بلوچستان پس از انفجار چابهار
محسن کاکارش- بهدنبال وقوع انفجار در شهرستان چابهار که باعث کشته و زخمی شدن دهها تن از شهروندان شد، نقض حقوق بشر در بلوچستان افزایش چشمگیری داشته است. چند روز پس از انفجار یازده نفر به اتهام ارتباط با گروه جندالله به دار آویخته شدند.
بر اساس اطلاعات منتشر شده در وبسایت خبرگزاریهای حامی دولت، در یکماه گذشته بیش از ۱۵۰ نفر بازداشت شدهاند و برای چهارتن از آنها حکم اعدام صادر شده است. اتهامهای اکثر این شهروندان خرید و فروش مواد مخدر، سرقت و دست داشتن در انفجار چابهار عنوان شده است.
از سوی دیگر فشار بر علمای دینی در این مناطق همچنان ادامه دارد و شماری از شهروندان بلوچ بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی و انتظامی در مناطق مرزی استان سیستان و بلوچستان کشته شدهاند.
در این زمینه گفتوگویی با دکتر غلامرضا حسینبر، کارشناس مسائل بلوچستان کردهام که در زیر میخوانید:
دلایل اصلی افزایش بازداشتها، صدور احکام اعدام و کشتار شهروندان طی یکماه اخیر در بلوچستان چیست؟
تبعیض و فقر بسیار زیاد است بهصورتی که ۷۴ درصد مردم بلوچستان زیر خط فقر زندگی میکنند، دو دلیل اصلی است. شرایط سیاسی در این منطقه بسیار سخت و محیط کاملاً امنیتی است. به همین خاطر دولت به مردم بهصورتی نگاه میکند که انگار هر نفر یک جنایتکار است. بنابراین کل برخورد رژیم با مردم یک برخورد دشمنانه است و به همین دلیل درگیریها زیاد است و نتیجهی این درگیریها، دستگیری و کشتار شهروندان را به دنبال داشته است.
با توجه به موقعیت جغرافیایی استان سیستان و بلوچستان که با افغانستان- بهعنوان تولیدکننده و مصرفکنندهی عمدهی مواد مخدر- همجوار است، اتهام خرید و فروش مواد مخدر چقدر میتواند واقعی باشد؟
شما میدانید که جمهوری اسلامی یکسری اتهامات آماده دارد که آنها را به افراد مختلف میچسباند و آنها را با توجه به شرایط آن فرد تعیین میکند. در منطقهای مانند سیستان و بلوچستان مسئلهی قاچاق، مسئلهای طبیعی شده است. یعنی جمهوری اسلامی طوری نشان میدهد که گویی تمام قاچاق مواد مخدر به درون ایران و توسط بلوچها انجام میگیرد در حالیکه اصلاً اینطور نیست. الان پخش مواد مخدر توسط خود رژیم انجام میشود. شما اگر اخبار را دیده باشید یکسری دیوارهای بسیار بلند با خندقهای بسیار بلند در مرزهای شرقی کشور کشیده شده که رفت و آمد مردم عادی را امکان ناپذیر میسازد. بنابراین اتهامها کاملاً بیاساس است. مردم بیگناه را میگیرند و برای اینکه اعدامشان را تبیین کنند این اتهامها را به افراد میچسبانند.
شماری از این شهروندان به اتهام سرقت بازداشت شدهاند.
در بلوچستان سرقت از نظر تاریخی و اجتماعی بسیار کم صورت گرفته و میگیرد. اگر سرقتی هم شده توسط افراد غیر بلوچ است و یک پدیدهی غیر بلوچی است. اگر جمهوری اسلامی کسی را به اتهام سرقت بگیرد، جرم سرقت اعدام نیست و بهطور کلی این اتهامی بی پایه است، زیرا در فرهنگ بلوچی سرقت بسیار زشت شناخته میشود.
آیا بازداشتهای فلهای در سالهای گذشته نیز سابقه داشت؟
از اول انقلاب این بازداشتها و اعدامها سابقه داشته است. از همان روزهای اول، جمهوری اسلامی اساس برخورد خود را در برابر مردم بلوچ از روی تعصب، سرکوب و تبعیض گذاشت. یعنی اصل را بر این گذاشتند چون مردم بلوچستان سنی و بلوچ هستند و در انقلاب هم شرکت نکردند، آنان را سرکوب کنند. به همین دلیل از همان آغاز سرکوبها بازداشتها شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
چرا بازداشتهای فلهای، صدور و اجرای احکام اعدام پس از انفجار چابهار که باعث کشته و زخمی شدن دهها تن شد، افزایش چشمگیری یافته است؟
علت آن ایجاد رعب و وحشت در بین مردم است. میخواهند مردم بترسند و تسلیم بشوند. بهطوریکه جمهوری اسلامی هر کاری کرد هیچ اعتراضی نکنند. بههمین دلیل اینهمه کشتار انجام میدهند. البته در کل ایران هم همینطور است ولی در بلوچستان بیشتر. اگر اعدام بکنند، دستگیر بکنند، شکنجه بکنند مردم تسلیم نمیشوند. مردم میدانند اگر تسلیم بشوند، ظلم و جنایت بسیار زیادتر خواهد شد.
