سی سال بعد- بهار ۱۳۸۸
دوشنبه, 1390-08-02 18:47
نسخه قابل چاپ
بخش بیستوچهارم و پایانی از سه روز تاریخساز
سحاب سپهری
سحاب سپهری ـ سه رخداد مهم در سه دهه گذشته خود را در تاریخ اخیر ایران نشان دادهاند. اولین رخداد شورش و قیام بهمن ۱۳۵۷ بود. رخداد مهم دوم در آخر خرداد ۱۳۶۰ و سومین رخداد مهم در آخر خرداد ۱۳۸۸ به قوع پیوستند. زنجیرهای از حوادث این سه رخداد مهم تاریخ اخیر ایران را به هم وصل کرده است.
این سه رخداد مهم تاریخ اخیر ایران شباهتها و در عین حال تفاوتهای بسیاری با هم دارند. هر سه رخداد با تظاهرات خیابانی شروع شدند، ولی برخلاف قیام روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، رخدادهای سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۸۸ نتوانستند به جنبشی عمومی منجر شوند. با این وجود خطاست اگر تصور شود تاثیر روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ در تاریخ ایران به انتها رسیده است. عملکرد سه روز تاریخساز ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به صورت یک حماسه در حافظه تاریخی مردم ایران درآمده است.
بخشهای قبلی این مجموعه نوشته به مشروح بررسی زمینههای دو رخداد مهم اول (بهمن ۵۷) و رخداد دوم (خرداد ۶۰) پرداخته است. زمینهها و مشروح عملکردهای روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در بخشهای یکم تا نهم این مجموعه بررسی شدند. بررسی زمینههای لازم برای شکل گیری رخدادهای روزهای آخرخرداد سال ۱۳۶۰ موضوع بخشهای ۱۳ تا ۲۳ بود. بخش حاضر به بررسی خلاصه رخداد خرداد ۱۳۸۸ و رابطه آن با دو رخداد قبلی میپردازد.
در بخش قبل دیدیم که دو روند موازی در روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در هم تنیدند: روند اول در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ اتفاق افتاد و به تظاهرات هواداران و متحدان مجاهدین مربوط بود. روند دوم در طول روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ صورت گرفت و به خلع ابوالحسن بنیصدر از رئیسجمهوری مربوط میشد. این دو روند موازی، سابقههایی بسیار متفاوت داشتند که دست حوادث آنها را در دو روز متوالی کنار هم قرار داد. یکی از از این دو تظاهرات روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به درگیریها در خارج از ساختار قدرت و روند دیگر یعنی خلع بنی صدر در روز ۳۱ خرداد همین سال به درگیریهای درون ساختار قدرت مربوط بود. همزمانی عملکرد این دو درگیری در انتهای بهار سال ۱۳۶۰ بود که همدیگر را تشدید کردند و تاثیری عمیق، همچون یک زلزله، در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران به وجود آوردند.
تظاهرات روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ ریشه در رقابتهای طولانی بین حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین داشت. تظاهرات ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ به شدت سرکوب شد و طی آن شمار زیادی کشته و مجروح و شمار زیادی هم اعدام شدند. در میان اعدامیها نوجوانان هم بودند که حتی بدون احراز هویت اعدام شدند. به این ترتیب وسیعترین سرکوبهای اجتماعی در طول دهه ۱۳۶۰ شروع شد.
روند دوم در روز ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ به درگیریهای درون ساختار قدرت بین جناحهای بهشتی و بنیصدر مربوط بود. درگیریهای جناحی درون ساختار قدرت در بهار ۱۳۶۰ یکشبه اتفاق نیفتاد و خود در عملکرد و حذف دولت موقت در نیمه آبان سال ۱۳۵۸ ریشه داشتند. ریشهیابی حوادث در دوران پس انقلاب بین ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا آخر بهار ۱۳۶۰ در رابطه با درگیریهای درون ساختار قدرت به درک بهتر عملکرد روند خلع بنیصدر در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ کمک میکند.
در دوران دولت موقت که بین ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ و ۱۳ آبان ۱۳۵۸ فعال بود، دو جناح مختلف کنترل هیئت دولت و شورای انقلاب را به دست داشتند. دولت موقت در اختیار جناح نهضت آزادی و متحدانش بود؛ در حالی که شورای انقلاب در این دوران در کنترل نسبی حزب جمهوری اسلامی و متحدانش قرار داشت. جلسات شورای انقلاب و رایگیریهای درونی آن به صورت مخفیانه صورت میگرفت و از این نظر تشخیص رویه هر عضو شورای انقلاب در آن دوران در هالهای از ابهام مانده است. در آن زمان آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر هر دو عضو شورای انقلاب بودند اگرچه در تمامی موارد همجهت با هم نبودند. درگیری بین دو جناح حاکمیت که یکی دولت (قوه مجریه) و دیگری شورای انقلاب (مشابه قوه مقننه) را در اختیار داشتند روند غالب در دوران بین ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ و ۱۳ آبان ۱۳۵۸ بود. اعضای دولت موقت و شورای انقلاب در در این دوران در تقابل پیوسته با یکدیگر بودند.
