موازنه تقابلی در ساختار قدرت- اسفند ۵۸
اولین انتخابات رئیسجمهوری در ۵ بهمن ۱۳۵۸به عنوان مرحله اول از دوئل قدرت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر عمل کرد و با بسی شگفتیها همراه شد. بنیصدر مرحله اول از دوئل قدرت را از بهشتی برد؛ ولی این بازی رقابتی ادامه پیدا کرد. عملکردهای ناشی از این انتخابات زمینهساز حوادث بعدی شد.
مراسم تنفیذ و انتصاب رئیسجمهوری- ۱۵ بهمن ۵۸
آیتالله خمینی در اول بهمن ۵۸ در قم سکته کرده بود و او را در روز دوم بهمن ۵۸ برای معالجه به بیمارستان قلب تهران منتقل کرده بودند. او خمینی پس از معالجه در بیمارستان قلب دیگر به قم بازنگشت و در جماران، منطقهای در کوهیایههای توچال در شمال تهران، اقامت گرفت. اقامت در جماران زمینهای شد که آیتالله خمینی بعد از آن خیلی بیشتر در امور اجرایی کشورداری درگیر و دخیل شود.
مراسم تنفیذ و انتصاب برای اولین دوره رئیسجمهوری در غروب روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ (ده روز بعد از انتخابات) در محل بیمارستان قلب تهران صورت گرفت. آیتالله خمینی در حکم تنفیذ و انتصاب ابوالحسن بنیصدر نوشت: «بر اساس آن که ملت شریف ایران با اکثریت قاطع جناب آقای دکتر سیدابوالحسن بنیصدر را به ریاست جمهوری کشور جمهوری اسلامی ایران برگزیدهاند، برحسب آن که مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامعالشرایط باشد؛ این جانب به موجب این حکم رای ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم. لکن تنفیذ و نصب این جانب و رای ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران.»
عبارت «مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد»، در این متن آشکارا، مربوط به حق شرعی فقیه است و نصب هم به بخش حق شرعی فقیه مربوط میشود. در جمله آخر به تقدم احکام مقدسه اسلام بر قانون اساسی توجه میفرمایید. به این ترتیب در این حکم آیتالله خمینی باز هم به «حق شرعی» خود تصریح کرد. موضوع حق شرعی در حکم نصب رئیس جمهوری بنیصدر (۱۵ بهمن ۵۸) دقیقاً همان است که در حکمهای تشکیل شورای انقلاب (۲۲ دی ۵۷) و حکم تشکیل دولت موقت به نخستوزیری بازرگان (۱۶ بهمن ۵۷) هم وجود داشت. این دو موضوع قبلاً در بخش دوم این مجموعه نوشته مرور شدند.
آن حکم شامل دو بخش «تتفیذ قانونی» و «انتصاب بر پایه حق شرعی» است. به این ترتیب موضوع ارجحیت حق شرعی بر حق قانونی در عملکردهای کلان حکومتی به صورت اجرایی De facto و حقوقی De Jure رسمیت یافت؛ موضوعی که به «رویههای فراقانونی» معروف شد. این روند حکمهای فراقانونی از آن روز به بعد ادامه یافته است؛ اگرچه آیتالله خمینی از قبل هم همین رویه فراقانونی را برای سرند کردن نامزدهای انتخاباتی استفاده کرده بود. در مرحلههای بعدی برای موارد مشابه رویه «حکم حکومتی» ابداع شد.
قبول حکم رئیسجمهوری در بهمن ۵۸ بر پایه حق شرعی رسمیت دادن به یک رویه فراقانونی حتی بعد از تصویب قانون اساسی بود؛ در حالی که حکم نخستوزیری بازرگان در بهمن ٥٧، که آن هم بر مبنای حق شرعی و حق قانونی بود، قبل از تصویب قانون اساسی صادر شده بود. اگر درایتی بود، این موضوعها همان موقع هم مثل روز روشن بود. تاکید آیتالله خمینی بر موضوع حق شرعی در متن حکم رئیسجمهوری مورد توجه کافی قرار نگرفت و آن را بخشی از تشریفات و پروتکل در نظر گرفتند.
اگر اعتراض اصولی نسبت به عملکردهای فرای قانون اساسی آیتالله خمنیی وجود داشت باید همان موقع، یعنی نیمه بهمن ۵۸، این موضوع علنی میشد. به سادگی می شد اسنناد کرد که در اصل ١١٠ قانون اساسی (اختیارات رهبر) بندی در مورد «امضا حکم رئیس جمهور» توسط رهبر وجود دارد، ولی در قانون اساسی در مورد حق شرعی فقیه در مورد نصب رئیسجمهوری نکتهای وجود ندارد.
هجده ماه بعد، در خرداد سال ۶۰، آشکار شد که تاکید آیتالله خمینی بر حق شرعی، در حکم رئیسجمهوری، فقط برای تشریفات و پروتکل نبوده است. در آن مرحله هم، به طوری که خواهیم دید، آیتالله خمینی وقتی خواست بنیصدر را معزول کند، از همان رویه قبلی خویش، یعنی زیرکی عملیاتی و کتمان نظرات خود تا آخرین لحظه، استفاده کرد.
موازنه تقابلی در ساختار قدرت
موازنه تقابلیConfrontational Standstill حالتی است که بخشهای یک مجموعه در تقابل با یکدیگر به یک حالت غیر متحرک میرسند. در گفتار معمول برای این مورد از اصطلاح «شاخ به شاخ» Standstill استفاده میشود. در این حالت عملکرد هر بخش صرف مقابله با بخشهای دیگر میشود تا مجموعه در وضعیت ایست سر کند. موازنه تقابلی در ساختار قدرت را میتوان شروع مرحله دوم از بازی رقابتی در نظر گرفت، ولی موازنه تقابلی به جای آن که تعارضهای درون ساختار قدرت را کاهش دهد، به تعارضها افزود. ادامه رقابت در تسلط بر ساختار قدرت بین دو جناح بنیصدر و بهشتی از این پس نیز به روشنی دیده میشود.
رئیسجمهور بدون کابینه- بهمن ۵۸
با وجود این که آقای ابوالحسن بنیصدر در انتخابات رئیسجمهوری بهمن ۱۳۵۸ بازی قدرت را از آیتالله بهشتی برده بود، ولی آیتالله بهشتی در داخل شورای انقلاب هنوز رهبری اکثریت را در دست داشت. بهشتی یک مرحله از بازی قدرت را به بنیصدر باخته بود، ولی این رقابت هنوز تمام نشده بود و ادامه داشت. به این ترتیب دوئل قدرت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر از نیمه دوم بهمن ۵۸ در داخل شورای انقلاب ادامه پیدا کرد. این کش و واکشها، طبق معمول دور از چشم مردم، به صورت مخفی در درون ساختار قدرت صورت میگرفت. سخنرانیهای تبلیغاتی هر دو طرف برای عموم، گاهی همراه با چاشنی مکتب و آزادی، به عنوان بخش جنگ روانی رقابتهای قدرت ادامه یافت. این نوع جنگ و گریزهای سیاسی در همهجای دنیا مرسوم است و منحصر به ایران نبوده است. در هر صورت زد و خورد در ساختار قدرت از جانب هر دو طرف ادامه یافت و هر طرف هم در پی بی آبرو کردن طرف دیگر بود. با این همه نباید فراموش کرد که هر دو طرف اعضای شورای انقلابی بودند که نه از طرف مردم انتخاب شده بودند و نه به مردم گزارش میدادند.
اطلاعات موجود حکایت از آن دارد که در این دوران ۱۲ نفر اعضای شورای انقلاب را تشکیل میدادند. آقایان مهدی بازرگان، محمدجواد باهنر، ابوالحسن بنیصدر، حسین بهشتی، حسن حبیبی، علی خامنهای، عزتالله سحابی، علی شیبانی، صادق قطبزاده، علیاکبر معینفر، عبدالکریم موسوی اردبیلی و علیاکبر هاشمی رفسنجانی. (منبع: کتاب «روزها و رویدادها»، منتشر شده در سال ۱۳۷۹)
بررسی فهرست اعضای شورای انقلاب نشان میدهد که در این دوران شورای انقلاب ساختاری موزاییکی داشت و ترکیبی از چند زیرگروه بود. گروه اول شامل افرادی بود که عضو رسمی حزب جمهوری اسلامی بودند یا به آن تمایل داشتند. گروه دوم افرادی بودند که عضو رسمی نهضت آزادی بودند یا به آن تمایل داشتند. گروه سوم شامل افرادی میشد که دو گروه دیگر آنها را به درون خود نپذیرفته بودند، و یا به هیچ یک از دو گروه سیاسی اتصال درازمدت نداشتند و جهت رای خود را با توجه به شرایط موجود عوض میکردند. بنیصدر و قطبزاده، و گاهی شیبانی و حبیبی به این گروه سوم متعلق بودند.
با بررسی فهرست بالا دیده میشود که افراد عضو حزب جمهوری یا متمایل به آن، به طور معمول، اکثریت رای شورای انقلاب را در اختیار داشتند. با بررسی دقیقتر این فهرست دیده میشود که در این دوران ابوالحسن بنیصدر در اقلیت بوده است. در بهمن ۵۸، با توجه به تسلط حزب جمهوری بر شورای انقلاب، امکان اجرایی برای تشکیل کابینه وجود نداشت؛ و به این دلیل او از معرفی نخستوزیر، هیئت وزیران و تشکیل کابینه خودداری کرد. برای بهرهبرداری اجرایی از منصب رئیسجمهوری باید تا زمان تشکیل اولین دوره مجلس صبر میشد.
به دلیل عمق اختلاف در ساختار رقابتی درون شورای انقلاب، امکان تشکیل کابینه وجود نداشت. به این دلیل که اعضای کابینه نیازمند تایید شورای انقلاب بودند؛ ولی کنترل شورای انقلاب در اختیار حزب جمهوری اسلامی بود. با توجه به رقابت شدید در درون ساختار قدرت امکان توافق سیاسی بین این دو جناح وجود نداشت. به این ترتیب بنیصدر، در انتظار تشکیل مجلس اول، سیاست صبر و انتظار در پیش گرفت. او امید داشت که در پی تشکیل مجلس وضعیت جناحش در ساختار قدرت بهبود پیدا کند. شورای انقلاب که در مرحله قبلی (نیمه آبان ۵۸) دولت را در داخل خود جذب کرده بود تا تشکیل مجلس اول همچنان ساختار قدرت را در سلطه داشت. این وضعیت تا آخر تیر ۱۳۵۹ دوام یافت؛ به این ترتیب برای مدت بیشتر از ششماه وضعیت رئیسجمهور بدون کابینه ادامه داشت. این هم بخشی از موازنه تقابلی بود. حتی در این مرحله هم که یک سال از تشکیل حکومت جدید گذشته بود جلسههای شورای انقلاب همچنان به صورت مخفی برقرار میشد.
