شفاعت و توسل در قرآن (۲)
دوشنبه, 1391-03-22 16:21
نسخه قابل چاپ
صالح نظری
صالح نظری − بنا به آیات قرآن شفاعت افراد ولو انسانهای برگزیده مورد قبول واقع نخواهد شد. این موضوع در بخش نخست این مقاله بررسی شد.
حال در اینجا نظر جناب آیت الله جعفر سبحانی را، که از متکلمین شیعه است، درباره شفاعت میآوریم و سپس به نقد دیدگاه او میپردازیم.
نقد "شفاعت در قرآن" نوشته آيت الله جعفر سبحاني
آیت الله جعفر سبحانی در جلد هشتم کتاب "منشور جاوید" خود به مسئله شفاعت در قرآن پرداخته است. در نقد ابتدا نظر تلخیص شده آیت الله آورده شده سپس نقد آن را مشاهده میکنید.
• آیت الله سبحانی:
"اعتقاد به شفاعت و این كه پیامبران ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره كسانی كه پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ كرده اند، وساطت و شفاعت خواهند كرد، دارای آثار ارزنده تربیتی است و كاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب میشود كه گروهی از گنهكاران به راه اطاعت باز گردند.این بحث زمینه را برای بررسی آیات شفاعت كاملاً آماده میسازد، از این جهت لازم است كه مجموع آیات شفاعت یك به یك مورد بررسی قرار گیرد، و هدف گیری آیات روشن شود.
ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سورههای مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، كه این خود حاكی از اهمیت موضوع میباشد.نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد كه تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی كه هدف همه آیات است گرفته شود."
نقد
جناب آقای سبحانی، برای شفاعت آثار تربیتی و سازندگی قائل است وآن پیوند ایمانی با خدا و رابطه معنوی با شفیعان درگاه الهی و شفاعت را عامل اطاعت گنه کاران از خدا و شفیعان میداند. البته مشخص است که مراد وی در موضوع شفاعت، اطاعت از خدا نیست بلکه اطاعت از شفیعان (واسطه ها) است زیرا در جای جای قرآن بارها پذیرش توبه و بخشنده بودن خدا و سبقت رحمت بر غضب خدا ذکر شده است، علت آن در ادامه خواهد آمد.
• آیت الله سبحانی:
"تقسیم بندی آیات مربوط به شفاعت.
گروه نخستدسته از آیات، شفاعت را به طور مطلق نفی میكند و آن یك آیه بیش نیست آنجا كه میفرماید:
«ای افراد با ایمان از آنچه ما روزی شما كردیم، انفاق كنید پیش از آن كه روزی فرا رسد كه در آن داد و ستد و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد، و افراد كافر ستمگرانند».[ سوره بقره، آیه۴۸]
جمله «ولاشفاعه» مستمسكی است برای كسانی كه میخواهند «شفاعت» را ساخته و پرداخته افكار كاهنان بدانند، ولی با توجه به نكات زیر مفاد آیه روشن میگردد.
اولاً: توجه به یك آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمیتواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن باشد، زیرا همان طور كه گفته شد مجموع آیات یك موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب میكنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود هرگز نمیتوان مقصود نهائی قرآن را تعیین نمود.مثلاً در همین مورد كه قرآن به حسب ظاهر وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی میكند، بلافاصله در آیه بعدی كه آیه معروف به «آیه الكرسی» است به وجود شفیعانی تصریح میكند كه در اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود چنان كه میفرماید:«من ذا الّذی یشفع عنده الاّ باذنه». [سوره بقره، آیهی ۲۵۵] «كی است كه پیش او شفاعت كند جز به اذن او»؟ با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی كه در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد كه در وهله اول به نظر میرسد، یعنی مقصود نفی شفاعتهای باطل است نه مطلق شفاعت.
ثانیاً: گواه بر این كه مقصود نفی مطلق شفاعت نیست بلكه هدف نفی قسمتی از شفاعت (شفاعت باطل ) است همان جمله «ولاخلّه» (دوستی نیست ) میباشد.زیرا ظاهر این جمله این است كه پیوند دوستی همه افراد در روز رستاخیز از هم گسسته میشود، در صورتی كه از آیه دیگر استفاده میشود كه تنها پیوند دوستی افراد كافر از هم گسسته میگردد، اما پیوند دوستی افراد پرهیزكار به شكلی كه در دنیا بوده باقی میماند چنان كه میفرماید:«اَلاخِّلاءُ یُومُئذٍ بُعضهْم لِبعضٍ عُدوّ الاّ المْتّقَّین». [سوره زخرف، آیه ۶۷]«دوستان در روز بازپسین دشمنان یكدیگرند، مگر افراد پرهیزكار (كه پیوند دوستی آنان باقی میماند)».هر چند ظاهر استثناء «الا المتقین» این است كه پرهیزكاران دشمن یكدیگر نیستند، ولی پس از دقت استفاده میشود كه نه تنها دشمن یكدیگر نیستند بلكه پیوند دوستی آنان باقی میماند.زیرا علت از هم گسستن پیوند دوستی گنهكاران و دشمن شدن آنان نسبت به یكدیگر، این است كه دوستی آنان در این جهان مایه گمراهی یكدیگر میگردیده، بر عكس دوستی افراد پرهیز كار نه تنها مایه گمراهی نبوده بلكه مایه راهنمائی و وسیله موفقیت هم دیگر محسوب میشده، با توجه به این اصل، میتوان گفت كه هدف آیه نه تنها بیان دشمن نبودن افراد پرهیزكار نسبت به یكدیگر است بلكه اشاره به بقای پیوند دوستی این گروه نیز میباشد.خلاصه همان طور كه نمیتوان ظاهر جمله «ولا خلّه» را گرفت و گفت در روز باز پسین پیوند دوستی تمام افراد اعم از پرهیزكار و غیر آنان از هم گسسته میشود زیرا آیه دیگر به بقای برخی از پیوندها تصریح و یا اشاره میكند، همچنین نمیتوان جمله «ولا شفاعه» را گواه بر نفی مطلق شفاعت گرفت زیرا برخی از آیات، شفاعت را تحت شرائطی امضاء و تصحیح میكنند.