دولت موقت در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ سقوط کرد و به دنبال آن شورای انقلاب (که قبل از آن شبیه قوه قانونگذاری عمل میکرد) کل ساختار دولت (قوه اجرایی) را در خود جذب کرد بدون آنکه کسی را به عنوان رئیس یا مسئول قوه اجرایی معرفی کند. این عمل نقض یکی از اصول حکومتهای نوین است که در استقلال سه قوه از هم پایه دارند. به این ترتیب بود که شورای انقلاب به صورت حلقه بسته قدرت درآمد. اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که از آبان ۱۳۵۸ به بعد ۱۲ نفر اعضای شورای انقلاب شامل بودند بر آقایان مهدی بازرگان، محمدجواد باهنر، ابوالحسن بنیصدر، حسین بهشتی، حسن حبیبی، علی خامنهای، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، صادق قطبزاده، علیاکبر معینفر، عبدالکریم موسوی اردبیلی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی. (منبع: کتاب "روزها و رویدادها"، منتشر شده در سال ۱۳۷۹)
جناح نهضت آزادی به رهبری بازرگان به دنبال ادغام دولت در درون شورای انقلاب، در ساختار حاکمیت ماند ولی در مرحله بعد از این ساختار کنار زده شد. جناح بازرگان در ادامه این رویه به کلی از ساختار قدرت و حاکمیت حذف شد؛ اگرچه اعضای این جناح شامل تصفیههای سیاسی نشدند.
جنگ قدرت در درون ساختار قدرت با حذف جناح بازرگان و نهضت آزادی به پایان نرسید؛ بلکه بعد از آبان ۵۸ تقابل بر سر تسلط بر ساختار قدرت درون شورای انقلاب متمرکز شد و جناحبندیهای تازهای درون شورای انقلاب تشکیل شد. به این ترتیب شورای انقلاب از آبان سال ۱۳۵۸ خود به صورت صحنه درگیری قدرت بین دو جناح آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر درآمد. انتخابات رئیس جمهوری در زمستان ۱۳۵۸ به آتش رقابت و خصومت بین دو جناح بهشتی و بنیصدر دمید. رقابتها بین جناحهای بهشتی و بنیصدر درون ساختار قدرت در طول سال ۵۹ تشدید شد و در نهایت در آخر خرداد سال ۶۰ به مرحله گسست و انفجار رسید. به این صورت دیده میشود که درگیریهای جناحی درون ساختار قدرت در بهار ۶۰ بین دو جناح بهشتی و بنیصدر یکشبه به وجود نیامد و ریشه در نحوه ادغام هیئت دولت در درون شورای انقلاب در نیمه پاییز سال ۵۸ و رخدادهای بعدی در طول سال ۱۳۵۹ و بهار ۱۳۶۰ داشتند.
ادامه درگیری درون ساختار قدرت در نهایت به خلع بنیصدر از رئیس جمهوری در هفته آخر خرداد ۱۳۶۰ منجر شد. به دنبال خلع ابوالحسن بنیصدر از ریاست جمهوری در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ جناح او هم سرکوب شد. درگیری درون ساختار قدرت در سال ۱۳۶۰ به یک حذف جناحی کامل منجر شد. حذف جناحی در ساختار قدرت در سال ۶۰، برخلاف حذف جناحی سال ۵۸، با خشونت و سرکوب وسیع همراه شد.
همزمانی رخدادهای روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ حاصل در هم تنیده شدن دو روند متفاوت بودهاند. توجه به سابقه این دو روند متفاوت کلید شناخت و عملکرد این دو جریان مهم و متفاوت در انتهای خرداد ۱۳۶۰ است. دهه شصت به صورت دهه سرکوب در مقیاسی بسیار وسیع درآمد. سرکوب در طول دهههای بعد هم ادامه یافت.
سازماندهندگان تظاهرات سرکوب شده در روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ آن را به صورت نگارهای از تظاهرات و شورش روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ در نظر میگرفتند، ولی آنها تصور میکردند که یک قیام عمومی همچون قیام روز ۲۲ بهمن را میتوان مثل یکسری عملیات نظامی سازماندهی و اجرایی کرد. آنها به نقش کلیدی شبکههای اجتماعی در شکل گیری جنبشهای گسترده مردمی مثل قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دقت نکردند.
