نسخه قابل چاپ
نعیمه دوستدار- شمار زیادی از زنان فعال، با اتهام فعالیتهای سیاسی، زندانهای ایران را تجربه کردهاند. حتی آنها که عرصه فعالیتشان اجتماعی و فرهنگی بوده، به سیاسی بودن فعالیتهایشان متهم شدهاند. دانشجوها، فعالان حقوق زنان، کارگران و روزنامهنگاران زن با احکام سنگین زندانیاند. زنان بسیاری به عنوان معترض در صحنه تظاهرات و گردهماییها حاضر شدهاند و حتی نماد جنبش سبز مردم ایران، چهره خونین یک زن است. با این حال، سهم مشارکت سیاسی زنان ایران در مقایسه با کشورهای دیگر دنیا، اندک است و به چشم نمیآید.
در ایران، مشارکت سیاسی زنان همواره با چالشهایی روبهرو بوده است. با اینکه زنان ایرانی از سال۱۹۶۳میلادی (۱۳۴۲خورشیدی)، حق رای داشتهاند و در دورههای مختلف تاریخی، امکان حضور در پستهای سیاسی را هم پیدا کردهاند، اما حضورشان همواره با "اما" و "اگر" همراه بوده و در بسیاری موارد، جنبه ابزاری و نمایشی پیدا کرده است. در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، چالشها و موانع مشارکت سیاسی زنان در ایران چیست؟
سیاست زنانه نیست
اینکه زنان یک کشور چقدر در عرصههای عمومی مشارکت داشته باشند، معمولاً یکی از نشانههای توسعه به شمار میآید و شاخصهای جهانی، همواره میزان حضور زنان را به عنوان یکی از عوامل پیشرفت جامعه در نظر گرفتهاند. آمار زنان و دخترانی که وارد دانشگاه میشوند و میزان آنهایی که شغل و فعالیت اجتماعی مشخص دارند، همواره رو به افزایش بوده و حکایت از آن دارد که ایران در حال گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن است.
مشارکت سیاسی زنان، یکی از شاخصهای مهم توسعه سیاسی- اجتماعی است. مشارکت سیاسی یعنی تلاش سازمان یافته و آگاهانه شهروندان برای انتخاب رهبران، شرکت موثر در فعالیتهای مختلف سیاسی و اجتماعی و اعمال اراده و اثر در سیاستگذاریها. به این معنی، مشارکت سیاسی، برجستهترین شکل مشارکت است. این انتخاب شدن یا انتخاب کردن برای ورود به عرصه تصمیمگیری و تصمیمسازیهای خرد و کلان سیاسی، با سرنوشت جامعه ارتباط دارد. مشارکت سیاسی زن و مرد نمیشناسد اما در جامعههای در حال گذار، به دلیل اینکه حضور زنان باعث کم شدن نابرابریها میشود، اهمیت ویژهای پیدا میکند و در ایجاد توسعه پایدار موثر است.
زنان ایران اما چندان از حقوق محدودشان برای مشارکت سیاسی استقبال نمیکنند. برای بسیاری از آنها نهایت مشارکت سیاسی، شرکت در انتخابات است؛ انتخابی که گاه آگاهانه هم نیست و براساس شنیدهها و با تسلط دیگران انجام میشود. در باور ذهنی بسیاری از زنان ایران، سیاست، امری مردانه است و زنان را در آن راهی نیست. آنان خود را فاقد قابلیتهایی میدانند که به آنها امکان انتخاب درست یا انتخاب شدن بدهد. باورهای ذهنی زنان که به خاطر فرهنگ مردسالار در آنها نهادینه شده است، سیاست را غیرضروری و در اولویتهای بعدی زندگی زنانه قرار میدهد. به همین دلیل است که بسیاری از بانوان ایرانی، حتی آنها که شیوههایی از مشارکت اجتماعی را انتخاب کردهاند، از ورود به حوزه سیاست خودداری میکنند.
