خلافت و بیعت در نهج البلاغه (۲)
پنجشنبه, 1390-03-05 01:04
نسخه قابل چاپ
علی ممقانی
علی ممقانی − سؤال اصلی در این نوشته این است: علی در مورد منشأ حکومت چه نظری داشت:
۱- آیا او تعیین خلیفه را حق الهی میدانست یا حق مردم؟
۲- حکومت خود را متکی به خواست خدا و رسول میشمرد یا متکی به بیعت؟
۳- خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را به حق میدید و یا به ناحق؟
۴- به حق خلافت خود از این نظر مینگریست که منصوب الهی است، یا از این نظر که منتخب مردم است؟
چنانچه در قسمت اول بر مبنای ۵ نامه از نهج البلاغه مشاهده شد، امام علی حکومت را امری عرفی میداند.
ادامه بررسی مجموعهای از نامهها
• نامه ۵۴
از نامههاى آن گرامى است به طلحه و زبیر که به وسیله عمران بن حصین خزاعى فرستاد و آن را ابو جعفر اسکافى در کتاب مقدمات که در مناقب امیر المؤمنین (علیه السلام) است آورده است.
«بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله)، اگر چه مخفى مىکنید، آنچه را مىدانید و دانستید که من به دنبال مردم نرفتم بلکه مردم بودند که به دنبال من آمدند و من با آنها بیعت نکردم و آنها آمدند و با من بیعت کردند و شما دو نفر از آنهایى بودید که از من درخواست کردید و با من بیعت نمودید.
و عموم مردم به خاطر قدرت و تسلّط من و یا ثروت موجود با من بیعت نکردند و اگر شما دو نفر با میل و رغبت با من بیعت کردهاید تا زود است برگردید و به پیشگاه پروردگار توبه کنید. و اگر از روى کراهت و بىمیلى با من بیعت نمودید با تظاهر به فرمانبردارى و پنهان داشتن نافرمانى راه بازخواست را براى من علیه خود بازگذاردید.
سوگند به جانم که شما در تقیه کردن و اظهار بىمیلى نکردن در باره بیعت با من از مهاجرین سزاوارتر نبودید. و بیعت مرا از پیش قبول نکردن براى شما آسانتر بود تا به آن گردن نهید و بعد از پذیرفتن پیمان را بشکنید.
فکر کردید که من عثمان را کشتهام، بنا بر این بین من و شما از مردم مدینه کسى قضاوت کند که از من و شما کناره گرفته، آن گاه هر کس، همان مقدار کارى را که کرده به گردن بگیرد. شما دو پیرمرد از فکر خود برگردید زیرا اینک بزرگترین چیزى که بدان گرفتار آمدهاید ننگ است و بعد از این براى شما هم ننگ است و هم آتش غضب پروردگار.»
توضیح نامه ۵۴
۱- به طلحه و زبیر یاد آوری میکند او به دنبال مردم برای بیعت گرفتن نرفته بلکه مردم با میل خود با او بیعت کردهاند یعنی این حق مردم است که با کسی برای خلافت بیعت کنند یا بیعت نکنند.
۲- به طلحه و زبیر یاد آوری میکند مانند بعضی از مهاجرین که بیعت نکردند آنان نیز آزاد بودند بیعت نکنند و این برای آنان آسان تر بود نه اینکه بیعت بکنند و بعد پیمان شکنی کنند.
۳- از دیدگاه امام علی آنچه مذموم است بیعت شکنی است نه بیعت نکردن؛ بنا براین بیعت کردن با علی امر الهی نبود، اما وفای به عهد و پیمان امری الهی است، یعنی این حق توست که عهد و پیمان نبندی واگر بستی دیگر حق شکستن آن را نداری و الا باید ننگ پیمان شکنی را با خود همراه داشته باشی.
• نامه ۵۷
از نامههاى آن گرامى است به مردم کوفه هنگامى که از مدینه بهسمت بصره حرکت مىکرد.
«بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله)، من از شهر خودم بیرون آمدم در حالى که یا ستمگرم و یا ستمدیده و یا نافرمانم و یا مردم از فرمانم سرپیچى کننده.
