مقدسات مذهبی و شاخص آزادی بیان
شنبه, 1391-02-23 21:27
نسخه قابل چاپ
بهنام داراییزاده
بهنام داراییزاده - آیا باورهای مذهبی، نسبت به سایر باورها، مصونیت خاصی دارند؟ چرا برخی گمان میکنند که این باورها باید حتماً «مصون» بمانند؟ آیا نقد و طرد «گسترده» و «عمومی» باورهای مذهبی، یا موضوع شوخی و طنز قرار دادن آنها (حتی به قصد تقدسزدایی و فروریختن قبحها) امری مذموم و غیر اخلاقی است؟
چند روزی است که ترانه تازهای از شاهین نجفی، خواننده رپ ساکن آلمان با نام «آی نقی» منتشر شده است. به باور بسیاری- حتی آنانی که آشکارا مذهبی نیستند یا به آموزههای تشیع هم باوری ندارند- این کار، به دلیل اینکه اعتقادات مذهبی تودههای مردم را تحریک میکند، کاری غیر اخلاقی، غیر مسئولانه و هرز است.
از منظر «دروندینی» که مسئله جدیتر شده است و گروهی با استناد به فتوایی از آیتالله صافی گلپایگانی، خواستار قتل شاهین نجفی شدهاند. پلیس آلمان نیز به سبب همین تهدیدها، تدابیر حفاظتی ویژهای را در نظر گرفته است.
از نگاه دروندینی، بحث خیلی خاصی مطرح نیست. در چهارچوب قواعد فقهی موسوم به «سب امام»، «احکام» کاملاً روشن است و «مصادیق» نیز میتواند تعریف شوند. بنابراین تحلیل و ارزیابی دروندینی را باید به خود پیروان آموزههای مکتب تشیع واگذاشت. آنها مسئولند و انتظار میرود که نسبت به رفتار و اقدامهای احتمالی همآیینیهای خود نیز پاسخگو باشند و واکنش نشان دهند، اما از منظر بروندینی مسئله چگونه است؟
آزادی بیان و معیارهای داوری سکولار
فرض را بر این این میگذاریم که طرحی، کاریکاتوری، فیلمی، نوشتهای یا هر بیان هنری و غیر هنری دیگری، به راستی «هجو باورهای مذهبی مردم» باشد. آیا بر پایه مفاهیم اصولی، «هجو باورهای مذهبی مردم» تفاوت خاصی با هجو سایر باورها و مجموعههای اعتقادی دارد؟
بر پایه کدام معیار اصولی، باورهای مذهبی را باید بر سایر باورها رجحان داد؟ آیا فراوانی پیروان یک اندیشه، دلیل مناسبی است برای اینکه حق ویژهای برای آنها در نظر گرفته شود؟ اساساً مگر شیوع و فراگیری یک باور، دلیلی بر حقانیت یا مصونیت آن نیز هست؟ آیا رنجش یا ناخرسندی گروه پرشماری از مردم، به معنای رفتاری اشتباه و غیر اخلاقی است؟ به عنوان نمونه، بیشتر مردم تماشای صحنه بوسیدن یا همآغوشی دو مرد همجنسگرا را نمیپسندند و آن را «زشت»، «غیراخلاقی» یا حتی «تنفرآور» تلقی میکنند. بنابراین، آیا درست است که «معیار امر اخلاقی» را «رنجش عمومی» تعریف کنیم؟
واقعیت این است که باورهای مذهبی مردم، «تفاوت اصولی» با سایر باورها و اندیشههای فردی یا گروهی ندارد. اگر اندیشهای به باور گروهی از مردم، تقدس دارد (اعم از مذهبی یا غیر مذهبی) تنها میتواند برای پیروان آن، مطرح باشد. اگر هنرمند یا نظریهپردازی برای آئینی یا باوری تقدس قائل است، طبیعتاً آن را به چالش نخواهد گرفت، اما اگر چنین تقدسی را قبول نداشته باشد و خود مسئله «تقدس» را بهانهای برای سرکوب یا تعصب بداند، آیا حق به چالش گرفتن آن را ندارد؟