ثالثاَ: مقصود از انفاق در آیه همان اداء زكات است و در اهمیت این فریضه همین كافی است كه ذیل آیه كسانی را كه از دادن «زكات» خود داری میكنند كافر خوانده، میگوید: «والكافرون هم الظالمون» «افراد كافر ستمگرانند». همچنان كه در آیه مربوط به فریضه حج چنین میفرماید:«و من كفر فان الله عنیّ عن العالمین». [سوره آل عمران، آیه ۹۷] «هر كس كفر بورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».جمله «و من كفر» به جای جمله «ومن لم یحج» قرار گرفته است و علت این كه خداوند مطلب را به جملـه «من كـفر» اداء نمود این است كه روشن سازد كه اداء فریضه حج آن چنان اهمیت دارد كه ترك آن، به منزله كفر به خدا تلقی میگردد.[ كشاف، ج ۱، ص ۲۹۱]
با توجه به این مطلب میتوان گفت: آیه ناظر به نفی شفاعت در مورد گروهی است كه اصلاً ایمان نیاوردهاند و اگر هم ایمان دارند ایمان آنان آنچنان ضعیف است كه آنها را بر اداء یك چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریك نمیكند و به طور مسلم هر دو دسته به حكم آیه از شفاعت محروم خواهند بود."
نقد:
ایشان فرمودند یک آیه در نفی شفاعت است، در حالیکه آیات متعددی در نفی شفاعت وجود دارد وجمله «ولاشفاعه» مستمسك نیست بلکه واقعیت آیات است.
از روزي بترسيد كه كسي به داد كسي نرسد و غرامت پذيرفته نشود و شفاعت سودي نبخشد و ياري نشوند. (بقره ۱۲۳)
اي كساني كه ايمان آورديد، از آنچه به شما روزي داديم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي بيايد كه در آن نه معاملهاي است، نه رفاقتي، و نه شفاعتي، و كافران ستمگرند. (بقره ۲۵۴)
رفيقان در آن روز دشمن يكديگرند، مگر متقين. (زخرف ۶۷)
به بندگانم كه ايمان آوردند بگو كه نماز را بپا دارند و از آنچه روزيشان داديم پنهان و پيدا انفاق كنند، پيش از آنكه روزي بيايد كه نه معاملهاي باشد، نه رفاقتي. (ابراهيم ۳۱)
تو چه ميداني روز جدايي چيست؟ در آن روز واي بر تكذيبكنندگان. (مرسلات ۱۴ و ۱۵)
روزي كه فرد از برادرش ميگريزد. و مادرش و پدرش. و همسرش و فرزندانش. (عبس ۳۴ تا ۳۶)
روزي كه كسي براي كسي اختياري ندارد، و در آن روز فرمان از آن خداست. (انفطار ۱۹)
روزي كه رازها فاش شود. پس او را (انسان را) نه نيرويي باشد نه ياوري. (طارق ۹ و ۱۰)
خدا را آنچنان كه بايد نشناختهاند. روز قيامت زمين يكسره در قبضهي اوست و آسمانها به دست او در هم پيچيده ميشود. او منزه و برتر است از آنچه شريك ميكنند. (زمر ۶۷)
روزي كه همهي آنان را گرد ميآوريم و به كساني كه شرك ورزيدند ميگوييم كجايند شريكاني كه قائل بوديد.
پس عذرشان جز اين نيست كه بگويند به خدا قسم ما مشرك نبوديم. ببين چگونه خود را تكذيب ميكنند و آنچه ميبافتند گم ميشود. (انعام ۲۲ تا ۲۴)
تنها نزد ما آمديد، همان گونه كه بار اول شما را آفريديم و آنچه را به شما داديم پشت سرتان گذاشتيد. شفيعانتان را كه گمان ميكرديد در كارتان شريكند با شما نميبينيم. پيوندتان گسيخت و آنچه ميپنداشتيد بر باد رفت. (انعام ۹۴)
آیات فوق همه نشان میدهد داور در قیامت خداوند یکتاست و شفاعت و واسطه گری وجود ندارد.
