پاسخ دادن به دیدگاه
جندالله و استان بلوچستان
خسرو احمدی ـ خودکشی و کشتن انسانهای بیگناه یک شیوهی غلط مبارزاتی و خشونت علیه بشریت است.خشونت در چابهار نه جندالله را به هدف خود نزدیک میکند و نه رژیم را تسلیم یک گروه کوچک بلوچ میکند که ریشه در گروههای سلفی در پاکستان دارد. گروه جندالله باید از خشونت کاملاً فاصله بگیرد و یک روش مناسب را برای مبارزهی سیاسی خود انتخاب کند.
ایدئولوژی تروریسم در دنیای مدرن که در آن دگمههای کامپیوتر، جهانی از علوم را در کمترین زمان در اختیار انسانها قرار میدهد، مردود و شکستخورده محسوب میشود. گروه جندالله اگر چه در بلوچستان فعالیت خود را آغاز کرده است ولی ریشه در گروههای سلفی در پاکستان دارد.
سلفیها معتقد به شهادت و یکی از عاملین خشونت در کشور همسایهی ما پاکستان هستند.
عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله یکی از شاگردان مدارس سلفیها در پاکستان بود. این جوان بلوچ، آنطور که در فیلمهای کوتاه مربوط به او در یوتیوب قابل مشاهده است بسیار خشن و به طور عمیقی طرفدار مکتب سلفیها بود.
او حتی دستور قتل همسر برادر خود را که یک شیعه بود صادر کرد. برادرش هم دستورات وی را اجرا کرد و زنش را کشت. بعدها خود او دستگیر و توسط دادگاهی عجولانه محکوم به اعدام شد.هیچکس با کشتن و کشته شدن به بهشت موعود راه پیدا نمیکند. اکثریت مردم بلوچستان نیز از گروه جندالله فاصله گرفتهاند و این گروه جایگاهی در بین آنها ندارد.
مردم بلوچستان در عمل در چند تظاهرات خیابانی نشان دادند که با ترور و تروریست مخالفند. مردم استان بلوچستان و نیروهای روشنفکر جامعه باید کاملاً آگاه باشند که جنگ شیعه و سنی یک پدیدهی برون مرزی است و ریشه در وهابیگری در سرزمین حجاز دارد که برای کشتن هر دو گروه آمده است. در این جنگ هم سنی و هم شیعه بازنده خواهند بود.
در تمام خشونتهایی که در منطقهی بلوچستان به وقوع پیوسته، کشتهشدگان از مردم این دیار بودهاند؛ مردمی که هم بیگناه بودند، هم نقشی در ترورها نداشتند و هم تحت ستمهای مضاعف قرار داشتند.
ریشهی خشونت و ترور را باید در ساختار حکومتی و سیاسی جامعه جستوجو کنیم. تقسیم ثروت ملی به طور ناعادلانه میان نقاط مختلف جغرافیایی و تبیعضهای فاحشی که توسط حکومتهای مرکزی به ملیتهای مختلف روا شده باعث رشد نارضایتی بین ملیتهای ایرانی شده است. این نارضایتیها اگر با اعتراض روبرو شده بلافاصله از طرف حکومتها سرکوب و سران آن اعدام و یا زندانی شدهاند. این سرکوبگریها مانعی بوده تا افکار و اندیشههای آزادیخواهانه در جامعهی ما رشد نیابد و در نهایت مبارزهی خشن علیه حکومتهای مرکزی شکل بگیرد.
سرکوبگری حکومت خودکامهی پهلوی باعث شد گروههایی مانند چریکهای فدایی و مجاهدین خلق مبارزههای مسلحانهای را بر ضد رژیم سازماندهی کنند. اگرچه این گروهها سخت سرکوب شدند ولی حکومت شاه نتوانست به سرکوب خود ادامه دهد و نارضایتیها در نهایت باعث سقوط رژیم شد و رژیم جمهوری اسلامی به وجود آمد.
در ساختار حکومت ایران، دین اسلام به یک اسلام سیاسی در جامعه تبدیل شده است. دین اگرچه از سیاست جدا نیست ولی باید از حکومت جدا باشد. زیرا در جامعهی چندملیتی ایران، حکومت دینی قادر نیست تمام این ملیتها را درون خود به طور همارزش بررسی کند. در دوران تشکیل حکومت اسلامی، مردم نه شناختی از دموکراسی و نه شناختی از حکومت اسلامی داشتند. چون تمام حکومتهای ایران خودکامه و مخالف آزادیهای اجتماعی بودند.
در دوران این حکومتهای جبار رشد فرهنگ سیاسی وجود نداشت تا یک جامعهی سکولار را در افکار مردم ایران پایهریزی کند. این حکومتها اگر چه اسلامی نبودند ولی پیوند عمیقی با دین و قوانین دینی داشتند. قانون اساسی ایران در زمان حکومت پهلوی خیلی مترقی بود. چون خیلی از قوانین کشور بلژیک در آن گنجاده شده بود. این قانون شامل فعالیتهای احزاب سیاسی بود که هرگز جنبهی واقعی و عملی پیدا نکرد. اگرچه چند حزب سیاسی در ایران تشکیل شد ولی عمر آنها کوتاه بود. همه غیر قانونی بودند و اجازهی فعالیت به آنها داده نشد و در نهایت به حزب رستاخیز تبدیل شد که در اصل فرمایشی بود.
اگر حکومت شاه به قانون اساسی احترام میگذاشت و به آن عمل میکرد شاید جامعهی ایران بیشتر به طرف آزادیهای مدنی سوق پیدا میکرد. زیرا نتیجهی آزادی احزاب در جامعه، ترویچ و شکلگیری فرهنگی آزادیخواهی در جامعه میشد.