رخدادهای روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با یک درگیری لفظی ساده در غذاخوری هنرجویان همافری در جمعه شب ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۷ شروع شد. اگر چه درگیری در غذاخوری هنرجویان همافری جرقه رخدادهای روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن بود، ولی آن درگیری لفظی را نمیتوان عامل واقعی شورش در روز ۲۱ بهمن و نیز قیام ۲۲ بهمن به حساب آورد. آن جرقه، فقط وقتی که همه شرایط یک آتش بازی بزرگ فراهم شده بود، عمل کرد. در بهمن ۵۷ ظرف کمتر از سه روز یک جرقه تبدیل به یک شعله و یک شعله تبدیل به یک آتش شد.
اگر آن شرایط اجتماعی خاص در بهمن ۵۷ وجود نداشت، درگیری در غداخوری هنرجویان همافری اصلاً اهمیت تاریخی پیدا نمیکرد و اگر ادامه شورش در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ نمیتوانست بر کودتای ستون زرهی لشکر گارد فائق آید در آن صورت احتمالاً قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نیز اتفاق نمیافتاد. شورش روز ۲۱ بهمن و قیام روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هم به صورت سازماندهی درونی فعال ناشی از شبکههای اجتماعی و بر پایه حرکتهای اجتماعی گسترده به وجود آمدند.
عملکردهای ساختارهایی که بر پایه سازماندهی درونی فعال ناشی از شبکههای اجتماعی عمل میکنند به صورت خودبهخودی و در عین حال به صورت صف و ستاد سازماندهیهای معمولی بر پایه سلسله مراتب عملیاتی نیز نیست. بررسی عملکرد سازماندهی درونی فعال با توسعه کاربردهای شبکههای اجتماعی در تکنولوژیهای اطلاعاتی نوین (کامپیوتری یا تلفن همراه) نقشی مهمتر پیدا کردهاند. ولی شبکههای اجتماعی میتوانند بدون استفاده از کامپیوتر یا تلفن همراه هم صورت گیرند. انقلاب و قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نمونهای از عملکرد سازماندهیهای درونی فعال با استفاده از ماشین فتوکیی و نوار کاست و بدون استفاده از کامپیوتر و تلفن همراه صورت گرفت.
توانایی یک جامعه در ایجاد حرکتهای اجتماعی با سازماندهی درونی فعال میتواند نقشی بسیار مهم در جنبشهای عمومی آن بازی کند. این توانایی عملکردی به دنبال تجربه تاریخی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در بطن جامعه ایرانی به وجود آمده است. این ساختار عملکردی بر پایه سازماندهی درونی فعال و شبکههای اجتماعی بار دیگر در خرداد سال ۸۸ خود را نشان داد. این آتش زیر خاکستر که برای سی سال خفته بود، در بهار ۱۳۸۸ دو باره سر کشید.
سی سال بعد- بهار ۱۳۸۸
مرحله پس انقلاب، شامل سه سال بین بهمن ۵۷ تا بهمن ۶۰، پر تلاطمترین دوران در فرایند تاریخ اخیر ایران بوده است. این مجموعه نوشته به بررسی مهمترین رخدادهای این دوران پرداخت. اولین قسمت این مجموعه نوشته با عنوان "بازگشت به گذشته نزدیک" (fashback) ، با بررسی تظاهرات خرداد سال ۱۳۸۸ شروع شد. اجازه بدهید به همان نوشته برگردیم.
در روز جمعه ۲۲ خرداد ۸۸ دهمین دوره انتخابات رئیس جمهوری در ایران برگزار شد. در صبح روز شنبه ۲۳ خرداد ۸۸ وزارت کشور محمود احمدینژاد را برنده این انتخابات اعلام کرد. این نتیجه مورد قبول جمعیت بزرگی در ایران قرار نگرفت. از ساعت پنج بعد ازظهر روز شنبه ۲۴ خرداد ۸۸ میدان فاطمی تهران (نزدیک ساختمان وزارت کشور) شاهد یک سری تظاهرات با سازماندهی درونی فعال برای اعتراض به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود. این تظاهرات روزهای بعد هم ادامه یافت و در مجموع بزرگترین تظاهرات معترضان بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ را به وجود آورد. در روز چهارشنبه ۲۷ خرداد ۸۸ زنجیره تظاهرات معترضان به اوج خود رسید. روزی که جمعیتی بسیار عظیم راهپیمایی بزرگی را با عنوان "تظاهرات سکوت" در خیابانهای تهران انجام دادند این تظاهرات بزرگ فقط یک پلاکارت داشت: "حماسه خس و خاشاک". بعد از آن تظاهرات خیابانی تهران به صورتهای مختلف سرکوب شد. در روز ششم دی سال ۸۸ مصادف با عاشورا این تظاهرات به اوج تازهای رسید. در این روز درگیریهای خیابانی شدیدی در زیر پل کالج تهران صورت گرفت.