در باور ذهنی بسیاری از زنان ایران، امر سیاسی، مردانه است و زنان را در آن راهی نیست. آنان خود را فاقد قابلیتهایی میدانند که به آنها امکان انتخاب درست یا انتخاب شدن بدهد. باورهای ذهنی زنان که به خاطر فرهنگ مردسالار در آنها نهادینه شده است، سیاست را غیرضروری و در اولویتهای بعدی زندگی زنانه قرار میدهد
علاوه بر اینها، جامعه ایرانی در کنار اینکه ارزش زنان را در وظایفشان نسبت به مردان تعریف میکند، نسبت به زنانی که به نوعی دست به مشارکت سیاسی میزنند، پیشداوری دارد. زنان و مردانی که وارد این عرصه شدهاند، همواره به دغلکاری و کلکسازی شهره بودهاند اما زنان در این عرصه بدنامترند. نمونههای تاریخی که از زنان نقل میشود، به عنوان مثال مهد اولیا در دربار قاجار یا اشرف در دوره پهلوی، در تضاد با تصویر مطلوب زنانه، شخصیتهای بدنام و منفوری بودهاند. امروز هم، اگر زنی بدون پشتوانه خانوادگی و خارج از چتر حمایت پدران، برادران و همسران سیاسی، بخواهد به هر شکلی وارد این حوزه شود، قبل از هر چیز با کنترل خانواده محدود میشود؛ چون به تعبیر جامعه، سیاست برای زنان وقت تلف کردن است و آنها را از وظایف همسری و مادری باز میدارد.
جامعه برای تقویت انگیزههای فردی زنان در این زمینه هم ابزاری فراهم نکرده است. رسانهها مشوق این نوع حضور اجتماعی نیستند و تشکیل گروههای محلی، شهری و احزاب سیاسی برای مشارکت دادن زنان حمایت نمیشود و حتی با مانع روبهرو است.
قانون و مرگ انگیزهها
قانون در جامعهای که با تکیه بر باورهای اعتقادی و مذهبی، ترجیح میدهد نقش زنان در عرصه سیاست کمرنگ باشند، نه تنها بستر را برای مشارکت بیشتر زنان فراهم نمیکند، بلکه به شکلهای مختلف برای آن مانع ایجاد میکند تا در ارتباطی دوسویه، انگیزه زنان را برای مشارکت کم کند. اصول ۳ و ۲۰ قانون اساسی، برابری حقوق زن و مرد را بیان میکند و بند ۸ اصل ۳ همین قانون میگوید: "هیچ تبعیضی بین زنان و مردان در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیست." اصل ۲۰ قانون اساسی همه افراد ملت اعم از زن و مرد را در حمایت قانون یکسان دانسته است و آنها را از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام، برخوردار معرفی میکند. با اینهمه حضور زنان در محافل سیاسی و مدیریتی کشور کمرنگ است. آنان زمینهای برای پیشرفت و کسب جایگاه اثرگذار در عرصه سیاسی پیدا نمیکنند و بیش از حد معینی امکان بالا رفتن ندارند. جامعه، حضور خانمها را به عنصری تزیینی در صحنه مشارکت سیاسی تقلیل میدهد.
بر اساس قانون ایران، زنان میتوانند نماینده مجلس شوند یا برخی پستهای مدیریتی را به عنوان مشاور، معاون و مدیرکل به عهده بگیرند، اما حضور آنان در این ردهها هم حداقلی است و تعداد کم نمایندگان زن در مجلس و حضور محدود آنها در مشاغل بالای سیاسی که آن هم اغلب محدود به حوزههای جنسیتی میشود، نشاندهنده این موضوع است.
وزارت زنان نیز تا آخرین دوره ریاست جمهوری، هرگز تحقق نیافت و تنها در این دوره بود که یک زن به عنوان وزیر بهداشت برگزیده شد؛ انتخابی که با اما و اگرهای فراوانی همراه بود و واکنشهایی را در مجامع مذهبی و در میان فقها و مراجع تقلید برانگیخت.
موانع ذهنی، اجتماعی و سیاسی هیچکدام باعث حذف کامل زنان از صحنه سیاسی ایران نشدهاند. بسیاری از زنان از همان حضور حداقلی استفاده کردهاند تا به بالابردن سهم زنان در عرصه سیاست ایران کمک کرده باشند
به شکل علنیتر، زنان حق رسیدن به بسیاری از جایگاههای سیاسی را ندارند. شیرین عبادی، حقوقدان و فعال حقوق زنان این جایگاهها را چنین معرفی کرده است: "زنان حتی اگر به درجه اجتهاد نیز برسند، نمیتوانند مرجع تقلید و پیشنماز مردان شوند. زنان نمیتوانند رهبر یا عضو شورای رهبری باشند و تاکنون هیچ زنی به عضویت شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت نظام انتخاب نشده، هرچند قانون بهصراحت آنان را محروم نکرده است. ریاست جمهوری هم خاص مردان است و به زنان چنین حقی داده نشده است. اصل ۱۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در بیان شرایط رییسجمهور میگوید که رییسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب شود."
