پاسخ دادن به دیدگاه
قادر عبدالله و نوشتن به زبان دیگران
زهرا باقری شاد- قادر عبدالله در سیسالگی دنیای تازهای را در نوشتن تجربه کرد و از نوشتن به زبان فارسی با همه تجربههایی که در این زمینه داشت فاصله گرفت.
نوشتن به زبان هلندی، اتفاقی بود که باید رخ میداد تا قادر عبدالله به یک نویسنده شناختهشده بدل گردد و صاحب آثاری شود که علاوه بر انگلیسی به ۲۷ زبان زنده دیگر نیز ترجمه شدهاند. او حسین سجادی قائممقام فراهانی است که نام قادر عبدالله را بر اساس نام دو تن از دوستان مبارزش که پس از انقلاب ۵۷ کشته شدند برای خودش برگزید.
قادر عبدالله نخستین آثارش را پس از انقلاب و در سالهایی که با نشریه «کار»، ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران همکاری میکرد، انتشار داد. در هلند اما نخستین داستان او که به عنوان «تکلیف زبان» نوشته شده بود در روزنامه مدرسه منتشر شد.
از قادر عبدالله تاکنون ۱۴ اثر به زبان هلندی منتشر شده که «خانه کنار مسجد» از جمله این آثار و یکی از مشهورترین آنهاست. در ادامه گفتوگویم با این نویسنده ایرانی - هلندی را میخوانید. قادر عبدالله در این گفتوگو درباره تجربه نوشتن به دو زبان فارسی و هلندی و جهان تازهای که در این تجربه کشف کرده است، سخن میگوید.
شما هم نوشتن به زبان فارسی را تجربه کردهاید و هم نوشتن به زبان هلندی. چه تفاوتی هست بین قادرعبداللهای که به هلندی مینویسد با او که به فارسی مینوشت؟
●قادر عبدالله، نویسنده ایرانی – هلندی، متولد ۱۹۵۴ در اراک. در سال ۱۹۸۸ پس از دو سال انتظار در ترکیه، از هلند پناهندگی گرفت. از شناختهشدهترین نویسندگان هلند است. رمان «خانه پشت مسجد» از معروفترین آثار اوست.
قادر عبدالله میگوید: «زبان، مکان، زمان و آدمهای قصه مرا مجبور کردند که به زبان هلندی بنویسم.» او بر آن است که «نوشتن به زبان دیگران انسان و نویسنده دیگری تولید میکند. نوع دیگری ادبیات به وجود میآورد.»
|
وقتی به فارسی مینوشتم خودم بودم. آن کسی که در جمع خودم بزرگ شده بودم. حالا که به هلندی مینویسم دیگر من خودم نیستم. یک خود دیگری هستم. اضافه شدهام. پایهام زبان و فرهنگ و آداب ایرانیام است. روی این پایه یک زبان و فرهنگ و آداب تازه بنا شده است. یک خود تازه بهدست آمده است. پس من دو بار خودم هستم؛ و این یک تجربه عالی است. کیف میدهد. مثل یک عشق تازه است. یک عشق یک جور دیگر تازه است. قادر عبدالله آن موقع خوب بود. حالا میبینم که کم بود. نوشتن به زبان دیگران انسان و نویسنده دیگری تولید میکند. نوع دیگری ادبیات به وجود میآورد.
اینکه شما به زبان هلندی بنویسید به شما جهانبینی دیگری هم میدهد در نوشتن؟ یا اینکه جهانبینی متفاوت شما باعث شد به سمت نوشتن به زبان هلندی بروید؟
وقتی به زبان دیگری مینویسی دست به کار خطرناکی میزنی. تو در واقع نوع اندیشهات را شخم میزنی. با اینکار نوع فکر کردنات عوض میشود. در زبان خودت زبان را به صورت کلیشهای استفاده میکنی، چیزهایی را که بلدی به کار میبری. در زبان دیگری که مینویسی دائم باید جملههای خودت را بسازی. فضای خودت را ایجاد کنی. فضاهایی که در زبان قبلی نبوده و در زبان جدید هم نیست. ولی بافتهای زبان قبلی اساس کارت میشود. مثل قالیبافی که دار و رشتههای نخ را دارد حالا باید زبان جدید و فکر تازه را به شکل گلبافتها و نقش و نگارها به کار بگیرد که قالیاش را ببافد. بعد قالی ما رنگ و بوی فارسی - هلندی میگیرد. هر دوی جهانبینیها لازم است. آنها در هم میروند، تنیده میشوند و زیبایی تازه میآفرینند.
چرا با وجود اینکه به زبان هلندی مینویسید هنوز از تجربه زندگی گذشتهتان مینویسید؟
من درباره زندگی گذشته نمینویسم. درباره چیزی مینویسم که «من» نویسنده به من دیکته میکند. در شرایط فعلی، با تغییرات بزرگ در اروپا، با ترسهای بزرگ اروپا از ما، با تجربههای جدید ما این قصهها ضروری است. زمان و مکان و خواننده نویسنده را مجبور میکنند که موضوع رمانش را ناخواسته انتخاب کند. کتاب معروف من «خانه پشت مسجد» نیاز جامعه هلند و نیاز اروپا بود. من خوانندهام را با خود به آن خانه میبرم. در واقع آنها هستند که به آن خانه پشت مسجد میخواهند بروند. من آنها را میبرم، به عنوان نویسنده.
