خودسوزی در پای محراب آزادی
فروغ.ن.تمیمی - در ٥٠ سال گذشته این محراب یادبود، شاهد هزاران نوع حرکت اعتراضی فردی و جمعی بوده و بارها وبارها گلباران شده، اما این اولینبار است که مردی پناهنده خود را در پایش به آتش میکشد؛ مردی که مانند هزاران پناهجوی دیگر برای داشتن یک زندگی انسانی و حق انتخاب، رنج غربت و آوارگی را به جان خرید تا در آزادی زندگی کند. مرد سراپا سوخته بود و پس از چند ساعت دربیمارستان درگذشت.
بعدازظهر چهارشنبه، ایمیلی را سریع میخوانی، چی؟ خودسوزی! لینکی را که همکارت فرستاده باز میکنی.به آدمهایی که سعی میکنندانسانی مچاله و شعلهور را نجات دهند، خیره میشوی. بعد یخ میکنی و دقایقی خاموش میمانی. چندبار آن صحنه را مجسم میکنی. مردی خودش را در پای مجسمه آزادی و بنای یادبود قربانیان جنگ دوم جهانی در میدان «دام» آمستردام آتش زد.
رهگذری یا توریستی این صحنه دلخراش را با دقت تمام با موبایلش برای ثبت در آرشیو رسانهها ضبط کرد.
بر روی بنای سپید و برافراشته، سمبل آزادی و بر پای آن نمادهای یادبود جنگ، رنج، مقاومت و پیروزی، چهار مرد سنگی با سری افتاده و زنجیر بر کمر با فریادی خاموش و چشمانی شرمگین به پیکر شعلهور مرد خیرهاند.
دو سرباز، دوسگ و دو شیر سفید سنگی در دو سوی ستون، تجسمبخش پایداری، وفاداری و استقامت یک ملت در جنگ برای آزادی، هم شاهد این صحنه تکاندهندهاند.
این بنای یادبود ٥٠ سال پیش بر پا شد. هر ساله مراسم بزرگداشت قربانیان جنگ و کورههای آدمسوزی هیتلری در شامگاه چهارم ماه می، با شرکت ملکه و رجال سیاسی هلند به همراه هزاران نفر با دو دقیقه سکوت و نثار تاجهای گل بر پای آن انجام میشود.
در ٥٠ سال گذشته این محراب یادبود، شاهد هزاران نوع حرکت اعتراضی فردی و جمعی بوده و بارها وبارها گلباران شده، اما این اولینبار است که مردی پناهنده خود را در پایش به آتش میکشد؛ مردی که مانند هزاران پناهجوی دیگر برای داشتن یک زندگی انسانی و حق انتخاب، رنج غربت و آوارگی را به جان خرید تا در آزادی زندگی کند.
مرد سراپا سوخته بود و پس از چند ساعت دربیمارستان درگذشت.
میشنوی که او کامبیز روستایی یک پناهنده ٣۶ ساله ایرانی بود که بعد از ١٠ سال انتظار و نگرفتن اجازه اقامت میبایست هلند را ترک میکد. سالها پریشانی و زندگی در کمپهای پناهندگی و دوندگی بیسرانجام برای او حاصلی جز فرسودگی، افسردگی و به آخر خط رسیدن نداشت.
در خبر بود که یک ایرانی بلافاصله خود را به بیمارستان رسانده بود تا از حال کامبیز باخبر شود. اقدامی انسانی اما بیثمر. متاسفانه فقدان شبکههای همکاری و ارتباطی کارآمد میان ایرانیان هلند هم یکی از دلایل منزوی شدن و مستاصل شدن پناهجویان است.
