خانه | فرهنگ،‌ هنر و ادبيات | کتاب زمانه

ملکان درد، افسانه‌های عذاب

شنبه, 1391-09-04 15:00
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
نگاهی به رمان «ملکان عذاب»، نوشته ابوتراب خسروی
کاوه فولادی‌نسب

کاوه فولادی‌نسب-  تا چندی پیش اگر کسی از من می‌پرسید بهترین اثر ابوتراب خسروی کدام است، بی‌هیچ فکری سرضرب جواب می‌دادم: «اسفار کاتبان». حالا با خواندن سه‌باره‌ی «ملکان عذاب» در زمانی حدود ده روز -همین ده ‌روزه گذشته- نظرم کاملاً تغییر کرده است. «ملکان عذاب» گذشته از این‌که رمان خواندنی و جذابی است، نشان می‌دهد که زیر آسمان پرستاره‌ی شیراز نویسنده‌ی خلاقی زندگی می‌کند که خیال ندارد به این زودی‌ها پیر شود.

ابوتراب خسروی همیشه یکی از ثابت‌قدم‌ترین روندگان مسیری بوده که هوشنگ گلشیری با نوشتن «معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد» در سال ۱۳۵۸ پیش روی ادبیات داستانی معاصر فارسی قرار داد؛ مسیری که بنیادش بر استفاده از زبان تاریخ‌گرا در متنی معاصر، تلاش برای به‌روز کردن قابلیت‌های آن زبان تاریخ‌گرا و ارتقاء بخشیدن به کیفیت آن متن معاصر، و نیز گسترده کردن دایره واژگان زبان فارسی معاصر بنا نهاده شده است. این درست که بسیاری از تجربه‌های نویسنده‌های فارسی‌زبان در این زمینه با ضعف‌هایی - و معمولاً هم با ضعف‌های زیادی- همراه بوده، اما بوده‌اند نویسنده‌هایی مثل شهریار مندنی‌پور و همین ابوتراب خسروی که توانسته‌اند تجربه گلشیری را گام‌هایی به پیش ببرند و در تکاملش سهمی داشته باشند.

 

خسروی به‌خصوص در این رمان آخری‌اش - «ملکان عذاب» - دست به کاری زده که هم برای خودش تجربه‌ای جدید و ارزشمند بوده، و هم برای ادبیات داستانی فارسی، و هم می‌تواند در جهت تکامل بخشیدن به‌‌ همان مسیر یا تجربه‌ای که پیش‌تر صحبتش را کردم، تلاش مؤثری قلمداد شود. «ملکان عذاب» سه خط داستانی مجزا دارد که هرکدام بنا به ضرورت پیرنگ داستان، در بازه تاریخی‌ای مخصوص به خودش روایت می‌شود و این، یعنی که نویسنده مجبور بوده سه بافت زبانی متفاوت را در کنار هم قرار دهد تا چیدمان (setting) رمانش درست و درمان از کار درآید.

 

یکی از روایت‌ها (روایت زندگی شیخ احمد ابن علی ابن حسن ایوبی جمریزی ملقب به شیخ احمد سفلی) در اواخر سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی جریان دارد و زبانش‌‌ همان زبان دیوان‌سالار آن دوران است. یک روایت دیگر (روایت زندگی زکریا شرف، فرزند شیخ احمد سفلی) در بازه زمانی اوایل دوران سلطنت پهلوی دوم تا حول‌وحوش کودتای سال ۱۳۳۲ جریان دارد و زبانش زبانی است که انگار دارد پوست می‌اندازد تا معاصر شود و نزدیک شود به زبانی که امروز به آن تکلم می‌کنیم. روایت سوم (داستان بخشی از زندگی شمس شرف، فرزند زکریا) هم در سال‌های دهه هفتاد یا هشتاد جریان دارد که این را البته از حضور تکنولوژی روز در جریان روایت و خرده‌روایت‌ها می‌توان دریافت. این روایت سومی زبانی کاملاً معاصر دارد و از ویژگی‌های زبان معیار برخوردار است. این تنوع زبانی با شیوه‌ای که خسروی برای روایت رمانش انتخاب کرده، جذابیت بیشتر و طعم بهتری به خود می‌گیرد. «ملکان عذاب» ساختاری کولاژگونه دارد که سه خط داستانی‌اش را لابه‌لای هم و به شیوه‌ای غیرخطی روایت می‌کند. به این ترتیب خواننده مدام در کوران تجربه‌های مختلف زبانی و تنوعی پخته و سخته قرار می‌گیرد که البته کمتر کسی مثل ابوتراب خسروی می‌تواند از پسش بربیاید.