قانون اساسی مترقی ایران بعد از انقلاب در پی روی کار آمدن یک حکومت دینی تغییر یافت و حزب رستاخیز شاه به حزب جمهوری اسلامی تبدیل شد که در آن نه حق تشکیل احزاب سیاسی و نه آزادیهای فردی و اجتماعی وجود داشت.
این تحلیل مختصر برای این بود که به زیربنای مشکلات جامعه اشاره کنم تا بیشتر گروههایی مانند جندالله در سیستان و بلوچستان و پژاک در کردستان و گروه اقلیت عربها در خوزستان را بشناسیم. ریشهی تشکیل و هم مشکلات این گروهها در درون ساختار جامعهی ایران است. در واقع نابرابری و بیعدالتیهای اجتماعی باعث تولد این گروهها میشود. قربانیان عملیات گاه خشونتآمیز آنها نیز که خود از سوی حکومت مرکزی تحت خشونت و تبعیض قرار دارند، مردم محرومی چون بلوچ و کرد هستند.
کدامیک از کسانی که در چابهار کشته شدند مرتکب جنایت شده بودند؟ بعد از این جنایت ۱۱ نفر در زندان بلوچستان اعدام شدند. آیا این اعدامها و پارهپاره شدن پیکر مردم بیگناه، بلوچستان را آباد خواهد کرد؟
تظاهرات مردم سنی و شیعه در بلوچستان نشان میدهد که جندالله پایگاهی در میان اکثریت مردم ندارد ولی سازندگی و آبادانی در این منطقهی محروم باید سرعت بیشتری بگیرد تا مردم ناراضی و تحت ستم آرامش بیشتری احساس کنند و میدان را برای تروریستها تنگ کنند و بهانهی خشونت را از آنها بگیرند. حتی آنها را به آغوش مردمشان بازگردانند.
جان همهی بلوچهای عزیز با ارزش است؛ چه سنی، چه شیعه؛ چه کرد، چه عرب؛ چه ترک و چه فارس. همه به سر زمین ایران باستان تعلق دارند. ما همه ملیتهای ایرانی به وجود تاریخ سیستان و بلوچستان میبالیم.
سیستان و بلوچستان یکی از تمدنهای کهن جهان است که تاریخ آن به پیش از مادها برمیگردد. شهر سوخته نام قدیم شهر باستانیای است که در این استان واقع شده است. این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایهگذاری شده و یکی از قدیمیترین شهرهای دنیا به حساب میآید.
پژوهشها نشان میدهد که پنج هزار سال قبل از میلاد، این منطقه، منطقهای سر سبز و خرم بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار فراوان داشته است. نام سیستان و بلوچستان در شاهنامهی فردوسی هم مقام بزرگی دارد و رستم یکی از دلاوران شاهنامه متعلق به این دیار است.
چرا امروز در این سرزمین باستانی، نه از سرسبزی و بیدهای مجنون در کنار سپیدارهای کهن اثری هست و نه از پهلوانیهای رستم؟
امروز سیستان و بلوچستان در کجای تاریخ قرار دارد؟ آیا این طنابهای دار که جان انسان را میگیرند، جای آن بیدهای مجنون را گرفتهاند؟ چرا این مردم بیگناه با عملیات انتحاری به قتل میرسند؟ چه چیزی و برای انتقال چه پیامی است که باعث میشود فردی خود و دیگران را به کشتن دهد؟
ریگیها، کشتهشدگان، اعدامشدگان همه به این دیار کهن تعلق دارند. آنها همه حقوق مساوی دارند که زنده بمانند؛ نه بمیرند و نه بمیرانند. باید به ریشههای مشکلات انگشت بگذاریم و از این جنایتها عبرت بگیریم تا برای باهم بودن و در کنار هم زیستن با حقوق مساوی شتاب کنیم. باید همهی ارزشهایمان را به طور مساوی تقسیم کنیم تا کودک تهرانی پشت میز همان مدرسهای بنشیند که یک کودک سیستانی، بلوچی، جنوبی، شمالی و... در یک کلام ایرانی مینشیند.
ایران کشوری است که از فرهنگهای مختلف تشکیل شده است. ایران را باید همانند یک قالیچهی ابریشم بنگریم که از نقشهای زیبایی برخوردار است. به هر قسمت آن که نگاه بیاندازیم پر از زیبایی است و این نقشهای زیبا همان فرهنگها و زبانهای مختلف هستند که در سطح جغرافیایی کشور عزیزمان ایران همانند باغهای پر از گل به چشم میخورند. ارتباط مردم شهرها مختلف در ایران از گذشتههای دور، به خاطر فاصلهی زیاد میان شهرها، با مشکل روبهرو بوده است. حکومتهای استبدادی و خودکامه هرگز به فکر ساختار فرهنگی، اقتصادی و مساوات برای تمام مناطق ایران نبودند. این حکومتها با روشهای خشن مانند جنگ به قدرت میرسیدند و هیچگونه فرهنگ آزادیخواهی در روحیهی آنها نبود تا به ترویج آزادی بپردازند. بیشتر آنها حتی فاقد توانایی نوشتن و خواندن بودند و هیچ شناختی از اوضاع جهان نداشتند. اگر به تاریخ و فرهنگ کهن گذشته افتخار میکنیم، امروز باید در برابر تاریخ و فرهنگهای جدید خجل و سرافکنده باشیم که در جهان امروز در کشور ما هنوز فرمان سنگسار و تنبیه با شلاق صادر میشود.
به امید روزی که همهی مردم ایران بدون در نظر گرفتن دین ومذهب و ملیت و جنسیت، در خانهی بزرگی به نام ایران از حقوق مساوی برخوردار شوند.