من خدا را به یاد کسى مىآورم که نامهام به دستش مىرسد تا هر چه زودتر به نزد من آید. اگر برنامهام صحیح بود مرا یارى کند و اگر کارم درست نبود از من بخواهد که به حق بازگردم. »
توضیح نامه ۵۷
دراین نامه علی اشاره میکند برنامهای برای خلافت دارد (البته پس از گرفتن بیعت). اگر کسی برنامه او را صحیح میداند او را یاری کند، و اگر کسی برنامه او را نا صحیح میداند حاضر باشد به سخنانش گوش کند و به حق (راه درست) بر گردد. و این سلامت روش حکومت داری علی را میرساند و نمیخواهد از موضع قدرت دیگران را وادار به تمکین کند و لو آنان اشتباه کنند چنانچه در صفین اتفاق افتاد.
از دیدگاه امام علی آنچه مذموم است بیعت شکنی است نه بیعت نکردن؛ بنا براین بیعت کردن با علی امر الهی نبود، اما وفای به عهد و پیمان امری الهی است، یعنی این حق توست که عهد و پیمان نبندی واگر بستی دیگر حق شکستن آن را نداری و الا باید ننگ پیمان شکنی را با خود همراه داشته باشی.
• نامه ۵۸
از نامههاى آن گرامى است که آن را براى مردم شهرها نوشت و در آن آنچه را که بین او و سپاهیان صفین واقع شد، بیان فرمود.
«آغاز کار ما این بود که ما با مردم شام ملاقات نمودیم و ظاهر امر این بود که پروردگار ما یکى است، پیامبر ما یکى است، و دعوت ما به اسلام یکسان است.
و در ایمان به خدا و تصدیق رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) نه ما از آنها چیزى افزونتر طلب مىکردیم و نه آنها از ما چیزى بیشتر مىخواستند. کار ما با آنها یکى بود و با هم هیچ اختلافى نداشتیم مگر اختلافى که در باره خون عثمان داشتیم که ما از آن برکناریم .
گفتیم بیایید با خاموش کردن آتش کینه و دشمنى و تسکین توده مردم به درمان چیزى بپردازیم که اگر زمان بگذرد دیگر قادر به جبران آن نخواهیم بود. تا کار استوار و منظّم گردد و ما بتوانیم حق را در موضع خودش قرار دهیم گفتند: نه که چاره کار را جز با جنگ نمىدانیم.
زیر بار نرفتند تا این که جنگ بالهایش را گسترد و پا برجا شد. و آتش آن شعلهور شد و شدّت گرفت و هنگامى که جنگ دندان خود را در ما و آنها فروبرد و ما را در چنگالش گرفت آن گاه چیزى را که ما از آنها مىخواستیم پذیرفتند.
و ما هم دعوتشان را پذیرفتیم و آنچه خواستند زود قبول کردیم تا آنکه حجت بر آنها تمام شد و عذرى بر ایشان باقى نماند.
بنا بر این هر که از ایشان بر حق و حقیقت پایدار بماند، خداوند او را از نابودى و تباهى رهایى خواهد داد و کسى که مخالفت کند و در گمراهى باقى بماند، پیمان را شکسته و به حال اول خود برگشته و خداوند دلش را در پرده تاریک گمراهى پوشانیده و پیشامد بدى دور سرش مىچرخد.»
توضیح نامه ۵۸
دراین نامه امام علی اشاره میکند اختلاف عقیدهای میان او و مردم شام نیست(زیرا عقیده چیزی جز ایمان به خدا و تصدیق رسول نیست) و تنها اختلاف درباره خون عثمان است که چه کسی او را کشت و باید قاتل یا قاتلان به سزای عمل خود برسند.
بررسی مجموعهای از خطبهها
• خطبه
از خطبههاى آن گرامى است که آن را خطبه "شقشقیه" مىنامند.
«آگاه باشید به خدا سوگند که پسر ابى قحافه لباس خلافت را پوشید در حالى که مىدانست خلافت جز بر قامت من سزاوار نبود و موقعیت من نسبت به خلافت مانند موقعیت سنگ آسیاست.
معارف الهى از سینهام چون سیل سرازیر است و هیچ مرغ بلند پروازى در پرواز به بلندى مقام من نمى رسد.
ولى بناچار از آن چشم پوشیدم و کناره گرفتم و بر سر دو راه ماندم یا دست تنها به مبارزه بر خیزم و یا صبر کنم و از جنگ با کوردلان پرهیز نمایم.
در این صورت است که سالخوردگان، فرتوت و ناتوان مىشوند و کودکان، پیر مىگردند و دیندار تا دیدار با پروردگارش در رنج و مصیبت است.
دیدم که صبر کردن خردمندانه است.
