آخوند حکومتی و ارزش دلاری رهبری
چهارشنبه, 1390-03-18 00:57
نسخه قابل چاپ
اکبر گنجی
اکبر گنجی − دین و دینداری چه ارتباطی با اقتصاد دارد؟
آیا باورهای دینی صرفاً محصول دلایل عقلانی و انتخاب آگاهانه اند یا قدرت و ثروت هم، دین ساز است؟
آیا روحانیت به عنوان مفسر رسمی دین (مدعای خود روحانیون)، مروج باورهای دینی است یا مطابق خواست قدرت حاکم و متناسب با پولی که دریافت میکند، برای حکومت دین سازی کرده و به اعتقادات شکل میدهد؟
این مقاله بر بستر چنین پرسشهایی روئیده است؛ به فرایند برساختن "آخوند حکومتی/درباری" میپردازد و نشان میدهد که اسلام خواهی روحانیت درباری تابع ثروت و قدرتی است که دریافت میدارد.
یکم- طرح مسئله: آیت الله مصباح یزدی گفته است: "رهبری مقام معظم رهبری به اندازهی میلیاردها دلار برای ما ارزش دارد". معنای این مدعا چیست و در چه سیاق/زمینهای بیان شده است؟
دوم- آیت الله خامنهای در سخنرانی ۲۹/۷/۱۳۸۹ ، برای طلاب و استاتید حوزهی علمیهی قم، به آنان گفت که دشمن دو "مفهوم غلط"، "دو مفهوم حقیقتاً انحرافی"، "دو مفهوم خصمانه" و در واقع "دو تهمت" را مدام طرح میکند. این دو عبارتند از: "حکومت آخوندی" و "آخوند حکومتی". دشمن به دنبال ترویج این فکر انحرافی است که آخوند حکومتی بد است و آخوند غیر حکومتی منزه و خوب است. به گفته وی نسبت درست روحانیت با حکومت، "نسبت حمایت (دفاع) و نصیحت (اصلاح) است". مفهوم "حکومت آخوندی" محل نزاع یادداشت کنونی نیست. فقط به مفهوم "آخوند حکومتی/درباری" خواهیم پرداخت.
آیت الله خامنهای میگوید حکومتی شدن روحانیت اگر با هدف الهی و معنوی باشد، بزرگترین مجاهدت است. دفاع روحانیت از حکومت/نظام اسلامی ارزشی بسیار مهم است و "هیچ روحانیای" نمیتواند نسبت به جمهوری اسلامی "بی تفاوت باشد". "رژیم سلطانی فقیه سالار" فرزند حوزهی علمیهی قم است و حوزه به عنوان مادر باید "در هنگام لازم از او دفاع" کند.
از سوی دیگر، نظریهپردازی سیاسی و همهی وجوه ادارهی کشور (اقتصاد، مدیریت، مسائل جنگ و صلح، مسائل تربیتی، و. . . ) برعهدهی "علمای دین" است. اگر روحانیت این وظیفهی مهم را انجام ندهد، "دانشهای ذاتاً مسموم علوم انسانی" این مسئولیت را برعهده خواهند گرفت.
روحانیت موظف است از طریق رفع شبهههای دینی/سیاسی/اعتقادی/معرفتی که مبانی جمهوری اسلامی را نشانه گرفته اند، از نظام پشتیبانی به عمل آورد.
دفاع/حمایت/پشتیبانی روحانیت از جمهوری اسلامی، منافاتی با "استقلال حوزه ها" ندارد. مگر محقق کرکی یا پدر شیخ بهایی که مسئولیت حکومتی داشتند، استقلال خود را از دست داده بودند؟ کاشف الغطاء "تجلیل زیادی" از فتحعلی شاه کرد، "اما كاشفالغطاء آدمى نبود كه توى مشت فتحعلىشاه و امثال فتحعلىشاه قرار بگيرد؛ آنها مستقل بودند". بدین ترتیب آیت الله خامنهای به فقیهان گوشزد میکند که تعریف و تجلیل از سلطان منافاتی با استقلال آنان ندارد. او سپس بر این نکته انگشت تأکید مینهد که استقلال به معنای عدم حمایت روحانیت از دولت/حکومت/زمامدار سیاسی "مغالطه ای" است که نباید پیش بیاید.
آیت الله خامنهای به صراحت و شفافیت تمام از کمک های مالی دولت جمهوری اسلامی به حوزههای علمیه و روحانیت سخن گفته و از آن دفاع به عمل میآورد. میگوید:
"در حوزهها هزينههائى وجود دارد كه جز با كمك بيتالمال مسلمين و كمك دولتها امكان ندارد آن هزينهها تحقق پيدا كند. دولتها موظفند اين هزينهها را بدهند، دخالتى هم نبايد بكنند. بسيارى از مدارس مهم در شهرهاى گوناگون به وسيلهى امراء و سلاطين و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده- مدرسهى نواب و باقريه و حاج حسن-هر سه هم در زمان يكى از سلاطين صفويه و به امر او يا به امر امراى او ساخته شده بود؛ اشكالى ندارد. مدرسهى باقريه، محل تدريس محقق سبزوارى - ملا محمدباقر سبزوارى، صاحب "ذخيره" و "كفايه" - به وسيلهى آنها ساخته شده؛ اين اشكالى ندارد. بايد هزينه كنند، دخالت هم نبايد بكنند. حوزه پشتيبانىهاى گوناگون را از سوى نظام میپذيرد، با عزت و با مناعت. اين پشتيبانىهائى كه امروز نظام از حوزههاى علميه میكند و بايد هم بكند و بايد هم بيشتر بشود، اينها وظائفى است كه دارد. فقط هم پشتيبانى مادى نيست. امروز بحمداللَّه مهمترين و عمومىترين تريبونهاى ملى در اختيار فضلاى حوزههاى علميه، در اختيار مراجع معظم است؛ اينها حمايت است، اينها حمايتهاى نظام است. نظام اسلامى بايد اين حمايتها را بكند، به دليل همان پيوندى كه گفته شد".
