بهروز شیدا:«سانسور بنیانِ گفتمان سکوت است»
زهرا باقریشاد – شاخهای از ادبیات داستانی ایران که در خارج از کشور پدید میآید، فقط در حیطه ادبیات فارسی قابل تامل نیست. نویسندگان بزرگی همچون میلان کوندرا نیز تجربه مهاجرت و نوشتن در سرزمینی دیگر را در کارنامه نویسندگی خود دارند.
حتی این مسأله در ایران نیز یک پدیده تازه نیست و به مهاجرت نویسندگان ایرانی به خارج از کشور در سالهای اخیر اختصاص ندارد.
بزرگ علوی، صادق چوبک، بهمن فرسی و ابراهيم گلستان فقط تعدادی از نویسندگان ایرانی هستند که پیش از انقلاب یا در سالهای نخست انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کردند و فعالیت ادبیشان را در خارج از ایران پی گرفتند. از سوی دیگر در طی چند سال گذشته نیز با شدت گرفتن سانسور در ایران عده زیادی از نویسندگان و شاعران از ایران خارج شدند.
درباره تفاوت ادبیات داستانی تولید شده در داخل و خارج از ایران تاکنون سخنها گفته شده. در این میان بهروز شیدا، پژوهشگر ادبی نظریه تازهای آورده است: او از گفتمان حاکم بر ادبیات داستانی داخل کشور با عنوان «گفتمان سکوت» نام میبرد و بر آن است که ادبیات داستانی خارج از کشور در چهارچوب این گفتمان به زیست خود ادامه نمیدهد. با او درباره این موضوع گفتوگو کردهام.
شما پیش از این هم به تفاوت ادبیات داستانی داخل کشور و خارج از کشور اشاره کردهاید. اگر بخواهیم این دو ادبیات را از منظر گفتمانهای تولیدشده مقایسه کنیم، به نظرتان ادبیات داستانی داخل و خارج از کشور محصول یا محصور در چه گفتمان یا گفتمانهاییست؟
بهروز شیدا، پژوهشگر ادبی: گفتمان سکوت البته عبارتی متناقضنما است، اما تناقضی در آن نیست. گفتمان سکوت یعنی گفتمانی که مرزهای سکوت را تعیین میکند؛ یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ گفتمانهای دیگر را تعیین میکند. گفتمان سکوت تنها سانسور نیست؛ سانسور بنیانِ گفتمان سکوت است. سانسور یعنی حذف چیزهایی که امکانِ حضورشان در متن وجود ندارد.
|
پیش از هر چیز به من اجازه بدهید به دو نکته اشاره کنم: نخست اینکه گمان میکنم از دوران مشروطیت تاکنون حضور پنج گفتمان را در جهانِ انسان ایرانی میتوان تشخیص داد: گفتمان اسلامی، گفتمان تجدد آمرانه، گفتمان «مدرن» برآمده از اندیشهی عصر روشنگری، گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام، گفتمان چپ. دوم اینکه هنگامی که از گفتمانهای ادبیات داستانی سخن میگوییم، گفتمانهایی را در نظر داریم که به عنوان گفتمان غالب در یک متن داستانی ظاهر میشوند. اما پاسخی به پرسش شما: گفتمانهای اصلی ادبیات داستانی بعد از انقلاب در داخل کشور را شاید بتوان اینگونه شماره کرد: گفتمان اسلامی، گفتمان چپ که به صورت عمده در سالهای ۱۳۶۰ – ۱۳۵۷ به چشم میخورد و گفتمانِ «همقدری»ی همه گفتمانها که به دو صورت تبلور پیدا میکند: نخست به صورتِ نقد همه گفتمانها؛ یعنی تأکید بر «تقصیرِ» هر «پنج گفتمان» در وضعیت کنونی؛ دوم به صورت انکارِ کلان روایتها.
در ادبیات داستانی خارج از کشور نیز این گفتمانها به چشم میخورند: گفتمانِ «همقدری»ی همه گفتمانها، گفتمان چپ، گفتمان اندیشه ایرانی پیش از اسلام.