پس به اعتقاد شما این برخوردها نوعی انتقامجویی از گروه جندالله است؟
قطعاً بخشی از آن انتقامجویی و بخشی از آن ایجاد رعب و وحشت است. در واقع قبل از اینکه جندالله بهوجود بیاید دستگیریها و کشتارها به همین اندازه وجود داشت و هیچ وقت جمهوری اسلامی علیرغم تلاشهای مردم، توجهی به خواستههای آنها نکرد و در نهایت جندالله پیدا شد.
تنها گروه مبارز در بلوچستان جندالله نیست. خود جمهوری اسلامی میگوید صد گروه مسلح در بلوچستان وجود دارد که اتفاقاً خود جمهوری اسلامی طی همین یکماه گذشته سه نفر از رهبران این گروهها را در عملیات نظامی یا درگیریها کشته است. بنابراین یک حالت عمومی در بلوچستان برای اعتراض وجود دارد و گروههای زیادی هستند و مردم بهطور کامل از دست رژیم عاصی شدهاند.
گروه جندالله آنطور که خودشان اعلام کردهاند به دنبال حقوق ملی و مذهبی مردم بلوچ هستند.
خواستههای دیگر جریانها که به آن اشاره کردید، چیست؟ چه تناسبی بین خواستههای گروه جندالله و بقیهی جریانها وجود دارد؟
تقریباً تمام خواستهها شبیه هم هستند. گروههای روشنفکری به دنبال رفع تبعیض از طریق مبارزات مدنی هستند، علمای دینی در صدد رفع تبعیضهای مذهبی و فرهنگی هستند و گروههای ملی هم در صدد رفع تبعیضهای ملی هستند. جندالله هم که مشهورترین این جریانها است میگوید تبعیضهای سیاسی، فرهنگی و آموزشی در بلوچستان از بین برود.
ولی در واقع تبعیض در بلوچستان بهصورتی است که انسان نمیتواند اصلاً قبول کند. مثلاً در ایران سه میلیون و ۲۰۰ هزارنفر دانشجو وجود دارد. از این آمار سهم بلوچستان بر اساس جمعیت آن حدود ۷۰ هزارنفر میشود. دوهزار دانشجوی بلوچ در سرتاسر ایران وجود ندارد. این درحالی است که سازمان ملل تحقیقی را انجام داد و نتیجه گرفت که بچههای بلوچ بالاترین ضریب هوشی را در ایران دارند. بنابراین اینگونه تبعیضها باعث شده تمام مردم بلوچ به نحوی نارضایتی خودشان را از رژیم نشان بدهند.
طی ماههای اخیر شماری از علمای دینی بازداشت شدهاند. چه اطلاعی از آخرین وضعیت آنها دارید؟
چندروز پیش یک مولوی را به نام عبدالجلیل رحمت زهی آزاد کردند. پنج ماه در زندان بود و بر تمام بدنش آثار شکنجه وجود دارد. احتمالاً به زودی چگونگی برخی از این شکنجهها را اعلام خواهد کرد. کمکم مدارس اهل تسنن در اختیار جمهوری اسلامی قرار میگیرد. رسم مردم اهل تسنن بر این است که خود مردم یا بنیانگذار یک مسجد امام آن مسجد میشود. الان فشار بر علمای بلوچ زیاد است. جمهوری اسلامی میخواهد خود امام مسجدها را تعیین کند. در صورتی که این خطر قرمزی است که نباید از آن عبور کرد. اگر جمهوری اسلامی تلاشش بر این است که از این خطر قرمز عبور بکند به نظرم با یک قیام عمومی روبهرو خواهد شد.
قبل از هر چيز و هر گونه اظهار نظر در مورد اوضاع ايران بايد همواره اين نکته را در نظر داشت که حکومت فعلی ايران نظام جمهوری اسلامی نقش عمده ای در بدی های موجود در ان دارد و در يک جمله نظام جمهوری اسلامی نمود کامل جهل و بی خردی در انجاست ولی و باز هم ولی بايد توجه کرد که مخالفين جمهوری اسلامی هم گهگاه دست کمی از خود جمهوری اسلامی ندارند و به همان اندازه ممکن است نادان و جاهل و حتی جنايتکار باشند و اين جمله که دشمن دشمن ما دوست ماست هم شايد در بسياری از موارد غلط باشد و در مورد ايران اين غلط بودن شامل اکثريت موارد می باشد.