از سویی دیگر، بر چه مبنایی میتوان دیگران را ملزم ساخت که به اصول اعتقادی ما «احترام» بگذارند یا با آن «شوخی» نکنند؟ اگر شیعیان در ایران در اکثریت نبودند یا از حمایتهای گسترده و آشکار نهاد قدرت برخوردار نبودند، آیا باز میتوانستند به بهانه توهین به باورهایشان - آن هم برپایه تفسیری شخصی و خودبنیاد- «کارزار قتل» راه بیاندازند و دیگران را ملزم کنند که به باورهای آنها احترام بگذارند؟
بر پایه کدام معیار اصولی، باورهای مذهبی را باید بر سایر باورها رجحان داد؟ آیا فراوانی پیروان یک اندیشه، دلیل مناسبی است برای اینکه حق ویژهای برای آنها در نظر گرفته شود؟ اساساً مگر شیوع و فراگیری یک باور، دلیلی بر حقانیت یا مصونیت آن نیز هست؟ آیا رنجش یا ناخرسندی گروه پرشماری از مردم، به معنای رفتاری اشتباه و غیر اخلاقی است؟
حساسیت نسبت به رنجهای دیگران امری ضروری و انسانی است، اما پذیرش یا مشروعیتبخشی به چنین حساسیتهایی، دست کم مقید به دو شرط اساسی است: نخست اینکه با حقوق و آزادیهای فردی-جمعی در تعارض قرار نگیرد و دوم اینکه بدون در نظر داشتن معیارهای تبعیضآمیز باشد.
بسیاری از کسانی که در این مدت، از «رنج» یا «جریجهدار شدن عواطف مذهبی» گروهی از شیعیان شکوه کردهاند، سالهاست که در برابر توهین به مقدسات سنیها، بهاییها، یهودیها و دراویش- آن هم به گونهای نظاممند- سکوت کردهاند. اگر به چالش گرفتن اعتقادات مردم، امری ناخوشایند و غیر اخلاقی است، موازین اخلاقیتر حکم میکند نسبت به تمامی مذهبها و باورها، چنین حساسیتهایی دیده شود.
بدفهمی در محدودیتهای آزادی بیان
«هركس حق آزادی عقيده و بيان دارد. حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.» (ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر)
هرچند تدوینکنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» سعی داشتهاند، معنای وسیعی از «آزادی بیان» ارائه دهند، اما واقعیت عینی و قانونی این است که آزادی بیان مطلق نیست. با این همه، تنگنظرانهترین تفسیرها نیز نمیپذیرد که شاخص آزادی بیان، خوش آمدن یا نیامدن گروهی از مردم یا حتی اکثریت آنان باشد. محدودیتهای آزادی بیان، مطابق قانون و هنجارهای حقوقی تعریف شده و مصادیق آن هم در رویههای قضایی موجود قابل بررسی است.
تبلیغ جنگ یا ترغیب به تنفر قومی، نژادی یا مذهبی، برابر ماده ۲۰ کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی-سیاسی(۱۹۶۶) ممنوع و در زمره محدودیتهای آزادی بیان است. در بخش دیگری از همین سند بینالمللی، محدودیتهای دیگری برای آزادی بیان در نظر گرفته شده است. مطابق ماده ۱۹ کنوانسیون، ملاحظات مربوط به امنیت ملی، نظم، سلامت و اخلاق عمومی در زمره محدودیتهای آزادی بیان است.
بنابراین، در اینکه آزادی بیان (دستکم مطابق قوانین و رویه قضایی حاکم) «مطلق» نیست و «محدودیت» دارد شکی نیست، اما نکته اساسی در این است که هرچند بسیاری از این محدودیتها با رویکردی محافظهکارانه و با هدف جلب توجه دولتها پیشبینی شده است، اما برای اعمال همین محدودیتها، معیارها و ضوابط کاملاً روشنی تعریف شده است که حتماً باید لحاظ شود.
حساسیت نسبت به رنجهای دیگران امری ضروری و انسانی است، اما پذیرش یا مشروعیتبخشی به چنین حساسیتهایی، دست کم مقید به دو شرط اساسی است: نخست اینکه با حقوق و آزادیهای فردی-جمعی در تعارض قرار نگیرد و دوم اینکه بدون در نظر داشتن معیارهای تبعیضآمیز باشد.