به یک نکته سخت مهم اما در اینجا باید توجه کرد: همه گفتمانهای ادبیات داستانی در داخل کشور مجبور اند در چهارچوب گفتمان سکوت به صحنه بیایند.
از ویژگیهای گفتمان سکوت چیست؟
گفتمان سکوت البته عبارتی متناقضنما است، اما تناقضی در آن نیست. گفتمان سکوت یعنی گفتمانی که مرزهای سکوت را تعیین میکند؛ یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ گفتمانهای دیگر را تعیین میکند. گفتمان سکوت تنها سانسور نیست؛ سانسور بنیانِ گفتمان سکوت است. سانسور یعنی حذف چیزهایی که امکانِ حضورشان در متن وجود ندارد. گفتمان سکوت اما یعنی این که بیان هیچ سخنی جز در چهارچوبی که گفتمان حاکم تعیین میکند، ممکن نیست. بر مبنای گفتمان سکوت میتوان در مورد پارهای از چیزها هیچ چیز نگفت، اما پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان گفت. به عنوان نمونه: اگر قرار باشد گفتمان اسلامی و گفتمانی غیر اسلامی در یک متن داستانی حضور داشته باشد، گفتمان سکوت اجازه نمیدهد، آن گفتمان از گفتمان اسلامی «برتر» تصویر شود. اگر قرار باشد تاریخ ایران در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی موضوع یک متن داستانی باشد، گفتمان سکوت اجازه نمیدهد ردی از حقانیت گروههای سیاسی اپوزیسیون در آن متن پیدا یا قابل تأویل باشد. اگر قرار باشد در یک متن داستانی، تاریخ ایران در دهه ۱۳۲۰ خورشیدی تصویر شود، گفتمان سکوت اجازه نمیدهد نقش آیتالله کاشانی در کودتای ۲۸ مردادماهِ سال ۱۳۳۲ برجسته شود یا اندیشه فداییان اسلام مورد پرسش قرار بگیرد. اگر قرار باشد اندیشه بیخدایی در یک متنِ داستانی حضور داشته باشد، گفتمان سکوت اجازه نمیدهد شخصیتهایی که آن اندیشه را حمل میکنند، شادمان، نیکبخت، «آرمانی» یا «رستگار» تصویر شوند. اگر قرار باشد در یک متن داستانی از رابطه عاشقانه زن و مردی سخن گفته شود، گفتمان سکوت اجازه نمیدهد بسیاری از صحنهها، سخنها و ماجراها تصویر شوند. گفتان سکوت از جمله در مورد مفاهیمی چون تشیع، پدر، انقلاب اسلامی، جنگ ایران و عراق، مأمور امنیتی، قصاص، اروتیسم، تصویر زنان، زندانی سیاسی، شعائر دینی «حساسیتها» دارد. بر مبنای گفتمان سکوت خیلی چیزها نباید نوشته شوند؛ خیلی چیزها هم باید «طور دیگری» نوشته شوند.
البته باید توجه داشت که مرزهای گفتمان سکوت ثابت نیستند؛ که بر مبنای انواع سخن و شرایط گوناگون تغییر میکنند. باز هم به عنوان نمونه: گفتمان سکوت در متنهای تاریخی میتواند بخشی از حوادث را تغییر دهد یا حذف کند، در ترجمه یک رمان میتواند به حذف یا تغییر تکههایی از آن رمان منجر شود. و در ادبیات داستانی میتواند بسیاری از «عناصر داستانی» را تحت تأثیر قرار دهد؛ از «موضوعها» تا «درونمایهها»؛ از «آغازها» تا «پایانها».
این گفتمان را محصول چه شرایطی میدانید و از کی آغاز شده است؟
●گزیدهای از مقالات بهروز شیدا در سایت او:
|
در پاسخ به چرایی گفتمان سکوتِ جاری در ایران، شاید بتوان به دو دسته دلایل و تأثیرِ دو قلمرو اشاره کرد. دو دسته دلایل عبارت اند از دلایل درزمانی که ریشههای گفتمان سکوت را در همه تاریخ ایران میجویند، دلایل همزمانی که چرایی گفتمانِ سکوت را در «حالِ حاضر» جستوجو میکنند. دو قلمرو نیز عبارت اند از قلمرو سیاسی، قلمرو فرهنگی. در قلمرو سیاسی نقش قدرت حاکم در گفتمان سکوت موضوع سنجش است؛ در قلمرو فرهنگی نقش ویژهگیهای فرهنگی «مردمان». که البته این دو قلمرو در دادوستدی دائمی بر یک دیگر تأثیرها دارند. در این جا اما مراد ما از گفتمان سکوت، گفتمانی است که قدرتهای حاکم در یک دوران تاریخی بر همه متنهایی که در ایران تولید شدهاند، مسلط کردهاند. حالا اگر تنها بر ادبیات داستانی متمرکز شویم، و آغاز ادبیات داستانی را دوران مشروطیت بدانیم، همانگونه که در گفتوگوهایی دیگر نیز اشاره کردهام از دوران مشروطیت تاکنون به جز سه دوران، گفتمان سکوت در ایران سلطه داشته است. و آن سه دوران عبارت اند از سالهایی از دوران مشروطیت؛ سالهای ۱۳۳۲- ۱۳۲۰، یعنی سالهای آغاز سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷ یعنی سالهای اولیهی استقرار جمهوریی اسلامی.
شما بر این باور هستید که ادبیات داستانی خارج از کشور در چهارچوب گفتمان سکوت، به زیست خود ادامه نمیدهد. چرا؟
بله! گمان میکنم ادبیات داستانی در خارج از کشور در «هوای» گفتمان سکوت نفس نمیکشد. به این دلیل که در چهارچوب ممنوعیت - محدودیتی که گفتمان سکوت در داخل ایران میپراکند، زندهگی نمیکند؛ به این دلیل که «قوانین» جمهوری اسلامی در خارج از کشور حاکم نیست. ادبیاتِ خارج از کشور حوزه دیگری است که صدا و سکوتاش را باید طور دیگری شنید.
صدا و سکوت ادبیات خارج از کشور محصول چه گفتمان و تحت تأثیر چه عواملی است؟
در خارج از کشور رعایتِ معیارهای گفتمان سکوت شرط نشر ادبیات نیست. بنابراین سکوت مورد نظر ما تنها از «نیت نویسنده» سرچشمه میگیرد.
ادبیات داستانی داخل کشور و ادبیات خارج از کشور از یکدیگر قابل تفکیک هستند یا به نوعی پیوستگی دارند؟
با یکدیگر در گفتوگو هستند؛ گاهی در تقابل؛ گاهی در تفاوت؛ گاهی در تشابه.
بیشترین تشابه را در کدام جنبه دارند و بیشترین تقابل را در کدام جنبه، بیشترین تفاوت را در کدام جنبه؟
تشابه را در حضورِ گفتمان «همقدری» گفتمانها در هر دو ادبیات داستانی داخل کشور و خارج از کشور میبینیم. و اگر تقابل و تفاوت ادبیات داستانی خارج از کشور با ادبیات داستانی داخل کشور را درهم بیامیزیم، تا آنجا که به موضوع سخن ما مربوط میشود، از جمله میتوانیم چنین بگوییم: اگر ادبیات داستانی خارج از کشور نبود، روایت دیگری از زندانهای سیاسی جمهوری اسلامی نوشته نشده بود، روایت گریز از ایران از «مرزهای غیرقانونی» نوشته نشده بود، روایت دیگری از انقلاب اسلامی نوشته نشده بود، روایت دیگری از جهان غرب نوشته نشده بود، روایت دیگری از رابطه دوجنس نوشته نشده بود، روایت دیگری از هستی دگرباشان جنسی نوشته نشده بود، نوعی از «ادبیات داستانی زنانه» نوشته نشده بود، «زبان دیگری» نوشته نشده بود.
