سایه عفاف بر سر کودکان
مهسا صارمی ـ با فاصلهگیری از تفکری که زنان را در خانه میخواست و آنها را تنها مسئول مراقبت از فرزندان خود میدانست، بر شمار زنان شاغل افزوده شد و مراکزی برای نگهداری و آموزش کودکان خردسال، تحت عنوان «مهد کودک» و «آمادگی» شکل گرفت تا زنان شاغل بتوانند در ساعتهای کاریشان فرزندان خود را به این مراکز بسپارند.
با شکلگیری این مراکز آموزشی، امروزه بیشتر کودکان با رسیدن به سنین سه یا چهارسالگی، برای ساعتهایی در روز به مهدکودکها و مراکز آموزشی مناسب سن خود سپرده میشوند. به این ترتیب، چه کودکانی که مادر شاغل دارند و چه کودکانی که مادرانشان خانهدار هستند، مدتی از دوران کودکیشان را در این مراکز و مهدکودکها میگذرانند. کودکان و خردسالان در این کانونهای آموزشی و اجتماعی، چیزهایی را میآموزند که تا سالیان سال در خاطرشان میماند.
امروزه بسیاری از روانشناسان، معتقدند که والدین باید کودکانشان را پیش از سن ورود به مدارس، به مهدکودک بسپارند، تا فرزندانشان با چگونگی برخورد با جامعه و شکلگیری ارتباط با دیگران آشنا شوند.
بسیاری از مهد کودکها برای آموزش و پرورش کودکان برنامههای خاصی را تنظیم کردهاند. مانند آموزش هنرهایی چون سفالگری، نقاشی، نواختن سازهای موسیقی و همچنین آموزش زبانهای خارجی. هرکدام از این برنامهها بسته به نوع مهد کودک و هزینههای آن به شکلهای متفاوتی اجرا میشود.
چندی پیش خبرگزاری فارس یادداشتی را تحت عنوان «پایههای سست عفاف در مهدهای كودك» منتشر کرد که در آن به نقد عملکرد و چگونگی آموزش در مهد کودکها در جامعه اسلامی پرداخته بود.
خبرگزاری یادشده، فضای امروز مهد کودکها را فضایی ناامن و همراه با آموزههای ناپاک برای کودکان میداند که مغز کودکان را از طریق تماشای کارتونهای خارجی بدون فیلتر و موسیقی مسموم میکنند.
در یادداشت «پایههای سست عفاف در مهدهای كودك»، نگارنده از دستگاههایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما، نیروی انتظامی، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، مركز امور زنان و خانواده، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منكر، سازمان بهزیستی، قوه قضاییه، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و نیروی مقاومت بسیج که در پیوند مستقیم با موضوع «حجاب و عفاف» هستند، میخواهد که فرهنگ اسلامی و عفاف را در مهد کودکها پیادهسازی کنند.
تحمیل حجاب به کودکان
اسلامگرایان تندرو، خواستار پیادهسازی فرهنگ اسلامی و عفاف در مهد کودکها هستند و میخواهند رعایت حجاب در جامعه و کانونهای اجتماعی کوچک را به کودکان تحمیل کنند حتی اگر کودکانی که به مهدکودک و کودکستان میروند، هنوز از نظر احکام اسلامی به سن تکلیف و بلوغ نرسیده باشند.
رضا، پدر «پارمیدا»ی پنجساله، به این دلیل فرزندش را به مهد کودک میفرستد که حضور در فضایی بزرگتر از جمع کوچک خانوادگی را تجربه کند. این پدر ۳۳ساله معتقد به این است که هر کودکی باید در پیوند با همنسلانش نخستین قدمهای زندگی اجتماعیاش را بردارد.
رضا در مورد ارتباط رفتارهای پارمیدا با مهد کودک او میگوید: «پارمیدا دختری بازیگوش است. همیشه نگران برخورد مربیهای مهد کودک با پارمیدا بودم. اولینبار که او را به مهد کودکی گذاشتم، روز دوم عذرش را خواستند. با او بسیار انضباطی رفتار میکردند و نتیجه نداد. برخورد مهد کودک بعدی اما با کودکان عالی بود. این موضوع را از رفتار پارمیدا میفهمیدم. مشتاق رفتن به مهد بود و با مربیاش رابطه خوبی داشت. روحیه حساس بچهها، باعث میشود که رفتار دوستانه و مهربان را به خوبی تشخیص بدهند. جالب است بگویم که بعد از گذشت یکسال، پارمیدا هنوز دوست دارد به آن مهد کودک برود... البته گاهی اوقات هر حرفی را که از دوستانش میشنید، تکرار میکرد. این مسئله چندان جالب نبود، اما در کل رابطه خوبی با مهد برقرار کرده بود. من هم از رفتارهای پارمیدا راضی بودم. آرامتر شده بود و کمتر اذیت میکرد.»
رضا در مورد برنامههای آموزشی مهد کودک پارمیدا ادامه میدهد: «خیلی چیزها یاد گرفته بود. برنامههای مختلفی داشتند از قبیل سفالسازی، نقاشی، یادگیری زبان انگلیسی و شعرخوانی. کلاسهای موسیقی هم داشتند و اتفاقاً این کلاسها باعث شور و نشاط بچهها شده بود. بچهها یاد میگرفتند که چطور شاد باشند و کنار هم به شادی زندگی کنند. بچهها احساسات پاکی دارند و مانند بزرگترها از زاویه غریزی یا جنسی به هم نگاه نمیکنند. برای پارمیدا همانقدر که ملیکا عزیز و دوستداشتنی بود، امیرحسین هم مهربان و خوب بود. به نظر من تجربه مهد برای پارمیدا، یکی از بهترین دوران زندگی خردسالیاش بود. این دوران میتواند در آینده کمک خوبی برای همزیستی مسالمتآمیز او در فضای مدرسه باشد.»
اسلامگرایان افراطی، همواره تلاش میکنند محیطی خفقانآور برای کودکان فراهم بیاورند و دامنه آزادی آنها را محدود کنند. آنها موسیقی و رقص در محیطی مانند مهد کودک را امری قبیح برای کودکان تلقی میکنند. آنها سعی دارند با کلیشهسازی جنسیتی، افکار جنسیت محور را از خردسالی برای کودکان جا بیاندازند تا در بزرگسالی به خواست و نظم مورد پسند آنها برسند.
در چنین شرایطی، کودکان میآموزند که همدیگر را نه به عنوان انسان بلکه به عنوان هویتهای جنسی ببینند و از کودکی تفاوتهای جسمی و جنسی زن و مرد برایشان برجسته شود. به مرور و با تکرار این تفاوتها نیز با تبعیضهای جنسی بزرگ میشوند.
اسلامگرایان تندرو از ترس نزدیک شدن کودکان به اطلاعات مورد نیاز جنسی و گرایش به مکتبهای انسانمحور، سعی میکنند ارزشهای حاکمیت اسلامی را از بدو ورود کودکان به جامعه به آنها تزریق کنند. بدینترتیب حتی با بازیهای کودکان مقابله میکنند. تاکید پیوسته بر تفاوتهای جنسی و حساس کردن کودکان به مسائل جنسیتمحور، ممکن است تاثیرات عمیقی بر پایههای تربیتی و روانی و همچنین دگرگونیهای جسمانی آنها بگذارد.
تضاد بین ارزشهای حاکم بر خانواده و برخی از آموزههایی که به واسطه مربیها به کودکان تحمیل میشود نیز تاثیرات مخربی بر کودک دارد. این تضاد، با گذشت زمان، شخصیت کودک را به شخصیتی دوبعدی تبدیل میکند و کودکان میان انتخاب این یادگیریها و کاربرد آنها سردرگم خواهند ماند.
موسیقی و رقص حذف شدنی نیست
دکتر حسام فیروزی، روانکاو و رواندرمانگر، فراگیری آموزشهای هنری در مهدکودکها را ضروری میداند و میگوید: «عصر صنعتی، عصر پولاد و آهن است. سر و صدای بی حد ماشینها در خیابانها برایمان عادی شده است. تنها چیزی که میتواند ما را از دچار شدن به زندگی ماشینی و در برابر تکنولوژیزدگی حفظ کند، فراگیری هنر است؛ هنری که در مقابل زندگی ماشینی (و البته لازمه این عصر)، بتواند روحمان را کمی تلطیف کند. مشکل دیگری که گریبانگیر بسیاری از ما شده است، عدم برنامه منظم برای ورزش است. اگر ورزش را از ابتدا در ذهن کودک نهادینه کنیم، در آینده به عنوان بخش مهمی از زندگیاش به آن خواهد نگریست. حال ترکیب هنر و ورزش که همانا رقص است میتواند این مشکل را از کودکی برای کودکان ما مرتفع سازد.»
این روانکاو درباره ضرورت فراگیری موسیقی و رقص و تاثیر آن بر تربیت و شکلدهی شخصیت کودکان عنوان میکند: «رقصیدن یکی از بهترین راههای آوردن فعالیت فیزیکی در زندگی است. حركتهای ریتمیك شرایطی را برای كودكان ایجاد میكند تا استعدادشان را برای ورود به مراحل بعدی تحصیلی ارتقا بخشند. بهعبارتی این نوع حركتها زمینهساز رشد و تكامل مهارتهای تحصیلی در مراحل بعدی است.
مهارتهایی مانند نوشتن دیكته، حساب، خواندن، هجی كردن و بسیاری از مشكلات یادگیری. انجام فعالیتهای ریتمیک همراه با موسیقی منجر به پیشرفت تواناییهای حركتی درکودکان میشود. در واقع فعالیتهای حركتی ریتمیک میتواند در بهبود هماهنگی و در كل فاكتورهای آمادگی جسمانی، خصوصاً هماهنگی دست و پای كودكان موثر باشد. این فعالیت باعث میشود ساختارهایی که مسئول اجرای اعمال حركتی و فرآیندهای پردازش اطلاعات هستند از هماهنگی بهتری برخوردار باشند.»
وی همچنین در مورد تاثیر موسیقی بر احساس و قدرت تمرکز کودکان میافزاید: «موسیقی، احساس کودکان را تقویت میکند و به آنها قدرت میدهد تا تمرکز خود را افزایش و تواناییهای خود را بروز دهند. بر اساس تحقیقات انجام شده موسیقی حتی قادر است اعتماد به نفس كودكان را افزایش دهد. چرا که با پرداختن به موسیقی، ترس و خجالت را فراموش میکنند و تواناییهای ذهنی و حسی خود را بروز میدهند. تقویت مهارت توجه كردن از راه شنیدن، حساسیت كودكان را به محرکهای شنوایی افزایش میدهد و هرچه گوش در تشخیص محرکهای شنوایی قویتر شود توجه و تمركز نیز افزایش مییابد. از طرف دیگر محققان در قلمرو روانشناسی كودک نشان دادهاند كه حركات موزون در تقویت كنشهای اجتماعی و روابط بین فردی و قدرت سازگاری با محیط نقش مهمی دارد. موسیقی واجد این قدرت است که انرژی روانی را تبدیل یا جابهجا کند و آن را به سمت تعادل سوق دهد. همینطور موجب شكوفایی دهها استعداد دیگر میشود كه كودک به طور بالقوه در طبیعت و فطرت خویش دارد.»
به عقیده دکتر فیروزی، موسیقی و رقص میتواند انسان را از محدوده زمان، زبان، مکان، فرهنگ و تاریخ فراتر ببرد و او را راهی سرزمینهای بکر کند. به این معنا که موسیقی و رقص میتواند انسان را از زندان خویشتن رهایی بخشد.
شادی یک اصل در زندگی کودکان
مهناز، دو پسر دوقلوی ششساله دارد که آنها را خیلی زود به مهد کودک فرستاده است. او از دو و نیمسالگی فرزندانش، یعنی از هنگامی که آنها به سن آموزشپذیری رسیدند تا به امروز، در روزهای خاصی، از کارش مرخصی میگیرد و در منزل نیز به مراقبت و نگهداری از آنها میپردازد.
این مادر ۳۵ساله در مورد مناسبات و مراسم مختلف در محیط مهد کودک و تاثیر آنها بر فرزندانش چنین میگوید: «با وجود اینکه مهد کودک فرزندانم خوب و برنامههای آموزشی آن هم که شامل کلاسهای نقاشی، موسیقی و ورزش میشد، به لحاظ تربیتی و هم به لحاظ پرورش استعدادهای کودکان عالی است، اما برخی روزها در مناسبتهای خاص ترجیح میدهم از کار مرخصی بگیرم و خودم بچهها را در خانه نگهدارم. به طور مثال در مناسبتهایی مانند دهه فجر یا دهه ماه محرم، آموزشهای از پیش تعیین شدهای به بچهها داده میشود که من با آنها مشکل داشتم و دارم. مثلا در مورد دهه فجر، برای بچهای در سنین دو تا چهارسال که قدرت درک و تصمیمگیری ندارد، بیان قسمتهایی از تاریخ با دیدگاههای ایدئولوژیک خاص، مسئلهای نیست که من بتوانم تحمل کنم... به عنوان مثال، در واکنش به اطلاعاتی که کسب کرده بودند مثلاً در مورد شاه، سئوالاتی را از مربیهای خود میپرسیدند که انگار او موجودی شاخدار بوده و آدمها را میخورده است. در آن دوره زمانی، من واقعاً احساس میکردم فرزندانم دچار مشکل شدهاند و ترسیدهاند. گویا بچهگیهای ما را تجسم میکردند و ما را در آن شرایط تصور میکردند. یا به عنوان مثال در دهه محرم، برنامه زنجیرزنی و سینهزنی برای بچهها برگزار میشود که تا اینجا با مسائل عرفی جامعه ما همراه است اما روایت داستانهایی مانند نوزاد شش ماههای که به طرز وحشتناکی کشته شده و سر پدرش بریده شده است، فرزندان من را آشفته میکرد. من ترجیح میدهم در مناسبتهای مذهبی و ایدئولوژیک بچهها را در خانه نگهدارم و نگذارم که در این روزها به مهد کودک بروند.»
مهناز در مورد فضای مهدکودکها میگوید: «اگرچه فرزندان من، از سن دو تا شش سالگی برای دورههای متفاوت به مهد کودک رفتهاند، اما من نهایت سعیام را کردم که بچهها را در مهد نگذارم، به این دلیل که حس میکنم، قصد دارند کودکان ایرانی را ایدئولوژیک بار بیاورند. من یک روز دیدم که بچهها با سربند سیاه به مهد میآیند. پس از نگاه کردن به تقویم متوجه شدم که وفات یکی از امامان به فلان روایت است. کودکان در سنین پایین چه درکی از این مسئله دارند؟ از شهادت و وفات چه میفهمند که باید با آنان اینطور برخورد شود؟ آیا هنگامی که تولد یکی از شخصیتهای مذهبی است، در مهد کودک برای بچهها جشن و شادی و خنده و نمایش و رقص تدارک دیده میشود؟ یا تنها روی همین سیاهپوشیها و سینهزنیها تاکید میشود؟ مدام در حال نشان دادن سیاهیهای زندگی به بچهها هستند.»
مهناز، این مسائل را، بحرانی مهم و ریشهای میداند که کودکان در ایران با آنها مواجه هستند. امروزه کودکان، به گذراندن وقت در مهد کودکهایی با برنامههای شاد و هنری علاقه بیشتری نشان میدهند. این کودکان که در وجودشان جز شادی و پاکی نیست و هنوز سالها با یادگیری مباحث جنسی، جنسیتی و سیاسی فاصله دارند، ترجیح میدهند به همراه دوستانشان فارغ ازجنسیت، در محیطی آرام با برنامههای آموزشی به یادگیری زبان، نقاشی و آواز بپردازند. چگونه میشود فضایی شاد برای آنها به وجود آورد؟
آفرین. مقاله جالبی بود. به موضوعات درستی اشاره کرده بودی
ارسال کردن دیدگاه جدید