 

در «ملکان عذاب» خواننده با داستان زندگی سه نسل از مردان خانواده‌ای روبه‌روست که هرکدام به‌نوعی در فساد زندگی مادی پیرامونشان فرو رفته‌اند

در «ملکان عذاب» خواننده با داستان زندگی سه نسل از مردان خانواده‌ای روبه‌روست که هرکدام به‌نوعی در فساد زندگی مادی پیرامونشان فرو رفته‌اند یا رفته بوده‌اند و سرانجام مرد سومین نسل - شمس شرف، فرزند زکریا، فرزند شیخ احمد سفلی- موفق می‌شود با نوشتن رمان «ملکان عذاب» گویی بار مانده بر زمین را به مقصد برساند. شیخ احمد سفلی نظامی‌ای ستمگر بوده که به هر روستایی در مسیر‌هایش می‌رسیده، اهالی‌اش را وادار می‌کرده برای‌‌ همان یک شبی که با نظامیان زیردستش در روستا اطراق می‌کنند، دختری زیبا را به عقدش دربیاورند تا شب تنها سر بر بالین نگذارد. زکریا بالاگداری که بعد‌ها بیشتر به نام زکریا شرف شناخته می‌شود، نتیجه یکی از همین هم‌خوابی‌های نه‌چندان خوشایند در روستایی به نام بالاگدار در حوالی شیراز با دختری به نام قیصو است. پس از این ازدواج قیصو از خاتونک‌دره به بالاگدار می‌رود و به عقد یکی از خان‌های منطقه درمی‌آید. پس از مدتی خان می‌میرد و قیصو زن خان دیگری می‌شود، و بعد باز مرگ این یکی و درآمدن به عقد آن دیگری، و بعد باز همین داستان. رمان شروعی طنازانه و رندانه دارد که خواننده را توأمان مجذوب و شگفت‌زده می‌کند:

 

«آخرین شوهر مادر، امان‌الله‌خان بالاگداری، خان کهنسالی بود که تقریباً از جمله اجداد شوهرهای سابق و حتی اسبق مادر محسوب می‌شد. و مدعی بود کوچک‌ترین هم‌بازی دوران کودکی‌اش هم حدود پنجاه سال پیش به رحمت ایزدی پیوسته است (...) مادر از هر خان بالاگداری که با او ازدواج کرده بود، دو یا سه بچه به دنیا آورده بود که روی هم یک فوج می‌شدند. من فرزند ارشدش محسوب می‌شدم و با آن‌که گویا از پشت یک غیر بالاگداری هستم، یک بالاگداری محسوب می‌شدم.» (ملکان عذاب، ابوتراب خسروی، صفحه‌های ۶ و ۷ از نسخه الکترونیک)

 

زکریا بعد‌ها که عقل‌رس می‌شود و تحصیلاتش را در مدرسه تمام می‌کند، در دانشگاه درس حقوق می‌خواند و از این ره، هم وکیل می‌شود و هم دوستان و آشنایانی مثل محمد مجد و اشرف تکش پیدا می‌کند که بعد‌ها در روایت بسیار تأثیر می‌گذارند و حتی به یکی از ستون‌های نگه‌دارنده آن تبدیل می‌شوند. زکریا در سفری کشف‌وشهودگونه به دیدار پدر ناشناخته‌اش می‌رود و درمی‌یابد که پدر آدم حکومت بودن را کنار گذاشته و شده درویشی سالک و خانقاهی را اداره می‌کند و کلی هم مرید و پیرو دارد. پدر - حالا شیخ احمد سفلی - از زکریا می‌خواهد که بماند و داستان زندگی و سرگذشت او را بنویسد تا ماندگارش کند و بعد هم جانشینش شود. زکریا برخلاف میل خود وادار به ماندن می‌شود تا مرگ شیخ احمد و بعد از او هم مدتی اداره خانقاه را به دست می‌گیرد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و به‌خصوص وقتی به چگونگی مرگ شیخ احمد پی می‌برد، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد. بعد‌ها - در سال‌های منتهی به کودتای ۱۳۳۲- در شیراز با محمد مجد - همکلاسی دوران دانشکده- انحمنی ادبی به نام شفق راه می‌اندازند تا بتوانند هم دور هم چیزی بخوانند و هم روی جوان‌تر‌ها تأثیری بگذارند و هم امکانی برای انتشار نوشته‌های خودشان فراهم آورند. اما جدایی اشرف تکش -همسر محمد مجد- از او و ازدواجش با حسن سلیمی از سویی و کودتای ۱۳۳۲ و بگیروببندهای بعد از آن از سویی دیگر، باعث می‌شوند که هم انجمن شفق به تعطیلی کشانده شود و هم زکریا نتواند دست‌نوشته‌های پدرش و افزوده‌های خودش به آن‌ها را از طریق انجمن منتشر کند.

 

زمان روایت داستان، در حقیقت اندکی پس از مرگ زکریاست؛ جایی که پسرش -شمس- در وصیت‌نامه پدر به امانتی‌ای برمی‌خورد که متعلق به حوریه مجد است و باید دستش برساند. کشف راز این امانتی یکی از گره‌های داستان که تقریباً تا انتهای رمان بسته می‌ماند و همین‌که به‌تدریج گره‌های دیگر باز می‌شوند، خواننده برای باز شدن آن هم آماده می‌شود. ماجراهای زندگی شمس هم در داستان بیشتر توأم با ناکامی است و تنها کامیابی‌اش در زندگی، انگار همین است که بالأخره می‌تواند روایت‌های پدربزرگ و پدرش را منتشر کند؛ در قالب رمانی به نام «ملکان عذاب».

