خلافت و بیعت در نهج البلاغه (۱)
شنبه, 1390-02-31 11:43
نسخه قابل چاپ
علی ممقانی
علی ممقانی − آنچه پیش روست بررسی موضوع خلافت و بیعت در نهج البلاغه است. این مقاله فارغ از اینکه نهج البلاغه چه میزان سندیت دارد، به این کتاب مینگرد.
از آنجا که هر مذهب اسلامی (شیعه و سنی) علی (ع) را یکی از خلفای بر حق میشمرد (بعنوان یکی از خلفای راشدین و یا اولین خلیفه بر حق پیامبر اسلام)، دانستن اینکه علی در مورد منشأ حکومت چه نظری داشت، دارای اهمیت ویژهای است.
۱- آیا او تعیین خلیفه را حق الهی میدانست یا حق مردم؟
۲- حکومت خود را متکی به خواست خدا و رسول میشمرد یا متکی به بیعت؟
۳- خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را به حق میدید و یا به ناحق؟
۴- به حق خلافت خود از این نظر مینگریست که منصوب الهی است، یا از این نظر که منتخب مردم است؟
نهج البلاغه توسط سید رضی از مجموعه خطبه ها، نامهها و کلمات کوتاه علی (ع) جمع آوری شده است. علمای مسلمان نهج البلاغه را به لحظ سندیت از ۶۰ درصد تا ۱۰۰ درصد معتبر میدانند.مسلم است نامهها از اعتبار بیشتری نسبت به خطبهها و کلمات کوتاه برخوردار است زیرا مکتوبات از سندیت بیشتری برخوردار است تا سخنرانیای (خطبهای) که بعداًتوسط شنوندهای نگارش شده باشد.
کاوش ما در این مقاله گرد پرسشهای بالا با نظر به نهج البلاغه صورت میگیرد، و آنچنان که اشاره شد، بی توجه به اینکه آیا واقعاً چنین مطلبی (نامه یا خطبه) از شخص علی (ع) صادر شده است یا نه.
ضمناً، دانستن شرایط اجتماعی، فکری و فرهنگی آن روزگار ازنظر درک موضوع بسیار حائز اهمیت است.
شرایط اجتماعی دوران نبوت و خلافتاولیه در زمان بعثت پیامبر در مکه
− بنا به مردسالاری حاکم، پدر خانواده تعیین کننده سرنوشت خانواده بود
− چند خانواده هم خون تشکیل یک خاندان را میدادند که هر کدام در یکی از درههای میان کوههای مکه زندگی میکردند.
− سران خاندان درباره سرنوشت مکه تصمیم مشترک میگرفتند. این سران از نسل مشترک بودند که در نهایت از فرزندان اسماعیل فرزندابراهیم شمرده میشدند.
لذا تصمیم سران خاندان تصمیم همه مردم آن خاندان تلقی میشد.
وضعیت مدینه (یثرب) که در آنجا نیز دو قبیله بزرگ اوس و خزرج و نیز قبایل یهودی که عمدتاً در اطراف مدینه زندگی میکردند، نیز بر همین روال بود. تصمیم سران اوس و خزرج نیز تصمیم مردم یثرب تلقی میشد.
بسیاری قبایل اطراف با وفات پیامبر، پیمان خود را با او تمام شده تلقی کرده و از این اتحاد که حول پیامبر شکل گرفته بود خارج شدند ( جنگهای رده به همین جهت اتفاق افتاد)، زیرا آنان آنقدر میفهمیدند که سرنوشت جامعه جدید توسط قبایل مدینه و مکه تعیین میشود نه قبایل اطراف آن به تعبیر دیگر آنان هم پیمانی با محمد را از بعد اجتماعی آن میدیدند و آن را یک پیمان دینی نمیدانستند.
معمولاً بزرگان قبایل مردان نسبتاٌ مسن بودند که مقبولیتی میان قبیله خود داشتند، و بدیهی است در تصمیمگیریهای مهم رأی مردان صاحب نظرو رده دوم قبیله را نیز جویا میشدند و سپس تصمیم گرفته میشد.
سنت فوق در زمان حاکمیت پیامبر نیز جاری بود. وقتی مهاجرین (کسانی که همراه پیامبر از مکه به مدینه آمده بودند) و انصار (قبایلی از مدینه که با پیامبر پیمان بسته بودند) طرف مشورت پیامبر قرار میگرفتند، این سران قبایل بودند که در تصمیم گیری دخالت داشتند، نه همه مردم.
به تعبیر دیگر نه زنان دخالت میکردند و نه مردان معمولی، آنان تابع نظر سران قبایل خود بودند.
انتخاب اولین خلیفه
− بر اساس شرایط فوق وقتی پیامبر وفات میکند، طبیعی است که سران قبایل نسبت به سرنوشت خود حساسیت به خرج دهند و حتی علاقهمند باشند سرنوشت جامعه جدید ( که متشکل ازبسیاری قبایل اطراف مدینه و مکه و نیزخود مکه و مدینه) را به دست بگیرند.
