پاسخ دادن به دیدگاه
نقشه راه جنبش دانشجویی در دوران سرکوب
سه شنبه, 1390-10-06 04:39
نسخه قابل چاپ
حمید مافی
جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران چندی پیش، به مناسبت روز دانشجو در بیانیهای از فعالان دانشجویی خواستند تا به فعالیت غیر علنی روی بیاورند. این در حالی است که بخش دیگری از فعالان که بار سفر بستهاند، تجربهای تازه را میآزمایند. تجربهای که شاید پیش از این نیز توسط نسل دیگری به کار گرفته شده، اما دوری نسلی و عدم انباشت تجربه از یک سو و دنیای تازه و غریبه غرب از سوی دیگر نسل جدید مهاجران ایرانی را با مشکلات خاص خود روبرو کرده است.
تکرار تاریخ در ایران حکایتی همیشگی است. مداری که جامعه ایران در صد سال گذشته بارها برای رسیدن به جامعهای قانونگرا و حکومتی دموکراتیک و مشروطه پیموده و همچنان پس از سالیان دراز از مشروطه ایرانی، به دنبال عدلیه و پارلمانی مستقل و آزاد است که برای مردمانش توسعه و رفاه به ارمغان بیاورد. در این گذارهای تاریخی هرگاه حکومت سخت گرفته و پاداش فعالان زندانهای بلندمدت و محرومیت از حقوق اجتماعی بوده، گروهی به فعالیتهای زیرزمینی و غیرعلنی روی آورده و گروهی دیگر راهکار را سفر به سرزمینی دیگر و ادامه مبارزه در خارج از مرزها دانستهاند.
اکنون بسیاری از فعالان سیاسی و دانشجویی ایران راهکار سفر به سرزمینی دیگر در پیش گرفته و گروهی نیز چندی قبل فعالان را به فعالیتهای غیر علنی دعوت کردند.
فرنگیس حبیبی از اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایران در سالهای پیش از انقلاب و سید رضا قاضی نوری از فعالان دانشجویی دوره جدید که یک سال پیش از ادامه تحصیل محروم شد در گفتوگو با رادیو زمانه به بررسی گذشته و آینده جنبش دانشجویی در داخل و خارج از کشور پرداختهاند.
خانم حبیبی به عنوان فردی که در کنفدراسیون دانشجویان ایران پیش از انقلاب فعالیت کردهاید، تفاوت نسل جدید مهاجران ایرانی با نسل پیش را چه میدانید و چرا نسلهای مختلف فعالان دانشجویی این همه از هم دور هستند؟
فرنگیس حبیبی : ما در تاریخمان گسست تجربی داشتهایم. هیچ یک از نسلهای ما از نسل قبل نیاموختهاند. نسلی که در سال ۵۷ انقلاب کرد، تجربه مشروطیت را نادیده گرفت و جوانان ما در دانشگاهها در همان سالها تجربه ملی شدن صنعت نفت را ندیدند. ما نه تاریخ گذشته را آموختهایم و نه آرامش اجتماعی در کشور وجود داشته است که بتوان بر بستر آن یک انباشت تجربه انجام داد. متاسفانه تاریخ ما همواره شاهد تلاطمهای شدیدی بوده که خشونت آمیز نیز بودهاند و این تلاطمهای توام با خشونت همواره قربانیهای بسیاری از ما گرفته و یکی از قربانیهایش همین عدم انباشت تجربه است.
اما در خصوص نسل جوانی که هم اکنون مهاجرت میکند، من فکر میکنم یک بستر و خاستگاه اجتماعی متفاوت دارد با نسلی که پیش از انقلاب از کشور خارج شده بود. در دهه ۶۰ میلادی کسانی که به خارج از کشور میآمدند عمدتا از طبقه مرفه جامعه بودند و در بازگشت به کشور این امکان را داشتند که به کادرهای دولتی و یا خصوصی کشور بپیوندند.
