خانه | جامعه | حقوق انساني ما

چه کسی پاسخگوی مرگ دل‌آرا دارابی است؟

پنجشنبه, 1390-01-11 16:17
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
محمد مصطفایی

محمد مصطفایی- در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. دلهره عجیبی داشتم اما دوست داشتم دل‌آرا دارابی دختری که در سن ۱۷ سالگی به اتهام قتل بازداشت شده بود را ببینم. دوست داشتم برایش کاری انجام دهم. چند بار درباره ماجرایش در روزنامه‌ها مطالبی نوشته بودم. به رشت رسیدم و بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آنجا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم، مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دل‌آرا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دل آرام دارابی اعدام است چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.

 

مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دل‌آرا به اتاق ملاقات بیاید. استرس عجیبی داشتم. دختری را می‌خواستم ببینم که قبلا در مورد پرونده‌اش در مطبوعات اظهار نظر کرده بودم. نیم ساعتی منتظر ماندم. از پشت پنجره، دختری با موهای رنگ شده و صورت سفید و نورانی به نزدیک اتاق ملاقات می‌آمد و یک خانم که مشخص بود از مامورین زندان بود او را همراهی می‌کرد. هر چه قدر نزدیک‌تر می‌شد، شدت ضربان قلب من نیز بیشتر می‌شد. درب اتاق ملاقات باز شد. دخترک به من نگاه کرد و تا من را دید، شناخت. نمی‌توانست حرفی بزند. می‌خندید و از خوشحالی اشک می‌ریخت.

 

گفت فکر نمی‌کردم کسی به ملاقاتم بیاید و شما اولین نفری هستید که در سال جدید به ملاقات من می‌آیید. به او گفتم که چه کمکی از دست من بر می‌آید که برایتان انجام دهم. گفت دوست دارم شما هم وکیل من باشید. ولی آقای خرمشاهی روی پرونده کار می‌کند. به او گفتم ماجرایی که برایت اتفاق افتاده را بار دیگر برایم تعریف کن.

 

دل‌آرا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود، قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از اینکه به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.

 

چهره دل‌آرا مظلومانه می‌گفت که قاتل نیست. با تمام موکلینی که داشتم فرق می‌کرد. نگاهش، مظلومیتش و حرکاتش. خودش را خوب نگه داشته بود. آرایش می‌کرد و مو‌هایش را مدام رنگ می‌کرد و می‌گفت در زندان بیشتر اوقاتش را به نقاشی کردن می‌گذراند. عاشق نقاشی بود. درس هم می‌خواند و فکر نمی‌کرد روزی بی‌گناه اعدام شود. آنقدر در زندان سختی کشیده بود که می‌شد زجر‌هایش را از نقاشی‌هایش دید. آن روز از زندان بیرون آمدم و او در آنجایی که اعدام شد، ماند.

 

ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستانِ رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دل‌آرا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی‌زاد بود و حیواناتی وحشی همچون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آورند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شوی. گوشی را می‌گیرد، دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید، من را نکشید.

 

همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دل‌آرا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و... به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید.... مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دل‌آرا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و.... در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توانم تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ... دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دل‌آرا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش مرگ نبود. همانطور که حق هیچ انسانی مرگ نیست. طناب آبی رنگِ کلفتِ دار را به گردنش می‌اندازند. گرگ‌ها مست نگاه دل‌آرا می‌شوند و از مرگش لذت می‌برند. دادستان رشت دستور می‌دهد که چارپایه را بکشید. دل‌آرا آویزان می‌شود. می‌لرزد. آرام می‌گیرد و..... جهانی در ماتم مرگ دل آرام می‌گرید....

ما‌ه‌ها از این جریان گذشت. هیچ کس باورش نمی‌شد که این آهوی زیبا، اینگونه شکار گرگ‌های درنده شود.

 

چند روز پیش شنیدم امیر حسین کسی که قاتل اصلی پرونده دل‌آرا بود در زندان رشت خود را به دار آویخته است. یکی از هم سلولی‌هایش که به تازگی آزاد شده بود را می‌شناختم. توانستم تلفنی از او به دست آوردم. با او صحبت کردم و می‌گفت امیر حسین قبل از اعدام دل‌آرا چندین بار دادستان رشت را خواسته بود و گفته بود که دل‌آرا قاتل نیست و قتل توسط او انجام شده است. بعد از اینکه دل‌آرا اعدام شد نیز نامه‌ای نوشت و گفت او بی‌گناه بوده است. دادستان یک بار به زندان می‌رود و او را تهدید می‌کند که اگر چیزی بگوید او را خواهد کشت. او می‌گفت هیچ کس نمی‌خواست حرف‌های امیر حسین را بشنود. بعد از مرگ دل‌آرا افسرده بود و زندگی‌اش به سختی می‌گذشت و در ‌‌نهایت برای آرامش وجدانش تصمیم گرفت خود را حلق آویز کند.