در این میان بسیاری قبایل اطراف با وفات پیامبر، پیمان خود را با او تمام شده تلقی کرده و از این اتحاد که حول پیامبر شکل گرفته بود خارج شدند ( جنگهای رده به همین جهت اتفاق افتاد)، زیرا آنان آنقدر میفهمیدند که سرنوشت جامعه جدید توسط قبایل مدینه و مکه تعیین میشود نه قبایل اطراف آن به تعبیر دیگر آنان هم پیمانی با محمد را از بعد اجتماعی آن میدیدند و آن را یک پیمان دینی نمیدانستند.
تمام سران قبایل مکه و مدینه در زمان فوت پیامبر در مدینه حضور داشتند، بدیهی است هر کدام تلاش کند فراکسیونی تشکیل دهد تا ریاست این جامعه جدید را به دست گیرد.
فراکسیون اول : فراکسیون انصار بود. سران اوس و خزرج در سقیفه گردآمدند تا خلافت را در قبیله اوس و خزرج قرار دهند.
فراکسیون دوم : فراکسیون مهاجرین بود. ابوبکر، بزرگ بنی یتیم و عمر، بزرگ عدی در رأس این فراکسیون قرار داشتند.
فراکسیون سوم : از مهاجرین بودند که علاقهای به حاکمیت فراکسیون دوم نداشتند. این گروه عمدتأ جزو السابقون (پیروان اولیه پیامبر) نبودند، بلکه بعداً به اسلام گرویده بودند. عباس، عموی پیامبر و ابوسفیان هسته اصلی این فراکسیون بودند. آنان علی (ع) را کاندیدای خلافت کردند.
− مستندات فراکسیونها مبنی بر حقانیت گروه خود برای خلیفه شدن به شرح زیر بود:
فراکسیون انصار : اگر ما به پیامبر جا و امکانات نمیدادیم و با او همراهی نمیکردیم، او موفق به تشکیل چنین حکومتی نبود. لذا، حق ماست که حاکمان جامعه جدید بعد از پیامبر باشیم (خصوصأ اینکه مدینه مرکز حکومت بود).
فراکسیون مهاجرین : ما جزو اولین کسانی بودیم که به اسلام محمد ایمان آوردیم و دین محمد به یاری ما حیات یافت، و پیامبر نیز فرموده بود که ائمه بعدی من از قریشاند و قریش مکی است نه مدنی، پس خلافت حق آنان است.
فراکسیون سوم نیز که علاقه به آن دو فراکسیون نداشتند، علی (ع) را از آن جهت که نزدیکترین فرد به پیامبر بوده و مورد علاقه و داماد اوست شایسته خلافت میدانستند، و یا مانند ابوسفیان خلافت علی را وسیله تفرقه میان مسلمین میدیدند.
بیعت نه تکلیف دینی بلکه وظیفهای عرفی واجتماعی است واگر کسی بیعت نکند مرتکب معصیت نشده واین حق اوست.
بیعت اجباری ویا خلافت بدون بیعت مردم با خلیفه مورد تأیید امام علی نبوده است.
موضع علی (ع) درباره انتخاب خلیفه اول:
علی (ع) به عباس و ابوسفیان جواب رد میدهد، در عین حال خود را شایسته خلافت میداند. وقتی ماجرای سقیفه را میشنود که در آنجا دو گروه فراکسیون مهاجرین و انصار در حال قانع کردن دیگری هستند، ضمن رد استدلال انصار و پذیرفتن استدلال مهاجرین، حق خلافت را از آن خود دانسته و دیگر مهاجرین را غاصب حق خود میشمرد، اما در سقیفه حاضر نمیشود و در هیج جلسهای و اجتماعی برای دفاع از حق خود سخنی نمیگوید. او در نهایت با منتخب سران حاضر در سقیفه بیعت کرده و با او همراهی و همدلی کرده و مشورت میدهد هرچند خود را خار در چشم و استخوان در گلو مییابد.
− قتل عثمان: قبل از خلافت علی (ع) سه خلیفه حکومت کردند،.دو خلیفه اول در مجموع سبب اعتراض مردم نشدند، اما خلیفه سوم باعث ایجاد اعتراض در جامعه شد. اعتراض مردم بیشتر به اطرافیان وی بود که افرادی ناشایست بودند نه خودش.
طلحه، زبیر و عایشه بیشترین نقش را در تحریک مردم علیه عثمان داشتند . مردم علی (ع) را واسطه قرار دادند تا با عثمان مذاکره کرده و علت اعتراض مردم را به گوش او برسانند. مع الاسف این کار مؤثر واقع نشد و علیرغم تلاش علی (ع) برای جلوگیری از شورش و قتل خلیفه، این امر اتفاق افتاد و او بوسیله مخالفانش کشته شد. سران مهاجر و انصار با علی دست بیعت دادند و علیرغم اکراه علی (ع) مبنی بر عدم پذیرش خلافت، با اصرار مردم و سران مهاجر و انصار خلافت را پذیرفت.