نخستین و اصلیترین شرط برای اعمال محدودیت در آزادی بیان افراد، این است که این محدودیتها، باید با در نظر داشتن استانداردهای یک جامعه دموکراتیک و آزاد تعریف شوند. در واقع مسئله را باید بر پایه الگوها و ارزشهای پذیرفته شده و معیار تحلیل کرد. دوم اینکه این محدودیتها، باید به موجب «قانون» باشد و تنها هنگامی اعمال شوند که «ضرورت» داشته باشد. (بند سوم ماده ۱۹ کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی- سیاسی)
شرط اساسی دیگر هم این است که این محدودیتها، نباید با حقوق و آزادیهای گروههای اقلیت در تعارض قرار گیرد. به بیان دیگر، خواستها، تمایلها، عواطف یا هیجانهای گروه بزرگی از مردم، نمیتواند بهانه سرکوب یا نادیده گرفتن حقوق و آزادیهای سایر افراد یا گروههای وابسته به اقلیتها باشد. این وظیفه و تکلیف ذاتی دولتهای مترقی و سکولار این است که از حقوق و آزادیهای گروههای اقلیت در برابر خواستها، عواطف یا اقدامهای محدودکننده اکثریت جامعه پشتیبانی کنند. (فرقی هم نمیکند این اقلیت، اقلیت فکری یا نژادی و جنسی باشد.)
به هر روی، به نظر میرسد وجود برخی از برداشتهای نادرست از آزادی بیان و محدودیتهای قانونی آن، موجب بدفهمیهای جدی در فضای رسانهای و فکری جامعه ایران شده است. آزادی بیان مطلق نیست و مقید است، اما این قیود هرچه باشد، به حتم باورهای مذهبی-اعتقادی عموم یا بخش خاصی از مردم نیست.
بیایید زاویه نگاه به آزادی بیان را دوباره واکاوی کنیم. نویسنده آزادی بیان را از منظری حقوی مورد توجه قرار داده است. نیاز به اشاره نبود که در کشورهای اروپایی محدودیت های قانونی ازادی بیان, توهین به مذاهب را در بر نمی گیرد اما اصلا مسئله این نیست. پرسش این است که آیا توهین به مذاهب غیر اخلاقی است و اگر هست آیا باید توجه قانونی به آن صورت بگیرد و یا نه؟ توهین به مذاهب اغلب در بسیاری جامعه ها توهینی هویتی محسوب می شود. افراد خود را با مذاهبشان تعریف می کنند و بر این اساس توهین به عناصر مذهبی خشونتی آشکار به افراد است.بسیاری از افرادی که درباه مذهب اظهارنظرهای سخره الود می کنند نیز این مطلب را به خوبی می دانند و به راحتی می توان دریافت که ارائه این مطالب به شیوه توهین آمیز نه برای روشن گری که به قصد ازار اهل یک مذهب پیشه شده است.
اکنون مسئله این است که چرا در غرب خشونت لفظی در پاره ای موارد محکوم می شود اما از خشونت لفظی درباره اهل مذاهب به نام آزادی بیان دفاع می کنند
با شما در مورد آزادی بیان و همینطور ا ین مطلب که "بسیاری از کسانی که در این مدت، از «رنج» یا «جریجهدار شدن عواطف مذهبی» گروهی از شیعیان شکوه کردهاند، سالهاست که در برابر توهین به مقدسات سنیها، بهاییها، یهودیها و دراویش- آن هم به گونهای نظاممند- سکوت کردهاند. " کاملا موافقم .
فتوای قتل و یا تهدید به ان را هم کاملا محکوم میکنم . اما به عنوان یک شخص منصف ، آهنگ شاهین نجفی را به دقت گوش دادم ، واقعا حتی اگر این آهنگ را برای یک شخص بی نام و نشان هم میخواند ،باز هم بسیار زشت و رکیک و خارج از اخلاق ،در یک کلام هرز نامه می بود .