رئیس شورای انقلاب- بهمن ۵۸
شورای انقلاب بعد از فوت آیتالله طالقانی (در ۱۹ شهریور ۵۸) به طور رسمی رئیسی نداشت؛ ولی گفته میشود که آیتالله بهشتی بعد از فوت آیتالله طالقانی اداره شورای انقلاب را هم در عمل در اختیار داشت، بدون آنکه به طور رسمی رئیس شورا باشد. ولی شورای انقلاب در نیمه بهمن ۵۸ تصویب کرد که عنوان سازمانی ابوالحسن بنیصدر به «رئیس شورای انقلاب» تغییر یابد. مذاکرات قبل از این تصمیم هم مثل بقیه مذاکرات شورای انقلاب در خفا صورت گرفته است. با توجه به رقابت قدرت بین بهشتی و بنیصدر علت و دلیل آنکه چرا در این مقطع زمانی خاص اعضای وابسته به حزب جمهوری در شورای انقلاب که اکثریت شورا را در اختیار داشتند، به رئیسی بنیصدر بر شورای انقلاب رضایت دادند کمتر مورد بررسی قرار گرفته است؛ به نظر میرسد در جهت ایجاد موازنه تقابلی در ساختار قدرت ندایی از بالا آمد.
به دست آوردن عنوان رئیسی شورای انقلاب، با وجود تمامی این تمهیدات، در عمل تغییری در موقعیت بنیصدر در رقابت درون ساختار قدرت به وجود نیاورد؛ او در داخل شورای انقلاب همچنان در اقلیت رای قرار داشت و آیتالله بهشتی، با توجه به ترکیب اعضای شورای انقلاب در این دوران، همچنان رهبر جناح اکثریت در این شورا بود و از این موقعیت در جهت هدف های خود و حزب جمهوری استفاده میکرد.
نحوه انتشار خبر انتخاب رئیس شورای انقلاب- بهمن ۵۸
خبر «بنیصدر رئیس شورای انقلاب شد» برای اولین بار در روزنامه کیهان روز سهشنبه ١۶ بهمن ١٣٥٨چاپ شده است. تصویر این خبر را در اینجا ضمیمه میکنم. متن کامل خبر: «علاوه بر مقام ریاست جمهوری بنیصدر رئیس شورای انقلاب شد. دکتر ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور اسلامی ایران به تصویب شورای انقلاب رئیس این شورا شد. ظهر امروز در تماس خبرنگار کیهان با منزل دکتر بنیصدر یکی از نزدیکان وی این مطلب را تایید کرد و گفت در جلسه دو شب قبل شورای انقلاب موضوع اداره کشور تا تشکیل مجلس مطرح شد و تصمیم گرفته شد که برای هماهنگی بیشتر امور کشور ریاست شورای انقلاب نیز به آقای بنیصدر واگذار شود.»
انتشار این خبر مهم به این صورت در بالای صفحه اول کیهان، ولی بدون هیچگونه شرح و تفسیری، نشانهای از پیچیدگی روابط قدرت در داخل شورای سربسته انقلاب دارد. این نحوه انتشار خبر در عین حال خود سئوالهای تازهای را مطرح میکند. در حالی که در آن زمان شورای انقلاب رئیس و سخنگو داشته است چرا و چگونه خبر رسمی تصویب رئیسی عالیترین ارگان مشترک قانونگذاری و اجرایی یک کشور باید از طریق تماس با منزل و از طریق یکی از نزدیکان به دست آید و منتشر شود؟ آن هم دو روز بعد از اتخاذ آن تصمیم؟! پنهانکاری ویژه شورای انقلاب در رابطه با نحوه اعلام رسمی چنین خبری (که آشکارا دیگر موضوعی امنیتی نبوده) نشانه چه بوده و چه موضوعیتی داشته است؟
در شکل بالا دقت میفرمایید که خط سوم (تصویب شورای انقلاب) کوتاهتر از سایر خطها است. این کوتاهی خط سوم، با توجه به تکنیک چاپ روزنامهها در آن زمان، دال بر آن است که متن این خط در آخرین لحظه قبل از چاپ عوض شده است. این تغییر در متن این سطر در آخرین لحظه نشانه چیست؟
فرمانده کل نیروهای مسلح- بهمن ۵۸
آیتالله خمینی در روز ٣٠ بهمن ١٣٥٨(دو هفته بعد از روز مراسم تنفیذ/ انتصاب) بنیصدر را از طرف خود به فرماندهی کل نیروهای مسلح (ارتش و سپاه) منصوب کرد. این انتصاب هم قدمی در جهت ایجاد موازنه تقابلی در داخل ساختار قدرت صورت گرفت. در این دوران آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت و با فاصله زیاد از جناحهای درگیر قرار داشت. او در این دوره سعی میکرد بین جناحهای موجود در ساختار قدرت موازنه تقابلی برقرار بماند. بعضی این را سیاست یکی به میخ یکی به نعل نامیدهاند. جالب اینجاست که بعد از آن تاریخ نه آیتالله خمینی و نه آیتالله خامنهای اختیارهای خود در فرماندهی کل قوا را هیچگاه به رئیسجمهوری وقت منتقل نکردهاند.
رئیس دیوان عالی کشور- اسفند ۵۸
آیتالله خمینی در اسفند ۱۳۵۸ طبق حکمی آیتالله بهشتی (رئیس حزب جمهوری اسلامی) را به رئیسی دیوان عالی کشور (معادل رئیس قوه قضایی فعلی) منصوب کرد. در همان زمان افرادی آشنا به رویههای قضایی انتصاب رهبر یک حزب سیاسی را به این مقام مهم قضایی را موافق با رویههای قضایی ندانستند. برخی دیگر در همان زمان این اقدام آیتالله خمینی را عملی در جهت ایجاد تعادل قوا در ساختار قدرت، در مقابل انتصاب بنیصدر به فرماندهی کل قوا ارزیابی کردند. تاثیر رویه موازنه تقابلی در این مرحله هم دیده میشود. به این ترتیب از اول اسفند سال ۵۸ را میتوان آغاز مرحله دوم از دوئل قدرت بر پایه موازنه تقابلی در نظر گرفت.
دو امیر در ملکی نگنجند
ارتفاع حصار اجتماعی که در فروردین ۱۳۵۸در دوران دولت بازرگان به وجود آمده بود، در مدت ده ماهه بعد از آن بالاتر رفته بود؛ به طوری که دیدیم افرادی که در نهایت توانستند از سرند حکومتی برای نامزدی در انتخابات رئیس جمهوری عبور کنند همگی بر مبنای همین حصار اجتماعی تعیین شدند. ولی همزمان ریزش در داخل بخش خودیها شروع شده بود. به این ترتیب به مرور طبقهبندی جدیدی به وجود آمد که رندی آن را «نیمه ناخودی» اطلاق میکرد. این گروه شامل افرادی میشد که از حلقه خودیها به بیرون رفته بودند؛ ولی ناخودیها هم آنها را با توجه به سابقه عملکردهایشان در ایجاد حصار اجتماعی به میان خود نمیپذیرفتند.
در غیاب افرادی که از صحنه رقابت در انتخابات رئیسجمهوری سال ۵۸ سرند شدند، انتخابات با شرکت نامزدانی، همگی از اعضای ساختار قدرت در آن زمان، انجام گرفت. گروههای اجتماعی و سیاسی مستقل از حاکمیت که نمیخواستند از بین نامزدان متعلق به ساختار قدرت یکی را انتخاب کنند در این انتخابات شرکت نکردند. نتیجه رسمی اولین دوره انتخابات رئیسجمهوری (پنجم بهمن ۵۸) ۷۶ در صد رای از افراد شرکت کننده در این انتخابات برای بنیصدر اعلام شده بود. برخلاف رفراندم اول دیگر صحبت از در صد از کل جمعیت رایدهنده نبود.
موقعیت آیتالله خمینی از نیمه آبان سال ۵۸ که کابینه بازرگان سقوط کرد، در راس ساختار قدرت تثبیت شده بود وعملکردهای دو نفر دیگر یعنی بهشتی و بنیصدر در رده دوم صورت میگرفت. با قبول حکم انتصاب به رئیسجمهوری (بر پایه حق شرعی فقیه) نقش آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت بیشتر تایید شده بود. منابع تاریخی نشان میدهند که آیتالله خمینی اجازه میداد و حتی تمایل داشت که دوئل قدرت بین بنیصدر و بهشتی در رده دوم همچنان ادامه پیدا کند. ولی ساختار قدرت هنوز قوام نیافته بود و درگیریها حتی در سطح بسیار کلان هم ادامه یافت. داستان قدیمی هفت درویش و دو امیر میرفت که تکرار شود: هفت درویش در گلیمی بخسبند و دو امیر در ملکی نگنجند!
پینوشت:
هدفها و متدولوژی این مجموعه نوشته
در این جا لازم میدانم که ضمن تشکر از تمامی کسانی که نظرگاههای خود را در رابطه با بخشهای قبل این مجموعه نوشته ارائه دادهاند، این قسمت را در رابطه با روند کلی و هدفهای اصلی این مجموعه نوشته (سه روز تاریخساز) اضافه کنم، تا توجیهی باشد در توجه به نقش افراد مختلف در بخشهای متوالی این مجموعه نوشته. به طور خلاصه این مجموعه نوشته در کل خود سه هدف را دنبال می کند.
هدف یکم بررسی دقیق عملکردها و رخدادها در سه روز تاریخساز ٢٠ تا ٢٢ بهمن ٥٧ است. این مجموعه نوشته در بخشهای پنجم تا نهم به آن دست یافت. هدف دوم بررسی وقایع و عواملی که این سه روز تاریخساز را به وجود آوردند. بخشهای یکم تا چهارم در جهت تحقق این هدف نوشته شده بودند. هدف سوم تاثیر این سه روز تاریخساز در حوادث کلیدی بعدی است که بخش ده و بخشهای بعد از آن به این امر اختصاص دارند. بررسی فرایند منجر به انفجار در ساختار قدرت در بهار ١٣۶٠ موضوع عمده باقیمانده بخشهای این مجموعه نوشته است.