اما اگر گذشته شما در ایران نمیگذشت این شما نبودید که آنها را به آن خانه میبردید. درست است؟
برای نوع کتابهایی که نویسنده مینویسد فکر میکنم چهار عنصر لازم است. زبان، زمان، مکان و خواننده. این چهار مشخصه نویسنده را وادار میکنند که قصهاش را در این چهارچوب بگوید. زبان، زمان، مکان و خواننده اولیه من مرا به نوشتن رمان خانه مسجد وادار میکنند. به ترجمه روانی از قرآن وادار میکنند. به کتابهایی که روح زمان در پیرامون تو در آن موقع احتیاج دارد. اگر در ایران مانده بودم هر چهار عنصر عوض میشد و من کتابهای دیگری مینوشتم. ولی در همه این موارد مادههای داستانی در بدن و روح نویسنده وجود دارند. زمان و مکان و زبان و خواننده اولویتها را تغییر میدهند. اگر گذشته من در ایران نبود نمیتوانستم خواننده را به آن خانه سنتی در ایران ببرم. خواننده اروپایی مرا ناخودآگاه وادار میکند که او را به خانه ببرم، با مادربزرگها آشنایش کنم، به اتاق خواب زنان و مردانمان ببرم تا ترسهایشان بریزد. ناخودآگاه در آن خانه به خوانندههایم بوسههای ایرانی، عشقهای ایرانی، فرشهای ایرانی و دعاهای ایرانی را نشان میدهم و آنها خود را در جهانی رمزآلود و زیبا مییابند.
اساس حرکت شما به سمت نوشتن به زبان هلندی نیاز خودتان بود یا به نیاز امروز اروپا و جهان نگاه کردید؟
● خانه پشت مسجد، رمان، قادر عبدالله «من درباره زندگی گذشته نمینویسم. درباره چیزی مینویسم که من نویسنده به من دیکته میکند.»
|
جهان عوض شده است. اروپا عوض شده است. یکدفعه ما؛ ماها اینجا آمدهایم. ما، ماهای تازه شدهایم. زنانمان تجربههای تازه دارند. عشقهای آزاد دارند. مردانمان بوسههای خارجی را تمرین میکنند. دخترانمان با پسرهای هلندی، آلمانی، سوئدی، دانمارکی میروند. پسرهایمان دختران بلژیکی، هلندی، مراکشی و سوییسی را به خانه میآورند. بعضی مردهایمان همجنسگرا میشوند. بعضی زنهایمان لزبین میشوند. هلندیها، آلمانیها، بلژیکیها، سوئدیها، نروژیها از اینهمه تغییر و اینهمه اسلام میترسند. اگر اینهمه تغییر هست قصه و رمان و رمانهای تازهای هم هست. ولی این رمانها را دیگر نمیشود به زبان فارسی در خارج از کشور نوشت. این رمانها یک زبان تازه میخواهند. یک زبان رها از سانسور و خودسانسوری. یک زبان آزاد، قصه آزاد و آدمهای آزاد در این قصه. پس باز زبان، مکان، زمان و آدمهای قصه مرا مجبور کردند که به زبان هلندی بنویسم.
وقتی درباره شما فکر میکنم به ذهنم میرسد که به عنوان یک نویسنده، زندگی فرهنگی و ادبی دوگانهای دارید.
من زندگی دوگانهای ندارم. این دو زبان و این دو فرهنگ با هم خوب کار میکنند. از تشکل آنها یک نویسنده جدید به اسم قادر عبدالله درست شده با کتابهایی متفاوت. اگر من در ایران میماندم هیچوقت این کتابها را نمینوشتم، و اگر هلندیالاصل بودم هیچ وقت این رمانها را نمینوشتم. من حالا بعد از سالها یکی شدهام. سلولهای مغزم عوض شدهاند، جوان شدهاند. سبیل سیاهم سفید شده، اما خودم را خوب، سرحال و عجیب جوان حس میکنم. این نشاطی است که این نحوه نوشتن به من میدهد. این جهان تازه بینظیر است. سخت است، میکشد تو را. پدرت را درمیآورد. اما من آن را برای همه نویسندگان آرزو میکنم.
توصیهاش هم میکنید؟ چطور میشود این جهان تازه بینظیر را خلق کرد؟ چقدر یک نویسنده این شانس را دارد که بتواند چنین جهانی را خلق کند و موفق شود در اینکار؟
من آن را برای نویسندگان آرزو میکنم ولی نمیتوانم آن را توصیه کنم. چون چنین کاری مثل یک قمار است. ممکن است همه را ببازی. منظورم از همه عبارت است از جوانیات، سالهای زندگیات، زبان مادریات، خواننده اصیل ایرانیات. تو در واقع دست به یک حرکت بیگانگی میزنی. تو خودت را از خودت و ریشهات بیگانه میکنی تا در واقع اصل اصلت را به دیگران بتوانی نشان بدهی. تو در واقع آشناییزدایی میکنی تا بیگانه بشوی ولی از نگاه بیگانهات جهان به شکل عجیبی تغییر میکند. اگر ببری، اگر نبازی به جهانی دسترسی پیدا میکنی که من آن را برای نویسندگان عزیز ایرانیام آرزو میکنم. نوشتن عشق است اما نوشتن به زبانی دیگر مثل عشق آن شیخ به آن دختر ترساست در منطقالطیر عطار. نوشتن به زبان خودت، رفتن و عشق رفتن به مکه است اما نوشتن به زبان دیگری قمار است. نصفههای راه مکه را ول میکنی و میروی زیر پنجره آن دختر ترسا مینشینی. من عشق آن ترسا را برای نویسندگانمان آرزو میکنم.
●نویسندگان هلندی در رادیو زمانه:
گزارش یک فرشته از تبهکاری انسان بر زمین، فروغ تمیمی
۱۰ روز از زندگی یک شورشگر جوان در آمستردام، فروغ تمیمی