شخصی را به آلت جنسی اش قسم دادن و سایر بی اخلاقی های دیگر ، از دید من به عنوان آدمی کاملا غیر مذهبی ، کاملا مذموم و ناپسند است
ستار فرزند آزربایجان
اساسا دین اسلام فقط به این علت پا گرفت و به قولی اکنون یک میلیارد پیرو دارد که همان روز اولی که محمد(ص) ساز ِ نامناسب کوک کرده بود و ادعای خلاف عرف جامعه ان روز مکه علم کرده بود ، به او آزادی ی بیان " دادند و کسی حکم ارتداد ( نسبت به ادیان بت پرستی آن روز کلیه مردم عربستان) و قتل برایش صادر نکردند. این حقیقت درمورد کلیه ادیان بدوی و ایده الوژی های موجود صدق می کند .
یعنی دین اسلام فقط و فقط به این علت وجود دارد که مردم آن روز ِ عربستان به ازادی ی بیان اعتقاد داشتندو محمد خلاف اعتقادات کلیه مردم هر چه دلش خواست گفت و کرد .. !! حالا که خر ِ ما از پل گذشته و یک ششم جمعیت جهان چه بخواهند و چه نخواهند مسلمان به دنیا امده اند و حق برگشت ندارند ( چون خود ِ همین اعتقاد تحمیلی و ارثی ، ان کس را که اعلام تغییر یا نفی مذهب بدهد محکوم به مرگ کرده است) اجازه بیان کلمه ای به کسی نمی دهیم.
خیلی ممنون. مسئله خیلی مهمی است که توهین به مقدسات همگان غیرقانونی است و نه فقط مقدسات یک گروه خاص.
نکته ای که در تکمیل بحث به نظرم می رسد آن که باید تعریف دقیقی از مقدسات و توهین ارائه داد تا دید کجای آن با قانون آزادی بیان می خواند و کجا نه. مثلا به نظر باید روشن شود که میان زیر سوال بردن محترمانه برخی باورها با بی احترامی کردن تفاوت هست. من به ادیان الهی باورمندم، یک بار با یک دوست محترم خود که سکولار بود صحبت می کردم، ضمن بیان چالش هایی که درباره باورهایم داشت الفاظ ناشایستی در توصیف پیامبری که به ایشان باور دارم به کار برد. به نظرم توهین هایی از این دست با هیچ کدام از معیارهای قانونی که در دست داریم نمی خواند و کاربرد لغاتی که در عرف یک جامعه فحش به شمار می آید حداقل بی احترامی به شخصیت طرفین گفتگوست. البته روابط محبت آمیز بین ما محکم تر از ان است که با این اتفاق جریحه دار شود، ولی امّا منظورم آن است که باید تک تک افراد یک جامعه دموکراتیک قواعد گفتگوی محترمانه و تعامل اخلاقی را یاد بگیرند تا گفتگوها ثمربخش باشد و به جای ایجاد کدورت به افزایش دانش و بینش و رفع تعصب های بی خودی بینجامد. مرز بین ظلم و عدالت خیلی باریک است و گاهی مفاهیم پست مدرن به نحوی مورد سوء استفاده قرار می گیرد که این مرز محو می شود و دموکراسی که قرار بود جایگزین ظلم "یک" گروه بر دیگران شود، تبدیل می شود به فضای ظلم "های" گروه "های" مختلف به "هم" دیگر.
این مطلب را کلی عرض کردم و منظورم به مثال خاص عنوان شده در مقاله فوق نبود.
در نظام مقدسی ـ جمهوری اسلامی ایران ـ که متولیان امرش حتی به خدا نیز مشاوره می دهند ، که کیفیت و شکل و سیاق بهشت و جهنم و طریقه سوال و جواب از مردگان توسط نکیر و منکر چگونه باشد،و حتی عذاب دنیوی گنهکاران ـ بخوانید دشمنان ولایت فقیه ـ چگونه و چه زمانی باشد، " آزادی بیان " به آن مفهومی که در برخی کشورهای عقب مانده و در حال فروپاشی آمریکای شمالی و اروپای غربی رایج است، قابل پیاده سازی نیست.آزادی بیان ابتدا باید بومی سازی ـ بخوانید اسلامیزه ـ شود،سپس در یک منطقه کوچک ـ بخوانید شورای نگهبان ـ به صورت آزمایشی اجرا شود ، و بعد راجع به تعمیم و اجرای سراسری آن تصمیم گرفته شود.مطالعه و بررسی دقیق تاریخ 34 ساله این نعمت الهی ـ زمامداری حکومت عدل الهی ـ نشان می دهد که نمایندگان خدا به سمت خدا شدن حرکت کرده اند.برخی آگاهان معتقدند با ادامه وضع موجود به زودی اثری از خدای قبلی باقی نخواهد ماند و خدایان جدید ـنمایندگان قبلی خدا ـ نیز تفسیر جدیدی از "آزادی بیان" به بشریت ارائه نمایند.
