بیگانهستیزی در ایران
دوشنبه, 1391-04-26 17:27
نسخه قابل چاپ
در گفتوگو با سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه
لیدا حسینینژاد
لیدا حسینینژاد - در ماههای گذشته، مهاجران افغان با محدودیتهای بیشتری از سوی حکومت ایران برای ادامه زندگی در این کشور روبهرو شدهاند و از اول تابستان ۱۳۹۱ هریک از اتباع افغانستان که بدون مجوز و به صورت غیر قانونی در ایران حضور داشته باشد، برابر مقررات مجرم شناخته میشود.
ساماندهی و بازگشت اتباع افغانستان، اگرچه ازجمله مسائل بحثبرانگیز ماههای اخیر بوده است، اما رویداد تازهای نیست. وزارت کشور ایران در آذرماه سال گذشته نیز اعلام کرده بود که پناهجویان غیر قانونی تبعه افغانستان تا پایان سال ۱۳۹۰ باید ایران را ترک کنند. این تصمیم با پادرمیانی نهادهای رسمی افغانستان و درخواست تمدید فرصت به تعویق افتاد، اما مقامات رسمی ایران در مدت زمان یادشده، سیاست خود را با روش دیگری پیش بردند و بحث ممنوعیت ورود و تردد افغانهای فاقد اوراق هویت در ۲۱ استان كشور را مطرح و آن را اجرایی کردند.
این قانون در حالی مطرح شده است که به گفته شادی صدر، حقوقدان و فعال اجتماعی، «اقامت افغانها در ایران محدود به استانی است که در آن زندگی می کنند و وقتی مجبور شوند آن استان را ترک کنند، برگه اقامتشان باطل میشود و آنها در واقع به مهاجر غیر قانونی بدل می شوند.»
روند «غیرقانونی سازی مهاجران افغان» توسط حکومت اما همه مشکل موجود نیست و در این میان فشارهای وارد شده از سوی مردم نیز زندگی مهاجران افغان در ایران را توام با مشکل کرده است.
ماه گذشته در پی پیدا شدن جسد یک دختر جوان در اطراف یزد که گفته شد نخست توسط یک مهاجر افغان مورد تجاوز قرار گرفته و سپس کشته شده است، شماری از شهروندان ایرانی این شهر به محل سکونت افغانها، در محله «کشتارگاه» حمله کردند و خانههای آنها را آتش زدند.
به همین بهانه، برای بررسی عوامل و علل اینگونه مشکلات و افزایش فشار بر مهاجران افغان در ایران، با سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه پاریس هشت، به گفتوگو نشستهایم.
مدتهاست در میان طرح مسائل و مشکلاتی که حکومت برای شهروندان افغان در ایران به وجود میآورد، از نژادپرستی ایرانیان نیز گفته میشود. آیا مشکلاتی که حکومت و دولت ایران برای افغانها به وجود میآورد یا قوانینی که علیه آنها تدوین میکند، نژادپرستی به حساب میآید؟ در کل اینگونه قوانین و اینگونه مشکلات برای افغانها، از چه چیزی ناشی میشود؟
سعید پیوندی - من فکر میکنم پیش از هرچیز باید گفته شود که اینگونه مسائل پیش از آنکه مصداق نژادپرستی از سوی افکار عمومی یا حکومت باشند، بیشتر مصداق خارجیستیزی و بیگانهستیزی است. چون افغانها با ایرانیها نژاد متفاوتی نیستند که ما بتوانیم صحبت از نژادپرستی یا برتری نژادی کنیم.
سعید پیوندی: همیشه با مهاجران به عنوان شهروندان ثانوی یا اساساً غیر شهروند برخورد شده است. آنها همیشه در حاشیه جامعه زندگی کردهاند و همین زندگی در حاشیه سبب میشود در بین آنها رفتارهایی به وجود بیاید که برای جامعه پسندیده نباشد.