صبر کردم مانند کسى که به چشمش خار رفته و در گلویش استخوانى مانده، مىدیدم که میراثم را به تاراج مىبرند.
تا این که ابو بکر راه خویش پیمود و خلافت بعد از خود را به عمر بن خطاب واگذار کرد.»
سپس مولا امیر المؤمنین على (علیه السلام) به شعر "اعشى" استشهاد میفرماید: "فرق است بین روزى که در پشت شتر نشسته و با سختىها مبارزه مىکردم"، "و روزى که با حیان برادر جابر در ناز و نعمت مىگذرانیدم."
«شگفتا مردى که در زمان زنده بودنش مىگفت مردم مرا از خلافت معاف کنید چه شد که هنگام مرگ، خلیفه بعدى خود را هم معین کرد.
آرى آن دو خلافت را مانند دو پستان شتر بین خود تقسیم کردند.
اوّلى خلافت را در ناحیهاى خشن و سنگلاخ قرار داد زیرا که عمر سخنش تند و ملاقات با او رنج آور و اشتباهش زیاد و عذر خواهىاش بسیار بود.
مصاحبت با شخصى داراى این اوصاف مثل سوارى مىماند که بر شتر سرکش سوار است، اگر مهارش را محکم نگه دارد، بینى شتر پاره و مجروح مىشود و اگر رها کرده به حال خود بگذار، سر نگون شده و بمیرد.
به خدا سوگند که مردم به انحراف از راه راست و نا فرمانى پروردگار گرفتار شدند و هر روز به رنگى در آمدند.
ولى من در تمام این مدت صبر کردم و با سختى و غم همراه بودم.
تا این که عمر بن خطاب هم راه خود را پیمود و قبل از مرگ خلافت را در جمعى قرار داد که گمان مىکرد من یکى از آنها هستم.
خدایا، داد از آن شورا که آنجا در سنجش مقام من با ابو بکر شک روى داد تا آن حد که مرا در ردیف اینها پنداشتند، با این حال براى مصلحت اسلام صبر کردم و با فراز و نشیب آنها خود را تطبیق دادم.
ولى از شورا یکى از روى حسد و کینه از من برگشت و دیگرى به طرفدارى از داماد خود اقدام کرد و حوادث دیگر که مایل نیستم آنها را بازگو کنم تا این که سومى یعنى عثمان بن عفان به خلافت برخاست، در حالى که شکم و دو پهلویش باد کرده بود و جز خالى کردن و خوردن کارى نداشت.
افراد قبیله و پسران پدرش با او همدست شدند، به جان بیت المال مسلمین افتادند مانند شترى که گیاهان تر و تازه بهارى را مىخورد.
آرى مال خدا را با حرص و ولع و با تمام دهان مىخوردند تا زمانى که رشته کار از دست خلیفه به در رفت و داستان به کشته شدنش انجامید و شکمبارگى و غرور او وى را بر زمین زد.
نا گهان دیدم که مردم از هر سوى روى به من نهادهاند و مانند موى گردن کفتار به دورم ریختهاند به طورى که حسن و حسین (علیهما السلام) زیر دست و پا قرار گرفتند و لباس تنم پاره شد و مردم مثل رمه گوسفندان اطراف من جمع شدند.
ولى همین که به خلافت ظاهرى رسیدم و با من بیعت کردند مخالفتها شروع شد، جمعى پیمان شکنى کردند و گروهى از دین بیرون رفتند و عدهاى هم با ستمکارى دلم را آزردند.
گویى آنها این سخن خدا را نشنیدهاند که فرمود:
"جهان آخرت را از آن کسانى قرار دادیم که در دنیا قصد طغیان و فساد ندارند و پایان شایسته براى پرهیز کاران است."
آرى به خدا قسم که این آیه را شنیدند و خوب درک کردند و لیکن دنیا چشم آنها را پر کرده و زینتهایش دلشان را برده بود.
سوگند به پروردگارى که دانه گیاه را در خاک شکافت و انسان را بیافرید. اگر آن جمعیت زیاد حضور نمىیافتند و وجود جمعى یارى کننده نبود که حجت بر من تمام گردد و نبود پیمانى که خداوند تبارک و تعالى از علماء و دانشمندان گرفته تا راضى نشوند بر سیرى ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه رشته شتر خلافت را بر کوهانش مىانداختم و پایانش را چون اولش فرض مىکردم و از خلافت کناره مىگرفتم. آن وقت شما مى فهمیدید که این دنیاى شما نزد من از آب بینى بزى کم ارزشتر است.