مثلا مشکلات مناطق اقليت نشين قومی مانند بلوچستان و يا کردستان و غيره با تشکيل جمهوری اسلامی به وجود نيامده اند و حتی با ظهور دولت پهلوی ها هم به وجود نيامده اند بلکه ريشه در واقعيات جغرافيايی و سنن قومی ان مناطفق دارند و اطلاق کلماتی مانند تبعيض قومی و فاشيسم قومی و غيره فقط درک ما را از واقعيت پيچيده تر می کند.
واقعيت اين چنين است که مناطق پيرامونی ايران از بلوچستان تا کردستان اکثرا از موهبت های طبيعی محرومند مثلا بلوچستان تقريبا يک برهوت بی اب و علف است حتی اگر رودخانه ای فصلی مثل "رود سرباز" در انجا باشد و تعداد کمی درخت نخل و نخلستان هم انجا تک و توک ببينيم.
دوم بافت قومی و اجتماعی انجا يک نوع از همگرايی قبيله ای و عشيره ای و يا ايلی می باشد و در ان حرف اول و اخر را رهبر ايل و طائفه و يا قبيله می زند و مثلا در ان نوع از روابط اجتماعی زن و حقوق او و فرزندان کوچک در حد هيچند و طبيعيست يک چنين نوع خانواده هايی هم خانواد ه هايی نا کارمد و بدون بهره وری اند و جامعه تشکيل يافته از چنين خانواده هايی هم در جاده پيشرفت بشری توفيقی ندارند.
سوم اينکه به دليل همان بافت عشيره ای و قبيله ای و رهبری بزرگان ايل و قوم که اکثرا از لحاظ سنی پير و به همين دليل درک درستی از جهان نو ندارند حل مشکلات به روش های خشن صورت می گيرد. مثلا در حل مشکلات خانوادگی مرد با کتک زدن زن و بچه به راحتی به خيال خود مشکل موجود بين خود و زن و بچه اش را حل می کند.
همين تمايل به حل مشکلات به طرق خشن در بعد کلان به جواز حل مشکل توسط به کار بردن اسلحه می انجامد و خشونت هم بالا می گيرد و حتی گروه های قبيله ای به روی يگديگر و در نهايت به روی دولتی ها هم اسلحه می کشند و چون دولت اسلحه هايی بهتر و قوای بيشتری دارد با همان منطق زور ورزی حرفش را به کرسی می نشاند.
در مورد جايی مثل بلوچستان کار به فاجعه می کشد چون به دلايل جغرافيايی طبيعی کشاورزيي در حد مازندران و يا گيلان و يا دشت مغان اذربايجان وجود ندارد و اقتصاد به طور سنتی اقتصاد قاچاق بوده است و ديگر مثلا قاچاق حتی مواد مخدر قبحی ندارد و حتی توسط عالمين دينی محلی هم نهی نمی شود.
قاچاقچان از ايران مواد نفتی شامل بنزين و گازوئيل و غيره را با وانت بارهای تويوتای(شاسی بلند) به پاکستان قاچاق می کنند و در بازگشت هم هروئين و ترياک و مرفين و انتن های ماهواره ای و مشروبات الکلی(کمتر) به ايران باز می گرداند و در راه خود هم هيچ دولت و مرز و در و پيکری را هم به رسميت نمی شناسند.
فاجعه تا به انجا می کشد که اين قاچاقچيان در زمان بودن در پاکستان به روسپی خانه های انجا هم سر می زنند و ضمن تماس با روسپيان ويروس ايدز را هم به ارمغان برای خانواد ه هاشان می اورند. اکنون در بلوچستان ايران زنان زيادی وجود دارند(در نواحی ايرانشهر و سراوان بيشتر) که از طريق شوهران خود به ويروس ايدز از اين طريق اغشته شده اند و گزارشات مختلف پزشکی در ثبت اين واقعيات زشت وجود دارند و چنين چيزهايی هم ربط به حکومت تهران در بلوچستان ندارد.
متاسفانه طبقه ی نخبه ی مناطق قبيله ای ايران که اکثرا دهه هاست در خارج از کشور زندگی می کنند با دور زدن واقعيات محلی و با اسان کردن مساله در کلماتی مانند تبعيض قومی(که البته وجود هم دارد ولی عامل همه چيز نيست) در اشفته کردن درک مشکلات محلی ايران نقش دارند و به حل هيچ چيز و يا هيچ دستاورد مثبتی هم کمک نمی کنند.
اینکه اعدام صورت می گیرد، نقض حقوق بشر است اما اینکه در بمب گذاری، بیش از 30 کودک کشته و زخمی می شوند، تنها کشته شدن چند شهروند است!!! واقعاً که خجالت دارد
ارسال کردن دیدگاه جدید