منتها اگر به سئوال شما برگردیم، مشکلی که جامعه ایران در ۴۰، ۴۵ سال اخیر با آن درگیر بوده، این است که هیچکدام از دولتهایی که بر سر کار بودند، با مهاجران خارجیای که به ایران میآیند، هیچ نوع برخورد درخور گروه مهاجری که به خاطر مسائل و مشکلات کشورش، مجبور شده جامعه و شهر و زندگیاش را رها کند و به ایران پناه ببرد، نداشتهاند.
هیچکدام از برخوردهای دولتی، چه در بعد قانونی و چه در دیگر ابعاد حمایتی، در خور یک جامعه انسانی و یک جامعه قرن بیستم و بیست و یکمی نبوده و مسئولان و در نتیجه رسانهها با این مهاجران با حالت تبعیض و تحقیرآمیز و از بالا برخورد کردهاند و همین هم باعث شده است افکار عمومی عادت نکنند به اینکه یک خارجی که به ایران پناه آورده، مهمان این جامعه است، انسان است و میتواند از همه امکاناتی که مردم جامعه ما دارند، برخوردار شود.
همیشه با مهاجران به عنوان شهروندان ثانوی یا اساساً غیر شهروند برخورد شده است. آنها همیشه در حاشیه جامعه زندگی کردهاند و همین زندگی در حاشیه سبب میشود در بین آنها رفتارهایی به وجود بیاید که برای جامعه پسندیده نباشد و مسائل، شکافها و تنشهای بعدی را به وجود بیاورد.
شما این رفتارها را ناشی از سیاست حکومتها میدانید، ولی ما در سالهای اخیر، به فرض در سه سال گذشته، میبینیم مردم ایران با بسیاری از سیاستهای دولت مخالف هستند، ولی چگونه است که واکنشهای مردم در برابر چنین مسائلی گاه چندان در مخالفت با حکومت نیست و حتی گاهی دیده میشود که سیاستهای دولت در برابر افغانها را مردم خودآگاه با ناخودآگاه تقویت میکنند؟ به نظر شما، چرا مردم در این زمینه با سیاستهای حکومت همسو میشوند؟
این سئوال جالبی است. یعنی مردم میتوانند با ظلمهای حکومت نسبت به خودشان مخالف باشند، آن را ظلم بدانند و به مخالفت با آن سیاستها دست بزنند، ولی همزمان وقتی این سیاستها در مورد غیرخودیای انجام میشود، از آنها حمایت کنند و حتی خواستار تشدید چنین سیاستهایی بشوند. توضیح این برخورد بیشتر در تناقضی است که جامعه ما با آن زندگی میکند و آنچه جامعه ما یاد نگرفته است.
آنچه در ایران به وجود نیامده و نقص بزرگی در فرهنگ امروزی ایران است، همین نداشتن نگاه چندفرهنگی و پذیرش فرهنگهای دیگر و پذیرش بیگانهای است که مثل خود من نیست، مثل خود من فکر نمیکند، مثل من لباس نمیپوشد، مذهبی که من دارم را احتمالاً ندارد و مثلاً نوع دیگری غذا میخورد و زندگی میکند.
جامعه ما قادر نیست این مسئله را تشخیص بدهد که یک فرد، صرف نظر از اینکه از کجا آمده و گذشتهاش چه بوده، وقتی در جامعهای زندگی میکند و حضور دارد، عضو آن جامعه است. جامعه ما این به رسمیت شناختن «دیگری» یا «رابطه بین فرهنگی» را یاد نگرفته و این فقط به خارجیها هم محدود نمیشود. گاهی شما از شهری به شهر دیگر که میروید، همین رفتار در مورد شما اعمال میشود.
آنچه من در بحث اولم از دولت خرده گرفتم، این بود که به هرحال برای اینکه خارجیها از امکانات اولیه زندگی در یک کشور برخوردار باشند و بتوانند به تدریج در فرهنگ و در درون و بطن آن جامعه ادغام بشوند، مستلزم آن است که چهارچوبهای حقوقیای وجود داشته باشد و یکسری حمایتهای اولیه رسمی وجود داشته باشد تا آنها بتوانند با آن حمایتها در عمل راهشان را برای ادغام در جامعه ببینند و در واقع این راه باز بشود.