پرداخت پول به روحانیت/حوزهها فقط از طریق ثبت در بودجهی رسمی کشور نیست، صدها حساب دیگر وجود دارد که شیرهای نفتی را به حوزهها و روحانیت متصل میسازند. یکی از آن حساب ها، مبالغ کلان در اختیار رهبری است. یکی دیگر، دارایی ها و درآمدهای نهادها و سازمان های تحت امر رهبری است.
او سپس به نکتهی مهم دیگری اشاره کرد و میگوید "این را همه بدانند". چه موضوعی را همه- از جمله روحانیت- باید بدانند؟ میگوید روحانیت و "نظام سلطانی فقیه سالار" یکی هستند و هر آیندهای برای یکی پیش آید، برای دیگری رقم خواهد خورد. میگوید:
فقیهان و جکومت "به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها يكى است؛ اين را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانيت و سرنوشت اسلام در اين سرزمين، وابسته و گره خوردهى به سرنوشت نظام اسلامى است. نظام اسلامى اندك لطمهاى ببيند، يقيناً خسارت آن براى روحانيت و اهل دين و علماى دين از همهى آحاد مردم بيشتر خواهد بود".
بدین ترتیب، سلطان علی خامنهای به روحانیت میگوید که نمیتوانید سرنوشت خود را از سرنوشت رژیم جدا سازید. اگر رژیم سرنگون شود، بیشترین خسارت نصیب روحانیت خواهد شد. به همین خاطر آنان را تهدید میکند که هیچ فتوایی برخلاف مواضع رسمی ولی فقیه صادر ننمایند. به فتوای آیت الله منتظری دربارهی پروندهی هستهای اشاره کرده و میگوید آن فقیه آزاده برای دل قدرتهای مادی و استکباری: "فتوا داده شده: تلاش صلحآميز هستهاى جمهورى اسلامى به دليل اينكه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط كردند سوءظن دارند"[۱].
سوم- توضیحات آیت الله خامنهای دربارهی وظایف روحانیت/حوزهها نسبت به دولت/حکومت/زمامدار سیاسی و کمک مالی دولت به حوزههای علمیه، بدون رجوع به واقعیت دریافتنی نیست. فرایند برساختن "آخوند حکومتی/درباری" بحثی انتزاعی نیست، موضوعی انضمامی است.
به نمونهی زیر توجه کنید:
آیت الله مصباح یزدی در سال ۱۳۷۴ مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی را تأسیس میکند. او خود توضیح داده که پس از دیدار با آیت الله خامنهای و موافقت کامل ولی فقیه با این طرح، مصباح یزدی "دست خط ایشان" را نشان داده و "زمینی حدود هفت هزار متر" را مجانی دریافت کرده است. اما با زمین مجانی چه میتوان کرد؟ برای تبدیل زمین به ساختمان بودجهی هنگفتی مورد نیاز است. مصباح یزدی میگوید که آیت الله خامنهای در آن دیدار به او گفته است: "من مصرم که کار انجام بگیرد و بودجهی آن را هم قبول کردند"[۲].
وقتی فقیه از طریق دریافت دلارهای نفتی به "آخوند حکومتی" تبدیل میشود که وظیفه اش دفاع عملی و پشتیبانی نظری از نظام و سلطان است، ایدئولوژی ای بر میسازد که مطابق آن مخالفت با آیت الله خامنهای به "شرک بالله" تبدیل میشود.
پس نه تنها زمین مجانی که کل بودجهی ساخت این مؤسسه را هم آیت الله خامنهای شخصاً پرداخت کرده است. از میزان هزینهی ساخت و آماده کردن این مؤسسه هیچ رقمی در دست نیست، اما روشن است که میلیاردها تومان صرف این کار شده است.
در ۲۰/۴/۱۳۷۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست اکبر هاشمی رفسنجانی مؤسسهی امام خمینی را به عنوان نهادی رسمی به تصویب رساند و این مصوبه را به وزارت فرهنگ و آموزش عالی ابلاغ کرد. سپس آیت الله خامنهای در ۷/۷/۱۳۷۴، آیت الله مصباح یزدی را به ریاست این مؤسسه منصوب میکند. در بخشی از حکم او آمده است:
"اکنون که بحمدالله مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی در سایهی تلاش پیگیر و موفق جناب عالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جناب عالی را که از برکات ماندگار حوزهی علمیهی قم و از چهرههای موصوف و معروف به علم و عمل و جد ابتکار میباشید به ریاست و مدیریت این مؤسسه منصوب میکنم. . . با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز میدانم"[۳].
نکتهی قابل تأملی در این حکم وجود دارد. تمامی احکام انتصابات آیت الله خامنهای مدت دار ( پنج ساله، سه ساله و. . . ) است. اما انتصاب مصباح یزدی محدود به زمان خاصی نیست. در واقع این مؤسسه را باید ملک شخصی مصباح یزدی به شمار آورد.