• آیت الله سبحانی:
"گروه دومآیاتی است كه شفاعت مورد نظر یهود را نفی میكند زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی داشتند كه هم اكنون توضیح داده میشود، آیات مربوط به این قسمت عبارتاند از:«از آن روز بترسید كه كسی به جای كسی مجازات نمیگردد، نه شفاعت پذیرفته میشود، و نه غرامت و بدل قبول میگردد و آنان یاری نمیشوند».[ سوره بقره، آیه ۴۸]
اصولاً ملت یهود خود را ملت برگزیده و رشته جداگانه بافته میاندیشیدند، و گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است كه ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلكه به نقل قرآن، مسیحیان نیز چنین عقیدهای را درباره خود داشتند چنانكه قرآن مجید میفرماید:«و قالت الیهود و النّصاری نحن ابناء الله و احبّاوه». [سوره مائده، آیه ۱۸] «یهود و نصارا گفتند كه ما فرزندان و دوستان خدا هستیم».
آنان نجات در آخرت را از آن كسی میدانستند كه به خاندان اسرائیل منتسب گردد، تو گوئی انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به یكی از دو آئین هر چند عملی در كار نباشد، مایه نجات انسانها است تا آنجا كه قرآن از آنان نقل میكند:«و قالوا لن یدخل الجنّه الاّ من كان هوداً او نصاری». [سوره بقره، آیه ۱۱۱]«گفتند كه به بهشت جز یهودی یا مسیحی وارد نمیشود».
قرآن به طور آشكار با این فكر مبارزه میكند كه انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به آئینی در نجات انسان كافی باشد بلكه مایه نجات را ایمان قلبی و تسلیم باطنی و عمل نیك میداند و در بی پایگی انتساب لفظی و فامیلی چنین میفرماید:«این مطلب كه بهشت تنها از یهودیان و مسیحیان (لفظی و اسمی است) آرزوئی بیش نیست و اگر راست میگویند برای گفتار خود دلیلی بیاورند، بلكه بهشت از آن كسی است كه با سراسر وجود خود تسلیم خدا باشد و عمل نیك انجام دهد، برای چنین فردی در پیشگاه خدا اجر و پاداش هست». [سوره بقره، آیه ۱۱۱ و ۱۱۲]
گستاخی آنان به جائی رسیده بود كه با كمال بی شرمی میگفتند:«وقالوا لَن تَمُسّنا النّارْ اِلاّ اَیّاماً مُعدوده قُل اَتّخذتُم عِند اللهِ عُهداً»[ سوره بقره، آیه ۸۰]« (می گفتند:) ما جز چند روزی در آتش دوزخ نخواهیم سوخت تو گوئی از خداوند برای این مطلب پیمانی گرفته اند».
این دو آیه درباره چنین ملت متكبر و خود خواه سخن میگوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را كه هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی میكند.در این صورت، این دو آیه نمیتواند ناظر به شفاعتی باشد كه خود قرآن و آئین اسلام آن را تحت شرائطی تصویب كرده و اعلام داشته است.
از این جهت هنگامی كه بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه میرسند میگویند:این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است كه یهود درباره خود معتقد بودند و میگفتند:پیامبرزاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.[ كشاف ج ۱، ص ۲۱۵ و مجمع الیان، ج ۱، ص ۱۰۳]"
نقد:
جناب آیت الله تمام آیاتی که در نفی شفاعت است را درباره یهود میداند، انگار برای خدا یهود یا غیر یهود دارد، خداوند با افکار باطل مخالفت میکند و با بیان افکار غلط یهود و نقل آن برای ما درواقع آموزش میدهد مسلمین به این نوع افکار نادرست گرفتار نگردند، تقریبآ تمام ادعاهای نادرست یهود که قرآن آنها را نفی میکند کاملآ در عقاید ما رسوخ کرده و باور کرده ایم.
آیا فقط یهود و نصارا خود را ابنا الله واحبا الله میدانستند و آیا فقط یهود و نصارا خود را بهشت را منحصرآ برای خود میدانستند مگر شیعه چیزی به جز اینها میگوید، به عنوان مشت نمونه خروار به این دو حدیث از اصول کافی باب "تاريخ زندگى و وفات پيغمبر (ص)" وباب "كيفيت آفرينش بدنها و روحها و دلهاى ائمه (ع) " توجه کنید.
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: خدا امت مرا در عالم طينت برايم مجسم كرد، و نامهاى ايشان را بمن آموخت. چنانكه همه نامها را به آدم آموخت. آنگاه پرچمداران بر من گذشتند. من براى على و شيعيانش آمرزش خواستم، و پروردگارم يك مطلب را درباره شيعيان على بمن وعده داد، عرض شد: يا رسول الله، آن مطلب چيست؟ فرمود: آمرزش براى ايمان آورندگانشان، و در گذشت از گناهان، براى كوچك و بزرگشان، و اينكه تبديل گناه بحسنه و ثواب براى آنها باشد.