این رفتار دولت، همزمان باعث شده است افکار عمومی ما با این ذهنیت و این فرهنگ بیگانه باشد که صرف نظر از اینکه یک شهروند از کجاست، مال کدام کشور یا کدام شهر است، رنگ پوست، مذهب و جنسیتاش چیست، بیش از هر چیزی یک انسان است.
این در ذهنیت جامعه ما جا نیفتاده است. بنابراین متوجه این تناقض هم نمیشوند و بنابراین سختگیری دولت، رفتار ظالمانه و حتی گاه غیر قانونی آن علیه خارجیها در ایران را فقط در جهت اینکه به همان نگاه آنها کمک میکند و در همان جهت نگاه و تلقی آنهاست تایید میکنند و حتی گاه خواستار تشدید برخوردهای موجود هستند.
آنچه در ایران به وجود نیامده و نقص بزرگی در فرهنگ امروزی ایران است، همین نداشتن نگاه چندفرهنگی و پذیرش فرهنگهای دیگر و پذیرش بیگانهای است که مثل خود من نیست، مثل خود من فکر نمیکند، مثل من لباس نمیپوشد، همان مذهبی که من دارم را احتمالاً ندارد و مثلاً نوع دیگری غذا میخورد و زندگی میکند. حتی وسیعتر از این است، یعنی فقط شامل خارجیهایی که به ایران میآیند، به خصوص خارجیهای کشورهای همسایه نیست، بلکه گاهی فرد در مهاجرت در درون ایران هم میتواند با چنین مشکلاتی روبهرو شود.
روی این نگاه ذاتگرایانه، این نگاهی که مبتنی بر این است که فرد چه کسی است، چه دینی دارد و از کجا آمده تا بعد من او را ارزشگذاری کنم، کار نشده است؛ نه توسط رسانههای جمعی ما که بیشتر توسط دولت کنترل میشوند و نه توسط خود دولت و در نتیجه جامعه ما در نوعی بیسوادی بینفرهنگی زندگی میکند و همین هم باعث میشود که واکنشهایش بیگانهستیز و ضد انسانی و گاهی با در نظر نگرفتن حداقل معیارها و شاخصهای انسانیای باشد که هر انسانی باید در دنیا از آن برخوردار باشد.
شما مرتب از بیگانه و بیگانهستیزی یا خارجیستیزی صحبت میکنید. در حالیکه ایران شاید برخلاف خیلی از کشورهای دیگر، کشوری چندفرهنگی و چندقومیتی است. از سوی دیگر ما خیلی وقتها دیده یا شنیدهایم که واژه «شهرستانی» برای تحقیر عدهای به کار گرفته میشود. آیا این هم در همان بیگانهستیزیای که شما از آن صحبت میکنید جای میگیرد؟ آیا درست است که این نگاه بیگانه ستیز، بیشتر متوجه شهروندان یا مهاجرانی است که از کشورهای همسایه ایران آمدهاند و با وجود این که حکومت ایران سیاست غربستیزی دارد و در این زمینه تبلیغات زیادی هم میکند، اما انعکاس آن را در جامعه چندان نمیبینیم؟
شما مطمئن هستید که اگر اینقدر غربی به ایران برود، با همین واکنش مردم روبهرو نخواهند شد؟ من فکر میکنم، این بیشتر نگاه ما به غیر و غیر خودی است.
من فکر میکنم جایگاه فرد در جامعه ما مشکلآفرین است و وقتی به فرد به طور کلی احترام گذاشته نمیشود، آن وقت به بیگانهای که در درون هرکدام از ما هست، احترام گذاشته نمیشود، به بیگانه درونی احترام گذاشته نمیشود و به بیگانه بیرونی هم به همین ترتیب احترام گذاشته نمیشود.