تظاهرات- تهران خرداد ۱۳۸۸
همانطوری که در بخش اول بررسی شد تظاهرات خرداد ۸۸ خاطرهای نزدیک است و عمده شرکتکنندگان در این تظاهرات کسانی بودند که در سالهای بعد از انقلاب سال ۵۷ به دنیا آمده بودند. بسیاری از جوانان تظاهرکننده متوجه نشدند که تظاهرات روز شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ در نزدیکی میدان فاطمی خود آیینهای از تظاهراتی بود که در روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ در نزدیکی میدان فوزیه (امام حسین) صورت گرفت. بسیاری از این جوانان حتی نمیدانند که در روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ اصلاً در میدان فوزیه (امام حسین) تظاهراتی صورت گرفت که زمینهساز قیام در روز ۲۲ بهمن شد. فاصله بین این دو واقعه، یعنی تظاهرات روز ۲۱ بهمن ۵۷ و تظاهرات ۲۴ خرداد ۸۸، سیسال است و این زمان معادل عمر یک نسل است.
مشابهتها و در عین حال تفاوتهای زیادی بین رخدادهای بهمن ۵۷ و خرداد ۸۸ دیده میشود. برای مثال تظاهرات با سازماندهی درونی فعال که از حوالی ساعت پنج بعد ازظهر روز شنبه ۲۴ خرداد سال ۱۳۸۸ در میدان فاطمی تهران (نزدیک ساختمان وزارت کشور) شروع شد، شباهت بسیار زیادی به شورش در صبح روز ۲۱ بهمن داشت. اوج تظاهرات سال ۱۳۸۸ را میتوان تظاهرات سکوت در روز ۲۸ خرداد و تظاهرات روز عاشورا در ششم دی ۱۳۸۸ در نظر گرفت. منطقه پل کالج در خیابان انقلاب تهران در روز ششم دی ۱۳۸۸، مصادف با روز عاشورا، شاهد یک درگیری شدید، شبیه به درگیری در خیابان تهراننو در سحرگاه روز ۲۲ بهمن ۵۷ شد، ولی درگیری زیر پل کالج در روز ششم دی سال ۸۸، برخلاف درگیری در صبح روز ۲۲ بهمن ۵۷، نتوانست به بخشهای دیگر شهر گسترش پیدا کند و داستانی شبیه به جنبش عمومی روز ۲۲ بهمن هم به وجود نیامد.
سی سال بعد از رخدادهای سه روز ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ موضوع خیزشهای اجتماعی با سازماندهی درونی فعال باز هم اهمیت خود را نشان میدهد. در جامعه ایرانی هنوز توانایی برای سازماندهیهای درونی فعال مثل شورش در شرق تهران در ۲۱ بهمن و قیام روز ۲۲ بهمن ۵۷ و تظاهرات در روزهای ۲۴ خرداد و ششم دی ۱۳۸۸ وجود دارد.
نباید حرکتهای اجتماعی با سازماندهی درونی فعال، مثل شورش ۲۱ بهمن، قیام ۲۲ بهمن و تظاهرات سال ۸۸، را در سیر تکوین جامعه ایرانی تمام شده تلقی کرد. تاثیر قیام ۲۲ بهمن ۵۷ فقط موضوع توزیع اسلحه نبود، اگرچه این موضوع کم اهمیتی هم نبود. تاثیر حماسی و افسانهای قیام ۲۲ بهمن ۵۷ است که در آینده میماند. سئوال کلیدی در این مقطع زمانی (سال ۱۳۹۰) این است که آیا جامعه ایرانی به سوی یک فضای بازتر، آزادتر و آرامتر یا به طرف یک صفآرایی و نزاع بزرگ دیگر میرود؟ این شب دراز آبستن ناشناختههاست.
