دنیای آشنای جاهلها
مجتبا صولتپور - پس از چند سال توقف در ارشاد برای دریافت مجوزِ چاپ، بالاخره در نمایشگاه کتاب تهران، بهدست علاقهمنداناش رسید: «لب بر تیغ». حسین سناپور با دو رمان که به فاصلهی چهار سال از هم منتشر شدند، توانست توجه مخاطبان و منتقدان را به آثارش جلب کند و خود را به عنوان رماننویسی مطرح نشان دهد.
«لب بر تیغ» سومین رمان اوست، که انتشارش به دلیل موفقیت دو رمان قبلی نویسنده، و همچنین کش و قوسهایی که در روند چاپ آن ایجاد شد، با حجم مناسبی از تبلیغات همراه گردیده است. خاطرهای که رمانهای پیشین نویسنده در ذهن خوانندگانش ساخته، باعث شده که نام این کتاب حتی پیش از انتشار بر سر زبانها بیفتد و بازتاب انتشار آن چندین برابر کتابهای دیگر باشد.
کجایی قیصر؟
داستان دربارهی بزنبهادریست بهنام داوود که یک دل نه، صد دل عاشق دختری بهنام سمانه میشود، و در این راه حتی حاضر است خون دو نفر را هم بریزد کف آسفالت؛ که میریزد! پلات رمان، تا انتها چیزی جز همین دو خط ندارد، و در واقع، جهان داستانیِ «لب بر تیغ»، دنیای آشنای قصههای جاهلهای دههی ۳۰ است که با نقطهای بزنگاه آغاز میشود، و در ادامه به گره کوری میرسد که شخصیت تا انتها از باز کردنش عاجز است. نویسنده نه تنها هیچ قصهی تازهای در ۱۶۴ صفحهی کتابش ندارد، بلکه همان قصهی همیشگی را هم با فرم، لحن و تصاویری آشنا روایت کرده است؛ و به گمان من، سناپور همهی این کلیشهها را از ابتدا درک کرده و خودآگاهانه دست به ساختن تیپهای پوسیدهی حوصله سربر زده است، اما چرا؟ جوابش را من نمیدانم، اما سعی میکنم خودم و شما را به یافتن پاسخ نزدیک کنم.
داستان تیغها
خواندن «لب بر تیغ» خواننده را از جهاتی بهیاد رمانهای موفقی همچون «تنگسیر» چوبک، و «تهران شهر بیآسمان» چهلتن میاندازد. در اولی نویسنده ماجرایی پُرحادثه را روایت میکند که در آن قتل هست، خشونت هست، مخفیکاریِ پس از قتل هست و در واقع چوبک در طول کتاب، روایتی از تعصبات و خشونتهای حاکم بر منطقهی تنگسیر بهدست میدهد و توانسته در روایتِ خود، رنج تکتک آدمهای آن منطقه را به تصویر بکشد. محمد (کاراکتر اصلی در رمان «تنگسیر») در طول رمان، از یک تیپ خشونتآفرین و انتقامگیر، یه یک شخصیت رنج کشیده بدل میشود و چوبک با مهارتی که باید در نویسندگان بزرگ جستوجو کرد، رمانش را از دام سطحینگری میرهاند و این است که محمدِ تنگسیر، هنوز هم با تبری که در دست داشت و خشمی که در چشمانش، زنده است در تاریخ ادبیات داستانی ما ماندگار شده است.
مجتبا صولتپور: جهان داستانیِ «لب بر تیغ»، دنیای آشنای قصههای جاهلهای دههی ۳۰ است که با نقطهای بزنگاه آغاز میشود، و در ادامه به گره کوری میرسد که شخصیت تا انتها از باز کردنش عاجز است. نویسنده نه تنها هیچ قصهی تازهای در ۱۶۴ صفحهی کتابش ندارد، بلکه همان قصهی همیشگی را هم با فرم، لحن و تصاویری آشنا روایت کرده است
همینطور که چهلتن در «تهران...» روایتگر دنیای لاتها و شعبان بیمخهاست. چهلتن هم برای غرقنشدن در دنیا سطحینگری، در حالی که سر و کارش با تیپهاست، اما دست به تیپسازی نزده، و برای فرار از کلیشهها، رمانش را با روایت غیر خطی همراه کرده است. کرامت (کاراکتر اصلی در رمان «تهران...»،) با اینکه همهی مشخصات کاراکترهای کلیشهشده را دارد، اما در نهایت رفتارهای کلیشهای از خود نشان نمیدهد، و در این راه شرح جذابی که از جامعه و دورانش بازگو میکند، بسیار مؤثر است. چهلتن توانسته با ارائهی طرح کاملی از یک زندگی، در دل کلیشهها، کلیشهای رفتار نکند، کاری که سناپور در انجامش ناتوان مانده، یا حتی از انجام آن سرباز زده است.
