جعفر پناهی پشت پرده سانسور
اکبر فلاحزاده - جعفر پناهی نتوانست بیاید. مسئولان برلیناله هر چه تلاش کردند او را به برلین بیاورند تا هنگام نمایش فیلم «پرده» حاضر باشد، به جایی نرسیدند.
مقابل محل برگزاری جشنواره فیلم برلین نمایندگان جایزه صلح جشنواره با تصویر تمامقدی از پناهی ایستادهاند. زیر تصویر او به زبانهای مختلف نوشته شده: «او باید اینجا باشد.»
اعضای آکادمی فیلم آلمان در آستانه نمایش فیلم پناهی یادداشت اعتراضی به سفیر دولت جمهوری اسلامی میدهند. روز قبل از این اقدام، دولت آلمان از جمهوری اسلامی خواسته بود به پناهی اجازه سفر به برلین بدهد اما با کلهشقی آنها روبرو شده بود.
هر چه هست فیلم پناهی در غیاب او نمایش داده میشود. جعفر پناهی بنا به حکم دادگاه جمهوری اسلامی به ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی و شش سال حبس تعزیری محکوم شده است.
پناهی در مورد فیلمش نوشته است: «خیال و افسردگی در بستر داستان جاری است.» در این فیلم هر یک از اشخاص در دیگری بازتاب مییابد و مرز داستان و واقعیت از بین میرود.
به نوشته پناهی، فیلم «پرده»، داستان زندان است، نوعی خوددرمانی برای رهایی از افسردگی. این فیلم به یک معنا بیانیه مبارزهجویانه فرهیختگان ایرانی از جمله فیلمسازان، هنرمندان و مبارزان سیاسی است که رژیم ایران میخواهد دهانشان را ببندد.
به گفته کامبوزیا پرتوی (کارگردان فیلم «کافه ترانزیت») که در این فیلم با پناهی همکاری دارد: «کار کردن در این شرایط دشوار، سخت است. اما از آن سختتر این است که آدم کار نکند.»
●نمایی از «پرده» ساخته جعفر پناهی در این فیلم هر یک از اشخاص در دیگری بازتاب مییابد و مرز داستان و واقعیت از بین میرود.
|
برای آنکه بتوانند هر جور که شده کار کنند، پناهی و پرتوی و خانم بازیگری به نام مریم مقدم به خانه دورافتادهای در ساحل دریای خزر میروند. پردهها را میکشند و شروع به کار میکنند. کشیدن پردهها برای آن است که آنها هنگام فیلمبرداری از بیرون دیده نشوند.فیلمی در شرایط غیر ممکن، یک فیلم غیر ممکن، شبیه «این یک فیلم نیست» که پناهی در سال ٢٠١١ در مورد حبس خودش ساخت.
فیلم «پرده» با نمایی از دریا از پشت پنجرهای که مانند سلول زندان میلههای آهنی دارد، شروع میشود. خیال و واقعیت در هم میآمیزند. پناهی باشد یا نباشد، در هر صحنه حضورش حس میشود. او نیست، وقتی مرد (کامبوزیای پرتوی) در ساحل از تاکسی پیاده میشود و با چمدان و کیف به سمت ویلا میآید. مرد که وارد ویلا میشود، پناهی هم هست. مرد سگ کوچکی از کیفش بیرون میآورد و دست به کار سر هم کردن یک توالت کوچک برای سگ میشود. چون برای سگ هم بیرون رفتن خطرناک است. در ایران سگ را نجس میدانند و او را میکشند. به همین دلیل باید پنهانی نگهشان داشت. مرد سگش را که جلوی تلویزیون لم داده از دیدن اخبار هولناک در مورد وضع حیوانات در ایران منع میکند. او صدای تلویزیون را که خبر نابودی سگها را میدهد، خاموش میکند.
دارند فیلمنامه مینویسند که یک دفعه یک خواهر و برادر جوان به خانهشان پناه میآورند. آنها مهمانان یک پارتی بودهاند که از چنگ پلیس در رفتهاند. دختر (مریم) روزنامهنگار است، برادرش میخواهد مدت کوتاهی او را اینجا در این خانه بگذارد تا بعد بیاید ببردش. دختر افسرده است و خیال خودکشی دارد.
پلیس به در میکوبد، از دوردستها صدای موزیک و پایکوبی و دیگر نواهای زندگی به خانه راه مییابد. سگ با توپ بازی میکند، پنجره خانه را از بیرون میشکنند. در همه این احوال پناهی در خانه است و خودش هم جایی در حال فیلمبرداری دیده میشود.