 

دل‌آرا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت‌طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.

 

حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دل‌آرا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟

 

 

محمد مصطفایی یکی از وکلای دل‌آرا داربی

Share this
Share/Save/Bookmark

من هنوز نمی‌‌فهمم که چه انگیزه‌ای برای اعدام دل‌ آرا ، شهلا جاهد و چنین پرونده هایی وجود دارد. چه کسانی‌ سود می‌‌برند؟ آیا می‌‌توان تنها بسنده کرد به اینکه مسئولین زندان به دنبال خشونت هستند؟ ، این توضیح کافی‌ نیست. به راستی‌ انگیزه چیست؟

اگر مختصر نگاهی به تاریخ سی ساله این حکومت بیا ندازیم ، هر روز و هر شب در یک گوشه این خاک ناظر به دار زدنها وجوخه های مرگ عزیزانمان بودیم و هستیم ،ما فراموش نخواهیم کرد که در دهه 60 چگونه در یک شب هزاران دگر اندیش می بایست اعدام می شدند ، ما فراموش نخواهیم کرد که چگونه با قتل های زنجیره ای نخبگانما را از ما گرفتند. وما فراموش نخواهیم کرد که چگونه بعدا ز انتخابات شوم احمدی نژاد ، چه کشتاری از مردم بیگناه صورت گرفت . وما شاهد آنیم که به بهانه های مختلف ( با نام اراذل اوباش ، قاچاق چی و جاسوس ومنافق ) دست به کشتن جوانهای ما می زنند. آیا این موارد یاد آور تکرار تاریخ بعد از حمله اعراب ومغول به ایران نیست ؟کشتن دل آرا ، شهلا مجاهد ، ندا آقاسلطان و ... قطره ایست در دریایی خون جمهوری اسلامی .

محمد مصطفایی عزیز
دل آرا و دل آراهای این سرزمین هیچ گناهی ندارند جز انسان بودن!در روزگاری که انسانیت جرم میشود،حکم انسان ها نیز اعدام است.و تا زمانی که مشتی دیو صفت مجری قانون باشند، اعدام سرنوشت محتوم هر انسانی است
من اکنون با تو از شهری سخن میگویم که روزی دادستانش دختری بی گناه را به جرم ناکرده مجازات کرد و بالای دار برد
و آن روز چه سخت گذشت بر ما.که گویی در هوای شهر هیچ اکسیژن نبود!
و تو خود میدانی که از این دادستان ها (قاتل ها)بسیارند که از خون جوانان بیگناه پروار تر میشوند
اما محمد عزیز
بدان که ما مادامی که در غل و زنجیر این دژخیمان اسیریم چاره ای جز سر نهادن به بی عدالتی موجود نداریم
و این بی عدالتی اکنون دامنگیر هر انسانی است!هر کس به نوعی ازین ستم سهمی دارد.یکی بیش و یکی کم
اما هیچ "انسانی" بی نصیب نیست!
دو سال پیش دست ضحاک خون خوار یکی از دل آراهای شهرمن را گرفت و برد، اما در شهر من چه بسیار دل آراهایی که اسیرند و دل ناگران چشم دوخته اند تا ببیند که دست تقدیر کی به سراغشان می آید و تیغ تیز جلاد روزگار را نصیبشان میکند
محمد عزیز
میخواهم بدانی که ما زندانیان این زندان بزرگ امیدی نداریم جز آن پرندگان رهیده از قفسی که از استشمام این هوای مسموم مصون اند
تا شاید پری بگشایند و کلید این زندان را از دست فرشته زیبای عدالت بربایند و به نسیم بسپارندش تا برساندش به دستان این در بندان منتظر
پس آن پرندگان را بشارت بده که دست از تلاش بر ندارند که چشمان ملتی بزرگ به آنها دوخته شده...

وحشتناک است.خود رابه جای انساني بگذاريد که فریاد تظلم خواهي اش به گوش کسی نمي رسد.آنوقت اسم خود را می گذاریم "انسان متمدن"!...من دو فرزند دارم که حول وحوش دلارام سن دارند.هروقت خود را به جای مادران اين قبیل زنذاني ها می گذارم دلم به درد می آيد.وقتی فرزندت از تو دور افتاده وهيچ فریادرسی ندارد و تو نمی توا نی هیچ کمکي به او بکني .اعدام بچه هایی که مجبورند صبر کنند تا به سن قانونی برسند من را به یاد قصه هایی می اندازد که ديو و دد آنهارا زندانی می کنند تا برای قربانی شدن چاق و چله شوند!...متاسفم براي اين ورق هايی که در تاريخ کشورم به یادگار می ماند.