خودسوزی کامبیز دهها داستان مشابه و دردناک دیگر را تداعی میکند. روایت پناهندههایی از سراسر جهان که اغلب چیزی حدود پنج تا پانزدهسال میبایست درانتظارجواب اقامت «آری یا نه» دادگستری در این کشور صبر کنند. تنها یا با همسر و فرزندان در کمپهای پناهندگی که در مناطق دور و خالی از سکنه برپا شده، با حداقل امکانات زندگی کنند. بهترین سالهای زندگیشان را با اضطراب و دلهره و انتظار بیپایان، بگذرانند. چندسال را در بلاتکلیفی بدون اجازه کار یا تحصیل سپری کنند.
بررسی هزاران پرونده متقاضی پناهندگی با توجه به قوانین پیچیده، بورکراسی و نبودن پرسنل کافی سالها طول میکشد؛ سالهایی که روح و روان پناهجویان آکنده از یاس، ترس و وحشت از بازگشت تحلیل میرود.تا سرانجام طاقتشان طاق و در اعتراض به این شرایط غیر انسانی یا با دوختن دهان خود جلوی پارلمان بست بنشینند، یا خود را جلوی قطار پرت کنند و یا مثل کامبیز روستایی، غرق در آتش درپای بنای آزادی از پا درآیند.
حالا نام کامبیز هم به فهرست بلندبالا و سیاه قربانیان بوروکراسی و سیاست بیکفایت پناهندگی در هلند اضافه میشود.
هنوز یک روز از مرگ کامبیز روستایی نگذشته است که چندخانواده عراقی را سوار هواپیما میکنندتا علیرغم خواستهشان به عراق برگردند؛ چندفامیلی که سالهای سال در هلند زندگی کردهاند؛ بچههایشان در اینجا به دنیا آمدهاند و به لهجه سلیس اهالی لاهه حرف میزنند؛ بچههایی که با سرزمین اجدادی والدینشان بیگانهاند و خود را هلندی میدانند؛ کودکانی که باید در کنترل شدید و حتی بازجویی بدنی سوار هواپیما شوند. یکی از آنها به عکاسی که در هنگام بازرسی بدنی از او عکس میگیرد میگوید: «من آخرش به ترکیه میروم و چون شنایم خیلی خوبه تا ساحل یونان شنا میکنم و از آنجا به لاهه برمیگردم.»
داستان کامبیز روستایی سند تازهای از فقدان یک سیاست کارآمد و غیر مسئولانه در زمینه مسائل پناهجویان است و هم مدرک جدیدی دال بر بی تفاوتی ادارات دستاندر کار در شرایطی که دستگاه قضایی هلند به خوبی از خطرات احتمالی بازگرداندن پناهجویان به ایران، آگاه هستند.
مردم درچند روز گذشته با شاخههای گل و روشن کردن شمع در پای بنای یادبود قربانیان جنگ و کورههای آدمسوزی، یاد کامبیز روستایی را گرامی داشتند. قرار است فردا یکشنبه از سوی پلاتفرم «مبارزه با نژادپرستی» تظاهرات اعتراضی در این محل انجام شود.
یک ایرانی که صورتش را با روزنامه پوشانده در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون شهر آمستردام میگوید:
«من هم در شرایط او قرار دارم و حالا به طور غیر قانونی در این کشور زندگی میکنم. پس از سالها سرگردانی به من اقامت ندادند و حتی مدتی زندانی شدم. حالا به اینجا آمدهام که به کامبیز ادای احترام کنم.تابه او تبریک بگویم او حالا واقعا آزاد است. آزاد آزاد!»
سلام
برای کامبیز عزیز متاسفم اما کسی از حال روز افغانهای مهاجر در ایران نمی گوید؟؟؟ حداقل امثال کامبیز امیدی دارند که روزی احتمالا پناهندگی آنها پذیرفته شود و یا ترس این را ندارند که بدون محاکمه و وکیل اعدام شوند. بیائید با هم مهربان باشیم. ما همه انسانیم با احساسات مشترک. الان با کامبیز همدردی می کنیم و فردا باز با آن افغان بیچاره بدرفتاری.
متاسفم برای خودم و خودت
خانم فروغ ن. تمیمی!
بسیار دردناک و تکان دهنده بود.