امام صادق عليه السلام مى فرمود: خدا اميرالمؤ منين (ارواح ) ما را از نور عظمت خويش آفريد، آنگاه آفرينش ما را از گلى در خزانه و پوشيده از زير عرش صورتگرى كرد و آن نور را در آن، جايگزين ساخت، و ما مخلوق و بشرى نورانى بوديم، و براى هيچكس از آنچه در خلقت ما نهاد، بهره ئى قرار نداد و ارواح شيعيان ما را از گل ما آفريد و بدنشان را از گلى در خزانه و پوشيده پائين تر از گل ما. و خدا هيچ كس را جز انبياء از خلقت ايشان بهره ئى نداد، از اين رو ما و آنها آدمى شديم و مردم ديگر خرمگسانى كه سزاوار دوزخند و بسوى دوزخ مى روند.
کتب عقاید شیعی پر است از اینگونه باورهای نادرست که قرآن نادرست بودن آنها را برای باورمندان به ادیان گذشته ذکر نموده تا شاید دین اسلام از این آلودگیها مبرا گردد اما متاسفانه چنین نشد واین عقاید باطل در تشیع به اعلا درجه خود هم رسید.
• آیت الله سبحانی:
"گروه سومآیاتی كه صریحاً میگوید كه روز رستاخیز برای گروه كافر شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمیبخشد مانند:
«... افرادی كه روز رستاخیز را در گذشته فراموش كرده بودند به خود آمده میگویند رسولان پرورگار ما آمدند آیا ما شفیعانی داریم كه در حق ما شفاعت كنند یا ما را به دنیا باز گردانند تا این بار غیر آنچه را كه عمل میكردیم عمل كنیم (آنان باید بدانند كار از كار گذشته ) و ضرر كردهاند و خود را در معرض عذاب قرار دادهاند و آنچه را كه بر خدا افترا میبستند (بتها مقربان درگاه خداوند هستند ) باطل از آب درآمد». [سوره اعراف، آیه ۵۳]
شفاعت پیامبران و صالحان درباره آن گروهی است كه برای شفاعت قابلیت و استعداد داشته باشند، و پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نكرده و ارتباط معنوی آنان با عزیزان درگاه الهی باقی مانده باشد و گروهی كه آیه از آنها نفی شفاعت میكند یا كافر و غیر مومن هستند و یا مسلمانند ولی زكات مال خود را نمیپردازد و این دو گروه شایسته شفاعت نیستند، و این، دلیل بر نفی شفاعت از دیگران نمیگردد."
نقد:
نخست اینکه آیه مذکور، در مورد افرادی است که دین خدا را ملعبه دستان خود قرار داده و قدرت و ثروت دنیا مغرورشان ساخته و آیات خدا و وجود قیامت را انکار میکردند و در آخرت نیز همچون دنیا، دنبال یافتن شفیع (واسطه) هستند نازل شده و منحصر در بت پرستان نیست و این آیه نفی درخواست و آرزومندان شفاعت است.
همانان كه دين خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنيا مغرورشان كرد. پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند، و آيات ما را انكار مىكردند، ما [هم] امروز آنان را از ياد مىبريم. (اعراف۵۱ (
و در حقيقت، ما براى آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانش، روشن و شيوايش ساختهايم، و براى گروهى كه ايمان مىآورند هدايت و رحمتى است. (۵۲اعراف)
آيا [آنان] جز در انتظار تأويل آنند؟ روزى كه تأويلش فرا رسد، كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپردهاند مىگويند: «حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آيا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند يا [ممكن است به دنيا] بازگردانيده شويم، تا غير از آنچه انجام مىداديم انجام دهيم؟ » به راستى كه [آنان] به خويشتن زيان زدند، و آنچه را به دروغ مىساختند از كف دادند. (اعراف۵۳)
دوم اینکه خداوند در هیچ یک از آیات قرآن شفیعی معرفی نکرده همچنان که برای ادیان گذشته از شفیعی نام نبرده، آیا خدائی که از رگ گردن به انسان نزدیک تر است "فاینما تولوا فثم وجه الله" و به هر طرف رو شود صورت خدا نمایان است "و نحن اقرب الیه من حبل الورید" آیا شایسته است برای او شفیعی (واسطه ای) تراشیده شود؟ چه کسی میتواند درخواست درخواست کننده گرفتاری را اجابت کند و گرفتاریش را بر طرف سازد؟ "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء" این آیه که به صورت استفهام انکاری بیان شده میخواهد تاکید کند که جز او هیچکس را توان اجابت خواسته و رفع گرفتاری از خلقش را ندارد.
سوم اینکه چرا اینهمه اصرار برای درست کردن واسطه وجود دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید دید علمای ادیان گذشته چه منفعتی از این واسطه گری داشتند و نیز با آنکه میدانستند جنس سخن نبی گرامی از سنخ سخنان انبیاء آنهاست سر میتافتند؟ پاسخ روشن است، اگر مردم خود مستقیمأ بتوانند با خدای خود در ارتباط باشند و هر چه میخواهند از او بخواهند واسطه گری تعطیل میشود و بناچار باید متولیان دین کرکره دکان دین فروشی خود را پایین بکشند و به ناچار از دسترنج خود به جای دسترنج دیگران بخورند. و متاسفانه علمای دین اسلام نیز همین مسیر را پیمودند و تبدیل به دین فروشانی شدند و هر روز این بازار دین فروشی را رونق دادند.
