پاسخ دادن به دیدگاه
جواهرساز اصفهان
ایرج ادیبزاده- در پاریس رمانی به زبان فرانسه معرفی شد با نام "جواهرساز اصفهان" (Le joaillier d'Ispahan) نوشته خانم دانیل دین (Danielle Digne) که ما را به قرن شانزدهم و هفدهم میبرد، زمانی که ژان شاردن جهانگرد، مردمشناس، فیلسوف، ایرانشناس و همچنین جواهرساز فرانسوی با هدف رفتن به هند و خرید سنگهای قیمتی، ازجمله الماس، به اصفهان میرسد.
چهار سال در نصف جهان اقامت میکند، به دربار شاه عباس دوم راه پیدا میکند و لقب جواهرساز و تاجر شاه را از او دریافت میکند.
در بازگشت از این سفر بود که شاردن کتاب ۱۰ جلدیاش را با عنوان "سفرهای سر ژان شاردن" منتشر میکند که هنوز هم یکی از بهترین کارهای پژوهشی درباره ایران و شرق نزدیک در قرن هفدهم شمرده میشود. حالا خانم دانیل دین رماننویس و شرح حالنویس تحت تأثیر این سفر تاریخی به ایران امروز سفر کرده و بار دیگر خود را در قرن هفدهم دیده است. قرن بزرگ و شگفتآور که کمی بعد باعث شد منتسکیو نویسنده "روحالقوانین" از متفکران سیاسی فرانسه در دوران روشنگری کتاب "نامههای ایرانی" را بنویسد.
رمان "جواهرساز اصفهان" نوشته دانیل دین در ۲۵۸ صفحه از انتشارات فرانسوی "لوپاساژ" (éditions Le Passage) طی مراسمی با حضور گروهی از ادبدوستان فرانسوی و ایرانی در پاریس معرفی شد. در گفتوگویی برای زمانه که خانم "سوزی ضیایی" ترجمه همزمان به زبان فارسی را بر عهده گرفتند، از نویسنده فرانسوی "جواهرساز اصفهان" پرسیدم، چگونه با ژان شاردن آشنا شدید؟
جواهرساز اصفهان، رمان، نوشته دانیل دین (به فرانسه و انگلیسی)
سوزی ضیایی/ دانیل دین - یک روز وقتی که داشتم دانشنامه شخصیتهای جهانی را ورق میزدم، به اسم شاردن برخورد کردم. چیزی که برایم شگفتانگیز بود، این بود که یک جوان فرانسوی، ژان شاردن، به قصد هند از فرانسه راه بیفتد و برود و وقتی به ایران میرسد، شیفته ایران شود و در آنجا بماند؛ و حتی در دربار ایران بهعنوان جواهرساز کم و بیش استخدام شود و بعد حتی یکی از تاریخنویسانی شود که در مورد ایران تحقیق و در مورد تاریخ ایران کتاب منتشر کند.
شما نویسنده هستید و این چهارمین کتاب شما است. منتهی اینکه شما یکباره به شاردن علاقهمند شدید، شاید به خاطر این بود که علاقمند بودید به کتابهای تاریخی یا سفرهای تاریخی. آیا اینطور نیست؟
باید بگویم من از زمانی که به ایران پرداختم، عاشق ایران شدم. من در ایران چیزی دیدم که از نظر فرهنگی هم از فرانسه خیلی دور است و هم نزدیک. آن دوره ایران، در قرن هفدهم که مرا بیشتر جلب کرده بود، به نظر من دوران بسیار زیبای ایران بود. دورانی بود که ارزشش را داشت من این همه زمان برایش بگذارم، تحقیق کنم و این کتاب را منتشر کنم.
چرا خواستید سفر شاردن را دنبال کنید؟
علتش این بود که تصمیم گرفتم همان سفر شاردن را انجام دهم. شخصیت خود شاردن برای من به معمایی تبدیل شده بود و دوست داشتم این معما را کشف کنم و دریابم. بهخصوص اینکه شاردن بهعنوان یک جواهرساز سفرش را آغاز کرد و در پایان با انتشار سفرنامه ده جلدیاش به عنوان یک تاریخنگار و مردمشناس کارش را پایان داد.