دل آدم به درد میاد از این همه بی عدالتی :(
کی میخواد پاسخگوی این بی عدالتی ها باشه!

چون اطلاع دقیقی از محتوای واقعی داستان دل آرا ندارم نمی توانم قضاوتی نسبت به گناهکاری یا بی گناهی او داشته باشم. هر آنچه می دانم مانند تقریباً همه ی خوانندگان دیگر همانی است که از وبسایت ها خوانده ام. البته این ربطی به بحث مخالفت یا موافقت با مجازات اعدام ندارد که هنوز عقلم در آن مورد به جایی نرسیده.... ولی لحن هیجانی و تصویر خامی که مصطفایی از دادستان "دژخیم" و "گرگ های مستی" که از دیدن مرگ دل آرا لدت می برند و "جیره خواران" اطراف دادستان... در مقابل معصومیت "آهوانه" دل آرا و "بی گناهی" او به دست می دهد را نپسندیدم. مسلماً این بی فایده ترین کار در نقد نظام قضایی ایران و دفاع از لغو مجازات اعدام است؛ حداقل این شیوه برای یک وکیل شیوه ی نامناسبی است. به نظرم زمانه با نشر اینگونه مطالبی که حداکثر مناسب وبلاگ های معمولی هستند سطح خودش را تنزل می دهد.

دوست گرامی آقای مهرداد بگذارید در آغاز درودی از وجودم به انسان شریفی بنام محمد مصطفایی بکنم وهمینطور خانم گرانقدر آسیه امینی زیرا بنده پا به پای این دو موضوع دلارام را تعقیب میکردم راستش اشک در چشم واقعا که خورد کننده بود آنگاه که ناتوانی وبی پناهی این دو را که با بی پناهی دختری هنرمند بنام دلارا عچین میشد از تهران تا رشت را همسرت را هم درکنارت بنشانی وبا عجله برانی اگر در راه زیر تریلی های 18 چرخ بتکه تکه هم شدی اشکالی ندارد زیرا برای وجدان وشعورت وفهمت ومظلومیت کار میکنی برای جیبت نیست آری در همان سبی که بنده وشما آرام در میان رختخواب پرنیان احیانا شرابی آبجویی ویسکی را هم نوش کرده بودیم وستاره ها را میچیدیم یا در فکر کلاه برداری فردایمان بودیم از مظلومیت دفاع کردن مهم است حتا اگر وکیل باشی وتنها یک فریا گفتم 1 فریاد بزنی که دیگرانی که ذره ای وجدان انسانی دارند بیدار شوند مصطفایی به نظرم بیش از هرکس دیگری بی پناهان را زیر پر وبال میگرفت زیرا خود از بی پناهی برخاسته بود .شما چرا وچگونه چنین میپندارید که او را در سطح وبلاک نویس پایین میاورد اگر امروز روایت میکند مگر من وتو ومردم قاضی القضات آدمکش وبی خاصیت برای جامعه بشریت نظیر لاریجانی هستیم که بخواهد به بند وماده وآینامه وآیین دادرسی وو اشاره کند؟حقیت آن است که قضاوت در ایران به لجن کشیده شده استقضاوتی نیست مشت ولگد است فحش است ناسزا است تهدید است انفرادی است زوراست وهمه اینها جرم است حتا در میان کشورهای افریقایی که هنوز بسیاری از انسانها ماشین را هم ندیده اند.شما در کدام قرن زندگی میکنید؟از قرن 16 میایید یا خدای ناکرده برادری عموزاده ای عمه ای خاله ای دارید که در این شیستم جنایت قضایی قاضی است؟ مگر سعید امامی که بود جز کسیکه برای همین قوه وبقای آن آدم میکشت نگاه کنید به همسرش وبی حرمتی ها را به او حتا سایز وروش همبستری برایش به سناریو در آوردند این زن تازه مومنه وآنگاه که در آمریکا میتوانست جوانی وخود را ولو کند به مقنعه وعبادت روی آورده بود و همنشین اهل بیت آقا بود.من وتو دیگر حسابمان با کرام اکاتبین است بنگرید به شاعری که در کرمان تکه تکه شد .شاهدش که کودک خردشالش بود نیز با آن چشمان براستی زیبا در خاک خفت شما اسم این دیو صفتان را چه میگذاری؟آدمک مینامی بنده که شرمنده ام از نان آدمیت.این جنایات یک دو تا ده تا صد تا نیست عزیز جان خدای بیچاره هم به اعتراف واداشته شده است او درانفرادی است وحق اظهار نظر ندارد مگر بیاید واعتراف کند که این نظام از اوست ورهبرانش هم جانشین او بر روی کره ا ر ض ی یه .شما مگر با آدمهایی که سیاست عدالت انسانیت میدانند روبرو هستید شما با آخوند روبرو هستید کسانی از دایره انسانیت بدور حال منهای تعدای که اندک بویی برده اند که میشود آدم بود وآخوند هم بود بگذارید مردم بدانند که قصه این کسانیکه بدار آویخته میشوند چیست هرکدام داستان خودش را دارد بسیاری نیز ایمان داشته باش که بی گناه بی گناه بی گناه چشم را برای همیشه فرو میبندند ایران آمریکا نیست که اعدامی را 20 سال نگه دارند که اگر سرسوزنی مدرک بر بی گناهی بیابند عدالت را اجرا کرده باشند قضای ایران گفته خلخالی است اگر بی گناه است به بهشت میرود اگر گناهکار به جهنم بازماندگانش هم بروند روسپیگری وگدایی کنند انصاف داشته باشد باز هم دردم به مصطفایی وآسیه امینی