و در همه این موارد نمونهها بسیار اند.
آیا اینکه ادبیات خارج از کشور در داخل گفتمان سکوت زیست نمیکند بر کیفیت و کمیت محتوای تولید شده تأثیری داشته است در مقایسه با ادبیات داخل کشور؟
در حوزه کمیت طبیعی است که ادبیات داخل کشور با ادبیات خارج از کشور قابل مقایسه نیست. ادبیات داخل کشور وسعت دیگری دارد؛ هم در میزان تولید، هم در میزان مخاطب، هم در میزان بازار، هم در میزان تریبون. در حوزه کیفیت اما مکان تولد یک متن تعیینکننده نیست. در خارج از کشور همانقدر امکان تولد متن «با کیفیت» هست که در داخل کشور.
شما این ادعا را چگونه میبینید و چگونه آن را نقد میکنید: «نویسندگان ایرانی که به خارج از کشور مهاجرت کردهاند در عرصه فعالیت ادبی به پایان رسیدهاند»
در حد یک ادعا. ادعایی که البته به صورت مشخص هیچ چیز نمیگوید؛ حکمی که چنان کلی است که خالی مینماید. ماجرا در خارج از کشور چیز دیگری است: نویسندهگانی متنهای «قویتری» نوشتهاند. نویسندهگانی متنهای «ضعیفتری» نوشتهاند. نویسندهگانی نویسندهگی آغاز کردهاند. نویسندهگانی نویسندهگی ادامه دادهاند. نویسندهگانی کمکار شدهاند. نویسندهگانی پُرکار شدهاند. نویسندهگانی تغییر مسیر دادهاند. نویسندهگانی قلم زمین گذاشتهاند. نویسنده ایرانی در خارج از کشور نه بیهویت ویران است، نه اسیرِ غرقابه، نه گیج بیخبری، نه نادان زبان فارسی؛ که مهاجرت یا تبعید میتواند به «زیستی» دیگر تبدیل شود؛ به فرصتی دیگر؛ به صدایی دیگر.
بنابراین شما اینگونه ارزیابی نمیکنید که ادبیات داستانی خارج از کشور، یک ادبیات ابتر است؟
خیر! «اینگونه ارزیابی نمیکنم.» متنِ ادبیات داستانی خارج از کشور سالها است که در «اشکال» و «انواع» گوناگون متولد میشود.
بهرروز شیدا منقد ویژه ایست که گستردگی دانش و توانیش تنها در مصاحبت با او بر آدمی آشکار می شود. او تا به امروز چندین کتاب "خوش خوان" نوشته و به دوستداران" ادبیات والا" هدیه کرده است. به گمان من اما بسیار دشوار است که کتابی بتواند همهی آن چه شیدا می داند را بر ما آشکار کند.همهی آنهایی که خوش وقتی مصاحبت با بهروز شیدا را داشته اند, صرف نظر از اینکه دانش یا عشقشان به مباحث و موضوعات انسانی در چه سطحی بوده است, اگر کم لطف و یا "زبانم لال" بخیل نبوده اند, به "جامع" بودن این نویسندهی همیشه غمخوار "انسان" اذهان داشته اند. او که پایبندیی به عدالت پیشهی همیشگیش بوده است, گیاه شیرین نقدش را نیز در خاک پاک اما تلخ عدالت می کارد. او که به گمان من, به جهان از منظر همیشه پرسشگر یک فیلسوف می نگرد, به هنگام خوانش کتابی که قصد نقدش را کرده است , انگار در پی درک فریادی مکتوب, خود را به همه ی ابزار های موجود در جعبهی دانشش مسلح می کند تا شاید این فریاد اغلب محبوس را اندکی رساتر سازد. ای کاش روزی زود, فضای دانشکدهای ادبی در ایران به رایحهی خوش دانش او که سخنوری بسیاز برچسته است معطر شود. نثرش نیز گر جه پیجیده ولی به شدت زیباست.
ارسال کردن دیدگاه جدید