در راستای همان سه هدف دیده میشود که در فاصله نیمه دی ١٣٥٧ تا بهار ١٣۶٠ هفت نفر و در دو رده عملکردی متفاوت تاثیر کلیدی بر سیر رخدادهای اجتماعی و سیاسی ایران داشتهاند. دو نفر در رده اول عمل کرده اند که عبارت بودند از شاه و آیتالله خمینی که هر یک در دورهای در راس ساختار قدرت قرار داشتند. بخش اول این نوشته به معرفی این دو شخصیت پرداخت و سپس عملکردهای بعدی آن دو هر گاه لازم شد به صورت مشخصتری بررسی شد. پنج نفر نیز در رده دوم بودند که هر یک در گذرگاههای مشخص نقش کلیدی داشتهاند: این پنج نفر عبارت بودند از ارتشبد قرهباغی، شاپور بختیار، مهندس بازرگان، آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر. این پنج نفر هر یک در زمانهای مشخصی وارد صحنه شدند و نقشهای اصلی به دست گرفتند. هریک از آنها بعد از مدتی به کلی از صحنه خارج شدند. از این گروه هفت نفره شش تن در گذشتهاند. رابطه زمانی بین این گروه هفت نفره را میتوان به صورت زیر نشان داد:
در فاصله نیمه دی تا نیمه بهمن ١٣٥٧ (ماه پیشتاز) وجود یک خلاء قدرت در رده یکم آشکار است. در این دوران یکماهه عملکردهای سه نفر در رده دوم بسیار کلیدی بودند: ارتشبد قرهباغی (آخرین رئیس ستاد ارتش شاه)، شاپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه) و مهدی بازرگان نماینده اول آیتالله خمینی در ایران برای مذاکرات با نمایندگان حکومت شاه (بختیار/ قرهباغی). این سه تن به واقع هر یک خود نماینده گروهی بودند. مذاکرات پیچیده بین این سه تن موضوع اصلی در دوران ماه سرنوشتساز بین نیمه دی تا نیمه بهمن ٥٧ بود. در همین دوره هم آیتالله بهشتی در داخل گروه سوم و در کنار مهندس بازرگان نقشی مهم به عهده داشت. به این ترتیب در دوران ماه پیشتاز بازرگان و بهشتی در یک جناح عمل میکنند. هدف نهایی این مذاکرات سه جانبه انتقال آرام دولت و ارتش از حکومت شاه (رژیم سلطنتی) به حکومت جدید (رژیم جمهوری اسلامی) بود.
در فاصله ٢٣ بهمن ٥٧ تا نیمه آبان ٥٨ دوران دولت موقت است. مهندس بازرگان و آیتالله بهشتی که در مرحله قبل (مذاکرات سه جانبه) در یک جناح قرار داشتند، در این دوران در مقابل هم قرار گرفتند. در این دوران مهندس بازرگان رئیس بخش دولت و آیتالله بهشتی رهبر اکثریت در شورای انقلاب بود؛ اولی نماینده جناح کلاهی و دومی نماینده جناح سنتی بود. وضعیت آیتالله خمینی در این دوران هنوز به عنوان راس ساختار قدرت به طورکامل تثیبت نشده بود. شکواییه بازرگان در روز استعفای خود که گفت: «مگر من هویدا هستم یا امام محمد رضا شاه هستند که آب خوردنمان را اجازه بگیرم» این موضوع را به خوبی نشان میدهد که از نظر بازرگان دفتر نخستوزیری عالیترین ارگان اجرایی کشور بود. این نگرش بازرگان در تعارض واضح با نقشی بود که آیتالله خمینی از ولی فقیه، به عنوان فردی در راس ساختار قدرت در نظر داشت.
در نیمه آبان ٥٨ دولت موقت سقوط کرد و جناح کلاهی از صحنه قدرت کنار رفت. در این زمان شورای انقلاب کل دولت را در داخل خود جذب کرد. سقوط دولت موقت و توسعه شورای انقلاب نماد تثبیت آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت نیز بود. بازرگان قبل از آن که نخستوزیر دولت موقت شود، بیشتر از ٣٠ سال سابقه مبارزاتی داشت و در بخش بزرگی از جامعه ایران شناخته بود، در حالی که بقیه اعضای شورای انقلاب که همگی توسط آیتالله خمینی تعیین شده بودند و شناخت جامعه ایرانی از آنها ناشی از همین نصب آیتالله خمینی بود.
رقابت بین آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر از آذر ٥٨ به بعد شکل گرفت. رقابت بین این دو نفر در حالی صورت میگرفت که موقعیت آیتالله خمینی در راس ساختار قدرت تثبیت شده بود. رقابت بین بنیصدر و بهشتی رفته رفته تشدید شد و شکل یک دوئل در ساختار قدرت را به خود گرفت. خواهیم دید که این دوئل قدرت در نهایت به انفجار در ساختار قدرت در بهار سال ١٣۶٠ منجر شد. دیده میشود که انفجار در ساختار قدرت در بهار ۶٠ یک شبه زاییده نشد، بلکه حاصل یک سال و نیم درگیری قدرتی بود.
موضوع کلیدی بخشهای بعد از بخش سیزدهم این مجموعه نوشته آن است که عواملی و حوادثی که در انفجار ساختار قدرت در بهار ١٣۶٠ موثر بودند مورد بررسی و شناسایی تاریخی قرار گیرند. به طور خلاصه در دوره بین نیمه آبان ٥٨ تا آخر بهار سال ١٣۶٠ سه نفر عملکرد کلیدی داشتند: آیتالله خمینی که در راس ساختار قدرت (رده اول) قرار داشت و آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر که در رده دوم در یک دوئل قدرت شرکت داشتند. بهشتی و بنیصدر هر یک گروهی را نمایندگی میکردند.
این نگرش توجیه میکند که چرا از بخش سیزدهم این مجموعه (دوئل در ساختار قدرت- آذر ٥٨) این نوشته روی عملکردهای سه فرد متمرکز است: آیتالله خمینی در رده یکم (راس ساختار) و آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر که در رده دوم عمل میکردند. در این دوران نقش آیتالله خمینی به عنوان راس ساختار قدرت تثبیت شده و عملکردهای او، به عنوان فردی که در راس ساختار قدرت است، جهتدهنده اصلی روند رخدادهاست. بنیصدر و بهشتی در رده دوم این ساختار قدرت با هم رقابت میکردند. بازرگان، با وجود این که هنوز عضو شورای انقلاب است، از این دوران به بعد دیگر نقش مهمی به عهده ندارد.
در این مجموعه نوشته، عملکردهای آیتالله بهشتی و ابوالحسن بنیصدر (فارغ از نگرش های کلاسیک طرفدارانشان) به صورت همزمان بررسی میشوند. بخشهای بعدی این نوشته به تشریح این موضوعها خواهد پرداخت. گردآوری اطلاعات دست اول در مورد آقای بنیصدر خوشبختانه بسیار ساده است. از او کتابهای خاطرات متعدد و نیز مصاحبههای گفتاری و دیداری بسیاری موجود است. دستمایه اصلی این بررسی در فاصله پاییز ٥٨ تا تابستان ۶٠ نیز همین منابع دست اول موجود از آقای بنیصدر است. از آیتالله بهشتی کتاب خاطراتی به جا نمانده است و باید اذعان کرد از عملکردهای بسیار پیچیده او در داخل ساختار قدرت هم اطلاعات محدودی به بیرون نشت کرده و عمده آن وقایع در پردهای از رمز و راز باقی مانده است؛ ولی با پیگیری و دقت هنوز میتوان نکتههای تازهای را روشن کرد.
یاید اضافه کرد عمده نوشتههای موجود در مورد عملکردهای آیتالله بهشتی نیز کمک چندانی به این کمبود اطلاعات در مورد او نمیکنند. بدنه اطلاعات موجود توسط دو گروه متفاوت، یعنی گروه موافقان و گروه مخالفان بهشتی، تدوین شده و هر دو گروه تحلیلهای خود را با سرند کردن اطلاعات محدود موجود در جهت دلخواه خود انجام دادهاند. به این ترتیب در عمل دو نوع نوشته در رابطه با بررسی عملکردهای آیتالله بهشتی وجود دارد که دو تصویر بسیار متفاوت از او را ارائه میدهند. موافقان او تصویری از یک فقیه مدبر ارائه میدهند که در پی ایجاد حکومت دینی قوی بر پایه نقش محوری ولایت فقیه است. آیتالله بهشتی در مجلس خبرگان نقشی کلیدی در ایجاد محور ولایت فقیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی داشت. موضوع نقش کلیدی آیتالله بهشتی در جهت تشکیل و تثبیت نظام ولایت فقیه چیزی نیست که بتوان آن را انکار یا کتمان کرد. مخالفان او را فردی به شدت دیکتاتور و سلطهطلب به تصویر میکشند که در پی تمرکز تمام قدرت بود. هر دو گروه هر یک از نقطه نظرهای خود بخش کوچکی از تصویری بزرگتر (با نقطههای محو بسیار) را عرضه میکنند. به قول جغرافیادانان این نقشه هنوز بخشهای اکتشاف نشده بسیار دارد. هدف این بررسی تکرار نوشتههای جناحی موجود نیست. هدف آشکار کردن برخی روابط تا کنون بررسی نشده است. تکرار صحبتهای جناحی گذشته (هر جناح) ما را به جایی بیشتر از آن که امروز رسیده ایم نخواهد برد. فقط در صورت شناخت عمیقتر از گذشته است که میتوان از آن به صورت چراغ راه آینده اسفتاده کرد.
در مورد بنیصدر هم دو گروه نوشته وجود دارد. مخالفان بنیصدر (و موافقان بهشتی) از بنیصدر تصویر یک خائن به آیتالله خمینی را نشان میدهند. در مقابل آنها گروه طرفداران بنی صدر (و مخالفان بهشتی) قرار دارد که از بنیصدر چهره یک قهرمان در مقابل آیتالله خمینی را به نمایش میگذارند. بنیصدر و آیتالله خمینی در نوشتههای گروه دوم در یک سطح عملکردی با هم مبارزه میکنند، در حالی که توجه به وجود دو رده عملکردی مختلف برای این دو نفر نکته کلیدی در شناخت رخدادهای مربوطه به آن دوران است. هر دو گروه از رهبران خود تصویری قدسی و از طرف مقابل او چهرهای اهریمنی در نظر دارند.