گفتهاند: در موقعى که آن گرامى این بیانات را مىفرمود، مردى از ساکنین دهاتهاى عراق از جا برخاست و نامهاى به آن حضرت داد. امیر المؤمنین (علیه السلام) نامه را گرفت و مورد مطالعه قرار داد. وقتى نامه را خواند، ابن عباس گفت: اى امیر المؤمنین اگر دنباله خطبهات را ادامه مى دادى بهتر بود مولا (علیه السلام) فرمود: اى پسر عباس چنین چیزى دیگر نخواهى شنید این سخنان شعله غم بود که زبانه کشید و خاموش شد.
ابن عباس گفت: به خدا قسم هیچوقت از شنیدن هیچ سخنى بهاندازه نشنیدن باقى گفتار امیر المؤمنین على (علیه السلام) تأسف نخوردم.»
با همه تردیدها نسبت به اصالت خطبه سوم و گذشتن از جملات اهانت آمیز آن نسبت به خلفای پیشین، متن خطبه حاکی از عرفی بودن حکومت و خواست مردم بر انتخاب حاکم دارد. نهایت اینکه حاکم منتخب حاکم شایستهای نبوده است.
توضیح خطبه ۳
۱- درباره خطبهها بایستی یادآوری کرد که اولاً اهمیت نامهها به مراتب بیشتر از خطبهها است زیرا نامهها مکتوب شده توسط امام علی است یا لااقل سندیتش بیشتر مورد تصدیق میتواند باشد. ثانیاً سیاق خطبه سوم با آنچه تا کنون در نامهها ذکر شد ناسازگار است. ثالثاً از شان و مقام علی به دور است که این چنین اهانت آمیز از خلفای قبل از خود که صحابی رسول گرامی بودهاند یاد کند ( ولو اینکه درادعیه و بعضی کتب شیعه و در بعضی از منابر انواع و اقسام توهینها و اهانتها نسبت به خلفا ی اولیه اسلام وجود دارد) .
۲- با فرض صحت خطبه نهایتاً میشود چنین پنداشت که امام علی در عصبانیت سخنانی را به زبان رانده است، حتی خودش آن را تعبیر به شقشقیه (شتری که از شدت هیجان دهانش کف آلود شده ) نموده است.
۳- با همه این احوال اصل موضوع بحث که عبارت از بیعت و خلافت است به قوت خود باقی است، یعنی این حق مردم است که با خلیفه بیعت بکنند یا نکنند . در این خطبه اشاره ندارد که مردم باید به خلافت او گردن نهند و چون چنین نکردهاند گناه کردهاند و مستحق آتش جهنم اند.
۴- باز آنچه مضموم واقع شده پیمان شکنی و خروج از دین خدا به این جهت است، نه بیعت کردن یا عدم بیعت مردم با او.
۵- اینکه خداوند از علما پیمان گرفته که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم راضی نباشند ارتباطی به حاکمیت اجباری بدون رضایت مردم ندارد.
۶- امام علی میگوید اگر چنین تعهدی نبود ولو با علاقه مردم به بیعت با خود ؛ حاکمیت و خلافت را رها میکرد.
۷- با همه تردیدها نسبت به اصالت خطبه و گذشتن از جملات اهانت آمیز آن نسبت به خلفای پیشین، متن خطبه حاکی از عرفی بودن حکومت و خواست مردم بر انتخاب حاکم دارد. نهایت اینکه حاکم منتخب حاکم شایستهای نبوده است.
• خطبه۵
از خطبههاى آن گرامى است. این خطبه را امام (ع) پس از رحلت رسول اللَّه (ص) ایراد فرمود، آن موقع که عباس و ابو سفیان نزد آن حضرت آمدند تا با وى بیعت کنند.
«اى مردم امواج فتنه را با کشتىهاى نجات بشکافید و افتخار به حسب و نسب را کنار بگذارید.
پیروز آن نهضت و مبارزهاى است که سپاه و یاور داشته باشد که در غیر این صورت تسلیم شدن و آسوده نشستن سزاوارتر است.
آنچه مرا بدان مىخوانید چون آبى بد مزه و متعفّن است و مثل لقمهاى است که هر کس بخورد در گلویش مىماند. هر که میوهاى را پیش از رسیدن آن بچیند، مثل کسى است که در زمین دیگرى چیزى کاشته است.
اگر من حرف بزنم مىگویند «على بن ابی طالب» حرص ریاست دارد و اگر سکوت کنم مىگویند از مرگ مىترسد.