− دو گروه جزء مخالفان علی (ع) شدند:
۱- گروهی که با روی کار آمدن علی (ع) موقعیت خود را از دست میدادند که در رأس آن معاویه قرار داشت.
۲- گروهی که انتظار پست و مقامی داشتند، اما علی (ع) از سپردن پستی به آنان اجتناب کرد.
هر دو گروه ادعای خونخواهی عثمان را کردند. گروه اول خود علی (ع) را عامل کشتن عثمان اعلام کردند و گروه دوم علی (ع) را عامل قتل نمیدانستند، لکن متقاضی مجازات قاتل او بودند.
هر دو گروه به حقیقت ماجرا آگاهی داشتند و ضمن اینکه از این قتل راضی بودند اما آن را بهانهای برای مخالفت با خلیفه جدید قرارداده بودند.
بررسی مجموعهای از نامهها
مشروح مذاکرات و نامه نگاریها تصویر گویایی به دست میدهد از آنچه در آن زمان رخ داد.
در زیر نامهها و خطبهها از نهج البلاغه فیض الاسلام و با ترجمه آقای ارفع نقل میگردد.
• نامه ۱
این نامه را امام علی (ع) براى مردم کوفه نوشت، در آن زمانى که از مدینه به بصره مىرفت.
«از بنده خدا على امیر المؤمنین به مردم کوفه که از سران انصار و بلندپایگان عرب مىباشند.
اما بعد از حمد و ثناى پروردگار و درود بر محمّد و آلش من شما را از کار عثمان با خبر مىکنم به طورى که شنیدن آن مانند دیدن است. مردم به عثمان و کارهایش ایراد گرفته در حالى که من از مهاجرین بودم و بیشتر مىخواستم که او خشنود شود و کمتر سرزنشش مىکردم ولى طلحه و زبیر راحتترین کارشان این بود که به او بتازند و آرامترین رفتارشان نسبت به او راندن شدید او بود.
و عایشه هم سر برآورد و خشمى را که از او داشت آشکار نمود. در این بین مردم نیز دست به کار شدند و او را کشتند. و سپس مردم با من بیعت کردند در حالى که نه از این کار کراهتى داشتند و نه مجبور بودند، بلکه از روى میل و رغبت و به اختیار انجام دادند.
بدانید که مرکز هجرت (مدینه) از مردمش جدا شد و اهل آن نیز از آن خارج شدند و آن شهر چون دیگ جوشان گشت و فتنه بر قطب و مرکز دین ایستاد بنا بر این شتابان به سوى امیر خودتان بیایید و براى جهاد با دشمنان پیشدستى کنید، اگر خدا بخواهد.»
توضیح نامه ۱
۱- امام علی علاقمند بود که عثمان در مقام خلافتش موفق باشد، هر چند اعمالی انجام میداد که رضایت بخش نبود. با این حال علی نسبت به سایر صحابی رسول گرامی کمتر او را سرزنش میکرد و این به معنای همراهی و عدم مخالفت با خلافت عثمان بود.
۲- اقبال بزرگان مهاجر و انصار و به تبع آنها مردم بر خلافت علی نه از روی اکراه و اجبار بلکه از روی میل ورغبت بوده است و این نشان میدهد از دیدگاه علی باید بیعت با اختیار وتمایل انجام گیرد نه اجبار.
۳- بنابراین بیعت نه تکلیف دینی بلکه وظیفهای عرفی واجتماعی است واگر کسی بیعت نکند مرتکب معصیت نشده واین حق اوست.
۴- بیعت اجباری ویا خلافت بدون بیعت مردم با خلیفه مورد تأیید امام علی نبوده است.
• نامه۶
از نامههاى آن گرامى است به معاویه
«همان مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط با من بیعت کردند، بنا بر این آنکه حاضر است نتواند دیگرى را خلیفه خود قرار دهد و آنکه غایب است نتواند کار حاضران را قبول نکند.
شورىٰ حق مهاجرین و انصار است. پس اگر آنان بر مردى گرد آمدند و او را امام نامیدند رضاى پروردگار را جلب کردهاند
و اگر کسى به عمل آنها عیب گیرد و یا بدعتى را پدید آورد و از فرمان آنها سرپیچى کند او را به اطاعت وادار مىنماید و اگر آنها را اطاعت نکرد با او مىجنگیدند، زیرا که غیر اهل ایمان را طى کرده است. و خداوند او را به آنچه بدان رو آورده واگذار نماید.
اى معاویه به جانم سوگند اگر به دیده عقلت بنگرى و از هواى نفس خود چشمپوشى کنى خواهى دید که من از مردمان دیگر از خون عثمان و کشته شدن وى بیزارترم، و تو خوب مىدانى که من از آن گوشهگیرى نمودم جز این که به من تهمت بزنى و مطلبى که برایت روشن است پنهان نمایى.»
توضیح نامه ۶
۱- دراین نامه علی به صراحت روش بیعت با سه خلیفه پیشین و نیز روش بیعت با خود را که مانند سه خلیفه قبل است مورد تأیید قرار میدهد و سر پیچی از آن را غیر راه اهل ایمان میشمرد.