با مراجعه به افکار عمومی در ایران و حتا با یک حساب سرانگشتی بر روی سایتهای نسبتا آزاد می تون نتیجه گرفت که امروز فرار مردم ار مقدسات و از دین عمومی و رسمی در حال اوج است و حتا فحاشی نیز یکی از سلاحهای در دست مردم است برای ابراز مخالفت و تبری جستن از دینی که روحانیت در ایران مروج آن است. امروز تمامی امنیت از تمامی روحانیت حتا باید بگویم بدون استثناء زدوده شده است. شاید این ابتدای یک انقلاب عظیم درونی جامعه ی ایران باشد. به نظر من این انقلاب حتمی ست و شاید بزرگترین و اولین انقلاب بزرگ سده بیست و یکم باشد.
اساس اسلام توهین به کل دیگر دینان و در داخل خودش هم به دیگر فرقه هاست. هر فرقه ای از اسلام بنوبه خودش هم کل ادیان دیگر را مورد توهین قرار می دهد و هم تمامی فرقه های دیگر اسلامی را. برای همین ظرورت حیاتی دارد که این دین مورد شدیدترین توهین ها قرار گیرد شاید امیدی باشد که روز ی دینی شود در میان دینهای دیگر. و الا اکنون از این دین غیر از شدید غلاظ و جز آدمکشی و تعصب و خرافات و آزادیکشی و نفرت و ضدیت با زن که میشود ضدیت با بشر نمی تراود. این کوزه مسموم است و هم آبش و هم تراوشش مسموم و کشنده است.
اگر در روز عاشورا گروهی در مسجد عزاداری کنند و گروه دیگری انطرف خیابان بتوانند در دیسکو برقصند انوقت مقوله توهین جای بحث دارد نه الان که نه خداناباوران بلکه پیروان دیگر خدایان هم حق تنقس ندارند.
توجه کنید که بین اتمامی ادیان فعلی تنها مسلمانان و مخصوصا شیعیان هستند که از کوچکترین مطلب انتقادی و یا طنزی درباره دینشان ناراحت میشوند .
روزانه هزاران اثر هنری و ادبی و سینمایی علیه مسیحیت و یا دین یهود ساخته میشود. کتاب مسیح باز مصلوب و آخرین وسوسه مسیح کازانتزاکیس صد برابر کتاب آیات شیطانی رشدی ذرباره پیامبر اسلام، مسیح را به تمسخر کشید و او را همنشین فواحش و ... توصیف کرد نه کسی فریاد حقوق بشری کشید نه کازانتزاکیس کشته شد نه کتابهاش را آتش زدند هنوزم که هنوز است در اروپا و کشور های دیگر کتابهایش تجدید چاپ میشود.
هزاران موسیقی و اثر هنری وجود دارد که در آن علنا مسیح مورد توهین و تمسخر قرار میگیرد حتی واتیکان هم اعتراضی نمیکند و اگر در جایی مطلی منتشر شود که از نظر واتیکان با حقایق دینی تطبیق نداشته باشد درباره آن بیانیه ای صادر میکند و توضیح میدهد و آن را رد میکند.
همانند خانمی که در آلمان کتابی نوشت و در آن مدعی شده بود مسیح همجسنگرا بوده است که واتیکان تنها این مطلب را رد کرد.
متاسفانه تنها مسلمانان هستند که یک آهنگ را توهین به خود میدانند و رگ غیرتشان ورم میکند و فرمان قتل و کشتار و آتش زدن صادر میکردند در حالی که خود نه تنها به ادیان که به پیروان ادیان نیز توهین میکنند در همان حهان غرب که شما میتوانید به ادیان و شخصیت های ادیان توهین کنید اجازه توهین به پیروان ادیان را ندارید چون حقوق آنها نقض میشود ولی مسلمانان به راحتی مسیحیان و یهودیان و ... را نجس میدانند بهاییان را گمراه نامیده و دینشان را ساختگی و فرقه گمراه کنند عنوان میکنند.