دانشجویانی هم که در کنفدراسیون جمع شدند در واقع از همین دانشجویان بودند که حساسیت سیاسی بیشتری داشتند و آرام آرام به صدای اعتراضی مردم و بعدتر هم در نقطه پایانی به طور کامل به تشکیلاتی که ضد رژیم پهلوی فعالیت میکرد، تبدیل شدند. اما این نسل از دانشجویان که به خارج از کشور میآیند دارای پایگاه اجتماعی و خاستگاه طبقاتی متفاوتی هستند و شاید بخش زیادی از آنها از طبقه متوسط در جامعه باشد که آیندهای نامعلوم دارند و در واقع از وضعیت داخلی و محدودیتهایی که برایشان ایجاد شده فرار کرده و امیدی به بازگشت ندارند.
فرنگیس حبیبی: در دهه ۶۰ میلادی کسانی که به خارج از کشور میآمدند عمدتا از طبقه مرفه جامعه بودند و در بازگشت به کشور این امکان را داشتند که به کادرهای دولتی و یا خصوصی کشور بپیوندند. نسل امروز دانشجویان از وضعیت داخلی و محدودیتهایی که برایشان ایجاد شده فرار کرده و امیدی به بازگشت ندارند
در دوران فعالیت کنفدراسیون، آیا این سازمان دارای ارتباط با جنبشهای دانشجویی فعال در جهان بود؟
کنفدراسیون هم در آلمان و هم در امریکا به صورت ویژه در ارتباط با جنبشهای دانشجویی این کشورها هم تغذیه کننده و هم تاثیرگذار بوده است. مثلا در دوره تاریخی ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۵ میلادی جنبشهای دانشجویی در بسیاری از کشورهای دنیا علیه نظام سرمایه داری مستقر فعال بودند همچنین در این بازه زمانی ما انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه را داریم که یک جنبش اعتراضی وسیع بوده و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در این دوره زمانی دارای ارتباطات گستردهای با این جنبشها بود و هم تاثیر گذاشته و حضور فعال داشته و هم از اینها تاثیر پذیرفته است.
فکرر میکنید آیا این تجربه تاریخی شما به کار نسل جدید دانشجویان میآید؟
حتما به کار میآید! به ویژه الان که ارتباطات گستردهتر شده و ابزارهای مبارزاتی پیشرفتهتر هستند. من بر این باورم انتقال تجربه آموزشی در کنفدراسیون بسیار ارزشمند بود. در حالی که در آن دوران بسیاری از گروهها دچار دگماتیسم حزبی بودند تحول آموزشی در فدراسیون بسیار خوب بود به گونهای که یک نظم فکری و رفتاری به اعضا میداد و این نظم به قدرت کنفدراسیون کمک میکرد.
در دوره کنونی بسیاری از کسانی که بیرون میآیند، ممکن است در گروههای سیاسی متفاوتی عضو باشند و تقریبا پراکنده هستند. این نسل دارای رشد فکری خوبی است و اگر چنانچه بتواند پیرامون چند محور در یک تشکیلات منسجم شود، تجربهای بسیار بهتر از کنفدراسیون خواهد داشت.
الان من تصورم این است که بیش از اینکه به دنبال تشکیلات سراسری باشند بر تشکیلات جزئی تکیه دارند. مسالهای که در کنفدراسیون وجود داشت سازمانهای عضو کنفدراسیون به این توافق رسیده بودند که دانشجویان در یک سازمان و تشکیلات سراسری متحد شوند. حالا نسل جوان میتواند این تجربه را نگاه کند و نکات مثبت آن را در نظر بگیرد و از آنچه که به شکاف در کنفدراسیون انجامیده بپرهیزد و پیرامون محورهای اصلی و مشترک متحد شود و برای هدف مشترک مبارزه کند.
سرکوب توزیع شده
چندی پیش گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران در بیانیهای دانشجویان را دعوت به فعالیت غیرعلنی کردند. از رضا قاضی نوری فعال جنبش دانجویی می پریم که به نظر شما این تاکتیک و راهکار در شرایط فعلی میتواند پاسخگوی برونرفت از وضع موجود باشد؟
رضا قاضی نوری : به نظر من این سنخ فعالیتها نیازمند یک حد بیشتری از خود گذشتگی هستند به این دلیل که در فعالیت علنی درست است که هزینه داده میشود ولی در برابر این هزینه پاداشهای اجتماعی هم در انتظار شماست یعنی اینکه فعالین علنی پذیرش اجتماعی دریافت میکنند. یک فضای اجتماعی حمایتی به وجود میآید (بماند که این همراهی و همدلی در بسیاری از دورههای گذشته مثل دهه ۶۰ تا این حد وجود نداشته است).