مؤسسه امام خمینی به طلاب مدرک فوق لیسانس و دکترای مورد تأیید وزارت علوم میدهد. طلاب خود را جهت تحصیل به دانشگاههای کانادا، انگلیس و آمریکا اعزام میکند. مصباح یزدی در همان ابتدای کار سفری به آمریکا و کانادا کرده و توافق های این کار را به دست میآورد تا طلاب معرفی شدهی از سوی مؤسسهی او را بپذیرند. سپس طرح را با آیت الله خامنهای در میان نهاده و به امر او به دیدار رئیس جمهور میرود تا از کمک های دولت استفاده کند. هاشمی رفسنجانی به او پیشنهاد میکند که تعداد بیشتری طلبه به خارج اعزام کند و میگوید طرح اعزام "هر مشکلی داشته باشد من حل میکنم"[۴]. بدینترتیب مشکل کل بودجهی اعزام طلاب مصباح یزدی به جهان غرب حل میشود.
ایدئولوژی با قدرت/ثروت رابطهی وثیقی دارد. قدرت گفتمان ساز است. وقتی روحانیت به "آخوند درباری" تبدیل شود، ایدئولوژی درباری- مطابق میل سلطان- میسازد. آیت الله مصباح یزدی یک مصداق از مصایق پروژهی دولتی سازی روحانیت و گرفتن استقلال آنان است.
حجت الاسلام مرتضی آقا تهرانی یکی از شاگردان آیت الله مصباح یزدی است که توسط او به کانادا و آمریکا اعزام شد. پس از بازگشت به ایران به استادی مؤسسهی امام خمینی منصوب شد. وی معلم اخلاق دولت نهم و دهم (احمدی نژاد) و نمایندهی مجلس شورای اسلامی است. حجت الاسلام سقای بی ریا یکی دیگر از شاگردان مصباح یزدی بود که به خارج اعزام گردید و پس از بازگشت به ایران مشاور احمدینژاد در امور روحانیت شد. "بنیاد علوی" در آمریکا (بنیاد پهلوی سابق که در سال ۱۹۷۳ توسط محمد رضا شاه پهلوی تأسیس شد)، که بودجهی آن مطابق سیاست های آیت الله خامنهای هزینه میشود، بودجهی مراکزی را که در نیویورک و ایالت تگزاس (شهر هیوستون) آقاتهرانی و بی ریا در آن مشغول بودند، تأمین میکرد. مکان "مؤسسه اسلامی نیویورک" متعلق به بنیاد علوی است[۵]. این مؤسسه سالیانه بیش از یک میلیون دلار برای بنیاد علوی هزینه بر میدارد. مکان "مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن" متعلق به بنیاد علوی است[۶]. این مؤسسه هم سالانه بیش از یک میلیون دلار برای بنیاد علوی هزینه بر میدارد. روحانی فعلی که ریاست این مؤسسه را بر عهده دارد نیز از نزدیکان بیت رهبری است و جهت پول گرفتن از بنیاد علوی خود را نمایندهی ویژهی رهبری معرفی میکند. روحانیونی که ریاست این مراکز را بر عهده میگیرند، حقوق خوبی دارند.
اقدام دیگری که به دستور آیت الله خامنهای صورت گرفته، تعیین ردیف در بودجه سالانهی کشور برای مؤسسهی مصباح یزدی است. از وقتی احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ رئیس جمهور شد، بودجهی این مؤسسه به طور سالانه افزایش یافت. به عنوان مثال در بودجه سال ۱۳۸۸ کل کشور پنج میلیارد تومان به این مؤسسه اختصاص یافته است. در همان سال، محمود احمدی نژاد دو میلیارد و هفتصد میلیون تومان برای احداث و تجهیز ساختمان به مؤسسهی مصباح داده است. در بودجه سال ۱۳۸۹ کل کشور ده میلیارد تومان به این مؤسسه اختصاص یافت و در بودجهی سال ۱۳۹۰ یک میلیارد و دویست میلیون تومان به آن اختصاص یافته است.
چهارم- اینک نوبت آن است که به امر آیت الله خامنهای دربارهی وظیفهی دفاع روحانیت/حوزه از نظام در مورد این مؤسسه بپردازیم. نمیشود آن همه پول گرفت و کاری نکرد. آن پول ها (دلارهای نفتی) به ایدئولوژی و مداحی و چاکری تبدیل شده/می شود. همه به یاد دارند که در سفر آیت الله خامنهای به قم، آیت الله مصباح یزدی برای پابوسی به روی پاهای ولی فقیه افتاد[۷].
معتزله − و به تبع آنها شیعیان − عدالت را یکی از مستقلات عقلیه به شمار میآوردند. به تعبیر دیگر، عدل دینی نیست، عدالت مستقل از شریعت و معیار انتخاب دین است ( دین باید عادلانه باشد). یعنی، عدالت اتکای وجودی/ معرفت شناختی/روانشناختی به دین ندارد. اما "آخوند حکومتی" عدالت را نه دینی، که تابع ولایت فقیه میسازد.
حال به چند مورد از سخنان بی شمار آیت الله مصباح یزدی دربارهی آیت الله خامنهای توجه کنید:
۱۱/۳/۱۳۸۹ : "هیچ انسان منصفی در اصل ولایت فقیه و ولایت آیتالله خامنهای تشکیک نمیکند. . . از بزرگترین نعمتهای الهی که خدا برای مسلمانان بعد از غیبت امام زمان مرحمت کرده وجود مقدس رهبر معظم انقلاب است. . . آیتالله خامنهای برکات و آثار فراوانی برای جامعه اسلامی دارد. . . باید در پیشگاه عظمت الهی سر به خاک بگذاریم و طول عمر بیشتر برای رهبر معظم انقلاب را درخواست کنیم"[۸].
