پاسخ دادن به دیدگاه
گزارش یک فرشته از تبهکاری انسان بر زمین
فروغ تمیمی - رمانهای مشهورترین نویسندگان هلندی هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند و بسیاری از شاهکارهای ادبی در زبان هلندی برای ما ناشناخته ماندهاند. در یک نگاه گذرا به ادبیات معاصر هلند به سه رماننویس که به «سهتای بزرگ» مشهوراند برمیخوریم: «هری مولیش»، «ویلهلم فردریک هرمانس» و «خیرارد ریفه.»
هم خوانندگان کتاب و هم منتقدان به اعتبار آثاری که آنها آفریدهاند، از آنان به عنوان بهترین نویسندگان هلندی در قرن بیستم یاد میکنند. آنها همگی درگذشتهاند، اما در زندگی پربارشان نه تنها به خاطر غنا و اصالت آثاری که آفریدند، بلکه به خاطر طرح نظرات فرهنگی و اجتماعیشان در جامعه مطرح شدند و از برخی لحاظ هم تأثیرگذار بودهاند. شاهکارهای این نویسندگان و تعداد دیگری از برجستهترین داستاننویسان هلندی بارها تجدید چاپ شده و به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است. در این نوشتار شرح مختصری از زندگی هری مولیش و خلاصهای از رمان معروف او «کشف آسمان» را میخوانید.
هری مولیش، نویسندهای که میگفت: «من جنگ جهانی دوم هستم»
●هری مولیش، از مهمترین نویسندگان هلندی در جهان. او در آثارش در سایه جنگ جهانی دوم به موضوعاتی مانند خدمت و خیانت، خیر و شر، جنایت و قربانی جنایتهای جنگی و همچنین رابطه انسان با خدا میپردازد. مهمترین ویژگی آثار او این است که جهان اساطیر را با زندگی شخصی و عاطفی انسانها درمیآمیزد.
● «کشف آسمان» و «سوءقصد» از مهمترین رمانهای اوست. |
هری مولیش (۱۹۲۷- ۲۰۱۰) که از او به عنوان بزرگترین نویسنده هلندی در قرن بیستم یاد میکنند، تولدش را مدیون جنگ اول جهانی میدانست. در این جنگ، کارل مولیش، پدر اتریشی هری فرمانده توپخانه بود. کارل با آلیس شوایتز، زنی آلمانیتبار در هلند ازدواج کرد. هری درشهر هارلم به دنیا آمد. دهساله بود که والدینش از هم جدا شدند. با آغاز جنگ جهانی دوم پدرش که مدیر بانک بود توانست با جلب رضایت نازیها جان هری و مادر یهودیاش را نجات دهد، اما والدین آلیس هرگز از اردوگاههای نازیها بازنگشتند. پس از جنگ، پدر هری به علت همکاری با آلمانیها زندانی شد.
جنگ دوم جهانی تم اصلی بسیاری از داستانهای مولیش را به خود اختصاص داده. او فرزند پدری است که با دشمن همکاری کرده است. فرزند پدری ژرمن و مادری یهودی بودن، او را دارای هویتی خاص میکند، به همین دلیل مولیش اغلب خود را با عبارت: «من جنگ دوم جهانی هستم»، توصیف میکرد.
مولیش در گستره شش دهه با نوشتن بیش از ۵۰ کتاب در گونههای ادبی گوناگون تمام جوایز مهم ادبی در هلند را دریافت کرده است. رمان «سوءقصد» از این نویسنده تاکنون ۵۰ بار تجدید چاپ شده و فیلمی که بر اساس آن ساخته شد، در سال ۱۹۸۶ جایزه اسکار گرفت. این رمان پرفروشترین رمان هلندی در دنیاست و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.
آثار مولیش به بیش از ۲۷ زبان ترجمه شدهاند. کتابهای او در دبیرستانهای هلند تدریس میشوند. همچنین ترجمه کتابهایش به زبان آلمانی شهرت و احترام فراوانی برای او در آلمان کشور به همراه داشته، تا آن حد که بهخاطر تأثیرش بر همگرایی بین این دو ملت و ایجاد همبستگی میان هلندیها و آلمانیها، عالیترین نشان آلمان را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد. مولیش بارها کاندید جایزه نوبل ادبی شد. منتقدان هلندی احتمال میدهند که دلیل ندادن نوبل به مولیش شیفتگی وفادارانهاش به فیدل کاسترو، دیکتاتور کوبا بوده است.
اما مهمترین اثر مولیش، رمان «کشف آسمان» است که به عنوان بهترین داستان تاریخ ادبیات هلند انتخاب شده است. در این اثر او استادیاش را در نوشتن رمانی چندوجهی، خواندنی و مهیج نشان میدهد. در «کشف آسمان» بخشهایی از تاریخ معاصر جهان زمینهساز داستانگویی درباره رابطه انسان با خدا است. این رمان ۴۶ بار تجدید چاپ و به ۲۲ زبان ترجمه شد. در سال ۲۰۰۱ هم فیلم موفقی از روی آن ساخته شد.
مولیش متأثر از گوته و توماس مان بود. او در «کشف آسمان» آشکارا از قصهها و نمادهای بهکار گرفته شده در کتاب مقدس و همچنین از اساطیر یونانی تأثیر پذیرفته است. او در «کشف آسمان» با موشکافی یک روانشناس رابطه عمیق و پیجیده دو دوست را بررسی میکند و از ورای زندگی آنها رنگینکمانی از ماجراهای خواندنی، جادو، طنز و نیز بررسیهای تاریخی، فلسفی و دینی ارائه میدهد. یکی از تمهای اصلی در این کتاب بیگانگی انسان از خدا و خدا از اوست.
بریدن خدا از انسان و انسان از خدا به باور مولیش از عصر روشنگری آغاز شد. بشر عهد عتیق با خدایش برای اجرای فرامین الهی پیمانها بسته بود، اما بهتدریج قول و قرارش را فراموش کرد و در طلب قدرت، با علم و دانش بر باورهای پیشیناش شورید. چنین بود که سرانجام پیشرفتهای علمی و نظامی جنگهای خانمانسوزی را بهراه انداخت و در قرن بیستم میلیونها نفر را به کشتن داد. اما آیا برپایی کورههای آدمسوزی در قلب دنیای متمدن نقطه پایانی بر رابطه انسان با آسمان بود و خدا را برای همیشه از سرشت بشری ناامید کرد؟ مگر نه این است که تئودور آدورنو، فیلسوف وموسیقیدان گفته بود که پس از آشویتش دیگر نمیتوان شعری سرود.
کشف آسمان و گزارش یک فرشته از تبهکاری انسان بر زمین
● کشف آسمان، رمان، هری مولیش
|
رمان ۹۰۰ صفحهای «کشف آسمان» (۱۹۹۲) از چهار فصل و ۶۵ بخش تشکیل شده است. داستان در آسمان آغاز میشود: فرشتهای به فرشته مافوق خود گزارش طولانی مأموریتی را که با موفقیت به انجام رسانده، ابلاغ میکند. گزارش او چنین است:
فرشته برای انجام مأموریتش به افرادی نیاز دارد که به خواست او هدایت میشوند. میگوید از آنجا که خداوند از انسان و قرار و مداری که با او داشته ناامید شده و آدمیزاد تاکنون نتوانسته به مفاد الواح ۱۰ فرمان موسی عمل کند، کاسه صبر الهی لبریز شده و او مأموریت یافته که الواح مقدس را از زمین به آسمان برگرداند. برای انجام این دستور میبایست نوزادی با تمام صفات قدسی و مسیحایی به دنیا بیاید. به همین دلیل تمام نیرویش را بهکار گرفته و صحنه نمایش را طوری ترتیب داده تا ولیعهد پروس تیر بخورد و جنگ جهانی اول آغاز شود. این جنگ بهانهای بود تا او بتواند جنگ دوم جهانی را تدارک ببیند. اما آدمیزاد هم بیکار ننشست و در این جنگ سنگ تمام گذاشت. فرشته سرانجام توانست زنی یهودی را بیابد تا مردی را که بعدها صاحب کودکی با سرشتی الهی خواهد شد بهدنیا آورد. سپس مقدر کرد تا آن کودک در جوانی الواح گمشده ۱۰ فرمان را بیابد و آنها را به اورشلیم ببرد و از آنجا به آسمان برگرداند.
داستان در سالهای پایانی دهه ۱۹۵۰ با آشنایی دو مرد جوان یعنی «ماکس دلوزه» ستارهشناسی زنباره با «اُنو کویست» حقوقدانی که شیفته تاریخ و زبانشناسی است، آغاز میشود. آنها که تصادفاً در لاهه با هم آشنا شدهاند، بهتدریج دوستی عمیقی بینشان برقرار میشود؛ اغلب، روز را با هم میگذرانند، و پیوند بین آنها چنان است که حتی هلگا، دوست دختر اُنو، رابطهاش را با او قطع میکند.
پدر ماکس در جریان جنگ دوم جهانی با نازیها همکاری کرده و مادر یهودیاش را به اردوگاه آشویتس فرستاده است. اما هیچکس نمیداند چه بر سر او آمده است. ماکس را خانوادهای به فرزندی پذیرفته و او را پرورش داده است.
دو ماه بعد، این دو دوست در عتیقهفروشی «براونز» با دختر زیباروی بیستسالهای به نام «آدا» که در حال نواختن ویلنسل است آشنا میشوند. ماکس مبهوت از دیدن آدا و شنیدن سازش به دخترک دل میبندد. رابطه عشقی میان ماکس و آدا با دوستی با اُنو عجین میشود. هرچند که آدا سرانجام از ماکس که اغلب خاموش است و غرق در کار ستارهشناسی، دل میکند و با اُنو ازدواج میکند، اما این موضوع به دوستی ژرف ماکس و اُنو هیچ خدشهای وارد نمیکند. چنین است که دوستی سه نفره آنها ادامه مییابد.
آدا بر طبق نقشه فرشته میبایست کوینتن را به دنیا بیاورد. نطفه پسرک در کوبا بسته میشود. این سه دوست که در آمستردام در جلسات حمایت از انقلاب کوبا شرکت دارند به دعوت انقلابیون برای شرکت در یک جلسه سری به هاوانا میروند. در آنجا اُنو فریفته زنی انقلابی میشود. اما فرشته هم بیکار ننشسته و با تردستی ماکس و آدا را در ساحلی زیبا همآغوش میکند. در بازگشت به آمستردام آدا که از این همآغوشی باردار شده، ادعا میکند اُنو پدر فرزندش است، اما ماکس تردید میکند و احتمال میدهد که خودش پدر بچه باشد. اُنو اما از خیانت آدا به او اطلاع ندارد. او که از مدتی پیش به سیاست روی آورده، بهسرعت پلههای ترقی را طی میکند. ماکس نمیخواهد تحت هیچ شرایطی دوستی چون اُنو را از دست بدهد.
● ویدئو: فیلم سینمایی «کشف آسمان» بر اساس رمانی به همین نام نوشته هری مولیش. این فیلم را یارون کابه (Jeroen Krabbé ) کارگردان و بازیگر سرشناس هلندی ساخته است.
|
در این میان اما فرشته ترتیبی میدهد تا در شبی طوفانی اُنو و آدا که به محل کار ماکس رفته بودند، همراه او با اتوموبیل راهی شهر شوند. اما در راه گرفتار سانحهای میشوند. درختی تنومند روی اتوموبیل آنها میافتد، آدا مجروح میشود و برای همیشه در کما فرومیرود. با این حال پس از چند هفته پسرش زودتر از موعد اما صحیح و سالم به دنیا میآید. ماکس به اُنو پیشنهاد میکند که فرزند آدا یعنی «کوینتن» را شخصاً بزرگ کند. سوفیا، مادر بیوه آدا هم برای نگهداری از نوزاد به کمک ماکس میشتابد و چنین است که آنها در نزدیکی وستربورک، محل کار ماکس زندگیشان را از سر میگیرند. اُنو که سخت درگیر سیاست است، مبهوت از فداکاری دوستش، موافقت میکند که ماکس پدرخواندگی فرزندش را بهعهده بگیرد.
داستان با شرح مفصل کودکی کوینتن، آگاهیاش از نیروهای غیبی، دیدن خوابهای عجیب، ماجراهای ماکس و اُنو ادامه مییابد. کوینتن، جوانی باهوش با چشمانی جذاب و فریفته هنر معماری است. او گاهی به دیدار مادرش میرود که همچنان در همه این سالها در کما است. قرار است اُنو وزیر دفاع شود اما گزارشی محرمانه درباره سفرش به کوبا و شرکت در کنفرانسی درباره جنگ مسلحانه او را از این پست محروم میکند. در همان روز هلگا عشق قدیمیاش که جای آدا را گرفته، در خیابان قربانی جنایتی میشود. اُنو که درهم شکسته، تصمیم میگیرد از هلند برود. او به رم پناه میآورد، از همه میبُرد و در این شهر گوشهنشینی اختیار میکند.