کتاب شما چقدر داستان، چقدر واقعیت و چقدر سفرنامه است؟
در حقیقت میتوان گفت که پایه و اساس این کتاب یک رمان تاریخی است و بیشتر افرادی که در کتاب از آنها نام میبرم، افرادی هستند که واقعاً وجود داشتند. مثل نام پادشاهان و وزرا که ما بهازای تاریخی دارند. اما چون میخواستم یک رمان بنویسم، طبیعتاً تعدادی از شخصیتها را خودم اضافه کردم.
شما قبل از اینکه به اصفهان بروید، حتماً از ورای سفرنامه ژان شاردن تصوری از اصفهان داشتید. امروز که آنجا رفتید چه تفاوتی دیدید؟
در حقیقت میتوان گفت که ابتدای آشناییم با اصفهان از طریق نوشتههای شاردن بود. یعنی پیش از آن تصویری در ذهنم نبود. اما به محض آنکه در کتاب شاردن به نام شهر اصفهان برخوردم، که او این همه از آن تعریف کرده بود، شروع کردم درباره اصفهان خواندن. چون در بسیاری سفرنامهها گردشگران غربی از اصفهان عبور کردهاند و من تمام این کتابها را خواندم که درباره اصفهان بودند.
چه نکته جالبی از این سفر و از اصفهان در کتابتان هست؟
هنگامی که من در اصفهان راه میرفتم، در حقیقت احساس میکردم که در قرن هفدهم هستم. چون تمام چیزهایی که درباره اصفهان خوانده بودم، مربوط به قرن هفدهم بود. اما جاهایی که بیش از همه نظر مرا جلب کرد، میدان نقش جهان بود و قصر عالی قاپو یا چهلستون و همه اینها برای من یک رؤیا بود.
شما در کتابتان نقاشیهایی آوردهاید از یک نقاش فرانسوی که همراه شاردن به اصفهان رفته بود. چرا نخواستید عکس بگذارید، عکس از اصفهان امروز هم بگذارید؟
تمام کتاب من و تمام رؤیای من اصفهان در قرن هفدهم بود. در نتیجه این نقاشیها با آن روحیهای که کتاب را شروع کردم و حتی با آن روحیهای که در اصفهان راه میرفتم، بیشتر جور بود.
از آن بناها یا خاطرههایی که از زمان شاردن در کتاب شما آمده، آیا چیزی هم امروز شما دیدید؟
در حقیقت چیزی که شاردن برآن بسیار تأکید کرده بود، مردم ایران بود و نحوه برخوردی که با مردم مختلف داشت. اینکه همه خیلی خوشرو و خونگرم بودند دوست داشتند کمک کنند به شاردن. بههرحال هر برخوردی که داشت، برخورد بسیار مثبتی بود. من فکر میکنم که این را درست گفته بود و فکر میکنم ایران فعلی با ایران قرن هفدهم تفاوت زیادی نکرده. چون تمامی برخوردهایی که من داشتم، مثبت بودند و بهخصوص دختران جوانی که میآمدند و سعی میکردند با من به انگلیسی حرف بزنند، چون فکر میکردند زبان من انگلیسی است. خیلی برای من جالب بود و میتوانم بگویم از راننده تا راهنما و تمامی برخوردهایی که من داشتم در ایران مثبت بوده.