بعد از این همه حوادث و جنگها و بعد از این همه حرفها خیلى بعید است که من از مردن ترس داشته باشم.
به خدا سوگند انس پسر ابی طالب به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادر است.
بلکه من چیزى مىدانم که بر شما پوشیده است که اگر بگویم و بشنوید مثل ریسمانى که در چاهى عمیق به لرزش و اضطراب در مى آید بر خود خواهید لرزید.»
توضیح خطبه ۵
۱- امام به نکته بسیار مهمی اشاره میکند و آن اینکه اگر نهضتی بخواهد پایدار باشد با تفرقه بدست نمیآید و باید سپاه و یاور داشته باشد. دعوت عباس و ابوسفیان را برای خلافت خود را در واقع مخالف وحدت مسلمین میداند. امام نیز به این نتیجه رسیده بود که شرایط برای خلافت او فراهم نیست و مانند میوه کال است و مانند کاشتن دانه است در زمینی که مال دیگران میباشد .
۲- از متن خطبه مشخص است که برای تحریک او، از وی میخواستند که نترسد و وارد میدان شود که علی (ع) با هوشیاری دست آنان را خوانده و اعلام میدارد که نه تنها از مردن نمیترسد بلکه از علاقه کودک به پستان مادر طالب تر به مرگ است اما چه نتیجهای از آن به دست میآید .
۳- جالب تر از خطبه، کسانی هستند که محرک علی برا ی مبارزه جهت کسب خلافت بودند. عباس و ابوسفیان. عباس که مردد بین اسلام و بت پرستی بود و ابوسفیان که تا حد مرگ مقابل اسلام ایستاد و به ناچار تسلیم شد و توسط پیامبر آزاد گشت. آیا آنان دلشان برای اسلام حقیقی سوخته بود و علی را نماد اسلام حقیقی میدانستند؟ و یا اندیشهای پلید در ذهن داشتند و خود را دایه دلسوزتر از مادر جلوه میدادند؟ یعنی اینکه آیا سران مهاجرین و انصار که با تمام وجود برای تثبیت اندیشه پیامبر کوشیده بوند و از اولین گروندگان به او بودند حقیقت اسلام را نمیفهمند ولی معاندین سرسخت وی میفهمیدند؟
علی هوشیار تر از آن بود که تحت تاثیر آنان قرار گیرد و تن به انشقاق مسلمین دهد و ثمره خون شهدای صدر اسلام را به هدر دهد.
• خطبه ۸
از سخنان آن گرامى است. این سخنان را امام (ع) موقعى ایراد فرمود که اظهار آن را ضرورى دانست. روى سخن او با زبیر است.
« زبیر فکر مىکند که با دستش بیعت کرده و نه با دلش،
و حال آنکه او به بیعت کردن اقرار کرده است ولى مدّعى شده که در قلبش نیت بیعت نداشته.
او باید براى این ادعا دلیل قابل پذیرش ارائه دهد،
و گر نه باید به بیعت و تعهّدى که از آن شانه خالى کرده باقى بماند.»
توضیح خطبه ۸
۱- زبیر بیعت کرده بود و باید به بیعت خود باقی میماند و پیمان شکنی نمیکرد .
۲- اینکه زبیر ادعا کند که با دستش بیعت کرده ولی دلش با بیعت نبوده ادعای بلادلیل است .
۳- یا نباید متعهد شد و یا اگر تعهدی بود باید به تعهد عمل شود .
• خطبه ۳۰
از سخنان آن گرامى است در باره کشتن عثمان
«اگر دستور قتل عثمان را داده بودم قاتل من بودم و اگر مردم را از کشتن او باز داشته بودم، یارى او کرده بودم.
و حال آنکه کسى که به او یارى رساند نمىتواند بگوید من بهتر از آن کس هستم که او را خوار کرد و هر که او را خوار کرد نمىتواند بگوید که آنکه یاریش کرده بهتر از من است.
هم اینک سبب قتل عثمان را برایتان مىگویم:
خود کامگى کرد و بد عمل نمود، شما هم کم حوصلگى کردید بنا بر این شما نیز بد کردید.
پروردگار حکمى دارد که واقع خواهد شد و آن حکم، هم دامن افراد خود کامه و هم افراد کم حوصله را خواهد گرفت.»