۲۲/۷/۱۳۸۹: "برای ما ظاهر شد که گويا روح امام در ايشان [آیت الله خامنه ای] حلول کرده و همان عظمت با ويژگیهای ممتاز در شخصيت ايشان ظاهر شده است. . . شخصيت ايشان برای هر مسلمانی، بهخصوص مسلمان ايرانی و بهويژه مسلمان شيعه ايرانی آنقدر نعمت عظيمی است که همه نعمتهای ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛ يعنی اگر همه نعمتهای مادی را در يک کفه بگذاريم و اين نعمت را در کفهی ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان بهعنوان يک نعمت برای فرد فرد ما، نه برای کل جامعه، از مجموع نعمتهای مادی که خدا به هر فردی میدهد بيشتر است"[۹].
۲۲/۷/۱۳۸۹: "ايشان با هر گروهی كه مینشينند و در هر زمينهای كه صحبت میکنند، نه فقط حرفی برای گفتن دارند، بلکه گاهی بر متخصصين امر پيشی ميگيرند؛ مگر در بعضی مسائل فنی و تخصصی مثل پزشکی يا فيزيک و نظاير آن که از يک شخصيت روحانی توقعي نيست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعی و معلومات عمومی كه در جامعه مطرح است، در ادبيات، شعر، علم موسيقی- يعنی تميز درست و نادرست و حق و باطل آنـ در ورزش، خطاطی، هنر و اموری از اين قبيل سرآمد هستند. در مسائل مديريتی کشور که برجستگی ايشان خيلی بارز است؛ گرچه متأسفانه ابعاد اصلی شخصيت ايشان که با مسئله رهبری و ولايتشان ارتباط دارد کمتر مورد توجه قرار میگيرد. . . اگر در عالم تشييع سه نفر رجالی قوی وجود داشته باشد، يكی از آنها ايشان هستند. . . در مسائلی که با حافظه ارتباط دارد ايشان در حد اعجاز هستند؛ مثل بيوگرافی اشخاص، قضايای تاريخی و تحليل تاريخ"[۱۰].
۶/۱۰/۱۳۸۹: "بنده برای هر مسئلهای سوگند نمیخورم، ولی با این حال؛ به خدا قسم، من نعمتی به عظمت نعمت وجودی مقام معظم رهبری در میان خود ندیدهام. تقوا، روشنبینی، بزرگواری، دوراندیشی، حکمت و. . . ، از جمله صفاتی است که خداوند همه را یکجا در وجود مقام معظم رهبری قرار داده است"[۱۱].
۲۹/۱۱/۱۳۸۹: "رهبری مقام معظم رهبری به اندازهی میلیاردها دلار برای ما ارزش دارد"[۱۲].
این سخن آیت الله مصباح یزدی صد در صد درست است. فقط طی شش سال ۲۰۰۵ الی ۲۰۱۰ درآمد ایران از صادرات نفت ۳۹۱ میلیارد دلار بوده است (۵۱۵/۳۲۱ میلیارد دلار از ۲۰۰۵ تا پایان ۲۰۰۹+ تقریباً ۷۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰ . رجوع شود به وبسایت اوپک). درآمدهای ارزی صادرات غیر نفتی را نادیده بگیرید. به فرمان "مقام معظم رهبری" این دلارها به حوزه ها/روحانیت هم پرداخت میگردد. اگر میزان دریافتی موسسات آیت الله مصباح یزدی طی همین شش سال روشن شود، صحت ارزش گذاری دلاری "مقام معظم رهبری" توسط ایشان هم اثبات خواهد شد. پرداخت پول به روحانیت/حوزهها فقط از طریق ثبت در بودجهی رسمی کشور نیست، صدها حساب دیگر وجود دارد که شیرهای نفتی را به حوزهها و روحانیت متصل میسازند. یکی از آن حساب ها، مبالغ کلان در اختیار رهبری است. یکی دیگر، دارایی ها و درآمدهای نهادها و سازمان های تحت امر رهبری است.
مواضع آیت الله مصباح یزدی در یکماه گذشته به خوبی نشان میدهد که دلارهای نفتی چگونه به ایدئولوژی تبدیل میشوند. او که در شب احیای رمضان سال ۱۳۸۴ امام زمان را تا سحر بیدار نگاه داشت تا برای پیروزی محمود احمدی نژاد دعا کند، اینک که احمدی نژاد و یارانش را مطیع محض نمیبیند، به اشارهی وجود معظمی که "میلیاردها دلار" ارزش داشت/دارد، ایدئولوژی سازی جدیدی را آغاز کرد. این مهم نبود که "دولت امام زمانی" احمدی نژاد را به "دولت فراماسونری" تبدیل کرد، این هم مهم نبود که احمدی نژاد را "مسخر" گروه جن گیران و رمالان کرد، مهم این بود که در ۹/۲/۹۰ گفت:
"بدانیم که مخالفت با ولیفقیه مخالفت با ائمه و بر اساس روایات در حد شرک بالله است"[۱۳].
وقتی فقیه از طریق دریافت دلارهای نفتی به "آخوند حکومتی" تبدیل میشود که وظیفه اش دفاع عملی و پشتیبانی نظری از نظام و سلطان است، ایدئولوژی ای بر میسازد که مطابق آن مخالفت با آیت الله خامنهای به "شرک بالله" تبدیل میشود. کدام عالم مسلمان یهودیان و مسیحیان و اهل تسنن را مشرک خوانده است[۱۴]. هیچ یک از آنان (مسیحیان، یهودیان، اهل تسنن و. . . ) به ولایت فقیه اعتقاد ندارد. از سوی دیگر، شیعیان بسیاری مخالف ولایت فقیه هستند. نه تنها شیعیان مخالف اصل ولایت فقیه، که برخی از معتقدان به اصل ولایت فقیه هم مخالف آیت الله خامنهای هستند. در واقع دلارهای سبز آمریکایی مشرک ساز است، نه باورهای مومنان یا مخالفت های آنان با آیت الله خامنه ای.