هر روز که زمان می گذرد ایرانیها موضوعات را بیشتر موشکافی می کنند و دم خروس برخی هم که با دموکراسی و آزادی سالوسی دارند به عیان افشاء می کند . ما ایرانیها عادت داریم که خودمان را مرکز عالم قرار دهیم و کارهای علمی دنیا را زیر پای این خصوصیت له کنیم مثلا آزادی را با محدودیت تعریف می کنیم در حالی که وقتی پای محدودیت به میان بیاید دیگر این آزادی نیست از اینرو ما به تحقیقات منتسکیو و دیگرانی که آزادی را و یا آزادی بیان را موشکافی کرده اند بی توجه بوده و در مورد آن نیز با معیارهای بدوی خودمان تعریف می کنیم . آزادی بیان یک حق فردی و اجتماعی و طبیعی و همراه هر انسانی ست از اینرو این آزادی محدودیتی ندارد اما شما برای آزار دیگری و تجاوز به حقوق فردی دیگری شکا آزاد نیستید اما در مورد فردیت خودت آزادی شما آزادید که دین را بپرستید و یا آنرا نقد کنید و یا حتی بدان فحش بدهید اما شما نمی توانید به فرد و حقوق فردی دیگری و یا دیگران تعرض نماید شما می توانید حتی به عقاید من فحش بدهید توهین کنید و یا بصورت علمی آنرا نقد کنید هیچ چیز و هیچ کس در پای آزادی مقدس نیست و تا زمانی که جنبه ی عمومی داشته باشد تعرض به فرد و یا افراد نیست زیرا این مسائل فردیت نمی شناسد همانطور که در ایران دین وارد فردیت من می شود و به حقوق من تعرض دارد از اینرو نقد و فحاشی و .... دیگر شامل حقوق فردی یک مسلمان نمی شود و وارد حوزه ی فردی افراد جامعه شده است و از این راه است که من آنرا از طریق نقد علمی فحاشی و یا به ابتذال کشاندن از تعرض به خودم دور ساخته ام . و کسانی که به این بهانه می خواهند مسائل را درهم و برهم کرده و آزادی را محدود کنند جز فریب مردم راه دیگری را به مردم نشان نداده اند و اینجاست که حق آزادی را با حق فردی مخلوط کرده و آزادی را به نفع دیکتاتوری محدود می کنند . برای فرد و آزادی فرد هیچ امری مقدس نیست و هر بیان فردی که در تناقض و در تضارب آرای دیگران قرار می گیرد بی تردید خود را باید در مقابل نقد دیگران و برخورد دیگران قرار دهد . اگر فرد مسلمان آزاد است از عقیده ی خودش دفاع کند آزادی هم آزاد است از خودش دفاع کرده و ضد خودش را نابود کند . مذهب و دین نشان داده است آنزمان که خود را وارد حوزه ی اجتماعی شده است اولین حرکت نابودی آزادی و حقوق طبیعی فردی بوده و خواهد بود از اینرو دین و مذهب موضوعی فردی نبوده و قابل نقد است از هر راه . اینکه ما آزادی را تنها محدود به کنکاشهای علمی نمائیم این خود یعنی دیکتاتوری و آزادی از خودش دفاع کرده و در مقابل آن می ایستد . اگر دین و مذهب نمی خواهد مورد نقد قرار گیرد پا را از حوزه ی فردی اش خارج ننماید .
به همین دلیل است که بارها گفته ام در جمهوری اسلامی دین در مقابل مردم ایستاده و بر آنها حکومت می کند شما نمی توانید اعتصاب کنید چون دین آنرا حرام کرده و ..... از اینرو شما مجبور هستید برای رسیدن به هر خواسته ی فردی و اجتماعی اتان ابتدا با دین و مذهب مبارزه کنید ابتدا باید دین و مذهب حاکم را از طریق مبارزه ی بی امان از صحنه خارج نمائید تا بتوانید پی گیر خواسته های دیگر باشید اگر می خواهید به دموکراسی آزادی و .... برسید باید با جهل دین و مذهب مبارزه کنید هر کس که بخواهد این شدت مبارزه را کاهش دهد نه تنها مبارز نیست بلکه در مقابل آزادی و ... و خواسته های اجتماعی مردم ایستاده است دلسوزی های لیبرال منشانه تنها در خدمت جهل دین و مذهب و استحکام جمهوری اسلامی خواهد بود اگر هر روز هزاران بار هم دم از مبارزه آزادی و دموکراسی بزند تاثیری نخواهد داشت او یک دیکتاتور است .