این غیر خودی میتواند بیگانه از درون باشد، مثل کسی که از یک روستا یا یک استان دورافتاده آمده باشد و کسی که از فرهنگ اکثریت نباشد؛ یا از بیرون آمده باشد. منتها همزمان ما میتوانیم نگاهی داشته باشیم که فکر کنیم فرهنگهایی برتر از فرهنگهای دیگر هستند و بنابراین فرهنگ غربی شاید بالاتر از فرهنگ افغانی یا عراقی باشد. برای همین هم نگاهی از پایین و تحقیرشده به آنها داریم. در واقع، ما در مقابل آنها پایینتر هستیم و از این نگاه پایین با آنها برخورد کنیم. تا زمانی که این دیدگاه تفاوتگذاری و نپذیرفتن غیر در جامعه وجود داشته باشد، برای یکی شدیدتر است و برای دیگری ممکن است کمتر شدید باشد، ولی اساسش این است که ما به طرف دیگری نمیتوانیم برویم، برای اینکه دیگری را به عنوان انسان برابر با خودمان، نمیتوانیم به رسمیت بشناسیم. حال این دیگری چه فرانسوی باشد، چه افغانی و چه ژاپنی.
شما به درستی اشاره کردید که خود ما یک جامعه چندفرهنگی داریم، ولی همین چند فرهنگی بودن را در خودمان نپذیرفتهایم. در واقع تبدیل نشده به ارزش عمومیای که همه ما آن را بین خودمان تقسیم کنیم و فکر کنیم اینکه کسی آذری باشد یا بلوچ باشد، یا تهرانی یا ترکمنی باشد و یا عرب خوزستانی باشد، هیچ نوع امتیاز ویژهای نیست و یا برعکس چیز منفیای هم نیست. درواقع ما هنوز اینگونه با هموطنان خودمان برخورد نمی کنیم.
من اسم اینها را «بیگانههای درونی» میگذارم تا بیگانههایی که از بیرون میآیند. اگر نگاهی عمیقتر کنیم، من فکر میکنم جایگاه فرد در جامعه ما مشکلآفرین است و وقتی به فرد به طور کلی احترام گذاشته نمیشود، آن وقت به بیگانهای که در درون هرکدام از ما هست، احترام گذاشته نمیشود، به بیگانه درونی احترام گذاشته نمیشود و به بیگانه بیرونی هم به همین ترتیب احترام گذاشته نمیشود.
در تعریفهای وسیعتر نژادپرستی، تبعیض علیه گروههای مختلف و نه صرفاً نژادی، مطرح است. با توجه به اینکه شما این پدیده را نژادپرستی نمیدانید، چه نام دیگری برای آن انتخاب میکنید؟
من فکر میکنم اگر بخواهیم یک نام خیلی عمومی انتخاب کنیم که همه پدیدههای تبعیض نسبت به دیگری را یکجا دربر بگیرد، میتوانیم اسم آن را «نپذیرفتن غیر یا غیرخودی» بگذاریم که همه اشکال را در بر میگیرد، اما مشکلی که من با این واژه دارم، این است که این واژه میتواند اشکال بسیار خفیفی را در بر داشته باشد؛ مثل یک شهرستانی که به تهران میرود و ممکن است با آن رفتار خشنی که یک افغانی یا عراقی میبیند روبهرو نشود. این واژه اشکال خیلی شدید را شامل نمیشود، مثل اینکه به یک افغانی حمله کنند و او را کتک بزنند و یا اینکه جلوی یک پارک بنویسند: «ورود افغانی به این پارک ممنوع».
گاهی مردم فکر میکنند مشکلات جامعه ناشی از حضور شهروندان مهاجر است. یعنی اگر بیکاری هست، ناامنی وجود دارد و اگر این یا آن نارسایی و آسیب اجتماعی هست، نتیجه حضور خارجیها است، تا اشکال بسیار خفیفتر آن.
این مصداق اشکال بسیار پیشرفته و بسیار خشن همان نپذیرفتن دیگری و نپذیرفتن غیر است. بنابراین برای اشکال بسیار خشن چنین برخوردهایی، واژه بیگانهستیزی مناسب است که جامعه ما مثل خیلی از جوامع دیگر آمادگی آن را دارد. برای اینکه گاهی مردم فکر میکنند مشکلات جامعه ناشی از حضور شهروندان مهاجر است. یعنی اگر بیکاری هست، ناامنی وجود دارد و اگر این یا آن نارسایی و آسیب اجتماعی هست، نتیجه حضور خارجیها است، تا اشکال بسیار خفیفتر آن. برای همین، من کماکان واژه «بیگانهستیزی» را به جای «نپذیرفتن غیر خودی» استفاده میکنم. برای اینکه شدت این عمل علیه بیگانگان آنقدر در ایران زیاد است و آنقدر در افراد و به خصوص در فرهنگ عمومی جامعه ما شدید است که باید فعلاً این واژه را بهکار برد.
به نظر من، این بخشی از آسیبهای اجتماعی است و اگر خیلی شدید با آن برخورد کنیم، میشود گفت نوعی بیماری اجتماعی است که در ذهن و روح جامعه ما نسبت به غیر خودی وجود دارد؛ چه این غیر خودی درونی باشد و چه بیرونی.
به نظر شما، برای رفع این پدیده «بیگانهستیزی» یا «نپذیرفتن غیر» چه باید کرد و این حرکت باید از کدام لایه جامعه شروع شود؟
ما در هیچ تجربه جهانی، تا امروز ندیدهایم که یک جامعه غیر دمکراتیک، جامعهای باشد که بهطور واقعی و مؤثر بتواند با این آسیبهای اجتماعی و آسیبهای فرهنگی و ذهنیت و اشکالاتی که منوط به بیگانهستیزی است - چه بیگانه درون و چه بیگانه بیرون- مبارزه کند.
تا زمانی که جامعه ما به طرف یک جامعه باز دمکراتیک نرفته است، بهطور مؤثر نمیتوانیم با پدیده بیگانهستیزی مبارزه کنیم، ولی این، به معنای آن نیست که امروز هیچ کاری نباید کرد. به نظر من، ما امروز در سطح روشنفکرها، افکار عمومی و رسانهها باید این بحث را باز کنیم و با افکار عمومیمان هم به یک گفتوگوی انتقادی جدی و شفاف و رودررو بنشینیم.
برای اینکه وقتی ما به خود فرد در یک جامعه، به معنای ساده کلمه، احترام نمیگذاریم و او هر روز در معرض انواع تجاوزهای مربوط به آزادیهای فردی و اجتماعیاش هست، به طریق اولی نمیتوانیم در مورد حقوق خارجیها نیز خیلی حرف بزنیم. برای اینکه حتی افراد عادی جامعه ما هم گاهی خیلی از آزادیها را ندارند.
بنابراین من فکر میکنم تا زمانی که جامعه ما به طرف یک جامعه باز دمکراتیک نرفته است، بهطور مؤثر نمیتوانیم با پدیده بیگانهستیزی مبارزه کنیم، ولی این، به معنای آن نیست که امروز هیچ کاری نباید کرد. به نظر من، ما امروز در سطح روشنفکرها، افکار عمومی و رسانهها باید این بحث را باز کنیم و با افکار عمومیمان هم به یک گفتوگوی انتقادی جدی و شفاف و رودررو بنشینیم.
به خصوص روی سخن من در اینجا با روشنفکران و نیروهای زنده جامعه است که یا در این مورد سکوت میکنند و یا در خیلی از موارد برخوردشان خیلی خفیف است و چندان چشمگیر نیست. این نیروها باید به میدان بیایند و بحث را به درون جامعه ببرند و وجدان جامعه ما را به پرسش بکشند.
بخشی از کار هست که از دست جامعه مدنی چندان ساخته نیست و آن حمایتهای حقوقی و چهارچوبهای قانونی است برای اینکه یک خارجی در ایران امنیت داشته باشد، بتواند زندگی کند، بچههایشان بتوانند به مدرسه بروند و از امکانات بهداشتی و سلامتی برخوردار باشند.