ذکر این بند به این دلیل است که تاکید شود هنوز جای بررسیهای مستقل تاریخی، فارغ از تبلیغات دو گروه (طرفداران بنیصدر/ مخالفان بهشتی و مخالفان بنیصدر/ طرفداران بهشتی) خالی است. نوشته حاضر را هم باید قدمی کوچک در این راه در نظر گرفت نه انتهای راه.
متدولوژی مورد این مجموعه نوشته بر پایه بررسی تاریخی به عنوان یک فرایند در جهت تشخیص روندها Patterns است. در این روش بررسی ما با یک تئوری (یا نظریه یا الگوی) از قبل تدوین شده شروع نمیکنیم و در جهت تایید (یا تکذیب) این تتوری اطلاعات را واچینی کنیم. ابتدا دادههای موجود، با فرض ناکامل بودن آنها، گردآوری میشوند و سپس این اطلاعات در جستوجوی ارتباط بین آنها مورد بازبینی مجدد قرار میگیرند.
بدون شک هر پدیده تاریخی دارای بعدهای بسیار متنوع است و یک بررسی تاریخی (هر قدر هم که وسیع باشد) امکان بررسی تمامی آن بعدها نیست؛ به اضافه آن که هرچه دامنه بررسی و تعداد عوامل را زیادتر کنید رابطههای بین آنها به صورت تصاعدی زیاد میشوند. در این رهگذر محقق ناگزیر بر اولویت در بررسی است. برای مثال فقط بررسی تاثیر سیاستهای خارجی ناشی از جنگ سرد بر انقلاب ایران خود مطالعهای است بس بزرگ. آن چنان بررسی نیازمند دسترسی به آرشیو اطلاعات محرمانه کشورهای زیادی از جمله آمریکا، شوروی، انگلیس، و البته ایران است که میدانیم چنین اطلاعاتی وجود دارد ولی تمامی آن در دسترس همگان نیست.
یک تحقیق تاریخی در هر صورت بر مبنای استفاده حداکثر از اطلاعات موجود صورت میگیرد. به قولی هر تحقیق تاریخی، هر قدر هم که گسترده صورت گیرد، به صورت یک نقشه نیمه تمام و ناکامل است. ولی هر بررسی خوب تاریخی باید بخش تازه به این نقشه نیمه تمام اضافه کند. تکرار بررسیهای قبلی شبیه چاپ کردن یک نقشه قدیمی است. به این دلیل تمرکز این مجموعه نوشته بر رخدادهای داخل ایران و افراد ایرانی بوده است. بدون شک در آن دوران کشورهای خارجی و افراد خارجی بیکار نبودهاند.
ابتدا یک بررسی عمومی از تاریخ ایران انجام شد و همانطوری که در مقدمه بخش اول نوشته شد، مناسبترین زمان شروع برای بررسی حاضر روز ١٥ دی سال ١٣٥٧ در نظر گرفته شد که به واقع پایان سیاست فضای نظامی شاه بود. شاه سیاست فضای نظامی را از روز اول شهریور سال ١٣٣٢ که به ایران بازگشت، شروع کرده بود. سیاست فضای نظامی در عمل برای مدت ٢٥ سال برای او کار کرده بود. می توان دامنه این بررسی را شامل زمانهای قبل از سال ١٣٣٢ نیز کرد. هرچه عقبتر برویم دامنه ناریخی کاملتر میشود، ولی همزمان روابط حاکم بر بررسی هم به صورت تصاعدی زیادتر میشود. بررسی رخدادهای قبل از نیمه دی سال ١٣٥٧ خود موضوع نوشتههای دیگری از این مجموعه است.
مهمترین روز در تاریخ اخیر ایران عملکرد روز ٢٢ بهمن ٥٧ است. بنابراین ما با دو سئوال مهم روبهرو هستیم. عوامل، شرایط و فرایندهایی که روز ٢٢ بهمن ٥٧ را ساختند کدام هستند؟ رخدادها، عوامل، شرایط و فرایندهایی که تحت تاثیر روز ٢٢ بهمن ٥٧ قرار گرفتند کدامند؟ بخشهای یکم تا نهم این مجموعه در پی یافتن جواب بخش اول بود. از بخش دهم به بعد در پی جواب به سئوال دوم است. البته دامنه هر دو گروه نوشته با توجه به محدودیتهای زمانی موجود صورت گرفته است.
چه تعداد عامل در به وجود آمدن روز ٢٢ بهمن ٥٧ نقش داشتند؟ بدون شک هزاران عامل در این دوران نقش داشتند. آیا امکان شناسایی تمامی آنها وجود دارد؟ با توجه به محدودیت عمر انسانی، جواب این سئوال منفی به نظر میرسد. با این مقدمه بررسی نشان داد که تمرکز بررسی بیشتر باید روی افراد و روابط اجتماعی داخل ایران باشد. به این دلیل ساده که در این موارد اطلاعات بیشتری موجود است. حتی در مجموعه افراد داخلی ایران هم صدها هزار ایرانی در این دوران نقش داشتند. در یک بررسی تاریخی همه افراد و روابط اجتماعی را باید در حدی مناسب طبقهبندی کنیم. با این زمینه مطالعاتی، این مجموعه نوشته به عملکرد هفت نفر که هر یک گروهی بزرگ را نمایندگی میکنند رهنمود شد، که در بالا به فهرست آنها اشاره شد. باید تصریح کنم که این بررسی با این فهرست هفت نفره شروع نشد، بلکه روند بررسی خود این چنین رهنمود شد.
سئوالی که خواننده میتواند بپرسد این است که آیا فقط این هفت نفر کل تاریخ اخیر ایران را ساختند؟ با اطمینان میتوان جواب داد که خیر. سئوال دیگر این است که آیا مندرجات این مجموعه نوشته تنها نگرش به بررسی تاریخی این دوره است؟ جواب این سوال نیز با قاطعیت این است که خیر. بدون شک روش های دیگری نیز موجود است. ولی چرا این روش بررسی انتخاب شد؟ به این دلیل ساده که این روش روندها و فرایندهایی را عیان کرد که در دیگر بررسیها مشاهده نشده است یا این که نویسنده حاضر با آنها روبهرو نشده است. هر بررسی تاریخی هم بررسی گذشته است و هم بررسی آینده. به طوری که در بخشهای بعدی خواهیم دید این روش بررسی این امکان را میدهد که بتوان در مورد روندهای آینده حدسهای بهتری زد. همان طوری که در بالا گفته شد، صحبت از پیشگویی یا پیشبینی نیست، صحبت از حدس بهتر از آینده است.
راه درازی در پیش است و بدون شک نسلهای بعد با کنار هم قرار دادن اطلاعات در دسترسشان و به کمک متدلوژیهای بهتر به تصویر بسیار روشنتری خواهند رسید، ولی از قدیم گفتهاند که راه هزار فرسنگی هم با قدم اول شروع میشود. در این جا از آیندگانی که این راه را ادامه خواهند داد میخواهم که چون به مقصد خود رسند، «نوبت چو به ما رسد نگونسارکنید.»
بخش پانزدهم این مجموعه در این جا به پایان میرسد. قسمت بعدی این مجموعه مربوط به حوادث بهار ٥٩ به دنبال خواهد بود. بخشهای قبلی این سری نوشته در وب سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز - بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷
بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش هشتم: اعلام بیطرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش دهم: آغاز مرحله پسانقلاب – اسفند ۵۷
بخش یازدهم: پایان بهار آزادی – تابستان ۵۸
بخش دوازدهم: حذف جناحی در ساختار قدرت – آبان ۵۸
بخش سیزدهم: دوئل در ساختار قدرت – آذر ۵۸
بخش چهاردهم: انتخابات رئیس جمهوری – بهمن ۵۸
"یتالله خمینی در اول بهمن ۵۸ در قم سکته کرده بود و او ....."
آیا این خبر حقیقت داشت یا یک خدعۀ شرعی بود برای شکستن آن قول مشهور که "من برمیگردم همان قم مثل یک طلبه گوشه مدرس و هیچ دخالتی در اور سیاست نخواهم داشت ...." با این خدعه آغا با تایید ضمنی همه، حتا توده ایها اکثریتیها با شعار"سلامت امام را آرزومندیم" با جلب احساس مظلومیت شیعی آهسته به قدرت بلامنازع سیاسی خزید. جالب بود اگر تطوری در این خدعۀ آغا میکردید.
آقای سپهری بهشتی ایت الله نبود بلکه دکترا در الهیات داشت. بعداً شد یکباره آیت الله. ولی در تعبیر آیت الله چیز دیگری گفته اند که او نبوده در واقع مجتهد نبوده. ای کاش تحقیقاتی هم در زمینه درستی القاب علمی به اصطلاح روحانیت میشد حتی خمینی هم گویا آیت الله نبوده و در نوفل لوشاتو به این مقامات ( آیت الله ، آیت الله العظمی، امام) رسیده شده است!
بنی صدر و یارانش و ملی مذهبی ها و نهضت ملی ها آخوندان را از خر پیاده کردند و بر ما سوار و بعد خودشان زیر همین نره خران جان دادند، یکی از این جان باخته گان به تقصیر همین جناب دکتر بنی صدر است. ایشان در یک سخنرانی که در مسجدی در جنوب شهر داشت و من شانزده ساله هم مثل الاغ رفته بودم پای منبرش افتخارش این بود که لقب امام خمینی را او به خمینی داده است. و حالا شما دستبوسی این حضرت را ببینید و خصوصا یادتان باشد که ایشان خواهان درافکندن یک جمهوری اسلامی تر تر تر است. آقای بنی صدر آیا می دانید که متاسفانه مثل پدر من پیر شده اید و وقت چندانی ندارید بیایید بجای اینهمه غرور و نخوت یک بار هم که شده بگویید چه اشتباه بزرگی کرده اید. بیایید یکبار هم که شده دست از اسلامتابر دارید. تعجب نکنید اسلامی که هزار و چهارصد سال است آدم می کشد و تجاوز می کند امتحان خودش را داده و بر شما واجب است به عنوان یک مدعی شرافت دست از این دین ضد شرافت انسانی بردارید، و خصوصا وصیت کنید که با انفاس خبیثه اسلامیه شما را بدرقه نکنند. آری برادر چه زمانه ی تلخی ست این کافران وسایلی فراهم کرده اند که من بیسر و پا هم بت،انم مطلب بنویسم و این کاریست کارستان. و البته با ادب و احترام به آقای دکتر سید ابوالحسن خان بنی صدر که عمرش درازر باد!