این رژیم سرتا به پا پست و ناحق است. مزدورانش اکثرا پرونده های کیفری و جنائی داشته از بیماریهای روانی رنج میبرند. این افراد از شکنجه لذت میبرند. تا وقتی که زندانی برای آنان جالب است شکنجه اش میکنند و وقتی خسته شدند یا اعدامش میکنند یا زجرکش. اگر باور ندارید میتوانید مشاهدات خود یا آشنایانتاه را از رفتارهای آنان در سرکوب، دستگیری ، شکنجه و اعدام مردم بیگناه با یک روانکاو در میان بگذارید و ببینید که آیا اینان بیمار هستند یا خیر. البته تا زمانی که بیمار روانی تحت کنترل باشد ملالی نیست. وای بروز ایرانیان که این مجانین و دیوانگان حکومتشان و اختیار مال و جانشان را در دست دارند.

با سلام. درباره انگیزه حکومت ولایی خامنه ای در کشتار و اعدام مردم تنها به یک جواب میرسیم: ایجاد رعب و وحشت برای نشان دادن قدرت سرکوبگری و ادامه حکومت ظلمانه نظام بر مردم ایران و در جواب ماموران سایبری و جیره خواران نظام باید گفت : عجب, چرا اولین واکنش شما در مورد این جنایت به زیر سئوال بردن وکلای ایشان است و نه حکومت ظالم جمهوری اسلامی؟! مطمئن باشید که وکلای ایشان که دارای مجوز رسمی وکلات با سالها تجربه در زمینه وکلات و حضور در دادگاه بودند زمانی که دیدند که حکومت پرونده خانم دل‌آرا دارابی را به صورت ظالمانه ای به پیش میبرد با وجود تمام فشارها و تهدیدها موضوع این پرونده را رسانه ای کردند و تمام سعی خود را کردند که جلوی این حکم ناعادلانه را بگیرند اما حکومت ولایی نیاز به خوردن خونی تازه داشت و به عمد سخنان قاتل پرونده( امیر حسین) را نمیخواست بشنود و حتی به اعتراف اقوام خانواده مقتول آنها توسط مقامات محلی و امنیتی برای رضایت ندادن و انجام مصاحبه با شبکه های فارسی زبان در جهت متهم وانمود کردن خانم دل‌آرا دارابی تحت فشار بودند و مقامات محلی با پرونده سازی و برگزاری جلسات گوناگون با آنها سعی در انحراف افکار این خانواده و هدایت آنان در اجرای حکم اعدام داشتند. فراموش نکنیم خانم دل‌آرا دارابی نه از خانواده پولداری بودند و نه از حمایت حزب و گروه خاصی در داخل کشور برخوردار بودند و در نتیجه انگیزه وکلای پرونده ایشان تنها و تنها دفاع از حق بوده است. برای درک بهتر رفتار نظام به ظاهر اسلامی باید اعمال دیگر حکومت را بررسی کرد تا متوجه شد آیا آنها براساس قانون عمل میکنند و یا براساس رعب و وحشت کشور را اداره میکنند:
آیا حمله شبانه به کوی دانشگاه ها و مجتمع های مسکونی, حمله به مردمی که در تظاهرات آرام و مسالمت آمیز شرکت کرده بودند,ضرب و شتم زنان و دختران ایرانی و کوبیدن باتوم به سر و صورت آنها,شلیک مستقیم به قلب و سر مردم معترض,شکنجه جوانان و دانشجویان ایرانی و به شهادت رساندن آنها در زندانهایی همانند کهریزک و اوین,حمله به مجتمع های مسکونی مخالفان و محاصره چند روزه و تخریب و ایجاد رعب و وحشت در محل زندگی آنان,له کردن و زیر کردن بدن مردم معترض توسط ماشین های دولتی ضد شورش,تحت فشار گذاشتن خانواده زندانیان سیاسی همانند عروس آقای اسانلو که آنقدر ایشان را شکنجه کردند که باعث شد ایشان بر اثر این شکنجه ها جنین خود را سقط کنند,حمله به مسجد های معترض به نظام همانند مسجد قبا در شیراز,حمله و محاصره بیت آیت الله های معترض به حکومت خامنه ای و فحاشی علیه آنان همانند آیت الله دستغیب,آیت الله منتظری,آیت الله صانعی و ..., به گروگان گرفتن جنازه زندانیان سیاسی,شهدای جنبش مردمی و حتی پیکر همسر آیت الله منتظری و پیکر پدر آقای موسوی و ایجاد رعب و وحشت و درست کردن یک فضای امنیتی و پلیسی در مراسم ختم این عزیزان,عدم دستگیری متهم اصلی پرونده جنایت کهریزک(مرتضوی), بازداشت و زندانی کردن دانشجویان,روزنامه نگاران,وکلا,فعالان صنفی و مدنی,فعالان حقوق زنان و...
قانونی است؟!! پایه های این نظام مبتذل ولایی بر مبنای تبلیغات دروغین و ایجاد رعب و وحشت و کشتار دگراندیشان و آزادی خواهان ایران بنا شده است.