۲- حق خلیفه میداند که با نا فرمانبران (شورشیان) بجنگد و کسانی را که در مقابل انتخاب مردم قرار میگیرند، بدعت گذار مینامد.
۳- بزرگان و پیشتازان در پیروی از رسول گرامی را − که همان مهاجرین و انصار باشند − دارای حق انتخاب خلیفه میداند، به طوری که اگر آنان با کسی بیعت کنند او امام و پیشوای مسلمین بوده و رضای پروردگار نیز در آن است.
۴- بنابراین سرپیچی او نیز از انتخاب شورا نمیتوانست عملی درست باشد، لذا او نیز چنین نکرد و به این انتخاب احترام گذاشت .
• نامه۷
از نامههاى آن گرامى است به معاویه
«پس از حمد ثناى پروردگار و درود بر محمّد و آلش از تو به من موعظهاى رسید که کلماتش به هم پیوسته و الفاظ آن آراسته بود. تو بخاطر گمراهى خود این نامه را ترتیب داده و به علت رأى بدت آن را فرستادهاى.
نامه را کسى فرستاده که بصیرتى ندارد تا راهنمایش باشد و رهبرى ندارد که ارشادش فرماید. هواى نفس او را خواند اجابتش کرد و گمراهى او را راند به دنبالش حرکت کرد به همین جهت یاوهسرایى کرده و راه خطا و اشتباه را رفته است.
اى معاویه: خلافت یک بار بیعت کردن است و دوباره نمىتوان در باره آن اظهار نظر کرد و اختیار در بیعت کردن و نکردن، دیگر از سر گرفته نمىشود. کسى که خود را از بیعت خارج کند طعنزننده و عیبجوست و آنکه تأمل و تردید نماید منافق و دوروست.»
امام علی اختیاری بودن بیعت را یادآوری کرده و مینویسد که این انتخاب یک بار است و با گذشت زمان درباره یک خلیفه تکرار نمیشود (و این سنت پذیرفته آن زمان بود).
توضیح نامه ۷
۱- در این نامه امام علی اختیاری بودن بیعت را یادآوری کرده و مینویسد که این انتخاب یک بار است و با گذشت زمان درباره یک خلیفه تکرار نمیشود (و این سنت پذیرفته آن زمان بود).
۲- کسانی را که پس از بیعت پیمان شکنی کنند طعنهزننده و عیبجو میداند و حتی کسانی را که تردید کنند دورو مینامد.
۳- علی بر اساس سنت قبیلهای حاکم بر منطقه حجاز انتخاب حاکم را دورهای نمیداند، بلکه از دید او نیز یک انتخاب است تا مرگ حاکم، و این نشان میدهد که مسئله خلافت و حکومت امری عرفی و مطابق با سلیقه مردم زمانه است و نه فرمانی ابدی و دستوری الهی که تخلف از آن شیوه گناه محسوب شده و متخلف مجازات شود.
۴- حتی امروزه هم هر حکومتی که داعیه دینی دارد به میل و یا به ناچار از سنتهای امروزی حکومت ( مثل تفکیک قوا) تبعیت میکند ویا تظاهر به آن میکند.
• نامه ۹
از نامههاى آن گرامى است به معاویه
«آن قوم (قریش) قصد کشتن پیغمبر ما را داشتند و مىخواستند که ریشه ما را بکنند و براى ما غم و غصهها به وجود آوردند و کارهایى انجام دادند. ما را از زندگى خوب و گوارا باز داشتند و ترس و نگرانى را همراهمان کردند. مجبورمان نمودند تا به کوهى سخت و خشک برویم و آتش جنگ را برایمان برافروختند.
ولى خداوند تبارک و تعالى اراده کرد تا ما پاسدار شریعت و نگاهدار حرمتش باشیم.
مؤمن ما طالب مزد بود و کافر ما از اصل و ریشه خانوادگى خویش حمایت مىکرد. در بین قریش آنکه مسلمان شده بود و وحشتى که ما از کفار داشتیم نداشت به خاطر سوگند عمدى که با مشرکان بسته بودند و همین پیمان آنها را از آسیب دیدن حفظ مىکرد و یا به واسطه خویشاوندانى که داشتند و از آنها دفاع مىکردند از کشته شدن در امان بودند
و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) هر وقت جنگ شدت مىیافت و میدان کارزار از خون، سرخ مى گردید و مردم در ترس و هراس واقع مىشدند اهل بیت خود را خط مقدم جبهه مىفرستاد و بدین وسیله اصحاب خود را از سوزش نیزهها و شمشیرها باز مىداشت
چنانچه عبیدة بن حارث در جنگ بدر و حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ موته به شهادت رسیدند و کسى که اگر مایل بودم نام او را ببرم (مقصود خود حضرت است) مانند آنان خواهان شهادت بود لکن مرگ آنها جلو افتاده و مرگ او (امیر المؤمنین) به تأخیر افتاد. »
توضیح نامه۹
۱- هر چند به ظاهر متن نامه ارتباط مستقیمی به موضوع بیعت و خلافت ندارد، اما از آنجا که شیعه خلافت را منحصر در اهل بیت میداند دارای اهمیت است.