بنا به تمایل و خواست دکان داران دین (دین فروشان)، اگر بناست خداوند واسطه (پیامبران) داشته باشد، چرا انبیاء واسطه (نقبا، حواریون، ائمه) نداشته باشند و به نوبه خود چرا واسطههای دست دوم واسطه (خاخام، پاپ، آیت الله العظمی) نداشته باشند و.... این چنین است که مردم گرفتار این واسطهها شده و حقیقت خدا را فراموش کردهاند و توجه به واسطهها مهمتر از توجه به خدا شده و بر خلاف خواست خدا، او دست نیافتی تر شده است و هر چه خدا دست نیافتنی تر شود بازار دین فروشان گرمتر و گرمتر میشود.
ادیان بر دو پایه استوارند، متن و تفسیر متن. در اسلام، متن بسیار ساده و پیش افتاده و بدون خلاقیت و ذکاوت تدوین شده است. از طرف دیگر تفسیر متن موجب انشعاب (مذهب و فرقه)، پیدایش کاسبان دین (روحانیون)، فرهنگ سازی و تمدن، جنگ و خونریزی و... در دورههای مختلف تاریخ بشری است. ادیان ابراهیمی بر اساس روایت و احادیث بنا شدهاند و داستان یک کلاغ و چهل کلاغ در این قصههای الهی هم وجود دارد، اثبات گفتههای راوی و ادعاهای خدائی و آسمانی این متنها و روایتها، غیرممکن است و فقط با تکیه به ایمان و اعتقاد مومنین میتواند قابل قبول باشد. این مقاله هم در چهارچوب تفسیر اسلامی و تناقضات موجود در متن و برداشتهای مختلف به آن، نوشته شده است ولی اسلام بسیار ضعیفتر از دیگر ادیان موجود در جهان حاضر است. خشونتی که امروزه در اشکال سیاسی آن از طرف مسلمین افراطی میبینیم، در حقیقت نه فقط بخاطر فقر، تبعیض، عوامل خارجی و... بلکه تلاش این دین برای بقای خود در مقابل سکولاریسم و گرایش انسانها به آزادی فردی و تسلیم نبودن به قضا و سرنوشت از نوع اسلامی آن است. تنها راه افشأ دین اسلام، نه آویزان شدن به تفاسیر اصلاحطلبی یا رحمانی یا انقلابی و یا عملکرد افراد تاثیر گرفته از این دین است بلکه تاریخ عرب و منشأ اسلام در آن دوران و نقش واقعی شخصیتهای اسلامی و عملکرد آنها در پیدایش، تبلیغ و چگونگی بسط این دین از منظر تحقیقی و علمی، فاتحه آن را برای همیشه خواهد خواند و نقش یهودیان عرب در خلق این دین کاذب را برای همگان روشن خواهد کرد.
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، از جمله خود ما ، بر اساس قواعد و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه هستی تنها راه سرعت بخشیدن به کشفیات جدید و رسیدن به آن هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود دیده است ، پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده و در این راستا در طول تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در این خصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم ، در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که غالباً جهش های عظیمی را در کیفیت زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید توجه داشت که در طول تاریخ ، اکثریت جوامع را افرادی تشکیل می داده اند که ،در اصطلاح امروزی ، عوام الناس بوده اند و ارتباطشان با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا بوده است .
7- یک وجه مشترک در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار توانا ، با قدرتی ، از نظر انسان ، بی انتها . و این هستی بخش به هر شکل و اسمی که برای مردم مجسم میشده ، مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است .
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در خبری آمده بود که در یک کشور ، مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان آنجا هم اسم خدای خودشان را الله گذاشته اند ! چرا که میخواهند برای جذب مردم مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند ! )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان مختلف گردیده اند ، همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش معرفی کرده اند . و هیچ یک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که اکنون هم حتی پیروان یک دین همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم او را بعنوان قدرتی عظیم مورد تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم میتوان همینگونه تفسیر کرد که شاید در زمان خود دارای کاربرد بوده اند . حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم ، صاحبان قدرت از همین راه و به نام خدا اعمال قدرت می کنند .
11- در میان آثار و افکار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان ، مطالب مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع اولیۀ آن ، و جداسازی آنچه ممکن است سوء استفاده کنندگان و کج اندیشان به آنها افزوده باشند ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آنها بهره برداری شود . ضمنا ، برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان ، این امکان فراهم شده است که تلاش واقعی در مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه موجب نابودی خود و دیگران می شوند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی و بی خدایی ، مکتب خدا جویی را بنیان نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشاء هستی نیستند ، در این جهاد واقعی شرکت کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر تشویق می کند و میتواند با ایجاد تغییرات اساسی در "سیاست" جاری ، که حتی خود سیاستمداران هم آنرا " سیاست کثیف " می نامند ، و بنیانگزاری سیاستی "پاک " موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت " و " جهنم " هستند که شاید همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند . بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و به کرات خود را در آتش آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ، انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه، علم یافتن به همان قواعد و قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن ، خلاقیت خود را تکمیل و با کشف راز زنده ماندن ، زندگی جاوید بیابد و بهشت مورد نظرش را خلق نماید .