آقای مصطفایی عزیز کاش به این موضوع اشاره می کردید که چه کسانی از اعدام دل آرا نفعی می بردند. از یک کارشناس انتظار یک نظر کارشناسی می رود و نه یک مقاله احساسی.

آيا در حكومتي كه ولي مطلقه فقيه دارد، مسئوليت همه چيز با ولي مطلقه فقيه نيست ؟! وقتي ايشان داراي اختيارات نامحدودي در قانون اساسي مي‌باشند (و همچنين در قانون نانوشته اي كه ميگويد ايشان را خداوند برگزيده و مخالفت با ايشان مخالفت با خداست!) ، طبيعتاً به همان اندازه بايد مسئوليت تمام مواردي كه در حوزه تحت امرش اتفاق ميافتد نيز با او باشد. ميخواهم بدانم كه با وجود اين موارد در حكومت ايشان، براي ايشان وجداني باقي مانده كه بتواند پاسخگوي اين مورد باشد؟
و سخني نيز با مراجع عزيز ، آيا با وجود تمامي مواردي كه در حكومت آقاي خامنه‌اي وجود دارد و با وجود تمامي ظلمهايي كه مستقيم و غير مستقيم از طرف ايشان به مردم مي‌شود ، آيا ايشان مصداق بارز مفسد في‌الارض نمي‌باشد ؟ و آيا رواست كه مردم همچنان واداشته شوند كه به زور در مقابل آقاي خامنه‌اي كرنش نمايند و كلمه‌اي به حق از دهان بعضي از مراجع عزيز بيرون نيايد ؟! ... وبالاخره تكليف چيست ؟

خدا رحمتش کنه.
اصلا نمی فهمم چرا این همه آدم های بیگناه رو اعدام میکنن.

آقای مصطفایی عزیز مرسی.

آدم از خوندن این نوع مطالب حال تهوع و معده درد می گیره. از این بی رحمی ها که همچنان در ایران می شنویم و می خونیم. چه کار باید کرد تا دیگه دل آراها و دیگر دختران و پسران و زنان و مردان این مملکت اعدام نشوند؟؟؟؟ اگر کاری از دست کسی برمیاد بنویسید. اگر راه حلی دارین بنویسید. ازبس اعدام در ایران زیاد شده کابوس اعدام می بینیم .. خوابش رو می بینیم ....

میشه دیگه کسی در ایران اعدام نشه؟؟؟ کی این اتفاق می افته؟؟

خوب اعدام زنها بخصوص اونهائی که رنگ و روئی هم دارن خیلی طبیعیه چه نمیخوان که اونا پاشون برسه بیرون و احیانأ حرفی بزنن و آبروریزی بوجود بیاد.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما