پاسخ دادن به دیدگاه
لی شین میخواند
ایرج ادیبزاده - تازهترین فیلم مستند کوتاه حسین خندان، فیلمساز سرشناس ایرانی مقیم چین، روایت آشنایی اوست با لی شین، خوانندهی چینی که ترانههایی به زبان فارسی خوانده؛ بیشتر سرودههای عرفانی که در آلبوم تازهی او که ماه آینده منتشر میشود، جای دارد.
این فیلم مستند ۹ دقیقهای که به "جشنوارهی بنیاد فرهنگ ایران" دعوت شده، " می میشوم" نام دارد و روایت زندگی هنری خانم لی شین است که در زمان تحصیلات دانشگاهیاش در دانشگاه استانفورد امریکا، با زبان و شعر فارسی آشنا شده است.
لی شین دوبار به ایران سفر کرده و اکنون همسری ایرانی به نام فرزام کمالآبادی دارد که در هنر خطاطی چینی مهارت دارد.
حسین خندان کار فیلمسازی را در ایران آغاز کرد، در آمریکا ادامه داد و حالا در مدت پنج سالی که همراه همسر و فرزندانش در چین زندگی میکند، به کار ساختن فیلمهای مستند ادامه میدهد.
حسین خندان دو سال پیش فیلمی مستند با نام "حریر کلام" از فارسیزبانان چینی در روستای تاشگران در شمال این کشور ساخت و به این ترتیب، رد پای زبان و فرهنگ ایران در چین را دنبال کرد.
فیلم کوتاه "می میشوم" جلوهی دیگریست از ارزش کلام موزون و شعر آهنگین.
در گفتوگوی تلفنی که با حسین خندان در چین داشتم، او از چگونگی آشناییاش با خانم لی شین و آهنگهایی که او در کنسرتهایش به زبان فارسی میخواند، میگوید:
حسین خندان، فیلمساز
حسین خندان - طی یک اتفاق ساده با خانم لیشین آشنا شدم. در کنفرانسی در هنگکنگ شرکت کرده بودم و داشتم با دوستی فارسی حرف میزدم که دیدم خانم لی شین با علاقه به ما نزدیک شد و به من گفت که دوست همراهم میگوید شما هنرمندید. وقتی از او پرسیدم که از کجا فهمیده، پاسخ داد که ایشان یک حس ششم دارد.
به هرحال این زمینهی صحبت شد و ایشان از من خواستند در صورتی که وقت دارم، بنشینم با او به یک سیدی گوش بدهم. وقتی این سیدی را گوش دادم، با کمال تعجب دیدم که ایشان اشعاری را به زبان فارسی خواندهاند. از من خواست بدون تعارف بگویم که چطور بوده است. گفتم که اکثر جاها عالی بود و حتی اگر نمیگفتید، تشخیص داده نمیشد که شخص غیر فارسیزبانی به این زیبایی خوانده باشد.
این مقدمهی آشنایی ما شد و در عرض دو سالی که ایشان را میشناسم، بارها و بارها زنگ زدهاند که در ارتباط با ترجمهی اشعار انگلیسی که میخواستند به فارسی بخوانند و یا بر عکس، با هم همکاری و همفکری کنیم.
در آستانهی نمایشگاه هنر آسیایی که در پنجم ژانویهی سال جاری در پکن برگزار میشد، ایشان به من زنگ زدند و گفتند با اینکه امشب فیلمبردارهای زیادی اینجا هستند، ولی دوست دارم که شما هم حتماً باشید.
وقتی به آنجا رفتم، دیدم که واقعاً از شبکههای مختلف گروههای فیلمبرداری فرستاده بودند و من بدون اینکه هیچ نقشه و برنامهای برای ساختن یک فیلم مستند و غیره داشته باشم، فقط بر اساس اینکه آنجا حضور داشتم و دوربین خودم را بدون هیچ سهپایه و تشکیلات خاصی برده بودم، شروع کردم به فیلمبرداری.
فرادی همان روز که هنوز من در پکن بودم، صبح زود، نمیدانم چه نیرویی مرا بیدار کرد که بنشین و این شعر را بنویس. شعری را سرودم که اگر خواستید، بخشی از آن را میتوانم برایتان بخوانم…
بله؛ حتماً اگر ممکن است همین الان بخوانید.
عنوان شعر "نوروز" است:
هر روز نوروز
هر روز من نوروز
هر روز که با مهر نوَت گرم میشوم
نو میشوم، نو میشوم، نو میشوم
هر روز که از خمر رخت مست میشوم
می میشوم، می میشوم، می میشوم
گر مهر تو یارم شود،
هر روز من نو میشود
نوروز، هر روزمان نوروز
و همین مایهی ساختن فیلم مستند شما با نام "می میشوم" شد؟
هنوز تصمیمی نداشتم. فقط چون در همان هتلی اقامت داشتم که خانم لی شین هم بودند، با توجه به سابقهای که از ایشان داشتم و میدانستم دوست دارند اشعار عرفانی بخوانند، فکر کردم که میتوانم این شعر را به ایشان نشان بدهم و گفتم برای اولین بار میخوانم، هرچه پیش آمد!
لی شین، هنرمند چینی
بعد از اینکه این شعر را خواندم و آن هیجان را دیدم، همچنان هنوز هیچ ایدهای نداشتم که این میتواند خمیرمایهی یک فیلم باشد. ولی ایشان هیجان بیش از حدی نشان داد. بعد از آن هم ما راه افتادیم به طرف سفارت هند و ایشان در تاکسی گفت که میخواهد شعر را برای دوست چینیاش ترجمه کند. در مرکز فرهنگی سفارت هند، استادی طبلهنواز حضور داشت که تازه از هند آمده بود. وقتی شعر را با این استاد به اشتراک گذاشت، دیدم که او هم واقعاً به وجد آمد و این پیام می شدن و اینکه اگر لذتی را میبریم، فقط مصرفکنندهی شادی نباشیم و آن را انتقال بدهیم انگیزه ساختن این فیلم شد.
از نظر من، این خمیرمایهی شعر بود و به همین دلیل هم اسم فیلم را می شدن" گذاشتم. برای اینکه فقط مصرفکننده نباشیم و این مستی و شادی و سرخوشی را به دیگران انتقال بدهیم. چون نمیتوانستیم در آنجا نوازندهی ایرانی پیدا کنیم، قرار شد برویم به سمت شانگهای، محلی که خود خانم لی شین زندگی میکنند. بقیهی ماجرا هم در فیلم است و کسانی که علاقهمند باشند، میتوانند در سایت رادیو زمانه فیلم را ببینند. به هرحال همه چیز را نباید از قبل گفت و جذابیت فیلم را از بین برد، ولی این ماجرای آشنایی من با خانم لی شین است.
علاقهی خانم لی شین به زبان فارسی از کجا پیدا شد و چطور شد که اینکار را ادامه دادند؟
ایشان در سالهای انقلاب فرهنگی چین به دنیا آمدهاند. در ۱۸ سالگی، بر اساس لیاقتهای تحصیلی که داشتند، یک بورس تحصیلی از دانشگاه استانفورد میگیرند و وقتی به امریکا میآیند، در همان سال اول ورودشان در آنجا، در جایی میشنوند که فردی اشعار عرفانی ایرانی را به زبان انگلیسی میخواند. خیلی تحت تأثیر قرار میگیرد و میگوید که چقدر زیباست. به او میگویند اگر همین به زبان پارسی و با زبان اصلی خودش خوانده شود، خواهید دید که زیباییاش چندبرابر میشود. این ماجرا مقدمهای میشود بر اینکه ایشان فکر کند اگر شعری به این زیبایی، به زبان اصلی خودش میتواند خیلی زیباتر باشد، من باید این زبان را یاد بگیرم.
این علاقهی ابتدایی برای اینکه بیشتر راجع به زبان فارسی بداند، شاید مقدمهای بوده که بعدتر با همسر ایرانیاش فرزام آشنا میشود. چون قبل از ازدواج این علاقه بوده و شروع میکند به کتاب خواندن و فرزام بیشتر کمک میکند که در این مسیر منابع بهتری داشته باشد. ولی همه چیز عملاً از خود او شروع میشود و یک شعر عرفانی تحت تأثیرش قرار میدهد.