****. این فتواهای که دوباره ناصر مکارم هم فتوای روی فتوا داده نشان می دهد که همه ماجرا روی مسیله تکیه دارد. یکی زن و دیگری اقتصاد. آخوند از این توبره ی تقدس دروغین که امامان شیعه نسبت می دهد ارتزاق می کند. مفت می خورد و مفت زندگی می کند و همه هم دستبوس او هستند بنا بر این روحانیت مردم را مقلد یعنی خر می خواهد و نه انسانهای مستقل. برای همین هم باید نسبت به فتوا بسیار حساس بود و باید جواب این فتوا را با نظرات در هر کجای ممکن داد. از روزی که اسلام زاده شده تا کنون تمامی متشرعان و شیوخ و ملاها برای نگه داشتن مردم در حماقت و نگه داری مصدر نان و آب و سکس خود هر کسی خواسته از آنها انتقاد کند را با یک فتوا سربه نیست کرده اند. از حلاج و عین القضات گرفته تا ابن مقفع و تا امیر کبیر و بیا تا سعیدی سیرجانی و دکتر سامی و دکتر تفضلی و شاپور بختیار و سلمان رشدی و فریدون فرخزاد و... قتل و کشتار اسلام در تاریخ بینظیر است. ولی امروز روزگار دیگری ست و مردم دیگر این فجایع را نمی پذیرند. البته اینها نشان از اوج گیری مبارزه ی آزادیخواهان در هر صنف و صف و دانش و فرهنگ و هنر و کالر و حرفه اند***
یک اصل زرین اخلاقی در این بین بسیار کارساز و رهگشاست. و آن اینکه هر چیزی را برای غیر نمی پسندی، برای خود هم مپسند. نکته دقیقن اینجاست. نویسنده در انتهای مقاله میگوید که قیود آزادی نمی بایست محدود کننده «حقوق» اقلیت باشد. نکته بسیار خوبیست. اما نمیدانم چرا تا بدین مرحله میرسیم، تعرض به باورهای دیگران، جزو «حقوق» ما میشود، اما در نگاهی کاملن فارغ از ارزش «تکلیف» احترام به باور او قیدی برای حق ورزی ما نیست.و نیز اینکه، محترم شمرده شدن باورهای او ، جزو «حقوق» او شمرده نمی شود که به یک توازنی از رعایت حق ها برسیم. اگر این توازن به هم بخورد و هر کس به ارزشهای دیگری،با حجت «حق مداری» بتازد، که جنگلی میشود که بیا و ببین و آن اصل زرین اخلاقی که توازن بخش است دقیقن از میان میرود. البته در این بین، باز نمیدانم چرا «حق» ما متوجه تمسخر میشود، اما متوجه «نقد عالمانه» نمیشود، که در اینجا در صورت وجود حق، فقط میتوان آن را نسبت به نقد عالمانه روا داشت، نه تمسخر و هجو. و باز هم اینکه چرا باورمندان به اهانت در موضوع اخیر به سایر تعرضات و توهین ها از قبیل دروایش و اهل سنت و بهایی ها و ...متعرض نشده اند و سکوت کرده اند ( که موضوع بسیار صحیح و قابل قبول است) که نمیشود نتیجه گرفت، چون آنجا حرف نزدی، حرف زدن و شکایت اینجایت هم غلط است؟!