در همین زمینه:
۲۴ بخش قبلی این سرینوشته در وبسایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
ایمیل نویسنده:
sahab.sepehri1@gmail.com
آقای سپهری: به نظر می رسد که این اخرین قسمت از مجموعه نوشته های شما با عنوان سه روز تاریخساز است. می خواستم بدانم که آیا شما نوشته های دیگری را هم در برنامه دارید که منتشر کنید. می شود لیست نوشته هایی را که تا کنون منتشر کرده اید بنویسید؟
چرا یک نفر بدون واهمه این همه به اولین رئیس جمهوری بی احترامی کند؟ از کسانی که اطلاع دقیق دارند انتظار این بود که در مقابل او در می آمدید و روشن می کردید که اگر شاید اولین رئیس جمهور و بهشتی هر دو در شورای انقلاب بودند ولی تفاوت ماهوی بین آن ها بود. هیچ کس نباید فراموش کند که بهشتی پیرو اسلام به مثابه زور بود در حالی که بنی صدر پیرو اسلام به مثابه ازادی بود. حالا این اقای سپهری اسم ان را می گذارد نزاع بر سر قدرت درست نیست. چون همه می دانند که اندیشه راهنمای بنی صدر خیلی از اسلام فقاهتی بهشتی بهتر بود. اگر در خرداد 1360 مردم کمک کرده بودند و بنی صدر توانسته بود حزب جمهوری را از قدرت خارج کند ان وقت همه ادم ها متوجه درستی اندیشه راهنمای او می شدند. در اندیشه راهنما همه امام هستند. اگر اندیشه راهنما را از دوره ابتدایی تا دبیرستان و بعد هم در دانشگاه به درستی به همه دانش اموزان و دانشجویان درس داده بودند حالا ما در مملکت 30 میلیون امام داشتیم. اگر ما در مملکت 30 میلیون امام داشتیم و این وضعیت خراب اقتصادی و حتی کم ابی که حالا داریم اصلا اتفاق نمی افتاد. همه ما باید کمک کنیم تا این موضوع ها روشن شود. پس این مردم ایران کی می خواهند به مسئولیت خود اگاه شوند و مثل یک امام واقعی عمل کنند؟ پس ان داستان پیروزی گل بر گلوله چه طور شد؟ موضوع رابطه استقلال و آزادی چه می شود؟ یعنی مردم ایران بعد از این همه سال متوجه نشده اند که استقلال و آزادی با هم هستند و یکی بر آن یکی تقدم ندارد؟ من متاسفم که این اقای سپهری این همه مطلب نوشت ولی به این موضوع های مهم نپرداخت فقط ادعا کرد که اختلاف بنی صدر و بهشتی اختلاف داخل قدرت بود. مگر چنین چیزی اصلا ممکن است؟
باسلام . از اینکه فرمودید : این اخرین قسمت از اولین بخش نوشته های شماست بسیار مشعوف شدم!! لطفا هم خودتان نفسی تازه کنید ! وهم به دیگران فرصتی بدهید تا نفسی بکشند !! زحمت کشیدید ! قدم رنجه کردید! ولی خدا وکیلی خسته نباشید!. چهار دونگ از شش دانگ این سایت بنام شما ثبت محضری شد! پاینده باشید.
من گمان نکنم که این نظر شماره دوم را یکی از دوستداران اقای بنی صدر نوشته باشد. یعنی ان ها این قدر کم سواد هستند؟
کاربر شما سوم. من از این مجموعه نوشته ها بسیار استفاده کردم. در مجموع نگاه متفاوتی به تاریخ اخیر ایران ارائه داد. البته یک نیشی هایی هم به دانای مطلق مقیم پاریس داشت که شما می توانید ان بخش ها را چاشنی این نوشته ها در نظر بگیرید. شما هم زحمت بکشید و خوب بنویسید و انشاءالله سردبیری پیدا خواهد شد تا چهاردانگ از شش دانگ یک وب سایت را در اختیار شما خواهد گذاشت. این گوی و این میدان. در ضمن در نوشته تان یک تحقیقی بفرمائید که در ظرف سی سال گذشت چه کسی بیشترین تحریف را در تاریخ اخیر ایران ارائه داده است.
با سلام.کار بر مهمان یکشنبه مورخ اله وبله .... ! اولا اسم من نادر است ! وهر جا وهمه جا من با این اسم درخدمت شما هستم!. دوما: دوست عزیز ما فعلا بیست وسه قسمت از این سایت محترم را تیول خود کرده! وما دریغ که یک سطر انرا خوانده باشیم!!چونکه تکرار مکررات بود!. سوما: لطفا ادرس دانای مطلق مقیم پاریس را مرحمت بفرمائید تا ماهم به ایشان عرض ارادتی بکنیم ! در خاتمه هرانچه که فهمیده ای به ماهم بگو ! ( ای مطرب مهتاب رو ....) اشاره به مولانا بود! .
تاریخ هایی که برای اتفاقات بعد از انتخابات زده شده، دقیق نیست و اشتباه زیاد داره. اوج تظاهرات بعد از انتخابات روز دوشنبه ٢٥ خرداد بود، نه چهار شنبه ٢٧ خرداد.