اینها تمام آن چیزی است که الان ما مهاجران ایرانی در اروپا هر روز با آن زندگی میکنیم و میبینیم اگر برخوردهای مناسب از طرف جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، وجود نداشت، ما حال و روزمان میتوانست چگونه باشد.
بنابراین ما همین را و بهتر از این را باید برای جامعه خودمان بخواهیم و این را به جامعه بگوییم و به دولت فشار بیاوریم که به چنین سمتی برود و دست از رفتارهای تبعیضآمیز بردارد و در حقیقت، چیزهایی در جامعه ما تغییر کند که فرهنگساز و جامعهساز هستند؛ مثل نظام آموزشی، مثل رسانههای جمعی و عمومی و یا بقیه رفتارها و فضاهایی که میتوانند در افکار عمومی جامعه ما تأثیر بگذارند.
عکس نخست از: خشایار الیاسی
افغان ها برادران عزیز ما هستند. ما ایرانیان در دوره ای که آنها در مشقت و سختی های فراوان بودند ، بدون هیچ کمک خارجی ای ، به آنها سرپناه دادیم و از آنها به نحو احسن پذیرایی نمودیم. وقت آن رسیده که این میهمانان گرامی ، به رسم شرف و انسانیت ، از این میهمانی طولانی شده خوشایند برای آنها ولی تلخ برای ما دست بکشند ، و به میهن عزیز خود بازگردند و کمی هم به آبادی آنجا بیندیشند و اجازه دهند که ایرانی پس از این میهمانداری طولانی ، نفسی بکشد و اجازه دهند که ایران برای ایرانی باقی بماند. ***
شاید عبارت ضعیف کشی، مناسبتر از بیگانه ستیزی باشد زیرا تشابهات ایرانیها در مقابل افغانها بیشتر از تفارقاتشان است و این قابل تامل است. با معیارهای غربی نمیتوان معضل پناهندهگان افغان را در جامعه شرقی دین زده ایرانی توضیح داد، مهاجر به غرب از کمک هزینه زندگی، استفاده میکند، مهاجر به ایران از این مزایا برخوردار نیست و ایرانیانی هستند که در کشور خود، افغانی زندگی میکنند و زندگی مناسبی ندارند، فشار هزینههای زندگی، سرکوب سیاسی، فساد اداری و اقتصادی،جنگ روانی با غرب و نبود آزادیهای مدنی و اجتماعی برای افراد بومی ایرانی، دلیلی بر عقدهگشایی بر اقشار ضعیفتر جامعه میتواند باشد. بهرهکشی از نیروی کار ارزان افغانها در کارهای سنگین یدی، تبعیض در تحصیل و حقوق مدنی، ایزولهسازی این قوم در هستی اجتماعی- سیاسی جامعه ایرانی و... حکایت از طبقاتی بودن جامعه هم دارد، کویتیهای فراری پس از اشغال کویت توسط عراق، با پولی که هر ماه از سفارت کویت در تهران میگرفتند، زندگی متوسط به بالای خوب و بدون دغدغهایی در ایران داشتند و کسی تعرضی به آنها نداشت. اشکال تا حدودی میتواند در تاثیرات تربیت دینی یک جامعه اسلامی هم باشد،فردیت و نقش و رابطه او با دیگران، بعبارتی مسخ انسان تسلیم شده الله به جهان برده خری و برده فروشی پیرامونی و بروز تضادها و تناقضات حاکم بر محتوای این دین بر مؤمنین خود، بطور مثال دیدگاه متعارف ایرانیان به اعراب که حکایت از نوعی راسیسم و کم ارزشی دارد ولی دین و آیینی برخواسته از بادیه نشینان صحرا کویری شبه جزیره عربستان، جهانبینی امروز اکثریت ایرانیها را رقم میزند و خاندان ضّد ایرانی علی، مرکز ثقل عالم میشود، پدیدهایی که با رژیم ج.ا. بر طبل آن، سخت کوبیده میشود و سعی در هوّیت سازی ایرانیان هم دارد.