توضیح خطبه ۳۰
۱- امام علی در این خطبه میگوید نه دستور قتل عثمان را داده است و نه او را یاری کرده است ولی تلاش کرد چنین اتفاقی نیافتد، علی عثمان را نصیحت کرد که خود کامگی نکند و مردم را بر حذر داشت که خونش را نریزند .(کم حوصلگی نکنند )زیرا هر دو کار به ضرر جامعه مسلمین بود .
۲- امام علی میگوید همچنانکه خودکامگی حاکم بد است، کم حوصلگی امت و عصیان بر حاکم نیز زیان آور است . چنانکه خلیفه کشی باب شد و کار از دست بزرگان و دلسوزان خارج گشت و آشفتگی و اختلاف امت را فرا گرفت، از این به بعد کافی است گروهی از بعضی از رفتارهای خلیفه و یا بعضی تصمیماتش مخالف باشند، بجای گفتگو شمشیر حکومت میکند و فرصت برای فرصت طلبان فراهم میگردد.
• خطبه۳۷
سخنى از آن حضرت (ع) که تواند خطبهاى باشد
«به یارى دین برخاستم، در روزگارى که همه در کار سستى مىنمودند.
و در آن هنگام که هرکس سر در لاک خود فرو برده بود، این من بودم که سر برافراشتم.
[و در آن هنگام، که زبان همگان بسته بود، این من بودم که به سخن آمدم.]
و در آن هنگام که همه در راه مانده بودند، این من بودم که به هدایت نور خدا راه خویش پى گرفتم.
ادعایم از همه کمتر بود و حال آنکه، بر همگان پیشى جسته بودم و زمام کارها به دست گرفته و پیش مىتاختم و بتنهایى، از همه گرو مىبردم.
همانند کوهى که تندرها نجنبانندش و توفانها برنکنندش.
هیچ کس بر من عیبى نتوانست گرفت و در غیبت من سخنى نتوانست گفت.
اکنون هر ذلیل ستمدیدهاى در نزد من عزیز و ارجمند است تا حقّش را بگیرم و به او دهم و هر نیرومند سرکش در نزد من ناتوان و حقیر است که حق ستمدیدگان را از او بستانم.
ما به قضاى خداوند راضى هستیم و تسلیم فرمان او.
پندارى که من بر رسول الله (ص) دروغ مىبندم به خدا سوگند، من نخستین کسى هستم که پیامبرى او تصدیق کردهام، چگونه نخستین کسى باشم که بر او دروغ مىبندد به کار خود درنگریستم، دیدم پیش از آنکه بیعت کنم مىبایست از فرمان رسول الله (ص) اطاعت کنم که مرا به مدارا خوانده بود.
آرى، در آن هنگام عهد و پیمان دیگرى به گردن من بود.»
توضیح خطبه ۳۷
امام علی برای بیعت خود با خلفا استشهاد به فرمان رسول گرامی میکند که وی را توصیه به مدارا کرده بود.
• خطبه۵۳
از سخنان آن گرامى است و در باره بیعت کردن مردم بعد از عثمان است
«پس مردم به شوق بیعت کردن با من مثل شتران تشنه به هنگام آشامیدن آب،
در حالى که ریسمانشان باز شد و ساربان رهایشان کرده هجوم آوردندz
تا آنجا که پنداشتم قصد جان مرا کردهاند.
و یا این که در نظر دارند یکدیگر را از پا در آورند.
زیر و بم این کار را بررسى کردم،
و دیدم جز این چارهاى نیست که جنگ با آنان را انتخاب کنم.
یا آنچه را رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) براى من آورده کنار بگذارم و نادیده بگیرم.
در نتیجه جنگیدن را از قبول کیفر الهى آسانتر یافتم،
و رنج این جهان را بر عذاب جهان آخرت برگزیدم.»
توضیح خطبه ۵۳
۱- خطبه دارای دو بخش است که ظاهرا کنار هم قرار گرفتهاند: بخش اول مربوط به زمان بیعت است و بخش دوم مربوط به شروع جنگهای داخلی خصوصا جنگ با شام، زیرا جنگ جمل فتنهای کوتاه مدت و کم هزینه بوده و سریع به نتیجه رسیده و با کمال تاسف با از دست رفتن دو مهاجر نخستین و موید پیامبر روبرو شد و حیثیت همسر پیامبر نیز خدشه دار شد .
۲- قسمت اول خطبه کاملا موید خواست مردم برای به حکومت و خلافت رسیدن حاکم است که مانند سایر نامهها و خطب این نظر مورد تاکید قرار گرفته است .