آخرین بخش این سری مجموعه مقالات، ضعیفترین بخش آن نیز هم بود. چکیدهایی مشوّش از جامعهایی مشوّشتر و انقلابی زده که سیاستمدارانش در حسرت پیشرفت و به حساب گرفته شدن در تمدن جهانی، با عاریه گرفتن از افکار کلیشهای غربیها و انطباق آن با خدا و دین بادیه نشینان عرب، سعی در هویت سازی نوینی برای ایران و ایرانی داشته و دارند و تا به امروز با شکست پیاپی این تفکر سیاسی- مذهبی و پیامدهای غیر قابل جبرانی چون جنگ و کشتهها و معلولین آن، زندانیان سیاسی و شکنجه و کشتار آن، بی آبرویی بینالمللی، فقر،بیکاری، تبعیض و... هنوز اندر خمّ کوچهها و بنبستهای آزادی و کرامت انسانی هستیم. نظرنگار: ایراندوست
اقا نادر. عالی بود. زدی به خال. شما که یک سطر این 23 بخش را نخوانده ای چطوری متوجه شدی که همه اش تکرار مکررات بوده است. بقیه حرف های شما هم همین قدر معتبر است. اگر خواستی برای دانا مقیم پاریس پیغام بگذاری از همین جا بنویس خجالت نکش. خودشان می خوانند. در ضمن مساله فهمیدن شما شما با گفتن نویسنده حل می شود؟ ساده است ان متن را نخوانده را بخوانید مشکل خودش حل می شود.
آقای ایراندوست. عالی بود. فقط بفرمائید که گناه نویسنده این مقاله ها در این میانه چیست که سعی کرده است شرح هجران این ملک را در 30 سال گذشته بگوید و البته ظلم هایی که رهبران خود خوانده در این مدت در حق این مردم کرده اند؟ در این میانه البته برخی چون در این نوشته ها به تیریش غبای دانایشان برخورده است فغان برآورده اند که در رابطه با دانای دهر از گل نازکتر نباید گفت که او خود به تنهایی نماد اسلام به مثابه توحید است و بقیه عالمیان همگی یا پیرو زور و قدرت هستند یا سرگردان در برهوت نادانی وامانده اند. آن نفر هم که دلخواسته برای خود نقش لوطی بررسی های تاریخ معاصر ایران قائل است و مدت ها برای اکبر گنجی خط و نشان می کشید مدتی است که نوشته های بی نام می گذارد ولی نثر او خود بهتر از هزاز شاهد نام او است. در این میانه همیشه این امید هست که شاید گفته شاعر شیراز به در آید که بگذرد این روزگار ... .
باسلام.گرامی دوست مورخ ....!15:26 از اینکه زدم وسط خال دلشادم امیدوارم شماهم لذت برده باشید ! ولی من اخلاق بدی دارم!از خیلی سالها پییش هر کتابی را اول از اخر میخوانم!! وبعد بسراغ اظهار نظر کنندگان میروم تا بفهمم که دوستان نویسنده ویا موئلف چه کسانی هستند! بعدا بسراغ مقدمه میروم! چونکه بقول استاد ابراهیم باستانی پاریزی همه نویسندگان مقدمه کتابرا پس از خاتمه کتاب مینویسند! با همه این اوصاف اگر ارزش خواندن داشت صرف وقت میکنم! بعضی مطالب مثل فیلمهای هندی است ! تو وقتی تیتراز فیلم را دیدی تا اخر داستان را میفهمی !و بقیه وقتت هدر میرود! مگر انکه از گرمای بیرون یا باران که میبارد بخواهی گریز بزنی و روی صندلی سینما لم بدهی ؟!. از اینها گذشته: دنیای امروز دنیای کم گفتن وپر معنا گفتن است چون مخاطب اکثریت نسل جوان وبی حوصله وپرسشگر است او هیچگاه بدنبال سریال تلخ وشیرین یا روزهای زندگی نیست! او بایک کلیپ ده ثانیه ای هر انچه که من درشصت سال عمرم نفهمیده ام! میفهمد!.ببخشید! خودم هم روده درازی کردم! در خاتمه اگر اسم وادرسی از دانای پاریس نشین دارید به ماهم بدهید شاید ماه این اخر عمر رستگار شدیم !!.
اقا نادر. در فرنگ می گویند که "اگر کسی همان کاری را که تا حالا کرده است ادامه بدهید به همان نتیجه هایی می رسد که تا حالا رسیده است/" اگر شما به همان روش قبلی که تا حالا کتاب خوانده اید و به همان اندازه هم که تا حالا یاد گرفته اید خواهید اموخت. می فرمائید فرنگی ها نادرست می گویند به روش کتاب خواندن خودتان ادامه بدهید و نتیجه را هم خودتان مقایسه کنید. این شکلی می توانید به راحتی اعلام کنید که "دریغ که یک سطر انرا خوانده باشیم ولی می دانم که همه اش تکرار مکررات است." گمان کنم که به روش استدال شما می گویند منطق زوری نه منطق صوری.
