشکل است.
آمنه عزیزم خواهشمندم چشمهای قشنگت را با دو میلیون یورو عوض نکن. بخاطر امنیت بقیه دختران اون جامعه از حکم قصاص کوتاه نیا. حتی اعدام هم برای اون کمه. من حتی نمیتونم خودم رو یک لحظه جای تو بذارم. مطمئنم تمام وجودم خشم بود از مجید و همه کسانی که دارن از اون حمایت میکنن
ارسال کردن دیدگاه جدید