• خطبه۶۶
از سخنان آن گرامى است
«نقل شده وقتى بعد از ارتحال رسول گرامى اسلام (صلّى اللَّه علیه و آله) اخبار سقیفه بنى ساعده به امام (علیه السلام) رسید، فرمود: انصار چه گفتند؟
گفتند انصار گفتهاند از ما امیرى و از شما امیرى. فرمود:
پس چرا در برابر آنها این دلیل را نیاوردید که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: با نیکوکاران انصار نیکى کنید و از بدکارانشان درگذرید.
عرض کردند: در سخن پیامبر چه دلیلى نهفته است؟
فرمود: اگر امارت و خلافت حق ایشان بود پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) سفارش آنان را نمىکرد. (بلکه به ایشان سفارش دیگران را مىنمود.)
امام (علیه السلام) پرسید قریش چه گفتند؟
عرض کردند: قریش به این استدلال کردند که از شجره رسول خدایند.
امام (علیه السلام) فرمود: آرى به درخت استدلال کردند.
ولى میوه آن درخت را تباه ساختند.»
توضیح خطبه ۶۶
۱- آنچه در سقیفه گذشت مناظره میان دو فراکسیون مهاجرین و انصار بوده که که به تعبیر علی (ع) شوریٰ و تعیین خلیفه حق آنان است " اگر امارت و خلافت حق ایشان بود پیامبر سفارش آنان (انصار) را نمىکرد".
۲- آنچه مسلم است امام علی هم معتقد بود که خلافت باید به دست مهاجرین باشد .( با استدلال از حدیث پیامبر)
۳- ولی در بین مهاجرین چه کسی لیاقت خلافت دارد؟ این موضع اختلاف او و مهاجرین است.
۴- در این شک نیست که امام علی خود را شایسته ترین فرد برای خلافت میدانست، از مهاجرین بود از شجره رسول الله بود، در دامان او بزرگ شده بود، آنچه میدانست از او آموخته بود، اگر او بیش از همه برای تثبیت اسلام جان فشانی نکرده باشد، کمتر از هیچکدام نبوده است ( چه آنها که به شهادت رسیدند و چه آنها که باقی ماندند).
۵- با این وصف در مقابل خواست این شورا تسلیم شد زیرا رضای پروردگار و وحدت مسلمین را در این میدید.
ادامه دارد
بخش پیشین
اقای ممقانی با سلام. شکی نیست که شما بسیار عالم و دانا وغرق فضائل بزرگ مرد دنیای دیروز و امروز و احتمالا و فردا هستید ! ولی به زبانی سخن میگوئید که نه خود باور دارید ! و نه برای جوانان راه حلی دارید! استناد به نهج البلاغه ومکاتبات سران قوم وقبیله در 1400 سال پیش قرار است چه مشکلی از مشکلات امروز مارا حل کند؟ گیریم که مولا علی جانشین بر حق پیامبر بود ! سایر خلفا حق اورا ضایع کردند! ولی بلاخره پس از قتل عثمان نوبت خلافت علی رسید و جنگ خانمان بر انداز مسلمین با هم ! که تا امرورز هم ادامه دارد! لطفا بطور مختصر بفرمائید نتیچه اخلاقی این همه مستندات شما چیست ؟! با استاد محترمی بد خلقی میکردم که استاد به زبانی حرف بزن شاید زبان شما برای جوانان مفهوم باشد! صد رحمت به شیر پاکی که ان استاد خورده بودند ! شما فکر میکنید اگر قلمبه سلمبه بگوئید بر همه جوانان حجت تمام است که شما میفهمید و لا غیر! گاهی جوانان متهم میشوند که شما در دنیای مجازی زندگی میکنید وما میدانیم و شما نمیفهمید! ولی بخدا قسم شما در غار اصحاب کهف خوابیده اید! و دنیا منتظر شما نخواهد بود ! فقط در این میان عده ای نادان به قتل وکشتار خود مشغولند ( به استناد فرمایشات شما وسلفیها !) واقعا متاسفم !