مصاحبه خوبی است با سوالات خوب و جوابهای علمی. در این ماهها رسانه های ایرانی خارج از کشور برای اولین بار تا حدودی به موضوع تبعیض علیه مهاجرین، به ویژه افغانها پرداخته اند. جای خوشحالی است که این مسئله مهم به رسانه ها کشیده شده است. اما آنچه به نظر می رسد حتی برای این رسانه ها تابو باشد پذیرفتن حق اقامت دایم در ایران برای مهاجرین افغان است.
همان طور که در مصاحبه مطرح شده علاوه بر حکومت بسیاری از مردم ما هم گرفتار بیگانه ستیزی هستند و این را رسانه ها به طور شفاف مورد بحث قرار نمیدهند و به حق اقامت دایم پناهنده حتی قانونی افغان هم زیاد نمی پردازند، شاید از این رو که بیم دارند بخشی از مخاطبان خود را از دست بدهند. امیدوارم این حدس من غلط باشد اما تجربه چند ماه گذشته من در ارتباط با رسانه ها چنین گمانی را به وجود آورده است. به نظر من باید این بحث را تعمیق بخشید و به جای گفتگو بر سر راههای بهتر و انسانی تر!! اخراج مهاجرین بر حق آنان در اقامت دایم در ایران تاکید کرد. جوانی که تمام عمر مثلا بیست ساله اش را در ایران گذرانده چرا باید مجبور به ترک ایران شود؟ خیلی ناجوانمردانه است که در زمان نیاز جامعه به نیروی کار افغانها از ورود آنها استقبال کرد و وقتی بازار کار بدتر می شود، اگر واقعا این طور باشد، باید آنها ایران را ترک کنند ولو اینکه سالها در آنجا زندگی کرده باشند. به هر حال با قدردانی از تلاشهای انساندوستانه خانم حسینی تژاد و دکتر پیوندی عزیز برایشان آرزوی موفقیت های بیشتر دارم.
با مهر و ارادت: محسن نکومنش فرد
شاید اگر آقای پیوندی پیش از این گفتگو به تماشای فیلم " نام من خان است " می نشستند ، ارزش کمتری به ارتباط دمکراتیک بودن حکومتها در آنگونه لگدمال کردن حقوق بشر، توسط توده ای که به آدرس اشتباه ، برای تامین امنیت خانواده هایشان فرستاده شده اند ، میدیدند !
در این مورد به تبلیغات انتخاباتی در کشورهای مدرنی چون آمریکا و وعده برخورد با مکزیکیها هم نباید بی توجهی نشان داد ، اما در مورد افغانها در ایران هم باید گفت که عدم بی تفاوتی الیت هایی چون خانم شیرین عبادی است که میتواند آغازی خوب برای از بین بردن " نیاز سیاستمداران در زمان انتخابات به خارجیان برای کوبیدن آنها " و در پی آن بدست آوردن آرا بیشتر از تودهای اقوامی باشد .
با عبارت ضعیف کشی موافقم!
از وقتی که اصلاح طلبان در زمان خاتمی به شعار ناسیونالیستی «ایران برای ایرانیان» پرداختن. ازار و اذیت افغان ها شروع شد.ادامه اش شد این که یارانه به افغانها تعلق نمی گیرد. و ایرانیان هم فکر میکنند که درامد ایران فقط مال ایرانیان است و گسترش اعتیاد را از چشم افغانی ها وقاچاقچیان وارد کننده مواد مخدر از افغانستان میدانند.بخاطر تبلیغات رسانه ای.