ضمن تشکر از استاد صالح نظری در تهیه این تحقیق، میتوان افزود که تشتت و پراکنده گوئی در متن قرآن، ناشی از نحوه تدوین و جمع آوری آن پس از درگذشت بنیانگذار آن و نیز کسر و اضافات آن بعد از دهه ها کمشکش های سیاسی و اجتماعی جامعه مسلمانان صدر اسلام بوده است. این پراکندگی سبب شده که تفسیرها و تعبیرهای بعضا متناقض، کاملا امکانپذیر بشوند. اصولا عدم تدوین متن مقدس مسلمانان، نه براساس زمان "نزول" بلکه به ترتیب طول سوره ها، و همچنین عدم انسجام موضوعات و نیز تکرارهای بی مورد، پرش های موضوعی از یک مطلب به مطلب دیگر و اشکالات نحوی و گرامری، تغییرات ناگهانی از مفرد به جمع چه در خصوص گوینده و چه در مخاطبین، آنچنان دیگ در هم جوشی از تشتت بوجود آورده که از همان ابتدا بدلیل عدم فهم مقصود گوینده توسط خوانندگان آن، تعبیر و تقسیرهای من درآوردی را اجتناب ناپذیر ساخته بود. این مشکلات را بیافزایید به واژه های غیر عربی بخصوص واژه های آرامی که زبان مسلط جنوب بین النهرین و عمدتا بین بازرگانانی بوده که کالاها را بعد از مسدود شدن راه ابریشم از طریق دریای سرخ به مقاصد خود میرساندند. عنایت بفرمائید که پیامبر اسلام، نه تنها در یک شهر تجاری که بنیان آن حداکثر 2 قرن سابقه داشته زندگی میکرده بلکه بعنوان عضو الیت و متعلق به راس هرم قبیله ای به همراه کاروان ها تجاری به عراق امروزی و حتی سوریه رفت و آمد میکرده، زبان گویش قرآن، به لهجه قبیله قریش مکه که کاملا آمیخته با واژه های آرامی بوده، پدید آمده است.
با تشکر از اقای نظری بابت این نقد بسیار جامع.
به گفته ایت ا.... سبحانی و برگرفته از متن مقاله که نوشته:
"اعتقاد به شفاعت و این كه پیامبران ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره كسانی كه پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ كرده اند، وساطت و شفاعت خواهند كرد، دارای آثار ارزنده تربیتی است و كاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب میشود كه گروهی از گنهكاران به راه اطاعت باز گردند.این بحث زمینه را برای بررسی آیات شفاعت كاملاً آماده میسازد، از این جهت لازم است كه مجموع آیات شفاعت یك به یك مورد بررسی قرار گیرد، و هدف گیری آیات روشن شود."
"ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سورههای مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، كه این خود حاكی از اهمیت موضوع میباشد.نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد كه تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی كه هدف همه آیات است گرفته شود."
اگر به نوشته "ایت ال..." سبحانی توجه کنیم اولین کلمه "اعتقاد" است که بر مبنای ان بقیه افکار و نظرات ایشان سوار است. اعتقاد یک مقوله شخصی و فردی است. یکی ممکن است به قران و اسلام "اعتقاد" داشته باشد و دیگری به تورات یا انجیل. انکس که به قران اعتقادی ندارد ممکن است هیچگگونه احترامی هم به این کتاب نداشته باشد و حتی ممکن است بی احترامی هم به ان بکند. برای داشتن اعتقاد به هر چیزی فقط به نظر شخصی نیاز است و هیجگونه اثبات و تاییدی لازم نیست. بازهم ایت ا... در نوشته شان به روز موهومی به نام رستاخیز یا قیامت اشاره کرده اند که به احتمال قوی از فرهنگ زرتشتی به اسلام رفته و سپس با تغییر نام به قیامت به صورت یکی از سه رکن اعتقادی اسلام در امده است. بازهم اگر اعتقاد داریم بایستی بر اساس همین اعتقاد قبول کنیم که چنین روزی خواهد امد ولو اینکه تاکنون هیچکس از ان دنیا برنگشته که هیزم نیم سوخته ای در لوله اگزوزش فرو کرده باشند. همانطوری که اقای نظری به صحت نگاشته اند این شفاعت