در این باره بد نیست به آن همکار پیانو نوازتان که در جایی از شهر لاهه به عنوان شهر صلح و دوستی یاد می کند و بی اجازه ی بسیاری ایرانیان ساکن در این دوزخ دمکراسی، «شبکه ی ایرانیان» راه می اندازد که گویی همه ی ایرانی ها در آن عضویت دارند، بفرمایید:
بد نبود شبکه اش را در جهت همان کمبودی که شما در نوشته تان از آن یاد کردید، بکار برد.
ایرانیان سیاسی استوار، نابکاری ها و نادرستی هایی از حاکمیت دورو و پلید هلند دیده و نامرادی هایی را از سر گذرانده اند که اگر امید به آینده و استواری شان در پیمودن راهی که برگزیده اند، نبود، بارها و بارها خود را در پای همان تندیس ها آتش می زدند.
با مهر ب. الف. بزرگمهر
طبق اطلاعات دریافتی از زندان زایست ، محلی که پناهجویان ایرانی برای بازگرداندن به ایران نگهداری میشوند این اسامی مشخص شده است:
بخش بی ساختمان 4 زندان زایست - هلند
1 - ایرج دبیری متولد هشتم آگوست 1968
2 حسین مختاری متولد هشتم مارس 1983
3 بهمن عزیزی متولد نوزدهم فوریه 1985
4 فریبرز پناهی متولد دوم یونی 1972
5 رحمان حیدری متولد بیست و چهارم یونی 1977
6 فرهاد قره چه داغی متولد دوم سپتامبر 1977
7 شهاب منصوری متولد بیست و نهم آگوست 1981
بخش جی ساختمان 4 زندان زایست - هلند
8 حمید سوری
9 محمود رضایی
10 بهروز
این اطلاعات تنها مربوط به یکی از مراکز دیپورت ایرانیان در هلند میباشد و مراکز دیگری نیز در هلند به این منظور درنظر گرفته شده است. همچنین به دلیل جدایی پناهجویان از یکدیگر و نگاهداری آنها در بندهای مختلف این اسامی تنها مربوط به دو بند جی و بی می باشد.
فروغ عزیز با درود و سپاس از غیرت و حمیت تو که شرری از شعله هائی که بجان کامبیز افتاد در اینجا روشن کردید. از جسارت و شجاعت شما در بیان گوشه ای از فجایعی که در قلب اروپا نسبت به انسانهای بی پناه پناهجو در حال اتفاق است لذت بردم !! چند روز است که منهم در حد بضاعت خود به خونخواهی این مظلوم مطلبی مینویسم تا به وجدان بخواب رفته این منادیان دروغگوی مدافع حقوق بشر تلنگری بزنم !! در جائی گفتم : مگر نه انکه عیسی ابن مریم و محمدابن عبدالله هم پناهنده بودند؟؟! حالا باید اضافه کنم: مگر وقتی که دستگاه جهنمی المان نازی هلند را مورد تجاوز وتصرف خود دراورد همین ملکه هلند با تمام اولاد وبستگانشان به کشورهای دیگر پناهنده نشدند؟؟!! و اگر نازیها با جانفشانی سایر ملل وخسارات مالی وجانی همین ایران شکست نمیخورد هنوزهم انها پناهنده بودند !! یادشان رفته که ایران را ( پل پیروزی ) نام کذاشتند . گرچه منابع ما به تاراج رفت وملت ما تاسالها درقحطی و سیاه روزی رفت تا مردم هلند جشن ازادی بگیرند ودر میدان دام بنای یادبود ازادی بر پا کنند تا در کنار ان یک ایرانی خود را به اتش بکشد وبقول دوستمان به ازادی برسد!!!