در فعالیتهای غیر علنی مسالمت آمیز اولین چیزی که از بین میرود این پاداش اجتماعی است. یعنی عملا شما زمان میگذارید و مرتبا استرس لو رفتن و هزینههای سنگین دادن دارید ولی در برابرش هیچ پاداش اجتماعی در انتظار شما نیست و این نیازمند یک نوع ایمان ایدئولوژیک خیلی قدرتمند است که در بخش زیادی از فعالان ما نسبت به دورههای قبل وجود ندارد.
در فعالیتهای غیرعلنی اولین چیزی که از بین میرود پاداش اجتماعی است. شما زمان میگذارید و مرتبا استرس لو رفتن و هزینههای سنگین دادن دارید ولی در برابرش هیچ پاداش اجتماعی در انتظار شما نیست
البته این غیر ایدئولوژیک شدن مبارزه دارای جنبههای مثبتی هم هست. اما در این دوره آن بنمایه ایدئولوژیک قدرتمندی که یک منشا لایزالی از انرژی را به فرد میدهد که سالها زندان بروند و فعالیت کنند بدون اینکه اسمشان جایی مطرح شود یا کسی از آنها قدردانی کند، دربخش مهمی از فعالان ما غایب است و این به نظر من یکی از دلایل جدی نشدن فعالیتهای غیرعلنی است.
بحث دیگری که درباره فعالیت مخفیانه مسالمتآمیز مطرح است این است که حالا پس از اینکه افراد با دردسرهای بیشمار کار تشکیلاتی دور هم جمع شدند چه کاری باید انجام دهند؟ در دورههای پیشین سرکوب خشن همچون پس از کودتای ۳۲ و پس از خرداد ۶۰ گروههای مخفی که به دنبال مبارزه مسلحانه بودند که برنامه کاریشان روشن بود و گروههای مخفی که به مبارزه مسالمتآمیز اعتقاد داشتند بیشتر به دنبال تولید و توزیع شبنامه و تراکت و به طور کلی اطلاعرسانی بودند.
در دوره فعلی با غلبه گفتمان مبارزه مدنی بحث فعالیت مسلحانه که در تعلیق است. در مورد آگاهی بخشی نیز برای فعالان غیرعلنی این سوال همیشه مطرح است که آیا با ظهور و فراگیری نسبی اینترنت و شبکههای ماهوارهای، پخش تعدادی تراکت یا شبنامه یا مثلا دیوارنویسی ارزش به جان خریدن خطر شکنجه و سالها زندان را دارد؟
این دو بحث در جدی نشدن فعالیتهای مخفیانه علیرغم وجود نارضایتیهای عمیق بسیار مؤثر بوده است. من اما بهشخصه به ضرورت فعالیتهای مخفیانه به دلیل نقش آن در آموزش کار تشکیلاتی به افراد، در حالت بسیج سیاسی نگه داشتن نیروها و امیدبخشی عمومی بسیار اعتقاد دارم.
تجربه تاریخی ما نشان میدهد که همیشه فضای سرکوب داشتهایم. حالا کم و زیاد، اما این سرکوبها هیچگاه دانشگاه را به سکون و رخوت نبرده است. حال چه عاملی باعث شده تا در این دوره این فضای سکوت دردناک بر دانشگاههای ما حاکم شود؟
البته ما سرکوب داریم تا سرکوب، سرکوبی که ما در دوران اصلاحات داشتیم قابل مقایسه با وضعیت موجود نیست. من معتقدم که ما امروز "سرکوب توزیع شده" داریم. به این معنا که آن دوره سرکوب صرفا حلقه پیشرو دانشجویان منتقد را در بر میگرفت اما امرز گریبان بخش بسیار گستردهای از دانشجویان را گرفته است.
در هیچ دورهای از تاریخ به جز انقلاب فرهنگی این حد از برخوردهای انضباطی و تعلیق و اخراج نداشتهایم. به نظر من سطح برخوردهای انضباطی بسیار گستردهتر از آمار چند هزار نفری موجود است. دلیلش هم این است که اکثر دانشجویانی که با این احکام مواجه میشوند به خاطر بیشتر نشدن هزینهها حتی نمیتوانند این احکام را خبری کنند.