 

«ملکان عذاب» داستان هویت است، هویتی گم‌شده که گویی -مانند سایر آثار خسروی- قرار هم نیست تلألویی از پیدایی‌اش جایی خودش را نشان بدهد. نه شیخ احمد سفلی -که راه عرفان را در پیش می‌گیرد-، نه زکریا -که راه علم و قانون و مبارزه را در پیش می‌گیرد-، و نه شمس -که راه قانون و هنر می‌رود-، هیچ‌کدام نمی‌توانند به آرامش دست یابند؛ گویی این تلاش همیشگی برای کشف هویت و نرسیدن به پاسخی قابل‌پذیرش، دلیل زندگی همه آن‌ها و همه شخصیت‌های دیگر آثار دیگر ابوتراب خسروی است.

 

در این رمان هم خسروی مانند سایر آثارش دغدغه نوشتن و ثبت کردن را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های خودش -نویسنده- و آدم‌های داستانش در روایت مطرح می‌کند و اصلاً گویی رسالت یا شاید هم میراث شمس این است که آن‌چه را از پدرانش به دستش رسیده، کامل کند و به بلوغ برساند و منتشر کند تا همه از آن باخبر شوند و در پیشانی تاریخ ثبت و ضبط شود.

 

«وقتی بیدار شدم، نشستم و چیزی نوشتم که نمی‌دانم چیست، و اصلاً هم مهم نیست شعر باشد یا چیزی دیگر. مهم این است که سلیمی توی متنی بماند و ساکن آن‌جا شود و آن‌طور بی‌جا و مکان نماند...» (ملکان عذاب، ابوتراب خسروی، صفحه ۵۱۰ از نسخه الکترونیک)

 

و آن ابهامی هم که هم در این رمان و هم در بسیاری از آثار دیگر خسروی در زمینه درهم‌آمیختگی واقعیت و رؤیا به چشم می‌خورد، ریشه‌اش در همین توجه به نوشتن و نویسندگی و میل به حضور نویسنده در متن است؛ مثل این بخش از «ملکان عذاب» که یکی از تکه‌هایی است که شمس دارد از زکریا -پدرش- می‌گوید:

 

«هنوز نمی‌دانم افساهایی که پدر از آن‌ها نام می‌برد، موجوداتی خیالی‌اند که به متن او راه یافته‌اند یا موجوداتی واقعی‌اند که از خانقاه سمیرم سفلی آمده‌اند و به متنش سرمی‌کشیده‌اند، باید مرز خیال او و وقایعی که در واقعیت بر او گذشته‌اند، کشف شوند.» (ملکان عذاب، ابوتراب خسروی، صفحه ۴۷۶ از نسخه الکترونیک)

 

●ملکان عذاب، نوشته ابوتراب خسروی (نشر ناکجا) در رادیو زمانه:

رمان عذاب، حامد احمدی

ملکان عذاب، کتاب برگزیده زمانه

ملکان عذاب و کالبد مکتوب ابوتراب خسروی، مسعود کدخدایی

ابوتراب خسروی: «تاریخ ما پر است از فرقه‌گرایی و قداست‌سازی»

ملکان عذاب، جنگ ادبی زمانه در گفت و گو با ابوتراب خسروی (برنامه رادیویی)

 

Share this
Share/Save/Bookmark

با سلام
دوست عزیز نظر من دقیقا مخالف نظر شماست،من معتقدم که ملکان عذاب ضعیف ترین کار ابوتراب خسروی است و تلاشی برای تکرار موفقیت رود راوی که البته به شکست منجر شده.
در ملکان عذاب ما با شخصیت ها و موقعیت هایی مواجه ایم که فقط نقاب خود را عوض کرده اند و گر نه همان شخصیت ها و موقعیت های دو رمان پیشینند(اسفار کاتبات،رود راوی) و گر نه هیچ جذابیتی ندارند.
جوانی که برای تحصیل به جایی خارج از محل زندگی می رود،پدری که قطب و مراد خانقاهی است و قرار است بعد از او پسر به جایش بنشیند که می توان مقارن همین ها با اندک تفاوتی را در رود راوی پیدا کرد.
و زیاد است از این قسم مثال ها در این مکتوب ششصد و اندی که جناب ابوتراب شش سال از وقت خود را صرف آن کرده اند.
افسوس و هزاران افسوس ،من با خواندن آثار ابوتراب منتظر اثری قوی و جذاب و بالاتر از رود راوی از او بودم ،و برای خواندن ملکان عذاب لحظه شماری می کردم.
واما امیدم به یاس مبدل شد و الان که ملکان عذاب را خواندم احساس می کنم وقتم را هدر داده ام .

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما