سکس، شادی و حقوق بشر
اسماعیل جلیلوند - از زمانی که زیگموند فروید از اثر گرانقدر کوه یخ معروفش، که همان ضمیر ناخودآگاه انسان بود رونمایی کرد و اظهار داشت که عنصر اصلی سازنده این کوه، میل جنسی انسان است تا به امروز، پژوهشهای گستردهای در پیوند با اثر امیال جنسی انسان بر سلامت رفتاری و افسردگی و شادمانی او در جامعه طرح شده است.
بهراستی حق برخورداری انسان از شادمانی چه ارتباطی با نگرشهای اجتماعی و فردی به روابط جنسی دارد و جامعه با باورها و قوانین خود در زمینه رابطه جنسی، چگونه میتواند موجب افسردگی یا شادمانی فرد شود؟
در چهارچوب سلسله گفتوگوهای رادیو زمانه در زمینه حق شادی، درباره پیوند مسئله شادمانی انسان به عنوان یک حق با نوع برخورد فرد و جامعه با مسائل جنسی و عناصر سازنده این برخوردها، گفتوگویی با مژگان کاهن، روانشناس مقیم بلژیک انجام دادهایم.
گفتوگو با مژگان کاهن را میتوانید از طریق فایل صوتی زیر گوش کنید:
آیا در اعلامیههای بینالمللی حقوق بشر در پیوند با روابط جنسی فرد و ارتباط این مسئله با حق شادمانی انسان، مسئلهٔ قابل توجهی طرح شده است؟
مژگان کاهن: یکی از نکاتی که فکر میکنم در اعلامیه حقوق بشر روی آن تاکید شده است، مسئله اهمیت و احترامی است که برای حریم خصوصی قائل شدهاند. همانطور که میدانید لذت جنسی یکی از ابعاد مهم زندگی و حریم خصوصی افراد است و میبینیم در برخی از کشورها یکی از اشکال نقض حقوق بشر همین دخالت و کنترل در حوزه جنسی زندگی اشخاص و همچنین وضع قوانینی است که برای شخصیترین تجربیات افراد محدودیت ایجاد میکند.
مژگان کاهن: کشف رابطه جنسی توسط نوجوانان اگر با اطلاعات صحیح علمی همراه نباشد، میتواند در فرد با احساس تنفر از خود یا بدنش همراه شود و همین که بدنش را به عنوان منشا گناه تجربه کند، میتواند موجب احساس افسردگی شود.
دیگر اینکه از مفاد حقوق بشر که به بعد جنسی زندگی افراد ربط پیدا میکند، ممنوعیت تبعیض است که میبینیم در برخی از کشورهایی که نقض حقوق بشر داخل آنها رایج است، نه تنها حریم خصوصی افراد را کنترل میکنند بلکه نوع این کنترل نسبت به اینکه شخص زن یا مرد باشد متفاوت است. بعد مهم رابطه جنسی - در رابطه دگرجنسگرای مردسالار- برای زن، همان انجام وظیفه است و زن تکلیف دارد که حتی اگر لذتی هم از نظر جنسی نبرد، به عنوان انجام وظیفه به این کار در قبال شوهرش تن دهد. این میتواند حالت سکس تحمیلی را پیدا کند و همین میتواند در تناقض با حقوق بشر قرار بگیرد.
مورد سوم که در بیانیه حقوق بشر هم در پیوند با آن صحبت شده، مسئله اهمیت عدم آزار و شکنجه هست که این نوع آزار جنسی را میتوان در ختنه کردن دختران مشاهده کرد که در برخی از کشورها انجام میشود و نه تنها باعث شوک روحی دختران، بلکه حتی باعث میشود که یکی از ارگانهای جنسی زن که در ارگاسم و لذت جنسی او نقش عمدهای بازی میکند، دچار آسیبهای شدید شود. این مسئله زندگی جنسی زن را برای تمام عمر با اختلال مواجه میکند. در مجموع اگر بخواهیم خیلی کلی به این سئوال پاسخ دهیم، من فکر میکنم که در بیانیه حقوق بشر تاکید شده است که امکاناتی باید فراهم شود تا افراد بتوانند در سلامت روحی و جسمی به سر ببرند.
آنطور که تحقیقات بیولوژیک و روانشناسی به ما نشان میدهد، تجربه ارضای جنسی و نتایج و تاثیراتی که از آن حاصل میشود بر جسم و روان ما تاثیر بسزایی دارد. در همین زمینه حق برخورداری از آموزش هم در حقوق بشر قابل طرح است که آموزش جنسی هم بعدی از آموزش محسوب میشود و در ارتباط با اینکه افراد بتوانند یک زندگی جنسی خوب داشته باشند، موثر است و این مسئله میتواند در روابط عاطفیای که فرد با دیگران برقرار میکند، خیلی تاثیرگذار باشد.
به نظر شما آیا احساس افسردگی یا شادمانی در فرد پیوندی با نیاز جنسی وی دارد؟
فکر میکنم که افسردگی و زندگی جنسی فرد روی هم تاثیر متقابل و دوجانبه دارند. بیماریهای روحی میتوانند به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر بحرانهایی باشند که فرد در پاسخگویی به مسائل جنسی با آن مواجه میشود.
شکلگیری هویت جنسیتی بخش مهمی از روند اجتماعی شدن و نیز شکلگیری دستگاه روانی است. جامعه از همان ابتدا نقشهای جنسیتی را در قالبهای مختلف به کودکان میآموزد و بدینگونه نه تنها شکلدهنده تصویری است که فرد از جنسیت خود دارد، بلکه با قرار دادن او در معرض محرکهای متفاوت، توان این را دارد که قابلیتهای متفاوتی را نیز در آنها پرورش دهد.
خود مسئله کشف رابطه جنسی توسط نوجوانان اگر با اطلاعات صحیح علمی همراه نباشد، میتواند در فرد با احساس تنفر از خود یا بدنش همراه شود و همین که بدنش را به عنوان منشا گناه تجربه کند، میتواند موجب احساس افسردگی شود. نکتهای دیگری هم که میخواستم به آن اشاره کنم این است که حالات روحی ما نه تنها در میل جنسی ما، بلکه در کیفیت رابطه جنسی ما هم اثرگذار است و زندگی جنسی ما هم میتواند روی روحیاتمان اثرگذار باشد. بیولوژیستها نشان دادهاند که در زمان ارگاسم، هورمونهایی مثل «اکسی توسین» در بدن انسان ترشح میشود که این هورمون به شکل ناخودآگاه و اتوماتیک تجربه شادی و آرامش را در فرد به وجود میآورد و حس دلبستگی به فرد مقابل را در درونش ایجاد میکند.
رابطه سالم جنسی که متضمن سلامتی و شادابی روحی و جسمی فرد باشد به چه رابطهای گفته میشود؟ این رابطه چه تاثیری در ایجاد یک جامعه با نشاط دارد و در همین زمینه، چگونه رفتارهایی به لحاظ جنسی بیمارگونه تلقی میشوند؟
رابطه جنسی سالم رابطهای است که در آن هر یک از افراد بتوانند ابتدا نسبت به نیازها و خواهشهای جنسی خود آگاهی داشته باشند و آن را به طرف مقابل هم منتقل کنند و در مقابل وارد دنیای طرف مقابل بشوند، چون هر یک از ما انسانها تفاوتهایی داریم و در این زمینهها تفاوتهای جنسی هم میتواند مطرح باشد.
مهم این است که فرد بتواند وارد دنیای طرف مقابل هم بشود و همزمان بدن خود و طرف مقابلش را بشناسد و اینکه دو طرف بتوانند هم خودشان به لذت جنسی برسند و هم اینکه به دیگری کمک کنند که لذت جنسی را تجربه کند و خوب به طور مشخص اگر بخواهیم بعد اجتماعی این مسئله را در نظر بگیریم، خیلی مشخص است این نکته که آدمها وقتی از لحاظ رابطه جنسی به ارضا میرسند، در بعد خانواده نیز موفقتر عمل میکنند و این تاثیر خیلی زیادی میتواند در نوع ارتباط و دیالوگ برقرار کردن آنها داشته باشد. چنین افرادی آرامش بیشتری دارند، بیشتر میتوانند با هم گفتوگو کنند و زندگی بهتری داشته باشند. در جامعه و در محیط کار آرامتر هستند و احساس شادی بیشتری دارند و همینطور این مسئله در ارتباط با پدیدههای اجتماعی مثل فساد و فحشا هم حتما اثرگذار است. بیماریهای جنسی هم انواع و دلایل خیلی مختلفی دارند. انواع گرایشهای خودآزارانه و دیگر آزارانه، یک نوع از این بیماریها هستند، چرا که فرد با آزار دادن دیگری یا خودش احساس ارضای جنسی پیدا میکند، پدوفیلی یا گرایش به رابطهٔ جنسی با کودکان نیز در همین زمینه قابل طرح است.
شکلگیری هویت جنسی یک فرد تا چه حد از باورها و قوانین یک جامعه اثر میپذیرد و بحران در شکلگیری هویت جنسی یا عدم سازگاری یک شخص با جنسیت خود چه اثراتی را میتواند بر افسردگی یا شادمانی شخص و جامعه داشته باشد؟
من ترجیح میدهم اصطلاح "هویت جنسیتی" را به کار ببرم چون به طور مشخص در بر گیرنده نقش هنجارهای اجتماعی نیز هست.
اگر یکی از دو جنس علایق خود را به سمت نقشهایی که به جنس مخالف نسبت داده میشود، بروز دهد در بسیاری ازموارد میتواند باعث انگشتنما شدن فرد و حتی ایزوله شدن او شود و ما شاهد بروز افسردگی و اضطرابی هستیم که در این افراد از نگاه منفی محیط اطراف نشئت میگیرد. این مسئله در مورد گرایشهای جنسی فرد به همجنسش نیز به میزان زیادی به چشم میخورد.
هویت جنسیتی تحت تاثیر شدید محیطی است که کودک در آن به دنیا آمده است و رشد میکند؛ به خاطر اینکه در خانواده و اجتماعی که در آن به دنیا میآییم، حتی پیش از تولد ما ، یکسری تصورهایی از دختر بودن یا پسر بودن وجود دارد و زمانی که متولد میشویم پدر و مادر این تصورات را به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه به ما منتقل میکنند.
روانشناسان اجتماعی تحقیقات زیادی در این زمینه انجام دادهاند و معتقدند که هویت جنسیتی بیشتر محصول جامعه است. شکلگیری هویت جنسیتی بخش مهمی از روند اجتماعی شدن و نیز شکلگیری دستگاه روانی است. جامعه از همان ابتدا نقشهای جنسیتی را در قالبهای مختلف به کودکان میآموزد و بدینگونه نه تنها شکلدهنده تصویری است که فرد از جنسیت خود دارد، بلکه با قرار دادن او در معرض محرکهای متفاوت، توان این را دارد که قابلیتهای متفاوتی را نیز در آنها پرورش دهد. بدینگونه تفاوتهای این محرکها و نیز تفاوت انتظاراتی که از افراد بر اساس جنسیتشان وجود دارد، به میزان زیادی در بروز تفاوتهای جنسیتی آنها نقش بازی میکند. بدین ترتیب در روند اجتماعی شدن، کودک برای اینکه در اجتماع و گروه پذیرفته شود به طور خودآگاه و ناخودآگاه شبیه نرمهای اجتماع میشود.
شکلگیری هویت جنسیتی از طریق انتقال این رفتارهای اجتماعی و نیز تصاویر ذهنی است که در اجتماع در قبال جنسیت وجود دارد و در ابعاد ذهنی، عاطفی، بیانی و سایر ابعاد شخصیتی خود را بروز می دهد. در بسیاری از جوامع، تصاویری کلیشهای از نقشهای جنسیتی [به خصوص هویت دوگانه زن و مرد] وجود دارد و اگر یکی از دو جنس علایق خود را به سمت نقشهایی که به جنس مخالف نسبت داده میشود، بروز دهد در بسیاری ازموارد میتواند باعث انگشتنما شدن فرد و حتی ایزوله شدن او شود و ما شاهد بروز افسردگی و اضطرابی هستیم که در این افراد از نگاه منفی محیط اطراف نشئت میگیرد. این مسئله در مورد گرایشهای جنسی فرد به همجنسش نیز به میزان زیادی به چشم میخورد.
ولی در پیوند با اینکه زن بودن یا مرد بودن چه تاثیری میتواند روی تصویری که فرد از بدنش و به طور مشخص بخش سکسوالیته و تجربهای که از خود و بدنش دارد، داشته باشد، باید گفت خصوصا در جوامع سنتی نقش جنسیت فرد در بروز مشکلات روحی و جنسی انکارناپذیر است. این قضیه در نوجوانها خیلی بارز است، چرا که خیلی مهم است که نوجوان بتواند از بدن خود تصویری هماهنگ و مثبت داشته باشد، ولی ما میبینیم که در بین دختران در جوامع سنتی این قضیه داشتن تصویر مثبت از بدن خیلی پیچیده میشود. در این جوامع تصویری منفی و آلوده از زن و ارگان تناسلی او ارائه میدهند، خصوصا برای دختران، مسئله عادت ماهانه نیز میتواند به این نکته دامن بزند چرا که خونریزی زن، تصویری ذهنی مثبتی را در خانواده و جامعه ارائه نمیکند.
با توجه به نگرشهای منفی و محدودیتهایی که در پیوند با برخورد علمی و منطقی با روابط جنسی شهروندان در ایران وجود دارد، اثر این نگرشها را بر شادمانی یا افسردگی نوجوانان و جوانان ایرانی چگونه ارزیابی میکنید؟
سرکوبهای جنسی میتواند قابلیتهای کاری و تحصیلی فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به حالت وسواس ذهنی تبدیل شود. معمولا گروههایی که در آن دو جنس وجود دارند، خیلی دینامیکتر هستند و میشود تصور کرد که جداسازی دختران و پسران در مدارس و محیطهای کاری، جدای از اینکه باعث میشود از دنیای جنس مخالف به دور بمانند، تاثیر خوبی روی فضای محیط نمیگذارد.
من فکر میکنم که خیلی موثر است، به این خاطر که وقتی خصوصاً نسل جوان در محرومیت جنسی به سر میبرد، میتواند در ابعاد مختلف، سلامت جامعه را تحت تاثیر خودش قرار دهد، به خاطر اینکه باعث میشود از یک طرف، تعداد جوانهایی که به دلیل محرومیتهای جنسی دچار اختلالهای روحی میشوند افزایش یابد (سکسولوژیستها هم به ما میگویند که محرومیت جنسی، سلامت فرد را با مشکل مواجه میکند که افسردگی یکی از این مشکلات است. اضطرابهای شدید و خصوصاً اختلالهای روحی در جوانها نیز از نتایج چنین وضعیتی هستند)، نکته دیگر اینکه وقتی محرومیت جنسی در جامعه زیاد باشد، عدم سلامت در روابط جنسی مطرح میشود، چرا که فرد در مواجهه با شریک جنسی، فقط بعد جنسی این رابطه را در نظر میگیرد و این محرومیت جنسی میتواند باعث این شود که جنبههای دیگر این فرد مورد توجه قرار نگیرد یا اینکه میتواند باعث احساس وحشت نسبت به شریک جنسی شود، چرا که در او احساسات آمیخته به گناه ایجاد میکند. مسئله دیگر این است که سرکوبهای جنسی میتواند قابلیتهای کاری و تحصیلی فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به حالت وسواس ذهنی تبدیل شود. معمولا گروههایی که در آن دو جنس وجود دارند، خیلی دینامیکتر هستند و میشود تصور کرد که جداسازی دختران و پسران در مدارس و محیطهای کاری، جدای از اینکه باعث میشود از دنیای جنس مخالف به دور بمانند، تاثیر خوبی روی فضای محیط نمیگذارد، برای اینکه با هم بودن، میتواند موجب ایجاد فضایی پر انرژیتر و دینامیکتر شود.
به نظر شما در ارتباط با نقش آموزش در پیشگیری از افسردگی و بیماریهای جنسی، چه مواردی باید مورد توجه قرار بگیرد؟
من فکر میکنم که زمینههای مسئله آموزش جنسی به قبل از دوران مدرسه بازمیگردد، چرا که باید بعد فرهنگی را در نظر بگیریم. اینکه خیلی از خانوادهها با سکوت درباره مسائل جنسی، این مسائل را به تابو تبدیل میکنند، بچهها خیلی زود میفهمند که نه تنها سئوال کردن در این زمینهها ممنوع است، بلکه هر عملی که به نوعی در ارتباط با سکسوالیته، حتی اگر در حوزه ذهنی هم باشد به شدت وقیح است و تمام اینها باعث میشود که تصویر شنیعی از امیال جنسی ارائه شود و به خاطر این من روی این مسئله تاکید میکنم که نقش خانواده در این زمنیه مهم است و همزمان که روی کودک کار میشود باید روی خانوادهها هم کار شود.
آیا بروز تخیلات جنسی در افراد، میتواند ناشی از افسردگی و بیماری جنسی یک فرد باشد؟
تخیلات جنسی لزوماً منفی نیستند و در روانشناسی این مسئله برعکس است؛ به خاطر اینکه این تخیلات بخش عمدهای از زندگی جنسی ما هستند. نکته مهمی که در اینجا لازم است تذکر دهیم این است که تخیلات جنسی را باید از« هذیان» و «توهم» که از عوارض بعضی بیماریهای روحی است، متمایز کرد. تخیلات جنسی در انسان امری طبیعی است که نقش آمادهسازی او را برای رابطه جنسی و همینطور برآورده کردن یک سری از نیازهای دیگر، برعهده دارد.
این ولی به معنای این نیست که هرچه که در ذهن یک فرد میگذرد، بخواهد آن را در واقعیت هم انجام دهد. اینکه فردی بخواهد تمام خواهشهای جنسی خود را در واقعیت پیاده کند می تواند نشانی از بیماری باشد. در صورتی که ذهن انسان این قابلیت را دارد که با تصویرهایی که از رابطههای غیر قابل پذیرش در جامعه از رابطه جنسی میسازد، این مسئله را در روانش حل و فصل کند، ولی خب مهم این است که فرد بداند که این در ذهنش میگذرد و نباید آن را به دنیای واقعی ببرد. در جوامعی که فشار جنسی زیاد است، میشود تصور کرد که این تخیلات جنسی برای فرد کافی نباشند و چنین فشاری بر رفتار اجتماعی انسان اثرگذار شود.
در همین زمینه:
پرونده «حق شادی» در گروه جامعه زمانه، زیر نظر سپیده شایان و با مشارکت و همکاری اسماعیل جلیلوند (در گفتوگو با ناصر مهاجر، حسن مکارمی، حسن یوسفی اشکوری، مژگان کاهن و بهروز شیدا)، آیدا قجر(در گفتوگو با شاهرخ مشکینقلم، شهلا شفیق و سعید پیوندی)، بهنام داراییزاده (در گفتوگو با جلال ایجادی و مانا نیستانی)، نعیمه دوستدار (در گفتوگو با احمد علوی)، حسین نوشآذر (مقاله شیللر: «به راه خود بروید، شادمانه، همچون یک قهرمان)، سارا روشن (در گفتو گو با محمدرضا نیکفر) و اکبر فلاحیان (ده پرسش اساسی در مورد حقوق بشر) تهیه شده است.
گفت و گوهای حق شادی را می توانید از طریق لینک های زیر بخوانید:
ده پرسش اساسی در مورد حقوق بشر
حقوق بشر و افق دید ما- در گفتوگو با محمدرضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر- بخش نخست
حق شادی- در گفتوگوبا محمدرضا نیکفر، بخش دوم و پایانی
اندوهباری نظام آموزشی در ایران – گفتوگو با سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه
شیللر: «به راه خود بروید، شادمانه، همچون یک قهرمان»
مرگپرستی حکومت ایران – گفتوگو با شهلا شفیق، جامعهشناس، پژوهشگر و فعال حقوق زنان
پیوند شادی با محیط زیست سالم – گفتوگو با جلال ایجادی، استاد دانشگاه وکارشناس
شادی در سکوت ممکن نیست- گفتوگو با بهروز شیدا، منتقد، نویسنده و پژوهشگر ادبی
حق شادی و زخمهای تاریخی - در گفتوگو با ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ ایران
سکس، شادی و حقوق بشر- گفتوگو با مژگان کاهن، روانشناس
حق شادی، حق انتقاد - در گفتوگو با مانا نیستانی، کاریکاتوریست ساکن فرانسه
جامعه ایران و زخمهای روحی - در گفتوگو با حسن مکارمی، روانشناس، پژوهشگر و فعال اجتماعی
افسردگی، تورم و بحران اقتصادی - گفتوگو با احمد علوی، اقتصاددان و پژوهشگر علوم اجتماعی
رقص، شادی و اعتراض- گفتوگو با شاهرخ مشکینقلم، رقصنده باله
حق شادی، دین و دینداری- گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر امور دینی و فعال ملی مذهبی
ارسال کردن دیدگاه جدید