قاضی نور : من بهشخصه به ضرورت فعالیتهای مخفیانه به دلیل نقش آن در آموزش کار تشکیلاتی به افراد، در حالت بسیج سیاسی نگه داشتن نیروها و امیدبخشی عمومی بسیار اعتقاد دارم
حالا کار به جایی رسیده که این سرکوب کاملا از فضای سیاسی فراتر رفته و به حریم خصوصی دانشجویان رسیده است. برخوردها به حدی رسیده است که دانشجویان حساب مهمانی رفتنهایشان را هم باید پس بدهند و این حجم زیادی از دانشجویان در برمیگیرد و خیلیها که حتی سبقه سیاسی هم ندارند مورد برخورد قرار میگیرند.
در چنین فضایی مشکل فقط حکومت نیست؛ به این معنا که فعالان دانشجویی و یا فعالان سیاسی اکثرا همانگونه که در گیر حکومت هستند درگیر خانوادههای خود هم هستند و این سرکوب به یک امر خانوادگی هم تبدیل شده است. دانشجویی که حکم کمیته انظباطی میخورد و یا بازداشت میشود نگران عکسالعمل خانواده هم هست.
من فکر نمیکنم هیچ وقت دستگاه سرکوب رژیم به این حد توزیع شده و گسترده عمل کرده باشد و با یک حجم گستردهای از دانشجویان درگیر شده باشد. در حال حاضر اگر جایی بخواهید به سر کار بروید آمارشما را هر چند وقت یک بار میدهند که مثلا فلانی دانشجوی سیاسی است و باید با او برخورد کنید. اگر دانشجویی یک مقداری فعال شود نه امکان درس خواندن دارد ونه امکان کار کردن و هر اتفاقی ممکن است برای او بیفتند.
حال در چنین وضعیتی راهکار برای زنده ماندن و فعالیت دانشجویان چه میتواند باشد؟
جنبش دانشجویی باید موقتاً به جای مطالبات کلان و کلی به سمت مطالبات خردتر و صنفیتر برود بر سر آنها مقاومت کند. این امر نیاز به راهکارهای جزئی و دقیقی دارد.
یک نکته این است که دانشجویان باید شناخت دقیقی از وضعیت حاکم بر دانشگاهها و نوع روابط حاکم بر دانشگاه داشته باشند و از این روابط و حتی درک روانشناختی از افراد تأثیرگذار در مواقع ضروری بهره بگیرند. این حرف که ما با سیستم مشکل داریم و نیازی به شناخت نداریم نگاه اشتباهی است. شاید گاهی بتوان از این شناختها بهره گرفت و جلوی سرکوب یا احکام را گرفت.
خیلی ازاحکام قضایی و سرکوبها ریشه مستقیم در دانشگاه دارد. گاهی ممکن است یک تجمع بزرگ دانشجویی نتیجه یک رایزنی در داخل دانشگاه را نداشته باشد. چون مطالبات یک تجمع دانشجویی برای یک نظام قضایی ما قابل قبول نیست و حتی ممکن است که طرف مقابل لجاجت هم به خرج بدهد که حالا که شما میروید و تجمع میگذارید ما هم شدیدتر برخورد میکنیم.
یکی دیگر از مواردی که فعالان دانشجویی باید به آن توجه کنند وضعیت درسی و عملمیشان است. یکی از تاکتیکهایی که برای برخورد با دانشجویان فعال استفاده میشود اخراجهای درسی است و سعی میکنند از مسیر آموزشی وارد شوند تا هزینه کمتری بپردازند. برای همین فکر میکنم دانشجویان ما باید مراقب این شیوه باشند و با درس خواندن وساختن وجه علمی از خودشان این امکان را از دانشگاه بگیرند.
یک مورد دیگر هم چگونگی مشروعیت پیدا کردن شما در محیط دانشگاهی است. در دورههای شاید شعارهای تند و مواضع رادیکال مشروعیتساز بود اما در شرایط فعلی تشکلها و گروههایی میتوانند مشروعیت و حمایت دانشجویان را به دست بیاورند که از حقوق صنفی و زندگی روزمره دانشجویان دفاع کنند. دفاعی که معمولا به اندازه فعالیتهای سیاسی هزینهزا هم نیست.