شما چطور اجازه می دهید این نوشته ها ادامه پیدا کند. شما چرا ساکت نشسته ای. اگر شما یکی از همان جواب های دندان شکن خود را که در مقابل اکبر گنجی را نوشته و منتشر کرده بودید در مورد این سری نوشته ها هم نوشته بودید این مجموعه نوشته ها تا این جا ادامه پیدا نمی کرد. من از نحوه جواب شما در مقابله با اکبر گنجی در سایت خودنویس خیلی لذت بردم. نشان می داد که هنوز غیرت نویسندگی وجود دارد. حتی اگر متن را نتوان بررسی کرد ولی خوشنختانه در مورد گنجی می توان با استفاده از سابقه او در سپاه با نوشته هایش به خوبی مقابله کرد. ولی متاسفانه چیری در مورد این نوشته ها از شما در ان سایت خودنویس یا جای دیگری ندیدم. البته توجه کردم که شما یا دوستتان بدون امضا در این دیدگاه ها مطلب می نویسید و در مورد گفتمان توحید و قدرت توضیح بدهید ولی خوب این کافی نیست. باید در مقابل این نوشته ها با قدرت ایستاد وگر نه بعد از مدتی هر نفری جرئت خواهد کرد و در مورد اقای دکتر نوشته های جدید می نویسد تا فقط برای خود نامی کسب کند. سر چشمه شاید گرفتن به بیل. چو پر شد نشاید گرفتن به پیل.
ابا این نویسنده یا نویسندگان دیگر می توانند همین مسیر را دنبال کنند و تاریخ نیم قرن اخیر را بنویسند؟ در ان صورت با مقایسه ان ها می توان بهتر قضاوت کرد. موفق باشید.
موضوع برخورد با اکبر گنجی متفاوت بوده است با نویسنده این مقاله ها. اول ان که رفتار اکبر گنجی مثل بقیه طرفداران جمهوری اسلامی در سال های 57 تا 60 قابل توجیه است. چون در آن دوران همه در مرحله قبل از تجربه بودند. ولی باید در مورد رفتار گنجی بعد ار خرداد سال 1360 تاکید کرد چون در آن وقت دوران قبل از تجربه تمام شده بود و می شود به گنجی ایراد گرفت که هنوز طرفدار خمینی مانده بوده است. قبل از ان همه طرفدار خمینی بودند. در حالی که موضع های اقای سپهری نشان می دهد که او حتی در سال 1358 هم نظر موافقی به جریان ها نداشته است و جهت او را نمی توان در مرحله قبل از تجربه تصور کرد. بل دیده می شود که نباید کسی انتظار داشته باشد که رفتاری مشابه گنجی در مورد او هم باشد.
ضعف مقالات ایشان از آغاز معلوم بود ولی انگار این تنها در رابطه با بنی صدر است که تعصبات شدید ضد بنی صدری ایشان سبب شده که سعی ظاهری در بیطرفی عرضه امور را کاملا از دست بدهند و خود واقعی را همانگونه که می باشد بروز دهند. در هر حال این انتقادها از بنی صدر یک چیز است ولی باید به موضوع قبل و بعد از تجربه توجه داشت. ولی به عنوان کسی که در آن سالها شب و روز مشغول فعالیت و مطالعه بوده می دانم. خلاصه اینکه حیف است. چرا مرتکب چنین بی عدالتی در حق خود و مردم شده اید؟ افسوس که هنوز در نیافته است که تاریخ را همانطور که هست باید دید و خواسته و ذهنیات خود را باید تا میتوان بکنار گذاشت.
با سلام. کاربرمهمان ....22:26 . خودتان میدانید که این فرنگیها خیلی چیزها میگویند که نه خودشان میفهمند چه گفتند؟! و نه ما فهمیدیم!! حالا مجسم بفرمائید رفتید توی یک کتابفروشی وموضوع یک کتابی نظر شما را جلب کرده! مثلا قیمت ان بیست یورو است. شما که شپش تو جیبتان چار قاپ میاندازد! کتاب را ورق میزنید! بفرمائید: چگونه تصمیم میگیرید؟؟! اول سراغ اخر کتاب میروید! بعد فضلائی که اظهار نظر کرده اند! وبعدهم پیش خودت میگوئی: ای بابا من خودم که از اول میدانستم!! فرق نمیکند که بیست یورو کاسب شده ای! یا از وقتت کش رفته ای؟!. ببخشید منباب مزاح بود! با عذر خواهی از شما واقای سپهری پنجاه قسمت دیگر این سریال را ادامه دهید! این از کج فهمی مابود!.