از تهران میدان شاه
در این صفحه به لحاظ تکنیکها و شگردهای ژورنالیسم مصلحت گرا پدیده جالب و سوال برانگیزی دیده می شود؛ یک عکس از اقای بنی صدر در حال بوسیدن دست آقای خمینی در یک صفحه با دو اندازه مختلف تکرار می شود. من از توضیحات اقای بنی صدر در باره این اتفاق که چرا در آن لحظه خم شد و دست آقای خمینی را بوسید می گذرم-که به نظرم اگر آدمی اندکی عقل و فهم سلیم داشته باشد و خودش را در آن شرایطی بگذارد که اقای خمینی 80 ساله را که تا آن روز هنوز چهره معنوی و عرفانی ای داشت با ویلچر برای اجرای مراسم می آورند بسیار قابل فهم است- ولی به لحاظ تحلیل تاریخی می خواهم عرض کنم که بریدن یک واقعه از بافت خاص آن و انکار دهها قرینه حالیه و مقالیه که همگی دال بر استقلال طلبی و آزادی خواهی اولین رئیس جمهور در برابر استبداد و حودکامگی اقای خمینی می کند- تا جایی که حاضر به تبعید از وطنم می شود ولی تسلیم زور نمی شود- مصداق بارزی از نوعی مکتب تفسیری در میان بنیادگرایان است که برای مثال یک ایه یا یک حدیث از یک متن طولانی را می گیرند و همان را برای توضیح دیدگاه ناقص خویش علم می کنند. استاد این کار گروه های ضد حقوق بشری سلفی مسلک در دنیای اسلامند. ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند.
آقای سپهری ، پس از چندین نظر انتقادی که برایتان نوشتم ، بدور از انصاف دیدم اگر احساس مثبت خودم را نسبت به آخرین نوشته و به خصوص پی نوشت شما ابراز نکنم ، منتظر خواندن قسمت های بعدی هستم ، در یافتن حقایق موفق باشید .
عباس شیبانی درست علی شیبانی اشتباه است
یک سوال دارم. اگر به کسی بر نمی خورد، می خواستم یک سوال طولانی بپرسم: "آقای خمینی از چه روزی چهره معنوی و عرفانی داشت و از چه روزی هم این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟ چه شد که او این چهره معنوی و عرفانی را از دست داد؟" از این چهره های قبل از معنوی و بعد از معنوی هم عکسی موجود است؟" شعر های عرفانی منصوب به او هم بعد از مرگ او منتشر شد.
نقل قولی از کیسینجر هست که میگوید:"تاریخ ساخته شخصیتها و روابط آنها با هم هست". بدور از درستی یا نا درستی این گفته یا گوینده آن، باید گفت که از بدو شروع انقلاب ایران، روان ایرانی در قالبهای مختلف تاج، عمامه،داس و چکش،پرچم سه رنگ و... ناتوانی و عجز خود را با سفید و سیاه دیدن اوضاع،توطعهگری، دشمنتراشی، آرمانگرایی رویایی، بحرانسازی،هوچیگری و شعارپراکنی،کج فهمی از جامعه جهانی و ساختارهای فکری و عملی آن و چگونگی همکاری با دیگر ملل جهان و...نشان داد. بنی صدر و بهشتی هم جدا از این مجموعه در آن محیط انقلابی زده نبودهاند. بنی صدر یک تئورسین، ناباور به تحزب،معتقد به تئوری سه جهانه مائو در مبارزه با استعمار و با نگاهی پاریسی به اسلام و نقش آن در آزادسازی انسان و جامعه و از سوئ دیگر بهشتی یک عملگرا،مدبر،توطئهگر و بعبارتی یک سیاستمدار بالفطره که هنوز یک بیوگرافی و تحقیق درستی از او در دسترس نیست، شاید در ۳۰ سال آینده، ارشیو بایگانی سیا یا انتیلجنت سرویس گوشهای از عملکرد او را آشکار کند. متاسفانه در کویر سیاست ایران، لنگه گیوههای فراوانی اظهار وجود میکنند و هیچ Nike یا ecco پیدا نمیشود و اگر هم دیدید کپی یا بدل است . نظرنگار: ایراندوست
برای شخصی که به چاپ عکس دست بوسی بنی صدر و خمینی ایراد گرفته اند. چاپ عکس یک پسر که دارد دست پدر عارفش را می بوسد (البته به شرح شما) ایرادش کجا است؟ اصلا این عکس متنی هم داشت که شما فیوز پرانده اید؟ خوب سی سال است سعی شده است تاریخ این مملکت را سر و ته تکرار کنند. تکرار همان متن قدیمی که شما نوشتید که بعله خمینی را روی صندلی می اوردند و من یک دفعه احساساتی شدم پریدم او را بوسیدم، از بس که چهره اش عرفانی بود. یک سوال شما خودتان پدرتان را این جوری می بوسید یا می بوسیدید؟ وقت کردید نگاه به متن خودتان و یک نگاه به همان عکس کنید. بی خود نیست که فرنگی ها می گویند یک عکس گویاتر از هزار کلمه است.
اقای ایراندوست: مش قاسم تفنگم را بیاور. امان از دست این انگیسی ها. (داستان دایی جان ناپلئون). شما هنوز منتظرید که که داستان تاریخ ما را هم انگلیسی بنویسند. در ضمن ان 30 سال گذشت و اخیرا ارشیو ملی انگلیس و همین طور ارشیو دولتی آمریکا را هم در مورد سال های انقلاب باز کردند. کوه موش زایید.
خدا دو تا چشم بینا و یک عقل به بنده هاش داده. دیدن واقعیت ها خیلی مشکل نیست مگر این که ادم ها چشمشان را بسته نباشند و عقلشان را به کار بیندازند. در ضمن هر وقت شما خواستید یک کارخانه کفش سازی خوب در مورد تاریخ ایران درست کنید، من خودم حاضرم ببرم کفش هایتان را برایتان بفروشم، بی مزد و بی منت. اصلا چرا شما هم ان کفش های مورد نظر خود را در همین وب سایت ها که دیگر هزینه ای هم ندارد منتشر نمی کنید تا ما مجبور نشویم منت این لنگه گیوه های بدلی موجود را بکشیم؟
قضاوت از راه دور ساده است اما همیشه صادق نیست . دست بوسیدن آقای خمینی توسط آقای بنی صدر یک فاکت است و نویسنده را بخاطر درج این تصویر نمیتوان سرزنش کرد ، بخصوص که این تصویر با فرضیات نوشته هم همخوانی دارد . اما یک خوانده منصف ، باید شرایط ان مجلس را در نظر بگیرد و ببیند اصلآ امکان داشت بنی صدر دست او را نبوسد . ۱- کسانی که از نزدیک آقای خمینی را ملاقات کرده باشند میدانند که او اساسا دستش را برای بوسیدن دراز میکرد . ۲- بوسیدن دست بزرگتر در میان ایرانیان بیان ابراز احترام است و به مفهوم یک عبودیت مافیائی نیست . ۳- آقای بنی صدر تا آن زمان به آقای خمینی اعتماد و احترام کامل داشت و به گفته خودش او را از پدرش بیشتر دوست داشته است . ۴- یک مرجع پیر و رهبر انقلابی بزرگ ، همه گیر و مردمی ، بیمار بر روی صندلی چرخدار در بیمارستان میزبان اوست . ۵- در این سالن جمع کوچکی از شخصیت های مذهبی ، دولتی و نظامی حاضرند و احتمالا همه قبلا دست آقای خمینی را بوسیده اند و جای خود نشسته اند . ۶- این رهبر با دستش سند رای اعتماد اکثریت قاطع مردم به اولین رییس جمهور ایران را به دست او میدهد ، خود نشسته است و بیمار ، و میهمانش ایستاده است و سرشار از شادی پیروزی در انتخابات و مهر نسبت به رهبر انقلاب . انصافآ به خود پاسخ بگوید اگر شما بجای او بودید چه میکردید ؟ اگر آقای بنی صدر در عمل نشان داده بود که عبودیت او را میکند یا به ریا ابراز احترام و مهر میکند این تصویر در نظر من زشت مینمود ، اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد .
در مورد نحوه توزیع آن عکس دستبوسی یک توضیحی لازم است. اول این که این عکس در این وب سایت همزمان در چهار نقطه لوکیشن شده و نه دو نقطه. ولی سه نقطه اش ربطی به نویسنده ندارد. سه تا از این لوکیشن عکس ها مربوط به لی اوت وب سایت کلی رادیو زمانه است. اگر ایرادی دارید باید سر دیزانر و ادیتور کل این رادیو زمانه بشکنید. ولی خوب چون یک نفر پیدا شده و از بت شما ایراد می گیرد شما باید از این ایراد های نا علمی و بل نا اخلاقی بگیرید. چاپ یک عکس تاریخی کجایش نا علمی و بل نا اخلاقی است. توی عکس دست برده؟ در ضمن من خودم یک ایراد به همین ادیتور رادیو زمانه دارم. ادم توی این مملکت نیست شما یک خط در میان از دانای دهر نظر می خواهید.
در رابطه با مراسم دستبوس شما این وب سایت رادیو زمانه را هم ببیند:
http://radiozamaneh.com/politics/2011/05/28/4308
حالا شما فکر کنید که طرفداران احمدی نژاد در آینده از عملکردهای شجاعانه او چه داستان ها خواهند ساخت. هر دم از این باغ بری می رسد.
نمیدانم چرا بوسیدن دست خمینی که روزگاری برای این حضرات افتخار بود حالا حتی عکسش هم برای بعضی ها خفت آور شده. این آقای بنی صدر حتی به نجف رفته بود و از آقای خمینی کسب اجازه کرده بود تا انقلابش اسلامی اسلامی باشد. این سیاست بازی ها واقعا خجالت آور است. خمینی که به بنی صدر سواری نمی داد. مگر این مرد دیوانه بود که با ملابازی شاه را بیاندازد بعد هم قدرت را بدهد به ایشان؟ این انتظارها را از بچهها دارن نه از ملائی که روی کفتار رو هم سفید می کنه.