پنجم- نتیجه: ایدئولوژی با قدرت/ثروت رابطهی وثیقی دارد. قدرت گفتمان ساز است. وقتی روحانیت به "آخوند درباری" تبدیل شود، ایدئولوژی درباری- مطابق میل سلطان- میسازد. آیت الله مصباح یزدی یک مصداق از مصایق پروژهی دولتی سازی روحانیت و گرفتن استقلال آنان است. "در روزی که از رادیو اعلام شد، آیه الله خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است، در همان روز جلسهای در محضر آیه الله مصباح در دفتر ایشان در پژوهشگاه در قم برگزار شده بود. یکی از شاگردان ایشان، آقای نواب از آقای مصباح میخواهند که در بارهی رهبری آیه الله خامنهای سخنی بگویند. ایشان سکوت میکنند. آقای نواب درخواستشان را تکرار میکنند. آقای مصباح میفرمایند: من چه بگویم در بارهی کسی که نمیتواند یک صفحهی رسایل بدون اعراب را از رو بخواند"[۱۵]. اما وقتی دلارهای نفتی واریز شد، نظر ایشان هم تغییر کرد.
آیت الله محمد یزدی- رئیس جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم و نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری- مصداق دیگری از همین الگوست. به همین نحو میتوان رابطهی مواضع سیاسی و دینی وی را با پول هایی که گرفته نشان داد. تن صداها با میزان دریافتنی بالا و پائین میرود. اگر به شاگردان آیت الله مصباح یزدی و دانش آموخته گان مؤسسهی او نگریسته شود، همین روند در آنها هم قابل مشاهده است.
آیت الله خامنهای به حوزویان گفته است که فقیهان از پادشاهان پول گرفته و از آنان حمایت و تجلیل به عمل آورده و در عین حال استقلال خود را حفظ کرده اند. اما نمیگوید که فقیهان نظریه پرداز استبداد شاهی بوده و حکومت سلطانی را توجیه شرعی میکردند.
می دانیم که معتزله − و به تبع آنها شیعیان − عدالت را یکی از مستقلات عقلیه به شمار میآوردند. به تعبیر دیگر، عدل دینی نیست، عدالت مستقل از شریعت و معیار انتخاب دین است ( دین باید عادلانه باشد). یعنی، عدالت اتکای وجودی/ معرفت شناختی/روانشناختی به دین ندارد. اما "آخوند حکومتی" عدالت را نه دینی، که تابع ولایت فقیه میسازد. حجت الاسلام علیرضا پناهیان در چهارمین شب عزاداری برای حضرت فاطمه در بیت رهبری- در حضور آیت الله خامنهای و بقیهی زمامداران جمهوری اسلامی- عدالت بدون ولایت را رد مینماید. میگوید: مالک اشتر به ولی زمان (علی بن ابی طالب)اعتراض کرد که سمت دادن به ابن عباس که فامیل شماست، با عدالت ناسازگار است. حضرت موسی هم وقتی دید که خضر کودک بی گناهی را کشت، عمل ناعادلانهی وی را به پرسش گرفت. آنگاه میافزاید که وقتی معاویه خواستار اجرای عدالت دربارهی قاتلان عثمان شد، امام علی به او پاسخ دادکه اول باید تکلیف ولایت را روشن کرد، سپس امام عدالت را اجرا خواهد کرد. پس ولایت بر عدالت تقدم دارد. عدالت منهای ولایت را "عدالت زدگی" قلمداد کرده که "باید فرسنگ ها از آن فاصله گرفت"[۱۶]. یعنی نمیتوان/نباید اعمال ولی فقیه را از منظر عدالت ارزیابی کرد. باید تابع ولی فقیه بود. گفتار و رفتار ولی فقیه عین عدالت است و عدالت تابع رهبری است. این هم یک نمونهی دیگر از "آخوند حکومتی" است که در حضور ولی فقیه برای او ایدئولوژی سازی میکند. شیرهای نفت که به حوزهها متصل شوند، محصولش کالایی به نام "آخوند حکومتی" خواهد بود.
آیت الله خامنهای به حوزویان گفته است که فقیهان از پادشاهان پول گرفته و از آنان حمایت و تجلیل به عمل آورده و در عین حال استقلال خود را حفظ کرده اند. اما نمیگوید که فقیهان نظریه پرداز استبداد شاهی بوده و حکومت سلطانی را توجیه شرعی میکردند.
آیا فقیهی که توجیه گر سلطانیسم و تجلیل گر سلطان باشد، مستقل است؟ نکند استقلال معنای تازهای پیدا کرده که جز آیت الله خامنهای هیچ کس از آن آگاه نیست؟
سلطان حاکم بر ایران به زبان خصوصی(زبان خصوصی به تعبیر ویتگنشتاین) از عدالت حرف میزند. مطابق این زبان، کشور طی دوران زمامداری او پیشرفت های چشمگیری به سوی عدالت داشته است[۱۷]، اما مطابق معیارهای مقبول جهانی، "نظام سلطانی فقیه سالار" یکی از فاسدترین رژیم های جهان است ( رتبهی ۱۴۶ فساد در میان ۱۷۸ کشور جهان در سال ۲۰۱۰) و شاخص نابرابریهای اقتصادی (ضریب جینی) پس از گذشت ۳۲ سال از انقلاب و صرف حدود یک هزار میلیارد دلار درآمدهای ارزی همچنان در حد رژیم سلطانی شاه است (ضریب جینی ایران طی سال های ۸۱ تا ۸۶ به ترتیب به قرار زیر بود: ۴۱۹/۰، ۴۱۵/۰، ۳۹۹/۰، ۴۰۲/۰، ۴۰۰/۰، ۴۰۴/۰).