۲- چنانچه از متن بر میآید بر خلاف عقیده رایج شیعیان، اهل بیت از دیدگاه علی خاندان و فامیل رسول گرامی است چنانچه حمزه عموی پیامبر بود ؛ جعفر و علی پسرعموی پیامبر بودند ولی از نظر امام علی از اهل بیت و حتی جزء شاخص اهل بیت بودند . زیرا با جانفشانی و شهادت آنها نهال دین پایدار ماند و تنومند شد.
۳- البته همسران، دخترها و نوههای پیامبر هم از اهل بیت اند.
• نامه ۲۸
از نامههاى آن گرامى است به معاویه در پاسخ به او،
و آن از نیکوترین نامههاست
«بعد از حمد و ثناى پروردگار و صلوات بر محمّد و آلش، نامهات به من رسید که در آن نوشته بودى خداوند حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) را براى دینش برگزید و او را توسط اصحابش یارى نمود که آنها نیز مورد تأیید پروردگار بودند.
روزگار چیز عجیبى را از تو براى ما پنهان کرده بود و آن کلامى است که تو آغاز کردهاى که ما را به خیر و نیکویى پروردگار که در نزد ماست و به نعمتى که از ناحیه رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به ما داده شده آگاهمان ساختهاى در این یادآورى تو مثل کسى هستى که خرما را به "هجر" جایى که خرما فراوان است ببرد و یا آنکه استاد خود را به مسابقه دعوت کند.
و تو خیال کردى که آن دو نفر در اسلام بهترین مردم هستند و بر فرض که درست گفته باشى تو چه بهرهاى از آن دارى و اگر درست نگفته باشى ننگ و زیانى براى تو ندارد. و ترا چه به این که کى برتر است و کى برتر نیست و چه کسى رهبر و چه کسى رعیت است.
آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد که بین مهاجرین نخستین و ترتیب درجات ایشان و تعریف طبقات آنها نظر بدهند هیهات سخنى است ناروا و گفتارى است بیهوده که انسان محکوم و بىلیاقت به قضاوت بنشیند.
اى مرد آیا سر جاى خود نمىنشینى و آیا کوتاه دستى خود را نمىبینى و آیا آنچه را خود لایق آن هستى انتخاب نمىکنى چه کسى مغلوب تو واقع شدهو یا چه کسى پیروز گشته است تو در بیابان گمراهى سرگردانى و از راه مستقیم روگردانى.
و من هر چه مىگویم نه به خاطر آنکه تو آگاه شوى بلکه فقط براى آنکه نعمتهاى الهى را بازگو نمایم به تحقیق که عدهاى از مهاجرین و انصار که هر کدام داراى فضایلى بودند به شهادت رسیدند.
تا آن زمان که شهید ما به مقام شهادت نایل گشت و او را سید الشهداء نامیدند و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) وقتى بر او نماز مىخواند هفتاد تکبیر گفت.
و آیا ندیدى که عدهاى از مسلمین دستهاى خود را در راه خدا از دست دادند و هر کدام داراى فضایلى بودند و چون یکى از ما را ضربتى رسید و دستش جدا شد در بارهاش گفته شد پرواز کننده در بهشت که داراى دو بال مىباشد.
و اگر پروردگار نهى نفرموده بود که کسى خود را تهذیب نکند گوینده این سخنان فضیلتهایى را برمىشمرد که دلهاى مؤمنین با آنها آشنا و گوشهایشان از شنیدن آنها امتناع ندارند بنابراین دورکن از خود کسى را که از حق به دور است (عمرو بن عاص). و ما دست پروردههاى خداى خویش هستیم و مردم هم پرورش یافتگان مایند.
عزّت و شرف و برترى قدیمى ما نسبت به قوم تو، از این موضوع مانع نشد که ما خود با شما، آمیختگى پیدا کنیم و از شما براى خویش همسر انتخاب کنیم و دختران خویش را به همسرى شما در آوریم و رفتار ما با شما مانند رفتار همپایگان بود در حالى که شما در این رتبه نبودید و شایستگى آن را نداشتید و کجا چنین چیزى ممکن است.
در حالى که رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) از ماست و تکذیبکننده نبوت (ابو جهل) از شماست. اسد اللَّه از ماست (شیر خدا) حمزه سید الشهداء و اسد الاحلاف از شماست (ابو سفیان). دو جوانان اهل بهشت (حسن و حسین علیهما السلام) از ماست و فرزندان آتش (فرزندان عقبة ابن ابى معیط) از شماست و بهترین زن در بین زنان جهانیان (فاطمه زهرا علیها سلام) از ماست و زن هیزمکش (همسر ابو لهب) از شماست و بالاخره بسیارى از نیکوئیها به سود ماست و بدیها به زیان شماست.