یعنی شما معتقدید که جنبش دانشجویی از خواستهای صنفی فاصله گرفته و با فاصله گرفتن از این خواستها ضربهپذیرتر شده است؟
اینکه فاصله گرفتن جنبش و تشکلهای دانشجویی از مطالبات صنفی آنها را آسیب پذیرتر کرده قابل تردید نیست. اما من الان درباره شرایطی حرف میزنم که جنبش دانشجویی نهاد زدایی شده و توان تشکیلاتی را به خاطر سرکوب شدیدی که حاکمیت اعمال کرده از تحکیم وحدت گرفتهاند و شوراهای صنفی دانشکدهها و دانشگاهها به شدت تضعیف شدهاند.
اتفاقا اگر فضای انبساط سیاسی در جامعه به وجود بیاد من موافق این هستم که دانشجویان پیگیر مطالبات سیاسی باشند. اما اکنون درباره روزهای سخت دانشگاه صحبت میکنم، درباره فضایی که کاملا نهاد زدایی شده و دانشجویان هیچ حامی و یاوری ندارند و معتقد هستم که باید در این فضا دانشجویان به سمت تشکیل حلقههای حمایتی کوچکتر بروند تا در زمانی که زیاد هم طول نمیکشد و این فضا از بین میرود دوباره به دنبال مطالبات اصلی اجتماعی و سیاسی بروند.
درباره شرایطی حرف میزنم که جنبش دانشجویی نهاد زدایی شده و توان تشکیلاتی را به خاطر سرکوب شدیدی که حاکمیت اعمال کرده از تحکیم وحدت گرفتهاند و شوراهای صنفی دانشکدهها و دانشگاهها به شدت تضعیف شدهاند. در این شرایط جنبش دانشجویی باید موقتاً به جای مطالبات کلان و کلی به سمت مطالبات خردتر و صنفیتر برود
بسیاری از فعالان دانشجویی ما در دو سال گذشته مهاجرت کردهاند، اما در پس این هجرت نمیتوان سراغی از فعالیتهای جمعی به صورت پر رنگ گرفت؟ علت این وضعیت را چه میدانید و فکر میکنید شکل گیری یک تشکل سراسری از فعالان دانشجویی در خارج از کشور امکان پذیر است؟
من فکر میکنم که فعالان دانشجویی ما وقتی که بیرون میآیند یک نگاه امیدوارانهای دارند که در خارج از کشور میتوانند در کنار سایر گروهها فعالیت کنند و به سمت تشکیل یک نهاد سراسری بروند اما وقتی که به خارج میرسند میبینند واقعیت چیز دیگری است. از نزدیک میبیند که گروههای سیاسی و فعالان چگونه به هم اتهام میزنند و درگیری این گروهها تاثیر خوشایندی بر نگاه امیدوارانه مهاجرین تازه ندارد.
همچنین بخش زیادی از انرژی آنها صرف مشکلات و مسائل روزمره میشود و تا با این مشکلات کنار بیایند و به حالت طبیعی زندگی برگردند باید یک دورهای را طی کنند که در این دوره به انفعال میرسند.
من راهکارم در کوتاه مدت برای فعالیت بیرون از کشور هم تشکیل حلقه با افرادی است که دارای اشتراکات فکری و همبستگی اجتماعی بیشتری هستند. این گروهها علاوه بر کار فکری و آموزش کار تشکیلاتی به اعضا و حمایت اجتماعی از اعضایشان در هنگام مشکلات و بحرانها که باید کار-ویژههای اصلیشان باشد میتوانند در میانمدت زیرساخت تشکیل کنگره یا کنفدراسیونی از اپوزیسیون شوند.
اینکه ما مستقیماً و بدون وجود چنین گروههای مؤثر و کوچکی به سراغ تشکیل کنفدراسیون یا کنگره برویم از این لحاظ ناممکن است که تشکیلات بسیار بزرگ با ساختار افقی که هر فردی تنها بازتابدهنده نظرات خودش است و نمایندگی یک طیف یا گروه را بر عهده ندارد حتی اگر امکانپذیر باشد مؤثر نیست. در حال حاضر مواد لازم برای تشکیل یک مجمع تشکلها یعنی گروههای متعدد نسبتاً کوچک و کارآمد وجود ندارد و ما باید نخست به سراغ خلق این زیرساختها برویم.