حداقل ۲۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. اقتصاد رانتی، حوزهی دینی و آخوند رانتی برساخته است.
پانویسها
۱- رجوع شود به این لینک.
۲- گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیت الله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۹۲.
۳- گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیت الله مصباح یزدی، ص ۱۹۵.
آیت الله خامنهای در شهریور ۱۳۷۸ (دوران اصلاحات) دربارهی آیت الله مصباح یزدی گفت:
"بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را مىشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسى اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونى ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مانند علامه طباطبایى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر میکند" (روزنامهی جوان، ۱۴/۶/ ۱۳۷۸).
۴- گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیت الله مصباح یزدی، ص ۱۹۴.
۵- رجوع شود به این لینک.
۶- رجوع شود به این لینک.
۷- رجوع شود به این لینک.
۹ و ۱۰ – رجوع شود به این لینک.
۱۱- رجوع شود به این لینک.
۱۲- رجوع شود به این لینک.
۱۳- رجوع شود به این لینک.
۱۴- "اسلام فقیهانه" سرشار از احکام باورناکردنی است. اهل کتاب را کافر و نجس به شمار میآورند. به عنوان نمونه رجوع شود به نظرات "حضرت آیت الله العظمی محمد تقی بهجت" که مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و بهائیان را کافر و نجس قلمداد میکند. رجوع شود به این لینک.
۱۵- رجوع شود به مقالهی عطاء الله مهاجرانی در این لینک.
۱۶- رجوع شود به این لینک.
۱۷- آیت الله خامنهای در ۲۷/۲/ ۱۳۹۰ طی سخنرانی مبسوطی دربارهی عدالت، در "دومین نشست اندیشههای راهبردی با موضوع عدالت"، گفته است:
"امروز كشور در مسير پيشرفتهاى جهشى است؛ اين يك واقعيتى است. خوشبختانه حركت كشور به سمت پيشرفت - به معناى عام - يك حركت سريعى است. امروز با بيست سال قبل حقاً قابل مقايسه نيست. امروز حركتِ رو به پيشرفت ما جهشى است. در موقعيتى كه يك چنين حركتهاى جهشى به وجود مىآيد، احتياج به تصميمگيرىهاى بزرگ است؛ بايد تصميمگيرىهاى بزرگى انجام بگيرد. خب، اگر چنانچه در اين تصميمگيرىهاى بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌعنه باقى بماند، آن وقت ضررها و ضايعاتش غير قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص بايد توجه به عدالت زياد باشد؛ بخصوص رابطهى پيشرفت و عدالت مشخص شود".
رجوع شود به این لینک.
دین و دینداری آنقدر به اقتصاد ارتباط دارد که در جلوی تموم زیارتگاه های کره خاکی، بازار پیدا میشه!
گفته اند حکم بر نادر نمی توان کرد. از زمانی که آخوند شیعه پدید آمد، چند درصد از آنها می توانستند تکیه بر قدرت و ثروت دیگران داشته باشند ولی برآن تکیه نکردند و از روی اختیار مردمی بوده اند؟ آخوند همیشه تکیه بر قدرت و ثروت دیگران داشته است، کمتر آخوندی بوده یا هست که بر این دو ستون تکیه نزده باشد. بنابراین به نظر من نباید روش آن اقلیت را به اکثریت تعمیم داد.
فراموش نکنیم که شیخ محمدتقی مصباح یزدی بعنوان رئیس موسسه امام خمینی سالانه حجم بزرگی از دارایی های عمومی را بی آن که کسی امکان و اختیار حسابرسی داشته باشد، دراختیار دارد. این موسسه هم هیچ خاصیتی جز هزینه زایی و آخوند پروری و آثاری مانند این ندارد.
دارایی های بی حساب و شمار بنیادها و درامدهای نفتی هم که در دست آقای خامنه ای و منصوبان مستقیم و غیرمستقیم ایشان است و هیچ کسی را امکان حسابرسی مستقل یا حق پرسش که چرا این ثروت عظیم در دست ایشان است، نیست.
فراموش نکنیم که در تیرماه سال 87 همین آقای رحیمی معاون اول آقای احمدی نژاد که آن زمان رئیس دیوان محاسبات بودند به مجلس گزارش رسمی دادند که نیمی از درامدهای نفتی سال 86 هنوز به خزانه واریز نشده. همین گزارش را در سال 88 در باره درامدهای نفتی سال 87 دادند. ازاین گزارشها بود تا ایشان را به سمت جدید ( همتراز نخست وزیر ) گماردند و آرام شد. ایشان در همین سال 89 اعلام کردند که « ... این هزینه ها با دستور رهبر است ». پس ازآن رقیبان فشار را از روی ایشان برداشتند یا کم کردند و سروصداها خوابید.