هم برای اطاعت از شفیعان است وگرنه خدای قادر و توانا که نیازی به شفیع ندارد. در واقع اعتقاد داشتن به شفاعت یعنی نفی قدرت نامحدود خداوند که بنا به اعتقادی دیگر بدون ان اساس دین اسلام بهم میریزد. به هر حال ضد و نقیض های دین اسلام و کتاب اسمانی ادیان ابراهیمی به طور کلی انقدر وسیع و واضح هستند که نه تنها اسمانی بودن انها را مردود میسازد بلکه از یک طوطئه و نقشه ساخته و پرداخته ذهن بشر خبر میدهد که برای استحمار و استثمار همنوعان خود بافته شده است. در اموزه های فقهی میخوانیم که دین اسلام 3 اصل دارد و هرچه بیرون از این سه اصل است به ناچار فرع است. مثلا نماز یکی از فروع و ناواجبات دین اسلام است. اما فقیهان برای کنترل هم نوعان خویش انرا به سطح "واجب" ارتقا داده اند و برای توجیه این استثمار نماز را "ستون دین" خوانده اند و ایات فراوانی هم در اقامه نماز و یا ترک ان اورده اند. قبل از انهم برای واجب کردن نماز اداب و اصولی را جا انداخته اند که وضو گرفتن مهمترین انهاست. اما همین وضوی به ظاهر مهم با گذر بادی باطل میشود و در نتیجه ستون دین هم بهم میریزد. در واقع فروع هشتگانه دین از جمله نماز و روزه و حج و ذکات و نهی از منکر (نام) و امر به معروف (اب م) هیچیک واجب نیستند. بهترین دلیل ناواجب بودن انها هم اینست که همانطوری که اگر کسی نتواند به حج برود بازهم مسلمان است با نماز نخواندن و روزه نگرفتن هم میتوان مسلمان بود و مسلمانی کسی به دلیل انجام ندادن انها زایل نمیشود. اگر چنین بود بایستی بیش از نیمی از مردم ایران را غیر مسلمان بنامیم و انها هم که نماز و روزه را به جا میاورند برای تظاهر است نه اعتقاد.
خوباش را بردار بقیه را بگذار
... میتوان افزود که تشتت و پراکنده گوئی در متن قرآن، ناشی از نحوه تدوین و جمع آوری آن پس از درگذشت بنیانگذار آن و نیز کسر و اضافات آن بعد از دهه ها کمشکش های سیاسی و اجتماعی جامعه مسلمانان صدر اسلام بوده است. این پراکندگی سبب شده که تفسیرها و تعبیرهای بعضا متناقض، کاملا امکانپذیر بشوند.٠٠٠ از آقای میثم ابن تمار
-----------------------------------------------
آقای میثم ابن تمار آیا شما به الله باور ندارید؟ آیا افرادی مانند شما نمی گویید که الله ی باور شما از همه چیز آگاه است پس چرا به محمد بن عبدالله نمی گوید که قبل از مرگ قرآن را بصورت کتاب از خود باقی بگذارد تا از آنهمه اختلاف و درگیری ها بعد از مرگش پرهیز شود؟!. طبق باور شما هم الله وجود دارد و هم دانا کل است پس اگر اینطور است چرا در این مسئله بسیار مهم اینهمه سهل انگاری میشود اما در بی اهمیت ترین مسائل مانند اینکه محمد بن عبدالله میتواند چند زن بگیرد و مسائل نفسانی و یا مسائلی چون قتل مخالفان (توجه: دستور قتل!!آنهم از افریننده ی جهان طبق باورهای مسلمانان) اینقدر دقیق و جدی است؟!. آیا نمیشود خیلی ساده نتیجه گرفت که الله اینها را ندید! و نمیدانست! تا به محمد گوشزد کند و از او این مسئله بسیار مهم را که برایش آنهمه جان گرفت بخواهد؟. وقتی الله نبیند و نداند دیگر آفریننده نیست! و وقتی دیگر آفریننده نیست بنابرأ اصلاً وجود خارجی ندارد.خرد و اندیشه میگوید که محمد بن عبدالله وقتی دید که حالا به هر آنچه آرزو میکرد رسیده بود بنابرأ میباید از امکاناتی که از هر جهت برای او با جنگهای خونین بسیاری که برایشان انجام داده بود نهایت استفاده را میکرد تا اینکه عمر محدود خود را در راه کتابت قرآن مصرف میکرد که هم وقت اورا میگرفت و هم بعد از مرگ کوچکترین ارزشی برایش نمیتوانست داشته باشد زیراکه او هم اکنون صاحب همه چیز بود!. محمد بن عبدالله بخوبی میدانست چه میکند.