احسنت.خیلی زیبا و منطقی بود
اقای ممقانی با درود مجدد . شما چه اصراری دارید اتش به خرمن جهالت تشیع و تسنن بزنید؟! این همه کشتار وغارت کافی نبود؟ اگر عشق به علی داری شما را مبارک باد. در خلوت خودت انقدر یا هو یا علی بکن تا به وصال یار رسیده تا مجنون شده و کف بردهان قالب تن فدای عشق کنی ! میخواهی چند صد مثال و حکایت بیاورم که شیفتگان شما چگونه یا علی گویان انسانها را سر بریدند و شکمها پاره کرده و ناموسها بباد دادند ؟! وبر عکس ! که همین روزها شاهد سبوعیت وخشونت غیر انسانی مخالفان شما هستیم ؟! تا همین چند سال پیش خاطرم نیست ماه شوال یا شعبان در شهر ما معروف بود به ماه عمر کشان!! مجسمه ها یا عروسکهای پارچه ای درست میکردند به ابعاد ادمی با عمامه ای و تسبیحی از پشکل گوسفند ! در روز قتل عمر طی مراسمی که شبیه کارنوالهای امروزی بود انرا به به اتش میکشیدندو رقص و پایکوبی و ختنه سوران وبعله بوران!! از انطرف هم هر کس شیعه علی را میکشت یک راست میرفت توی بغل حوریهای بهشتی!! که هنوز هم ادامه دارد! اقای ممقانی خودتان غافلید یا خودتان را به غفلت میزنید ولی قطعا در این جنایات شریک هستید ! اگر علی را دوست دارید تورا به علی قسم در خلوت خودتان ذکریا علی بگوئید ! شاید از ان طرف نادری هم باشد تا بگوید: انقدر یا عمر بگوئید تا جانتان به لب رسد! باور بفرمائید اگر مقوله بعدی شما بازهم از این مقوله باشد رعایت قواعد زمانه را نخواهم کرد ! چون فرمایشات شما ادامه جنگ احمقانه حیدری نعمتی است ! و خونم بریزید همانطور که خون زنده یاد احمد کسروی را ریختید. والسلام .
از نویسنده محترم مقاله این پرسش را دارم که مخاطب شما کیست؟ اگر مخاطب شما شیعیان مومن و پیرو امام اولشان هستند که امروز سوار بر قدرتند و با زور اسلحه دیگر احتیاج به بحث و مراجعه به احادیث و روایات ندارند. اگر مخاطب شما نسل جوان است و اپوزیسیون سکولار.....هستند که این مسائل از بیخ و بن برای ما بی اهمیت است. نسل امروز ایران حقوق انسانی اساسی خود را طلب می کند چه آیات و احادیثی که شما در دست دارید این حقوق را تایید بکند و چه نکند. اصولا این نسل از این گفتمان عبور کرده.
ایشان طبق دیدگاه خودش حضرت علی و جکومت داری رو بیان فرمودند...من نمی دونم چرا بعضی ها اینقدر بهشون برمی خوره..طرف تو نظرات این سایت نوشته برو تو خونه هرچی دلت می خواد علی علی کن...آخه این چه حرفیه.این چه دموکراسیه..یعنی آقای ممقانی حق نداره عقیده ش رو بیان کنه..چون شما از دین کینه دارید ایشون هم باید چیزی نگه...من ماندم فردا
ی آزادی ایران شما چه خواهی کرد...این که بود رفتنم وای به برگشتنم
جناب ممقانی اولا بهتر است نامه ششم را بخوانید که علی به معاویه نوشته وانتخاب ابوبکر وعمر وعثمان را موجب رضای خدا دانسته وانتخاب خود را نیز برابر با آنها می داند ...ثانیا در هیچ کتابی از علی نقل نشده که او خودرا منتخب خدا دانسته باشد...بنا براین در صدر اسلام یک انتخاب کاملا دمکراتیک صورت پذیرفت که متاسفانه با سرکار آمدن بنی امیه این از بین رفت وصولا شیعه این نوع حکومت را قبول ندارد وتنها شکل حکومتی را قبول می کند که بقول خودش الهی ومنتخب خدا باشد که در واقع همان حکومت فرعونی است! ...ضمنا در مورد شقشقیه به عرض برسانم که در فرهنگ عرب زمانیکه شتر بسیار عصبانی میگردد غده ای در زیز گلوی او بزرگ می شود که عرب به آن شقشق می گوید وعلی(ع) بعد از آن که آن سخنان را گفت وناتمام گذاشت فرمود آن شقشقیه ای بود ....یعنی حرفهای من از روی عصبانیت بوده ..وعرفی که از روی عصبانیت وعصبیت باشد معلوم است که ارزشی ندارد پس شما هم آن قدر بدنبال آن خطبه نباشید وبیشتر به نامه ششم او توجه فرمایید.
ارسال کردن دیدگاه جدید