بنا بر این اسلام ما به گوش همه رسیده و شرف ما در جاهلیت جاى انکار ندارد و کتاب خدا براى ما جمع نمودهآنچه را به ما نرسیده و لذا فرموده خداى سبحان است که "در کتاب خدا بعضى از خویشاوندان بر بعضى دیگر اولى و برترند".
و نیز فرموده که "سزاوارترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او شدند و این پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) و آنهایى که ایمان آوردند و خداوند یار مؤمنین و گروندگان است"، پس یک بار به خاطر خویشاوندى با رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) سزاوارتریم و یک بار هم به خاطر طاعت و بندگى پروردگار.
وقتى در سقیفه مهاجران خویشاوندى خود را با رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) دلیل آوردند بر انصار پیروز شدند. پس اگر خویشاوندى با رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) باعث پیروزى است حق با ماست، نه با شما و اگر غیر از این است، پس انصار بر دعوى خویش باقى مىباشند.
اى معاویه، گمان بردى که من بر همه خلفاء حسد برده و به همه آنها ستم کردهام و اگر این موضوع این گونه باشد که تو گمان بردهاى به تو ربطى ندارد تا از تو در این باره معذرت خواهى نمایم. نه تو را ننگ است و نه عرصه بر تو تنگ مىباشد.
و گفتى که مرا مثل شتر مهار زده، کشیدند و بردند تا بیعت کنم. قسم به پروردگار خواستى سرزنش کنى، تعریف و تمجید کردى و خواستى رسوا کنى خود رسوا شدى.
تا مادامى که مسلمان شک در دینش و تردید در یقینش نداشته باشد مظلوم بودن برایش خوارى و عیب به حساب نمىآید. و این دلیل من است که قصدم دیگرى بود و لکن آنچه را لازم بود و در ضمن سخنانم پیش آمد به گوش تو رساندم.
بعد نوشته بودى آنچه را که بین من و عثمان روى داده است به دلیل آنکه با او خویشاوندى، من باید پاسخگوى تو باشم کدام یک از ما دشمنىاش با عثمان بیشتر بود و در جنگ با او و کشته شدن وى راهنما گردیدیم
آیا کسى که یارى خود را به وى پیشنهاد داد و او قبول نکرد و خواست که وى از یارى او خوددارى کند یا کسى که عثمان از او یارى خواست و او از یارى کردن وى خوددارى کرد و مرگ را به سوى او کشانید تا آن زمان که آنچه مقدرش بود واقع شد.
به خدا قسم چنین نیست: "خدا مىداند چه کسانى از شما از جنگ باز مىدارند، و آنان که به برادران خود مىگویند نزد ما بیائید و جز اندکى در جنگ حاضر نمىشوند."
و این که گاهى از عثمان به خاطر بعضى بدعتهایش عیب مىگرفتم عذرخواهى نمىکنم. پس اگر راهنمایى و هدایت من، گناهى برایم محسوب مىشود چه بسا کسى که سرزنش مىشود در حالى که گناهى مرتکب نشده است. گاه کسى در کار خیر اصرار مىورزد ولى در معرض بدگمانى قرار مىگیرد
"من به قدر توانم تصمیمى جز اصلاح امور ندارم و موفقیتم منحصر به مدد پروردگار است و بر او توکل مىجویم و به سویش انابه مىنمایم."
و نوشته بودى که تنها شمشیر بر من و یارانم حکم مىکند، راستى که ما را پس از گریاندن به خندهانداختى. کى دیدى که فرزندان عبد المطلّب از دشمن هراس داشته و از شمشیرها بترسند. مقدارى صبر کن تا مرد جنگى برسد و دیرى نمىگذرد آنکه را تو مىجویى به جستجوى تو خواهد آمد و آنچه را دور مىپنداشتى به تو نزدیک خواهد شد.
و من با سپاهى فراوان از مهاجرین و انصار و تابعین آنها که بخوبى از آنان پیروى کردهاند شتابان به سوى تو خواهم آمد سپاهى آراسته که غبارشان به آسمان برخاسته. لباس مرگ بر تن ایشان است و بهترین ملاقات براى آنها ملاقات با پروردگاراست.»
علی بر اساس سنت قبیلهای حاکم بر منطقه حجاز انتخاب حاکم را دورهای نمیداند، بلکه از دید او نیز یک انتخاب است تا مرگ حاکم، و این نشان میدهد که مسئله خلافت و حکومت امری عرفی و مطابق با سلیقه مردم زمانه است و نه فرمانی ابدی و دستوری الهی که تخلف از آن شیوه گناه محسوب شده و متخلف مجازات شود.
توضیح نامه ۲۸
۱- دراین نامه امام علی این جمله معاویه را که مینویسد"خداوند پیامبر را بر گزید و توسط اصحابش یاری نمود و آنان نیز مورد تایید پروردگار هستند" را خرما به هجر بردن و بنا به ضرب المثل ما زیره به کرمان بردن میداند یعنی ضمن اینکه آن را بدیهی میداند یادآوری آن به خود , توسط معاویه را مغلطه میشمرد.