در این میان فرشته همچنان داستان را ادامه میدهد. شبی ماکس در بیشهای کنار دوست دخترش به آسمان خیره شده و غرق در اندیشه است. در همان لحظهای که ناگاه جرقهای ذهنش را روشن کرده، فرشته با فرستادن شهابی ثاقب او را خاکستر میکند. کوینتن سرگشته از مرگ ماکس و ناپدید شدن پدرش برای پیدا کردن اُنو به ُرم میرود. در رم او را تصادفاً ملاقات میکند. این دیدار به پدر درمانده و بیمار جانی تازه میبخشد. کوینتن که عاشق معماری است به راهنمایی پدرش به دیدن آثار معماری در شهر ُرم میرود. در کلیسای مقدس «سانکتا سانکتورم»، در حالیکه حسی عجیب همه وجودش را فراگرفته، درمییابد که نیرویی غیر بشری او را به آنجا هدایت کرده تا از رازی سر به مهر آگاه شود. چنین است که بر او آشکار میشود که الواح ۱۰ فرمان درآن مکان قرار دارند و بر اوست که آنها را به اورشلیم ببرد. کوینتن پدرش را وادار به همکاری میکند و آن دو سنگ مقدس را پیدامی کنند و با اولین پرواز برای بازگرداندن ۱۰ فرمان به اورشلیم میروند.
در اورشلیم اُنو به پیرزنی که درآشویتس بوده (شمارهای روی ساعدش خالکوبی شده) برمیخورد. این زن شباهت عجیبی به کوینتن دارد. او که از این شباهت غریب حیرت کرده، درمییابد که زن، مادر دوستش ماکس، یعنی پدر واقعی کوینتن است.
در پایان داستان کوینتن که غرق در رؤیاها و اندیشههایش است، با ۱۰ فرمان به صحن مقدس یهودیان وارد میشود، الواح سنگی با فرود صاعقهای نورانی به حرکت درآمده و خرد میشوند. کوینتن هم در همان حال غرق در صاعقه نور ناپدید میشود. اُنو که شاهد این ماجراست در بازگشت به هتل در حالی که با تشویش مشغول تلفن به صوفیا، مادر آدا است خونریزی مغزی میکند. مأموریت فرشته اکنون به پایان میرسد.
فرشته گزارشاش را به این شکل به پایان میرساند، اما او هنوز کاملاً ناامید نشده و امیدوار است که روزی ناجی جدیدی ظهور کند و جلوی انحطاط بیشتر را بگیرد. اما فرشته مافوق که از شنیدن این داستان طولانی خسته شده، آب پاکی روی دستش میریزد و او را از چارهاندیشی برحذر میدارد. میگوید به قهقرا رفتن و سقوط بشر از زمان فرانسیس باکون (Francis Bacon) پدر مادهگرایی و همان کسی که گفت دانایی توانایی است، آغاز شد. از همان زمان بود که انسان پیمانش با خدا را شکست؛ عهدی سه هزار ساله که در ده فرمان موسی مو به مو آمده است. آدمیزاد تا آنجا پیش رفت که مرگ خدا را اعلام کرد و بر روی زمین جهنمی را برپا کرد. فرشته مافوق پیشبینی میکند که جنگها و خونریزیهای دیگری در جهان درخواهد گرفت.
فرشته روایتگر در پاسخ میگوید شاید بهتر است پیمانی را که شیطان با فرانسیس باکون بسته بود پیگیری کنیم. آیا شما مأموریت تازهای در این مورد به من نمیدهید؟
اما مافوق او بر آن است که فرصتها از دست رفته. از او تشکر میکند و حکم بازنشستگیاش را به او ابلاغ میکند. فرشته روایتگر اما زیر بار نمیرود. میگوید: «من به روش خودم عمل خواهم کرد. نمیتوانم ببینم که اوضاع به همین منوال ادامه داشته باشد. آخر این تازه بهدوران رسیدهها فکر میکنند کی هستند؟ میشنوید چه میگویم، به من جواب بدهید.»