ازطرفی دیگر مرتب سازمان ملل و دولت افغانستان از حکومت ایران عوض شکایت و اعتراض بابت بد رفتاری و تبعیض. برعکس برای شانه خالی کردن از مسئولیت در قبال این همه اواره و بی خانمان افغان ازحکومت ایران جهت پذیرش افغان ها تشکر میکنند. کرزایی که عرضه اعتراض و یا تامین مردمش را ندارد و از حکومت ایران سالانه دو بار میلیاردی پول میگیرد (به اعتراف خودش) و اکنون که غربیها ١٦ میلیارد دلار به او میدهند. و مردم ایران درمحاصره اقتصادی است امیدوارم خرج اسلحه و فساد باندی مافیایی دور و بریهایش نکند. کمی هم خرج ملتش کند. غربت و آوارگی درد بدی است. خدا نصیب هیچ ملتی نکند.
شما گفتین "ازطرفی دیگر مرتب سازمان ملل و دولت افغانستان از حکومت ایران عوض شکایت و اعتراض بابت بد رفتاری و تبعیض. برعکس برای شانه خالی کردن از مسئولیت در قبال این همه اواره و بی خانمان افغان ازحکومت ایران جهت پذیرش افغان ها تشکر میکنند."
این دیگه نهایت چشم سفیدی است. آیا باید اعتراض هم بکنند؟ کسی برای افغان ها نامه فدایت شوم ننوشته بود که الان بدهکارشان باشد.
یک ضرب المثل افغان هست میگوید: "در هر جنگی خیری هست." طالبان موفق است چونکه سیستم آموزش و مدرسه دینی وسیعی دارد. هر طالب و افغان پشتو میگوید:"در هر گلوله آمریکایی جنت هست."( یعنی اماده کشته شدن است.) تا زمانی که صادقانه به این ملت آموزش فرهنگ " مدارا" و "رواداری" داده نشود. و تا زمانی که آخوند های آنها از عربستان سعودی و دول خلیج سرمایه مادی و معنوی بگیرند. آش همین است و کاسه همین.
اگر روند تحریم نفتی هم در ایران ادامه داشته باشد. حکومت و نیروهای مسلح رو به گشت و قاجاق مواد مخدر می آورند و اینگونه، هزینه نظامی خود را تامین می کنند. شاید این کار، درامد طالبان را کم کند و عربستان محبور به دادن هزینه بیشتری باشد.تا جایی که برای مردمش غیر قابل قبول شود و این گونه معادلات به هم بخورد.
بازسازی افغانستان و آموزش ملت افغان آنگونه باید و شاید مورد علاقه غرب و ناتو و حکومت کرزایی نبوده و متاسفانه نیست. آنها نمیدانند که با اصلاح فرهنک و آموزش باید به جنگ تروریسم رفت. هر رییس جمهور امریکا اینقدر به انتخابات و اسراییل مشغول است.که به ریشه ایدیولوژی تروریست ضد امریکایی که در وهابیت و سلفیت نهفته٠ مشغول نیست.بلکه تمرکز روی تروریست ضد اسراییلی یعنی حماس و حزب الله است . افغان های مهاجر هم به همان دلایل فرهنگی در خارح کشور به درخشش اموزشی دست نیافته اند که بگاه برگشت نیروی علمی تایر کذاری باشند.
کلمه افغان از زمان حکومت صفویه در ایران شکل گرفت. وگرنه قبل از آن هیچ تفاوتی بین ما با این عزیزان زحمتکش وجود نداشت. به عبارت دیگر با شیعه شدن اکثریت مردم در زمان صفویه شکافی تاریخی بین ما با مردمان آنجا شکل گرفت.
مردم ما باید بدانند آنها جزوی از پیکره تاریخ وفرهنگ و تمدن ما هستند. بسیاری از بزرگان تاریخی ما از آن منطقه می باشند. خاستگاه زبان فارسی از آنجا است. ازهمه اینها گذشته انسان هایی زحمتکش و اکثریت آنها شریف و پاک هستند. به استثنای عده ای که از فرط فقر و تبعیض دچار جرم می شوند.
اخلاق و انسانیت حکم می کند رفتار بهتری با آنها داشته باشیم
متاسفانه وقتی حکومت ایران به مردم خودش احترام نمیگذره، نمیشود انتظار داشت به دیگر انسانها از جمله مهمانهای افغانی احترام بگذارد.
ارسال کردن دیدگاه جدید