اقای نادر. نوشته های شما در مورد این که چگونه می توان متنی را اصلا نخواند و بعد در مورد کیفیت آن اظهار نظر قاطع کرد بسیار عالی است. می شود ان ها را ادامه بدهید تا بتوانید آن را به صورت یک کتاب در آورید. روش دلخواسته کتاب خوانی شما واقعا بی بدیل است. حیف است که جامعه ایرانی از این موهبت بدون نصیب باقی بماند.
دوستان توجه می کنید که استفاده از بعضی لغت ها که هم اسم و هم صفت است در این دیدگاه ها اتفاقی نیست. بعضی نویسنده ها این لغت ها را به دلخواه خود به صورت یک صفت مصرف می کند در حالی که منظور واقعی او فقط صفت نیست. بل انتظار این است که نویسندگان منظور خود و اسم خود را روشن بنویسند تا بشود جواب آن افراد ها را داد. حالا که رادیو زمانه چهار دانگ این جا را در اختیار این نویسنده گذاشته است. ولی خوشبختانه وب سایت های دیگری هست. اگر اسم و منظور نویسندگان این ددیگاه ها روشن شود می شود جواب شایسته ان هار در وب سایت های دیگر داد. تاسف اور که قسمت دیدگاه که باید برای گفتمان توحید باشد این گونه مورد اسفتاده گفتمان کفر و مثابه های دیگر قرار می گیرد. رادیو زمانه باید یک کنترلی روی این قسمت دیدگاه برقرار کند و اجازه ندهد که افراد بدون زمینه مقتضی اقدام به اظهار نظر های مشکوک کنند.
باسلام.کاربر مهمان محترم.لطفا به گیرنده خود دست نزنید! اشکال از فرستنده بود!!.حق به جانب شماست! معذرت میخواهم! شما که در دنیای صفر ویک برای مخاطبان جوان بی حوصله ولی جستجوگر سریال بیست چهار قسمتی مینویسید لابد یک چیزی میدانید که ما نفهمیده ایم !!. به روی چشم !در اینده کتابی هزار صفحه ای خواهم نوشت که شاید انرا در پیشخوان کتابخانه متروکه ای پیدا کنید! وانرا حتی به یک پاپاسی هم نخرید . منتظر قسمت دوم سریال هستم! بقول معروف : شب دراز است وقلندر بیدار.
اقای نادر. امید ما به شما بود که محکم بایستید و از گفتمان توحید در مقابل گفتمان کفر دفاع کنید. ولی مثل این که شما هم ترجیح می دهید میدان را خالی کنید. انشاء الله در تصمیم خود تجدید نظر کنید.
اقای نادر. شما محکم بایستید و همانطور که اقای دکتر قبلا با نوشتن مقاله "گنجی با حمله به بنی صدر تنها عرض خود می برد" جواب دندانشکن به اکبر گنجی دادند به طوری که گنجی حتی جوابی برای اقای دکتر نداشت و بعد از ان ساکت شد. شما هم یک جواب مناسب به نویسنده این مجموعه نوشته ها بدهید تا مشخص شود که حرف هایی از این قبیل بدون جواب دندانشکن نیست. مثلا شما هم می توانید بنویسید که نویسنده فکر میکنند که اگر این نقل قول را بغل آن یکی بگذارند و فلان نتیجه را بگیرند، از ایشان پژوهشگر استخراج میشود.
آقاي سپهري . شما در اين بخش اشاره کرديد که رخداد سال 88نتوانست به جنبش عمومي منجر شود !! چطور نتوانست ؟ رخدادي که 8ماه ،و اگر تا 25 بهمن به حساب بياوريم 25ماه،طول کشيد . و رخدادي که همۀ شهرهاي بزرگ ايران را فرا گرفت . شما اوج اين رخداد را 27 خرداد ارزيابي کرده ايد در حالي که اوج رخداد 25 خرداد بود . البته به نظر شخص بنده اوج رخداد روز قدس سال 88بود .
در ضمن شما بسيار تمرکز کرده ايد بر روي رقابت ِ مابين جناح بهشتي و بني صدر .
آقاي سپهري با تشكر از تلاش شما در اين زمينه، اميدوارم بقيه كارهايتان را ببينيم.
ای داد......چه اش شله قلمکاریه.....ادم به نیک سیرتی و نیک پنداریه ایرانیش...افتخار میکنه
مکالمه های ..منطقی..مودبانه.....احترام خانمو شوهرش دادن تموم شدو رفت.چه با محبت !!
فرهنگ و هنر نزد ایرانیان است و بس....اونهم از نوع 2500 ساله اش
ارسال کردن دیدگاه جدید