مبلغ 5/18 میلیارد دلار ارز و طلا که در مرز ترکیه به دست دولت ترکیه افتاد نباید فراموش شود. اینها تنها «گوشه » هایی از دارایی ها و سرمایه های مردم است که بی حساب و کتاب و این چنین در دست آقای خامنه ای و دیگر روسای و مسئولان بی مسئولیت جمهوری اسلامی است. گمان میکنم اعتبارت موسسه امام خمینی هم به ده ها میلیارد تومان سر بزند و اقای مصباح هم به این ثروت بی حساب پیوند دارد.
اگر این وابستگی نبود این شیخ هم چنین در ستایش ها گزافه گویی نمیکرد. مگر ایشان پیش ازاین آقای خامنه ای را نمی شناخت؟ کجا و کی چنین رفتار و گفتاری نسبت به او داشت؟ ولی همین که دلارها و قدرت و ثروت دردست آقای خامنه ای گردآمد و آقای مصباح هم ازآن خزانه ودارایی بی حساب بهره مند شد، این ستایشها هم مانند آن ثروت، بی حساب و بیرون از معیار و منطق و حد واندازه نثار ولی امر یا درواقع ولینعمت ایشان میشود. فردا اگر این بخشش ها ازکیسه ملت نباشد این ستایش های اغراق آلود و بی حساب هم نخواهد بود.
چنین است که ناخودآگاه، رهبری ولایت امرمسلمین جهان، ارزش دلار می یابد.
این داستان پر اندوه را پایانی نیست. به امید روزی که حسابهای این نامردمان را از سوی ملت رسیدگی کنند.
تهران - بابک
گرفتاری ها و پریشانی فراوان است و فراموشی زیاد. از یاد بردم که از گنجی عزیز سپاسگزاری کنم. دستتان درد نکند آقای گنجی، سربلند باشید. این نوشته بسیار ارزش دارد. از شما و از دوستان در رادیو زمانه سپاسگزارم . چه خوب است و ارزشمند دوستانی که در خارج کشور هستند ازاین گونه خدمت ها کنند. کی میشود درایران چنین کارهایی کرد ؟
این را هم یاداوری کنم که گویا در « رژیم اشغالگر قدس » سران حکومت نباید در خارج کشور حساب بانکی داشته باشند، یا چیزی در همین حدود. اسحق رابین بار نخستی که نخست وزیر «رژیم صهیونیستی!» بود حسابی در یکی از بانکهای خارج کشور داشت. این را یک خبرنگار دریافته بود و رفت 100 دلار به حساب ایشان واریز کرد تا ثابت شود که نخست وزیر دارای حساب بانکی خارج کشور است. عکس فیش را در روزنامه گذاشت. به آن نشان که « بحران و رسوایی» (!) بالا گرفت که چرا نخست وزیر حساب بانکی خارج کشور دارد! روزنامه های زمان شاه نوشته بودند. سرانجام چند روز نگذشته کابینه فرو ریخت و از رابین سالها خبری نشد تا بار دیگر انتخاباتی شد و ایشان رای آورد و نخست وزیر و آنگاه ترور شد.
دیگر این که، گویا سال 71 خورشیدی بود که روزنامه همشهری خودمان نوشت که رئیس پلیس هامبورگ یا ... رفته بود به جنوب فرانسه مرخصی. راننده اش با خودروی دولتی ایشان را تا فرودگاه رساند؛ پانزده کیلومتر ناقابل! نمیدانم کدام شیرپاک خورده ای گزارش داد. روزنامه نوشته بود که سروصدا شد، جوری که رئیس پلیس بینوا مرخصی و سفر را ناتمام گذاشت و آمد و استعفا داد تا دادگاهی نشود!
دیگر، زمانی که آقای کلینتون رئیس جمهور امریکای جهانخوار بود، دوست او که پیش ازآن همکلاسی او هم بود و اینک رئیس کارکنان کاخ سفید شده بود، با هلی کوپتر از کاخ تا نمی دانم کجا به زمین ورزش رفت. چنان سروصدا و اعتراض هایی شد که بیچاره استعفا داد و رفت و دیگر خبری ازایشان نشد.
دیگر، درآغاز همین انتخاباتی که آقای اوباما برگزیده شد، کسی هم خود را در حزب جمهوری خواه نامزد کرده بود. نوشته بودند که بسیار هم پولدار و وابسته به « مجامع صهیونیستی» بود. یک شرکتی که با سیستمی تلفنی در کار «خانم و این حرفها » بود اعلام کرد که دوتا خانم هم برای ایشان جور کرده بود. چشمتان روز بد نبیند. این بی نوا هم از خیر ریاست جمهوری گذشت و هنوز که هنوز است خبری و اثری از ایشان نید.
ازاین داستانها دیگر چه بگویم که دراین سایت از کوپنم بیشتر نشود؟
خود ببینید تفاوت از کجاست تا به کجا؟! بویژه اگر آنچه در آن سوی پرده هست روشن شود، روشن خواهد شد که این تفاوت از کجاست تا به کجا ! باز هم سپاسگزاری میکنم. تهران - بابک
سپاس آقای گنجی
اکبر گنجی همه دیدگاههایش عالیست فقط حیف که به خاطر اذیت های اخوند ضد دین با علی بن ابیطالب درافتاد. او باید باور کند که حکومت اخوندی هیچ تناسبی با حکومت علی بن ابیطالب ندارد.