تدوین تاریخ،علوم سیاسی،اقتصاد،جامعه شناسی،روانشناسی،بیولوژی و...دستاورد اندیشه عقلانی و عملی غرب و مدیریت انحصاری آن در جهان است که انتقادها خاص خود را هم به همراه دارد که جای آن فعلا اینجا نیست.مسلما سربازان گمنام امام زمان،قلم بدست و آماده برای مبارزه با دگراندیشان،کلافه از ناهنجاریهای سیاسی- اجتماعی سرزمین خود و ناتوان از درک علل و دلایل ریشههای عقبماندگی ملت، راه چاره را در حوادث ۱۴۰۰ سال پیش میبینند و با آفتابه دین، میخواهند ناپاکیهای اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی مردم را چاره کنند. نظرنگار:ایراندوست
شخصی که وسط دعوا نرخ نعیین می کند که "استقلال طلبی و آزادی خواهی اولین رئیس جمهور در برابر استبداد و حودکامگی اقای خمینی می کند." اصلا این نویسنده توی بخش از گل نازکتر به پیرو و مرشد شما چیزی گفت؟ اصلا می خواهید یک عکس پیدا کنید که خمینی دست بنی صدر را می بوسد تا خیال شما تخت شود. در ضمن استبداد و خودکامگی خمینی کی شروع شد؟ حتما روزی که تیپا زد و با رئیس فرقه شما در افتاد. وقتی خمینی با یک خط فتوا کل روحانیون را از رئیس جمهور شدن منع کرد این استبداد و خودکامگی نبود؟ نه؟ ان موقع هنوز چهره اش معنوی وعرفانی بود. وقتی روز 25 مرداد 58 گفت ماباید همان روز اول چوبه های دار می ساختیم چهره اش هنوز معنوی و عرفانی بود؟ بخش های قبل از این ر هم خوانده ای. ان وقت شما ایراد می گیرید. مرشد فرقه شما سی سال است این داستان دستبوسی مثل یک پدر و عارفانه و تکرار می کرد و بعد با توجه به اینترنت این عکس پیدایش شد. دیگه چیزی نگفت. شما این جا این غال و مغال سر هم می کنید. در ضمن نفر یک لینک ان بالا گذاشته ببییند که احمدی نژاد همان همان طور دارد دستبوسی می کند. استقلال رای احمدی نژاد را هم که تا حالا دیده اید. احمدی نژاد سر تعویض یک وزیر با رهبر سر شاخ شد. رئیس شما یک نخست وزیر بهش اعمال کردند تا توی دستگاه بود بعد فغان برنیاورد. استقلال عمل احمدی نژاد حداقل از استقلال رای رئیس شما وقتی سر کار بود زیاد تر است.
{{{اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد .}}} می شود در مورد غیر صادفانه مورد بهره برداری قرار گیرد یک توضیح کوچک بدهید؟ چه کسی ان را غیر صادقانه مورد بهری برداری قرار دادند؟ منظورتان خود اقای بنی صدر است که برای سی سال حالت ان را انکار می کرد. اخه دست بوسی که مشکلی نیست. دروغ بعد از ان است که مشکل است. بنی صدر همان روز اول می توانست بگوید مصدق هم دست شاه را بوسید من هم دست خمینی را بوسیدم. داستان تمام. ولی این داستان حالت عارفانه خمینی و من حالی به حالی شدم و دیگه نتوانستم خودم را کنترل کنم و پریدم دست او را بوسیدم. خوب بعضی دروغ ها را نمی شود به این راحتی پاک کرد حتی وقتی مربوط به یک داستان خیلی ساده باشد. در فرنگ به این می گویند گاف کردن. شما یادتان هست که عین همین داستان سر اقای کلینتون و خانم مونیکا لوئینسکی هم پیش امد که اقای کلینون اول کار گفت که من از ان کار ها با خانم لوئینسکی نکردم. بعد توضیح داد که منظور من از ان کارها خود ان کار ها نبود. خداییش این است در ان مراسم سال 58 از ان داستان های شبیه به داستان اقای کلینتون و لوئینسکی که اتفاق نیفتاد.
طبق معمول هر وقت حرف و عکس آقای بنی صدر که پیش میاد بازار بزن بزن گرم می شود. برای تغییر فضا و ارام کردن جو بزن بزن یک سری به این سایت بزیند جواب بعضی از سوال ها شاید بتوانید در ان پیدا کنید.
http://ir-uk.com/article.php?id=42919
در جواب آن هایی که صحبت از چهره روحانی و معنوی اقای خمینی در بهمن 58 کرده اند این ویدئو مربوط به مرداد ان سال است یعنی 7 ماه قبل از بهمن 58. به نظر شما این چهره روحانی و معنوی است که شما صحبتش را می کنید؟
چند سال دیگر می خواهید سرتان را مثل کبک توی برف بکنید و همان قصه های چهره روحانی و معنوی ر ا تکرار کنید. فکر می کنید بقیه هم همان قدر ساده لوح هستند. یا این که فکر می کنید که اینترنت به کلی مرده است؟ نه اینترنت نمرده. عصر این توهمات مرده ا ست.
"اگر آقای بنی صدر در عمل نشان داده بود که عبودیت او را میکند یا به ریا ابراز احترام و مهر میکند این تصویر در نظر من زشت مینمود ، اما این تصویر را بیان یک لحظه قابل فهم میدانم که در آن صداقت جاری است حتی اگر غیر صادقانه مورد بهره برداری قرار گیرد ."
میپرسید چه کسانی این تصویر را غیر صادقانه مورد استفاده قرار میدهند ؟
به شما پاسخ خواهم داد ، اما پیش از آن از خود آقای بنی صدر بشنویم که در مورد آقای خمینی چگونه میاندیشیده است ، و اعتماد خود را نسبت به او چه موقع از دست داده است .
او در کتاب درس تجربه بوسیدن دست آقای خمینی را اینچنین شرح میدهد :
http://www.banisadr.com.fr/Books/Dars-Tajrobe/pdf/Dars-Tajrobe1-3.پدف
".....وقتی او را با صندلی چرخ در می آوردند ، یک حالت رقت به من دست داد . حالت غمگین داشت و به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه . وقتی که بلند شدم صحبت کنم ، او دو سه دفعه صدا کرد که من نشنیدم و بعد به من توجه دادند که از پشت ، آن حکم تنفیذ را میخواهد به من بدهد ، من آن را از دستش گرفتم و گذاشتم روی میز و شروع کردم به صحبت و از شعور مردم حرف زدن و از اینکه ولایت مردم دارد مستقر می شود و تکیه بر رای مردم و غیره . این حرفها به تبع آقا خوش نیامده بود . ایشان ولی فقیه بود و من ایستاده بودم و بر عکس او حرف میزدم . همین صحبت های من موجب شد که برنامه تنفیذ را سانسور کردند و در تلویزیون نشان ندادند ...."
کسی که خود میگوید خمینی را بیشتر از پدرش دوست داشته است ( البته تا موقعی که به او اعتماد داشته است و تصور نمیکرده است که وی در دفاع از قدرت در مقابل مردم می ایستاد و در جریان زد و بند با دستگاه ریگان نقش فعال داشته است )، و هنوز پس از اینهمه ظلمی که در اثر اشتباهات آقای خمینی بر مردم ایران رفته است ، پروای در بیان این علاقه ندارد ، چرا نباید او را در بیان آن لحظه باور کنیم ؟! چرا باید به جای تقدیر از ۵۰ سال مبارزه بدون وقفه آقای بنی صدر در دفاع از حقوق فردی و ملی ایرانیان ، خود را مشغول سرزنش او برای بوسیدن دست کسی کنیم که در آن زمان مورد احترام و علاقه اکثریت مردم ایران بوده است . برجسته کردن و ارزش گذاشتن بر آنگونه مبارزات به ساختن آینده بهتر برای ایرانیان کمک می رساند یا بزرگ کردن و تفسیر دادن های غیر منطبق با روند تجربه شده تحولات سیاسی ایران .اگر پاسخ من هنوز قانع کننده نیست ، یک لحظه به جای گرفتار ماندن در خاطرات خود از آن زمان یا رقابت های سیاسی موجود رها شوید و به ایران و آینده آن بیاندیشید ، پاسخ را خود خواهید یافت .
محمود آقا: خجالت نکش بیا تو. ما روش نوشته های شما را می شناسیم. که می فرمائید: ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند. یعنی می فرمائید متر تحلیل های تاریخی دست شما است؟ یا بقیه خوانندگان این سایت انقدر نادان هستند که متوجه کلک های اقای سپهری و دوستانش نمی شوند و فقط شما می فهمید. راستی شما خبر دارید که این دوستان اقای سپهری کی ها هستند؟ نا قلا داری یواش یواش قر و قر را شروع می کنی یک بعدش یک دفعه بگی سربازان گمنام؟ نه خیر؟
خودت بینی و بین اللهی یک نگاهی به کل این فیلم بزن و توی همین وب سایت بنویس که ان چهره معنوی و عرفانی کی عوض شد. روز 30 خرداد 60؟
با وفا. چاخان که حناق نیست گلوی گسی را بگیرد. ولی یک داستان را چرا انقدر کش نمی دهد. خوب بک کلام بگویید در آن شرایط لازم بود که دست اقا را ببوسید چون بوی حلوای اقا می امد. کاری دیگری که اقا با او نکرد؟ یا کرد؟ حالا توی این وسط صحرای کربلا راه انداخته ای ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند. خوب می زند. شما که دست به قلم داری جواب اقای سپهری (و دوستانش!!) را بده و ثابت کن که ان حکم رئیس جمهوری که در روزنامه نوشتند متن ان عوض شده و این متن تقلبی است. اصلا بنویس که اقا در حالت عرفانی و معنوی یک حکم دیگه نوشته بوده احمد اقا از بهشتی پول گرفته بود حکم را عوض کرده و این جوری شده. یا بقیه داستان ها. اصلا می خواهی من با فوتوشاپ یک عکس درست کنم که آن اقا دارد دست رئس را می بوسد تا داستان به خیر و خوشی تمام شود. محمد.