آقای بزرگمهر عزیز
گنه کرد در شوش آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
اول اینکه پژمان یک هنرمند است و لفظ تحقیر آمیز شما نسبت به یک انسان کاری نا مناسب است
دوم اینکه شهر لاهه چه ارتباطی با نادرستی سیاست گذاران دارد
سوم اینکه شبکه ایرانیان نه حزب است نه گروه سیاسی و نه انجمن ،و به لحاظ حقوقی هم ،3 نفر می توانند نام شبکه بر خود بگذارند و نام آن را نیز خود انتخاب نمایند.گاهی ما سوراخ دعا را گم می کنیم و از تمامی موضوعات در جهت امیال خود استفاده ابزاری می نمائیم.مثل هر انسانی که میتواند بر اثر فشار و نا ملایمات،دچار بیماری گردد،کامبیز هم خسته شد،فرسوده گشت و خود را به پایان رساند.فروغ عزیز به درستی از سیاست غیر مسئولانه حکومت هلند سخن به میان آورده است.متاسفانه تجربه زمان به من نشان داده که بخش بزرگی از ما ایرانیان،نوش داروی بعد از مرگ سهراب هستیم.چرا تا به امروز یک کانون ویا انجمن مستقل که در برگیرنده نیازهای حقوقی تمام ایرانیان باشد،در کشور هلند شکل نگرفته؟چرا ما با خود بیگانه ایم؟آیا شما میدانستید که از سال 2003 تا 2008 ،وضعیت کامبیز کاملأ نامشخص است و ایشان بعد از تابستان 2008 دوباره تقاضای گشایش پرونده کرده بود؟میشود آسمان را به ریسمان پیوند داد و گناه خودسوزی کامبیز را به پژمان پیانو نواز و یا لاهه به نام شهر صلح و دوستی نسبت داد،ولی واقعیت این است که،انسانی خود را تمام کرد.آیا شما نیز تلاش خواهید نمود که فارغ از خطوط سیاسی بعد از این ماجرا،نگران انسانهای دیگری باشی که همین حادثه آنها را تهدید می کند؟اولین شرط تحقق عدالت،نگاه برابر به تمامی انسانهاست.
با مهر-حمید حمیدی
اینجا در انگلیس ایرانی ها را به کشورشان دیپورت می کنند و در بعضی موارد پلیس آنها را تهدید کرده است در صورت بدرفتاری قبل از ورود به هواپیما، پرونده درخواست پناهندگی شان به دولت ایران تحویل داده می شود و در نتیجه ، پناهنده جرئت نمی کند سر و صدایی راه بیندازد. مشکل بزرگ اینجاست که چنین تهدید هایی را از سوی پلیس نمی توان به سادگی اثبات کرد.
چقدر عجیب است که یک نفر در تطاهرات ایران میمیرد و یا شهید میشود تمامی
ارگانهای جهانی و داخلی تلاش می کنند از مرگ او استفاده کنند و از مرگ او
بهر نحوی بهره براداری کرده و یک ایرانی که بهر دلیل در چهار چوب قوانین
بین امللی و حقوق بشری برای زندگی به یک کشور دیگر میرود و نتیجه ؟ امثال
این مرحوم هزاران میباشد که حرف زدن درمورد آنها منافع مالی و پستی و اجتماعی
خیلی از آزادی و دمواکرات طلبها و برندگان جایزه های جهانی را که خود را دلسوز
ایران و ایرانیان تلقی می کنند را به خطر می اندازد.
http://www.zie.nl/video/algemeen/Schokkend-Man-steekt-zichzelf-in-brand-...
Khob age gharar bashe harki saresho andakht payin behesh eghamat bedan dar nahayat keshvareshoon mishe shabihe Irani Aragho Afghanestan
کاربر عزیز مهمان ! تو که همت نداری یک کیبورد فارسی/ عربی ارزان بخری چه حقی برای اظهاز نظر پر از غلط غلوط داری ؟؟! تو نمیدانی چقدر رنج بردم تا بفهمم چی میگی !! عزیز دلم . هیچکس همینجوری ترک وطن نمیکند! و با چند تا ایرانی در بدر هم اینجا نمیشود ج.ا حالا که داری اینجا کیف میکنی قدری هم به انسانها فکر کن که گرفتار هستند و اگر کمی مثل شما شانس بیاورند شاید کمی احساس زنده بودن بکنند !! اگر یک جو غیرت برایت مونده به کامبیز شعله ور فکر کن .