در ادامه این موضوع که حکومت اخوندی هیچ تناسبی با حکومت علی ندارد، مورد تایید است. حکومت علی کلا 3 سال طول کشید و در ان سه سال هم چهار تا جنگ بود و در ان دوران معاویه بلاد اسلام را توسع داد. حالا این همه داستان را کی از ان حکومت سه ساله با چهار تا جنگ نوشته است ان خود داستان مستقلی دارد. این رژیم از روز اول امد تا برای همه نشان بدهد که حکومت عدل علی چه طوری بود و ان وقت یک نفر می نویسد که موضوع که حکومت اخوندی هیچ تناسبی با حکومت علی ندارد. ما باید این داستان حکومت و جمهوری اسلامی را یک بار دیگر از نو تجربه کنیم ولی این بار دیگر باید صد در صد از مدل حکومت علی باشد. حالا کی می خواهد این کار را بکند؟
روحانیت شیعه، قرنها پیشقراولان سفسطه بنام فلسفه،شریعت بنام اخلاق،جنگ و تحریک مسلمین بنام جهاد بوده و حفاظت و حراست از... اسلام را وظیفه الهی خود میدانند. صنف روحانیون از قلب فرهنگ ایرانی بیرون آمده، زبان و خواستهای مردم را میفهمد و میداند چگونه با ابزار سخنوری از آنها در راستای منافع خود و بنام خدا و دین سواستفاده کند.پروژه پروتستانیسم در شیعه با شکست باب و بهاالله که نقش آشکار استعمار .... در آن بوضوح آشکار بود به بنبست رسید.امروزه، نواندیشان دینی در فروشگاههای زنجیرهای آرا و عقاید غرب، کالاهای فکری غربیان را دانسته یا نادانسته،تقلیدی یا تصنعی در سبد ایدئولوژیهای کلیشهای و سلیقهای خود قرار داده و جامعه روشنفکری ایران را بیش از این به گمراهی سوق میدهند. سوسیال ایدهآلیسم شریعتی، لیبرال پوپرایسم سروش،اندیشه رهنما بنیصدر و...نمونهای از خروارها اندیشه التقاطی روشنفکر؟ دینخوی ایران است.از آنجا که پول هر عفریتهای را میتواند ملکه زیبای جهان بکند (از مارکس)، مصباح یزدی و شرکا هم میتوانند افکار ارتجاعی خود را بعنوان عقاید رهاییبخش الهی بازاریابی کنند، با این هزینههای هنگفت مسلما خریداری در میان میلیونها تشنه حقیقت ! پیدا میشود ؟ امید است که با سرنگونی ج.ا.،یک رنسانس فرهنگی در جامعه شروع و عقلانیت بر...دینسالاری پیروز شود.
بادرود بر اكبر گنجي كه ديرگاهيست از قبيله مردمان است و غم و اندوه آزادي دارد.در دنيا هيچ چيز مقدسي وجود ندارد كه نشود ان را نقد كرد!اگر چنين ديدگاهي داشته باشيم خواه ناخواه به انديشه هاي درست خدمت كرده ايم.اگر در اين ميان علي يا عمر يا محمد يا حتي!روح الله خميني هم به انسانيت خدمتي كرده باشد بايد گفته شود و در كنارش بدكاري و خيانت ها و انديشه هاي كژ و ناراست انان را نيز بايد نقد كرد اصولا بدبختي از آنجا شروع ميشود كه با هر نام و توجيهي حق ويژه بوجود مي ايد و حصاري از تقدس يا تعبد يا تعمد!گرداگرد شخص يا انديشه يا راه و روشي را مي گيرد!نيكوترين را همين گفتگو و نقد تمامي انسانها و انديشه هايشان است.هيچ انديشه يا فكري از اسمان نيامده !انسان تنهاترين تنهاست!باورش دردناك است اما چاره اي نيست تنها انسان ميتواند اين را بفهمد و چاره انديشش باشد
دردود بر پويندگان كوشندگان و روندگان راه ازادي انديشه
با درود !منبع پولی حکومت ...را قطع کنید تا چون برف اب شوند!چگونه :غیر قابل استفاده شدن نفت ایران(حداقل برای مدتی...)=قطع حمایت مزدوران از حکومت-عدم حمایت تروریستهای منطقه وشکست در امتیاز گیری در سیاست خارجی-عدم وابستگی مردم به افیون نفت و تلاش اقتصادی بیشتر -حکومت کارگزار مردم خواهد شد نه ارباب انهاوغیره و غیره و غیره
بادرودبه آقای گنجی که به نیکی وفراست دریافته اندکه باطل السحروپاشنه ی آشیل حکومت آخوندی وآخوندحکومتی هماناآگاهی است وبس!واین جماعت راضیندکه مخالفینشان شبانه روزباران فحش وناسزابرسر آنهاببارنداماحقیقتی کوچک ازهزاران مصیبت بزرگی که وجودسرطانی این دشمنان دین وملت به بارآورده،برزبان نیاورند.وعلت اصلی بغض وخشم گذشته وحال آخوندهاودررأس آنها هاشمی رفسنجانی وخامنه ای ازامثال آقای گنجی(که متأسفانه تعداداین بیدارگران حقیقت گو و نه فحاشان افسانه گو، بسیاراندک است)همین آگاهی بخشی خردمندانه،منطقی،منصفانه والبته اخلاق مدارانه است ولاغیر!واین نیز روش پیامبران ومصلحان است که بایدهرکسی که داعیه ی مبارزه باجهل وخرافه وستم داردهمان رادرپیش گیردتابه سرمنزل مقصود برسد.
گنجي بهترينه. در بين كساني كه الان در مطبوعات اينترنتي قلم مي زنند براستي وجود شخصي مثل اكبر گنجي غنيمته. اطلاعاتش از تاريخ انقلاب و احاطه ش به روابط پيچيده نظام سلطاني بي همتاست. اميدوارم كه لحظه اي دست از نوشتن برنداره.
ارسال کردن دیدگاه جدید