با تشکر از اقایی که ان سایت مقایسه ای را گذاشته است. بالاخره اقای شون کانری مربوط به قسمت با عرفانی و معنوی یا به قسمت بعد از ان. اصلا خود اقای شون کانری که زنده است می شود رفت از او پرسید! محمد.
من مجددا از دوستداران اقای بنی صدر تقاضا می کنم که این سری نوشته را به دلیل بی احترامی بایکوت کنند. خواندن این سایت ترافیک اینترنتی به وجود می اورد و به این به نفع نویسنده است. شما صفحه اول را نگاه کنید. این نوشته الان شماره چند است؟ در ضمن اگر اقای بنی صدر تشخیص دادند خودشان جواب خواهند داد. تا سیه روش شود هر که در او غش باشد.
آتش بس. این نوشته ها در مورد عملکردهای اقای بنی صدر نیست. اقای بنی صدر خودش صد تا سایت دارد. کم هم که حرف تمی زند. بروید همان جا دعوا کنید. در ضمن ما قیم لازم نداریم. از هیچ نوع! ما خودمان عقلمان می رسد که بفهمیم کی چی می گوید. کسی را هم لازم نداریم که برایمان دل بسوزاند که یکی کسی دارد سرمان کلاه می گذارد. ما قبلا به اندازه کافی از این دایه ها داشته ایم.
آقای سپهری گرامی
متدولوژی تحقیق شما حرف ندارد و نوشته ی شما عالی و بسیار روشنگر است. امیدوارم تاریخ نگاران زبر دست دیگر مانند شما هم روایت خود را بر این وقایع سرنوشت ساز بنگارند.
کاش شما از نقش آقای طالقانی در این بازی قدرت بین بنی صدر و بهشتی هم می نوشتید. بسیار کنجکاوم بدانم وی کجا قرار می گرفت. همچنین هیچ اشاره ای به لشکر کشی به کردستان نکرده اید. نقش این آقایان بنی صدر و بهشتی در به خون کشیدن و سرکوب کردستان چه بود؟ کاش می نوشتید
آقایان چه می گویید که باید بنی صدر را به خاطر دست بوسی درک کرد. مردک از فرانسه برگشته ای را که در سال 1981 میلادی خم می شود و دست می بوسد نمی شود به هیچ وجه درک کرد. وی مردک حقیری است. من چند سال پیش بخاطر مادرم که خیلی شیفته ی عرفان و این بازی هاست به مجلسی رفتم. داشتم شاخ در می آوردم وقتی مردگ مرادی وارد اتاق شد همه ی حاضرین شامل دو جوان تیز هوش المپیادی که یکی فارغ التحصیل دکترای فیزیک است و دیگری استاد دانشگاه در ریاضیات در دانشگاه تورنتو و آن زمان پست دکترا می خواند خم شدند و دست به پای مرتیکه مالیدند و به پیشانی شان مالیدند. این جوانان وقتی می خواستند به دستشویی بروند عقب عقب و دولا دولا می رفتند. طرفداران بنی صدر یک کم از خودشان خجالت بکشند که دست بوس این مردک دست بوس خمینی شده اند
با احترام و مهر به نویسنده
نیلوفر شیدمهر
برای این که این قال این قضیه ماچ کردن دست اقا را بعد از سی سال تمام کنم توصیه می کنم این دو تا ویئو را خوب تماشا کنید. از مسئولان رادیو زمانه هم خواهش می کنم که با من همکاری کنم. این دو تا سایت به همین مراسم مربوط می شوند.
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/tanfiz-bani-sadr.wmv
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/sokhanrani-bani-sadr-bad-az-ta...
هر دو تا فایل ویدئو هستند. اولش فایل ها رو دون لود کنید. اگر هم بلد نیستند از یک بچه 8 ساله بپرسید. استاد این رشته ان ها هستند.
محمد
دو لینک ارسال شده در بین نظرات ، کپی بخش های کوچکی از یک مجموعه ویدیویی است ،که در ۱۱ قسمت تحت عنوان " نسیم حیات " در یوتوب قابل دیدن است .
http://www.youtube.com/user/tanha317#g/u
این مجموعه ، از کارهای اطلاعاتی نظام برای پیشبرد اهداف مشخص تبلیغاتی است ، که از مهمترین آن محدود کردن شخصیت پیچیده و بیانات متفاوت آقای خمینی به مواردی است که بکار سرکوب مردم و تهییج نیروهای افراطی مذهبی میاید . به هر حال این گفته ها از او است و مسولیت آن نیز بر عهده وی خواهد بود. برای یکی از این سخنرانی ها تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ ذکر شده است . اگر بپذیریم که زمان ذکر شده صحیح است ، در حول و حوش تعطیلی روزنامه آیندگان ، ناآرامی های کردستان ، تدارک انتخابات مجلس خبرگان ، گسترش چماق داری و حمله به کتاب فروشی ها است . سخنان تند آقای خمینی و تهدید به اجرای آن و ابراز افسوس از این که قبلا اجراء نشده است ، اهمیت کار سخت و پر هزینه ای را نشان میدهد که از طرف نیروهای دموکرات درون حاکمیت برای پیشگیری از شکل گیری سه گوشه " نیرو های رادیکال اسلامی - خمینی - توده های مردمی " و تسخیر دولت توسط نیروهای انحصار طلب ، انجام گرفت . اگر نیرو های مخالف جمهوری اسلامی نیز اهمیت این کار را دریافته و وزن اجتماعی و توان خود را درست تخمین زده بودند ، میشد از شکل گیری این "سه گوشه قدرت" جلوگیری کرد. آقای خمینی نشان داده است که بر خلاف این سخنرانی های تند در عمل آمادگی تسلیم شدن به شرایط اجتماعی دیگر را نیز داشته است .در ادامه بخش هائی از سر مقاله های روزنامه انقلاب اسلامی میاید تا ببینیم دیدگاه های آقای بنی صدر در آن زمان یعنی تیرماه ۱۳۵۸ چگونه بوده است.
توقیف روزنامه
یکشنبه 21 مرداد ماه 1358، شماره 44
با وجود اینهمه، توقیف روزنامه باید مستند به دلایل و مدارک و مسبوق به توضیح کافی برای مردم باشد. اگر انقلاب ما راهی سوای راه انقلاب های دیگر رفته است حتماً برای اینکار دلیل داشته است. حتماً آزادی مطبوعات را به سود پیشرفت کار خود تشخیص داده است. این بعد از وقوع نیست که مردم باید از علت توقیف آگاه شوند. دلایلی که دادستان انقلاب بعد از توقیف روزنامه آیندگان منتشر کرد، دلایلی نبودند که ناگهان پیدا شده باشند و یا انتشارشان به مسئولان این روزنامه امکان از بین بردن آثار آن ها را بدهد.
اسناد منتشره همه به عصر پیش از انقلاب راجعند و مسئولان فعلی می گویند با آن عصر و مسئولان آن دوره بریده اند. دادستان مدعی است هنوز پول به حساب روزنامه می ریزند، سند این دعوی کجاست؟ و با وجود آنهمه پول آگهی که شرکت نفت و دیگر مؤسسات دولت روزانه به حساب اینگونه روزنامه ها می ریزند، هنوز محتاج دریافت پول از ایادی دشمن اند؟
مسئله، مسئله روزنامه ای که جعل و تحریف و تحریک و توطئه را اساس کار خود قرار داده است، نیست. مسئله بسیار بزرگتری در میان است و آن ایجاد رویه در توقیف روزنامه، لااقل پیش از آگاه شدن مردم از قطعیت دلایل جرم است. ما همیشه بر این باور شده ایم که دادستانی انقلاب حتی در مواردی که هیچ شکی در صحت عملش جایز نیست، بدترین رویه ها را اتخاذ می کند در این مورد نیز به گمان ما چنین کرده است. دادستانی انقلاب دو نوع سند و مدرک به دست می آورد:
قابل انتشار
غیرقابل انتشار
اسنادی که منتشر شده اند، از روز نخست پیروزی انقلاب قابل انتشار بودند. همان وقت باید منتشر می شدند و وقتی تأسیسات چاپخانه و اداره روزنامه از پول اسرائیل و بیت المال تهیه شده بود، باید به دولت مسترد می شد. و روزنامه آیندگان نباید حق ویژه پیدا می کرد و از بیت المال مفت و مجانی استفاده می کرد. و اگر تأسیسات برابر ادعای مسئولان فعلی همان تأسیساتی نیستند که با آن پولها ایجاد شده اند، تکلیف آن ها باید از همان ابتدا در دادگاه صالحه تعیین می شد. و به هر حال حساب تأسیسات از حساب روزنامه و نویسندگان آن جدا است. هیأت تحریری فعلی را نمی توان به جرم وابستگی داریوش همایون به ساواک و اسرائیل توقیف کرد و مانع انتشار روزنامه شد. اگر دعوی اینست که مسئولان فعلی هنوز اسباب دست داریوش همایون هستند و این امر بر دادستانی مسلم است چرا دلایل واضح و قعطی خود را با مردم درمیان نمی گذارند؟ و اگر اسناد و دلایل قابل انتشار نیستند زیرا بیم تبانی می رود، باز چرا دادستانی از وجود مسلم این اسناد و دلایل و علت های عدم انتشار آن حرف نمی زند و به جامعه اطمینان نمی دهد که این اسناد و دلایل وجود دارند و به موقع خود به اطلاع افکار عمومی خواهند رسید؟
اهمیت موضوع آنقدر هست که دادستانی انقلاب به این سئوال ها پاسخ بدهد. بنای کج را با کج گذاشتن سنگ پایه می گذارند و این آن سنگی نیست که کج گذاشتن به اساس انقلاب اسلامی ما صدمه نزند. بر ماست که با پیگیری توقیف روزنامه را دنبال کنیم. اگر توقیف به حق بود بی هیچ باکی و با تمام قوا از آن دفاع خواهیم کرد و اگر بناحق بود باز بدون هیچ تردیدی با آن مخالفت خواهیم کرد.
چماق بدستان
شنبه 27 مرداد ماه 1358، شماره 48
در حال حاضر، ابتکار عمل در حادثه آفرینی در هر کجای کشور که ضعفی سراغ می دهند با «چپی» هاست. این حادثه ها غیر از هدف هایی که برشمردیم مقصود دیگری نمی توانند داشته باشند. اما آن ها در تنهایی نمی توانند حادثه بسازند، حادثه طرف دیگر نیز می خواهد و این طرف دیگر چماق به دستان سخت «دلباخته اسلام» اند!! از اینکه این گروه با نظم عمل می کنند و هر بار به موقع و با تجهیزات در محل حاضرند، معلوم می شود که افراد پراکنده ای نیستند که از گوشه و کنار شهر جمع می آیند. چه کسانی اینها را رهبری می کنند؟ تابحال هیچ حزب و گروه اسلامی آن ها را از خود ندانسته است و همه هم عمل آن ها را تقبیح کرده اند. با وجود این آزادانه در حادثه آفرینی حاضر و عاملند!!