من بسیار متاسفم که یک انسان به چنان بم بستی رسید که خودسوزی کرد. اما مثل شما عزیزان بی منطق احساساتی هم نمیشم. زنان ایرانی بسیاری در گوشه گوشه ی آن ایران عزیز ... گرفته توسط مردان بدبخت و نفهم، هر روزه خود را به آتش می کشند، کجاست انسان دوستی و شرف شما که خود را در کامنت اینجا تکه پاره می کنید؟! موضوع این مقاله دفاع از خودسوزی این مرد بیچاره نبود، بلکه بیشتر خبر رسانی در مورد قوانینی ناکارآمد و ناصحیح بود. صدالبته که دول خارجی برای پناهندگان خیلی دل نمی سوزانند. دنیا، دنیا سود و معامله است. درست است انسانی نیست اما حقیقت دارد. به میزانی که سازمان ملل به اینان بودجه میده این ها هم کمی اینطرف و آنطرف تر هزینه می کنند و صد البته کک کسی هم نمی گزد که یکی کم یا بیش. مگر پناهندگان فقط ایرانی اند! ده ها کشور نابسامان دیگر مردمانی سیه روز دارند که به کشورهای پیشرفته مهاجرت کرده اند در پی روزگاری بهتر.
اگر شما دل سوزان واقعا اندوهی دارید، دست به کار شوید، هیچکس جز خود انسان کمکی به خودش نمی کند، مگر نشنیده اید که "کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من!" به راستی از اینکه ایرانیان در ظلم هستند در هلند و انگلیس در اندوهید، از همین لحظه برخواسته یک انجمن تشکیل دهید، هزینه هایش را هر جور شده جمع آوری کنید، از تحصیل کرده های ایرانی در هلند کمک بگیرید و وکیل بگیرید و انجمن حمایتی خود را هر روز قوی تر و کارآمد تر کنید تا یک "کامبیز" دیگر از سر ناچاری دست به خودسوزی نزده. اینجا نشسته اید و نوحه خوانی می کنید و هزار و یک مملکت و قانون را زیر سوال می برید جز بی تفاوتی و بی همتی خودتان را!
امیدوارم به زودی در همین رسانه خبر تشکیل یک گروه حمایتی برای ایرانیان پناهجو مثلا در هلند را بشنوم. مطمئا جز اولین کسانی خواهم بود که مبلغی در حد وسع اندک خودم برای کمک به شماره حساب معتبر را ارسال کنم.
یک زن ایرانی از آمریکا
من ان مرغم که گر یاری نماید بخت نا سازام // بود تا گوشه بام قفس معراج پروازم . ( از ملا مرشد یزدجردی ) گرامی دوست مهربانم . اگر ما در این گوشه دنیا خود را تیکه پاره میکنیم ! به کسانی اعتراض داریم که خود را منادی ازادی و بشر دوستی میدانند ! و با پناهجویان ان میکنند که کامبیز با خودش کرد ! داستان زنان شعله ور در حکومتهای جهل و نادانی خود منبر و روضه و گریه دیگری دارد ! بسیارند انجمنهای حامی حقوق پناهجویان در هلند که همتشان منحصر شده به چند اعلامیه و چند گزارش و مصاحبه جانبدارانه بر علیه هم مییهنان پناه جو ! ما هم با چشم تر و دل پر خون به همین مختصر ناله هایشان را فریاد میزنیم !! یک زن ایرانی از امریکا ! لطفا پولتان را در کیف پولتان محکم نگهدارید که در اینجا به ان نیازی نیست ! انچه این عزیزان نیاز دارند دوستی و همدلی شماست که بهر طریقی که در توان دارید صدای انها را رساتر کنید . شاید بالاخره گوش شنوائی پیدا شود ؟!
ارسال کردن دیدگاه جدید