آنهائیکه که امروزه با ساختار شکنی شاهین نجفی در رپ نقی که توهینی هم نبوده، یا ایهو الناس سر میدهند. چرا از دین دستکاری شده خود دفاع نمیکنند، اینکه فاطمه زهرا، هرگز شهید نبوده و نشده و در این ۱۰ ساله اخیر است که حکومت دینی، آنرا در فرهنگ ایرانی بنام فاطمیه جا زده است یا شخصی بنام حضرت رقیه وجود خارجی ندارد که در مراسم عزا او را به یاد میاورند و گریه و زاری راه میاندازند یا با معیارهای انسانی, علی شیر خدا، یک جنایتکار جنگی محسوب میشود یا نکاح با یک دختر هفت ساله، انحراف جنسی خوانده میشود یا... از شاهین نجفی بخاطر تابو شکنی و تعهدش بعنوان یک هنرمند به مردم ایران، سپاسگزاریم و امیدواریم در مقابل زورگویان تا آخرش مرد میدان باشد.
لازم است کاربران که نظر درباره دین و مذهب و دموکراسی غرب میدن کمی دامنه اطلاعاتشون رو گسترده تر کنند
در همه ادیان افراطی ها هستند که برخورد تند با هرگونه اثر هنری که به زعمشان توهین به مقدسات است ، میکنند، ولی چون در غرب سالهاست که مذهب به حاشیه رفته پس افراطیون خیلی جایی برای ابراز وجود ندارند و برای همین است که برخوردهای تندشان رسانه ای نمیشود، وگرنه خشونت و قوانین عجیب غریب دیگر ادیان هم کمتر از اسلام نیست
و اما در مورد اخرین کامنت باید اشاره کنم که اتفاقا در بسیاری از کشورها کتاب و فیلم مسیج باز مصلوب و اخرین وسوسه مسیح ممنوع بوده و توهین به مقدسات شناخته شده بوده!
در نهایت، کار شاهین نجفی توهین نیست! هرز نامه هم نیست سبک رپ همین است و شاهین به خوبی اجرا کرد!
حالا اصلا توهین هم بوده باشد جزای توهین آنهم به یکی از امامان جعلی ترین و خرافی ترین فرقه اسلام که خودش هم جعلی ست باید یک نفر را به مرگ محکوم کرد. ای بابا بالا و پایین این دین را****
باسلام. شاید در تمام تاریخ بشر هیچ ملتی نباشد که چنین جانفشانی کرده باشند تا جماعتی را در راس حکومتی قرار دهندواین جماعت چنین گستاخانه بر همه امور خصوصی وعمومی انها تجاوز کنند! در کل جهان جمعیتی حدود یک میلیارد مسلمان زندگی میکنندکه به تقریب یکصد ملیون انها شیعه هستند واین تعداد نه باسایر مسلمانان سر سازش دارند ونه سایراقوام وملل را مخلوق خدا میدانند.منشا این تفرقه هم جماعتی هستند شاید کمتر یکصد هزار نفر که خودرا نماینده مستقیم خداوند بر روی زمین میدانند که دیگران را نا اهل یا کافر یا مرتد شمرده وبا یک لق لق زبان احکام یا فتوای مرگ صادر مینمایند. با فتوای همین مجتهدین حتی به زنان دربند تجاوز گروهی شده وعمل لواط میکنند وحکم قتل عام گروهی اسرای دربندرا صادر مینمایند. خود خدعه میکنند دست به تاراج بیت المال میزنند دروغ میگویند واموال مردم را غصب کرده وبزرگترین مناهی را که خود ازگناهان کبیره میدانندمرتکب شده وبرای خود مصونیت الهی قائل هستند! اگر سب پیامبر و وسایر مقدسات اسلام فعلی حرام و مجازات مرگ دارد پس چگونه است که که به عمر برمنابر خودالفاظ رکیک بکارمیبرند؟ وبه زن پیامبر حضرت عایشه (ام الموئمنین) اشکارا نسبتهای ناروا میدهند؟!. حکایت انان حکایت نادانی است که بر شاخ نشسته بودو بن شاخ میبرید ومجذوبان نادانتر از او برای ابراز ارادت هرچه بیشتر به ایشان باتبر به ساقه میکوبند !.
من نظر فرهاد - فریاد رو بسیار منطقی دیدم. فکر میکنم نظر این دوست بسیار پر مغز و بر خواسته از قدرت استدلال و منطق و اعتقاد به دموکراسی تا حد ممکن بود. درود بر تو
آیا غیر از آدمکشی از این دین چیزی دیگر هم ساخته است!!! نه والا!
ارسال کردن دیدگاه جدید