با تشکر از آقای صالح نظری عزیز (که نمی دانم این اندیشه ناب را از کدام مکتب به عاریت گرفته اید)
در تائید مقاله جنابعالی اشاره ای می کنم به آیه 6 سوره فصلت :
قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فاستقیموا الیه واستغفروه و ویل للمشرکین
بگو من هم بشری هستم مثل شما که به من وحی می شود ، خدای شما خدای یگانه است مستقیما به سمت او بروید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکین
و همچنین آیه 5 سوره حمد:
ایاک نعبد و ایاک نستعین
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم
البته حدس بنده این بود که شاید در قسمتهای بعدی به این آیات اشاره داشته باشید
واقعا متاسف و شرمگین از این همه پست ها و نظراتی که برخی از شمایان در این مقاله نهاده اید// قدری خرد و اندیشه و بازبینی منابعتان در کلامی که میگویید بسیار پسندیده است// آقایی که میگویی محمد به همه چیز که خواسته بود رسیده. آیا اندکی وقت اختصاص به خواندن زندگی لا اقل 5 سال ایشان از منابع موثق داده ای ؟ آیا میدانستی زره جنگی ایشان در گرو یک یهودی به ازای اندکی گندم بوده؟ آیا میدانی تا آخرین هفته حیاتش نظیر تمام روزهای زندگیش هر روز را در خانه یکی از زنهاش بوده تا اینکه با اجازه آنها هفته آخر را در خانه ام المونین عایشه بسر برده؟ انسانیت و عدالت هم خوب چیزی است// از خدا باکی ندارید لااقل به خرد و تعقل خود احترام گذارید//آیا نحوه جمع آوری قران توسط خلیفه سوم را میدانی؟ از مصحف عایشه و حفصه و علی با خبری اعضای هیت را میدانی که چه کسانی اند؟ آخر انسان عاقل اگر قران خدشه ای یا تشتتی داشت یا محمد زن باره بود ندای الله و اکبر از منارهای مساجد پس از 1400 سال و با این همه تغییرات دول و حاکمان پخش نمیشد؟ قدری مغزت را به کار بیانداز آقای صاحب اندیشه و تعقل// قدری تاریخ اسلام و قران و وحی را مطالعه کنید بعدا دهان بگشایید
شستشوی مغزی کودکان در ایران (ویدئو)
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2012/06/142099.php
آخر انسان عاقل اگر قران خدشه ای یا تشتتی داشت یا محمد زن باره بود ندای الله و اکبر از منارهای مساجد پس از 1400 سال و با این همه تغییرات دول و حاکمان پخش نمیشد؟ ------------------------------------------------------------------ دوست عزیز ایراد شما***اینه که خودتون رو دانای کل فرض می کنید و فکر می کنید دلایلتون ***منطقی ترین دلایل هستند .. پاسخ به همۀ حرفهای شما هم از حوصله و توان بنده خارجه و هم لزومی به پاسخ نیست فقط به همین یک جملۀ شما می پردازم و قضاوت رو به خوانندگان می سپارم: مقایسه زن بارگی محمد با دلایل پخش قرآن از مناره ها بعد از 1400 سال یکی از انواع سفسطه است که البته در اسلام از این موارد زیاد هست.. به این نوع سفسطه قیاس معل الفارغ می گن و اون مقایسه دو چیز کاملا بی ربط با هم و نتیجه گرفتن بی ربط تر از اون دو چیزه..در زن بارگی و بچه باز بودن محمد شکی نیست و به گواه همۀ تاریخ نویسان چه شیعه و چه سنی محمد با عایشه که بچه بود ازدواج کرده ( حالا همۀ مسلمونهای دنیا جمع بشن و بخوان این قضیه رو ماله کشی کنند باز هم تاریخ عوض نمی شه و حقیقت قابل پنهان شدن نیست) . اینکه الله اکبر از مناره های مساجد پخش می شه دلیل اصلی جهل و نادانی و عقب افتادگی انسانهایی هست که در قرن 21 هنوز در فکر طهارت با کلوخ و آجر در بیایان هستند ( افراد نادان همیشه وجود داشتند و این دلیل بر درستی یک عقیده نیست) یک سوال من از شما می پرسم.به فرض که اسلام بهترین و کاملترین دینه..چرا در تمام تاریخ( توجه کنید..عرض کردم در تمام تاریخ بشریت) یک کشور مسلمان سراغ ندارید که مردمش خوشبخت شده باشند؟ نه امروز و نه هزار سال پیش حتی یک مورد وجود نداشته که اسلام باعث راحتی و آزادی و پیشرفت یک جامعه شده باشه..چرا حتی یک کشور مسلمان که حکومت اسلامی داره رو نمی بینیم که مردمش در فقر و فلاکت و بدبختی نباشن؟ مگر اسلام باعث سعادت دنیوی و اخروی نیست؟ چرا هرجا که اسلام پا گذاش بجز بدبختی و نکبت حاصلی نداشت؟ اگر یک کشور با حکومت اسلامی می شناسید که باعث سعادت مردمش شده لطفا همینجا بفرمایید که بنده تمام حرفهام رو پس بگیرم و اگر نمی شناسید اندکی با خودتون فکر کنید (اگر اسلام اجازۀ این کار رو بهتون بده !) ..باور بفرمایید درک اینکه اسلام عامل بدبختی خیلی از جوامع هست چندان کار سختی نیست
مسلمین اگاه به نحوه جمع آوری قران در کمال ناجوانمردی اشاره ای به آن نمی کنند و در آموزه هایشان خطاب به کودکان کتاب روی طاقچه را مستقیما کلام خدا می نامند تا "سوال" ایجاد نشود . آنچه در کودکی به نام تقدس آموزش داده می شود به این راحتی ها از ذهن افراد پاک نمی شود.
http://efsha.co.uk/kaafar/maghale/khorshid/quran-jamavari.htm
ارسال کردن دیدگاه جدید