مریم مقدم: «من در این فیلم قسمت تاریک زندگی پناهی را مجسم میکنم، همان قسمتی از او که دیگر از امید خالی شده است.»
|
ترکیبی از نماهای میلههای آهنی، پردهها، درهای چوبی، و نگاههای وحشتزده کسانی که به این خانه پناه آوردهاند، قسمت نخست فیلم را تشکیل میدهد. این نماهای گذرا از شرایط محبوس بودن، دستمایه فیلمهای قدیمی جعفر پناهی هم بودهاند: به یاد آوریم فیلم «آفساید» (برنده جایزه خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین در سال ٢٠٠۶) را که دختران جوان خود رابه شکل مردها درآوردهاند تا بتوانند برای تماشای بازی وارد استادیوم شوند. دخترها گیر میافتند، بیرون درهای استادیوم نگه داشته میشوند و از همان بیرون همراه نگهبانانشان بازی را با شنیدن فریاد تماشاگران دنبال میکنند.
فیلم «دایره» (برنده شیر طلایی جشنواره ونیز ٢٠٠٠) هم روایت داستان هفت دختر زندانی در یک جامعه مردسالار است. در فیلم «آینه» (برنده یوزپلنگ طلایی جشنواره لوکارنو ١٩٩٧) نیز با اعتراض یک دختر بچه شش ساله در بلبشوی خیابانهای تهران روبروییم: این فیلم روایتگر داستان دخترک خردسالی به نام بهاره است که مادر او پس از تعطیل شدن مدرسه، به دلیل نامشخصی، برای بردن او از مدرسه نیامده است. به همین دلیل دخترک پس از مدتی انتظار تصمیم میگیرد بهتنهایی به سمت خانه حرکت کند که در راه گم میشود. در نیمههای فیلم، بازیگر نقش بهاره، یکباره از ادامه بازی طفره میرود و فیلمبرداری قطع میشود. از این پس ظاهراً داستان قطع و واقعیت شروع میشود و به چگونگی رسیدن دخترک به خانهاش میپردازد. به این ترتیب دخترک که خودش را اسیر نقش میبیند با رفتن به خانه، خودش را از قید و بند داستان رهامی کند. درست همین کار را بازیگران فیلم «پرده» میکنند. آنها هم یکباره زیر کاسه و کوزه فیلمنامه میزنند و از نقششان بیرون میآیند: دختر از سر اعتراض تمام پوششهای بنجرهها را پاره میکند و زندگی بیرون خانه را به درون میکشاند. پناهی هم او را به ساحل دریا میفرستد. اما دوباره دختر نشسته روی مبل دیده میشود و خود پناهی به ساحل میرود. باز خیال و واقعیت در هم میآمیزند و پایان فیلم جوری است که میتواند آغاز آن هم باشد.
مریم مقدم در نشست نقد فیلم در جشنواره میگوید: «من در این فیلم قسمت تاریک زندگی پناهی را مجسم میکنم، همان قسمتی از او که دیگر از امید خالی شده است.»
پرتوی به خبرنگاران میگوید: «شاید هم من خودم خودم را حبس کردهام؟» از این نمیشود پیدا کرد.
|
همسایهای که چشمش به چراغهای روشن خانه میافتد، و در پی آن زن همسایه مهربانی که غذا میآورد، تعمیرکاری که پنجره نو را به جای پنجره شکسته کار میگذارد، اینها همه آیا خیال یا واقعیتاند؟ آیا «پرده» فیلم سینمایی یا یکجور مستند از نوع خود است یا ترکیب خاصی از این دو است؟
مرد هم در این فیلم مانند پناهی با تلفن هوشمند فیلم میگیرد و خود پناهی و پرتوی هم در حال بازی در اتاقی که پردههایش را از ترس کشیدهاند، دیده میشوند. آدم از این شرایط وحشت میکند، که کار سادهای مانند کشیدن پردهها هم گاهی دل میخواهد.
پرسیدنی است که آیا فیلمسازی که از فیلم ساختن منع شده، میتواند در چهاردیواری خانهاش بر واقعیت چیره شود؟ پناهی معتقد است که میتواند. آیا خیال هم در این فیلم زیر فشار سانسور خود را حبس کرده است؟ در مورد معمای کلید در این فیلم، پرتوی به خبرنگاران میگوید: «شاید هم من خودم خودم را حبس کردهام؟»
پرسشی زجر آورتر و شورشگرانهتر از این نمیشود پیدا کرد.
فیلم «پرده» در یک کلام داستان پژمرده شدن هنر است هنگامی که در بند باشد.
در پاسخ به این پرسش یک خبرنگار که آیا برای ساختن این فیلم ممکن است به دردسر بیافتند، پرتوی پاسخ داد: «فعلاً که خبری نشده.» او گفت نکته مثبت این است که این فیلم در بخش مسابقه، و نه خارج از آن نمایش داده میشود.
با این حال خوب بود که دیتر کوسلیک (Dieter Kosslick) رئیس جشنواره فیلم برلین در مورد این فیلم استثنایی یک استثناء هم قائل میشد و از مهمانان ایرانی مقابل خبرنگاران استقبال میکرد.
چه ترجمه خوب و روانی. مرسی
ارسال کردن دیدگاه جدید