به این ترتیب، منع قانونی هم در کنار دیگر محدودیتها باعث میشود انگیزه زنان نخبه سیاسی برای مشارکت در عرصه سیاست کم شود.
میدانی فراخ، اما نه برای زنان
موانع ذهنی، اجتماعی و سیاسی هیچکدام باعث حذف کامل زنان از صحنه سیاسی ایران نشدهاند. بسیاری از زنان از همان حضور حداقلی استفاده کردهاند تا به بالابردن سهم زنان در عرصه سیاست ایران کمک کرده باشند. بالا رفتن سطح تحصیلات و آگاهیهای اجتماعی و سیاسی زنان باعث شده دستکم در میان زنهای تحصیلکرده، نیاز به مشارکت بیشتر حس شود و تلاشهایی برای سهمخواهی انجام شود. تمایل زنان برای ایجاد ائتلاف و مشارکت سیاسی در دورههای مختلف وجود داشته است و تاسیس حدود ۲۵حزب مربوط به زنان این موضوع را تایید میکند. اما یک وزیر، یک معاون رئیسجمهور و هشت نماینده مجلس در کنار نمایندگان شوراهای شهر و روستا (که اهمیت سیاسیشان کمتر است)، نمادی از میزان حضور زنان در عرصههای اجرایی و مدیریتی است.
هرچند تعداد نمایندگان زن در دورههای مختلف مجلس گاهی افزایش داشته و از چهار نماینده در دورههای اول تا سوم، به ۹نماینده در دوره چهارم و ۱۴نماینده در دوره پنجم رسیده، اما اکنون تنها هشت نماینده زن در مجلس حضور دارند. حضور محدود زنان حتی باعث شده طرحی برای افزایش تعداد نمایندگان زن پیشنهاد شود و مریم بهروزی، دبیرکل جامعه زینب و نماینده پیشین مجلس، از ضرورت تصویب آن سخن گفته است. او تاکید کرده: "ما از بین ۱۹۲ کشور دنیا از نظر حضور زنان در مجلس، صد و نود و یکمین کشور هستیم که این یک ضعف بزرگ برای جمهوری اسلامی است."
در کنار کم بودن تعداد زنان فعال در عرصه سیاسی و دارای منصب، نکته مهم دیگری که همیشه در مورد مشارکت سیاسی زنان خودنمایی میکند، کیفیت حضور آنهاست. حکومت ایران ضمن اینکه موانعی عمومی برای مشارکت زنان ایجاد کرده، با ایجاد محدودیتهای خاص، عملاً امکان حضور چهرههای متنوع سیاسی را گرفته و در نتیجه، زنان معدودی که در عرصه سیاسی فعالاند، معمولاً وابسته به جریانهای خاص و معتقد به روش سیاسی محافظهکارانهاند که در عمل، باعث میشود به عنوان زن، حتی در مسایل جنسیتی، دنبالهرو و موید روشهای مرسوم مردسالارانه باشند.
تاکنون جز در یک دوره در دل دوران اصلاحات، نمایندگان زن حضور مستقل و اثرگذاری در حوزه مسایل زنان نداشتهاند و در عرصه عمومی هم از نقش زینتیشان پا فراتر نگذاشتهاند. زنان عضو احزاب رسمی و احزاب صرفاً زنانه هم کمتر فعالیت مستقل از خود نشان دادهاند و حتی آنها که متعلق به احزاب اصلاحطلب بودهاند، حضورشان جز در سایه مردان به چشم نیامده است.
به اینها باید کم اقبالی جامعه به حضور زنان در عرصه سیاست را هم افزود. بیاعتمادی در انتخاب زنان حتی از سوی همجنسهایشان، حکایت از چالشهای عمیق در لایههای مختلف جامعه ایران دارد. چالشهایی که با نزدیک شدن به هر انتخاباتی، بیشتر به چشم میآیند.