ما به دفعات با عملیات این گروه مخالفت سخت کرده ایم و روشن ساخته ایم که انقلاب اسلامی ما نه تنها نیازی به کسانی ندارد که از آن با دستیاری تبلیغاتی «دمکراتیک» ها چهره «فاشیسم اسلامی» را می سازند، بلکه سخت محتاج از میان برداشتن اینگونه عوامل فتنه ها و حادثه هاست. اینک به همه هوشدار می دهیم که در برابر عملیات چماق بدستان لاقید نمانند و با میدان دادن به آن ها رهبری را تضعیف نکنند: دفعه اول سر و صدا کردن و به هم ریختن تظاهرات بود دفعه دوم مشت و لگد درکار آمد و دفعه سوم آجر و سنگ و چاقو بکار رفت و دفعه چهارم لابد نوبت به تیر و تفنگ می رسد.
دولت باید ابتکار عمل را در دست بگیرد و با قاطعیت چماق بدستان را قلع و قمع کند. نباید گذاشت تصویر دوره رژیم سابق در نظر جوانان کشور از نو زنده گردد؛ و اگر نیروهای خود را کافی نمی بیند ازمردم کمک بگیرد تا در اینگونه مواقع با ایجاد نیروی انتظامی کنترل وضع را در دست بگیرند. هیچ رهبری موفقی اختیار کارها را به دست گروه یا گروه های خودکامه نمی دهد. تجربه های گذشته این ملت ما را بس. انقلاب ما از آزادی تظاهرات و آزادی بیان هیچ زبانی نمی برد اما از حادثه آفرینی ها زیان های جبران نکردنی می برد. به گروه های غیراسلامی که در خود صداقت سراغ می دهند نیز هشدار می دهیم اگر به راستی به آرمان ها خود معتقدند، بار دیگر این فرصت تاریخی را از دست ملت ما بدر نبرند. به هوش باشند که پیش از این سه نوبت فرصت استقرار رژیم مستقل و آزاد بوجود آمده و آن ها اگر عامل منحصر از دست رفتن آن نبوده اند، از عوامل اصلی آن بوده اند.
صداقت انقلابی برای اثبات خود محتاج شرکت در توطئه ها و حادثه ها نیست. محتاج شرکت در بحث آزاد است. آن ها که خود را بر حق می دانند از این بحث بارور و خلاق نمی گریزند.
شنبه 27 مرداد ماه 1358، شماره 48
HE
فتارک الله احسن الاختراعات. گفته بودند که اینترنت مهمترین اختراع (حداقل بعد از ماشین چاپ) است و من تا به امروز باورم نمی شد. ان دو فایل بالا هر دو به راحتی قابل دون لود هستند. هر دو مربوط است به مراسم تنفیذ اولین رئیس جمهور اسلامی در روز 15 بهمن 58. همان مراسمی که در اول این مقاله هم به ان اشاره شده است.
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/tanfiz-bani-sadr.wmv
و فایل
http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/sokhanrani-bani-sadr-bad-az-ta...
در این دو فایل ملاحظه می کنید که خمینی بدون کمک هیج کسی و بدون کمک هیج وسیله ای (صندلی چرخدار یا ویل چیر یا حتی عصا) خودش وارد مراسم شد و رفت سر جایش نشست. حتی شاید بهتر از روزی که با هواپیما امد. چون ان روز یک نفر مهماندار دست او را گرفته بود. در این روز حتی یک نفر پرستار هم دست او را نگرفته است. حتی احمد.
با چشم خودتان ملاحظه می کنید این موضوع که به او نسبت داده بودند که در این مراسم حال او خوب نبود و او را با صندلی چرخدار به مراسم اوردند مطلقا دروغ است. دروغ با غین.
بعد هم بنی صدر خیلی معمولی دست ایشان را بوسید. کوتاه و اداری. در این مورد هم هیچ گونه حالت روحانی، معنوی، الهی، قدسی، پدری / فرزندی مریدی / مرادی به هیچ صورت ملاجظه نمی شود. این ادعا ها هم دروغ است. دروغ با غین.
هر دو فایل را ملاحظه کنید و قضاوت کنید. فایل دوم متن سخنرانی بنی صدر در حضور اقای خمینی است. خودتان تماشا کنید. البته یک احتمال هست که سازمان های جاسوسی اسرائیلی این فایل ها را تقلبی درست کرده اند.
به این ترتیب یکی از معضلات 30 ساله تاریخ ایران هم حل شد. متاسفانه اینترنت فقط یک مخترع نداشته است که من بگویم خدا نور به قبرش ببارد.
بعد از این همه گفتگو بالاخره یک نفر مشخص کرد که چهره خمینی در چه روز از حالت معنوی و روحانی خارج شد و قیافه دیکتاتوری گرفت؟ یا این که این موضوع هم مثل موضوع معروف زیبایی فقط بستگی به حالت چشم بیننده دارد. در جواب شخص که صحبت از «شخصیت پیچیده و بیانات متفاوت آقای خمینی» کرده اند می شود نمونه هایی از حالت های متفاوت بیانات ایشان بعد از امدن به ایران بدهید تا ما بفهمیم چه روزهایی چه شکلی بوده است. ایشان تا پاریس بود و البته مشاورانش هم پشت اطاق حرف توی دهن ایشان می گذاشتند، خوب یک چیزهای با اگر و مگری می گفت بعد هم که امد تهران روز اول گفت من توی دهن این و ان می زنم. ایشان در پاریس به قول معروف مکی حرف می زد. (منظورم از مکی صفت به مکه است). بعد که تهران امد به صورت مدنی حرف می زد (منظورم از مدنی صفت به مدینه است).
در ضمن توجه می کنید که حتی در همان سرمقاله اقای بنی صدر ایشان اول تقصیر را گردن «چپی ها» می اندازند و بعد البته لطف می کنند که «اما آن ها در تنهایی نمی توانند حادثه بسازند.» یعنی ان ها حادثه می سازند ولی خوب شریک هم دارند. به این می گویند دو برابر ان چه را می خواهی ادعا کن و بعد به نصف ادعایت مصالحه. همه خواهند گفت عجب ادم با گذشتی است از نصف ادعایش گذشت. اقای بنی صدر اول اول گناه هر حادثه افرینی در هر گوشه کشور را گردن چپی ها انداخته است و بعد هم گفتن بعله خوب یک کس های دیگری هم هستند.
با احترامی که برای خانم نیلوفر شیدمهر قایلم و نوشته های دیگرشان و همین طور نقد دیگرشان در رابطه با روش تحقیق را خوانده ام و می دانم که این یک اسم قلمی برای یک اقا نیست، چون به قول معروف خانم شادمهر زنانه نویس هستند. می خواستم خدمت شما عرض کنم که شما در اظهار نظرتان در مورد دست بوسی اقای بنی صدر از حدود متعارف ازادی خارج شده اید. این که یک نفر بخواهد دست یا صورت یا پا (هر جای دیگر) یک نفر را چه شکلی ببوسد، یک مساله شخصی بین او دو نفر است. و اگر این بوسیدن در اجتماع باشد باید تا حدی باشد که در دامنه نرم های اجتماعی است. دست بوسی مردان در ایران یک موضوع نرم است و به این ترتیب این موضوع اصلا به هیچ کس دیگر مربوط نیست. حتی به شما. (می بخشید). شما تا حالا از اقای میتران یا شیراک یا دوگل یا هر رییس جمهور دیگر فرانسوی ایراد گرفته اید که چرا دست یک خانم دیگر را بوسیده است؟ این موضوعی است بین اقای شیراک و ان خانم در دامنه نرم های فرانسوی. فاتحه. موضوع اصلی دروغ گفتن است. موضوع اصلی این است که اقای بنی صدر دست اقای خمینی را به طور مرسوم بوسیده است (خود این موضوع هیچ اشکالی ندارد) ولی بعد از ان گفته است که من دست اقای خمینی را در حالت عارفانه و روحانی بوسیده ام. من که خودم این مراسم تاجگذاری اسلامی را در 30 سال قبل از تلویزیون دیدم می دانم که این ادعا دروغ است. به این ترتیب دست بوسیدن اقای خمینی توسط اقای بنی صدر اصلا مطرح نیست. ادعای دروغ بعد از ان دست بوسیدن است که مطرح است. اصلا چرا راه دور برویم شما چند تا عکس می خواهید که من برایتان بیاورم که مصدق 70 ساله داشت دست محمدرضا شاه 30 ساله را می بوسید. (ان هم دست ان شاه زن باره را.) حتی یک نفر در طول این مدت از مصدق ایراد نگرفت. چون مصدق همان موقع بارها و بارها گفت من دست شاه را می بوسم چون این دست بوسیدن ها جر تشریفات است ولی به شاه باج نمی دهم، چون این یک مساله غیر قانونی است. خانم شادمهر چون برای نوشته های دیگرتان احترام قایل هستم خواستم این موضوع را روشن کنم. به نظر من شما از حدود ازادی در رابطه با بیان و نوشتن قضاوت در مورد افراد دیگر خارج شدید. شما التبه می توانید هر جور خواستبد فکر کنید و این به من مربوط نیست ان در دامنه ازادی شما است. مشکل عملکرد اقای بنی صدر دست بوسیدن اقای خمینی نبود. مشکل عملکرد بنی صدر باج غیر قانونی دادن در همان بهمن 58 بود. اقای خمینی همان روز اول در همان حکم به اقای بنی صدر از بالای قانون عمل کرد و اقای بنی صدر جیک نزد. بعد هم یک نخست وزیر را به طور کامل به او عمل کردند و او همان موقع استعفا نداد که این کار شکستن حریم دفتر من نیست. این دروغ گفتن ها ی مکرر است که همچنان روی هم تلمبار شده است. این دروغ های است که سی سال است دست از سر او بر نمی دارد، نه یک دستبوسی ساده اداری. س. س.
ارسال کردن دیدگاه جدید