کار بعدی خانم لی شین سفرهای اوست برای خواندن، با نام "سفر هارمونی" که در ماه مارس انجام میگیرد. آیا در این سفر آهنگهایی به زبان فارسی هم میخواند؟
یک شعر و رویارویی دو فرهنگ آشنا
خانم لی شین به شدت مصر است که از این به بعد هرجا برنامهای داشته باشد، نخستین پارهی کنسرتش شعر من باشد (البته از روی لطفی که دارند) بهخصوص که قرار است در آستانهی نوروز ایرانی، این تور شروع شود، در نتیجه شعر نوروز هم میتواند با مسما باشد و مناسبت خوبی داشته باشد. شعرهای دیگری هم از زبان فارسی، در کنار شعرهای انگلیسی و چینی در برنامهی ایشان هست.
پرسش پایانیام به این سخن شما برمیگردد که در جایی گفتهاید: «اگر حافظ چینی بود!» اگر حافظ چینی بود، چه اتفاقی میافتد؟
"اگر حافظ چینی بود" عنوان فیلم کوتاه دیگری است که من دو سال پیش ساختهام. آقای مهدی جامی و گروهشان فراخوانی داده بودند که دوستان ایرانی در هر کجای دنیا که هستند، یک روز از زندگیشان را فیلم کنند. پروژهای بود که آدمهایی که فیلمساز و فیلمبردار هم نیستند، میتوانستند روایتهایشان از یک روز خاص زندگیشان را گزارش کنند.
"اگر حافظ چینی" بود، عنوانی بود که من برای این بخش گذاشتم. برای اینکه در آن روز نشان دادم که روزهای من چطور میگذرد، محل کار و تدریسم را نشان دادم و همینطور کارهای روزمرهای که به عنوان یک همسر و یک پدر میبایست انجام دهم. از جمله کارهای دیگری که آن موقع باید میکردم و همچنان هم باید ادامه بدهم، یادگیری زبان چینی است. شما شعری از حافظ را میخوانید که میگوید:
دلدار که گفتا به توام دلنگران است
گو میرسم اکنون به سلامت، نگران باش!
لی شین میخواند
میبینید که در بیت اول نگران یک معنی میدهد و در بیت دوم معنی دیگری. زبان چینی بسیار بسیار فراتر از اینگونه مثالها دارد. یعنی سه کلمهی کوچک یکجور نوشته میشود، ولی معناهای مختلفی دارد. یا خیلی مواقع تلفظها یکی است، معانی فرق میکند. مثل خوار (به معنای خوار و خفیف کردن) و خار (خار گل). زبان چینی از این مثالها فراوان دارد.
من در آنجا اشاره کرده بودم که حافظی که اینقدر زیبا به زبان پارسی این همه زیبایی خلق کرده، اگر چینی میبود چهها میکرد؟! قطعاً دیواناش بعد دیگری پیدا میکرد.
چون من خودم وقتی فرزند اولم به دنیا آمد، هر شب، موقعی که شیر مادر را میخورد که بخوابد، شعر فارسی را برایش زمزمه میکردم و میخواندم. بعضی از شبها که بیرون بودم و داشتم فیلمبرداری میکردم، همسرم زنگ میزد و میگفت که کیهان نمیخوابد! با اینکه هنوز حتی نمیتوانست کلمات معمولی را تلفظ کند، ولی گریه میکرد و میگفت: حافظ. چرا؟! برای اینکه شیرش بود، ولی شعرش نبود.
تمام کارهایی که من کردهام، به شکلی ستایش از زبان، زیبایی زبان و شعر و… است، این حرف من که «اگر حافظ چینی بود»، نوعی ستایش از زبان دیگری است که قابلیت بسیار زیادی برای شعر شدن دارد.
ویدئو: مستند "می میشوم"، ساخته حسین خندان