به نظر من علت اصلی کم بودن نماینده های زن اینه که بخاطر نوع پوشش زنان طبقه متوسط اصلآ به خودشون را کاندید نمی کنند چون با معیارهای حکومت (چادر چقچور ) سازگار نیستند . زنانی که احتمالا از سد شورای نگهبان می گذاران معمولا ضد زن هم هستند. مثله این حاچ خانمهای فعلی که طرفدار چند همسری بودند. همین تعداد ضدزن که داریم در مجلس برامون زیادی هم هستند
باید با این مذهب مردسالار وداع گفت. این دین برای نوازش فالس مردان است. باید احمق باشیم که از دینی که از ما برده جنسی میسازد حمایت کنیم. نان در برابر سکس. نان در برابر جان
مقاله خوبی ایست،اما در رابطه با علت فقدان زنان در عرصه سیاست،محققانه و بیطرفانه قضاوت نشده است و حتی با مثالهای کودکانه و پپولیستی خانم عبادی مقاله را هم کمی خنده اور کرده است.
در اروپا که حضور و فعالیت اجتماعی زنان در جامعه کاملا برجسته بوده و تقریبا هم عادی شده است،هنوز در ابطه با ریاست و وزارت زنان اعتماد کامل بوجود نیامده است.لذا بلند پروازی زنان سیاسی ایرانی که حتی یک درصد مردان سیاسی را هم تشکیل نمیدهند،افراطی گری است و خانمهای مروج این افراطی گری هم اکثرا از طیف چپ و یا غیر مذهبی هستند.
علاقمند بودن به امور سیاسی با داشتن شعور سیاسی و فعال بودن، تفاوت بسیار دارد و این واقعیت که خانمهای تحصیل کرده ما اکثرا الف بای سیاست را نمیدانند، نباید از قلم بیافتد.ضمنا در جوامع عقب مانده و درحال رشد ،مردان در عرصه سیاسی هنوز نتوانسته اند با هم به روشی انسانی برخورد کرده و یک روابط دپلماتیک و دمکراتتیکی داشته باشند؛حال باید از خود پرسید که چگونه این مردان سیاسی مستبد میتوانند حضور زنان را به عنوان رئیس خود بپذیرند؟نتیجه اینکه یاد آوری کاستی ها در فرهنگ سیاسی - اجتماعی از طرف خانمها و اقایان روشنفکر ضروری است،ولی افراطی گری و یا لجبازی کودکانه همراه با عقده گشائی ،کمکی به حل مشکلات جامعه و زنان نمی کند.موفق باشید
در این مطلب به ضعف آگاهی زنان هم اشاره شده که البته موضوعی اس که دوجانبه است. چرا زنان ضعف دارند؟چون امکان حضور ندارند...چرا حضور ندارند؟چون ضعف دارند. حکومت نمی خواهد حضور زنان واقعی باشد.
اینکه حکومت میل ندارد که زنان در صحنه سیاست حضور داشته باشد نه چیز تازه ای است و نه دلیل موجهی برای عدم حضور فعال در صحنه سیاسی_ اجتماعی است.ضمنا مگر حکومت علاقه ای به حضور مردان سیاسی مخالف دارد ؟حتی در کشورهای دارای سیتم دمکراسی نسبی خوب هم اکثر دولتمردان علاقه ای به حضور زنان در صحنه سیاسی ندارند.اما زنان به دلیل آگاهی بیشتر و شرایط مناسبتر خود در این کشورهای اروپائی فعالیت سیاسی اجتماعی بیشتری دارند.تذکر اینکه نسبت افراد سیاسی زن نسبت به فعالین مرد در اروپا هم غیر قابل مقایسه است و پاسیو بودن زنان هم بیشتر به علت خصوصیات ویژه زنانه است.بطور مثال زنان روحیه ماجراجوئی شان نسبت به مردان قابل مقایسه نیست و از جنگیدن و کشتن و درگیری فیزیکی (به عکس مردان) اجتناب میکنند، محبت و عشق و مهربانی در انان بسیار عمیق تر است،تشکیل خانواده ، تولید مثل و سازگاری با محیط و اطرافیان نقش مهمی را برای زنان بازی میکند ، سرکوب و برده کردن زنان توسط مردان و ادیان باعث شده که زنان تا جائی که قادرند ،جهت ارتقاء موقعیت اجتماعی _ سیاسی و مالی خود با روش مسالمت آمیز و پذیرش تحقیر و اجحاف و زور ، مدارا کنند.اگر توجه کنید،زنانی که مستقل می شوند ،بلافاصله از حقوق انسانی خود دفاع کرده و اجازه امر و نهی به خود توسط شوهر،برادر ،پدر و یا حکام مرد و زن را نمی دهند.این رفتار زنان حتی در میان زنان حزبالهی هم کاملا مشهود است.
ارسال کردن دیدگاه جدید