۲- امام علی خود از بهترین اصحاب رسول گرامی است و او بهتر از هر کس موقعیت و شان صحابی را میشناسد.
۳- بزرگ کردن ابوبکر و عمر و کوبیدن آن به سر امام علی بی شرمانه ترین رفتار معاویه است در حالیکه معاویه و پدرش از جمله کسانی بودند که آنچه در توان داشتند علیه پیامبر و اصحابش انجام دادند و در جریان فتح مکه مورد لطف رسول گرامی قرار گرفتند و به جای بردگی آزاد شدند و حالا به جای تبعیت از اصحاب رسول آنان را مقابل هم قرار داده و درباره فضیلت بعضی بر بعض دیگر داد سخن میدهد.
۴- امام علی اظهار نظر در رتبه و مقام صحابی رسول را بی اساس دانسته و این کار را قضاوت انسانهای محکوم ومفلوک میشمرد و آنان را کوتاه دستان بلند آستین میداند.
۵- امام علی مهاجرین و انصار که هر کدام با تمام وجود و اخلاص به بذل جانشان همت گماشتند از جمله خودش را پرورش یافتگان خداوند و مردم را پروش یافتگان آنان میداند. بنابراین به انسانهای عادی چون ما یادآوری میکند ؛ نرسد که پا را از گلیم خود درازتر کرده و درباره صحابی بزرگوار آن حضرت به قضاوت بنشینیم .
۶- امام علی مزیت و برتری خود را با دوویژگی مشخص میکند الف - خویشاوندی با رسول گرامی ب - اطاعت پروردگار.
۷- امام علی ضمن رد حسادت بر خلافت ابوبکر و عمر این جمله معاویه را نیز رد میکند که "مثل شتر مهار زده کشیدند و بردند تا بیعت کند "و به معاویه یاد آوری میکند که اگر چنین بوده باشد نشانه ظلم آنان و مظلومیت اوست نه نقطه ضعف او مشروط براینکه در دینش شک نداشته و در یقین مردد نباشد.
۸- امام علی به عثمان پیشنهاد کمک میکند وعثمان از پذیرش آن امتناع میورزد ولی همین عثمان از معاویه کمک میخواهد و معاویه از کمک به او سر باز میزند. لذا آنکه باید پاسخگوی خون عثمان باشد معاویه است نه علی.
۹- البته امام علی گاهی به خاطر بدعتهایی که عثمان انجام میداد بر او عیب میگرفت و او را راهنمایی و هدایت میکرد؛ این موارد نشان همکاری او با عثمان است.
ادامه دارد
اقای ممقانی با سلام . در حد بضاعت خود خاطره ای دارم شاید این معمای پییچیده را کمی اسان کند ! در دهه چهل شمسی برحسب شغل پدری که اتفاقا در دادگستری شغلی جنبی ذاشت در خرمشهر ساکن بودیم. منهم نوجوانی بودم که دوستان صمیمی وعربی داشتم. مع الواسطه انها با فرهنگ و سنن عرب اشنا شدم ! هرنفر وابسته به طایفه یا عشیره ای بود یا بنی کعب یا بنی طرف ویا..... هیچ کس بدون این عضویت در طایفه خودش موجودیت یا اعتباری نداشت ! حتی اگر دکتر یا مهندس یا معلم شده بود ! اگر نسب خودرا انکار میکرد پشتیبانی طایفه را ازدست میداد وحتی به او زن هم نمیدادند ! هر خانواده مرد مسنی داشت که رئیس بود واین پیر عضو مجلس مشایخ بود ودر این مجلس با شیخی بیعت میکردند که شیخ المشایخ بود . حرف اول و اخر را او میزد ! اگر قتلی اتفاق میافتاد شیخ داوری میکرد وخونبهای مقتول تعیین و بین همه افراد عشیره سرشکن شده و باید سهم خود را بپردازند! و هیچ وقت هم شکایت به دادگستری نمیبردند ! حالا برگردیم به 1400 سال پیش ! اگر حضرت محمد هم وصیت میکرد خلافت وجانشینی پیامبر به علی نمیرسید ! در فرهنگ عرب مشایخ تعیین میکنند که کی باید جانشین باشد ! هر انچه را که شیعیان میگویند کذب است ! چرا جای دوری میرویم ؟! اقای خمینی که 99/9 درصد با او بیعت کردند ! شش ماه قبل از رحلتشان نیم پا میزد !! ولی بر حسب فرهنگ عرب حتی دوخط نامه ننوشت که جانشین من کیست ؟؟! تا مشایخ جمع شدند واز بین بدترینها بد را انتخاب کردند ! حال چه عمر یا ابوبکر یا عثمان یا علی یا معاویه باشد ! اقای ممقانی فقط مروری کوتاه به این شجره عرب که به ایران حکم میرانند بکنید تا اگر فرصتی بود بسراغ علی ابن ابوطالب برویم !!
آن گرامی؟ اول برادری را ثابت کنید و بعد طلب ارث و میراث کنید.
که گفته علی گرامی بوده؟ برای چه کسی علی گرامی است؟ چرا علی گرامی است؟
هیچ کس گرامی نیست و همه کس گرامی است
نیلوفر شیدمهر
اینکه با جهل و جعل حوادث، خشونت لجام گسیخته یک جنگجوی عرب بادیهنشین و یک جنایتکار سنگدل، با نام شیر خدا،امیر مومنین و سمبل مظلومیت و امامت،قدسیت پیدا میکند و لاجرم سرمشق و الگوی خمینیها، خامنهایها، لاجوردیها، جنتیها و...میشود. یکی از آن کمدیهای تاریخی هست که باید به آن گریست!
با سلام. بهر حال این خصلت ما ایرانیان است ! به امروز و دیروز وبعد یا قبل از اسلام مربوط نیست! ادم جلنبری را برمیکشیم! تملق و مجیز اورا میگوئیم تا خود شیفته شود ! تا بر صندلی بالاتر نشیند وسوار ماشین ضد موشک استینگر شده ! و نورپردازی کرده و بهترین گریمورها را هم به خدمت گرفته تا از او چهره نورانی والهی بسازیم! و وقتی هم دستش به خون الوده شد و وفرهنگ و ناموس و ثروت مارا تاراج کرد اسمان ریسمان بافته ! میگوئیم: او معصوم ونایب امام زمان و وارث انبیا است! انبیا و امامان که هیچ! او نماینده خدا وگاهی هم فراتر ازاو روی زمین است ! وماهم امت او ! (گوسفند)! موضوع بحث اقای ممقانی چیز دیگری بود . من حاشیه رفتم! صحبت از مولا علی شیرخدا فاتح خیبر و جانشین بر حق رسول الله است ! و اوست که تمام خلقت خداوند برای رضایت او خلق شده اند ! ان صاحب ذوالفقار که وقتی دخت وعزیز پیامبروهمسر ومادر پنج فرزندش را که حامله بود را مورد ضرب و شتم قرار دادند در خانه نشست و خار در گلو شمشیر در نیام داشت! همسرش را در خانه غسل داد و شبانه دفن کرد! او همان پهلوانی است که بخاطر خلخال زنی یهودی در یک روز هفتصد اسیر را گردن زد ! قبل از انکه سنگ شوم زبان درکام کشم که خونم بر همه شیفتگان مولا حلال است ! دیروز که نفهمیدی ! امروز هم که خودرا به نفهمی میزنی ! مطمئن باش که فردا خیلی دیر است ! یا مولا علی !
جناب ممقانی عزیز مقاله شما پیشاپیش محبوب و معبود خود را انتخاب کرده است که کسی نیست جز "امام علی"
شما اگر به راستی در صدد ارئیه مقاله ای تحقیقی هستید باید به منابع طرف دیگر هم اشاره کنید .
آوردن پاسخ "امام علی" به نامه معاویه وتفسیر ان بدون اینکه به بندی از نامه معاویه اشاره شود تنها می تواند تکرار مکررات شیعیان باشد
اما ظن بیشتر ان است که شما در صدد ارئیه مقاله تحقیقی نیستید بلکه می کوشید به همکاران در شیوه تفکر شیعی نشان دهید که از نظر "امام علی" حکومت امری این جهانی است و حاکم از جانب خدا منصو ب نمی شود !
اگر چنین باشد این مقاله در گفتمان سیاست امروز ایران دست کم 20 سال دیر نوشته شده است چون انانکه امروز بر تفکر "حکم الی الله" می کوبند بخوبی می دانند که این شعار جز باوری ایده لوژ یک نیست که حتی در سپهر سرکوب چماق کار امدی نیست و باور دارند که امروزه حاکم " حکم الی النفت " است و انانکه بر گرد او می چرخند مگسانند بر گرد شیرینی
جناب ممقانی عزیز مقاله شما پیشاپیش محبوب و معبود خود را انتخاب کرده است که کسی نیست جز "امام علی"
شما اگر به راستی در صدد ارئیه مقاله ای تحقیقی هستید باید به منابع طرف دیگر هم اشاره کنید .
آوردن پاسخ "امام علی" به نامه معاویه وتفسیر ان بدون اینکه به بندی از نامه معاویه اشاره شود تنها می تواند تکرار مکررات شیعیان باشد
اما ظن بیشتر ان است که شما در صدد ارئیه مقاله تحقیقی نیستید بلکه می کوشید به همکاران در شیوه تفکر شیعی نشان دهید که از نظر "امام علی" حکومت امری این جهانی است و حاکم از جانب خدا منصو ب نمی شود !
اگر چنین باشد این مقاله در گفتمان سیاست امروز ایران دست کم 20 سال دیر نوشته شده است چون انانکه امروز بر تفکر "حکم الی الله" می کوبند بخوبی می دانند که این شعار جز باوری ایده لوژ یک نیست که حتی در سپهر سرکوب چماق کار امدی نیست و باور دارند که امروزه حاکم " حکم الی النفت " است و انانکه بر گرد او می چرخند مگسانند بر گرد شیرینی
ارسال کردن دیدگاه جدید