چه خاطره جالبی دارید از این سفرتان؟
برای من خیلی مشکل است که بگویم بهترین خاطرهام چه بوده. اما چیزی که خیلی نظرم را جلب کرد، که باز هم در رابطه با خواندههایم از از شاردن جواهرساز بود، دیدن جواهرات سلطنتی بود. ولی من هیچ کدام از جواهراتی را که شاردن طراحی کرده بود ندیدم. به خاطر اینکه ایشان اینکار را در قرن هفدهم برای شاهعباس کرده بود و قرن هجدهم با حمله افغانها مقدار زیادی از آن جواهرات پراکنده و از ایران خارج شد. همین طور یکی از چیزهایی که خیلی برایم جالب بود، همین قهوهخانهها بود که در ایران هست و چقدر فضای راحتی است برای گفتوگو کردن یا برای دیدن آدمها. هیچ نوع قید و بندی آن طوری که اینجا هست، اصلاً آنجا نیست و مردم خیلی راحت هر وقت دلشان بخواهد مینشینند و چای یا قهوه میخورند و ساعتها با همدیگر حرف میزنند. من از این قهوهخانهها هم در شیراز و هم در اصفهان دیدن کردم و خیلی خوشم آمد.
خواننده رمان شما خودش را در قرن هفدهم همراه شاردن میبیند، میشود شما را شاردن دوم نامید؟
در حقیقت میشود گفت که کتاب من یک حالت بینابین دارد. چون همانطور که گفتم مقداری از تاریخ آن زمان را بازسازی و دوباره بیان کردم، همینطور تعداد زیادی از کاراکترها را هم خودم اضافه کردم. در نتیجه به گفته پل بن که تاریخدانی فرانسوی است، کتاب من هم تاریخی است و در همان حال خیلی امروزی و قابل لمس است.
فکر میکنید بازهم سفر میکنید به اصفهان؟
طبیعتاً اگر چنین شانسی داشته باشم که بتوانم دوباره به اصفهان برگردم، این کار را خواهم کرد. چون شاید در این پنج روزی که آنجا بودم، تمام مکانهای تاریخی را دیدم. ولی آنطور که دلم میخواست، اینکه در شهر راه بروم، مردم را حس کنم و به مردم نزدیک شوم، نشد و این کار را دوست دارم انجام دهم.
و قرار است به زبان فارسی هم کتاب شما ترجمه شود یا نه؟
بزرگترین آرزوی من این است که این کتاب به فارسی ترجمه شود. ولی چون حق انتشار آن را "ادیسیون پاساژ" - انتشارات پاساژ – در اختیار دارد؛ یا باید یک انتشارات ایرانی کپی رایت آن را بخرد و یا باید دید که چهکار میتوان کرد. ولی فکر میکنم در درجه اول باید ترجمه انگلیسی را در نظر بگیریم. کار ترجمه درینصورت آسانتر خواهد بود.
خیلی سپاسگزارم خانم دین. اگر نکتهای هست که من نپرسیدم و خودتان مایلید اضافه کنید، بفرمایید.
پیام من یا در حققیت آخرین حرفی که دارم، این است که آشنایی با شاردن یک شانس بزرگ برای من بود، اینکه بتوانم ایرانیها را بیشتر بشناسم و بدانم که خصوصیات ایرانیها با آن تصویری که ما از ایران فعلی داریم، کاملاً متفاوت است. ایرانیها آدمهای بسیار شادی هستند، بسیار خوشرو هستند. آدمهایی هستند که دوست دارند خوب زندگی کنند و من امیدوارم که بهترین شرایط برای ایرانیها پیش آید. من برای ایرانیهایی که در اینجا هستند و نمیتوانند برگردند به مملکتشان متأسف هستم و امیدوارم روزی همه بتوانند در ایران دورهم جمع شوند.
پس باید منتظر کتاب دوم شما از "جواهرساز اصفهان" باشیم.
کتاب دوم من، که شما دارید پیشنهاد میکنید، چه خواهد بود. شاید اصفهان امروز خواهد بود و اگر اصفهان امروز باشد، به این معناست که من مجبورم دوباره برگردم به اصفهان، یعنی برگردم به بهشت و به بزرگترین آرزویم برسم.
عکسها: ایرج ادیبزاده
در همین زمینه:
::گزارشها و گفتو گوهای ایرج ادیبزاده در قلمرو سیاست و فرهنگ در رادیو زمانه::