«لب بر تیغ» با یک واقعهی «کمین و گریز» آغاز میشود. دو پلیس، منتظر پیدا شدن سر و کلهی داوود هستند، و داوود با موتورِ کمنظیرش، در آنی هر دو مأمور را مضحکه میکند. چنین تصاویر فکاههمآبانهای همهی رمان را اشغال کردهاند. در ادامه نوبت به حادثهی کشته شدن منصور و رضا توسط داوود میرسد، که در واقع بزنگاه اصلی داستان است. راویتی که سناپور از مهمترین حادثهی رمان بهدست میدهد، ملغمهایست که با لفاظی و استفاده از جملاتِ بلند و صفتسازی برای آدمها، شور و گرمای از دسترفته را به متن برنمیگرداند. لحنِ راوی بیش از حد یکنواخت است، و در کنار آن، زبانی که سناپور برای روایِ کتاب انتخاب کرده، همان زبان لاتهاست. نویسنده در متنِ رواییاش، از واژههایی همچون «تیلیت» و «تخمسگ» استفاده کرده است، که شاید ترفندی بوده برای نزدیک کردن مخاطب به متن و روایتگرِ آن، که البته کاملاً ناکارآمد است. حّراف بودن راوی، رمان را آکنده از حرفهای خستهکننده و بیمورد کرده و در نهایت روایِ رمان، نتوانسته وضعحال موفقی از آدمهای «لب بر تیغ» ارائه بدهد.
حجم زیادی از رمان، با دیالوگ پیش رفته است، و بهجز گفتوگوهای موجود در فصل هفدهم، بقیهی رمان با واکنشهای سطحی و تلویزیونی از سوی آدمهای رمان دنبال میشود. اما مهمترین ضعف رمان، به مشکلات بنیادینش در پلات مربوط میشود.
مجتبا صولتپور: نوشتن با رعایت همهی قواعد از پیش تعیینشده، نتیجهاش میشود رمان ضعیفی همچون «لب بر تیغ»، که همهچیزش میلنگد.
نقدهای زیادی بر منطق داستانی اثر وارد است، برای مثال، فردای روزی که داوود در روز روشن مرتکب دو قتل شده است، با سمانه خیلی خوش و خرم وقتش را در پارکی میگذراند، در حالی که خیلی از آدمهای محل از عمل داوود مطلع شدهاند (یا حداقل چنین ظنی هست). چطور است که قانون در این رمان بینقش مانده؟ و مأمورهایی که در صحنهی آغازین رمان، برای تعقیت کردن سمانه به دنبال داوود میافتند، پس از قتل دو نفر در خیابان کجای دنیا لمیدهاند که قهرمانِ بزن بهادرِ رمان، فردای قتل میرود پارک و ناهارش را هم در یک رستوران میل میکند؟
نویسنده در شخصیتسازیها هم از قواعد آشنای دنیای کلیشهها تبعیت میکند، و بهخصوص در برخورد با شخصیت مهمی همچون زنبابای سمانه - که شروع کنندهی این بلواست- عملکردی سردستی و پُرنقص دارد، بهطوری که، از جایی به بعد نویسنده او را در ماجرای کتاب دخالت نمیدهد و کسی که شروعکنندهی دردسرهاست، کاملاً به فراموشی سپرده میشود.
اینجا «قانون» بیکاره است
دنیایی که در آن قانون و رفتارهای منطقی هیچکارهاند، مربوط به این زمانه نیست. نوشتن با رعایت همهی قواعد از پیش کارشده، نتیجهاش میشود رمان ضعیفی همچون «لب بر تیغ»، که همهچیزش میلنگد. این دسته از آثار، رمانهایی هستند که از رؤیایی کابوسمآبانه، با ظاهری سینمایی ساخته و در فرمی خطی نوشته میشوند. با این همه، سناپور نویسندهای تازهکار و کمتجربه نیست. او دو رمان خواندنی نوشته، که در آنها با روایتهایی خوشساخت و تاثیرگذار روبهرو هستیم. اینکه چرا او به «لب بر تیغ» رضایت داده، شاید یکی از دلایلش دستکم گرفتن و ساده انگاشتن مخاطب باشد. مگر نهغیر این است که انبوه رمانهای کمحجمِ سطحینگرانهی زرد، که اکنون بازار ادبیات جدی (!) را قرق کردهاند، از این اندیشه تغذیه میکنند که: «مخاطبِ من، زبان پیچده را نمیفهمد و از زبان پیچیده گریزان است و به طرحهای ساده و بیانهای مبتذلی که من بهکار میبرم دلخوش است!» مگر غیر از این است که اگر این اندیشه نباشد، هیچ توجیهای هم برای نوشتنهای جدیمآبانهی مبتذل باقی نمیماند؟
شناسنامهی کتاب:
لب بر تیغ، حسین سناپور، نشر چشمه، ویراستار: شیوا حریری، چاپ اول: زمستان ۱۳۸۹، ۵۰۰۰ نسخه، ۱۶۴ صفحه، ۴۰۰۰ تومان.
ایمیل منتقد:
Mja. solatpoor@gmail. com
در همین زمینه:
::بیاخلاقی رایج در میان جوانها، سروش علیزاده::
ارسال کردن دیدگاه جدید