پایان یک تاریخ چهل و دو ساله در لیبی
چهل و دو سال حکومت معمر قذافی که خود با یک کودتا به قدرت رسیده بود، به پایان خود نزدیک شده است.
ناتو اعلام کرده است که به فروپاشی نظام قذافی چیزی نمانده است. وضعیت خود قذافی هنوز روشن نیست، اما پسران او بازداشت شدهاند. نیروهای مخالف طرابلس، پایتخت لیبی را در اختیار خود گرفتهاند.
برای بررسی بیشتر رویدادهای لیبی، با رضا تقیزاده، استاد دانشگاه و کارشناس سیاسی در گلاسکو، گفتوگویی کوتاه گرفتهام.
به نظر شما، آیا حکومت قذافی به پایان خط رسیده است؟
رضا تقیزاده: قطعا! آنچه مانده، فقط جمع کردن وضعیت است و عبور از شرایط انتقالی. شاید سقوط طرابلس سریعتر از آنچه٬ حداقل در ماههای گذشته انتظار میرفت، اتفاق افتاد. این سرعت عمل، بعد از به قتل رسیدن فرمانده نظامی شورشیان که خود زمانی وزیر دفاع و وزیر کشور آقای قذافی بود، شدت بیشتری گرفت.
در طول یک هفته گذشته، محاصره طرابلس بعد از گرفتن دو شهری که نزدیک به آن بودند، نوید این سقوط را میداد؛ ولی بههرحال سقوط تقریباً بدون مقاومت طرابلس در مقابل نیروهای شورشی، با حداقل تلفات ممکن، وضعیت را با آنچه از پیش انتظار میرفت مقداری متفاوت کرد.
قطعاً اما حکومت قذافی تمام شده و حالا باید در فکر تدارک نزدیکی بنغازی با طرابلس باشند و تشکیل یک حکومت اتحاد ملی که بتواند مقدمات برگزاری انتخابات پارلمانی را در لیبی فراهم کند.
حالا با سقوط لیبی، عملاً تونس و لیبی در یک خط قرار گرفتهاند و سومین مرحله از «بهار عربی»، بعد از تونس و مصر، در لیبی شاهد نقطه پایانی خود است.
اشاره کردید که طرابلس، تقریباً بدون مقاومت تسلیم شد. چرا هیچ مقاومتی در میان نبود؟
این نشان میدهد نیروهایی که از یک وضعیت بازنده دفاع میکنند، تا زمانی به این دفاع ادامه میدهند که به قدرت اسلحهشان اطمینان داشته باشند و فکر کنند زمان سقوط نرسیده است. آنها به محض اینکه نزدیکی زمان سقوط را احساس کنند، سلاح را بر زمین میگذارند. آنها میدانند که پشتیبانی مردمی ندارند.
تا بهحال طرابلس به نسبت آرام بهنظر میرسید و قذافی و حکومت او همیشه تبلیغ میکردند که تعداد زیادی از طرفداران آنها در شهر هستند. حال آنکه حتی در صورت وجود چنین طرفدارهایی، بعد از تغییر وضعیت سیاسی، جهت آنها هم به سرعت تغییر میکند.
ما به فاصله یکی، دو ساعت بعد از حضور نیروهای شورشی در «میدان سبز» طرابلس، شاهد رقص و پایکوبی و حضور همه مردم در خیابانها بودیم. مثل اینکه آقای قذافی در طرابلس هم مانند بنغازی، کمترین حامی و طرفداری نداشته است.
این نشان میدهد که هم حکومت قذافی مقداری در معرفی طرفدارهای خودش اغراق کرده بود و هم مردم از ترس اسلحه در خانهها پنهان شده بودند و کمتر مخالفتشان را با حکومت نشان میدادند و این طبیعت شرایط انقلابی و انتقالی در یک حکومت اقتدارگرا، مانند حکومت لیبی است.
دو پسر قذافی دستگیر شدهاند، اما هنوز از سرنوشت خود قذافی خبری نیست. شما چطور پیشبینی میکنید؟
این حدسی است که همه ناظران سیاسی و آنهایی که مسایل لیبی را از نزدیک پیگیری میکردند، به آن پرداختهاند. معلوم نیست وضعیت قذافی چیست. احتمالاً یا پنهان شده یا کشته شده است.
ولی فرزندان او، بهخصوص سیفالاسلام که مغز متفکر و گرداننده مقاومت رژیم قذافی و مذاکرهکنندهی اصلی سیاسی او با دنیای خارج بود، تسلیم شده است. البته با نارضایتی، ولی همینکه با مجموعه خانواده خودش تسلیم شده، نشانه آن است که به نوعی تقاضا کرده که در امان قرار بگیرد.
محمد، پسر بزرگتر قذافی حتی گرایشهایی هم از خودش به سمت مخالفان نشان داده است.
فکر میکنید پس از قذافی، چه کسی در لیبی قدرت را در دست بگیرد؟
در هر حال، طرابلس به علت اینکه قذافی تا آخرین روز در آن باقی ماند، نماینده سیاسی برجستهای ندارد. معاون سابق قذافی هفته گذشته به شورشیها پیوست و تعدادی از وزرای سابق قذافی در صفوف بنغازی قرار گرفتند.
ترکیب نهایی قدرت هنوز شکل روشنی ندارد. بایستی رهبری جنبش مقاومت از بنغازی به طرابلس منتقل بشود و این دو گروه از نزدیک در داخل شهر، بعد از بهدست گرفتن عملی قدرت، بنشینند تا چهره واقعی حکومت آینده به تدریج روشن شود.
اما بههر صورت، این چهره، چهره انتقالی خواهد بود و انتظار این است که در طرابلس هم مانند آنچه در مصر وعده داده شده است، انتخاباتی برگزار شود. البته انتخابات یکشبه اتفاق نخواهد افتاد و باید زمینه و بسترهای سیاسی آن فراهم بشود.
خبرگزاریها در صحبت با یکی از اعضای گروه انتقالی، از او میپرسیدند: آیا اسلامیها قدرت را به دست خواهند گرفت یا خیر؟ وی در پاسخ گفت: خیر، ملیها و تکنوکراتها. نظر شما چیست؟
من با این نظر موافقم. چون در لیبی گرایشهای اسلامی بسیار کمتر از مصر و به نوعی نزدیک به ترکیب جامعه در تونس است.
بنابراین، نفوذ افراطگرایی اسلامی با وجود ترسهایی که در این زمینه توسط شخص قذافی پراکنده میشد و رفتن خود را همزمان با آمدن گروههای افراطی اسلامی معرفی میکرد، در لیبی وجود ندارد و انتظار اینکه تکنوکراسی در حاکمیت آینده شکل غالب را پیدا کند، خیلی زیاد است.
فکر میکنید ارتش لیبی در کجا قرار دارد؟ در مصر و تونس ارتش تقریباً حفظ شد.
خوشبختانه یا متأسفانه، از نظر مردم لیبی، در لیبی ارتشی وجود ندارد. آنچه باقی مانده بود، جمعیتی در حدود هفت یا هشت هزار نفر بود که به صورت اجیر یا مزدبگیر روزانه خدمت میکردند. باقیمانده این ارتش از میان رفته را فقط به منظور حمایت از شخص قذافی و خانوادهی او تشکیل داده بودند.
تعداد زیادی از این افراد به علت دست داشتن در قتلها و جنگهای داخلی، یقیناً فراری هستند.
فرماندههای آنها خودشان را معرفی نمیکنند و باقیمانده آنها که در صفوف هستند و ممکن است تعدادشان از دو، سه هزارنفر هم متجاوز نشود، در ارتش بعدی لیبی جای خواهند گرفت.
لیبی اصلاً نیروی هوایی ندارد. نیروهای زرهی آن در طول سه ماه گذشته توسط ناتو از بین رفتهاند و باقیمانده توپخانه زنگزده آن، یقیناً با استانداردهای تازه دفاعی دنیا هماهنگی ندارند. اینها باقیمانده سلاحهای زنگزده زمان اتحاد شوروی است.
بهنظر میرسد با کمک غرب، لیبی میتواند در مسیر تشکیل یک ارتش مدرن تازه قرار بگیرد.
ناتو اعلام کرده است که عملیات جنگیاش در لیبی به پایان رسیده است؟ آیا این میتواند اخطاری به سوریه باشد؟
به نظر من اینطور هست. آنچه به عنوان دستور کار ناتو از طرف شورای امنیت و مطابق قطعنامه ۱۹۳۷ برای او تعیین شده بود، دفاع از مردم بیدفاع لیبی در مقابل هجوم نظامیهای آقای قذافی بود.
حالا این مأموریت به پایان رسیده است و ضرورتی برای ادامه عملیات ناتو در لیبی دیده نمیشود. این عملیات هم عموماً عملیاتی بود که رسماً فقط به صورت هوایی شکل میگرفت.
بنابراین با سقوط دولت قذافی، ادامه عملیات ناتو در لیبی منتفی است و حالا با فراغ بالی که ناتو پیدا میکند، حداقل به عنوان یک عامل تهدید یا یک قدرت بالقوه، ممکن است نگرانیهای سوریه را برای آینده این رژیم در دمشق، بیشتر از پیش کند.
کارشناسان اقتصادی پیشبینی میکنند که بعد از سقوط قذافی و آمدن یک حکومت ثابتتر، قیمت جهانی نفت پایین بیاید. آیا این دو با هم ارتباطی دارند؟
طبیعتا! لیبی دارای ظرفیت تولید در حدود دو میلیون بشکه نفت و صادرات در حدود ۱۰۰تا ۳۰۰هزار بشکه در روز است. لیبی اولین کشور عضو اوپک است که رژیماش در جریان «بهار عربی» با تغییرات روبهرو میشود.
باید انتظار داشته باشیم با بازسازی وضعیت تولید در مراکز تولید نفت لیبی، این کشور با ظرفیت بیشتر، تجهیزات مدرنتر و با گرایش به غرب، تولید و صادرات نفتاش را شروع کند و این نوید خوشی به بازار است.
گرچه این نفت بلافاصله وارد بازار نمیشود، ولی به عنوان یک عامل بالقوه، نقش تسکیندهنده و خوشحالکنندهای دارد و به افزایش امید در بازار کمک میکند. قیمتهای نفت همین حالا در حال سقوط هستند.
حال با تغییر وضعیت سیاسی در طرابلس، یقیناً این آرامش به بازارهای نفتی، با انتظار استفاده از ظرفیت صادراتی لیبی، بیشتر از گذشته خواهد شد.
آیا فروپاشی حکومت قذافی، اخطاری به دیگر دیکتاتورهای خاورمیانه خواهد بود؟
به نظر من، آنچه ما به عنوان «بهار عربی» از آن یاد میکنیم، نمونه تازه با الگوی کمهزینهتر و کمخطرتر آن چیزی است که در زمان بوش به عنوان «طرح خاورمیانه بزرگ» از آن یاد میشد و به موجب این طرح قرار بود دمکراسی به جای حکومتهای اقتدارگرا بنشیند. با این هدف که خشونت در این کشورها از بین برود و رویآوری به تروریسم برای مقابله با غرب، رنگ ببازد.
حالا میبینیم منطقه این طرح را با هزینه کمتر، در شکل «بهار عربی» در کشورهای مسلمان تجربه کرده است و انتظار میرود این تجربه در آینده دامنه بیشتری بگیرد.
حکومت قذافی پس از ویران شدن شهرها و زیربناهای اقتصادی لیبی و کشته شدن هزاران لیبیایی به سرنوشت محتوم همه دیکتاتورها گرفتار شد . سران اعضاء اصلی ناتو ، یعنی همانهایی که تا یکسال قبل با وسواس فراوان و با روشهایی که خوشایند دیکتاتور لیبی بود در پایتختها و شهرهای خود از او پذیرایی های بسیار رسمی بعمل می آوردند ، سقوط ترابلس را جشن گرفته اند و سر خوش از آنند که با پولهای بجا مانده از قذافی و منابع نفتی لیبی گوشه ای از اقتصاد های همیشه بدهکار خود را ساماندهی می کنند .
از مردم لیبی هم آنان که در مقابل حکومت قذافی بپا خواستند و غربیان آنانرا درگیر جنگ داخلی نمودند سرمست از سقوط قذافی به جشن و پایکوبی مشغول شده اند و غافل از آنند که اعضاء ناتو چه برای آنان به ارمغان خواهند آورد . حتما خود می دانند که چنانچه پشتیبانیهای ناتو نبود هرگز نمیتوانستند از راه جنگ بر قذافی پیروز شوند و حال باید ببینند در ازای این کمکها چه بهایی را باید بپردازند ، چند نفر دیگر از سرانشان باید مانند جنرال یونس تصفیه شوند تا در نهایت افراد دلخواه در مصدر امور قرار گیرند !
آنچه این وقایع را در صحنه جهانی ممکن می سازد نوعی از سیاست حاکم بر جهان است که گاهی خود سیاستمدارانش آنرا سیاست کثیف می نامند . برابر این نوع سیاست ، در یک طرف سیاستمداران اکثرا غربی قرار دارند که با حرفهای آراسته و تلطیف شده و با پشتیبانی نیروهای تا بدندان مسلح مجرب و مجهز، همراه با شبکه های وسیع تبلیغاتی جهانی و از همه مهمتر سیستم جاسوسی بسیار پیچیده و استفاده از افراد نفوذ داده شده در داخل حکومتهای دیکتاتور برنامه های خود را اجرا می کنند . و در طرف دیگر سران دیکتاتور نادان کشورهای عقب مانده قرار دارند که اغلب خود را بهترین می پندارند و با حرفهای آتشین و عوام فریب خود در پناه نیروهای نظامی و انتظامی خود که با داشتن فرماندهانی سرسپرده و کم سواد که در روز حساب شبحی بیش نخواهند بود ، با زور بر مردم خود حکومت می کنند و بهانه های لازم را برای هر گونه اقدام تجاوزگرانه از طرف جهانخواران فراهم می کنند . آنچه در سالهای اخیر در کشورهایی همانند عراق و افغانستان و لیبی گذشته است و برنامه هایی که در پیش روی کشورهای دیگری مانند سوریه و ایران و سایرین است نمونه هایی از این نوعند . آنچه در کشورهایی مانند تونس و مصر و بحرین و یمن هم می گذرد قسمتی از همین نوع سیاست است که بنا بر موقعیت خاص آنان قوانین بازی در آنها کمی متفاوت است .
ارسال کردن دیدگاه جدید